eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
323 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
چه کسی دیده جوانی بشود خون به جگر شود آزرده؛ نبیند دل خوش را دیگر چه کسی دیده بیایند و به آتش بکشند «درِ» آن خانه که هستند عزادارِ پدر @hosenih رسمش این نیست به قرآن که چهل مردِ شرور با لگدهای پیاپی برسانند شرر چه کسی دیده؟!...به والله قسم جان داده... مادری را وسطِ شعله کسی دیده اگر چه کسی دیده زنی بین فشار در و میخ وضع حملش شود آغاز و شود کشته پسر من ندیدم که مریضی عوض ِ حمد شفا حاجتش مرگ شود یکسره با دیدهٔ تر چه کسی دیده که یک خانم هجده ساله نفَسَش بند بیاید نگران در بستر درد دارد که همه شهر شود دشمن او وَ نگیرد کسی از حالِ بدش هیچ خبر @hosenih چه کسی دیده زنی طالبِ تابوت شود مرد خانه شود از این غم ِ سنگین مضطر هیچکس کاش نبیند که غریب و مظلوم بشود نیمهٔ شب خاکسپاری مادر! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید اینان ز علمدار ِ حرم می ترسند از لشگرِ شیرانِ عجم می ترسند ماندم چه بلایی سرشان آوردی از دیدن تصویر ِ توهم می ترسند شاعر: @dobeity_robaey
عمری که بی تو رفت یقینا حرام شد بی تو دلم اسیر خیالات خام شد آقا بیا که بی تو به پایان رسید عمر آقا بیا که فرصت ما هم تمام شد @hosenih بیچاره آن کسی که به دور از شما مدام با هرکسی به غیر شما همکلام شد بدبخت آن کسی که گرفتار نفس شد خوشبخت آن کسی که فدای امام شد رحمت بر آن که بهر تو از نام و نان گذشت نفرین بر آن که شیفته ی نان و نام شد ایام فاطمیه شده، روضه خوان بخوان آری بخوان که طاقت اشکم تمام شد از آن دمی که مادر ما پشت در رسید از لحظه ای که خانه پر از ازدحام شد @hosenih مزد رسالت نبوی خوب شد ادا بر دختر نبی چقدَر احترام شد این آتشی که هستِ علی را از او گرفت تا کربلا رسید و وبال خیام شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پر زند مرغ دلم همواره سوی جمکران ذکر لب هایم شده الغوث یا صاحب زمان ای طراوت بخش و جان پرور! بهار دلنشین!‏ بی تو پاییز و زمستان است کل سال مان آفتاب عشق! تا کی پشت ابر غیبتی؟ از پس این ابر بیرون آی و رخ بنما عیان ای قیام تو امید آخر مستضعفین ای وجودت مظهر خشم خدا بر ظالمان طاقت ما طاق شد، رحمی نما بر حال ما در فراقت می چکد باران ز ابر دیدگان @hosenih الفتی دیرینه دارد با شهیدان، قلب من آن جوانان به خون غلطانِ بگذشته ز جان با نوای کاروان، سوی دیار عاشقان با صدای نوحه ی ای لشگر صاحب زمان رو به سوی کعبه ی دلها همه رفتند، تا انتقام سیلی زهرا بگیرند عاشقان یاد زین الدین و خرازی و حاج احمد بخیر یاد حاج قاسم بخیر، آن رادمرد قهرمان کاش من هم چون شهیدان همتی می داشتم تا بمانم پای عهدم با ولی تا پای جان آه یا صاحب زمان! فصل عزای مادر است ای فدای دیده ی گریان تو جان جهان فاطمیه شد، سحرخیز مدینه، العجل!‏ فاطمیه شد، بیا و روضه ی مادر بخوان اندکی از دست های بسته ی حیدر بگو یا بگو از ماجرای مادر قامت کمان ماجرای کوچه و دیوار و در را باز کن طاقتش را داشتی قدری هم از محسن بخوان @hosenih بازگو کن پشت در مسمار با زهرا چه کرد؟ یا بگو از ناله های بی امان کودکان حرف بسیار است، آقا جان، بیا حرفی بزن بازگو بنما وصیت های زهرای جوان گفت زهرا: پیکرم را نیمه ی شب دفن کن تا که قبر مخفی ام از دیده ها باشد نهان رفته رفته فاطمه مانند شمعی آب شد پیش چشم مرتضی یک پوست ماند و استخوان گوئیا می گفت مولا اینچنین با همسرش راه اگر دارد بمانی، باز هم پیشم بمان شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی @hosenih آن کسانی که فقط از مصطفی دم می زدند بعد آتش کردن هیزم، لگد هم می زدند شبنمِ صبح تو زیر هالهء نیلوفری است روسری مشکی تو خونی و خاکستری است من هزاران بار بغض غربتم را سد شدم از کنار در که افتاد احتیاطاً رد شدم اینهمه داغ مرا با چه مهارش می کنی سرخی دیوار خونی را چکارش می کنی خانه ام فصل بهاری داشت پائیزش رسید میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید بر زمین خوردی و اشک ساکنان عرش ریخت بسترت را جمع کردی لاله روی فرش ریخت سنگر بی سرپناهی های حیدر کوچه شد چادر خاکی تو کهف علی در کوچه شد باز هم مشکل گشایی کن گرفتارم نکن نوعروس خانهء من زود عزادارم نکن @hosenih مثل بازوی تو درد از چند حالت می کشم از قنوت دست لرزانت خجالت می کشم صبر کردن بر بلایا امتحان حیدر است اصلاً از این حرف ها هرچه نگویم بهتر است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همه امور جهان تحت اختیارت بود ملک به گرد تو هر لحظه بی قرارت بود از آن زمان که گمانم علی کنارت بود زمین خاکی ما چشم انتظارت بود اگرچه بر همه ی خلق برتری دارد علی کنار تو تعریف دیگری دارد @hosenih قسم به بضعه منی تویی نبی را جان شبیه سوره ی قدر است قدر تو پنهان برای نوکری ات آفریده شد انسان به کوثر تو خلاصه شده همه قرآن به منسب تو کدامین رسول قائل نیست؟ بدون سوره ی کوثر کتاب کامل نیست زمین وجب به وجب تیره و تو ماه منیر به جز علی تو ما را کسی نباشد امیر ندیده ایم برای سخاوت تو نظیر گرسنه بودی و بخشیده ای غذا به فقیر فقیر از در این خانه کی پشیمان رفت رعیت آمده بود و شبیه شاهان رفت @hosenih نشسته چشم به دیوار گریه می کردی در این سه ماه که بسیار گریه می کردی نه از جراحت مسمار گریه می کردی برای شهر گنه کار گریه می کردی قنوت سبز دعایت برای مردم بود جواب آن همه خوبی هجوم هیزم بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زهرا؛ که هست، عالَمِ هستی، مُسَخرش جان‌ها فدایِ روحِ بلند و مُطهرش زهرا که بود؟ آن‌که زِ آغازِ خلقتش زانو زدند، عابد و زاهد، به محضَرش @hosenih بانوی بی‌بدیل، که در طولِ روزِگار، چون او نیافریده، خداوندِ اکبرش جانِ تمامِ خلق، به قربانِ نسلِ او عالَم فدایِ دامنِ اسلام‌پرورش ای دل، اگر به فکرِ نجات و سعادتی بسپر همیشه، گوشِ دل و جان، به منبرش آتش گرفت، عرشِ خدا، لحظه‌ای که سوخت بیتی که بود، مادرِ سادات، محورش باید چگونه گفت، زِ دیوار و میخ و در؟ باید سکوت کرد، که سخت است باورش @hosenih آتش گرفت خانه و خاموش شد، سپهر بگذار تا نگویم از آن خانه و درش آتش گرفت خانه و خورشید، جان سپرد ناگاه تیره شد دو جهان، در برابرش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شرمنده کردی بار دیگر نوکرت را شکر خدا دیدم عزای مادرت را @hosenih روزم سیه گردد اگر از من بگیرند خورشید لطف ِ چشم ِ ذره پرورت را من لکه ی ننگ توام ، هر جا شنیدی نام مرا انداختی پایین سرت را از بس که هستم روسیه حتی ندارم آقای من حکم سیاهی لشکرت را ای آیه ی امن یجیب بی پناهان دریاب این دلدادگان مضطرت را آواره ام روضه به روضه فاطمیه تا که ببینم روی زهرا منظرت را ای وای از سنگینی بار گناهم نشنیده ام یک بار مادر مادرت را @hosenih آقا سر ِ مادر چه آورد آتش در که سالها سوزانده از پا تا سرت را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جز در ِ خانه ی زهرا خبری جایی نیست به خدا جای دگر این همه زیبایی نیست مرده دل ها به خدا جز در ِ بیت الزهرا هیچ جایی خبر از فیض مسیحایی نیست @hosenih هیچ کس جز پسران و پدر و همسر او تا قیامت به جهان لایق آقایی نیست زد پدر بوسه به دستش که بفهمند همه هیچ کس همچو نبی،  حضرت ِ زهرایی نیست آی دنیا نتوانی دل حیدر ببری آنکه دنیاش بُوَد فاطمه دنیایی نیست یک تنه با همه جنگید و به اثبات رساند حیدری های جهان را غم ِ تنهایی نیست داده است او پسر و جان و جوانی اش را تا بدانند همه جز علی آقایی نیست @hosenih آه آن سیده که روی گرفته از کور زدنش در وسط کوچه تماشایی نیست بشکند دست عدو ؛ نور دو چشمان نبی در دو چشمش اثر از قدرت بینایی نیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدای گریه خواب از دیده ی همسایه ها برده همان هایی که مادر نامشان را در دعا برده همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته همیشه نام اهل خانه را در انتها برده نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم همان باری که روی شانه هایش مرتضی برده نماز فاطمه اشکی ست که هر قطره ی آن را به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا که هرجا رفته گویی چشمه ی آب بقا برده @hosenih نماز فاطمه _وقتی به حیدر اقتدا کرده_ دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده اذان می گفتی و رد می شد از اینجا عزیزی که سلامش سالها از خانه ی ما غصه را برده کدامین خانه؟ آری خانه ای که صبح و شب هر روز ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده من از این خانه می گویم که هر کس حاجت خود را درِ این خانه آورده ست بی چون و چرا برده درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده نه تنها آدمی آتش هم از این در نشد نومید همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده @hosenih همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل که نور از چشم حیران امام مجتبی برده □ گرفت از پشت در این شعله ای را دست ناپاکی غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی @hosenih صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی ندارد احتشام فضه‌اش را شاه بانویی ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی نمی‌خواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان از این رو با ملائک هم تکلم می‌کند گاهی گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما برایم نکته‌ای گفت از حدیثی پیر آگاهی بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو" که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله تو هم در صحنه‌ی محشر سوار ناقة اللهی جهان از چادر خاکی تو چیزی نمی‌فهمد چه درکی دارد از کوهی نگاه بسته‌ی کاهی @hosenih مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار یقین دارم که روزی می‌رسد از راه، خونخواهی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند @hosenih غرق عصیان بودم و دست مرا مادر گرفت بچه ی ناباب را مادر وساطت می کند او زمین افتاده تا نوکر نیفتد بر زمین اینچنین بر بچه های خود محبت می کند حجت الله است بر پیغمبران و اولیا فاطمه حتی امامان را امامت می کند¹ نور زهرا باعث ایجاد خلقت بوده پس نور زهرا شیعیانش را هدایت می کند از تولد در میان روضه هایش بوده ایم مطمئناً فاطمه ما را شفاعت می کند چشمه ای از عزتش روز قیامت دیدنی‌ست مادر ما در قیامت هم قیامت می کند صوت قرآن علی از فاطمه دل می برد آن زمان که مرتضی کوثر تلاوت می کند فاطمه از مرتضی دل می برد آن لحظه که در نمازش با خدای خویش خلوت می کند حیف شد... اهل مدینه چشمِ شوری داشتند آتش و هیزم از این قصه حکایت می کند فاطمه پشت در است ای مردم شهر نبی! جسم او را ضرب پا غرق جراحت می کند میخ در از هرم آتش داغ شد ای وای من میخ در با سینه بدجوری لجاجت می کند با رکوع و سجده اش، سجاده خونی می شود بعد از این دیگر نشسته او عبادت می کند @hosenih بین بستر پیرهن گلدار شد، گلدار شد جبرئیل از فاطمه هرشب عیادت می کند فاطمه حالش بد است و مرتضی دق می کند بعد از این مولا دگر با چاه صحبت می کند (۱): امام حسن عسکری(ع) فرمودند: نحن حجج اللّه على خلقه و جدّتنا فاطمة حجّة علینا ما حجتهای خدا بر مخلوقین هستیم و جد ما حضرت فاطمه حجت بر ماست.» شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درد و دل با حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم رفتی و آب شدنم رو ندیدی بابا بی تاب شدنم رو ندیدی چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد شبا بی خواب شدنم روندیدی توی بستر یه طوری زمین گیرم دعام این شده که زودتر بمیرم دو قدم می رمو می خورم زمین اگه دستمو به دیوار نگیرم @hosenih بس که پیر شدم میون غصه ها که نمیشناسیم دیگه حتی بابا نفسام خوب دیگه بالا نمیاد از همون سیلی که خوردم بی هوا طاقت گریمو مردم ندارن حرفی جز شکایت این قوم ندارن یه طوری خونمونو آتیش زدن دیگه توی خونه هیزم ندارن یادته دست منو می بوسیدی از سینم بوی بهتشتو میشنیدی جای بوسه ها تو دشمنت شکست بابا خوب شد نبودی و ندیدی @hosenih پشت در هیچکی به دادم نرسید شعله آتیش تو چادرم پیچید اومدم تو شعله ها صدات کنم میخ در رسید نفسهامو برید شعله ها راه نفسهامو که بست یه دفه دردی به پهلوهام نشست بی حیایی زد و عمدا شیشه ی عمر محسنم رو پشت در شکست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟ تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟ خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست @hosenih خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی! اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست بانی رزق تویی، روح الامین میدانست سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت: "گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست" آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر! از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست بشکند دست کسانی که شکستند تو را چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست @hosenih سر زخمت نکند وا شده بانوی بهشت اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حق و ناحق را به شکلی تازه درمی‌آورند جای ایمان و یقین، اما اگر می‌آورند @hosenih بوی آتش می‌دود در کوچه‌باغ نخل‌ها کیستند اینان که بغضی شعله‌ور می‌آورند؟ این جهنم‌جایگاهان را چه کاری با بهشت؟ خیر مطلق را نمی‌فهمند، شر می‌آورند جبهه‌ی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟ با چه رویی کینه‌ها را پشت در می‌آورند؟ صبر حیدر معجزه‌ست اما ولی‌نشناس‌ها پشت اعجاز سکوتش حرف درمی‌آورند بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنی‌ست ناکسان دارند اسباب سفر می‌آورند @hosenih کاروان کوچکی در نیمه‌ی شب بعد از این زیر نور ماه مفقودالاثر می‌آورند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِاالزّهرا، نمی‌دانم شب قدر است او یا لیلةُ الاسری نمی‌دانم من از سُبّوح و از قدّوس گفتن‌های یک انسان به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمی‌دانم رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمی‌دانم @hosenih من از إنسیّه و حوریّه می‌فهمم عباراتی ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمی‌دانم امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا "وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمی‌دانم نمی‌بود آفرینش هم علی را، هم محمّد را حدیث قدسی لولاک را اصلا نمی‌دانم "به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید" چه خون افتاد در دل‌ها و محمل‌ها، نمی‌دانم بجز این است که عکس کسی در آب افتاده‌است؟ وگرنه تشنه ماندن بر لب دریا... نمی‌دانم کنار خانه‌ی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب دلیل اینهمه بلوا و غوغا را نمی‌دانم دلیل خلقت است او، معنی "عجّل وَفاتی" را به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمی‌دانم @hosenih شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم شبانه غسل دادن را علی حتی... نمی‌دانم چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد خداوندا خداوندا خداوندا نمی‌دانم ندانم‌های بسیار است در صدّیقه‌ی کبری نمی‌دانم نمی‌باید بدانم یا نمی‌دانم! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط  معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده @hosenih چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را  دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد  آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر  صدف گوهرهاست حرم دخترهاست  حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب  چادرت را دریاب  حاضری  در همه جا  ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد  با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو   به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل  دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و  توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد   ولی افسوس که  یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد  دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد @hosenih پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد  در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد  حسن  بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد   وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود  در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب  نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که  پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که   پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبحت بخیر! همسر من!هم قطار من! یک روز دیگر است که هستی کنار من شکرخدا!گمان کنم امروز بهتری! پیراهن جدید مبارک! بهار من! @hosenih نان که تو می پزی چقدر مزه میدهد! نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر! آتش بد است با من و با روزگار من.. مثل قدیم باز "علی جان" صدام کن دستی بکش بروی دل بی قرار من زهرا! برات لقمه گرفتم!قبول کن! روزه بس است آب شدی روزه دار من افتاده ام‌ به پات!بمان!جان من بمان! رحمی بکن به گریه اطفال زار من اسما!برای خانه دوتابوت لازم است.. مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟! تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من @hosenih وقتی که شمر رفته روی سینه حسین سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تلاش و زحمات حضرت زهرا(س) برای هدایت مهاجر و انصار شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد شب است و در مدینه گریه‌های باد می‌پیچد کسی در کوچه‌های سنگیِ تاریک اینجا نیست کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟ کسی در شهر پیدا نیست ولی انگار می‌آید صدای رفتنی اینبار صدای رفتنِ جمعی میان کوچه‌ای تب‌دار چرا اینگونه می‌آیند اگرچه غرقِ دردند چرا این چار تَن اینگونه می‌گردند... به روی مرکبی خانومِ پیری است رنجیده  گمانم سالها از داغهایی سخت کاهیده  به خود از درد پیچیده به هر گامی که مرکب راه می‌آید صدای آه می‌آید خدایا این که است این قدر بیمار است؟ چرا از درد سرشار است غریبی یا عزادار است گَهی بر یک طرف خَم می‌شود پهلوش می‌گیرد زمانی دست بر سر می‌گذارد روش می‌گیرد به هر گامی که می‌آیند  با سرفه نفس گیرد  توانش نیست  جانش نیست  می‌آید که حق را باز پَس گیرد @hosenih به رویِ مرکبی خانومِ پیری هست اما نه هرآنکس هست باشد ای مدینه لیک زهرا نه و مَردی پیش مرکب بندِ افسار است در دستش ببین جای طنابی هست بر دستش چرا اینقدر غمگین است چقدر این داغ سنگین است خودش را می‌خورد هرچند گریان نیست ولی شرمندگیِ مرد آسان نیست خودش را می‌خورَد او با دلی پُر خون خودش را می‌خورَد آورده او ناموس حق را باز  هم بیرون اگرچه غم فراوان است ولی باور کنید این مردِ خیبر قبله‌گاه شیر مردان است ولی باور کنید او پهلوان جنگجویان است همه باور کنید از یک نگاهش کوه می‌ریزد چرا امشب از این رو اینهمه اندوه می‌ریزد چرا او سر به زیر است مثلِ بانویش  خودش پیر است... عَرقها از جبینِ خیس آن مظلوم می‌آیند و در پشت سرش دو کودک معصوم می‌آیند دو کودک با حواسِ جمع تا مادر نیافتد از رویِ مَرکب  دلِ این شب مبادا باز این شیشه ترک بردارد از غمها خدایا بارِ شیشه دارد او آیا؟ حسین از آنطرف با قلب پُر آتش حسن از این طرف می‌آید و هِی می‌تپد قلبش دوباره  پیشِ مادر هست  خدایاشکر حیدر هست... چهل شب می‌شود اینگونه می‌آیند در شبها چهل شب می‌شود  خانه به خانه می‌روند اما فقط یک خانواده نیمه شب آواره‌اند اینجا علی شاهد برای خویش آورده علی شاهد برای اینهمه مردم منم مَردِ غدیرِ خُم و این است شاهدم زهرا و زهرا شاهد آورده است با آن حال که من هم ارث می‌گیرم که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم؟ علی در می‌زند ، در باز می‌کردند انصار و مهاجرها نگو یارانِ پیغمبر بگو اغیار و تاجرها یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمی‌آیم یکی هم گفت  یادِ من نمی‌آید غدیر خم امان از حرف نامردم یکی در باز کرد و روی خود را آنطرف کرد یکی هم داشت مولا حرف می‌زد  بِینِ حرفش زود  در را بست دلِ زهرا چه بد بشکست علی ماند و سلام او فقط زهرا جوابش داد  اگرچه گریه‌اش اُفتاد فقط زهرا جوابش داد علی با فاطمه تنها به پشتِ دربها بودند چهل شب پشت درها در پِیِ یک آشنا بودند @hosenih چهل شب رَدِ غم پیداست از خانه به هر کوچه چهل شب رفته‌اند و جز سه تُن یک یار و یاورنیست بجز سلمان و مقداد و ابوذر نیست ولی آنروز در کوچه ولی آنروز در خانه میانِ جمع اوباش و اراذِلها و بیگانه چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است خدایا کینه عریان است غلافِ تیغ پنهان است حرامی هم رجز خوان است تلافیِ غدیرِ خُم  فقط آتش  فقط هیزم امان از دستِ نامردم به پیش طفلِ سر در گُم حسن چشمانِ زینب بست که مادر پشت دربِ خانه‌ی خود هست زمین اُفتاد و در اُفتاد امان از چادر زهرا  امان از رد شدن‌ها و امان از پا زدن‌ها و  امان از رفت و آمدها خدایا میخ لج  کرده خدایا راه کج کرده.... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود @hosenih یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود @hosenih همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در شعله ور شد غنچه اش را در خطر دید میخواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش در را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت... شاعر: @hosenih
شهری که قول داد به حیدر وفا کند بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت @hosenih پس آتش از همان جریان آب میخورد آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت @hosenih راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند ضرب غلاف زخم به دل بی خبر گذاشت بادی وزیدو شاخه ی یاس علی شکست یاسی که روز های بدی پشت سر گذاشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باید بری, نه! محضِ رضایِ خدا نگو دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز سنگ صبور من, نرو از پیشم ای عزیز زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟ مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟ یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟ یک روح واحدیم, شعاری که داشتیم @hosenih ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟ از حال و روز من که شما با خبرتری! گریه نکن محدثه, غمگین نکن مرا با رفتنت غریب تر از این نکن مرا با درد دنده های شکسته جدال کن تقصیر دست بسته ی من شد, حلال کن دل گرمی علی, به نظر زود می روی! نه سال شد فقط, چقدر زود می روی بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن زهرا بمان و زینب مان را عروس کن غصه به کار دل، گره ی کور می زند خیلی دلم برای حسن شور می زند زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی! فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟ دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد شب‌ها حسین تشنه لب از خواب می پرد @hosenih در باغ میوه هایِ دلت، سیب نوبر است این کربلایی از همه شان مادری تر است حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد پیراهن حسین شنیدم، تمام شد باشد برو قبول، علی بی پناه شد باشد، قرار بعدی مان قتلگاه شد باشد برو که کرببلا گریه می کنیم باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر روز غصه های دلم بیشتر شود شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود یا رب روا مدار که این طفل نابلد دور از امام خویش، چنین در به در شود @hosenih نگذار مثل این همه ایامِ طی شده این چند سالِ آخر عمرم هدر شود تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر روی لبم دعای فرج بی اثر شود وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه وقتی که از معاصی ما باخبر شود ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین یک روز آخر از کرم دوست، زر شود جان ها فدای آن نفسی که امام عصر گریان برای روضه ی دیوار و در شود @hosenih ملعونِ دومی به معاویه شرح داد جوری به در زدم که علی خونجگر شود باید چگونه جمع شود تکه تکه اش آیینه که زمین بخورد دردسر شود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e