#تنور_خولی
وقتی سربريده ی تو درتنوربود
آن شب تنور وادی سينای طور بود
جبريل با نگاه به سوی سرت حسين
حيران زنورآيه ی الله و نور بود
ازعرش تاكنارسر غرق خون تو
تاصبح دسته دسته ملك درعبوربود
چيزي كه شعله بردل افلاكيان فكند
غمناله های فاطمه درآن تنور بود
وقتی صدای ناله ی زهرا بلندشد
گويا كه وقت خاستن نفخ صوربود
باديدن شكسته جبينت زهم شكست
پهلوشكسته ای كه دلش چون بلوربود
قرآن ورق ورق شده بود ودريغ ودرد
يك سوره اش به خاك زسم ستوربود
خون گريه كن«وفایی»كه هفت آسمان پُر از
فرياد غم گرفته ی جانی صبوربـود
#سیدهاشم_وفایی
.
.
#امام_حسین
#غزل_امام_حسین علیهالسلام
هرکس کتابِزندگیات را مُرور کرد
از سرسپردگی بهتو حسّ غُرور کرد
از نَهر اَشک فاطمه نَشئت گرفته بود
آبی که صحنِ گونهی مارا نَمور کرد
محکوم شد به بیکسی و دربهدرشدن
هرکسکهبیتفاوتاز ایندر عُبور کرد
آن را که هست در پی تحریف مکتبت
باید هزار مرتبه زنده به گور کرد
شاعر کُجا و دَم زدناز چون تو دلبری !
لطف تو اینچنین قلمم را جَسور کرد
در پیش داغ تو به نظر سهل میرسید
از روضهها؛ هرآنچهبهذهنمخُطور کرد
شمشیر و تیر و نیزه و سنگ و عصا نکرد
کاری که با لباس تو سُمّ سُتور کرد
تا چند شب به حُرمتِ تو فکر نان نبود
هرکس که یاد از آن سرِ بین تنور کرد
بعدازگریستنبهغمت ای قتیلِ اشک
حاجترواست هرکه دعا بر ظُهور کرد
#محمدقاسمی
.
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#راس_الحسین_علیه_السلام
السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
اندوه عزا به ذکر یا رب سر زد
در روز چرا ستاره ی شب سر زد
خورشید مگر دمیده در وقت غروب
یا از سر نی هلال زینب سر زد
⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
روح از تن بی قرار من پر زده است
غم آمده و به سینه خنجر زده است
مهتاب به مهمانی ما آمده یا
خورشید ز روی نیزه ها سر زده است
⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
یک قافله می رود ، برابر ، نیزه
شد همره قافله سراسر نیزه
هشتاد و چهار یاس نیلی ، ناقه
هجده سر یوسف از جفا بر نیزه
⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
در قبر چو آن پیکر صد چاک گذاشت
گویا که تو را به اوج افلاک گذاشت
چون سر به تنت نیست ، امام سجاد
آخر رگ حنجر تو بر خاک گذاشت
جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب
شب چهاردهم محرم ۱۴۴۶
.
• قصیده ماه •
تقدیم به ماه بنی هاشم #حضرت_عباس
.
.
تیغ درکف دیده ای وقت شبیخون ماه را؟
نیمه شب ناگاه باحال دگرگون ماه را؟
تیغ درکف دیدمش بعدازخسوفی خون فشان
تابرآید گرد سرخ ازبام گردون ماه را
گردباد ازخون سهراب وسیاوش ها گذشت
کاش باآهی بچرخاند کتایون ماه را
ازکدام ابرو کمان زخمی به او آخررسید
یاکدام افسانه آیا کرده افسون ماه را
گرگ ها درجستجوی یوسفند اما به چاه
دشنه آورده است وشمعی تیره شمعون ماه را
کاش می دیدند درمیقات هم موساییان
ازگریبان روی دست آورده هارون ماه را
شاعران گفتند دروصفش مضامین غریب
تازه ازشام غریبان است مضمون ماه را
فایز آمد باطنین سنج ودف غرق غبار
تا به دریا بنگرد باآه مفتون ماه را
بنگرید اوراچهل منزل قیامت روی نی
بشنوید ازخیزران باضرب درخون ماه را
بنگرید او را میان شیهه ی اسبان کبود
هم لگدکوب هزاران نعل وارون ماه را
دیده ای هنگامه ی شق القمر رابرفرات
دیده ای"زخم ازستاره برتن افزون"ماه را؟
دیده ای سی پاره ی خورشید رادرقتلگاه
دیده ای چون سوره ای برنیزه گلگون ماه را
دیده ای پیچیده طومار امان نامه به خشم
با تمام شعله سوی شمر ملعون ماه را
بامصیبت نامه ی لیلا تماشا کرده ای
چکه چکه برصفوف بیدمجنون ماه را
دیده ای خورشید رابی وقفه دستی برکمر
دیده بی دست وعلم برعلقمه چون ماه را...
برزمین بنگر قران ماه وخورشید آن طرف
آفتاب آمد به بالین گویی اکنون ماه را
بشکند کوه ازکمر هیهات وقتی بنگرد
غرق درخون باعمود دشمن دون ماه را
بنگرید ازنیزه ها هفتاد ودو شمس الشرف
بی نگین هفتاد ودو یاقوت مکنون ماه را
باد را درخیمه گاهی جرات هو هو نبود
باد هم می دید چون ازخیمه بیرون ماه را
چشم زخمی می رسد برآفتاب وبعدازآن
صیحه ی شط فرات ازرود سیحون ماه را
دیده ام درابرهای صبح اروندش مدام
چشم برمشک وعلم درشام کارون ماه را
برمی آشوبد مگر هفتاد ودو زلف رها
برمی آشوبد مگرگرگی به هامون ماه را
باده می نوشد به یمن فتح برآل نبی
می زند باخیزران این ابن میمون ماه را
جام می برکف به رسم کینه خواهی می زند
خیزران برلب به نام شرع وقانون ماه را
امشب این بانگ حجازی دربقیع آورده است
درخسوف اززخمه هایی ناهمایون ماه را
می تراود نغمه ی " یاصاحب السجن"ازلبش
دیده ای درخانه ی زنجیر،مسجون ماه را؟
لشکری ازروشنان بابیرق عباسی اند
می رسد هرچند تیر ازکاخ صهیون ماه را
پشت سر"ابن طفیلان"،باشرار فتنه اند
کی بیالاید عدو بادود افیون ماه را
آی اسراییلیان!درشامگاهی قیرگون
بنگرید ازگور،محو گنج قارون ماه را
بیرق سرخ ابوالفضلی ست #لبنان راببین
درعبور ازتپه های سبززیتون ماه را
.
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
کیست این خسرو مظلوم؟ که خونین بدن است
وز دم نیزه و شمشیر، دو صد پاره تن است
کیست این مظهر جانبازی و ایثار و وفا؟
که به آزادگی و عدل و شرف، ممتحن است
او بُوَد چشم و چراغ دل زهرای بتول
روشنیبخش جهان، نور رخ «ذوالمنن» است
گبر و ترسا و یهودش، چو مسلمان خواهد
یار و محبوب ملل، شمع همه انجمن است
چه غم ار حسرت دیدار وطن داشت به دل؟
وطنش در دل یاران، شه دور از وطن است
او شهید است و نیازش نبُوَد گر چه به غسل
آب غسلش همه از خون گلو و بدن است
«کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند کسان، جسم حسین بیکفن است»
«استخوانی اگر از سینه او باقی ماند
آن هم از ضرب سم اسب، شکن در شکن است»
دفن کردی چو پدر را پسر بیمارش
آنکه یعقوبصفت، شهره «بیت الحزن» است،
با سرانگشتِ مبارک بنوشتی بر خاک
این همان قبر شهیدی است که عطشان دهن است
این مکان قبله عشاق جهان خواهد شد
«خوشدل»! این تربتِ معشوقِ زمین و زمن است"
خوشدل تهرانی
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
صلی الله علیک یا اباعبدالله
نور تو قلب و وجود همه را روشن کرد
هم ، زمان را و زمین را و سما روشن کرد
شعله ای هست به جانم که تو افروخته ای
دو جهان را به خدا نور شما روشن کرد
سینه ام را بشِکاف و به میانش بنِگر
آتش قلب و دلم را که خدا روشن کرد
شیر مادر که در آن مجلس روضه خوردیم
آتش عشق تو را در دل ما روشن کرد
از سماوات همه اهل سما می بینند
این زمین را که فقط کرببلا روشن کرد
در میان حرم سینه و در قلب و دلم
شعله ی عشق تو را اشک عزا روشن کرد
هر که از نهضت سرخ تو جدا گشت رهش
آمد و فتنه ای از جور و جفا روشن کرد
همه ی قتلگه و وادی طف را یک شب
آن سری که ز قفا گشته جدا روشن کرد
آسمان را به شبی کنج تنور خولی
رأس زیبای تو ای نور هدی روشن کرد
دست بسته به بیابان و شبِ ظلمت و شام
نور رخساره ی تو قافله را روشن کرد
بزم نامحرم و آن جمع حرامی ها را
سر خونین تو در تشت طلا روشن کرد
تا قیامت ز قیامت شده شور محشر
نور تو راه خدا را همه جا روشن کرد
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب
شب سیزدهم محرم ۱۴۴۶
.
#زبانحال_حضرت_زینب
سر داشته ای؟
آن روز که وقت ذبح گردنها بود
یادت که نرفته زینبت تنها بود
یادت که نرفته رفتی و جا ماندم
ناموس تو بین کوی و برزن ها بود
آن روز که روی خاک جان می دادی
کشتی تو مرا سر به سنان می دادی؟
می خواست که جان من در آید وقتی
سر را به سر نیزه نشان می دادی
می گردم و از گل خبری نیست که نیست
حتی ز گلابش اثری نیست که نیست
ناگاه بدیدم که من از با غ گلم
جا مانده بجز مشت پری نیست که نیست
دیدم که لباس را تو برداشته ای
دیدم به زمین لاله ی خون کاشته ای
آنگونه بریده اند سر از تن تو
انگار نه انگار که سر داشته ای
گفتم که بگو برادرم هستی تو
با من تو بگو تاج سرم هستی تو
هنگام وداع پیکرت خسته نبود
آیا که حسینِ (ع) مادرم هستی تو
گفتم که بگو مادر تو زهرا (س) نیست؟
آیا که پدربزرگ تو طه (ص) نیست؟
ای زینت دوش مصطفی بر خاکی؟
برخیز که جایگاه تو اینجا نیست
من می روم و همره من می آیی
ای سر به روی نی چقَدَر زیبایی
باید که سرت بلند و بالا باشد
باید که بدانند که تو آقایی
#جواد_محمودآبادی
.
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیهات
باز هم روضهی ناخوانده به عالم داری
این همه زائر دلسوختهی خاکت را
از ازل داشتهای، تا به ابد هم داری
روضهخوانهات زیادند، یکی شان قرآن
مطلع فجرِ خدا، سورهی مریم داری
درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت
خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داری!
بهترین نوحهی ما هست «غریب مادر»
صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟
تا که نومید نگردد ز درت محتاجی
تو هم انگشت، هم انگشترِ خاتم داری
::
وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت
دید در وزن تنت چند هجا کم داری
#محسن_عرب_خالقی
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
بنی اسد! متحیّر ستادهاید همه
چرا به بحر تفکر فتادهاید همه؟
برای دفن شهیدان کربلا، زن و مرد
ز خانه سر به بیابان نهادهاید همه
کسی نبود که رو سوی این دیار نهد
خـدا تمـام شما را جـزای خیر دهد
بنی اسد! نگرید این خجسته تنها را
ستارگان زمین، ماه انجمنها را
نصیبتان شده قدر و سعادتی امروز
شما به خاک سپارید این بدنها را
به هـر بدن که رسیدید احترام کنید
به زخم نیزه و شمشیرها سلام کنید
بنی اسد تن انصار رو به روی شماست
که دفن پیکرشان، جمله آرزوی شماست
کمک کنید در این سرزمین پیمبر را
نگاه مادر ما فاطمه به سوی شماست
اگـر شمـا، نشناسید این بدنها را
معرّفی کنم، این پاره پاره تنها را
بنی اسد همه رو سوی قتلگاه کنید
به پیکری که بُوَد غرقِ خون، نگاه کنید
به مصحفی که شده آیهآیه گریه کنید
ز آه خود، رخ خورشید را سیاه کنید
تنی کـه ریخته از هم چگونه بردارید؟!
کمک کنید، که یک قطعه بوریا آرید
بنی اسد! تن پاک برادرم اینجاست
که عضوعضو وجودش ز هم جداست، جداست
هر آنکه دید ورا گفت این رسول خداست
کمک کنید که این جانِ سیدالشهداست
دل حسین نـه تنها گسسته از داغش
پس از پدر کمر من شکسته از داغش
بنی اسد نگهم بر دو شاخۀ یاس است
بر آن نشانهی لبهای سیّدالناس است
به احترام بگیرید هر دو را سردست
ادب کنید که این دستهای عباس است
نه دست مانده به جسم مطهرش، نه سری
خــدا بـه مـادرش ام البنین کند نظری
بنی اسد! گل صدپارهای در این چمن است
شهید بی زرهی، پارهپاره پیرهن است
ادب کنید که این ماهِ سیزده ساله
پسرعموی عزیزم، سلالۀ حسن است
به تیر و نیزه تن پارهپارهاش سپر است
ز حلقههای زره، زخمهاش بیشتر است
بنی اسد! بدنی پشت خیمه مدفون است
دل رباب و دل فاطمه بر او خون است
مزار اوست همان روی سینۀ پدرش
ز خون او گل روی حسین گلگون است
هنوز هست به سوی حسین، دیدۀ او
سـلامِ «میثم» بــر حنجـر بریـدۀ او
#غلامرضا_سازگار
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
اینجا نگـارخانـۀ گلهــای پـرپـر است
اینجا بهشت سرخ بدنهای بیسر است
حیـران ستـادهاید چــرا ای بنـیاســد
امـروز روز دفــن عزیــز پیمبــر است
من میشنـاسم ایـن شهـدا را یکییکی
سرهایشان اگرچـه بریـده ز پیکـر است
این پیکـر حبیـب بُوَد، این تـن زهیر
این مسلمبنعوسجه، این عون و جعفر است
این پیکـری کـه مانده به گودال قتلگاه
قـرآن آیــهآیــۀ زهــرای اطهـر اسـت
این زخمها که مانده بر این نازنین بدن
آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است
دارد دو زخم بـر کمـر و بر جگـر نهان
زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است
داغ بــرادر آمــده یـک زخـم بـر کمر
زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است
نتـوان شمـرد زخم تنش را به دید چشم
از بس که جای زخمْ رویِ زخمِ دیگر است
این پیکـر گسیخته از هـم از آنِ کیست؟
این است آن علـی که شبیـه پیمبر است
چیـزی نمانــده از بـدن پــارهپــارهاش
زخـم تنش ز پیکـر بـابـا فـزونتـر است
یک کشته دفن گشته همین پشت خیمهها
نامش علیست ذبح عظیم است و اصغر است
بـا هـم کنیـد رو بـه سـوی نهـر علقمـه
آنجـا تـن شـریف علمــدار لشگر است
دست و سـرش جداست ولی مثـل آفتاب
در موج خون بـه دشت بلا نورگستر است
«میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس
زیـرا کـه دل، مقـام خداونـد اکبــر است
#غلامرضا_سازگار
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
میزبان رفتهست از اینجا و مهمان مانده است
یک گلستان گل در این بَرِّ بیابان مانده است
گرچه آل الله را بردند از این سرزمین
جسمشان رفتهست از اینجا ولی جان مانده است
قومی از راه آمدند و روی خاک کربلا
ماه را دیدند که صدچاک و بیجان مانده است
یک طرف در خیمههایی سوخته دیدند که
در عبایی پیکری اما پریشان مانده است
در کنارش نوجوانی بود چون قرص قمر
بر تنش رد هلال سم اسبان مانده است
پیکری بی دست را دیدند بین علقمه
آسمانی بر زمین از تیرباران مانده است
از حضور مشک پاره نزد او دریافتند
ساقیاش حتی کنار آب، عطشان مانده است
ناگهان از راه مردی آمد و با گریه گفت
چشمتان از چه بر این اجساد حیران مانده است
این عمو عباس، این هم اکبر و این قاسم است
این تنی هم که در این گودال، عریان مانده است...
...پاره های پیکر بابای مظلوم من است
که جدا از هم، چنان آیات قرآن مانده است
پیکرش را با حصیری میبرم در قبر و آه
آه که انگشتی از دست سلیمان مانده است
#محمدعلي_بياباني
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
ما برای دفن شاه کربلا آمادهایم
رو به سوی قتلگاه و علقمه بنهادهایم
یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است
این گل دامان لیلا یا علی اکبر است
یک بدن بیدست و سر مانده کنار علقمه
مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه
سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون
از حنای خون شده سر تا به پایش لالهگون
لالهها پیداست اما غنچهی پرپر کجاست
پیکر سرباز ششماهه علی اصغر کجاست
جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک
از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک چاک
از کنار علقمه آید صدای زمزمه
میچکد بر جسم ثارالله اشک فاطمه
#غلامرضا_سازگار
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
صبری کنید این کشتهها را میشناسم
جاماندگان نینوا را میشناسم
من زادهی زهرا علی بن الحسینم
هم زخمها را، هم شفا را میشناسم
گرچه شناسایی کمی سخت است اما
من دو یتیم مجتبی را میشناسم
این پیکر مُثله که مانده روی خاک و
رفته سرش بر نیزهها را میشناسم
از عمهجانم مانده اینجا یادگاری
طفلان اویند این دو تا را میشناسم
از علقمه بوی عمو جانم میآید
ای قوم! بوی آشنا را میشناسم
من تکتک این تکهتکه جسمهای
از هم جدا، از سر جدا را میشناسم
یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما
من یوسف کرببلا را میشناسم
دفنش بدون بوریا امکان ندارد
من پیکر خون خدا را میشناسم
بر جسم بابای غریبم یک نشانی است
بر سینهی او جای پا را میشناسم
#مهدی_مقیمی
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
#امام_حسین_ع_شهادت
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت
آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود
آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت
خورشیدِ شعلهور شده بر روی نیزهها
کنج تنور رفتن و افروختن نداشت
هر کس شنید غربت او را سؤال کرد
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟!
#یوسف_رحیمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#دفن_شهدا
#دوبیتی
زبانحال امام سجاد با بنی اسد
مگذار سخن بگویم از وضع بدن
وضعی دارد که در نیاید به سخن
بشنو سخنی، مپرس علت از من
نزدیکترین جا به بدن، قبر بکن
#علیرضا_قاسمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#دفن_شهدا
السلام علی من دفنه اهل القری
از روی دلسوزی دهاتی های اطراف
تاصبح دور پیکر تو گریه کردند
همراه حیوانات صحرا دور گودال
باگریه های مادر تو گریه کردند
از تکه های چادری بر خاک پیداست
بازور خواهر را جدا کردند از تو
تا وقت بوده پیکرت را جمع کرده
بر جای دست خواهر تو گریه کردند
پیرِ قبیله گفت کی؟سر را بریده
در مکتب ما ذبح کردن حکم دارد
چون گیسوی آشفته گشته وضع رگها
بر حال و روز حنجر تو گریه کردند
دربین پیکرها دوتایش فرق دارد
یک پیکری پامال قدری قد کشیده
آن دیگری پیچیده بین یک عبا بود
بر اربا اربا اکبر تو گریه کردند
نزدیک نخلستان صدا آمد بیایید
یک پیکر بی دست اینجا بر زمین است
پای فرات و باصدای موج دریا
بر ساقی آب آور تو گریه کردند
پرپشت خیمه مشتی از زنها نشستند
بالای قبر کوچکی که زیر و رو شد
ناخواسته جای رباب دست بسته
بهر علی اصغر تو گریه کردند
از راه زین العابدین آمد صدا زد
من صاحب اسرار این گودال هستم
بوسه به بوسه پیکرت را شرح می داد
آنها همه دور و بر تو گریه کردند
فرمود مردم تکه بوریا بیارید
باید کنار هم بچینم این بدن را
دیدند پیداکرد یک انگشتِ خونین
بر دست بی انگشتر تو گریه کردند
#قاسم_نعمتی
#امام_حسین_علیه_السلام
#دفن_شهدا
روضه از زبان بنی اسد
یکی گفت با گریه این جسم کیست
بهم خورده با رمل صحرا یکیست
یکی گفت از بس بهم ریخته
تکانش مده قابل دفن نیست
یکی گفت سر نه لباسش کجاست
چرا بند بند تن از هم جداست
یکی گفت این زخم های هلال
گمانم که جای سم اسب هاست
بزرگ قبیله گلو را که دید
عبای خودش روی حنجرکشید
صدا زد به والله بد کشتنش
گلو را نباید به ضربه برید
#قاسم_نعمتى
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
تمام عمر شد با گریه مانوس
تمام خاطراتش آه و افسوس
چرا فرمود امان از شام مردم
امان از شام یعنی داغ ناموس
#میثم_مومنی_نژاد
#امام_سجاد_شهادت
#رباعی
در کوفه دلت شکست از درد و بلا
در شام شکست حرمتت واویلا
آنقدر بلا به جانت آمد... گفتی :
ای کاش که مادرم نمی زاد مرا
با گریه تمام روز تو شب شده بود
از هرم بلا تنت پر از تب شده بود
با دیدن بوریا به خود می گفتی
ایکاش تنش کمی مرتب شده بود
#محمدحسن_بیات_لو
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
از روی دلسوزی دهاتیهای اطراف
تاصبح دور پیکر تو گریه کردند
همراه حیواناتِ صحرا دور گودال
با گریههای مادر تو گریه کردند
از تکههای چادری بر خاک پیداست
با زور خواهر را جدا کردند از تو
تا وقت بوده پیکرت را جمع کرده
بر جای دست خواهر تو گریه کردند
پیرِ قبیله گفت کی؟ سر را بریده
در مکتب ما ذبح کردن حکم دارد
چون گیسوی آشفته گشته وضع رگها
بر حال و روز حنجر تو گریه کردند
دربین پیکرها دوتایش فرق دارد
یک پیکری پامال قدری قد کشیده
آن دیگری پیچیده بین یک عبا بود
بر ارباً اربا اکبر تو گریه کردند
نزدیک نخلستان صدا آمد بیایید
یک پیکر بی دست اینجا بر زمین است
پای فرات و باصدای موج دریا
بر ساقی آبآور تو گریه کردند
بر پشت خیمه مشتی از زنها نشستند
بالای قبر کوچکی که زیر و رو شد
ناخواسته جای ربابِ دست بسته
بهر علیِ اصغر تو گریه کردند
از راه زین العابدین آمد صدا زد
من صاحب اسرار این گودال هستم
بوسه به بوسه پیکرت را شرح میداد
آنها همه دور و بر تو گریه کردند
فرمود مردم تکه بوریا بیارید
باید کنار هم بچینم این بدن را
دیدند پیدا کرد یک انگشتِ خونین
بر دست بی انگشترِ تو گریه کردند
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
#اسارت
#غزل
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..،کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسینات..،کبود شد
نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیبت جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاری ام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
#تنور_خولی
#چارپاره
ماجرا هر چه بود پایان یافت
هر کسی بود عازم کویش
زنی انگار چشم در راه است
از سفر، چه میآورد شویش
لحظهها بیقرار و دلواپس
غصههایش بدون حد میشد
مرد او از سفر نیامده بود
شب هم از نیمه داشت رد میشد
آسمان تار و تیره و خونبار
آه آن شب نبود معمولی
نیمهٔ شب پرید زن از خواب
آمده بود از سفر خولی
گفت خولی بگو چه آوردی
که چنین غرق تاب و تب شدهام
چیست سوغات تو که اینگونه
دلپریشان و جانبهلب شدهام
گفت هر چند تحفهٔ خولی
زر و سیم و طلا و درهم نیست
ولی این بار گنجی آوردم
که نظیرش به هر دو عالم نیست
چیزی از ماجرا نمیدانست
چشمش اما اسیر شیون بود
متحیر شد و سراسیمه
دید آخر تنور روشن بود
رفت با واهمه به سمت تنور
به سر و سینه زد نشست و گریست
ناگهان دید صحنهای خونبار
آه این سر، سر بریدهٔ کیست؟
به سر او مگر چه آمده است
شده این گونه غرق خون، پرپر
بر لبش آیههای قرآن است
میدهد عطر زمزم و کوثر
سر او را گرفت بر دامن
خاک و خون پاک کرد از رویش
گفت بیچاره مادرت، اما
ناگهان حس نمود پهلویش ـ
ـ بانویی قد خمیده، آشفته
که گرفتهست دست بر پهلو
ضجه که میزند همه عالم
روضهخوان میشود ز شیون او *
گفت بانو تو کیستی که غمت
قاتل این دلِ پر از محن است
گفت من دختر پیمبرم و
این سر غرق خون، حسین من است
با دو چشم ترش روایت کرد
یک جهان درد و داغ و ماتم را
گفت از نیزهها که بوسیدند
بوسهگاه نبی اکرم را
گفت از خیمههای آل الله
گفت از ماجرای غارتها
گفت با چشمهای خونبارش
از شروع همه مصیبتها:
آتشی که گرفت راه حرم
پیش از این در مدینه برپا شد
پشت در که شکست بازویم
پای دشمن به خیمهها وا شد
گفت غصه اگر چه بیپایان
ولی این قصه انتها دارد
می رسد وارثی به خونخواهی
خونِ مظلوم خونبها دارد
#یوسف_رحیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر صلواتاللهعلیهوآله بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا میشود و این حقایق را مشاهده میکند.
این ماجرا با اختلاف روایتهایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص168؛ مقتل الحسین علیهالسلام، ص392، بحارالانوار، ج45، ص125 و 177؛ الدمعةالساکبة، ج5، ص52 و 384؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ و روضة الشهدا، ص361، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزهها، نوشته سید محی الدین موسوی).
البته بعضی از گفتوگوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است.
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
من باعث این دیده ی تر را نمیبخشم
این داغ سنگین مکرر را نمیبخشم
من نیزه و شمشیر و خنجر را نمیبخشم
زجر و سنان و شمر را دیگر نمیبخشم
من از طناب از ناقه از زنجیر بیزارم
از حرمله بیزارم و از تیر بیزارم
یادم نرفته حال و روز کاروان بد بود
هم صحبتی با مستهای بدهان بد بود
طرز نگاه این و آن بر خواهران بد بود
بدتر ازین ها خنده های ساربان بد بود
با چوب میزد ناقه ی من را تکان میداد
عمدا عقیق دزدی خود را نشان میداد
هرجا مهار ناقه را آزاد میکردند
بین مسیرم مشکلی ایجاد میکردند
فریاد میکردند هی فریاد میکردند
از ذبح بابایم به خنده یاد میکردند
اوباش بودند و بدوبیراه میگفتند
در پیش من بر شمر ای والله میگفتند!
کی میرود از خاطرم شبهای غمبارش
لعنت به شام و مردمش لعنت به بازارش
مظلومه زینب که گره افتاد در کارش
شد دستگردان چادر او بین اشرارش
اهل و عیالم داشتند ازغصه میمردند
من زنده بودم خواهرانم سنگ میخوردند
حالا پس از سی سال غرق اضطرابم من
با گریه نوزادها یاد ربابم من
دلخور ازین گرما و از این آفتابم من
شب آمده اما نمیخواهم بخوابم من
درخواب میبینم که در گودال هستند آه
بر سینه ی بابای مظلومم نشستند آه
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#غزل
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحه ای روح فزا افتاده
سرِ تو می رود و پیکر تو می ماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده
آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند
آتش آن است که در خیمه یِ ما افتاده
دمِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟
حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده
عاقبت دید رباب آنچه نباید می دید
آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده
من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم
تازیانه که به جانِ تن ما افتاده
میشمارم همه طفلان حرم را دائم
وای که دخترکت باز کجا افتاده؟
زجر رفته ست سراغش که بیارد او را
آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده
هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم
دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟
#محمد_رسولی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
#اسارت
#غزل
صبح من رفت و مرا انچه که باقیست شب است
سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است
آنقدر خار فرو رفته به پایم که نگو
اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است
من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم
چه کنم هم سخنم حرمله ی بی ادب است
شمر دور و بر زنهای حرم میچرخد
برسانید به عباس که وقت غضب است
هرچه من میشمرم باز دوتا بچه کم است
ای خدا گمشده دارم.به دلم تاب و تب است
چه شده از ته گودال صدا می آید؟
ساربان رفته جلو.ناقه اش اما عقب است
من که تا حال بدون تو نکردم سفری
پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#غزل
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش، فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#مثنوی
باز چشمم به بلایی روشن است
امتحان تازه صبر من است
بعد گودال تو با حالی جدید
میروم امروز گودالی جدید
گریه کن بر روضه مکشوفه ام
پابرهنه کوچه گردِ کوفه ام
غم زیاد است و پریشانی زیاد
دارم اینجا آشنایانی زیاد
وای بر این روزگارم وای وای
محملی بی پرده دارم وای وای
خنده ها بر اشک و آهم میکنند
میشناسند و نگاهم میکنند
جای گل زخم زبانم میدهند
این و آن بر هم نشانم میدهند!
سعی و کوشش های من بی حاصل است
دست بسته رو گرفتن مشکل است
حرمله.. این حرمله.. این حرمله..
میزند ما را و میگیرد صله
ساقی بی دست!عباسم مدد
دست های من شکسته از لگد
ای هلالِ چشم بر من دوخته!
موی تو مانند مویم سوخته!
با لباس پاره روی پرغبار
بودم از ام حبیبه شرمسار
بچه ها از ضعف افتادند و بعد
نان به ما خیرات میداند و بعد
۸
جمع کردم لقمه ها را از حرم
خطبه خواندم یکصدا چون مادرم..
سفره هاتان نان اگر دارد ز ماست!
نان به سفره دار دادن کی رواست؟!
ای که خوردی سالها نان علی!
حال میخندی به طفلان علی؟!
جان زینب را به لب آورده اید
بعد نذر ختم قرآن کرده اید؟!
آب میخوردید از دریای ما
بود دخل و خرجتان هم پای ما
مزد ما این است..این چشم تر است
یاعلی جان دخترت بی معجر است!
#سید_پوریا_هاشمی
#بسم الله الرحمن الرحیم
#ارث
بهما تنها اهانت میشد ایکاش و جسارت نه!
شهادت بود ارث خاندان ما...، اسارت نه!
«قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی
کهآیا روضهایهم هست بیش ازاینعبارت؟ نه!
نوامیس رسولالله در آن خیمهها بودند
بهآتش میسپردم خیمه را...، اما بهغارت نه!
اگرچه آیهی تطهیر بر روی زمین افتاد
ولی ایکاش با دستان مشتی بیطهارت نه!
به دیدار کریمبنکریمی رفت در گودال...
نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه!
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر درجنگ
دلِسنگ و نشانِننگ میخواهد، مهارت نه!
به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما
بشیر از ما خبر میبرد، اما با بشارت نه...!
حسینبنعلی شمع همیشه روشن دلهاست
بهسعی دشمنان خاموش میشد اینحرارت؟ نه!
به لب آوای؛ "اَینَالمُنتقِم؟" دارد جهان بیتو
که دارد اشتیاق دیدنت را...، انتظارت نه!
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
یک روز به هیئت سحر میآید
با سوز دل و دیدهی تر میآید
یکروز به انتقام هفتاد و دو شمس
با سیصد و سیزده قمر میآید
#عباس_احمدی
#امام_زمان_عج_مناجات
با ناله و آه... ياریات خواهم كرد
تا آخر راه... ياریات خواهم كرد
گر لطف تو شاملم شود بعد از این...
با ترکِ گناه... ياریات خواهم کرد
#سیدمجتبی_شجاع