eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.8هزار دنبال‌کننده
67.3هزار عکس
10.9هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 درس های ۲۸ مرداد...⁉️ 🍃 در نسل ما، وقتی حدود پنج تا ده ساله بودیم حسینیه ها و هیئت های عزاداری و روضه خوانی ها به علی ابن ابیطالب و همه ائمه ی معصومین صلوات الله و سلامه علیه را در دل ها می کاشتند و مدرسه ها به میهن را. خانواده ها و اجتماع هم راستی، درستی، راستگویی و زورخانه ها پهلوانی می دادند. حسینیه ها در اسلام بودند و مدرسه ها در ناسیونالیسم و ملی گرایی. البته رژیم شاه تلاش کرد که مدرسه ها به شاه دوستی را هم در بچّه ها تقویت کنند، ولی این کار فایده ی چندانی نداشت. روشنگری اکثر خانواده ها و مردم مسئله را معکوس می کرد. ▫️ یادم می آید حدودا ۱۲ ساله بودم باید حدود سال ۱۳۳۹ بوده باشد، برای ۲۸ مرداد جشن گرفته بودند. به میدان مجسمه یزد رفته بودند و من هم رفته بودم. داربستی بسته بودند و فرماندار، فرماندهان پلیس و ژاندارمری روی سکو نشسته بودند و نیروهای پلیس و ژاندارم رژه می رفتند. داشت درباره ی شاهنشاه و تلاش های ایشان و قیام مردم برای بازگشت اعلی حضرت صحبت می کرد. 🍃 مرد میانسالی از اقوام ما که نانوا بود با چندتن از دوستانش(من پهلوی آنها ایستاده بودم) گفت: زکی! بازهم گفتن شروع شد. من به شاطر عباس گفتم: امروز چه خبر است؟ شاطرعباس گفت: شب به خانه ی ما بیا تا بگویم چه خبر است. من شب با به خانه شاطر عباس رفتم. او با سه نفر از دوستانش پشت بام خانه نشسته بودند و بساط چایی شان پهن بود ▫️شاطر ماجرای شاه و روی کار آمدن او و فعالیت های مرحوم را بیان کرد، از تلاش ها و مبارزه ی مردم برای کردن به رهبری آن مرحوم گفت. درباره ی مخالفت انگلیسی ها و آمریکایی ها و اوباش داخلی و عدم مساعدت حزب توده و آن ها به مرحوم دکتر محمد مصدق و به ملت ایران و ۲۸ مرداد توضیحاتی داد. 🍃 او چندین شب مسائل را برای من بازگو کرد. آن مرد چندانی نداشت، شاطر نانوا بود ولی خود جریان امور را لمس کرده بود. چون بود و عضو هیچ هم نبود و فقط و بود، سخنش در من بود. ▫️من بعدها ده ها و صدها مقاله به فارسی و فرانسه درباره ی نهضت ملی شدن نفت و خیانت هایی که به این نهضت ملی شدن نفت و رهبر فقید آن مرحوم شد خواندم ولی هیچ کدام حرف های را نداشت. 🍃 سخنان امثال او باعث می شد که با وجود آن که بچّه ها جشن و شادی را دوست داشتند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آنها تمایلی به شرکت در جشن های ۴ آبان نداشتند یا اگر در جشن شرکت می کردند به آن نداشتند، به جشن می رفتند چون شلوغ و مایه ی سرگرمی بود. این سخنان و آگاهی ها باعث می شد که که ظاهرا بی سواد ولی عملا بودند، در جریان امور به مدرسه بیایند و به بهانه ی آن که نمی خواهند بچّه هایشان شلوار کوتاه بپوشند، نگذارند بچّه ها در جشن تولد شاه شرکت کنند. مردم محلّه ی ما هرچند و بی سواد بودند ولی در دهه ی ۱۳۳۰ به دلیل مبارزات کارگری ( چون در محلّه ی ما کارگران کارخانه ها زیاد بودند) و تشکل های کارگری افرادی بودند. با اوج گرفتن قدرت شاه و و پرونده سازی علیه فعالان کارگری و بستن روزنامه ها، کم کم در عمق فرو رفتند. 📚 شازده ی حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 سه شنبه ها و جمعه های هر هفته با پست همراه ما باشید. @zarrhbin
♦️ سلام جناب نماینده...🍃 ⏪ نمی دانم باید از چه کسی گِله کنم ولی بگذارید بدون مقدمه از خدا بخواهم تمام کسانی را که در گرفتن دخیل بودند را به راه راست هدایتشان بفرماید که تنها مردم این شهر را نیز به بهانه ی تعمیر خط آهن گرفتند و دودستی تقدیم نمودند، ان شاءالله خداوند به همان امام رضا علیه السلام از سر تقصیراتشان بگذرد. ⏪ چند کلامی هم با نماینده ی عزیزم جناب آقای خواهرزاده ی شخصیت بزرگوار و قابل احترامی چون که نجابت و متانتش را احدی نتوانست خدشه دار کند. ⏪ نماینده ی بنده از فعالین ستادهای انتخاباتی شما بوده و هستم که حتی برخی در این وادی با ادبیات سخیفشان مرا به "کاسه لیسی" نیز متهم کردند که من از حق خود گذشتم، امیدوارم خدا نیز از ایشان بگذرد. ⏪ اما نماینده ی عزیز، من از هرچه بگذرم از که لگدمال شد نخواهم گذشت، آقای تابش ما مردم اردکان از این پشیمان نیستیم که را دو دستی به شما تقدیم کردیم اما ناراحتیم که به خواسته های ما(مردم) توجه نمی کنید! ما در کانال ذره بین برای آرامش اعصاب مطلبی را به نگارش در نمی آوریم بلکه حرف های مردمِ را به شما منتقل می کنیم که الی ماشاءالله دریغ از یک عکس العمل از جانب شما، تا از دل خوشی مردم، ما نیز دل خوش باشیم. ⏪ آقای تابش برای بنده ی کوچکتر و حقیرتر از هر خار و خسی امکان زندگی هم در فراهم است و هم در ، ولی از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد چنان وابسته و دلبسته ی شهرم هستم که حتی دوری از آن را، حتی برای چند روز هم طاقت نمی آورم و به قول خودمان "بند نافم را توی این شهر از مادر بریدند و امیدوارم که توی همین شهر نیز کفن کنند و به خاک بسپارند." آقای تابش شاید مثل پدر بگویید چرا "گفای ناخش مِزَنم؟!" این گفا ناخش نیست....کسی قرار نیست که آب زندگانی بنوشد همه رهگذریم ولی ای کاش به این برسیم که همه رهگذریم. ⏪ آقای تابش، دکترِ عزیز، من در حدی نیستم که شما در انتخابات بعدی باشم اما اگر این توفیق دست داد کاری خواهم کرد تا تمام معادلات صنعت در این شهر بهم بخورد، و آنها را در برابر به زانو در خواهم آورد نه اینکه مردم را در برابر صنعت به زانو درآورم. ⏪ آقای تابش هرکسی با شما رودرواسی دارد منی که در ستادهای شما شدم با شما رودرواسی ندارم، اردکان به رسیده است واین بی انصافی است اگر بگوییم که این حاصل سالها نمایندگی شماست چرا که در رساندن به مرز جنون، سیاست غلط نیز دخیل بوده است. ⏪ حاجی من هستم که خوشبختانه از اصلاحات فقط پوستینش را به تن ندارم بلکه با گوشت و پوست و خونم عجین شده است و آن را لطفی می دانم از جانب . 📌خلاصه آقای تابش، حال همه ی ما خوب است اما تو باور مکن و پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه ی ما هم سری بزن ارادتمند و دلواپس شما...✋ 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🔴 به نامِ ، به کامِ 📌 خوب وقتی که نماینده، جناب تابش با دیدار کردند؛ یعنی "آش کشک خالتونه، بخوری پاتونه،نخوری پاتونه...." 📌 فقط از جناب یکی خواهش داریم که وقتی دوران تصدی گری شان در کسوت شهرداری اردکان به پایان رسید خواهشاً گزینه ی بعدی یا برای خود انتخاب نکنند و بگذارند بر اساس و آنچه که می خواهند دست به بزنند. 📌 نماینده ی عزیز سایه ی عزت شما بر سر مردم اردکان مستدام، مشتاقِ دیدار، فقط را برای تصدی پستها از نیندازید چون آنجایی که دلش می سوزد، هرگز دلش نمی سوزد، در ضمن دیگِ بخارِ در حالِ جوش و بدون سوپاپ را نیز از خاطرِ شریفتان دور نکنید. 📌 راستی نماینده ی محترم مردم اردکان اندیشه های نابِ امروز برگ سبزی است تحفه ی تقدیم به که کنید به اندازه ی دوستتان دارم. ارادتمند شما.....✋ 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🍃 اما کار و کاسبیِ یزد هم او را می طلبید. بالاخره حاجی آقا دل به دریا زد و خانه ای در یزد تهیه کرد و زن جدید را از تهران به یزد آورد. هر روز به طرق مختلف به حاج نورسته خانم می رسید ولی او باور نمی کرد. بالاخره همسایه ی روبروی خانه ی جدید حاجی آقا اتاقی را در طبقه ی دوم در اختیار نورسته خانم گذاشت. آن به آنجا می رفت و از پنجره بالای خانه روبرو شاهد رفت و آمد شوهرش بود. بالاخره او کرد که شوهرش زن گرفته است؛ 🍂 ولی هر روز پیراهن شوهرش را اتو می زد و او را تر و تمیز می کرد تا حاجی آقا به خانه ی آن زن برود. حاج نورسته خانم می خورد و گاه آهسته می ریخت ولی می کرد. هر کس برای او دلسوزی می کرد، می گفت: این حرفها است و مرد او از این کارها نمی کند. حاج نورسته خانم سعی می کرد با ، التماس، درخواست و خواهش از حاجی آقا و با نذر و نیاز این را حل کند. 🍃 حاجی آقا روز به روز وضع مالی اش بهتر می شد ولی از خانه رخت بربسته بود. حاج آقا هم حرص و جوش می خورد. او هم به طرق مختلف سعی می کرد خود را از گرفتاری ها، حرف و حدیث ها، پیغام و پس پیغام ها برهاند. حاجی آقا ورزشکار بود ولی سالها بود ورزش را کنار گذاشته بود. در مراسمی بنا به در زورخانه میدان دار شد. فشارهای روحی و عصبی زمینه ی سکته را آماده کرده بود، حاجی آقا در سن ۵۴ سالگی وسط گود زورخانه کرد و سرعت عمل حاجی آقا را از نجات داد. با هواپیمای به تهران و بیمارستان آمریکایی ها (ساسان بعدی) منتقل شد. 🍂 حاجی خانم باید هم را می خورد و هم حضور هوو را در بیمارستان تحمل می کرد. آن زن باید روزی یک بار از اتاق بیمارستان می رفت تا هوو بیاید و حاجی آقا را کند. حاجی آقا یافت ولی برای همیشه نصف بدنش شد، حرف زدن و خواندن و نوشتن را هم کرد. بعد از مدتی حاجی را به یزد آوردند؛ دیگر نمی توانست به طورِ از خانه بیرون برود. قرار شد زن جوان طلاقش را بگیرد و آزاد شود. 🍃 حاج نورسته خانم ترتیب همه ی کارها را داد. او بعد از ۲۵ سال شوهرش را می کرد. حالا این شوهر نیمه فلجِ بی زبان مالِ خودش بود. من زن نیستم تا احساسات زن ها را بفهمم. دختری، ندیده همسر مرد می شود و بعد از ازدواج به شوهرش می ورزد و همیشه چشمش به در خانه است که کی شوهرش به خانه می آید. حالا بعد از ۲۵ سال شوهرش را، شوهر فلج و بی زبانش را تمام و کمال در داشت. من حالِ این زن و هیچ زن دیگری را نمی فهمم. ولی می دانم که حاجی نورسته خانم حالا احساس می کند که مردش مالِ خودش است. 🍂 حاجی نورسته خانم به کارهای بیرون می رسید او باید با ده ها مرد سر و کله می زد و حساب و کتاب ها را راست و ریس می کرد. به بیمه ی کارگران، مالیات و مسائل دیگر می پرداخت. پاسخ شکایت کارگرانش را می داد. شوهرش را برای ادامه ی معالجه به می برد. دخترها را عروس کرد. خانه ی قدیمی را فروخت و خانه ی جدید بزرگی ساخت. شوهر را به مسافرت های خارج و داخل به فرانسه به مکه، سوریه، دبی و ..‌. برد. 🍃 آن مرد که بعد از سالهای سال خانه نشین شده بود کم کم تسلیمِ شد. برای هر کاری و هر چیزی شکر خدا را می گوید. اما حاجی آقا در دردون خانه در ذهن خودش برنامه ی مخصوصی را برای خودش طرح ریزی کرده است. سر موقع باید غذا بخورد، سر موقع باید نماز بخواند، حمام کند. اگر کوچک ترین تغییری در برنامه اش پیدا شود، اعتراض می کند. عملاً برنامه هایش در حد است. سی و چند سال است حاج نورسته خانم از شوهر فلجش که مثل یک خودخواه شده است نگهداری می کند. 🍂 در این مدت حاجی آقا چندین عمل جراحی ( عمل کیسه صفرا، چشم و.‌..) داشته است. حاجی آقا در سال ۱۳۸۷ تقریباً هشتاد و هفت سال سن دارد. هنوز می تواند با نصفه ی سالم بدنش روزی یک ساعتی راه برود. پاهایش درد می کند ولی هنوز بدنش را می کشد. یک چشمش شده است اما چشم دیگرش او را یاری می دهد. 🍃 دوستان قدیمش گاه گاه به دیدن او می آمدند یکی یکی می میرند حاجی آقا همیشه چشم به راه است تا آشنای قدیمی از در وارد شود و با او از قدیم از دوره ی ، از دوره ی جوانی صحبت کند. هر مصیبت یا خوشی که به او و خانواده اش وارد شود را شکر می کند. حاج نورسته خانم این مرد مریض را مثل بچه تر و خشک می کند. حالا حاجی نورسته خانم خودش مریض تر از حاج آقاست، او هم هفتاد و چند سال دارد و سالی چند بار در بخش مراقبت های ویژه (CCU) بستری می شود، اما خوشحال است که شوهر ۸۷ ساله معلولش مال خودش است. همین او را سر پا نگاه داشته، شوهرش مال خودش است. ، یعنی همین. 📚 شازده حمام، جلد ۱، دکتر محمدحسین پاپلی یزدی 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
🔺دسته سوم: : هستند که البته تر از دو گروه دیگرند که به باور روانشناسان؛ حتما کنار آمدن با آنها سخت تر از دو دسته قبل است. ؛ نه فقط با ؛ است بلکه این افراد نیز با یکی نیست. در واقع این گروه از آدم ها میکنند به مسائلی دارند در حالی که در ؛ اعتقادی به آن مسائل ندارند؛ مثلا اینها نه تنها راستگو نیستند و دروغ می گویند بلکه اساسا به راستگویی نیز باور ندارندیانمونه های زیادی از آن در زمینه و رویدادهای متقن مذهبی نظیر غدیر خم یا عاشورا وجود دارد که مصداق هایی از آن در این گروه از ریاکاران می‌گنجد به قسمی که این ردیف از ریاکاران در حالیکه در ؛ به وقایعی نظیر غدیر خم یا حوادث و و آنها ندارند اما با نوعا پرسر و صدا و رفتارها و حرکات تلاش می‌کنند اعتقادات تندنمای مذهبی خود را با به جامعه تلقین کنند.چنین است که در ادامه مسیر بالندگی منفی؛ که لقب میگیرند؛ اگر به رفتارهای ریاکارانه خود ادامه دهند تبدیل به میشوند یعنی کسانی که با نیست و در به آنچه در میان مردم میگویندنیز . 🔺دسته چهارم: افرادی هستند که به آنچه ؛ می کنند اما به آنچه میگویند؛ ندارند.این گروه ریاکاران این چنین عمل می کنند چون دارند ؛ را از خود نگه دارند، حتی اگر قرار باشد دست به کارهایی بزنند که به آن . 🔷 و افراد 🔷 از طریق می توان افراد را شناسایی کرد.ارتباطات غیرکلامی، دنیایی از کلام را به مخاطب می رساند. ؛مبحثی در علم است که به خوبی روشن کننده این مسئله است. بن بست دوسویه می گوید:اگر کسی در ؛ را عنوان می کند ولی و چیز میگوید، شما به و سکناتش توجه داشته باشید.نکته جالب آن است که اگر در جایی ارتباطات کلامی و غیرکلامی هم آیند، شما با 90 درصد اطمینان به توجه کنید.در مورد افراد دورو مشخصات رفتارهای غیرکلامی این چنین است که افراد دورو است و آنها از حالت عادی می کند یا به می گراید یا و گلگون می شوند. 🔺: معمولا افراد دورو دارند و با ؛ میکنند یا داد میزنند و گاهی نیز هنگام صحبت در درگیری یا دعوا و پرخاش؛ مشت یا انگشتان دست ها را تهدیدوار به مخاطب خود نزدیک می‌کنند و گاهی دست ها را پشت کمر مخفی می کنند. شخصی که به این افراد دورو از همان ابتدا ندارد اغلب هنگام دست دادن، بسیار ، فقط نوک انگشتان او را میگیرد. افراد دورو هنگام روی کمی به یا متمایل می شوند و گاه کمی به برای خم میشوند و غالبا بر لب دارندکه البته چنین رفتاری تا آنجا که سابقه ای از ریاکاری در فرد سراغ نداشته باشیم؛ بخودی خود عیب محسوب نمی‌شود. بهرحال افراد و دورو علاوه بر این رفتارها؛ در نیز دارند و اغلب به دلیل همین خصلت؛ و شاید حتی یا بودن پرتابی و سقوط کرده در افق هم بخاطر نیاورند حتی با نگاه های تردید آمیز و پر ابهام! 🔴متشکر_پایان و از : @zarrhbin
19.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎💎💎 کنیم خدا حکیم است !!! اول طاقت داده بعد تکلیف پس بهونه نیار😊 🎙با بیان :  حجت الاسلام ⏳زمان سه دقیقه و ۵۰ ثانیه
🔹تا سال 1954، باور تمام دنيا بر این بود که انسان با توجه به محدودیت های فیزیکی که دارد ، هیچ گاه نخواهد توانست یک مایل را زیر 4 دقیقه بدود ! تا اینکه راجر بنستر در مسابقه ای ، یک مایل را در کمتر از 4 دقیقه دوید ! از آن پس در مدت یکسال ، حدود 20 هزار نفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد !! چه چیزی فرق کرد در عرض یکسال ؟ هیچ چیز ، جز یک کلمه ، “ ” ، باور به شدن ، باور به امکان...! باوراتون رو تغيير بدید تا دنیاتون تغيير كنه ... ۱۶۱ @zarrhbin