#یا_صاحب_الزمان_عج
عمر خود را همه با ياد تو سَر خواهم کرد
شب غم را به خيال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زيبای تو مجنونم کرد
از پی ِ ليلی ِ حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در ميکده ی عشق تو آيم شب و روز
لب خود را ز مِی ناب تو تَر خواهم کرد
دوری وصل و فراق تو کُند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هر دَم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سياهت دلم از کف برده
عاقبت بر رُخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مينگرم جلوه ی روی مَه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بيايی و قدم بر رخ من بگذاری
ديده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
❣﷽❣
🍃#زمزمه_امام_زمان عج
🍃#سبک_دوباره_مرغ_روحم
سه شنبه ها که میشه دلم خدایی میشه
برای جمکرانِ آقا هوایی می شه
پرستوی وجودم کشیده پر دوباره
شعله ی عشق تو زد قلب منو شراره
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
الهی که همیشه نوکر تو بمونم
از در خونه ی خود دست خالی نرونم
خدا کنه فدات شم فدای خاک پات شم
تو راه جمکرونت فدای نوکرات شم
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
اگه دعا کنی تو برای من همیشه
این دل عاشق من از تو جدا نمیشه
جا مونده ام ز عشقت آقا منو نیگا کن
به این غلام سیاهت یه کربلا عطا کن
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
#حضرت_سکینه__س__روضه
شصت سال با دو دیده ی تر گریه کرده ام
شصت سال در عزای پدر گریه کرده ام
از غصه آب گشته دل داغدار من
با لخته های خون جگر گریه کرده ام
شصت سال نای خستهٔ جان نینوائی است
هر شام تا طلوع سحر گریه کرده ام
شصت سال بیقرار گلوی بریده ام
تیغی که مانده پیش نظر گریه کرده ام
من سینه ریش موی پریشان زینبم
بر زخم سنگ و آتش سر گریه کرده ام
از بانگ آب آب رباب آب گشته ام
بر حنجری که گشته سپر گریه کرده ام
بر حال دست و پا زدن اکبر و پدر
افتادن به نعش پسر گریه کرده ام
با مادران سوخته دل ناله می زنم
با بلبلان سوخته پر گریه کرده ام
با لای لای مادر خود خوگرفته ام
باحال آن خمیده کمر گریه کرده ام
با دست خسته بر سر خود می زنم ٬ بر آن
نخلی که شد بریده ثمر گریه کرده ام
تا آسمان تیره گرفته است ابرخون
با صد ستاره بهر قمر گریه کرده ام
سلام الله علیهم اجمعین
( مصطفی نظری طهرانی)
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
به شوق از تو سرودن، حروف جان بدهند
اگر اجازهی مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیهها گریه بر غمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند
تنت میان تب است و دو دستِ لرزانت
ستون عرش خداوند را تکان بدهند
سؤال کردهام از نام قاتلت اما
مقاتل حَسنی، کوچه را نشان بدهند
هجوم بر جگرت بُرده زهر با مسمار
خدا کند به جگرگوشهات امان بدهند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زد تا
عنان مرثیهات را به خیزران بدهند
به سمت روضهی سر میدوند مصرعها
اگر اجازهی روضه به روضهخوان بدهند
دوید خواهر او تا سر از تنش نَبُرند
سرِ بُریدهی اورا به این و آن بدهند
عبا و پیرهنش را که گرگها بردند
عقیق سرخ یمن را به ساربان بدهند...
#محسن_حنیفی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود
کسی که آیهی تطهیر بخشی از مقامش بود
تمام سهمش از دنیای ما شد گوشهی زندان
همان آقا که سرتاسر همه عالم به نامش بود
چنان با دشمنان خود هوای مهربانی داشت
که زندانبان او یکعمر دربند مرامش بود
دلش میخواست تا روز ابد میماند با آنها
که دنیا بیشتر در جمع محرومان بهکامش بود
اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند
ولی در عرش، تسبیح ملائک ذکر نامش بود
به هر زندان که میبردند آقای غریبان را
دل هر شیعه مانند کبوتر روی بامش بود
برای دیدن آقا نه تنها سوخت جان ما
که حتی کعبه هم مشتاق دیدار امامش بود
عبادت بود کارش در تمام روزها و شبها
ولیکن گریه قوتِ غالبِ هر صبحوشامش بود
چرا باید إبا میکرد از عمّال عباسی؟
کسی که قلب حیواناتِ وحشی نیز رامش بود
حَسَن، فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد
که تنها ماندن و بییاوری ارث مدامش بود
عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد
در آن لحظه فقط ذکر مصیبت در کلامش بود؛
خدایا مادر مظلومهام را بیهوا کشتند
یکی ای کاش از آنها بپرسد که؛ "چرا کشتند؟"
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای به فلک کرده ملک پروری
زُهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جنّ و ملک، آدم و حور و پری
هم به رضا حجّت هشتم، پسر
هم پدر حجّت ثانی عشر
کعبهی اهل نظری یا حسن
آینهی دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمّد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همهگان خوبتری یا حسن
هم ثمرِ ده شجر طیّیه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازندهات
شاهدم این حُسن فروزندهات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامرهات قبلهی حاجات ما
چشم خدا ! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمّاتِ ما
مِهر تو در سینهی افروخته
مُهر تو در نامهی طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بُوَد
دوستیات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینهی دل زتو شد منجلی
ابا محمّد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخنات را فدا
ریخته از لعل لبت دُرّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حسن در حسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکنات را فدا
حُسن تو چون باغ گُل یاسمن
باغ گل یاسمنات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوهگر
مدح تو جانبخشترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن ابن علی ابن الجواد
جان رضا! نور دل فاطمه!
رفتارت رفتارِ انبیاء
گفتارت آیاتِ محکمه
اجدات ارکان نُه سپهر
فرزندت گردون را قائمه
طوبی عمهی تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حرم قدس تو افلاکیان
گشته ثنا خوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
زخم زبان همه عباسیان
بر جگر سوخته مرهمت
از چه جوانمرگ شدی ای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزاخانهاش
مانده به رخ اشک غریبانهاش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبیش روان از دو چشم
بغض یتیمیش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشکفشان، گریهکنان نا امید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجّت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدابین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصهی غمهای فزونت دراز
کودک ششسالهی تو آمده
تا به تن پاک تو خوانَد نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سروناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لالهی تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود
ای شده روزت زغم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجّت معبود سلامٌ علیک
مهدی موعود علیک السلام
سوخت شرار غمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی گریه به جدت حسین
گه زغم مادر والا مقام
اشک فشان تو بُوَد فاطمه
چشم به راه تو بُوَد هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمهی "میثماند"
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
وقت بیماری و غم، ذکر حسن میگیرم
وسط روضه و دم، ذکر حسن میگیرم
همهجا زیر علم ذکر حسن میگیرم
به خدا بین حرم ذکر حسن میگیرم
سامرا، ذکر حسن، بین حرم میچسبد
جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم میچسبد
ما نشستیم سر سفرهی شاهانهی تو
به فدای تو و آن لطف کریمانهی تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانهی تو
خیر دیدیم چقدر از در این خانهی تو
پاسبان حرمت خیل ملائک هستند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند
خلق حیران تو و روی ملیحت آقا
به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا
ماجراییست عجب، دست مسیحت آقا
دست ما را برسان تا به ضریحت آقا
به فدای تو و آن گنبد و گلدستهی تو
کس نخورده است در عالم، به در بستهی تو
شور رؤیای شب ماست فقط خواب حرم
دل ما هست همان گوشهی سرداب حرم
قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم
تا بنوشیم فقط جرعهای از آب حرم
هر چه میخواهد از این باب، گدا میگیرد
لطف بی حد شما، دست مرا میگیرد
میرود سمت جنان گریه کنت با زهرا
میشود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثر زهر شده در رخت آقا پیدا
اولین روضهی تو عمر کمت بود اما
لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد
قسمت سینهی تو تیزی مسمار نشد
دست و پا میزنی و بال و پرت میآید
مهدی فاطمه بالای سرت میآید
اثر زهر جفا بر جگرت میآید
روضهی ظهر دهم در نظرت میآید
همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست
روی این خاک بگو، آه... تنت میماند؟
زیر مرکب مگر آقا بدنت میماند؟
غصهای نیست... به تن پیرهنت میماند
بین انگشت، عقیق یمنت میماند
پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود
سر عمامهی آقای همه دعوا بود
#وحید_محمدی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال، نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
#نفيسه_سادات_موسوى
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای سراپا حُسن حیّ ذوالمن
سوّمین ابن الرّضا، دوّم حسن
ای هزاران آفتاب مشتری
یا اباالمهدی! امام عسکری!
اسوه ی تقوی خدایی بنده ای
همچو جان در جسم ایمان زنده ای
دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر
با همه درد و غم و عمر کمت
تا ابد مرهون احسان، عالمت
از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس دل
با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شبها در نماز
رنجهایت در ره توحید بود
سالها یا حبس یا تبعید بود
روزگارت شعلهها بر جان فکند
دشمنات در برکهی شیران فکند
ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نماز
الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بندهگان
نور علمت از درون حبسها
کرد از ظلمت جهانی را رها
ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمان خفته در خاک زمین
رهنمای آفرینش کیست؟! تو
شهریار ملک بینش کیست؟! تو
چشم بد از ماه رخسار تو دور
یک جمال و چارده خورشید نور
گشت دشمن در جوانی قاتلت
کُشت در ماه ربیع الاوّلت
کفر خود را عاقبت معلوم کرد
همچو اجدات تو را مسموم کرد
سامره شد صحنهی روز جزا
گشت تنها مهدیات صاحب عزا
ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت
بی تو مهدی بی کس و یاور شده
طفل تنهای تو تنهاتر شده
آه از آن ساعت که با سوز و گداز
خواند مهدی بر تن پاکت نماز
کرد تا جسم ضعیفت را نظر
بر کشید آهی جهان سوز از جگر
آسمان دیدهاش انجم گریست
بین مردم، مخفی از مردم گریست
گر چه بودی اشک دامن دامنت
بود کی زنجیر و غل بر گردنت
جسم تو زخم از دم خنجر نداشت
پیکر جدّ غریبت سر نداشت
آه از آن ساعت که زین العابدین
پیشوای عابدین و ساجدین
دید در گودال خون بر روی خاک
پیکر پاک پدر را چاک چاک
یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ
گرگها کردند جسمش چنگ چنگ
گشت از چشمش روان دریای خون
خواست جانش از بدن آید برون
همدم او جز شرار تب نبود
جان زکف میداد اگر زینب نبود
میثم! از این قصّه کن صرف نظر
چشمها سرچشمهی خون جگر
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
...شیعه از پرچم تو حولهی احرام گرفت
"حرم الله" حریم حرمت نام گرفت
قبلهی قبله تویی، کعبه به تو رو زده است
حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت
خضر اولاد علی ! آب حیاتش دادی
هر که از دست کریمانهی تو جام گرفت
فقه را با نفست بار دگر جان دادی
احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت
جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد
و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت
بی گمان زیر سر معجزهی چشم تو بود
شیر درنده اگر در قفس آرام گرفت
اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت
عاشقی که لقب زائر گمنام گرفت
غافل از همّ و غم شیعه نشد مهدی تو
از سجایای پسندیدهات الهام گرفت
وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد
وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت
وارث سینهی آزرده ی زهرا نفست
موقع گفتن تکبیرة الاحرام گرفت
در مناجات شبِ آخرِ خود افتادی
پیش چشمان تر همسر خود افتادی
گریهی چشم ملک از قِبَل مهدی بود
چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود
ناله کردی همه با مهر، جوابت دادند
تشنه بودی و سپس جرعهای آبت دادند
اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند
بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند
پیکرت تابش سوزندهی خورشید ندید
بوریا جای کفن دور خودش دید؟ ندید
سامرا صحبتی از گودی گودال نشد
سینهات زیر سم اسب که پامال نشد
سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت
آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها
غریببنغریبِ وادی ناآشناییها
تویی که مرزهای نقشهها را خطّ بُطلانی
سلام ای هستیِ اَعراب، فخر آریاییها
سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو
کمی نزدیک کن ما را شبیه سامراییها
کمی هم کاسههای چشممان را پر کن از دیدار
که با دینار کاری نیست ما را در گداییها
طوافِ کعبه دور قبلهاش قسمت نشد آخر
به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جداییها
زمان ای کاش برمیگشت ما را با خودش میبرد
که شاید پیشمرگت میشدند از ما فداییها
حسن یعنی فقط زخم از نمکنشناسها خوردن
گره خوردن به غم در پاسخ مشکلگشاییها
سکوت خستهات یک حنجره فریاد میخواهد
صدایت زخم خورد از خنجر بیهمصداییها
تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند
برای زهر گفتی از جفا، از بیوفاییها
به دستت کاسهی آب و به چشمت کاسهی اشک است
لبت سیراب شد با روضههای کربلاییها
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای متجلی از رخت جلوۀ حُسن داوری
غیر نبی به انبیا داده خدات برتری
هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری
خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری
حسن نکویت از همه کرده ندیده دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی
سپهر، نور اگر دهد مه منورش تویی
ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره که سایهگسترش تویی
مزار تو در آن زمین، نموده نورگستری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی
تمام نخل علم را، ریشه تویی، ثمر تویی
بحار نور را همه صدف تویی، گهر تویی
شب سیاه هجر را، صبح تویی، سحر تویی
به دَه امام و یک ولی، پدر تویی، پسر تویی
ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
تو چشمۀ علوم حق ز دَه یمِ ولایتی
تو حُسن کردگار را جمال بی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتی
تو مظهر حقیقتی، تو مشعل هدایتی
تو آن ستوده حضرتی، تو آن بزرگ آیتی
که میکند جمال تو ز خالق تو دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانیات
کنند سجده قدسیان به حُسن آسمانیات
هزار حیف، شد بدن چو لالۀ خزانیات
نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانیات
بسان شمع سوخته، نماند از تو پیکری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
سلام روح و اولیا به پیکر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
نشان مرگ شد عیان به عارض منورت
به وقت مرگ مهدیات چو جان گرفت در برت
دگر نگشت تشنه لب بریده از قفا، سرت
دگر به نیزه بر سرت، نشد جفا ز هر سری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
نماز خواند مهدیات به پیکرِ مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
دگر میان شهرها نشد اسیر، خواهرت
نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت
نگشت توتیا دگر ز سم اسب، پیکـرت
نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
هماره پَر زند دلم به محفل عزای تو
شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو
چه میشود سفر کنم به شهر سامرای تو
سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو
وجود و بذلِ دست تو، «میثم» و خاک پای تو
نمیزنم نمیزنم جز درِ این حرم، دری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که
روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که
از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است
گریه وقتی هست دیگر جای صحبت نیست که
کاش اسمم بود جزء کارگرهای حرم
کاش میمردم برای تو، لیاقت نیست که
دیر هم اینجا بیایم زود راهم میدهی
برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که
هم نجف، هم کاظمین و کربلا رفتم ولی
تا نرفتم سامرا اینها زیارت نیست که
سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است
زرق و برق ظاهری معیار جنت نیست که
با دلم هرجای صحن تو بخواهم میروم
در مسیر عاشقی بُعد مسافت نیست که
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
با هر حساب عاقبتش سروری نشد
هرکس که نوکر حسن عسکری نشد
هر دل پرندهوار بهاینخانه خو گرفت
دیگر هواییِ وطنِ مادری نشد
این قرعه را به لوح دل ما رقم زدند
نام خوش تو، زینت هر دفتری نشد
ای جلوهی تمامی حُسن خدا، حسن
بازار عاشقان تو بیمشتری نشد
تو ضامن بهشتی و "معروف" باب توست
پس روی ما به سوی در دیگری نشد
کعبه در آرزوی طواف تو مانده بود
چون آن صدف که سهم دلش گوهری نشد
هرکس که دل به منبر پُرفیض تو نبست
در آسمان علم و ادب اختری نشد
تو از تبار حضرت مولا و کار ما
در آستان لطف تو جز قنبری نشد
حتی برای شیعه غریبی، ببخشمان
ازبس که از مقام تو یادآوری نشد
تا روز حشر سرور و آقا نمیشود
هرکس که نوکر حسن عسکری نشد
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید
گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا- دلم لرزید
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من
تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیة الله است
سامرا وعدهگاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حَسَن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطرهای
کربلایی و در محاصرهای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزهها برود
دل به غم هرچه مبتلا میشد
پیش تو سُرَ مَن رَءا میشد
بعد تو بار غم گرفته به دوش
دل که تا ساء من رءا برود...
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
محاصرهست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم یَزَلی قابل محاصره نیست
تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست
کدام بند و اسارت؟ که دست فضل کسی
چنین به میمنهی روزگار و میسره نیست
بگو به بحث بیایند اهل شایعه را
اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست
به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ
کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت جنگ در اندیشهی مذاکره نیست
کسی که شیفتهی زرق و برق سامری است
مرام او که مرام امام سامره نیست
به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود
چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست
چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس
هنوز سیرهی او نام هیچ کنگره نیست
#علی_سلیمیان
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
حُسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار
مبهوت ماندهام بنویسم کدام را
تفسیر چشمهای تو برهان عاشقیست
میخوانم از نگاه تو خیرالکلام را
هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیهالسلام را
هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را
اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را
دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را
دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را
از ما مگیر، ای همه باران و روشنی
لطف مدام و مرحمت مستدام را
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز
دل شهزادهی روم، آینهی دلبریت
تاکها مست تو و این لقب عسکریت
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلهی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی
کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدیت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز
باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر
روی زانو بنشان آینهی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است
#قاسم_صرافان
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای سامرهات قبلهی دل، کعبهی جانها
ای سفرهی احسان تو پیوسته جهانها
ای عبد خداوند و خداوندِ زمانها
ای پایهی قدر و شرفت فوق مکانها
آگاه ز اسرار عیانها و نهانها
کوتاه به مدح تو و وصف تو زبانها
ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود
وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود
هم قبلهی حاجاتی و هم حجت معبود
هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود
غیر از تو که باشد پدرِ مهدی موعود؟
مهدی که بهار آرد در فصلِ خزانها
ای جان جهان ای همه جانها به فدایت
ای نام نکویت حَسَن، ای حُسنِ خدایت
خورشید پناه آرد در ظلِّ لوایت
امضای عبادات همه مهر ولایت
بالاتر از آنی که بگویند ثنایت
بر اوج جلالت نرسد وهم و گمانها
در وصف تو اشیاء زبانند زبانند
جز مدح تو را خلق نخوانند نخوانند
گلهای جنان بیتو خزانند خزانند
با آنکه مقام تو ندانند ندانند
پیوسته روانند روانند روانند
تا دور مزار تو بگردند روانها
بوی خوش جنت ز غبار قدم توست
عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست
حاتم که کریم است، گدای درم توست
تو دست خدا هستی و هستی کرم توست
تنهـا نـه فقـط سامرهی دل حرم توست
هر جا نگرم از تو عیان است نشانها
تو درِّ گرانمایهی دَه بحر کمالی
تو مهر فروزانِ سماواتِ جلالی
تو عبد، ولی عبد خداوند جمالی
احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی
دوم حسن از حسن خدای متعالی
ای شاهد حُسن ازلت چشم زمانها
ای خلقِ سماوات و زمین خاک در تو
ای چار علی آمده جد و پدر تو
ای منتقم آل محمّد پسر تو
پیوسته سلام از طـرف دادگر تو
بر مهدی و بر نرجس نیکو سیَر تو
مهدی که بُوَد در کف او خط امانها
::
ای در جگر شیعه شررهای غم تو
ای ارث تو از مادر تو عمر کم تو
با آنکه بوَد عرش به ظلِّ علم تو
خم شد کمر چرخ ز بار الم تو
دارند به یادت همه در سینه فغانها
با آنکه وجودت همه جا تحت نظـر بود
از نور تو لبریز دل جن و بشر بود
وز علم تو دشمن را احساس خطر بود
هر جا که خبر بود، فقط از تو خبر بود
پیوسته تو را قوت و غذا خونِ جگر بود
پُر بود دلت روز و شب از درد نهانها
افسوس که شد گلشن عمر تو خزانی
آه ای جگرت سوخته از سوز نهانی
دادند تو را زهر در ایام جوانی
جان شد به لبت از ستم دشمن جانی
شد کار محبان ز غمت مرثیهخوانی
جوشید شرار از نفس مرثیهخوانها
بگذار که با سوز جگر یار تو باشم
بگذار که پیوسته گرفتار تو باشم
هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم
افتاده به خاک ره زوّار تو باشم
با مهدی موعود عزادار تو باشم
هر چند بوَد شرح غمت فوق بیانها
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام_مدح
اى آفتاب مهرِ تو روشنگرِ وجود
در پیشگاهِ حکمِ تو ذرات، در سجود
اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو، از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذراتِ کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناکِ حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زُدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانهی تو مُصلحِ کُل دیده برگشود
اى قبلهی مراد که در "بِرکَةُ السَّباع"
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسىٖ و موسىٖ و شیث و هود
قرآنِ ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست...
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
_شادى به نزد مردم غمدیده نارواست_
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما، ز عهده ی مردم بُرون بُوَد
اى خاندان پاک! که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندانِ وحى
منّت نهاد بر همگان، خالقِ وَدود...
مرحوم #سیدرضا_مؤید
در شیوه ارادت و شاعری برای #امام_زمان (عج) و #امام_حسین (ع)
رفیق
............
سال ها در خلوتت، خلقِ اثر کردی رفیق
عالَمی را با غزل هایت خبر کردی رفیق
دم زدی از او که عمری دم زد از #آزادگی
در خودت مثل کبوترها سفر کردی رفیق
منکِر از هر سو تو را می خوانْد و تو با روشنی
از بدی ها و پلیدی ها حذر کردی رفیق
با امامت، نیمهْ شب در #جمکرانِ_سبز_دل
دست بیعت دادی و سیرِ قمر کردی رفیق
مرحبا...! اما هزاران بار بین کوچه ها
از کنارش بی تفاوت هم گذر کردی رفیق
خوش به حالت که شبت با نام #مهدی صبح شد
روز را با مردمت اینگونه سر کردی رفیق!؟
#روضه را با احتیاط و لطف گفتی یا که نه
داغ او را با نوشتن، بیشتر کردی رفیق!؟
تیرها سمت #امامت می دوند و پیش او
خوب دقت کن چه چیزی را سپر کردی رفیق
خوب دقت کن به آنچه می نویسی از #امام
بارها دیدم مدادت را تبر کردی رفیق
در میان قیل و قالِ #جعفرِ_کذّاب ها ۱
#جعفر_طیار اگر باشی هنر کردی رفیق ۲
#محمد_عابدی
#اشعار_مهدوی
قم المقدسه
پیشکش به #امام_حسن_عسکری (ع)
داغ انگور
...................
خوش به حالت که #حرم داری و #گنبد آقا
که #حسن بی حرم است آه... شبیه #زهرا
آسمان هم به خدا پیش تو کم آورده
گنبدت عرش معلی ست، حریمت دریا
#کعبه می خواست به دیدار تو نائل بشود
#سامرا تنگ در آغوش گرفتت، که نیا
زائران، دور ضریحت لکَ لبیک شدند
#کعبه: #ششگوشه ی توست ای پسر خون خدا
معتمد، سنگ به آیینه ی آهت انداخت
سینه ات برکه ی خون بود و دلت #عاشورا
#داغ_انگور کم از #کوچه و #گودال نبود
باده از شیعه گرفته چقدَر ساقی را
#مدح_حضرت_ابولؤلؤعلیه_السلام
ای عشق دل اهل تبرّا ابولؤلؤ
مِهر تو شده شرط تولّا ابولؤلؤ
تا کور شود سنّی و اعدای ذلیلت
خواندیم تو را سرور و آقا ابولؤلؤ
بر لعل لب فاطمه لبخند نشاندی
ای منتقم حضرت زهرا ابولؤلؤ
تو لوتی قدّاره کش شاه ولایت
تو مایه ی خوشحالی مولا ابولؤلؤ
با ضربت تو ظلم سقیفه شده افشا
با تیغ تو ثانی شده رسوا ابولؤلؤ
حیدر به تو هر لحظه کند فخر و مباهات
با یک نظر او شدی والا ابولؤلؤ
وقتی که عمر را به درک کرده ای واصل
شد شاد دل احمد طاها ابولؤلؤ
وقتی که دریدی شکم نحس عمر را
شد هلهله در عرش معلّیٰ ابولؤلؤ
شش ضربه زدی بر عمر، اینگونه خریدی
شش دانگ دل اهل ولا را ابولؤلؤ
در معرکه با غیرت خود یک تنه رفتی
محشر شده از عزم تو برپا ابولؤلؤ
با کشتن آن بت شده ای فخر دو عالم
هم فخر همه مملکت ما ابولؤلؤ
بس باشرفی، حضرت جبریل سروده
در مدح تو در عالم بالا ابولؤلؤ
وقتی که تویی ناجی من روز قیامت
هرگز نخورم من غم عقبا ابولؤلؤ
ای کاش که نابود شود دشمن شیعه
تا درب حریم تو شود وا ابولؤلؤ
بهر فرج مهدی موعود دعا کن
یک عمر شده ساکن صحرا ابولؤلؤ
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
دل ساخته یک مدینه با سامرّا
از بین دو صحن رفته تا سامرّا
یک صحن به نام عسکری بین بقیع
یک صحن به نام مجتبی، سامرّا
#محسن_ناصحی
.
#حضرت_نرجس
«السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَنْعُوتَةُ فِي الْإِنْجِيلِ
الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمِينِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا شَبِيهَةَ أُمِّ مُوسىٰ.»
زدی پیوند «آلهاشم» و «آلیشوعا» را
کهتو ازسالهایقبل دیدی خواب حالا را
اگرچه جسم تو در بند کاخ روم بود، اما
دلت از شوق اقیانوس طی میکرد دریا را
کسی _غیر از تو_ از راز تو باید باخبر میشد
تو خود اما خبرداری دلیل این معما را
اگر ذکر تو «لاخَوفٌ عَلَیهم» شد در آنغربت
به هرآیینه میدیدی دم «لا هُم یَحزَنون»ها را
چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر میرفتی
که انگاری شبیه کعبه دیدی هر کلیسا را
در آن شیرینترین رویا چهها رخ داد ایبانو؟
که بر دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را
همین که نام «نرجس» را برای خود پسندیدی
از آن پس تا ابد نشناختی دیگر «ملیکا» را
عروس حضرت زهرا شدن آنقدر لذت داشت
که با سختی نمیرفتی مسیر دشتوصحرا را
زبان شاعران حقا که از وصف تو الکن ماند
چه باید گفت اوصاف «شبیهاُمِّموسی» را؟
جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد
که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را
«شفاعت کار مادرهاست، شاعرها خبر دارند»
بیا لطفی کن ای مادر شفاعت کن دل ما را
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_نرجس_خاتون_سلاماللهعلیها
#امام_عسکری__ع__روضه
خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم
در بُهت چشم های گهربار مادرم
سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند
خشکیده شاخه های بلند صنوبرم
در انتهای مغرب رنگ کبود رفت
خورشید پر فروغ جمال منورم
از هرم زهر و معجزه ی لخته های خون
یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم
تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد
تفتیده کوره ای شده گرمای بسترم
با هر نفس تمام تنم تیر می کشد
چشم انتظار قطع نفس های آخرم
در لحظه های آخر عمرم هوائیم
افتاده شور کرب و بلا باز در سرم
این آرزوی لحظه ی جان دادن من است
با ذکر یا حسین رود جان ز پیکرم
شاعر : وحید قاسمی
#حضرت_سکینه__س__روضه
گل باغ ولایی یاسکینه
چوزینب با وفایی یا سکینه
سکینه مرتضی رانورعینی
عزیز فاطمه، دخت حسین
ی به دریای شرف تو در نابی
ز نسل مصطفی جان ربابی
گلی از گلشن آل عبایی
توتالی گل خیر النسایی
صفای بیت مولای غریبی
بسان عمه جانت غم نصیبی
تو دیدی کربلا و رنج و ماتم
کنار عمه در ماه محرم
چنان زینب صبوریت عجیب است
تودیدی یوسف زهرا غریب است
تو دیدی کربلا ،گلهای پرپر
به دست دشمن بی دین کافر
تو دیدی غرق خون جسم برادر
که گشته اربا ارباپاره پیکر
تودیدی اکبر در خون تپیده
کنار پیکرش بابا رسیده
تو گشتی زین مصیبت زار و محزون
که شد قنداقه ی اصغر پر از خون
تو دیدی غرق در خون حنجرش را
کنار خیمه دیدی مادرش را
تو دیدی اصغرششماهه جان داد
به روی دست بابا امتحان داد
تو دیدی خجلت سقای طفلان
سرافراز است در بین شهیدان
تو دیدی دست او از تن جدا شد
به راه دین حق جانش فدا شد
بدیدی تو لب عطشان عباس
تو دیدی تیر بر چشمان عباس
تو دیدی که عمو فرقش شکسته
کنار پیکرش بابا نشسته
تو دیدی کشته ماه علقمه را
شنیدی عطروبوی فاطمه را
تو دیدی که پدر شد قامتش خم
شد از داغ برادر صبراو کم
تو دیدی بر زمین افتاده پرچم
تو دیدی غربت مظلوم عالم
تو دیدی که پدر جان بر لب آمد
کنار خیمه گاه زینب آمد
تو دیدی نالههای خواهرش را
سرشک غم وداع آخرش را
تو دیدی با برادر گفتگویش
تو دیدی عمه می بوسد گلویش
تو دیدی غربت و صوت حزینش
که سنگ کینه بشکسته جبینش
تو دیدی تیر کین قلبش دریده
ز قلب نازنینش خون چکیده
تو دیدی شمر بر سینه نشسته
دل فرزند زهرا را شکسته
تو دیدی شمردون خنجر کشیده
سر بابای مظلومت بریده
تو دیدی آتش بر خیمه ها را
سر بابابه روی نیزه ها را
تودیدی دیده گریان قلب سوزان
تن بابابه زیر سم اسبان
تو دیدی عمه ی قامت خمیده
بزد بوسه به رگهای بریده
تو دیدی بریتیمان بی بهانه
عدو می زد به کعب و تازیانه
به زخم عمه ات دشمن نمک زد
تو را و عمه هایت را کتک زد
تو دیدی رنج و ماتم در اسیری
تودیدی در سفر رنج کثیری
تودیدی رنج و داغ و ابتلا را
تو دیدی کوفه و شام بلا را
تو دیدی که بزد در شهر کوفه
سر بابا بروی نی شکوفه
سر بابا بروی نی مقابل
سرش را عمه زد بر چوب محمل
عدو بنموده روزت را چنان شام
بزد بر رویتان سنگ از لب بام
دل توزین مصیبتها کباب است
که جای عمه در بزم شراب است
بسوزانده عدو از کین دل او
شرر زد از ستم بر حاصل او
یزیدو روبرویش تشت زر بود
میان تشت زر راس پدر بود
عزیز تودم ازمحبوب میزد
به لبهایش عدو با چوب میزد
(رضایم) عبد درگاه سکینه
که می گریم به یاد آن حزینه
عزیز فاطمه دردم دوا کن
نصیب نوکرت کرب و بلا کن
رضا یعقوبیان
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت
مرا حوالی بازار سامرا انداخت
گدای شهر شمایم گدای لطف شما
خدا به گردن من منصب گدا انداخت
ز غربت حرمت کل سینه ام زخم است
نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت
مجاوران حریمت تمام ناصبی اند
مرا همین غم عظما به ابتلا انداخت
غم اسیریتان هم شبیه روضه ی شام
عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت
برای غربتتان شعر کم سروده شده
مرا حکایتتان یاد مجتبی انداخت
مشخص است از این قافیه که آخر یار
ز سامرا دل مارا به کربلا انداخت
اگر چه کاسه به لبهای تو اصابت کرد
ولی به جان لب شاه چوب را انداخت
و روضه ی کفن و غسل و دفن و تشییع ات
مرا به یاد شه و یاد بوریا انداخت
تمام ایل و تبارم فدای روضه ی تو
حسین مهر تو را در دلم خدا انداخت
امیر علوی
امام عسکری (ع)
روضه
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹اشک حسرت🔹
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
دنیا برای رحمت او جا ندارد
آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخن میراند اما
انگار در توصیف غربت مینویسد
کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست
از درد خود در کنج خلوت مینویسد
غربت درِ این خانه را از پشت بستهست
مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد
خمس و زکات شیعیان را می شمارد
سهم فقیران را به دقت مینویسد
در چند خط میگوید از حج و ثوابش
این بند را با اشک حسرت مینویسد
پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله
از خاطراتش چند رکعت مینویسد
زندان به زندان با نماز و روزه و عشق
دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد
حتی برای خشم شیرانِ درنده
با چشمهایش از محبت مینویسد
بعد از شکایت از جفای این زمانه
در سر رسید فصل غیبت مینویسد ـ
من زود دارم میروم اما میایم
با احتیاط از رازِ رجعت مینویسد
مینوشد آب و یاد اجدادش میافتد
با رعشه از آزار شربت مینویسد
سر را به پای طفل گندمگون نهادهست
بر طالعش حکم امامت مینویسد
فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر
از مرگِ او جای شهادت مینویسد
بازارهای سامرا خاموش و گریان
بر در حدیثِ حفظِ حرمت مینویسد
با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم
نام پدر را روی تربت مینویسد
#انسیه_سادات_هاشمی
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹سایۀ سر🔹
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم
صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم
باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلالهها
باغبان میرفت و من چشمی ز خون تر داشتم
لالهها میسوختند از داغِ من چون چلچراغ
بسکه من در سینه داغ شعلهپرور داشتم
ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سروها!
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم
ای تو با من مهربانتر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنینتر داشتم
ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی!
بی تو من حال شقایقهای پرپر داشتم..
لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازشهای مادر داشتم
#محمدجواد_غفورزاده