#کفایة_الأصول
#آخوند_خراسانى
#حاشیة_المشكيني
#میرزاابوالحسن_مشکینی
#المُقدَّمة
📔 ۳- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): ...تغایُرَ الكلّي و مصاديقه، و الطبيعي و أفراده... .
✅ #میرزاابوالحسن_مشکینی در #حاشیة_المشكيني (ج۱/ص۴۹) در مورد این فقره از کلام #آخوند_خراسانی مینویسد: گاه توهّم میشود که عطفِ "الطبيعي و أفراده" بر "الکلّي و مصاديقه" از باب عطف خاصّ بر عام است، زیرا #کلّی_طبیعی یکی از اقسام کلّی است؛ به این توضیح که -همان طور که در منطق آمده است- #کلّی سه قسم است: #کلّی_عقلی و #کلّی_منطقی و #کلّی_طبیعی.
🔷️🔸️ ایشان در ردّ این توهّم دو اشکال را وارد کرده و میآورد:
🔸️ ۱- اشکال اول:
اگر به تمام کلام #آخوند_خراسانی در این فقره نگاه شود ایشان درصدد بیان این نکته است که #موضوع_علم با ریزموضوعاتِ مسائلِ علم اتّحاد خارجی دارد در حالی که مفهومش با مفهومِ آن موضوعات مُغایر است، سپس ایشان میفرماید: "... مانند تغایُرِ کلّی و مصادیقش، و طبیعی و افرادش".
اگر بگوییم مراد ایشان از "الكلّي و مصاديقه" آن عنوانی است که شامل هر سه قسمِ کلّی میشود قطعاً صحیح نیست، زیرا #کلّی_عقلی و #کلّی_منطقی هیچ اتّحادی با افراد خارجی ندارند.
🔹️ ۲- اشکال دوم:
#کلّی_عقلی و #کلّی_منطقی هیچ مصداقی در عالَم خارج ندارند، و کلّیبودنشان به خاطر حکایتِشان از چیزی است که در خارج کثرت خارجی دارد، نه به خاطر وجود مصادیقشان در خارج؛ از این رو، در منطق نیز گفته شده است که #کلّی_عقلی و #کلّی_منطقی تنها موطنشان عقل است در حالی که #کلّی_طبیعی به واسطهی وجودِ افراد خارجیاش موجود در خارج است.
#آخوند_خراسانی نیز در کلام خود تصریح به دو نکتهی "اتّحاد خارجی" و "مصادیق" میکند تا این توهّم را دفع کند.
🔶️🔹️از این رو، عطف "الطبیعي و أفراده" بر "الكلّي و مصاديقه" عطف تفسيری بوده، یا تنها تفنّن در عبارت است.
✴️@fegh_osoul_rafiee
✅ ادامهی بررسی #صحیحه_اوّل_زراره در #فوائد_الأصول 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#رسائل_شیخ_انصاری
#فوائد_الأصول
#محقق_میرزای_نائینی
✅ #محقق_میرزای_نائینی در #فوائد_الأصول (ج۴/ص۳۳۶) در ادامهی توضیح استدلال به #صحیحه_اوّل_زراره دربارهی احتمالاتی که #شیخ_انصاری مطرح کرده است مینویسد:
🔶️🔹️ این احتمال -که فقرهی "فإنه على يقين من وضوءه" علّتِ براى جوابِ شرطی است که حذف شده و آن فقره به جایش نشسته است؛ جوابی مانند "فلا یجب علیه الوضوء"- بسيار ضعيف است، با این که #شیخ_انصاری همین احتمال را تقویت میکند.
🔹️ ایشان در ادامهی سخن خود میآورد: اگر جوابِ شرط را "فلا یجب عليه الوضوء" بدانیم و علّتش را نیز همان فقرهی "فإنه على يقين من وضوءه" بدانیم مستلزم آن است که امام (علیه السلام) بدون هیچ مُبرِّر و فایدهای "عدم وجوب وضو" را در کلام اخیر خود تکرار کرده باشد، زیرا امام (علیه السلام) عدم وجوب وضو را با "لا... " بيان فرموده است، و هیچ دلیلی ندارد که دوباره تکرار کند.
🔷️🔸️ و از آن احتمال ضعیفتر آن است که جوابِ شرط را "و لا ینقض الیقین بالشکّ" قرار دهیم، زیرا چنین احتمالی از سیاق کلام بسیار بعید است.
🔸️همچنین این احتمال مستلزم این است که این فقره اختصاص به باب وضو پیدا کرده و از کلّیت بیفتد، و "ال" در الیقین را ناگزیر باید حمل بر عهْد کنیم.
ادامه دارد...
✴️@fegh_osoul_rafiee
#رسائل_شیخ_انصاری
#فوائد_الأصول
#محقق_میرزای_نائینی
✅ #محقق_میرزای_نائینی در #فوائد_الأصول (ج۴/ص۳۳۶) در ادامهی توضیح استدلال به #صحیحه_اوّل_زراره مینویسد:
🔶️ شکّی نیست که اضافه و تعلّقِ یقین به وضوء هیچ خصوصیّتی در حکم (عدم نقض یقین به شکّ) ندارد، زیرا یقین از اوصافِ اضافی است؛ از این رو، به ناچار باید مُتیقَّنی در میان باشد که یقین به آن تعلّق بگیرد.
🔹️ بنا بر این، تعلّقِ یقین به وضو در #صحیحه_اوّل_زراره به این خاطر است که سوال زراره در مورد وضو است؛ پس، موضوع حکم (عدم نقض یقین به شکّ) بیشکّ مطلقِ یقین است و "ال" نیز به معنای جنس است، همان طور که اصلِ ادبی در "ال" نیز به طور کلی، جنس است.
🔸️ علاوه بر این که مناسبت عرفی بین حکم و موضوع نیز اقتضا میکند مطلقِ یقین، موضوعِ حکم باشد، زیرا معنای "نقض" به خودی خود اقتضا دارد هر آن چه قابلیت نقضشدن دارد داخل در حکم است.
🔹️ همچنین از سویی دگر، ظاهرِ این روایت نیز این را میرساند که امام (علیه السلام) "و لا ینقض الیقین بالشکّ" را بیان فرموده است تا همان سیرهی ارتکازیِ بین عقلاء را -که پیش از این گذشت- تقریر، تثبیت و یادآوری کند.
ادامه دارد...
✴️@fegh_osoul_rafiee
✅ شکّ نکنید از هر زمانی که برای #علم شروع به #برنامهریزی کنید دیر شده است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اهتمام رهبری معظم انقلاب (دام ظله) به #فقاهت در #حوزه در کلام آیت الله شبزندهدار...
✴️@fegh_osoul_rafiee
#کفایة_الأصول
#آخوند_خراسانى
#حاشیة_المشكيني
#میرزاابوالحسن_مشکینی
#المُقدَّمة
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... .
✅ #میرزاابوالحسن_مشکینی در #حاشیة_المشكيني (ج۱/ص۵۰) مینویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم #آخوند_خراسانی دو نکته برداشت میشود:
🔷️🔸️ ۱- نکتهی اول:
حقیقت آن است که اسمِ هر علمی -مانند علم #نحو و علم #فقه و علم #طبّ- یا بر مسائلِ آن اطلاق میشود -یعنی اسم علم، اسمِ مسائل است-، و یا بر عنوانِ جامع بین مسائلِ علم اطلاق میشود؛ یعنی ما به یک تعداد مسائلِ مرتبط که یک غرض وَحْدانی را حاصل میکنند مثلاً میگوییم: علم #نحو یا علم #فقه.
🔸️ اما خودِ ادراک و فهمِ آن مسائل، و یا مَلَکهای که از پرداختن به مسائل حاصل میشود علمِ #نحو یا علمِ #فقه نمیگویند؛ یعنی علمِ #فقه به معنای "علم به مسائل فقهی" نیست، بلکه علم #فقه، خودِ همان مسائلِ فقهی است.
🔹️ ایشان در ادامه مینویسد: نکتهی مذکور از عبارت "... لأجله دُوِّن هذا العلم" قابل استفاده است، زیرا #آخوند_خراسانی در این عبارت میگوید: "مسائلِ پراکنده به این خاطر در ذیل یک علم قرار میگیرند که همگی همان غرض وَحْدانیای را حاصل میکنند که این علم (مجموعهی آن مسائل) برای آن غرض تدوین شده است"؛ کلمهی "تدوین" و "هذا" به روشنی دلالت بر همین نکته دارد که مثلاً #فقه یا #نحو یعنی خودِ "مسائلِ تدوینشده"، نه "علم به آن مسائل".
🔶️ دلیل این نکته نیز آن است که اگر اسامیِ علوم را به معنای ادراک یا ملکه بدانیم به ناچار با حقيقتِ #موضوع_علم -یعنی "ما یُبحث فی العلم عن عوارضه الذاتیة" و جامع بین موضوعات مسائل- منطبق نخواهد شد، زیرا موضوعِ ادراک و یا ملَکه آن چیزی نیست که در علم از عوارضِ آن بحث شود، و جامع بین موضوعات مسائل نیست.
📌 #میرزاابوالحسن_مشکینی در این نکته در صدد آن است که روشن کند مثلاً علمِ #فقه، "علم به مسائل فقهی..." نیست، بلکه خودِ مسائل فقهی است، زیرا این متداول است که در تعریف علوم میگویند: "العلم بفُلان..."؛ از این رو، #آخوند_خراسانی در ادامه علم #اصول را "العلم بالقواعد..." تعریف نمیکند.
ادامه دارد...
✴️@fegh_osoul_rafiee
#کفایة_الأصول
#آخوند_خراسانى
#حاشیة_المشكيني
#میرزاابوالحسن_مشکینی
#المُقدَّمة
📔 ۴- قوله (کفایه/ج۱/ص۲۱): و المسائل عبارة عن جملة من القضايا... .
✅ #میرزاابوالحسن_مشکینی در #حاشیة_المشكيني (ج۱/ص۵۰) مینویسد: با دقت در این بخش از کلام مرحوم #آخوند_خراسانی دو نکته برداشت میشود:
🔷️🔸️ ۱- نکتهی دوم:
تمایز علوم به اختلاف اغراضِ مُدوِّنینِ علوم است، نه به #موضوع_علم.
🔸️ دلیل این نکته آن است که تدوینِ مسائلِ پراکندهای -که همگی غرضِ وَحْدانیای را حاصل میکنند- در قالبِ یک علم، مورد تحسین عُقلاست، حتی در فرض اختلاف موضوعات و محمولاتِ آن مسائل.
همچنین تدوینِ مسائلِ پراکنده در قالب یک علم را اگر هر کدام به تنهایی غرضی متفاوت را حاصل کند، تقبیح میکنند، حتی در فرضِ وحْدتِ موضوعات آن مسائل.
🔹️ از این رو، تمایز و استقلال علوم از یکدیگر به خاطر اغراضِ مُدوِّنین است.
🔶️ ایشان در ادامه در قالبِ یک اشکال و جواب میفرماید: وحدتِ غرض نمیتواند به صورت اِنّی کاشف از وحدتِ موضوع باشد، و قاعدهی "الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد" نیز در اینجا به درد نمیخورد، زیرا اولاً چنین قاعدهای مورد پذیرش نیست، و ثانیاً تحسینِ عقلاء -که توضیح دادیم- با قطع نظر از کشف مذکور است، حتی چه بسا عقلاء هیچ توجّهی به این ندارند که وحدتِ غرض، کاشف از وحدتِ موضوع است یا نیست، حتی گاه برخی عقلاء و علماء که قاعدهی الواحد را جزماً قبول ندارند نکتهی ما را تحسین میکنند.
📌 نکتهی دقیقی که #میرزاابوالحسن_مشکینی بیان میکند این است که ایشان برای ارائهی معیار تمایز علوم را استدلالی عُقلایی ارائه میکند.
✴️@fegh_osoul_rafiee
✅ ادامهی شرح و تبیین #حاشیة_المكاسب مرحوم #آخوند_خراسانی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#کتاب_البیع_شیخ_انصاری
#حاشیة_المكاسب
#آخوند_خراسانى
#شروط_المتعاقدين
#شرط_القصد
📚 ۱١۰- قوله (ج۳، ص٢۹۹): أقول: مقتضى قضية المعاوضة و المبادلة دخولُ كلٍّ من العِوضيْن في ملْك الآخر... .
✅ مرحوم #آخوند_خراسانى در نقد فرمایش #شیخ_انصاری در این بخش -که یکی از قواعد اساسیِ بابِ معاوضات و معاملات را مطرح فرموده و بر آن پا میفشارد- میفرماید: این سخن -که ما حتماً باید #حقیقتِ_معاوضه را از حقیقتِ #بیع انتزاع کنیم- لازم و ضروری نیست؛ بله، اگر بپذیریم که حقیقتِ #بیع این است که هر کدام از مبیع و ثمن -در عالَمِ ملکیّتهای اعتباری- در جای دیگری بنشیند این سخنِ #شیخ_انصاری درست خواهد بود، اما این که چنین مفهومی در حقیقتِ #بیع وجود داشته باشد محلّ تامّل است.
🔷️ ایشان در ادامه در شرح حقیقتِ #بیع مینویسد: #بیع یعنی "التملیک بعوض"؛ یعنی آن چه در حقیقتِ #بیع است این است که تملیکِ مجّانی نبوده، بلکه تملیکِ در مقابلِ عوض است.
🔶️ #آخوند_خراسانی در ادامه بر خلافِ مرحوم #شیخ_انصاری میآورد: بنا بر آن چه گفتیم قصدِ عوض و متعیّنبودنِ ثبوتیِ عوض معامله را تمام نمیکند، بلکه حتماً باید مالک (منتقِلٌ إليه) نيز متعیّن باشد.
🔸️ از این رو، بنا بر نظریهی ما اگر عاقد، مالک (منتقِلٌ إليه) را قصد نکند شخصِ عقدِ او مورد قصد نبوده و واقع نمیشود، زیرا تشخّص و تحقّقِ عقد منوط به تعیینِ ثبوتیِ مالک است.
✴️@fegh_osoul_rafiee