eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
معلّم عزیزم روزت مبارک...🌷 ▫️در شکل گیری شخصیت انسانها دو عامل مهم وجود دارد، که یکی از آنها نهاد است و دیگری نقش موثّر ؛ که گاهی اوقات نقش عامل دوّم غیر قابل انکار و به مراتب موثّرتر از عامل اوّل و بعضا تکمیل کننده نقش خانواده می باشد؛ ▫️و شاید این دوخط مطلعِ کلام، مقدّمه ای باشد تا در هفته ی بزرگداشت مقام معلّم یادی کنم از تمام معلّمین مخلص و فداکار بخصوص معلّم مهربانم ، شادروان سرکار خانم "مریم اقبال"؛ ▫️و از شما همراهان محترم اجازه می خواهم تا خاطراتی از این معلّم بزرگوار که به حق یک بانوی باایمان و فرهیخته بود و روح بلندش قفسِ این دنیا را تاب نیاورد و ما را در حسرت روزهای زیبای با او بودن، باقی گذاشت، رابرایتان نقل کنم که در این ایّام یادِ آدم های خوب و مهربان آرامش بخش است؛ ▫️یکی از امتیازاتی که کلاسِ درسِ خانمِ اقبال که بینش اسلامی را تدریس می کردند و آن را از سایر کلاس ها متمایز نموده بود، این بود، که ایشان هرگز به "محفوظات"دانش آموزان اکتفا نکرده و امتیاز نمی دادند، بلکه "معلومات" حرف اوّل را می زد و اگر مبحثی در مورد درس بینش اسلامی پیش می آمد از تمام دانش آموزان می خواستند تا نظر خود را در رابطه با آن موضوع مطرح نمایند و در بحث ها شرکت کنند و یک نوع گفتگوی هدف دار در کلاس‌ اِستارت می خورد و کلاس از حالات بی روحی و معلّم محوریِ محض خارج می شد و این انگیزه را برای منِ دانش آموز ایجاد می کرد تا به طرف مطالعه ی کتاب راهی شوم و در جلسات بعد با مُشتی پُر در کلاس حضور یابم و حرفی برای گفتن داشته باشم؛ ▫️و جالب است بدانید که در مقطع دبیرستان میل اکثر دختران دانش آموز به خواندن رمان های اَدبی و عاشقانه زیاد است، امّا با مباحثی که خانم اقبال، بابِ آن را در کلاس می گشود دانش آموزان را مشتاق و هدفمند به طرف مطالعه و انتخاب کتابهای مختلف سوق می داد و هرگز به بچّه ها نمی گفت که شما حتما باید این کتاب یا آن کتاب را بخوانید، بلکه در مقام معلّم به صورت غیرمستقیم عنوان می کرد و فریاد می زد، دنیا بدون خواندن کتاب های زیبا و آموزنده، معنایی ندارد. ▫️و اینجاست که باید اعتراف کنم که چقدر پسندیده است هنگامی که معلّمی را دوست داری و اخلاق و مَنِشِ انسانیش به دلت می نشیند، می خواهی از تمام وجوه زندگیِ پُربارش برای خودت الگو برداری کنی و یکی بشوی مثلِ او و من که خانم اقبال را از عمق وجود دوست داشتم حتّی به شیوه ی لباس پوشیدن و چادر سَر کردنش نیز توجّه کرده و می دیدم که پوششِ ایشان در عین سادگی، زیبا و متین بود و سیمایِ مهربانش در عین نجابت، آرام؛ و من به عنوانِ یک شاگرد، همیشه او و تمام معلّم های بزرگوارم را که هر کدام درسی به من آموختند؛ دوست داشته و خواهم داشت. ▫️و امروز که سالها از رفتنِ خانم اقبال می گذرد هنگامی که به زیارت اهل قبور می روم با تمام خضوع و خشوع بر سر مزار پاکش حضور یافته و بعد از قرائت و نثار فاتحه،آیه ی ۶۰ سوره ی مبارکه الرحمن، که خداوند می فرماید:"هَل جَزاءُ الاحسان الَّا الاِحسان" را برای معلّم عزیزم می خوانم، زیرا روزگاری خودِ ایشان، تفسیر این آیه را با روانیِ کلام به من هدیه نمود و اینکه "آیا پاداشِ نیکویی و احسان،جز نیکویی و احسان است؟" 🍃و معلّم مهربانم در این روز عزیز بدان که "از دل نرود هر آنکه از دیده برفت" و بدان که بعضی از روزها چنان دلم برایت تنگ می شود که با خود می گویم ای کاش تصویری از تو به یادگار داشتم تا اندکی با آن آرام گیرم؛ (امّا چه کنیم که در دوران دبیرستان تنها به بهانه ی دختر بودن!!! اجازه عکس برداشتن با دوستان و معلّمانمان را نداشتیم و حسرت یک عکس دسته جمعی با معلّمان دوران دبیرستان برای همیشه به دلمان ماند!!) امّا طنین صدایت و سیمای مهربانت در خاطر من برای همیشه ماندگار شد. 🌹🍃و در پایان این روز بزرگ را به تمام معلّمین سرزمینم که درس وفا را تدریس می کنند و مشق عشق می دهند تبریک گفته، و از خداوند بزرگ می خواهم که تنِ آنها که ماندند از آلام دنیوی در اَمان بدارد و یاد آن ها که رفتند، همیشه خیر و نیکی باشد و بهشت برین جایگاه ابدی تمام معلّمین رَخت بربسته از این دنیا بخصوص دو معلّم عزیز و مهربانم، سرکارخانم مرضیه سررشته دار و سرکارخانم مریم اقبال باشد،آمین یا رب العالمین. ✍سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
🍃دیروز #معلم از بچه ها خواست که نامه ای در پنج خط برایش بنویسند. 💌 و حسین به عنوان اوّلین تجربه ی نوشتن انشاء اینگونه برای معلمش نوشت. @zarrhbin
💌پیام تبریک به مناسبت هفته بزرگداشت مقام شامخ بسمه تعالی عارفان علم عاشق می شوند بهترین مردم معلم می شوند عشق با دانش متمم می شود هرکه عاشق شد معلم می شود🌹 در تقویم جمهوری اسلامی ،دوازدهم اردیبهشت به نام مزین گشته است، بزرگوار و ارجمند انسانهايي هستند كه استوار از دیرباز در خط مقدم نجات انسان از جهل ایستاده‌اند و حال نيز عاشقانه در سنگر علم و ایمان این مرز و بوم مشغولند.هرگز نمی‌توان فقط با ذكر تبريك، از زحمات فرهنگیان بزرگوار و ارجمند تشکر کرد و همگی از مسائل و مشکلات باخبر هستیم. بدون تردید رفع و يا حداقل كاستن از این مشکلات و مسائل در شهرستان دور از دسترس نیست و این مهم نیازمند همدلی فرهنگیان و مسئولان است. که مقارن سالروز شهادت معلم بزرگ علم و ایمان، استاد مطهری (ره) است، بر تمامی معلمین زحمت‌کش مبارک‌باد! ✍ابوالفضل کارگر شریف آباد مدیر آموزش و پرورش شهرستان اردکان @zarrhbin
✅به مناسبت هفته #معلم دیدار مدیر و جمعی از اساتید #حوزه_علمیه با همراهی ریاست آموزش و پرورش از مدرسه #میلاد و تقدیر و تشکر از زحمات بی شائبه مدیر و معلمان زحمتکش آن مدرسه @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
#بنیانگذار_آموزش_ناشنوایان_در_ایران باغچه بان،جبار🌹 👇👇👇👇 @zarrhbin
، جبّار🌷 (۱۳۴۵_۱۲۶۲ه.ش.) بنیان‌گذار آموزش ناشنوایان در ایران ✅ ، معروف به ، در ایروان ارمنستان به دنیا آمد. پدرش اهلِ و معمار و مجسمه‌‌ساز بود و در نقل داستان‌هایِ نیز مهارت داشت. ✅ ، تحصیلاتِ ابتدایی را در گذراند. مدتی به کارِ پرداخت؛ ولی در پیِ شروعِ به ایران آمد و در مرندِ آذربایجان، شد. ✅ پس از مدتی به رفت و در آن شهر، برای آموزشِ کودکان کَر و لال تاسیس کرد و نام آن را گذاشت. ✅ در سال ۱۳۰۶ به دعوتِ مدیر آموزش و پرورش فارس، به رفت و در آن شهر کودکستانی تاسیس کرد. ✅ شش سال بعد به منتقل شد و در تهران دبستان کر و لال‌ها را با امکانات و تجهیزاتِ بهتری تاسیس کرد و تا پایانِ عمر به این کار مشغول بود. ✅ با همکاری و حمایتِ کسانی چون ، ، و ، کانون کر و لال‌های ایران را بنیان نهاد. ✅ او از چهره‌های خدمت‌گزار و آموزش و پرورشِ ایران است. ✅ به جز تاسیس مدرسه، به ابتکارات و اقدامات دیگری نیز مانند ابداع روش جدید تعلیم الفبای فارسی، ساختن سروده‌هایی برای کودکان، چاپ نزدیک به ۵۰ و مقاله، انتشار مجله‌ی فکاهی و مجله‌ی هفتگی دست زد. ✅ او شرح زندگیِ خود از کودکی تا جوانی، و نیز کوشش‌ها و تلاش‌هایش را در راه آموزش‌ و پرورش، در منتشر کرده است. مزارِ در یوسف‌آباد تهران، در همان مدرسه‌ای که خودش تاسیس کرده بود، می‌باشد. نام و یادش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و چه خوب است بدانیم که هفته بزرگداشت مقام معلّم در کشور عزیزمان ایران، با شهادت معلم اخلاق و معرفت در روز ۱۲ اردیبهشت، شروع و با تولد معلم عزیزی چون در روز ۱۹ اردیبهشت به پایان می‌رسد. و حُسن خِتام، متن زیبایی از جبّار باغچه‌بانِ بزرگ که اینچنین می‌گوید: "من مانند یک علف صحرایی به وسیله‌ی باد و باران و تابشِ نورِ آفتابِ آسمانِ ایران، سبز شده‌ام و به رنگ و بوی ایرانیتِ خود افتخار دارم. قدرتِ من، فکرِ من، ایمانِ من، همه ایرانی است." @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
#رجایی، محمدعلی 🌷 (۱۳۶۰_۱۳۱۲ ه.ش.) مبارز سیاسی، نخست‌وزیر و رئیس‌جمهوری 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، محمدعلی 🌷 (۱۳۶۰_۱۳۱۲ ه.ش.) مبارز سیاسی، نخست‌وزیر و رئیس‌جمهوری ✅ در به دنیا آمد. در کودکی شد و مادرش، او و فرزند دیگرش را به سختی بزرگ کرد. دوره‌ی نوجوانی را با و تحصیل در قزوین گذراند و سپس به رفت. ✅ مدتی در خدمت کرد؛ ولی تحتِ تاثیرِ سخنانِ ، امام جماعت مسجد‌ هدایت‌ تهران، را رها کرد و شد و برای تدریس به بیجار رفت. ✅ هم‌زمان با کار کردن، توانست لیسانس ریاضی و بگیرد و در ، از جمله مدرسه‌ی کمال که موسس آن بود، تدریس کند. ✅ مبارزِ بود. با بسیاری از و شخصیت‌های سیاسی می‌کرد، بسیار بود و "هرگز" دوستانش را . ✅ سرانجام او را دستگیر کرد و به اتهام همکاری با ، به گونه‌ای شکنجه و به محکوم کرد. ✅ اما با ، از زندان آزاد و و سپس در مجلس شورای اسلامی شد. در همین زمان از سوی رئیس‌ جمهوری، ابوالحسن بنی‌صدر، به منصوب شد. ✅ با پیش‌آمدهایی که به برکناریِ منجر شد، با رایِ مردم، شد و را به خود انتخاب کرد. ✅ اما پس از چند ماه این دو در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰، در که در دفتر نخست‌وزیری کار گذاشته بودند شد نام و یادش گرامی و راهش بر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و اما اندیشه‌ای ناب از شهید که می‌فرمایند: مردم ما از کمبودها و کسری‌ها گله ندارند، آنچه مردم ما را می آزارد و صدایشان را در می‌آورد، وجود تبعیضاتِ ناروا و سوء استفاده از است و بس! @zarrhbin
🍃 گفت: " مادربزرگم ملّا بود. مکتب‌دار بود. حدود چهل سال به بچه‌های مردم درس می‌داد. از ۲۵ سالگی تا ۶۵ سالگی مکتب داشت. ملّا نباتی شاگرد او بود." اگر این‌طور باشد شهربانو باید از سال ۱۲۷۰ شمسی تا ۱۳۱۰ مکتب‌داری کرده باشد. شهربانو در مکتب علاوه بر قرآن به بچه‌های مردم ، و درس می‌داد. در مکتب علاوه بر بچه‌های مسلمان بچه‌های و هم می‌آمدند. آن‌ها پیش او شاهنامه می‌خواندند. 🍂 مدتی به بچه‌های یهودی و در دهه‌ی ۱۳۰۰ به برخی از بزرگسالانِ یهودی درس داده بود. ملّاهای دیگر می‌گفتند شهربانو کافر است. می‌گفتند او به بچه‌های مردم کتاب‌های حرام (ضالّه) درس می‌دهد‌. می‌گفتند: این زن کافر است که و مثنوی درس می‌دهد. کافر است که یهودی‌ها و زردشتی‌ها پیش او رفت و آمد دارند. 🍃 آن‌قدر این حرف‌ها را گفتند و گفتند تا دیگر کسی بچه‌اش را به نفرستاد. مکتب‌خانه‌اش تعطیل شد. طی سال‌های بعد فقط ۳_۲ بچه پیش او درس می‌خواندند. تا حدود بیست سال بعد شاگردهای قبلی‌اش، شاگردانی که یا دبیر بودند، هفته‌ای دوساعت عصرهای دوشنبه پیش او می‌آمدند تا مثنوی بخوانند. تا حدود سال ۱۳۳۲ عصرهای دوشنبه کلاسِ داشت. 🍂 در سال ۱۳۳۲ کلاس او را کردند. گفته بودند آدم‌هایی که به این مکتب می‌آیند، هستند. گفته بودند مکتب مال بچه‌هاست؛ این آدم‌های ۵۰_۴۰ ساله چرا به مکتب می‌آیند؟ بالاخره کلاس شهربانو را تعطیل کرده بودند. می‌بینید وقتی گسترده شد تا کجا می‌رسد؟ تا کوچه‌پس‌کوچه‌های محلّه‌ی فقیرنشین ما، جلسه‌ی درس و بحث یک پیره‌زن را هم تعطیل می‌کنند. 🍃 از بالا، دیکتاتوری از پایین را با خودش می‌آورد. وقتی رضاشاه و محمدرضاشاه دیکتاتوری می‌کنند، سوپرِ محلّه هم دیکتاتور می‌شود. برای فرصت می‌آورد. فرصتِ ، فرصتِ ، فرصت از دور بیرون کردنِ . دیکتاتوری از بالا باعث می‌شود که در پایین دو کارمندِ دون‌پایه برای هم پاپوش درست کنند. مردم محلّه گفته بودند خوب شد گعده‌ی (جلسه‌ی) این کافر را تعطیل کردند. 🍂 شهربانو همیشه به همه می‌گفت را به مدرسه بفرستید. روزی شهربانو به حاج‌آقا‌رضا که پولدار محله بود و خیلی می‌شد، گفته بود: "تو در آن دنیا در قعر جهنم هستی! چون اجازه ندادی دخترهایت به مدرسه بروند." اصرار کرده بود که به مدرسه بروند. اگر فشار شهربانو نبود، پدر مهری تسلیم همسرش رقیّه می‌شد. مهری هم‌ مثل خواهرهایش به مدرسه نمی‌رفت. خیلی از این پیره‌زن‌های عصر قاجاری طرفدار بودند. 🍃 جالب است که بسیاری از دخترهای آن‌ها که در عصر رضاشاه بودند، با سوادآموزی مخالف بودند. راستی چرا؟ به نوه‌اش مهری می‌گفت: "خودم پشتت هستم. تا من زنده‌ام درس بخوان!" رقیّه هم جرات نمی‌کرد با شهربانو مخالفت کند. شهربانو به رقیّه گفته بود اگر نگذارد مهری به مدرسه برود تمام طلاهایش را به اشرف می‌دهد. اشرف جاریِ (هم‌عاروس) رقیّه بود. پسر دیگر شهربانو سه کوچه آن‌ طرف‌تر ساکن بود. شهربانو فقط دو پسر داشت. دختر نداشت. 🍂 شهربانو هیچ‌وقت از هیچ شاگرد مکتبی پول و هدیه نگرفته بود. شوهرش زود مُرده بود. بچه‌هایش با درآمدِ بزرگ‌و آن‌ها را داماد کرده بود. بخشی از مخارج عروسی و دامادی نوه‌هایش را هم داده بود. شهربانو می‌گفت اگر کار نکنند و با بازار سر و کار نداشته باشند، می‌شوند. او می‌گفت آدم نمی‌تواند باشد. وقتی کار تولیدی و سازنده ندارد، می‌چسبد به کارهای باطل. دائم می‌رود جلسه‌های . آدم بیکار، متعصب و بی‌عقل می‌شود. 🍃 آدمی که در دستش نباشد و نداند پول چطور به دست می‌آید، به درد نمی‌خورد. آدمِ بی‌خودی می‌شود. به مهری می‌گفت: "اگر مادرت کار می‌کرد، این‌قدر بحث گناه و بهشت و جهنم نمی‌کرد. مادرت توی خانه بیکار است. دائم دنبال حرف‌های مفت و است. چون بیکار است، دائم جلسه است. این جلسات برای او نوعی کار است. اگر تو هم می‌خواهی به سرنوشت مادرت دچار نشوی، باید درس بخوانی و بشوی، باید کار کنی. اگر بروی توی زیرزمین و پارچه‌‌بافی کنی و پول در بیاوری، عقلت بیشتر از خودت بیکار می‌شود." ✅ ادامه دارد.... 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
▫️ از مهری پرسید: "ورّاث دیگر به این کار راضی هستند." گفت: "شهربانو وقتی زنده بوده دستگاه‌ها را به شوهر مهری داده است‌." در آن زمان به دروغ و کلک و چک برگشتی آلوده نبود. در طولِ بیست‌سال، یعنی ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۵، حتی یک بازاری در به خاطرِ ناحسابی و مالِ مردم‌خوری به زندان نرفته است. این را پاس بداریم. من فکر می‌کنم در بیشتر بلکه تمامی شهرهای ایران بِجز تهران، وضع همین‌طور بوده است. بازارهای بزرگی چون بازار شهر تبریز، قزوین، اصفهان، کرمان، شیراز و...بر مبنای درستی استوار بوده است. من مسئله‌ی بازار را در یک مقاله‌ی علمی نگاشته‌ام. ▪️ یک باربر گرفت. باربر بارها را در گاری دستی کوچکش گذاشت و راهی خانه شدند. (حبیب نیکوکار) از بعدازظهر مشغول کار شد تا دستگاه‌ها را راه بیندازد. بعد از سه روز دستگاه‌ها آماده بود. کارگر هم پیدا شده بود. آحبیب هم با وجود آن که سه روز کار کرد، هیچ دستمزدی نگرفت. هر چه مهری اصرار کرد، آحبیب نیکوکار گفت در بچگی شاگردِ بوده و این چند روز کار را برای نوه‌اش به یاد شاگردی او انجام داده است. آحبیب گفت: "بعد از این کاری داشتی، مزد می‌گیرم."📌{۲} ✅ این داستان ادامه دارد... 📌{۱} و اما بخوانیم اولین ؛ دکتر پاپلی می‌گوید: امروز دوشنبه ۱۳۹۴/۳/۲۵ است ۹ روز است عملِ جراحی پروستات کرده‌ام. پنج روز بیمارستان بودم. حالا خانه هستم. کیسه‌ی ادرارم به دست چپم است. چون نمی‌توانم بنشینم، ایستاده دارم می‌نویسم. امروز ارباب شهریار؛ از یزد تلفن کرد. احوالپرسی کرد، البته نمی‌دانست عمل کردم، من هم نگفتم، عمل جراحی را به نگفتم. اگر مادرم بفهمد خیلی نگران می‌شود. 📌من هم به دوستِ زردشتی‌ام دبیر بازنشسته تلفن کردم. احوالش را پرسیدم. پایش را عمل کرده است. وقتی از او پرسید مشهد کاری داری؟ گفت: "سلامِ مرا خدمتِ برسان." عمیق‌تر از آن است که مستشرقان بفهمند. خدا کند که هرگز نفهمند! دارم برای چندمین بار متن جلد چهارم شازده حمام را تصحیح می‌کنم. 📌{۲} و اما دومین ؛ دکتر پاپلی می‌گوید: من از این شاگردها زیاد دارم. شاگردانی که در سال‌های ۱۳۵۰ با من درس داشتند. ولی هنوز محبت می‌کنند. الان ساعت ۴:۳۰ دقیقه صبح روز ۱۳۹۳/۴/۱۶ است. یکی از شاگردان قدیمی که محبت دارد و بارها به من محبت کرده است، آقای است. مرد شریف بزرگواری که خود سال‌ها دبیر بود. شهردار طرقبه بود‌. معتمد مردم طرقبه است. منشاء خدمات مهمی برای شهر طرقبه است. به من چیزها آموخت. درس صبر، و پاسداشت‌. 📌 من وقتی به او درس نقشه‌خوانی می‌دادم ۳_۲۲ سال بیشتر نداشتم. امیدوارم اگر شما هستید شاگردانِ بامحبتی چون آقای حبیب‌الله اباذری طرقبه داشته باشید. من ده‌ها بلکه بیش از ۱۵۰ نفر از این شاگردان با محبت دارم. من همه رقم "همکاری" هم داشته و دارم. همکاری اگر می‌توانست در مرا به دیارِ عدم می‌فرستاد تا همکاری که همیشه مرا کرده است. من از همه‌ی شاگردانم متشکرم؛ حتی آن‌ها که به دلیل شغلی مجبور بودند برای من گزارش بدهند و پرونده درست کنند! شاگردی جای خودش را دارد وظیفه‌ی شغلی جای خود را. 📚 شازده حمام، جلد ۴ @zarrhbin
📜 اندیشه‌های ناب... 💠 معلم...⁉️ ✅ عزیزترین، شریف‌‌ترین و سودمندترین قشر برای جامعه هستند. ✅ تقدیر و احترامِ بر همه‌ی مردم واجب است زیرا هر کسی در زندگی‌اش به طرقی مدیون زحمات این قشر است و همه‌ی باید در برابر معلمان تکریم و تعظیم کنند. ✅ نخستین درسی که باید به دانش‌آموز بیاموزد، درسِ راست‌گویی و صداقت و شجاعت در بیانِ است. ✅ معلم، است و فرقی نمی‌کند معلم تعلیمات دینی باشد یا ورزش یا ریاضی، در هر صورت وظیفه‌ی اصلی او تعلیم فرزندان این مملکت و آموزشِ طریقِ به آنهاست. ✅ ، زبدگانِ ملّت هستند. 📚 روح باران(فرهنگ گفتار)، صفحه ۲۷۶ ✍ @zarrhbin
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 🍃 ▫️آن روز الاغش را می‌راند. الاغی که بارش مَشک دوغ بود. علی دوغ‌ها را به دهکده می‌برد. او هر بار که به می‌آمد به خانه‌ی خاله‌اش می‌رفت. آبی و نانی می‌خورد و راهی چادرها می‌شد. علی همیشه پابرهنه بود. کف پاهایش ضخیم و پینه بسته مثل کف پای شتر بود. سنگلاخ‌ها، شن‌ها و خارهای صحرا پوست کف پای او را از شکل طبیعی‌اش خارج کرده بودند. ▪️ با الاغش وارد دهکده شد. بارها این کار را کرده بود. دوغ‌ها را به مغازه‌دار تحویل می‌داد و چند ساعتی در دهکده می‌ماند. آن روز مثل همیشه الاغ را می‌راند. جلوِ رسید. بچه‌ها تعطیل شده بودند. کوچه شلوغ بود. الاغ بیچاره از ازدحام و سر و صدای زیاد بچه‌ها رَم کرد. مَشک‌های دوغ روی زمین افتاد. یک از مَشک‌ها پاره شد و دوغ‌ها کوچه را سفید‌پوش کرد. خاک‌های کوچه با دوغ در هم آمیخت و گِل سفیدرنگی درست شد. پاهای علی گل‌آلود شد. حیران و مات مانده بود. ▫️بچه‌ها دورش جمع شدند. چون علی را می‌شناختند، کمک کردند تا مَشک دیگرش را از زمین بردارد. آن‌ها مواظب بودند تا کفش‌هایشان گِل‌آلود نشود. محصل‌ها به از علی چیزهایی را می‌پرسیدند و او پاسخ می‌داد. نمی‌توانست به زبان فرانسه خوب حرف بزند، اما معنای جملات را می‌فهمید. علی غمگین بود. می‌دانست پدربزرگش به پول دوغ‌ها نیاز دارد. چند روز بود که مادربزرگش هم بیمار بود. ▪️، علی و الاغش را دوره کرده بودند. پاهای علی به گِل آغشته بود. گِلی که با دوغ و خاک کوچه درست شده بود. یکی از معلم‌های مدرسه به نام "بِن‌جلال" از راه رسید. را می‌شناخت و با او نسبت فامیلی داشت. برادرشوهر خاله‌اش بود‌. بِن‌جلال به علی کمک کرد تا مَشک دوغش را روی الاغ ببندد. علی مَشک پاره را از زمین برداشت. بی‌اختیار آن را تکان داد. دوغ و گِل به سر و روی معلم پاشیده شد. صدای انفجار خنده‌ی بچه‌ها به آسمان بلند شد. معلم هم خندید. خنده‌ای آمیخته با ناراحتی. ▫️ با لباس گِل‌آلود، علی و الاغش را همراهی کرد. مَشک دوغ را تحویل مغازه‌دار دادند. بِن‌جلال علی را به خانه‌ی خودش برد. برای اولین‌بار بود که به خانه‌ی بِن‌جلال می‌رفت. خانه‌ی یک معلم. زن بِن‌جلال به علی کمک کرد تا پاهایش را بشوید. علی می‌خواست به خانه‌ی خاله‌اش برود. بِن‌جلال مانع شد و گفت ناهار آماده است. علی با بِن‌جلال و بچه‌هایش سر میز نشستند. این اولین‌ بار بود که علی روی صندلی می‌نشست. ▪️بِن‌جلال چهار بچه داشت. همه محصّل بودند. دور میز همه فرانسه حرف می‌زدند. گوش می‌داد. او نمی‌توانست مثل آن‌ها فرانسه صحبت کند. خاله‌ها و دائی علی و بچه‌هایشان در خانه عربی حرف می‌زدند. اما بِن‌جلال با همسر و فرزندانش به زبان فرانسه حرف می‌زد. بِن‌جلال تحصیل‌کرده‌ی فامیل بود. خانواده‌ی بِن‌جلال با قاشق و چنگال غذا می‌خوردند. اولین بار بود که علی از قاشق و چنگال استفاده می‌کرد. ▫️الاغ بی‌زبان گوشه‌ی حیاطِ بِن‌جلال ایستاده بود و آرام‌آرام علف می‌جوید. بِن‌جلال در یک خانه‌ی روستایی زندگی می‌کرد. چند رأس بز داشت و یک طویله. بِن‌جلال از پرسید: "دوست داری درس بخوانی؟" چشمان علی از خوشحالی برق زد. پاسخ داد: "بله ولی چطوری؟" گفت: "امروز به چادرها برو، اما تا چند روز دیگر حتماً به روستا برگرد و به مدرسه بیا. من ترتیب ثبت نامت را می‌دهم." 👇👇👇👇
✍پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌فرمایند: ✨أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كَـتَبَ اللّه‏ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَيهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ؛ 🔹وقتى به بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند، خداوند براى كودك و پدر و مادرش و معلم، از آتش در نظر خواهد گرفت. 📚بحارالانوار، ج ۸۹، ص 257 @zarrhbin  
ذره‌بین درشهر
از سال ۱۹۹۴ به پیشنهاد یونسکو و با هدف بهادادن به معلمان، قدردانی از آن‌ها و بررسی مشکلاتشان در سرا
📌به مناسبت روز جهانی در کشوری که مقام معلم با رهبر آن کشور یکی است و مردم آن کشور فقط در برابر دو شخصیت تعظیم می کنند:  رهبر و معلم آن کشور می شود چین در کشوری که هرکس به مقام معلمی نایل می شود به بالاترین نشان  افتخار آن کشور دست می یابد: آن کشور می شود انگلستان در کشوری که معلم حق کاری به غیر از معلمی را ندارد: آن کشور می شود روسیه در کشوری که برای معلم حقوق معینی تعیین نمی شود: آن کشور می شود ژاپن در کشوری که حقوق معلم از پزشک، قاضی، مهندس و... بیشتر است چون همه این ها در مکتب ِ معلم پزشک قاضی، مهندس و... شده اند: آن کشور می شود آلمان ✍شما بگویید مقام و منزلت یک معلم در ایران چگونه است ؟؟!! @zarrhbin
کلاهبرداری به بهانه روز ! دانش‌آموزان و خانواده‌ها دقت داشته باشند، در صورت خريد اينترنتي به مناسبت روز معلم، به اصالت فروشگاه اینترنتی و نماد اعتماد الكترونيك توجه کنند. آدرس فروشگاه اینترنتی مورد نظر را خودتان تایپ نمائید و از رفتن به لینک‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی یا سایت‌های دیگر ارائه شده است، خودداری کنید. @zarrhbin
📌 ✍️توی تاکسی نشسته اَم؛ از ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم... پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد... ! ✍️ محل از مافیای میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود... حواسم که لحظه ای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد...! ✍️ دوست قدیمی ام است؛ در تلگرام پُست های مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است...! ✍️ ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته...! ✍️ محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری...! ✍️ های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود...! ✍️ فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم...! ✍️ مدرسه، همچنان به روش بیست سال پیش تدریس میکند، بدون خلاقیتی، بدون مطالعه مضاعفی! ✍️ ، از خانوادهٔ بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل...! ✍️ در ، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد...! ✍️ دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه می دهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند! و ... ✍️ با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد ... ⛔️ میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران... خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم... ما حق داریم مطالبه گر باشیم... اعتراض کنیم به مشکلات... اما یکبار هم شده خودمان را محل خطاب قرار دهیم.. 🔴 خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند، که آن موقع اگر اصلاح نشدند، مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمی کنیم... ✅ به قول امیرکبیر: ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد، بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد، در آخر اما فهمیدم مملکت مردمِ دانا میخواهد ... بیایید از خودمان و سپس از فرزندانمان شروع کنیم...🙏 @zarrhbin
" یادداشتِ معلمی برای مدیرِ همشهری " *نقدی دوستانه بر اقدام روزنامه همشهری در استفاده نامتعارف از تصویری ملموس/ 👈🏾 سعه صدرِ پلیس و انصراف از شکایت ، ستودنی است لینک خبر : https://www.rokna.net/fa/tiny/news-890277 @zarrhbin🕊