eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
272 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. پنجم محرّم حضرت عبداللّه ابن حسن علیه السلام اوّلِ روضه تَهِ گودال است عمّه‌جانم چه شده جنجال است عمو افتاد زمین هو کردند وایْ بر من بدنش پامال است پسرِ فاتحِ جنگِ جملم عمّه‌جان خیر‌العمل این حال است می‌روم تا که نبینم چنگی پُر از آویزه پر از خلخال است دستِ من شد سِپر جانش حیف همه‌یِ قدرتِ من این بال است چه کسی گفته که مَرد و مردی عمّه وابسته به سنُّ و سال است زیرِ سُم‌ها به تنش می‌چسبم آخرِ روضه‌یِ من  اِقبال است سرِ بر نیزه دوچشمش را بست قامتِ ندبه الف نَه دال است     ✍حسین ایمانی محرم ..__________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab . کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. آنکه از حالا نگاهی برشما انداخته آه میبینی عمو را در کجا انداخته یک نفر از دور میخندد به اشک چشم تو دیگری آنجا عمو را زیر پا انداخته دور او جمعند هرکس قسمتی را میکشد بی حیایی‌روی مویش رد پا انداخته نیزه داران دوره اش کردند اما آن میان پیر مردی برسرش جای عصا انداخته ارث و میراث نبوت‌را به غارت میبرند یک نفر از دور چنگی بر عبا انداخته من نمیخواهم بمانم یا که اینجا بشنوم بی حیایی چشم بر ناموس ما انداخته تا غرورت بشکند خولی کنار حرمله از همین حالا در آنجا بوریا انداخته من که عمری مثل قاسم چون سپر بودم بر او پس چرا حالا مرا امروز جا انداخته ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. حق بده خیلی هوایِ بوسه‌هایت کرده‌ام از عموجان بیشتر بابا صدایت کرده‌ام عمه دستم را گرفته بود اما آمدم... فکرکردی که عمو جانم رهایت کرده‌ام مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را ازدحامِ زخمهایت را روایت کرده‌ام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کرده‌ام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکر آمدم خود را عبایت کرده‌ام آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم اینقدر گویم که در آغوش جایت کرده‌ام هرچه می‌خواهند بر من می‌زنند و می‌روند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کرده‌ام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شرمنده اگر که جابجایت کرده‌ام آخرش من را مُشبک کرده‌اند این نعلها راضی‌ام خود را ضریحِ کربلایت کرده‌ام من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی دیدی آخر جا میانِ بوریایت کرده‌ام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر خود را برایت کرده‌ام سینه‌ام را سینه‌ات را عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مُخمّس ابن حسن علیه السلام عاشقِ پنج تنِ آلِ عبا هستم شکر من مسلمانِ علی‌جانِ شما هستم شکر قاریِ کوثرِ قرآنِ خدا هستم شکر از اَزل سینه‌زنِ کرب‌و‌بلا هستم شکر بر سرِ سفره‌یِ این مرد گدا هستم شکر ریشه‌یِ عشقِ من و شاهِ کرم از اَزل است در میانِ غزلم صحبتِ فتحِ جمل است شهد و شیرینیِ این شور که ضرب‌المثل است از عسل ناب‌تر و بوده به کامَم از اَلَست .... مزه‌یِ روضه‌یِ او اَهلِ بُکا هستم شکر از همان روزِ اَزل من حسنی‌ام حسنی همه‌ِجا گفته‌ام آقا تو فقط عشقِ منی می‌تپد قلبم اگر در وسطِ سینه‌زنی گل کُند ذکرِ حسینِ تو اگر بر دَهنی زیرِ دِیْن وُ عَلمِ لطفِ شما هستم شکر روضه‌خوانِ غمِ این گل‌پسرت هستم آه اوّلِ روضه تَهِ گودی وُ در قربانگاه دست‌ُوپا می‌زند و دست کشید عبداللّه می‌دَود سویِ عمو ذکرِ حرم واٰ اُمّاه جان‌نثارِ علی وُ نذرِ ولا هستم شکر بازویِ من سِپرِ تارِ مویی از سرِ تو روضه‌یِ من شده چون روضه‌یِ آب‌آورِ تو می‌کُشد آه مرا خشکیِ این حنجرِ تو می‌روم تا که نبینم در حرم خواهرِ تو شده سرگشته‌ِ من آن لحظه کجا هستم؟! شکر سرِ من بر رویِ نِی دور ُو بَرَت آواره‌َست صحبت از غارتِ آویزه وُ گوشِ پاره‌َست می‌رسد شعله‌یِ کین کارِ حریمَت زار است بدترین روضه‌یِ ما طعنه سرِ بازار است بی‌قرار تو وُ ناموسِ خدا هستم شکر حُرمتِ عمّه‌یِ ما می‌شِکند در بازار می‌زند چانه سرِ قیمتِ هر سر بازار از‌ کنیزی سخن آمد به میان هر بازار وای از انگشتری و معجرِ دختر.... بازار.... من نَه بینِ اُسرا از شهدا هستم شکر صحبت از مجلسِ شام است نَگویم بهتر خیزران بر رویِ کام است نگویم بهتر پا رویِ رأسِ امام است نگویم بهتر از کنیزی که به‌نام است نگویم بهتر من اگر منتظر و اهلِ دعا هستم شکر ✍ ................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.  از نسل حیدرم، حسنی زاده ام عمو  از کوچکی به دست تو دلداده ام عمو  با سن و سال کوچکم آماده ام عمو  افتاده ای زمین و من افتاده ام عمو  حالا زمان مردی و پیکارم آمده  بابایم از مدینه به دیدارم آمده  کشته شدن به راه تو باشد سعادتم  چشم انتظار لحظه پاک شهادتم  من هم مدافع حرمم، از ارادتم  هوهوی ذوالفقار من اوج عبادتم  ابن الحسن فدای جراحات پیکرت  من مرده ام مگر که بیفتد ز تن سرت  دیدم بریده شد نفسِ ربنایِ تو  در زیر دست و پاست عمو دست و پای تو  می آمد از اَواخرِ مقتل صدای تو  از خیمه آمدم که بمیرم برای تو  خوردم قسم به فاطمه، تا زنده ام عمو  با سنّ کم برای تو رزمنده ام عمو  هرطور شد دویدم و بی حال دیدمت  در زیر چکمه ها چه بد اقبال دیدمت  اصلاً تو را بدون پر و بال دیدمت  وقتی رسیدم، در تهِ گودال دیدمت  دیدم که شمر روی تنت راه می‌رود  دارد نفس ز سینه ی تو آه، میرود  دستم اگر شکسته، فدایِ سرِ شما  این حنجرم فدای علی اصغرِ شما  امروز که فتادم عمو در برِ شما  شد زنده روضه های غمِ مادر شما  از مادرت شکست اگر پهلو ای عمو  از من بریده شد به رهت بازو ای عمو  رضا باقریان ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. از میان خیمه تا گودال … با سر آمده این برادرزاده که جای برادر آمده کیست این آزاده که پرواز دارد می کند؟! کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و از پس چشمان خیس خواهرت برآمده با نوای "لا افارق" با نگاهی اشکبار تا میان معرکه با حال مضطر آمده خون ابراهیم در رگ هاش جاری گشته است مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده مثل سقای حرم، با بوسه ی شمشیرها دستش آویزان شده … از جای خود درآمده آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه تا که تیری آمده، یک تیر دیگر آمده او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و صبر تیر حرمله انگار که سر آمده حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است این برادرزاده که جای برادر آمده ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. افتاده بود ، غیرت ِ مردانه ، در سرش خیلی شبیه شد به پدر ، روز ِ آخرش دُردی‌کِشانه پر زد و « هَلْ‌مِن‌مَزید »گفت بالا گـرفـت ، بـاده و مـینـا و سـاغرش گویی مـغیـره آمـده ، باشد به خیمـه هـا گویی دوباره قنفذ و دیوار و مادرش وقتی کمـان حـرمـله ، صبـرش سر آمده پس بی قرار ، آمـده تا سینه و سرش ... او دید عموش « قَد ضُعِـف َ عَن قِتٰالِه» ی افتـاده است ، غـرق به خـون در برابرش او دیده بود « فَـانْـبَـعَـثَ الْـدَّمْ کَـأَنـَّه ُ ... میٖزٰابُ » آه ، خون زده فـواره پیکرش «یَابْن َالخَبیثَه تَـقـتُلُ عَـمّیٖ؟» به سینه اش نـیزه نـزن که وا نـشود ، زخـم ِ کوثرش « وَاللّه لٰا اُفـٰارِق ُ عـَمّـیٖ » بمـیـرم آه افتاده ماه ، غرق به خون بین قتله گاه روح الله قناعتیان . بن الحسن علیه سلام محشر مگر به پا شده دستم به دامنت عید دلم عزا ، شده دستم به دامنت عمه زیاد سینه ی لبریز و مضطرم... دلتنگ مجتبی شده ، دستم به دامنت داغ اسیری ِ تو و ... تنهایی ِ عمو درد دلم دو تا شده ، دستم به دامنت یک مرتبه مدینه ، غرورت کبود شد ... تکرار ، کوچه ها شده ، دستم به دامنت مانده هنوز نیم ِ سپاه حسن ، ولی ... در غربتی رها شده ، دستم به دامنت در زیر دست و پاست ، ضریح تن عمو پامال چکمه ها شده ، دستم به دامنت یک نیزه ی بلند و شکسته به حفره ی قلب ِ امام جا شده ، دستم به دامنت در قتله گاه با خودش آورده خورجین خولی خوش‌اشتها شده دستم به دامنت من می روم تو پشت سرم حوقله بخوان خیلی برو بیا شده ، دستم به دامنت عمامه آه یک طرف و یک طرف عباست مظلوم کربلاست ، مَسلُـوبَة ُ الرَداست ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ۳۸۹ عمه بنگر تیره گشته آسمان روی خاک تیره،مولای زمان بود وهستم را رهاکن دیرشد عمه دستم را رهاکن دیرشد عمه جان بگذار تاپرپر شوم زودتر من ازعمو بی سر شوم عمه جان بنگر که سنگش میزنند گرگهای کوفه چنگش میزنند عمه جان بنگر شکاف ابرویش بی حیایی زد لگد بر پهلویش ناکسان دور عمویم صف زنند اوزمین افتاده آنها دف زنند عمه،افتاده عِمامه از سرش کن تماشا زیرو رو شد پیکرش عمه جان بنگر عموتنها شده تیرکینه بر دهانش جا شده لاله ی زهرا و حیدر چیده شد بین مقتل پیکرش پاشیده شد عمه جان بنگر چه آمد برسرش یکنفر خیره سوی انگشترش عمه بنگر گیسوی او چنگ خورد تیر بر قلب و به صورت سنگ خورد عمه جان بنگر به خون غلتیدنش یکنفر درگیر سر ببریدنش عمه بنگر بر زمین قرآن فتاد شمر روی صفحه ی آن پا نهاد صبر و طاقت داده ام دیگر ز دست موقع جان بازی عبدالَّه است **** .
. ۳۹۰ از خیمه ها دیدم که زنده زنده دشمن با اسب بر جسم عمویم تاخت بابا رفتم به میدان و سپر کردم دو دستم دشمن به ظلم و کینه اش پرداخت بابا از ضعف چشمان عمویم تار می دید سربسته گویم او مرا نشناخت بابا وقتی که شمر آمد روی سینه نشیند از قتلگه بیرون مرا انداخت بابا **** .
. ۳۸۸ حرامیان بی حیا چند نفر به یک نفر عمو فتاده از نوا چند نفر به یک نفر شمر لعین به روی سینه ی عمو نشسته است پنجه به مو شد آشنا چند نفر به یک نفر فقط نه اینکه بر تنش تیر زدند ناکسان مانده به زیر دست و پا چند نفر به یک نفر به مثل فاطمه که بین کوچه اش کتک زدند زدند ضربه بی هوا چند نفر به یک نفر نفس کشیدن عمو حسینِ من سخت شده نیزه به حلقش شده جا چند نفر به یک نفر **** .
. ۳۹۱ سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید عمه بگذار روم تا که کنارش باشم از دل قتلگهش بوی پدر می آید مثل بابای غریبم به تنش تیر زدند ولی اینجا به بدن تیر سه پر می آید عمه جان،نیزه گره خورده به پهلویِ عمو خون ز اعضای تنِ او بنگر می آید خون ز پهلوی عمو نیست که بر خاک چکید بعد اکبر همه خونها ز جگر می آید یکنفر نیزه ی خود را به بدن می چرخاند نوک نیزه به گمانم ز کمر می آید عمه جانم به زمین خوردن او می خندد آنکه از بهر جدا کردن سر می آید عمه قاتل به کفش خنجر هندی دارد گوییا شمر به همراه تبر می آید بس که مرکب به تنش رفته،به هم ریخته است بدنش مثل خمیری به نظر می آید **** .
. ۳۸۷ شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم دست مرا نذر غریب کربلا کرد عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن جسم عمویم را چگونه جابجا کرد دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم آن بی حیا موی عمویم را رها کرد دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد **** .
. مثل رودی زد به قربانگاه تا دریا شود بچه‌ی شیر است پس باید که بی‌پروا شود دید عمو افتاده در مقتل بماند خوب نیست آه اگر شب را ببیند وای اگر فردا شود از علی اصغر چه کم دارد دلش می‌خواست تا آخرین قربانی آقا در عاشورا شود ناامیدانه به راه افتاد بین جمعیت از میان اسبها شاید مسیری وا شود گفت والله از عموی خود نخواهم شد جدا رفت در گودال تا بخشی از آن غوغا شود دست‌هایش را چنان عباس وقف عشق کرد در طفولیت دلش می‌خواست تا سقا شود آی مردم حرمله با تیر آخر آمده وای اگر تیر سه شعبه در گلویش جا شود خلوت عشق است حتی با حضور دیگران آرزویش بود روزی با عمو تنها شود زیر سم اسب‌ها حل شد در آغوش حسین گفت: (وا اُما)، نباید پیکرش پیدا شود   .
. خسته ام این روزها از سن کمتر داشتن  می خورد اینجا به درد من فقط سر داشتن  قصد من این بود از دستی که دادم رفته است  باری از روی دو کوه شانه ات برداشتن  هرکسی  دور و بر قاسم نبوده، آمده  کار دستم داده است اینجا برادر داشتن  چند دسته چشم دارد می دود سمت حرم  یک پسر می ارزد اینجاها به دختر داشتن  از توانی که ندارد دست تو فهمیده ام  سخت دارد می شود انگار معجر داشتن  آنقدر زخمی شدی که زجر دارم می کشم  کاش می آمد به کار پیکرت پر داشتن  قد و بالای من از آغوش تو کوچک تر است  تازه می بینم  چرا خوب است اکبر داشتن  بسکه چشمان تو برگشت از حرم فهمیده ام  داغ سنگینی است روی سینه خواهر داشتن  یوسف دوش نبی در قعر چال افتاده ای  می شود واجب هراز گاهی پیمبر داشتن   ✍ .
. خواستم دل را بساط غم کنم تا ز داغی عزایت کم کنم بر کویر خشک لب هایت چو ابر  بارشی میخواستم نم نم کنم دست از عمه کشیدم آمدم تا که از آه تو قدری کم کنم آمدم تا که سپر گردم به تو آمدم بر تیرها سر خم کنم لحظهء جان دادنم کی میرسد؟ بند قلبم را بگو محکم کنم پهن کن سجادهء آغوش را چون دو رکعت گریه می خواهم کنم بر لب قاسم عسل دادی عمو حلقه ای از خون بده دستم کنم من سری دارم که بایستی بر آن چوبهای نیزه ای پرچم کنم  پیکرت پشت و پناهم می شود قتلگاهت قتلگاهم می شود  می کُشندت از ولایت سیرها بغض های مانده در تفسیرها میوه های استجابت می رسند -سجده های بی وضوی پیرها- سجده می آرند بر زخم تنت تیرها، سرنیزه ها، شمشیرها می برندت روی منبرهای نی چشم های شور بی تقصیرها دامنی از سنگ هم آورده اند بزدلان سنگدل، این شیرها خویش را پیروز می دانند عمو می شود حس کرد از تکبیرها تو گره خوردی به خون تا وا شود گیرهای این بهانه گیرها روح من با روح تو تا عرش رفت حیف که مانده تنم این زیرها  استخاره کرده قلبم خوب نیست خوب شد در کربلا ایوب نیست ✍ .
. آمده دشمن بد مست، عمو اینجاها چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها از چپ و راست برای تو بلا می آید چقدر تیرِ رها هست عمو اینجاها از حرم تا خود گودال، حراجی زده اند همه با پا و سر و دست، عمو اینجاها دور و اطراف تو را نیزه شکسته، سد کرد شده انگار که بن بست، عمو اینجاها سرمن رفت! چقدر اسب دوان آمده است چقدر سینه که بشکست، عمو اینجاها گرم تو بودم و انگار حواسم شد پرت دست بیجان من از زیر لباسم شد پرت بعد هر زخم که خوردیم، نمک می آید لشکری آمده و شمر کمک می آید مطمئن نیست مگر مادر تو اینجا نیست؟ پس چرا باز هراسان، دو به شک می آید! بعد گرمای نفس گیر دو سه روز اخیر خبر آمدن باد کتک می آید آخرش قرعه بنام چه کسی می افتد اصلاً انگار برای همه تک می آید مشعل آتش و اطفال و صدای سیلی جنس شان جور شده، بوی فدک می آید استخوانهای رقیه چه صدایی کردند دردم از گفتن آن چند ترک می آید بین آغوش تو کم شد همه فاصله ها خوب شد قسمت پاهام نشد سلسله ها ✍ ........ تیغ ها دور سرت، دور سرم میگردند همه دنبال تن مختصرم می گردند کوچه ای مثل مدینه شده وا در گودال حال دنبال صدای پدرم میگردند می شود گوشهء مقتل رمق تو کمتر ضربه ها در پی چشمان ترم میگردند نیزه ای خورده به پهلوی تو و در برگشت نیزه داران همه سمت جگرم میگردند وسط اینهمه شمشیر سراسیمه شان دستهایم فقط اینجا سپرم میگردند پرچم دست من افتاد روی شانهء تو مشک و دستان قلم در نظرم میگردند خبر از خیمه بحران زده داری اصلاً همهء خیره سران دور حرم میگردند هدف بعدی شان معجر و خلخال شده مردهایی که فقط دور و برم میگردند کاش دنبال سرم عمه نیاید همه جا چونکه اوباش همه همسفرم میگردند ✍ .
. ای منتقم‌ که جان تو بر لب رسیده است در روضه ها ز دیده ی تو خون چکیده است یک دم خودت برای ظهورت دعا نما بنگر ستم به حدّ نهایت رسیده است بنگر که شیعه منتظرت مانده روز وشب در زیر بار هجر تو قامت خمیده است از بس که غیبتت شده طولانی ای دریغ شیعه ز منکران تو طعنه شنیده است در پشت پرده های گناهان، نگاه من شرمنده شد که ماه رخت را ندیده است آقا بیا به بزم عزای مه حسن ماهی که روح بر تن هیئت دمیده است دستان عمّه زینب خود را رها نمود تا قتلگاه نزد عمویش دویده است او دیده داغ قاسم و صدپاره پیکرش حق می دهم دگر ز جهان، دل بریده است عشق حسین را وسط بغض خارها یاس حسن،به قیمت جانش خریده است دستش سپر شده جلوی تیغ دشمنان با تیر حرمله ،به مرادش رسیده است شد آخرین فدایی راه عموی خود حالا به روی سینه ی او آرمیده است او هم شبیه قاسم ِ گلگون بدن ز بغض در زیر نعل اسب عدو قد کشیده است هر نعل تازه ای که رسیده، به همرهش او را به نقطه نقطه ی میدان کشیده است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. (( دوبیتی ها)) آمدم تا که یاورت باشم  ای عموی غریب و تنهایم  بر لبم ذکر یا علی باشد خون حیدر بُوَد به رگهایم تا رسیدم کنار پیکر تو  نیزه ای بر گلوی تو جا شد ازدحامی میان مقتل بود بهر پیراهنت چه غوغا شد دست وپا میزدی به صد محنت دیدمت غرقِ خون ودرگودال جان به لب گشتم ای عموجانم تا که دیدم تو را به این منوال روز روشن مقابلم شب شد تا که دیدم دو دیدۀ ترتو کام خشکت نشد ز آبی تر نیزه ها شد نصیب حنجر تو  مقتل از خون تو چه رنگین شد رفته تاب و توان ز اعضایت ای مرا جای مجتبی بابا نای گفتن نمانده در نایت دست من شد سپر که نگذارم تیغ دشمن خورد به روی تنت ازدحامی میان گودال است جامه ات شد نصیب نیزه زنت هرکه کینه داشت از بابایت نیزه برجسم اطهرت می زد بین مقتل تو گرم جان کندن ناله از غصّۀ تو خواهرت می زد ✍ .
. روضه حضرت عبدالله بن الحسن نیست چون هیچکسی دور پیمبر زاده.. همه امید عمو کیست؟! برادر زاده! اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز یازده سال عموجان پدر من بودی مثل پروانه فقط دور و بر من‌ بودی بیشتر از علی اکبر نظرت بر من بود جای من مثل پسرهات برآن دامن بود زودتر از پسرت لقمه به من میدادی با تماشام سلامی به حسن میدادی به تنم قبل همه جامه نو پوشاندی تا که خوابم ببرد در بغلم میماندی خاطرت هست نشستی به کنارم سحری.. قول دادی که مراهم ببری هر سفری؟ حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟! فکر کردی بروی من به حرم می مانم؟! بیخیال تن زخم پدرم میمانم؟! دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم نیزه ای بر کمرت خورد که خم شد کمرم صورتت زیر لگد مانده و پاخورده شده سینه ات از اثر چکمه ای آزرده شده مست ها دورو برت نعره مستانه زدند نیزه ها گیسوی خونین تورا شانه زدند نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند بعد باهم به سر قتل لج میکردند قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند حسنی ها همه یک روضه ی سنگین‌دارند همه یک خاطره با بازوی خونین دارند.. ✍ .
. نور چشم امام مجتبی یا عبدالله بن الحسن مدد سخن اهل عشق این سخن است کربلا در احاطه ی حسن است هرکسی رو به کربلا کرده باطنا رو به مجتبی کرده بزم مارا حسن فراهم کرد او حسین‌را عزیز عالم کرد اینهمه مجلس مصیبت ها.. پرچم یاحسین هیات ها.. خیر ها را به ما حسن داده او به ما اذن سوختن داده.. میوه نور میدهد شجرش ای به قربان هردوتا پسرش با حسن جان تازه میگیریم امشب از او اجازه میگیرم که بگویم ز جلوه آن ماه مددی یا جناب عبدالله یازده ساله است و صف شکن است. پس یتیم حسن خودش حسن است دست اورده جای شمشیرش همه ماتند مات تکبیرش حق شده پیش هو بزرگ شده این پسر با عمو بزرگ شده گریه کن ها نظر به راه کنید حسن کوچه را نگاه کنید * از روی تل خدا خدا میکرد عمویش را فقط صدا میکرد چه عمویی؟میان چندسپاه تشنه ای در میان قربانگاه.. صحنه را تا که دید گفت حسین دست خود را کشید گفت حسین حسن کربلا به جان امد پابرهنه دوان‌دوان امد امد و دید گریه بی اثر است یک نفر روی سینه ی پدر است پاره پاره شدست پیرهنش میزند با قلاف بر دهنش بند بند تنش گسسته شده نیزه ها در تنش شکسته شده داد زد ای عموی خون جگرم غم نخور من برای تو سپرم چشم بر سمت خیمه گاه ندوز دست ناقابلم که هست هنوز میدهم دست در برابر تو تا بلا دور باشد از سر تو دیدی اخر تنم ز عشقت سوخت تیر من را به روی جسم تو دوخت ✍ .
. . روح والای عبادت به ظهور آمده بود یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟ کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود باغبان در ورق چهرهٔ گرمازده‌اش گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود بی‌کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت بس‌که از تاب تجلّی به سرور آمده بود قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود به طواف حرم عشق ز آغوش حرم دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود عجب از این همه مستی چو برادر را دید که چه‌ها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود گرچه لب‌تشنه به دامان امامت جان داد بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود... ✍ ............................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . ................... .................. ............... ................................ لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال اشعار حسینی ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh آی دی ارسال اشعار برای ثبت در کانال @Yaghoubian1349 .
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . .................... .................. وقایع بعد از شهادت ............... ................................ لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال اشعار حسینی ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh آی دی ارسال اشعار برای ثبت در کانال @Yaghoubian1349 .
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . .................... .................. وقایع بعد از شهادت ............... ................................ لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال اشعار حسینی ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh آی دی ارسال اشعار برای ثبت در کانال @Yaghoubian1349 .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ای منتقم‌ که جان تو بر لب رسیده است در روضه ها ز دیده ی تو خون چکیده است یک دم خودت برای ظهورت دعا نما بنگر ستم به حدّ نهایت رسیده است بنگر که شیعه منتظرت مانده روز وشب در زیر بار هجر تو قامت خمیده است از بس که غیبتت شده طولانی ای دریغ شیعه ز منکران تو طعنه شنیده است در پشت پرده های گناهان، نگاه من شرمنده شد که ماه رخت را ندیده است آقا بیا به بزم عزای مه حسن ماهی که روح بر تن هیئت دمیده است دستان عمّه زینب خود را رها نمود تا قتلگاه نزد عمویش دویده است او دیده داغ قاسم و صدپاره پیکرش حق می دهم دگر ز جهان، دل بریده است عشق حسین را وسط بغض خارها یاس حسن،به قیمت جانش خریده است دستش سپر شده جلوی تیغ دشمنان با تیر حرمله ،به مرادش رسیده است شد آخرین فدایی راه عموی خود حالا به روی سینه ی او آرمیده است او هم شبیه قاسم ِ گلگون بدن ز بغض در زیر نعل اسب عدو قد کشیده است هر نعل تازه ای که رسیده، به همرهش او را به نقطه نقطه ی میدان کشیده است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیهماالسلام عمریست ای پدر که تو را من ندیده ام از دیده اشک، از غم هجرت چکیده ام در حسرتم که تالی قرآن تویی ولی از هر کسی به غیر تو قرآن شنیده ام صحرا روم به خاک زنم بوسه با امید شاید ز خاک پای تو یک بوسه چیده ام بی تو درون سینه ی من، غیر آه نیست از این حیات ِ بی تو دگر دل بُریده ام با یک دعا، ظهور خودت را رقم بزن از تَحْبِسُ الدُّعایی ِخود، لب گَزیده ام حق را قسم دهم به گل پرپر حسن امضا کند ظهور تو را، نور دیده ام گفت ای عمو، غریبی تو آتشم زده از پیش عمّه تا دم مقتل دویده ام دیدم غریب؛ در وسط تیر و نیزه ای شکر خدا به داد تو اینجا رسیده ام من آمدم به راه تو جان را فدا کنم ناله نزن بخاطر دست ِبریده ام تیری رسید و دوخت تنم را به سینه ات شکر خدا که در بر ِتو آرمیده ام وقتی که نعل تازه نصیب تنت شود من هم عمو کنار تو در خون تپیده ام ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. از تَهِ دل کشید آهی تا .... دلش آرام گیرد آه نشد با خودش گفت این امانت را می‌رسانم به خیمه‌گاه نشد پسری که درونِ رگهایش خونِ سرخِ یلِ جمل جاری‌ست بی عمو در حرم نمی‌ماند یک‌تنه ارتشِ فداکاری‌ست از رویِ ذوالجناح وقتی که .... شد عمو سرنگون دلِ او ریخت دستش از دستهایِ عمّه کشید مثلِ شیری به سمتِ دشت گریخت حسن از خیمه‌گاه می‌آید تا نباشی غریب در صحرا پابرهنه به سمتِ شاه دوید یادم افتاد روضه‌یِ زهرا پابرهنه دوید مولا را این چنین بینِ‌ کوچه‌ها نبرید دستِ او شد گِره به شالِ علی من نمردم‌‌ امام را نبرید ای امان از غلافِ قنفذ که .... رویِ بازویِ یاسِ نیلی خورد ناگَه افتاد دستِ عبداللّه چشمِ او تار دید .... سیلی خورد ؟! مثلِ مادربزرگ چشمش تار بازویش مثلِ فاطمه افتاد پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل پیش از روضه‌یِ حرم جان داد پیکرش مانده رویِ دستِ عمو تَهِ گودال تا غروبی‌‌ که ..... نعلِ حیوان عوض شده یعنی .... باید اِی اسب پا بکوبی که .... هیچ ردّی نماند از این تن بدنِ او یکی شود با دشت اهلِ روضه سوال دارم من جسمِ کودک به خیمه‌ها برگشت؟! طبقِ مقتل دو تن شده دَرهم زیرِ سُم‌هایِ اسب واویلا بدنش شد کبود مثلِ حسن صورتش نیلی است یازهرا‌‌ سر او رویِ نیزه بود که رفت چنگِ نامرد سویِ آویزه ندبه‌خوان شد سرِ غیورِ حرم خیره بر خیمه دیده‌یِ هیزِ .... یک حرامی شده زبانم لال حرفِ خلخال و معجرِ زنهاست عمّه‌جانِ رقیّه در بینِ‌ ..... لشکری از حرامیان تنهاست ✍ .
. ابن الحسن علیه السلام این نفس ها فدای هر نفسش من بمیرم برای هر نفسش با نفس هاش خون زند بیرون از تنش روی صفحه ی هامون به کدامین گناه کشته شود؟ اینقدر بی پناه کشته شود؟ یک نفر یک سپاه عدالت نیست عمه بگذر ز من که مهلت نیست او که امید لحظه هایم بود هم عمو هم پدر برایم بود نفسش در تلاطم افتاده زیر شمشیر مردم افتاده زخم هایش ستاره باران است نه یکی نه دو تا هزاران است بدنش نیزه زار گردیده زیر پا چند دست چرخیده پنجه ای می رسد به گیسویش خنجری می رود به پهلویش سهمش از هر کرانه شمشیر است از زمین نیزه از هوا تیر است من یتیمم ولی جگر دارم غیرت از حضرت پدر دارم می شوم چون پسر، عمویم را پیش کش میکنم گلویم را آمدم من ولی نگو دیر است چقدر قتله گاه دلگیر است سنگ ها وحشیانه می بارند با عمویم چه دشمنی دارند؟ صبر کن مهربان که در راهم تو نباشی نفس نمی خواهم ای که دست تو بوده مأمن من دست بی تو وبال گردن من قتله گاهت شبیه کوچه و من سپرت می شوم به جای حسن قامتم مثل قاسمت گر نیست از علی اصغرت که کمتر نیست ✍ .
. عبدُاللَّهَم من، عاشقِ آگاهِ مولا تاقت ندارم بشنوم من، آهِ مولا تیرِ سه شعبه خواهم و تیغِ بُرنده تا زود گردم کشته ی درگاهِ مولا بگذار ای عمه، عمو را یار باشم بگذار سر اُفتَد، به روی ماهِ مولا من بیم از کشته شدن هرگز ندارم خواهم شَوَم امروز خود خونخواهِ مولا بهتر که بعد از کشتنِ مولای مظلوم دیگر نباشد زنده عبداللهِ مولا یا عَمَّتی بگذَر ز من، دستم رها کن ممنونِ لطفت میشود، وَاللهِ مولا دستی که از دستانِ زینب در بیاید دانم جدا گردد، ولی در راهِ مولا ای عمه بنگر، نیزه ها دارند بدجور قصدِ تهاجم بر جلال و جاهِ مولا خواهند اینان آبرویش را بریزند ترسم کنون، خونِ گلویش را بریزند یارب مدد کن تا شوم یارِ عمویم در لحظه های سخت و دشوارِ عمویم این دست را پس من برای کِی بخواهم حالا سپر خواهد، منم یارِ عمویم سرعت بده بر پای من تا مَقتلِ او مهلت بده، گَردم مددکارِ عمویم گر لحظه ای دیر از پسِ کارش برآیم ترسم بسازد حرمله کارِ عمویم سرنیزه ها دارند، قلبش را نشانه افتاده با اَخنَس، سروکارِ عمویم این چکمه پوشانِ زنازاده، چه خواهند؟! از جسمِ نیمه جانِ خونبارِ عمویم هر نیزه ای دارید، سوی من ببارید تا من شوم نائل، به دیدارِ عمویم این دست، این سر، این گلو، این پیکرِ من پس دست بردارید از کارِ عمویم آه ای عموجان، من فدای حنجر تو چون چشمه، خون میریزد از روی و سر تو به به چه زیبا شد، که دستِ من جدا شد همچون عمو عباس، حقِ من اَدا شد تیرِ سه شعبه، قلبِ من را هم نشان رفت یک تیر، سوی دو هدف اینک رها شد حالا تنِ من، دوخته شد با عمویم پس عبد و مولا شد یکی، ترکِ دوتا شد دیدی بلوغِ عشقِ من را، عمه جانم! این یازده ساله، چه با عزت فدا شد شد خونِ عبدالله و ثارالله، دَرهَم خونِ سرم، آغشته با خونِ خدا شد ای وای من با چشمِ خود دیدم، عمویم..‌. عطشان و خون اَفشان، بزیرِ دست و پا شد یک چکمه پوش آمد بروی سینه ی او خنجر به روی حنجرِ مولای ما شد ای وایِ من، در پیشِ چشمِ مادر ما شد پشت و رو جسمش، ذبیحاًبالقفا شد همراهِ مادر آمده، با چشمِ گریان جدم رسول الله، با موی پریشان ✍ .
. مقدمه روضه حضرت عبدالله علیه السلام هزاران بوذر و سلمان مسلمان می شود با او از این دم معجز عیسی فراوان می شود با او به روی شانه ی طاها حسین است و به سینه او خدایا قلب پیغمبر چه شادان می شود با او امام ده امام بعد خود هست و در آن شک نیست چو لب وا می کند دنیا به فرمان می شود با او محرم هم بدون او محرم نیست واللهِ هوای روضه این شبها چه طوفان می شود با او حسین امشب خودش هم ذکر« ای جانم حسن« دارد حسین جان ها همه امشب حسن جان می شود با او فدای آن برادر که برادر رفت قربانش که قلب مادرش زهرا پریشان می شود با او اباعبدالله است او که چنین عبداللهی دارد شکوه حضرت حیدر نمایان می شود با او در آغوش عمو خوابید عزیز مجتبی اری ثواب زائران اینجا دو چندان می شود با او شده دستش قلم پس دست می گیرد دل من بال میگیرد زمین تا آسمان با او عمو افتاد و پیش او سپر می گشت و هی می گفت چه کاری داری تا هستم تو ای  تیر و کمان با او به زور آن عصر زینب از حسین او را جدا می کرد چه کرد آخر در آن گودال غرق خون سنان با او علیه_السلام  علیه_السلام  ✍ .