eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه باچهارمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊شهید سردار سرتیپ حسین همدانی 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت نهم 🔹توصیه سیدحسن نصرالله به سردار همدانی 🔸کار سوريه تقریبا تمام بود براي جلسه با سيد حسن نصرالله به بيروت رفتيم، جلسه از نماز مغرب تا اذان صبح طول كشيد ایشان در پایان جلسه به ما گفتند: بسیار طرح خوبی است، اما در حوزه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هیچ نیازی به کار نیست و گفتند: الان و حاکمیت حزب بعث و دولتمردان نظام سوریه تا گردن در باتلاق غرق شده‌اند و اینقدری نمانده است تا این‌ها از بین بروند، حالا در این شرایط شما می‌خواهید بروید کار بکنید؟ الان اصلا موقعیت برای کار فرهنگی مناسب نیست. این‌ها دارند غرق می‌شوند. از نظر شما می‌خواهید غذا بدهید؟ این‌ها غذا نمی‌خواهند، دارند غرق می‌شوند. از نظر می‌خواهید بحث کنید که ساختار حکومت را درست کنند. همه چیز دارد از دست می‌رود. این سه مأموریت در این پنج حوزه از سند راهبردی را کنار بگذارید. فقط بحث و در اولویت است. ابتدا باید بشار و حاکمیت سوریه را از این باتلاق بیرون آوریم. بعد به نظافت آنان می‌پردازیم و کت و شلوار تن‌شان می‌کنیم. غذا بهشان می‌دهیم، درس‌شان را می‌خوانند و عبادت می‌کنند. الان بیرون کشیدن‌شان از این باتلاق اولین و مهم‌ترین اقدام راهبردی شما است. 🔸خب! خیلی حرف بجایی بود. بعد از آن به ما گفتند: بروید و این قسمت را اصلاح کنید و بازگردید. 📚برگرفته از کتاب پیغام ماهی‌ها 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر تو رو بردن ...دیر رسیدم من😭😭 خاطره ای از #شهید سیدمیلادمصطفوی ♻️سال ۹۴ برای #تکمیل_آموزش نظامی اعزام به سوریه یک دوره یک هفته ای رفتیم #تهران اونجا اتفاقاتی افتاد و برنامه هایی پیش اومد که باعث شد بین من و سیدمیلاد مختصر #ناراحتی پیش اومد ⚜هرچند در #مسیر_برگشت به همدان #سید بدون معطلی #پیش_قدم شد و رفع کدورت کرد ، ولی بعد از یک هفته تماس گرفت و با یکی از رفقاش اومد #ملایر و با اصرار سید ناهار رفتیم #رستوران و هرچه اصرار کردم چون شما مهمون من هستید من باید حساب کنم اجازه نداد من حساب کنم و بعدش هم کلی از محل کار من و شرایطی که قرار داشتم #تعریف و تمجید کرد و گفت حسرت میخورم ای کاش من هم میتونستم چنین کار #فرهنگی انجام بدم (در حالیکه اصلا برای کار فرهنگی کم نمیگذاشت) میگفت شما دارید آدم #تربیت میکنید و ... آخرش هم طلب #حلالیت کرد و رفت بعد از اینکه سید رفت خیلی فکر کردم به‌ اینکه برای چی بلند شد اومد فقط به این نتیجه رسیدم #دلش_آروم نگرفته بود اومد تا مطمئن بشه هیچ #ناراحتی بینمون نمونده باشه در حالیکه من اصلا از سید ناراحت نبودم (این آخرین دیدارمون بود 😭😭😭) راوی؛دوست بزرگوار شهید #ارسالی_دوست_شهید #شهیدسیدمیلادمصطفوی #اربعین #الحسین_یجمعنا #کربلا #شهیدی_که_کربلانرفت #ولی_خیلیها_راکربلایی_کرد 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍وقتی کار را شروع می کنیم ، با اولین چیزی که باید بجنگیم ، خودمان هست . 💠وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا به سراغتان می آید. 💠پس مراقب باشید وقتی به اوج رسیدید شیطان ضربه ی نهاییش را بهت نزند ، که چیزی جزء پشیمانی و ناراحتی برات ، به ارمغان نمی گذارد..... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_شهید 🌹 ✍دوستان با معرفت!همرزمان بسیجی ام! چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: وقتی کار #فرهنگی را شروع می کنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم، #خودمان هستیم ... 💠وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود، تازه اول مبارزه است؛ زیرا #شیطان به سراغتان می آید، اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای #حزب_الله نیرو جذب کنید، هرگز... 💠اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند، به خانواده #شهدا سر بزنید، زندگی نامه #شهدا را بخوانید، سعی کنید در روحیه خود #شهادت طلبی را پرورش دهید... سخنان #مقام_معظم_رهبری را حتما گوش کنید، #قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. #دعای_ندبه و هیئت چهارشنبه ها را محکم بچسبید. خود سازی دغدغه اصلی شما باشد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️ 💕 ۲🍃 ✔️راوی:دوستان شهيد 🌷 يك ويژگي بسيار داشت. در هر كاري وارد ميشد را به به پايان ميرساند. ⚘@pmsh313 🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌 بود. اما نيروي كمكي نداشت. #🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد. ⚘@pmsh313 💢او خيلي زود را ياد گرفت و گچ كاري ساختمان، به سرعت و به خوبي انجام شد. 🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌 در پيش آمد. تابستان 1387 بود كه🌷 به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷 راهي منطقه ي ، اطراف، شد. 🌷 در اردوهاي نيز همين ويژگي را داشت.☀️. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد. 🌷@shahidabad313 💢در كارهاي عمراني☀️. مثل بولدوزر ميكرد. وقتي تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول بودند. به آنها در زمينه ي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت ميرفت و... ⚘@pmsh313 💢با آن اما هميشه و فعاليت بود.🌷 هيچ گاه نميكرد. تا اينكه بعد از پايان به آمديم. 💢فعاليت بچه هاي🕌 در منطقه ي مورد مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه هاي برتر در مراسمي با حضور شود. 💢راهي شديم. بعد از پايان و از بچه هاي🕌🌷 به سمت رفت. او توانست خودش را به آقاي برساند و از دوركمي با ايشان كند. ⚘@pmsh313 💢اطراف شلوغ بود. نفهميدم🌷 چه گفت و چه شد. اما🌷 دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با، يعني بالاترین دست بدهد، اما همينكه دست🌷 به سمت ايشان رفت، آقاي دست🌷 را بوسيد! 💥رنگ از چهره ي🌷 پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در باشد و براي كسي نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚برکت❤️ 💢دوستان شهید 👈 در مال چیزی نیست که با مفاهیم مادی و دنیایی قابل بحث و توجیه باشد،برخی افراد بودند که انچه را که خدا در اختیارشان نهاده بود برای رفع قرار می دادند و خدا هم از خزانه ی غیب خود انها را برطرف می کرد. 🌷@shahidabad313 💢مثلا،🌷. دوستي مي گفت: يک شب🌷 را ديدم که در کوچه راه مي رود. پرسيدم: کاري داري؟گفت: از صبح تا به حال کسي از را نديدم که داشته باشد و من بتوانم او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم. ⚘@pmsh313 🌷 هيچ گاه را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد بسياري از را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه مي كرد و آن را خرج و يا افراد نيازمند مي کرداين ويژگي هاي🌷 براي🌷 خيلي جالب بود 🌷@shahidabad313 🌷🌷 را خيلي دوست داشت براي همين سعي مي كرد مانند اين🌷 عزيز با درآمد خودش را برطرف كند. يادم هست كه در تصوير نسبتاً بزرگ🌷 را جلوي نصب كرده بود و اين طرف و آن طرف مي رفت.🌷 هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از برطرف كند. ⚘@pmsh313 💢بايد اشاره كرد كه نشستن و كردن، براي اينكه خداوند خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده. اگر مي خواهد به جايي برسد، بايد كند. 🌷@shahidabad313 💢زماني كه🌷 در بود و در فعاليت مي كرد، هميشه دست داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.🌷 مي گفت بايد☀️ (علیه السلام) پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند. 🌒هر بار كه براي و يا كارهاي فرهنگي🕌 احتياج به داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد🌷 بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن. 🌷@shahidabad313 ♨️يك بار به🌷 گفتم: از كجا اين همه مي ياري؟ مگه توي چقدر بهت مي دن؟ خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه.پرسيدم: چطوري؟ ⚘@pmsh313 🌟گفت: بايد كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از#بازار_آهن، با كار مي كنم. بار مي برم، و... خدا هم توي ما قرار مي ده. 🌷@shahidabad313 🌷 در☀️ هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي☀️ از فعاليت هاي🌷 مي گفتند و اينكه نمي دانستند🌷 از كجا مي آورد، اما كارهاي ماندگاري از خود به مي گذارد. ⚘@pmsh313 📌زماني كه🌷🌷 شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خود را از 🌷 بيان كردند.يكي مي گفت: اين عبايي را كه دارم🌷 برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.يكي ديگر از آنها از💎 خانه اش مي گفت و... 🌷 براي تأمين هزينه ي اين كارها در☀️ كار مي كرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبی) حسابي به او داشتند.هميشه در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهاي كه در نظر دارد كند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚عاشق گمنانی❤️ 🍃 ✨ ✔️راوی:سید کاظم و دوستان عراقی شهید 👈اين را بارها مشاهده کردم که شخصيت هاي و افرادي که کار فرهنگي به خصوص در🕌 را کرده باشند، در هر کار و مسئوليتي وارد شوند، ديدگاهها و تفکرات خودشان را بروز مي دهند. 🌷@shahidabad313 🌷 نيز همين گونه بود. او در زمينه ي کارهاي و تجربيات خوبي داشت. در همان ايامي که در کنار با⚡ مبارزه مي کرد، برخي طرح هاي را ارائه کرد که نشان از روحيه ي بالاي او بود. ⭐يک بار پيشنهاد داد براي يکي از مراسمات، براي#حشد_الشعبي تهيه کنيم.ما هم اين کار را به خود🌷 واگذار کرديم. او هم با مراجعه به چندين مرکز هديه ي خوبي تهيه کرد.🌷 در کل سه بار به مأموريت هاي نظامي#اعزام شد. در عمليات آزادسازي منطقه ي بلد در کنار نيروهاي بود. 🌷@shahidabad313 💢فرمانده او با آنکه علاقه ي خاصي به🌷 داشت، اما خيلي از دست او مي شد! مي گفت اين پسر خيلي و است اما را نمي فهمد در مقابل نيروهاي⚡ بدون جلو مي رود، هر چه مي گوييم باش اما انگار متوجه نمي شود، اين شجاعانه جلو مي رود و راه را براي بقيه ي نيروها باز مي کند. 🌷 نه را مي فهميد و نه را ... يک بار محور جلوي خود🌷 اين حرفها را زد،🌷 وقتي اين مطالب را شنيد، گفت: جلوي دشمن نبايد داشت، ما با🌷#ازدواج کرده ايم. 🌷@shahidabad313 🌷 به عنوان تصويربردار به جمع آن ها پيوسته بود، او تصاوير و فيلم هاي خاصي را از نزديک ترين نقطه به تکفيري ها تهيه مي کرد. از ديگر کارهاي او رساندن و به نيروهاي درگير در بود.اما مهم ترين کار🌷 برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي در ايام☀️ بود. 🌷 اصرار داشت کارهاي#رزمندگان_عراقي به اطلاع مردم و رسانده شود. لذا راهپيمايي☀️ را بهترين زمان و مکان براي اين کار تشخيص داد.واقعاً هم تفکر او جالب بود.🌷 يک چادر در نيمه راه☀️ به🌷 راه اندازي کرد و نمايشگاه تصاوير با⚡ را با چينش مناسب در مقابل ديد زائران🌷 قرار داد. 🌷@shahidabad313 💢برادر ناجي مي گفت:🌷 براي اين خيلي زحمت کشيد. کار عقب بود و کاروان ها از راه مي رسيدند.🌷 گفت که شب ها کمتر بخوابيم و کار را به نتيجه برسانيم.طي چند شبانه روز🌷 بيش از سه ساعت نخوابيد. کار به خوبي انجام شد و مخاطب بسياري داشت.اما همين که آغاز شد،🌷 به☀️ برگشت!او بود و نمي خواست کسي بفهمد اين مهم کار او بوده. ⭐بعد از تجربه ي موفق اين به سراغ آمد.🌷 طرح جديدي براي برگزاري دستاوردهاي با⚡ در☀️ آماده کرده بود. مي خواست در يک فضاي مناسب کار را گسترش دهد.اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزه ي براي آيندگان شود و همزمان بايد به ديد مردم رسانده شود. 🌷@shahidabad313 🌷 روي اين خيلي کار کرد. اما مسئولان با اين دليل که و شرايط برگزاري اين را ندارند، را به انداختند تا اينکه🌷 براي بار آخر راهي شد.اما مهم ترين کار که از🌷 ديدم مربوط مي شد به کاري که به خاطر آن به برگشت. 🌷 تعداد زيادي و با نام☀️ (علیها السلام) آماده کرد و با خودش به آورد.او مي دانست بهترين کار براي، پيوند دادن آنان با حضرات(ع)، به خصوص،☀️(علیها السلام)، است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ⚡﷽⚡ ♦️ دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای ، دست و بالم بسته میشه. "😉 ⚡با این وجود، یکبار پیشنهاد رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. ⚡اما اگه به دنبال میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره."😌 ⭐این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد. افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه. 😍 در به در دنبال بود.😇💚 . °°°°°°°°° ⭐سپاه قبولش نمی کرد.😢 بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐 برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.😮 خیلی این طرف و آن طرف رفت. آخرش هر جور بود درستش کرد.😍💪🏻 این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"😩 آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.🤗 آخر سر قبولش کردند.😇🤗 خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت.😇 رفته بودم سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠(۲۷۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و هفتاد و چهارم:صدام و بشکه باروت 🍂هر روز تهدید آمریکا جدی تر و بیشتر می‌شد و صدام هم که فکر می‌کرد این صرفا تبلیغات و جنگِ زرگریه، کاملا بی‌اعتنایی می‌کرد. من به بچه‌ها می‌گفتم صدام نشسته رویِ یه بشکه باروت و فتیله شو روشن کرده و آخرش منفجر می‌شه. فقط خدا کنه این زمانی باشه که ما اینجا نیستیم. علی‌رغم دو نگرانی بزرگِ گروگان موندن و یا طعمه موشکهای آمریکایی شدن، اما یأس و نا‌امیدی در بین بچه ها اصلاً وجود نداشت و دلمون رو بخدا سپرده بودیم و ته دلمون گواهی می‌داد همان طوری که حماقت صدام کار رو به اینجا رسونده که زمینۀ آزادی اسرا داره فراهم می‌شه، همون خدا هوای ماها رو هم داره و فضل و کرمش شامل حال ما هم می‌شه. ⚡فعلا بازگشت به اردوگاه و دسترسی راحت به حموم و دستشویی و هواخوری بزرگ و آزادی‌های نسبی که عراقیها به ما داده بودن بود و با امیدواری شروع کردیم به برنامه ریزی برای استفاده بهینه از وقتمون. با برگشتمون به اردوگاه ملحق ۱۸ مجددا و بسرعت فعالیتهای فرهنگی و آموزشی از سر گرفته شد و کانون فرهنگی اردوگاه با محوریت حاج آقا باطنی و مرحوم مهندس خالدی شکل گرفت و برنامه‌ها با وسعت و کیفیت بهتر و بالاتری به اجرا دراومد. 📌گروه‌های متعدد تحت پوشش کانون فرهنگی با انسجام و برنامه‌ریزی خوب برای ایجاد محیطی بانشاط و پویا به رقابت با هم پرداختن.گروه مراسمات و مناسبت‌ها، گروه فرهنگی، گروه خدمات، گروه آموزش و غیره همگی، هر کدوم برنامه های زیبایی رو تدارک می‌دیدن. مسئولیت اردوگاه به عبدالکریم مازندرانی سپرده شد. ایشان از من تقاضای کمک و همکاری کرد. من گفتم عبدالکریم اگه هم نمی‌گفتی من رهات نمی‌کردم. یه روز من مسئول فرهنگی بودم و تو کمکم کردی حالا من وظیفه دارم جبران کنم. دو نفری می‌نشستیم و با مشورتِ جامعه روحانیت اردوگاه با محوریت آقای باطنی و سایر چهره‌های علمی و فرهنگی، تلاش می‌کردیم فضای اردوگاه در روزهای پایانی یک فضای کاملا سرزنده، با نشاط و انقلابی باشه و با بیشترین بهره‌وری علمی، آموزشی و معنوی، همراه بشه. 📌کاغذ و قلم هم آزاد شده بود و این کمک خوبی بود تا بتونیم بیشتر فضا رو به سمت آموزش و پرورش ببریم. گروهای متعدد سرود و تئاتر شکل گرفت. سخنرانی در سطح آسایشگاها به صورت منظم انجام می‌شد و در جای جای اردوگاه کلاسهای متعدد در حال برگزاری بود. خلاصه ابتکار عمل به صورت کامل، از دست بعثیها خارج و در اختیار بچه‌های خودمون قرار گرفته بود...   ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌