eitaa logo
آذرخش
56 دنبال‌کننده
399 عکس
419 ویدیو
102 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
آذرخش
بسمه تعالی سیمای پرهیزگاران امیر مؤمنان (ع) چشمه ای ، مردی کامل ، شیدای (ص) و سردمدار مؤمنان است. او نه تنها امیر هدایت که امیر است، خطبه های پر شور و شرر او، دل های سنگ ِدور از خدا را در کوره ی خداوندی ذوب می کند و جان کفر را از آنان می ستاند. این ماه، ماه خدا، قرآن و ماه علی (ع) است. علی (ع)، قرآن و راه امن و هموار رسیدن به خداست. زانکه از قرآن بسی گُمرَه شدند زان رَسَن، قومی درون چَه شدند آری! هرکه از راه غیر علی (ع)پا در مسیر ناهموار گذارد ، بی درنگ در چاه گمراهی گرفتار آید. خطبه همّام، شرح حال پارسایان در بیان امیر مؤمنان بوده و ایشان در اوج ، سیمای پرهیزگاران را ترسیم کرده اند. سعی کردم این خطبه ی طلایی را از روی دست امام (ع) به گونه ای ، بازنویسی نمایم. به امید آنکه مقبول امیر مؤمنان افتد و دل های رمیده را به دلدار (ع) برساند. و البته به حال نویسنده باید گریست که رمیده تر از همه ی رمیدگان است! @zarakhsh
همگام با سعدی جلسه 7.mp3
21.26M
بسمه تعالی آنچه در این دیدار گذشت : ✅شاخه گلی از ✅درون فروماندگان شاد کن.. ✅پدر مرده را سایه بر سر فکن.. ✅یکی در بیابان سگی تشنه یافت.. ✅مینداز خود را چو روباه شل... ✅جفا پیشگان را بده سر به باد... @zarakhsh
بسمه تعالی برادرم نماز نمی خواند! از دیرباز تا کنون چنین بوده است و بعید نیست پس از این هم چنین باشد... همواره خانواده‌ های مذهبی و دامن مادران دلسوز ،به دغدغه های بسیار گرم بوده است. حتی گاه، توفانِ بحث، می گیرد و غبار و فریاد بر دل خانواده می نشیند ! خب اینک چه باید کرد؟ عصاره‌ی تجربیات موفق و نافرجام من چنین است امیدوارم مفیدتان باشد: 1.پیش از آنکه به حساب جوانان برسید و به حال آنان گریه کنید، نخست از حساب بکشید و نگران حال خود باشید! اگر جوانان، در رفتار ما، خوش نماز را استشمام می کردند و به تماشای نماز ، در زندگی ما می نشستند، خواه و ناخواه شیفته ی نماز می شدند و خود را شریک این انسان ساز می ساختند! 2غرور جوانان امروز، با پُر و زبانی دراز و بی باک، پیوند خورده است. لذا پند و اندرز ندارند و به دنبال گوشی شنوا، رفیقی همراه و دوستی صمیمی می گردند تا اسرار و زخم هایشان باشد. اگر شما و صفا پیشه ساخته و رفیق پر نشاط آنان باشید، خواهید دید که چگونه یخ های ذوب می شود و قفل سینه ی جوانان چگونه خواهد شکست؟! و چه حرف های تلخ و شیرینی برای گفتن دارند!!؟! آنقدر دَم به دم، اعراب می داد و دل به حرف هایشان می سپرد که می گفتند : هوَ اُذُنٌ محمد (ص) سرتاپا گوش است! 3.جوانان همانند توپِ هفت سنگ اند، هرچه زمین زیر پایشان تر و برخورد با آنان شدید تر باشد ، دور تر می شوند... لذا اگر نمی خواهید بر آتش لجاجت بگذارید ، شدت عمل بی رویه به خرج ندهید. آرام و خونسرد باشید تا جوان، خیر خواهی شما را احساس کند و با خود به تردید افتد :«نکند نماز را منفعتی است که والدینم از آن بر من، می ترسند!؟» 4.نماز، آینه روح و روان آدمیان و سامان بخش زندگی آنان است، باید با نور افکن های قوی، درون جوانان را قواصی کنید و ریشه این رفتار را بجویید و !! درد که پیدا شود، سر و سیمای درمان نیز پیدا خواهد شد. آن مقدار که من درون جوانان بی نماز را کاویده ام ، بی نمازی را یک چنین ریشه های می تواند باشد : _شبهات علمی و پرسش های اعتقادی _تنفر از نماز گزاران بد اخلاق _یاس از گذشته پر گناه و شرارت بار _انباشت فشار های جنسی _ارضای نادرست فشار های جنسی _تاس و بی اعتمادی از آینده _وسواس های فقهی و فکری _بی خبری از مبانی دینی و اعتقادی _فقدان اعتماد به نفس دینی در مواجه با دین گریزان. _بی اطلاعی از لذات و فواید نماز _نشست و برخاست با دوستان دین ستیز _نوشیدن جام موسیقی های مسموم _تنبلی و ضعف اراده _تراکم و تنوع گناهان _رفاه و آسایش بیش از اندازه _روانی افسرده و خالی از نشاط _آثار مخرب فضای مجازی بر روان و مغز _اختلال ها و خلأ های عاطفی _کمال گرایی دینی و سخت پنداری نماز @zarakhsh
بسمه تعالی در امتداد گرگیاس اگر سرچشمه نسبی گرایی را بجویم و در پی منشا آن بکاویم، تاریخ، دستان ما را در دست و می گذارد. در روزگار ، علف هرز سفسطه در باغ و بوستان جامعه سبز شده بود و مغالطه و کلاه برداری در بی داد می کرد و اساساً خورشید از پشت ابر های سیاه نسبی گرایی و مغالطه کاری طلوع کرد. اوضاع آشفته اندیشه،روح ارسطو را بر آشفتد و او را به تدوين منطق و مبانی درستِ اندیشه وا داشت. عاشقان اندیشه و شاگردان ارسطو، پا به پای تاریخ، دانش منطق را پیش برده و امروزیان آن را به رساندند و آتش نسبی گرایی به خاموشی که نه اما به خاکستر شدن گرایید و بسیار کام و از این رویداد شیرین شد. هنوز شیرینی این پیشرفت علمی بر کام عقل و حقیقت ننشسته بود که باد انحراف و وزیدن گرفت و دوباره خاکستر نسبی گرایی شعله برافروخت و آتش مغالطه بر دامن عقل و حقیقت نشست. امروزه برخی از فیلسوفان ، بر شاخه های درخت اندیشه نشسته اند و نسبی گرایی تیز می کنند، غافل از آنکه بیخ و بن خود را نشانه رفته اند و به زودی از فراز درخت سبز اندیشه می کنند و زمین خوردن آنان دردناک است! آنان،نسبی گرایی کهن را لباس پوشاندند و جالب آنکه خود نیز از این فریب، غافل و شادمان اند. در نگاه آنان، آسمان ِحقيقت بر زمین افتاده و در هم و هر مکتب و اندیشه ای تکه ای از آن را به غنیمت برداشته است! شگفتا که آسمان حقیقت در نگاه انان ماهیت یکسان و پیراسته از ندارد چراکه مکاتب فکری امروز ، اندیشه هایی متناقض دارند آنقدر که نمی توانند زیر یک جمع گردند چه رسد به اینکه از یک آسمان باشند. باز شگفتا!! که در نگاه آنان هر مرز و بوم باور های متناسب با خود را می آفریند و باید محترم شمرده شود. اگر چنین است پس چرا غرب به شدت به آداب و رسوم ملت ها و فرهنگ خود می پردازد مگر همه اندیشه ها حق و حقیقت نبودند!!!؟؟ @zarakhsh
بسمه تعالی نطنز! متاسفم برای برخی هنرمندان و اهل رسانه که ساحت را آلوده به کرده اند آنقدر آلوده که دیگر در اذهان عمومی طنز، برابر با ابتذال شده است. و چنانچه‌ نویسنده ای طنز پاک در متن بگنجاند اصلا از او نمی شود! عزیزان هنرمند! طنز، در کهن ایران ، رسالتی مقدس بر دوش داشته و آن منعکس کردن درد و رنج رعیت و تلاش برای رسیدن به وضعیت است. امروزه ها و التهابات فکری و روانی بهانه ای برای تولید این محصولات مبتذل شده است! هر چند هنوز هم ، طنز، ابزاری برای شادمانی مردمان است. طنز در نگاه برخی قلمداد شده وبرای رسیدن به این مقصود، دست به هر کاری می‌زنند! ابتذال، پدیده ای است که آبرو برای طنز باقی نگذاشته است! طنز، رسالتی مقدس داشت که برخی برای رسیدن به آن را به آتش کشیدند! این طنز رایج، طنز نیست، است. والسلام! @zarakhsh
بسمه تعالی عقل، عشق، وحی عقل از رَحِم کلمه ، متولد شده و به معنای است. عرب زبانان،زانو بند شتر را عِقال می گویند چراکه آمد و شد حیوان را با فشردن و رهانیدن طناب آن زانو بند، کنترل می نمایند. عِقال، سرکشی ها و شتر را مدیریت می کند و زمینه بهرمندی از استعداد های حیوان را فراهم می نماید. عقل، سدّی نفوذ ناپذیر در برابر خواهش های و ، بر دهان این نَفسِ پُر طمع است. عقل است که دست و بال نفس را می بندد و آن را می کند! عقل، منعی است که هزار به دنبال دارد. درست است که عقل، پشتِ میزِ نفس نشسته و آن را آرام می کند اما جای این پرسش باقی است که:چه کسی عقل را مهار خواهد کرد؟ عقل، یک شمشیر تیز و است. اگر آدميان، تنها بر محور قوانین عقل، گام بر دارند و فتاوای آن را سرلوحه رفتارهای خود سازند، خود خواهی و ، جان گرفته، انسانی را بلعیده و جامه ی عشق و محبت را از تن جامعه به در خواهد کرد و وای بر ای که برهنه از و محبت باشد! آنکه بر خود خواهیِ عقل، پای می کوبد و را زنده نگه می دارد، عشق است! عشق، نیام این شمشیر بُرنده و زندگی آدمیان است. عشق، عقلِ عقل است. باران تعادل، از عقل می بارد و از عشق سرچشمه می گیرد. عقل و عشق، آب و اند، در کنار هم زندگی را به جریان انداخته و معنا می بخشند. و باز جای این پرسش خالی است : هرچند که عقل و عشق، هریک مدیر دیگری است و خود را مهار می کند اما اگر عقل به افتاد و عشق سر از درآورد، چه باید کرد؟ چه کسی عقل و عشق را تربیت می کند؟ آری، آن مربی سالم و بی لغزش ، است! عقل در پرتو وحی، شکوفا می شود و عشق از آلودگی و افراط، رهایی می یابد. جالب تر آنکه عقل سلیم و عشق پاک، آینه هایی صاف و پاکیزه اند که جمال خدا را باز می تابند و راه های اند. عقل، در میدان و ، خدا را فریاد می زند و عشق، در میدان ، تدریس توحید می کند. این برهانی است که ضرورت و را برای خودم اثبات کرده ام و به همین برهان شادمان و البته نزد خدایم . @zarakhsh
بسمه تعالی هماننده آنش نیاورده کس! شبانه روز در کتابخانه،، چراغ می خورند و به جان کتاب ها می افتند! خط به خط منابع مان را کاوش می کنند و از این کاویدن و ملول نمی شوند. نویسندگان چیره دست را به خدمت می گمارند تا با جادویی خود، آدمیان را سحر و جادو کنند! لنز دوربین هایشان روبه اسلام است و بی وقفه به تولید فیلم وسریال مشغول اند! میلیارد ها دلار هزینه می کنند تا پرچم اسلام را از قله افتخار به بیابان بکشانند و چه خیال های خامی که در ذهن می پرورانند! من آنان را به راهی کوتاه و دیگر سفارش می کنم به جای آنکه خودشان را به آب و آتش بزنند و این حجم از مال و منال را فدای قدرت طلبی خویش نمایند!! به جای اینها فقط کافی است، همه شاعران و عرب را به خدمت گیرند و فقط یک سوره هماننده قرآن بیاورند!! اگر آوردند ما خودمان پرچم شريعت را پایین می آوریم!! تا کنون نیاورنده اند و نخواهند آورد! اگر می توانستند سوره ای بیاورند، حتما اقدام کرده و در هر کوی و برزن می کردند! @zarakhsh
بسمه تعالی هیئتی ها، هم آدمیان اند! دیشب سخنی آشنا و پر تکرار از زبان راننده مرا به فکر فرو برد و پای گفت و گو را به میدان باز کرد. راننده جوان، پشت فرمان که نه، بر پریشان حالی نشسته بود و در بی رغبتی و در با هیئت و ذکر و عبادت حرف هایی می زد که قلم این چنین محتوا را باز نویسی می کند: «همین مردم که یک پایشان در منبر و محراب است و یک پایشان در حرم و هیئت، زبان‌شان از هزار گزنده تر، اخلاق شان از هزار ، خشونت بار تر و طمع شان از هزار فراتر است. در چنگال و گرفتاران اند و ادعایشان گوش فَلَک را کر کرده است ! با اندک جرقه ای، ور می شوند و فحش و ناسزا نثار این و آن می کنند! برخی هم پول پرست و پُر بخیل اند! اینان داران اند نه ! و وای بر دینار و دیندار و سکه و سکه پرست! چند خطی از سیاست گفت و به شدت باهم آغوشی و مخالفت می ورزید و لابه لای حرف هایش از و دَله دزدی برخی از مملکت داران به خروش می آمد!» حرف هایش را به جان دل شنیدم و آنچنان درد هایش را کردم و بر اشکال هایش، زدم که از حوصله و انصافم به سپاس آمد. نباید فراموش کرد که هیئتی ها آدمیان اند و مثل بسیاری از آدمیان در دام های فکری و های رفتاری گرفتارند. تو می گویی: چون، دیندار اند این چنین اند اما من می گویم : این چنین اند چون واقعی نیستند !! دین، برای آدمیان آمده است. اگر همه آنان مثل مولایشان علی ع می بودند اصلا نیازی به دین و مذهب و منبر و محراب نبود! بسیاری از آدمیان، از دین بی خبران اند و به حکم حیوانی، روزگار می گذرانند از این رو اصلا بسیاری از لغزش هایشان، ریشه در دین ندارد.شما نگاهتان به دینداران موفق و به ها باشد. همان طور که پولدار بد، شما را از پول منتفر نمی سازد، دیندار بد هم شما را از دین گریزان نسازد. ابتدا نوک قلم را بر خود می فشارم و سپس شما مذهبیانِ دین دارِ هیئتی را به و و اسلامی سفارش می کنم، ما در معرض نگاه و خدا هستیم. @zarakhsh
آذرخش
بسمه تعالی درخت شاتوت! باران، به نرمی باریده بود و دلنواز بهاری، سر و سیمای عابران را بوسه باران می کرد. باران باریده بود و بویِ بخشِ کاه گِل تمام محله را پُر کرده بود! آرام آرام آفتاب از پس ابر سَرَک می کشید و هوا رو به تابستانی می رفت! چند ساعتی به قدر تاب و توان زمین را زدم تا اینکه بانگ اذان در سراسر بیشه زار انداز شد. آفتاب به قدرت رسیده بود و با شدت و بی رحمانه می تابید! در فکر فرورفته بودم که در میانه ی راه سر و صدای مرا از گریبان فکر به در آورد! اطراف درخت جمع شده بودند و هر کسی به دنبال شیرین شدن کامَش بود! برخی از درخت بالا می رفتند و بر شاخه ساران می نشستند و شاخه ها را در بهم زدنی جارو می کردند! آنان که دستشان به درخت نمی رسید و چوب و کفش نثار درخت می کردند بلکه چند حبه شاتوت، مهمان شان کند! از کنارشان عبور کردم که ناگهان گُلی از گلستان مرا به خاطر آمد... شرح حال انسان های و مفید، حکایت حال همان درخت شاتوت است ، چون دارند، سنگ آدمیان را به جان می خرند و لگد هایشان را تحمل می نمایند. و گرنه هیچ کسی بر شانه درخت قدم نمی گذارد و سنگ و لگدش نمی زند! زخم زبان مردم، شنیدن، انسان های موفق است. تو را تحمل امثال ما بیاید کرد که هیچ کس نزند بر درخت بی بَر سنگ «سعدی» @zarakhsh
بسمه تعالی انا لله و انا الیه راجعون. عجب از چرخ روزگار، یک روز آن چنان، می بخشد و غرق در شور و شوق می‌سازدت که انگار پنجه های مرغ بخت و را بر شانه هایت احساس می کنی! و یک روز آنچنان زیر پایت را خالی می کند که زمین خوردنت اصلا نیست! در این روزها که روز های و روزه داری است! روز هایی که سفره هایش بوی می دهد و لقمه هایش لذتی دوچندان دارد!! روز هایی که شب هایش، مالامال از نسیم خداوندی است!! در همين روزها، خبر تلخ های و نسل کشی های ، خون به دلِ خردمندانِ دل زنده می کند! نفرین بر حقوق بشر و نفرین بر این سکوت !! مشتی طلب ِسنگ دل ِبی رحم، انسان دوستی بر چهره زده و کراوات آدمیت بسته اند و با لبخندی فریبا خود را حقوق بشر می خوانند!!! یک روز دل هایشان به حال ها می سوزد و کشتار سگ ها را در بیانیه ای تحریم می کنند اما امروز چشم های سردشان را بر این همه و نسل کشی و ناجوان مردی بسته اند! نفرین بر این همه و نفرین بر این همه نقاب!! بخواب دخترم! چشم هایت را ببند پسرم! کیف و مدرسه ات را به یاد گار نگه می دارم تا هر بار که دلم به حال آینده تباه شده ات سوخت! هر بار که خیال خام شب عروسی ات را در ذهن پروردم! ! هر بار که زمین خوردم و از فَرط تنهایی دست می خواستم! همین کیف و کفش ها را به می فشارم و از این همه ظلم و به خدای ستم ستیز و ستمگر سوز، شکایت می کنم! بخواب دخترم! چشم برهم بگذار پسرم! آنجا که می روی حتما از اینجا آرام تر است! بخواب که الهی مادرت هم به خوابی ابدی فرو رود! این درد به تنهایی برای کافی است و به قدر شکنجه بر سینه سنگینی می کند! دیگر غم تنها شدن استاد آیت الله آملی را نزد که باید بُرد! باخبر گشتم که سرکار خانم، سکینه ، همسر محترم آیت الله جوادی آملی و بانوی فعال فرهنگی، رخت سفر بر بست و استاد را تنها گذاشت! خدایش بیامرزد! از آنجا که پشت هر مرد موفق یک زن موفق ایستاده است، ما همه مدیون این بانوی فرزانه ایم! اما آنچه گلویم را می فشارد و روحم را به التهاب آورده است، تنهایی استاد جوادی آملی است! من سالیان سال است که از جام ایشان می نوشم، شب ها با صدای ایشان به خواب فرومی روم و آشنایی جدی با شان دارم. نیک می دانم که استاد روحیه ای بس لطیف دارد! و غم فراق و درد تنهایی اش می سازد! شاید، از ، سپری در برابر تنهایی استاد بسازید و با خود گمان زنید که : استاد عارف است و خدا همه تنهایی هایش را پر کرده است! چرا رنج بیهوده بر خود هموار می کنی!!؟» هر چیز سر جای خود شیرین است، مگر از تاریخ گهر بار مرحوم علامه ره خبر ندارید! مگر ایشان عارف و عبد خدا نبود اما با این همه در فراق همسرش تاب نیاورد و لشگر بر ایشان هجوم آورد ! روح همه درگذشتگان شاد و جان استاد جوادی آملی بی ملال باد. @zarakhsh