eitaa logo
فلسفه نظری
2.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
83 ویدیو
128 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅ 🔻 : از جمله ابهامات وسوالات مهم  این هست که خداوند غیر ماده و مجرد هست واشتراکی با ماده وجسم ندارد و متافیزیکی هست چطور بر ماده اثر میگذارد؟ و اصولا تاثیر متافیزیک بر فیزیک رو چطور میشه توضیح داد. ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : ماده وجسم حالت تنزل یافته مجردات هستند چنانچه موجود مجرد وغیرمادی که در ابعاد ثلاث(طول وعرض وارتفاع) محصور نمیشود، تنزل یابد ومقید شود موجود جسمانی ظهور میکند رابطه موجودی که از تنزل حقیقتی ظهور یافته با مبدا تنزل رابطه اضافه اشراقیه هست....اضافه اشراقیه یعنی یک طرف ذات است واستقلال دارد وطرف دیگر فقر و وابستگی محض میباشد. پس ماده وجسم حالت تنزل یافته وتجلی امر مجرد وغیرمادی است و در وجود عین وابستگی به مبدا تنزل است مثلا: فکری در ذهن شما وجود دارد..آن فکر چون ابعاد ثلاث ندارد مجرد است ومادی نیست، ولی وقتی آن فکر را به زبان بیاورید تبدیل به صدا ولفظ میشود..اگرچه در ذهن شما صدا وجود ندارد ولی سخن گفتن زبانی و آن صدای که از حلقوم شما خارج میشود حالت تنزل یافته آن فکر مجرد ذهنی است و چون رابطه این دو اضافه اشراقیه است وقتی سخن میگوید که به آن امر ذهنی توجه داشته باشید....یعنی وقتی فکر در ذهنتان حاضرباشد تبدیل به لفظ وصدا میشود ..به محض آنکه به آن فکر توجه نکنید سکوت میکنید وسخن گفتنتان از بین میرود. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅ 🔻 : سلام و عرض ادب، مطلبی از  نقل شده است، نظر شما دراین باره چیست؟؟ وقتی میگویید را ایجاد میکند، آیا علت معدوم را میخواهد موجود کند یا موجود را میخواهد موجود کند؟ اگر معدوم را بخواهد موجود کند تناقض است. اگر موجود را بخواهد موجود کند یا ماهیتش را جعل میکند یا وجودش را و یا اتصاف را جعل میکند. اگر را ماهیت کند تحصیل حاصل است؛ اگر را وجود کند باز تحصیل حاصل است؛ و اگر اتصاف را بخواهد جعل کند اتصاف یک امر عدمی است. ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : در انتصاب این عبارت به فخر رازی تردید دارم. اما به طور کلی بسیاری از خلقت را مسبوق به عدم نمیدانند. برخلاف که خلقت موجودات را مالوف ومسبوق به معدوم دانسته‌اند. این گروه از فلاسفه که علیت را مسبوق به وجود میدانند، منظورشان این است که وجود اطوار و نشئات مختلفی دارد. یعنی حق تعالی وجود علمی موجودات( ) را تنزل داده و به وجود وسپس وآنگاه تبدیل کرده. مثلا: فردی فکری در ذهن دارد و آنرا به زبان می آورد وآنگاه مینویسد. آن مطلب چه درفکر وچه در زبان وچه در کتابت همگی یک وجود است که حالات مختلف پیدا کرده. و انسان که علت آن میباشد آن را از اطوار وحالات مختلف به حالات دیگر در آورده است وهر حالتی با حالت دیگر فرق میکند لذا تحصیل حاصل صورت نگرفته. زیرا آنچه در ذهنتان است وقتی به زبان جاری میشود تحصیل حاصل نیست بلکه ظاهر شدن وبسط پیدا کردن آن امر مخفی اجمالی ذهنی بوده است. تحصیل حاصل یعنی عینا تکرار شود. براین اساس اگر خلقت را مسبوق به وجود بدانیم تحصیل حاصلی صورت نگرفته. چون وجود در هر نشئه وطوری با نشئه بعدی متفاوت است. گاهی وجود به نحو اجمالی وعلمی است وگاهی به نحو تفصیلی عینی...مسلما این دو باهم فرق میکنند 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : لطفا قاعده امکان اشرف شیخ اشراق و قاعده امکان اخص ملاصدرا را توضیح بدهید ؟ ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : این دوقاعده، بیانگر دوسوی یک حقیقت هستند...حقیقتی تحت عنوان ظهور وتجلی وجود ظهور وتجلی وجود به صورت دوقوس میباشد ۱_قوس نزول: وجود از مراتب شدید و اعلی به مراتب ضعیف ومادون تنزل می‌یابد(افاضه فیض) ۲_وجود از مراتب مادون به سمت اصل وموطن خود(مراتب اعلی) باز میگردد در قوس نزول، وجود هر موجودی نشانه‌ای است برای اینکه یک وجود اشرف واعلی که ازلحاظ رتبی متاخر از اوست، در مرتبه قبل موجود میباشد مثلا وجود نفس نشان دهنده آن است که یک مرتبه اعلی قبل از او موجود است وآن مرتبه عقل است....به عبارتی در قوس نزول قاعده بر این است که تنزل رخ داده پس هر موجودی سایه موجود برتر دیگری است...این راقاعده امکان اشرف میگویند حالا در قوس صعود قضیه برعکس میشود....وجود هر موجودی نشان دهنده این است که سایه وتنزلی از او در مرتبه پائین موجود است....یعنی از وجود نفس پی به این میبریم که او سایه ای دارد وتنزلاتی دارد....لذا از وجود نفس پی به وجود ضعیف‌تری به نام وجود جسم میبریم...این راقاعده امکان اخس میگویند پس در قوس نزول ...قاعده امکان اشرف حکمفرماست ودر قوس صعود.....قاعده امکان اخس جاری میباشد. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری @falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : یکی از نقدهایی که به می شود و ‌نقد جدیی است، بحث است. یعنی هر معلولی از نظر زمانی بر آن تقدم دارد. مسئله ای که مطرح است این است که در پیش از زمان وجود نداشته است، فضا-زمان بعد از بیگ بنگ موجودیت پیدا کرده است و بنابراین علیت را بی معنا می دانند. ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : اولا: زمان وصفِ موجودات و است، لذا موجودات غیرجسمانی (مجردات) متصف به زمان نمیشوند، پس زمانمند نیست وفراتر از زمان است. براین اساس چه زمان باشد(بعد از بیگ بنگ)  وچه نباشد (قبل از بیگ‌بنگ) در علیت وخالقیت حق تعالی خللی ایجاد نمیکند. زیرا زمان محمولِ موجودات جسمانی است، وجسم واوصاف ماهوی آن، یعنی ابعاد قار (مکان_ابعادثلاث: طول،عرض،ارتفاع) وابعاد غیرقار(زمان) همگی مخلوق خداوند هستند. ثانیا: تقدم زمانی به تنهایی مقوم مفهوم علت‌العلل نیست بلکه عارض ذاتی آن است. یعنی امر دیگری سبب شده که علت به تقدم زمانی متصف شود. وآن تقدم رُتبی و وجودی است. علت یعنی موجودی که از حیث تقدم و اولویت بر دارد. وجودِ علت، وجودِ معلول را ایجاد میکند. چون علت از لحاظ هستی برتری و تقدم وشرافت بر معلول دارد (زیرا معلول، فعل واثر اوست) لذا این تقدم رتبی سبب تقدم زمانی هم میشود. پس تقدم زمانی مقوم ومعرِف علت نیست، بلکه تقدم وجودی ورتبی ذاتی اصلی مفهوم علیت است. تمام موجودات (حتی ذره اولیه یاموج کوآنتومی یا.... که براثرانفجار آن بیگ بنگ آغازشد) از حیث وجودی هستند، این بدان معناست که ذاتاً نیازمند به یاخداوند هستند. ثالثا: علم فیزیک، نمیتواند پیرامون مساله علیت عالم یا وجود سخن بگوید. زیرا این علم از حیث مبانی معرفتی و از حیث متد ومبنای روشی  میباشد. یعنی از نگاه فیزیک، موضوعی علمی است که مبتنی بر اندازه‌گیری کمی (ریاضی‌وار و فرمول‌پذیر) وهمچنین قابلیت مشاهده و یا آزمایش داشته باشد. لذا فیزیک به توصیف حالات جسم وانرژی وماده میپردازد. حال آنکه خداوند موجود مادی وجسمانی نیست که با زبان کمیت و وآزمایش قابل وصف باشد. درباره خداوند (چه برای اثبات وچه برای نفی) فقط باید بازبان سخن گفت. لذا کشفیات علم فیزیک وسایر علوم جزئی  صلاحیت ورود به حیطه را ندارند. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : من از چندین نفر پرسش داشتم همه عنوان می‌کنند که و ،استدلالی تر از هستند و یا فلسفه رو همون مطالب و حالا به نحو فلسفی میدونند چرا این برداشت رو دارند و میگن ملاصدرا بدون عرفان از کار میفته ؟ مگه ملاصدرا چه فرقی با ابن سینا داره؟ ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : باید بین مسائل فلسفی و طریق اثبات آنها تفاوت قائل شد توضیح آنکه: فلسفه حائز دو مقام است. ۱_مقام جمع آوری ۲_مقام داوری. در مقام جمع آوری فیلسوف صاحب ایده‌ و نظریات و مسائل خاص میباشد. و در مقام داوری فیلسوف سعی میکند آن ایده و فکری که دارد را با روش استدلال و قیاس و برهان اثبات کند. نکته اینجاست که جناب مسائل فلسفی که طرح می کند به تبع فضای مشائی، مسائلی است که حال و هوای امور طبیعی دارد یعنی بیشتر به مسائلی مانند حرکت و سکون، جوهر و عرض، مقولات عشر، نفس افلاک، نفوس فلکی، قوای ادراکی وجود ومساوقاتش و....میپردازد. البته در چند اثر مانند نمطهای آخر کتاب الاشارات یا در کتاب حی بن یقظان وارد مسائل عرفانی نیز می شود. اما بطور کلی مسائل و ایده‌هایی کلی و آنچه جناب بوعلی در مقام جمع‌آوری مطرح می‌کند حال و هوای عرفانی ندارد. اما ایده های فلسفی بیشتر حال و هوای عرفانی دارد یعنی صدرا در مقام جمع‌آوری توجه زیادی به قرابت و نزدیکی مسائل فلسفی با مسائل عرفانی دارد. ایده‌های را از عرفان اخذ کرده. وسعی در اثبات استدلالی وفلسفی آنها دارد. اما هر دو در مقام داوری به شدت مقید به ارائه استدلال و قیاس منطقی و فلسفی می باشند. این نکته قابل طرح است که ملاصدرا در هیچ اثر و کتاب فلسفی برای اثبات مسائلش به امور غیر استدلالی نظیر عرفان اشاره نکرده است. اتفاقاً به نظر من جنبه استدلالی ملاصدرا به مراتب قوی‌تر از بوعلی می باشد. بر این اساس نمی‌توان مکتب فلسفی ملاصدرا را ضعیف و ناقص دانست چرا که فلسفه عبارت است از شهود عقلی فیلسوف نسبت به حقیقت. وقتی فیلسوف از فطرت اول که مقام تدبیر امور روزمره است منقطع میشود و به مواجهه با هستی میپردازد و دچار حیرت میشود... درواقع فلسفه آغاز میشود. هر فیلسوفی در این مقام به بُعد وحیثیتی از حقیقت توجه میکند. برخی به بُعد طبیعی هستی توجه میکنند مانند مشائیان و برخی مثل ملاصدرا به حیث عرفانی وشهودی هستی توجه میکند. لذا هر فیلسوفی ایده و کشفی از حقیقت دارد و نمیتوان او را به این خاطر توبیخ کرد. آنچه که مهم است مقام داوری می باشد این مطلب خیلی مهم است که آیا فیلسوف میتواند یافته حضوری و آن کشف عقلی خود از هستی و واقعیت را با زبان عقل و برهان برای دیگران توضیح داده و اثبات بکند؟؟ یا نه؟؟ که البته صدرا در این زمینه بسیار موفق عمل کرده البته ما منکر وجود نقد به حکمت متعالیه نیستیم اما دستاورد کلی فلسفه صدرایی توجه زیاد به عقل می باشد 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : انسان محدود چگونه می‌تواند خدای نامحدود را بشناسد؟ لازمه علم داشتن ، احاطه بر شئ هست. ما نمی‌توانیم بر احاطه داشته باشیم لذا نمی‌توانیم شناختی از او حاصل کنیم حتی شناختی سطحی. نظرتون رو می‌فرمایید؟؟ ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : آن شناختی که لازمه‌اش احاطه برشیء است، معرفت به حاقِ ذات موجود میباشد...در واقع اگر بخواهیم به ذات وحقیقت چیزی شناخت حدی وکامل پیدا کنیم نیاز داریم که بر او احاطه داشته باشیم ما قادر به چنین شناخت از خدا نیستیم...اصلا قادر به شناخت هیچ کدام از موجودات به این نحو نیستیم (البته صدرا برای شناخت این چنینی مخلوقات راهی پیشنهاد میکند..وآن سیروسلوک وقرار گرفتن در مرتبه ارباب انواع وعقل فعال وشهود باطن موجودات از طریق عقل فعال است) ....اما چنین شناختی از میسر نیست. چونکه شناخت حاق ذات خداوند امکان پذیر نیست، دلیل نمیشود که کلا شناخت خدا منتفی باشد شناخت مراتب دارد...ما قادر به شناخت حضوری وباطنی حق تعالی هستیم..اینکه فطرتا ادراکی از خالق داریم....والبته باقدرت و میتوانیم صورتِ کلی به این شناخت بدهیم وتصوری حقیقی از خدا داشته باشیم اینکه میگوییم خداوند واجب الوجود است، مستجمع جمیع صفات کمالیه، دافع رذائل ونقائص جلالیه و.....میباشد همگی شناخت خداوند است به نحو حقیقی وکلی از طریق عقل چنانچه سیرو سلوک و معنویات ما بیشتر شود،خود خداوند معرفتی از خود را به ماافاضه میکند. دوباره از آن معرفت باطنی به کمک عقل صورت کلی میسازیم ومعرفتی دقیق واستدلالی به خداوند پیدا میکنیم...واین سیر الی بینهایت ادامه دارد معرفت به خداوند نهایت ندارد همگی میتوانیم از طریق دریافت فطری و به کمک راهنمایی عقل شناختی حقیقی وابتدایی از خدا پیدا کنیم...گرچه این شناخت، معرفت به حاق ذات خدا نیست اما معرفتی است که با عالم خارج مطابقت دارد ..حالا همین معرفت را میتوانیم شدت وعمق بدهیم..از طریق عقل، کشف وشهود، وحی ....واین معرفت در طول زمان عمق پیدا کند 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅ 🔻 : در تابلوی فوق آمده: «به گفتگوی درونی با خودتان آگاه باشید. آن مکالمه‌ای است با کیهان.» آیا این عبارت سبب آن نمیشود که انسان گمان کند هرگاه فکر می‌کند وهر اندیشه ای که از ذهنش میگذرد خواه صحیح باشد وخواه باطل در واقع خداوند با او صحبت می‌کند!؟؟ و این سخن را به حساب این بگذارد که اشتغالات ذهنش گفتگوی «کائنات» با اوست؟؟ اگر بنا بود که گفتگوی درونی ذهن با خود، حرف زدن کائنات با ما باشد، که همهٔ ما در نوع خود پیامبرانی هستیم!!! این عبارت ونظایر آن مقدمه ساز انحرافات فکری وشیوع برخی عرفانهای کاذب نیست؟؟ 🔻 :↡↡ .
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : ســلــام وقت بخیر به غیر از جمهوری اسلامی ایران و امارت اسلامی افغانستان ، در پرچم کدام کشور ، از زبان رسمی کشور بیگانه دیگر استفاده شده است ؟ متشکرم ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : سلام زبان عربی زبان یکی از قومیتهای ایران است وبیگانه نمی‌باشد. ایران، مجموعه ای از قومیتهای مختلف(فارس، ترک، کرد، بلوچ، آذری،کرد، عرب و...) میباشد که در یک سرزمین وجغرافیایی مشخص و تحت لوای یک هویت تاریخی مشترک زندگی میکنند. زبان عربی زبان یکی از این قومیتهاست و با هویت ایرانی بیگانه نیست. اگر درپرچم مقدس ایران از زبان انگلیسی یا فرانسوی استفاده میشد، این سوال بوجود می‌آمد که چرا از زبان بیگانه در نماد ملی یک کشور استفاده شده، ولی وقتی زبان عربی زبان یکی از قومیتهای ایران است و تعداد زیادی از ایرانیها عرب میباشند این زبان بیگانه با هویت ایرانی نمیباشد. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
┄═❁❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ 🔻 : ســلام وقت بخیر در تعریف به حدتام که کاملترین تعریف است، اشکالی وارد شده است. پاسخ آن را بیان کنید: تعریف به حدتام مورد اشکال است، زیرا مورد تعریف شده مثلا انسان را یا می شناسیم یا نمی شناسیم، اگر می شناسیم نیازی به تعریف نیست و مصادره به مطلوب است و اگر نمی شناسیم طلب مجهول مطلق محال است. پس حدتام تعریف کاملی نیست. ࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─ 🔸 : سلام علیکم تعریف منطقی یعنی شناختی اجمالی که قرار است به نحو روشمند به صورت تفصیلی بیان شود. مثلا میدانیم که تعریف انسان چیست اما این شناخت اجمالی ومختصر است و چون یک شناخت اجمالی ذهنی است هنوز به صورت روشمند که قابل استفاده در علوم ومقدمات استدلال باشد درنیامده. در این بین علم منطق به مایاد میدهد که این شناخت اجمالی را چطور به نحو مفصل و روشمند که قابل استفاده در علوم ومقدمات قیاس باشد بیان کنیم. پس تعریف منطقی  مسبوق به معرفت اجمالی است که قرار است به نحو معرفت تفصیلی ومستوفی بیان شود.  لذا محذور مصادره به مطلوب ایجاد نمیشود. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari