.
مثنویِ اشک
#حضرت_زهرا
اشک یعنی مادری در کوچهها
شانههایِ یک پدر جایِ عصا
اشک یعنی آفتابی در غروب
بغضِ یک دردانه در حنجر رُسوب
اشک یعنی کوچههایِ بیکسی
کودکی مأنوس با دلواپسی
اشک یعنی اضطراب و واهمه
ناله یعنی انقلاب و فاطمه
اشک یعنی انقلابی در سجود
صورتی در قابی از سیلی کبود
اشک یعنی ضربهیِ سنگینِ مرگ
سیلی و دیوار و روی وُ کویِ تنگ
اشک یعنی هر قدم یکبار آه
دردُدل با نخل و تنگستان و چاه
اشک یعنی غسل از رویِ لباس
ارغوانی دیدنِ بازویِ یاس
اشک یعنی داستانِ سایهبان
بیتالاحزانِ خراب و کودکان
اشک یعنی آستینی بر دَهن
نیمهشب غسل و کفن بغضِ حسن
اشک یعنی دربِ نیمه سوخته
سینهای با میخ بر در دوخته
اشک یعنی کودکانی هاج وُ واج
دست جایِ دیده میجوید سراج
اشک یعنی قبرِ بی شمع و چراغ
اشتیاقِ دیدنِ یار و فراق
اشک یعنی کوثری مخفی شده
شستنِ آن پیکرِ زخمی شده
اشک یعنی فاطمه یعنی فدک
ضربهای در پاسخِ حقِّ نمک
اشک یعنی مادری با چشمِ تار
چادری خاکی و طفلی خانهدار
اشک یعنی دختری زار وُ صبور
غصّه و غمهایِ بیتی سوت وُ کور
اشک را با فاطمیون دیدهام
در میانِ لختهیِ خون دیدهام
اشک یعنی آه شعر وُ ماهِ شور
انتظارِ ماه در راهِ ظهور
#مثنوی_اشک #فاطمیه
#حسین_ایمانی
.
.
#زبانحال_مولا
#فاطمیه
همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو
علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو
حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو
یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو
که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟
منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو
پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو
برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو
شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم
از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو
به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار
اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو
هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم
غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو
#محمدجواد_منوچهری
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
#یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
.
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
تویی مادرانه هوادار ما
طبیب نفس های بیمار ما
فقیر و یتیم و اسیر آمدیم
ببین حالت سخت غمبار ما
به جایی به جز آستان شما
الهی نیافتد سر و کار ما
نباشد در این تنگنای درد
به غیر از توسل در افکار ما
در این روزگار پُر از بی کسی
کسی غیر یادت نشد یار ما
کسی جز دل مهربانت نخورد
غم زندگانی دشوار ما
الا فاطمه فاطمه فاطمه
شده نام تو حُسنِ تکرار ما
فقط دست پر مهر تو وا کند
گره های پیچیده در کار ما
بیا مادری کن ببخشای اگر
که در شأن تو نیست رفتار ما
چه ها می کند نام دیوار و در
در این روضه ها با دل زار ما
فدای غم روضه ی کوچه ات
تپش های قلب عزادار ما
غم کوچه تا خون به رگ های ماست
صدای بلند تبرّای ماست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
.
.
#حضرت_زهرا
رسید از وسط شعله ها صدای دلت
جگر خراش شد آن لحظه ناله های دلت
نسوخت غیر در خانه ی امید علی
میان آن همه مردم دلی برای دلت
مسافرت که غریبانه روی خاک افتاد
دل غریب علی سوخت پا به پای دلت
کشید پنجه به رخسار آفتابِ علی
کسی که کینه به دل داشت از وفای دلت
مرا صدا نزدی بین آن در و دیوار
_دلیل گریه_فدای تو و حیای دلت
چه خوب شهر نبی با تو ساخت بعد نبی
چه هیزمی که نسوزانده در عزای دلت
صبور باش تو ای زخم سرخ غربت من
فقط اذان فرج می شود شفای دلت
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
.
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
غربت...
خوابیده بر پهلوی خود با درد اما
حیدر صدازد فاطمه برگرد اما
پهلو به پهلو شد صدای خس خس آمد
وقت خسوف ماه در این مجلس آمد
تا قصه ی پر غصه ی دیدن سر آمد
دیگر صدای گریه ی هر دو در آمد
زهرا صدا زد ای پناه خستگی ها
همراز من ای غایت دلبستگی ها
قربان این احساس زخمی ات عزیزم
راضی شدی از یاس زخمی ات؟ عزیزم
اصلا تو باور میکنی ؟ زهرا بیفتد
یک مادر کم سن و سال از پا بیفتد
چیزی که نیست چندتا خراش ساده خوردم
احساس غربت می کنی؟ من که نمردم
میخواهم ای مولا که غم سویت نیاید
جان میدهم تا خم به ابرویت نیاید
مانند خورشیدم که در حال غروبم
گریه نکن دق میکنم آقای خوبم
با درد بی همدردی ات تا کن علی جان
حلوای ختمم را مهیا کن علی جان
فکری به حال غربت طفلان من کن
راهی اگر دارد مرا در شب کفن کن
#مرتضی_عابدینی
.
.
#مدح_حضرت_زهرا
در میان خلق با او بوده همسر فاطمه
از ازل ساقی علی بودهست، کوثر فاطمه
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه
چون کلامِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد
در میان پنجتن هم بوده محور فاطمه
در مقام آفرینش از نبی و از علی
با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه
هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب
فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه
سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم
نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه
مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد
خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه
هر خطیبی روضهخواند از غربت مولا علی
انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه
هرکسی در روضههای اهلبیتش کار کرد
پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه
بر قلوب شیعیان مهر شفاعت میزند
میتکاند چادرش را روز محشر فاطمه
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_فاطمه_سلاماللهعلیها
.
.
#امام_زمان #فاطمیه
#مناجات_مهدوی_فاطمی3
شعر 3
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
باز هم روضه گرفتی در کجا آقای من
در مدینه یا نجف یا کربلا آقای من
باز شاید در خیال انتقام مادری
بر ظهورت می کنی دائم دعا آقای من
در سکوت خیمه ات تنها صدای آه توست
نیست در دور وبرت یک آشنا آقای من
رسم هر بزم عزا این است که در پیش در
خیر ِمقدم گو شود صاحب عزا آقای من
پس کجای روضه ی ما بی قرار مادری
تا پیام تسلیت گویم تو را آقای من
دق نکردم من اگر در این عزا شرمنده ام
کی شود این روضه ها حقّش ادا آقای من
با چه جرمی روبروی چشمگریان حسن
شد به روی مادرت سیلی روا آقای من؟
مادرت را بین کوچه از سرکینه زدند
روبروی همسرش چل بی حیا آقای من
کوچه آغاز جسارت در زمین نینواست
شد دوشنبه مطلع کرب و بلا آقای من
شد تأسّی بر جفای کوچه و درکربلا
شد به جدّ بی کَسَت صدها جفا آقای من
زد یکی او را به نیزه دیگری با خنجرش
پیرمردی آمد و زد با عصا آقای من
روبروی عمه ی مظلومه ات رأس حسين
شد جدا و رفت روی نیزه ها آقای من
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟
ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن
چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری
مثل من لبریز از درد دل و درد سری
گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری
با علی حرفی بزن این روزهای آخری
با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم
خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم
چند وقتی هست که حال و هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز… حال بچه هایت خوب نیست
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است
هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه، ای کاش اصلاً خانه ی ما «در» نداشت
بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه،
چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه
زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه
از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه
*زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان*
این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد
سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد
چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش
محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود
ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود
با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود
پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود
استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند
کارهای خانه را امروز زینب می کند
با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم
با نفس های پُر از آهِ تو هر دم ساختم
من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم
تا نیفتد… درب را این بار محکم ساختم
تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
“هرچه شد بین در و دیوار شد” یا فاطمه
شاعر: #وحید_محمدی
#بستر_بیماری
.
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#صَلَّی_اللهُ_عَلَیکِ_یا_اُمٌاه_یا_فاطمة_الزهراء
هرآنکه غوطه ورت نیست، عبدِ داور نیست
یمی، بزرگتر از آیه های کوثر نیست
جهان به معرفتِ حضرتت، کجا برسد
جنان کفافِ شناسائیِ تو سروَر نیست
کجاست شیعه، که فرزندی اَت کند زهرا
بصیر نیست، دلی که غمینِ مادر نیست
تو مادرِ همهای، مادرِ پدر حتی
بجز تو، اُمّ اَبیها که بر پیمبر نیست
چه فایده به کسی که فدائی ات نشود
چو محسنت، اَحدی در رهِ تو پرپر نیست
قسم به دیدۀ گریان و سینۀ زخمت
هرآنکه بر تو نگِرید، دلش مطهر نیست
خدا نکرده اگر، لقمه شُبهه ناک شود
میانِ روضۀ تو، چشمِ مستمع تر نیست
چه نعمتی است قیامِ تو، بر مریدانت
که وقت یاریِ مظلوم، گوشِ من کَر نیست
کسی که پَرسه زنَد، بی هدف به هر طرفی
هزار در که زنَد، در میانِ سنگر نیست
نه محرم است، کسی که جدا از این در شد
نه آدم است، کسی که غلامِ حیدر نیست
غلامِ حیدر کرار، خادمُ الزَّهراست
بدونِ فاطمه حتی، غلامِ قنبر نیست
بدونِ فاطمه، عمار فاطمی نشود
بدونِ فاطمه، سلمان گدای این در نیست
بیا و از رطبِ خود، ز من دریغ مدار
مگو که دانۀ خرما نسیب نوکر نیست
چو از قنوتِ تو مادر، دعا به من نرسد
مرا نجات، ز موجِ بلیه دیگر نیست
تو مادر شهدائی و هیچ مادر نیز...
بدونِ گوشۀ چشمت، شهید پرور نیست
قسم به روی کبودت، تقاصِ آن سیلی...
بدونِ منتقمِ ضارِبَت، میسر نیست
همه بهوش! که فرمانده امر خواهد کرد
اگر بخواب بمانیم، حکمِ لشکر نیست
اگر بخواب بمانیم، میرسد روزی...
که وقت طاعتی از امر و نهیِ رهبر نیست
#محمود_ژولیده
.
.
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#بعد_از_شهادت_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه_و_آله_و_سلم
آنانکه بی ثباتیِ خود را محک زدند
بعد از نبی به زخم ولایت نمک زدند
آتش به جان مالکِ مُلکِ فدک زدند
پیشِ علی، کنیزِ خدا را کتک زدند
زهرا زدن، که باب شد از بعدِ مصطفی
دیگر امان نماند، به ناموسِ مرتضی
تنها به یک هجوم نه، چندین هجومِ شد
یکبار با توافقِ ننگین هجوم شد
یکبار با حضور شیاطین هجوم شد
یکبار با تهاجمِ سنگین هجوم شد
هیزم بیارِ صحنه، به خونسردیِ تمام
میزد به قصدِ کشت، به نامردیِ تمام
اصلاً به قلبِ خویش، ترحم نداشتند
با دخترِ رسول، تکلم نداشتند
جز حرفِ زشت و غیرِ تبسم نداشتند
جز حمله، هیچ حقِ تقدم نداشتند
بود آن زمان، فقط و فقط، فاطمه کُشی
قصدِ همه به قهر و سَخَط، فاطمه کُشی
آتش بیارِ معرکه، زد اولین لگد
تا دربِ نیم سوخته، افتاد زین لگد
پس باب شد، میانِ همه بعد از این لگد
رد شد ز روی فاطمه، پنجاهمین لگد
حالا صدای یااَبَتا بود و بیت وحی
آه و نوای واعلیا بود و بیت وحی
وقتی که بر گلوی ولایت کمند شد
زهرا نوای فضه بیایش بلند شد
کارِ منافقان که بهم، نیش خند شد
راحت خیالشان دگر از هر گزند شد
خیبرشکن، به واقعه دستورِ صبر داشت
مولای سربزیر، دو چشمی پر ابر داشت
یادش فتاد امرِ نبی را، امامِ ما
روزیکه گفت: مانده پس از این قیام ما
آید زمانِ مطلعِ فجر و سلام ما
صبر و بصیرت است، دوام و قوام ما
ذکری که داشتند، علی و فاطمه نهان
یا منتقم، بیا که شود انتقام عیان
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#محمود_ژولیده
.
#حضرت_زهرا__س__روضه
تو می روی ای یاسِ من با کوهی از آه!
امّا علی می ماند و این دردِ جانکاه
بعد از تو بانو،آنچه شورِ روضه ها شد
اصلاً همین زخمِ تن و این عمرِ کوتاه
هیچ آدمی تابِ شنیدن را نیاورد
جز اینکه سر بسته بماند در دلِ چاه
آن استخوانِ در گلو و خارِ در چشم
شد مزد من از مردمانِ پست و گمراه
آخر زمان که غربتِ ما را نفهمید
باشد دلم قرص از توکلت و علی الله
با ناله ی محراب من دردا سرانجام
سیلابِ خونی در سحر افتاده در راه
یا اینکه باید خلوتِ غمها بمیرم
یا اینکه شمشیری شکافد فرق این ماه!
هستی محرابی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد
اوکه جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد
حر هم از یمن ادب برنام او آزاد شد
روضه ی رضوان رضای حضرت مرضیه است
ازگل سرخ لباس او فدک آباد شد
معنی نازک برای روضه اش آورده ام
وقت پروازش پرستویی اسیر بادشد
باپر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزی رسان خانه ی صیاد شد
این در آتش گرفته زود حاجت می دهد
این در آتش گرفته پنجره فولاد شد
روضه ی مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد
تامصیبت خوان کوچه صورت مقدا شد
طعنه ها اورا عروس خانه ی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگ ها داماد شد
محسن حنیفی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#مقاومت_اسلامی
#غزل_مثنوی
🔹بانوی حماسه🔹
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
تکلیف چیست؟ منتظران ظهور یار!
آمادهایم ما همه آیا ظهور را؟!
آن شیعه صادق است که در محضر امام
فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را!
موسیصفت بخوانی از اولاد فاطمه،
روشن کنند در دلِ تو شمع طور را
یا فاطمه جوانه زده اشکهای تو
در کوچهباغ آینه گلهای نور را
بانو از آنچه میشود و آنچه شد بگو
از راز سربهمُهر کرامات خود بگو
بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو
از لحظۀ توسل رزمندگان به تو
آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
از لحظهای بگو که شلمچه غرور داشت
صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت
ای مادر سپاه دلیران سخن بگو
ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو
از لطف خود بگو به سپاه مقاومت
ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت..
ما سالهاست مفتخر از یاری توایم
شاگردهای مکتب بیداری توایم
مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست
فردای پر امید و صلابت از آنِ ماست
رنج زمان و سختی دوران جدید نیست
در نسل شیعیان علی نا امید نیست
هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است
همراه ما امید به فردای روشن است
دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود
مؤمن امیدوار به فضل خدا شود
ما مؤمنان کتاب خدا را که خواندهایم
آیات سورۀ شعرا را که خواندهایم
وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب
وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب
مأیوس و ناامید و پر از غصه و تَعَب
هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب:
کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون
فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون
موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت
در عین ناامیدی امّت، امید داشت
ناگاه حق به یاری یاران خود شتافت
دریا برای امّت موسی ز هم شکافت
آری! ز مکر و خدعۀ اهل جهان چه باک؟!
موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟!
خوشبین به راهِ روشن و فردای خود شویم
در این مسیر، پیرو موسای خود شویم
از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟!
خوشبین به راه خویش! نه لبخند دشمنان
ماییم امتّی که امامت، حیات ماست
این جلوۀ عظیم کرامت، حیات ماست
زهرا رسانده است به ما این پیام را
باید گرفت دامنِ پاک امام را
اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شدهست
عالم گواه عصمتِ این خاندان شدهست..
گفتی به ما امام همانند کعبه است
در مجد و احترام همانند کعبه است
باید همیشه خلق کند گرد او طواف
زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف
وقتی حقایق ازلی بود در خطر
دین خدا و جان ولی بود در خطر
وقتی که عدهای همه پیمان شکستهاند
یا آنکه در ادامۀ این راه خستهاند
تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد
باید که در مقابل تحریف ایستاد
دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد
الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد
هم خطبۀ تو باعث افشاگری شدهست
هم ندبۀ تو مطلع احیاگری شدهست
مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم
چون تو همیشه سالک راه خدا شویم
جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس
چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس
عهدی که کردهایم به همت وفا کنیم
در قدس ما نماز جماعت بهپا کنیم
#جواد_محمدزمانی
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹رسم شهیدپروری🔹
زهرا گذشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست
شهری که بود شاهد اندوه فاطمه
سرشارِ موجِ گریه، فضایش هنوز هست
در کوچههای غمزده و بیفروغ شهر
هرجا نظر کنی، ردِ پایش هنوز هست
از بوستان عترت یاسین و باغ وحی،
گل رفت و باز، عطر وفایش هنوز هست
سوز مصیبتش نشد از سینهها برون
آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست
در خانهای که فاطمه چون چلچراغ بود
نور و صفا به صحن و سرایش هنوز هست
در آستانۀ درِ آن روضۀ بهشت
بانگ و نوای وا اَبتایش هنوز هست
راز و نیاز فاطمه را تا شود گواه
محراب هست و موج دعایش هنوز هست
گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی
پی میبرَد که شور و نوایش هنوز هست
دست ستم اگرچه فدک را از او گرفت،
آن خطبۀ بلیغ و رسایش هنوز هست
رسم شهیدپروری از اوست یادگار؛
شور حسین و کربوبلایش هنوز هست
تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم
مهدی- که باد جان به فدایش- هنوز هست
در دست او صحیفۀ زهرا امانت است؛
آیینۀ تمامنمایش هنوز هست
گر نیستیم قابل دیدار او «شفق»
ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست
#محمدجواد_غفورزاده (شفق_خراسانی)
#شهید_فخریزاده
#غزل
🔹العِلمُ نور🔹
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
این تلآویو عاقبت تلی از آتش میشود
حیف حیفا گر نگردد شهرک آوارها
باید آخر انتقام خون یاران را گرفت
از خیانتکارها و از جنایتکارها..
تو شهیدی زنده بودی لحظههایت شاهدند
بارها، دیدی شهادت را به چشمت، بارها
با شهادت دورۀ گمنامیات پایان گرفت
جلوهگر شد از دل آثار تو ایثارها
روز تشییعت چه عالی جلوه کرد «اَلعِلمُ نور»
چون ستاره روی دوش لشکر سردارها
«يَرفَعِ اللَّهُ الّذِينَ آمَنُوا مِنكُم» گواه
رتبۀ علمت فراتر بود از پندارها
کار تو عمری «جهاد فی سبیل الله» بود
اجر تو «جنات تجری تحتها الانهار»ها
عصر جمعه رفتی اما باز صبح جمعهای
باز میگردی میان جمع پرچمدارها
یادگار حیدر کرار، یار ذوالفقار
میرسد با لشکری از مالک و عمارها
علم را از عالم آل محمد داشتی
در شهادتنامه هم امضای مشهد داشتی
#سیدمحمدرضا_یعقوبیآل
#مادر
مادری که محور کاشانه بود
نیمه شب ها قصه گوی خانه بود
فاطمه در بستر اطفال خویش
قصه می گفت از همه احوال خویش
قصه شب بود و ذوقِ بچه هاش
ای فدای لحن شیرین و رساش
حرف هایش آن قدر جذاب بود
مشتری اش زهره و مهتاب بود
مست می شد از بیانش کائنات
سرگذشت انبیاء و معجزات
قصه وقتی از رسول الله بود
اشک با چشمان او همراه بود
از علی می گفت از آن فرّ و مجد
جبرییل از شوق می آمد به وجد
از احد می گفت او با افتخار
از طنین لافتی و ذوالفقار
بدر و خیبر جنگ احزاب و حنین
بود لالاییِ شب های حسین
گفت حیدر هر کجایی تا که جست
گردن هر پهلوانی را شکست
بچه ها او عبدُ ود را زد زمین
از برای یاری قرآن و دین
یک تنه در از میان قلعه کند
پرچم اسلام شد آنجا بلند
می گسست از هم صف هر لشکری
با خروش و حمله های حیدری
بر چنین بابایی و این مکتبش
سخت می بالید بر خود زینبش
لا به لای قصه می گفت ای حسن
مثل بابا باش ای دلبند من
رو به روی قلدران محکم بایست
چون که در رگهای تو خون علیست
بر غدیر خم که قصه می رسید
رنگ از رخسار زهرا می پرید
آه از آن قلب پر غم می کشید
محسنش هم ماجرا را می شنید
با بیان مدح و فضل بوتراب
جمله می رفتند اطفالش به خواب
صبح یک روزی که دنیا سرد بود
شهر دلگیر و پر از نامرد بود
بچه ها دیدند که در می زنند
گوییا دارند در را می کنند
نعره می زد یک نفر آن سوی در
بود پیدا آمده دنبال شر
بود آنجا پشت خانه ازدحام
بینشان حرفی نبود از احترام
بچه ها دیدند مادر با حجاب
رفت پشت درب خانه با شتاب
کودکان حیران ولیکن استوار
که یقینا نیست تهدیدی به کار
نیست کس را جرئت رزم و قتال
تا که بابا هست این باشد محال
از دلیری اش خبر داریم ما
کی به سر خوف و خطر داریم ما
او یدالله است و شمشیر خداست
شیر مرد جبهه و و شیر خداست
ناگهان با نعره نامردِ پست
رشته افکارشان از هم گسست
آسمان شهر یثرب شد کبود
در میان خانه آمد بوی دود
شعله تا از درب خانه شد بلند
ناله ای در آن میانه شد بلند
فاطمه بی یاور و می سوخت در
جان محسن بود آنجا در خطر
درب خانه باز شد با یک لگد
از نبی می خواست صدیقه مدد
#اسماعیل_روستائی
#یافاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
بنام آنکه کوثر خوانده او را حق به قرآنش
چه گویم نام او را ، حوریه ؟ یا اینکه انسانش؟
مقامش آنچنان والاست که در عرصه تاریخ
عقول عاقلان گشته است یک سر مات و حیرانش
چه جای تابش خورشید باشد در جنان وقتی ...
که روشن میشود کل بهشت از نور دندانش ! *
چه دریایی است زهرا و چه گوهر پروری هست او
سر و جانم به قربانِ سرِ لؤلؤ وَ مرجانش
چنان بوده است در عفت برای خلق او الگو
که حتی حضرت مریم بُود گردی ز دامانش
مساکین و یتیمان و اسیران جای خود ، عالم...
نمک پرورده او باشد و ریزه خورِ خوانش
چه کردند آن جماعت بر در بیتِ علی ، هیهات
همان بیتی که بوده حضرت جبریل دربانش
وجود فاطمه بالاترین نعمت بر آنها بود
ولی اهل مدینه از جفا کردند کفرانش
علی از ناله های فاطمه در نیمه شب فهمید
شریک زندگی اش چند روزی هست مهمانش
اگر چه سخت بود از جا بپاخیزد ولی آخر
مرتب کرد بیت وحی را در روز پایانش
برای رفتن او زود بود اما چه باید کرد؟
قرار این است که حیدر ببیند داغ هجرانش
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
* عن ابن عباس بينا أهل الجنة في الجنة إذ رأوا ضوءا كضوء الشمس وقد أشرقت الجنان به فيقول أهل الجنة: يا رضوان ما هذا وقد قال ربنا لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَلا زَمْهَرِيراً فيقول لهم رضوان: ليس هذا بشمس ولا قمر ولكن علي وفاطمة رضي الله تعالى عنهما ضحكا فأشرقت الجنان من نور ثغريهما.»
از ابن عبّاس نقل است که گفت: «پس از آنکه بهشتیان در بهشت ساکن شدند، نوری را مشاهده میکنند که بهشت را نورانیتر میکند. از خدا میپرسند: تو در قرآن فرمودی که بهشتیان در آنجا آفتاب را نمیبینند؛ (پس این نور از کجا است؟!) در پاسخ به آنان میگویند: این نور خورشید و ماه نیست، بلکه نور علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) است که خندیدند و بهشت از نور دندان آنان نورانیتر شد
تفسیر آلوسی، جلد15، صفحه175
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
#حضرت_زهرا
#غزل
#مرثیه
#محمدرضامسعودی
شکسته آینه ی من شکسته تر شده ای
تو عمر حیدری از چیست مختصر شده ای؟
تو ماه چاردهِ خانه ای ولی افسوس
در این سه ماهه مه من هلال تر شده ای
خمیده راه مرو خم مکن مرا ز غمت
چرا صنوبر من دست بر کمر شده ای؟
تو یاس بودی و گلبرگ تو لطافت داشت
شکسته از لگدی چیده با تبر شده ای
به درب سوخته گر دیده دوختی حق است
میان این در و دیوار بی پسر شده ای
قبول ؛ همسفری با علی پر از رنج است
ز چیست با اجل خویش همسفر شده ای؟
(قتیل عشق) منی من قتیل عشق توام
چرا نمیرم از این غم که محتضر شده ای
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مثنوی
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است
هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است
گریه برای فاطمه مهر تولی است
مهر تولی است و نشان تبری است
گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است
این فاطمیه است که باب محرم است
گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد
تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد
گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه
گریه کنید بر تن مجروح فاطمه
گریه کنید آه جوان بود مادرم
سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم
گریه کنید دست به دیوار میگرفت
در خانه رو زحیدر کرار میگرفت
گریه کنید بر ورم روی بازویش
بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش
گریه کنید مادر ما بی قرار بود
گریه کنید مادر ما باردار بود
گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا
ریحانه الرسول کجا و لگد کجا
گریه کنید پشت در جای علی نبود
زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود
گریه کنید شعله در اطراف باغ بود
پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود
گریه کنید در غم او های های های
پا میشد و دوباره می افتاد وای وای
گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند
او را مقابل در و همسایه ها زدند
گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد
آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد
گریه کنید دور و بر او شلوغ بود
ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود
اینجای روضه داد بزن مثل دخترش
هی داد میزدند سرش پیش شوهرش
گریه کنید کشتن زهرا حلال بود
طوری زدند زنده بماند محال بود
گریه کنید روز در خانه کشتنش
غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش
گریه کنید که نتوانست دخترش
آن شب بلند گریه کند بهر مادرش
گریه کنید ، اشک بگیرید از همه
نظر ظهور منتقم آل فاطمه
#عبدالزینب_موسوی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
یارب نرسد آفتی از باد خزانش
آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش
هربار که میخواستم از او بنویسم
دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش
در پردۀ ابهام، زبان شعرا سوخت
از بسکه ندیدند کران تا به کرانش
ناموس خدا بود که میخواست نبیند
اندازۀ یک بیت به شعر دگرانش
میخواست که قدرش نشود بر همه معلوم
مانند شب قدر به ماه رمضانش
آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست
غیر از ملَک وحی کسی نامهرسانش
وقتی که به در میزند از شوق بلند است
از سینۀ جبریل صدای ضربانش
سرچشمهاش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست
خونی که دویدهست میان شریانش…
کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت
جایی که خدا سوره فرستاده به شانش
یعنی که پس از «اَنَّ علیّاً وَلیُ الله»
یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش
این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است
نَفسیست که مانند نَفَس بسته به جانش
زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت
بیهوده در این خاک نگیرید نشانش…
والعصر… که فرزند همین فاطمه، مهدیست
ما منتظرانیم، خدایا برسانش
#عباس_شاه_زیدی
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#مربع_ترکیب
روز ازل ، که عالمِ خلقت درست شد
دلها گرفته بود ، زیارت درست شد
صحن و حرم ، شفا و شفاعت درست شد
حاجت زیاد گشت وَ تربت درست شد
اذکارِ نابِ اهلِ سما را خلاصه کرد،
آدم ، فقط بحق حسین...استغاثه کرد
صحن و سرا و بقعه ی آل عبا ؛ طهور
شهر مدینه ، مکه ، نجف ، سامرا ؛ طهور
گرد و غبار دور و بَرِ کربلا ؛ طهور
آلودگی ز ماست ، ضریحِ شما ؛ طهور...
مرغ دلم در آرزوی کربلا پرید ،
آمد به شآن آل عبا: اِنَّما یُرید
آنچه که منتسب به شما شد ، مقدس است
آهن، اگر ضریحِ طلا شد ، مقدس است
خشتی که جزء صحن و بنا شد ، مقدس است
هرچه مقیمِ کرب و بلا شد ، مقدس است
دنیا به حالِ کرب و بلا غبطه میخورد
جبریل هم به شالآ عزا غبطه میخورد
قفلِ ضریح ، دسته گلِ سر درِ حرم
پرچم ، کُتَل ، کتیبه و هر قطعه از عَلَم
دفترچه های ذاکر و مداح ، شعر و دم
حتی حروفِ بینِ غزل های محتشم،
یا عطرها ، که بینِ حرم ، پخش میشوند،
از اهل بیتِ نور ، شفابخش میشوند
اسپند و عود و هیئت و پرچم ، تبرّک است
عطر و گلاب و بوی محرم ،تبرّک است
باز این چه شورش است که عالم ، تبرک است
گردِ قدومِ زائرتان هم ، تبرک است
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
سجده به سمت بارِگَهِ کربلا کنند
#مهران_قربانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#دوبیتی
شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد
خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد
#طاها_تحقیقی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مصیبت_بستر_پردرد
#مصیبت_درودیوار
#فاطمیه
#غزل
هتک حرمت کرد میخ و آخر از پهلو گذشت
درد شد خیلی عمیق از مفصلِ زانو گذشت
شکل انگشتان تو وقت قنوت آخرت
باعث این شد بفهمم درد از بازو گذشت
دست شد سیلی برایت نسخه ای پیچید که
هی بهم پیچیدی و کار تو از دارو گذشت
مثل چشم من که بعد از تو گذشت آب از سرش
در نبودت خاک خانه از سر جارو گذشت
با وجود گونه ی اینگونهی تو واضح است
موقع سیلی چه بر چشم و چه بر ابرو گذشت
با وجود بی وجودی چون مغیره شانه ات
بار ها افتاد تا شانه کمی از مو گذشت
با وجود چهل نفر در معرض دیوار ودر
کار تو در ازدحام ازجنگ رو در رو گذشت
#مجید_شیر_محمدی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
کنار فضّه صمیمانه کار میکردی
به کار کردن خود افتخار میکردی
درختهای بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار میکردی
فقیر هرچه میآمد، اسیر برمیگشت
تمام عالمیان را دچار میکردی
دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریۀ بیاختیار میکردی؟
چه شد محبت همسایهها؟ دعایت را
چه مادرانه به آنها نثار میکردی!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست
فدک فدک همه جا را بهار میکردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار میکردی
چقدر خانه مرتب شد آن شبِ آخر
اگر مریض نبودی چکار میکردی؟
شاعر:
#عاطفه_جوشقانیان
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد
برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد
هر زمان از راه می آمد رسول الله هم
محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد
در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت
شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد
شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت
روبروی او به جای سایه بان می ایستاد!
گر زیارت نامهی کوتاه او در آن نبود
بی گمان قلب مفاتیح الجنان میایستاد
وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست
وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد
من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد
گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد
من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند
مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد
دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین
کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد
بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش
لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد
شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
شعله ها سربه فلک داشت صنوبرمی سوخت
آسـمان ریخـت به هـم بال کـبوتر می سوخت
هــیزم آورد و از فـــــرط جهــالت قنفـــذ
آتشی ساخت که تا لحظه ی آخرمی سوخت
پشت این درهمه ی عشق محمد(ص) مانده است
در نمی سوخت فقط جان پیمبر می سوخت
در که افتــاد چهل مرد هجــوم آوردند
زیر باران لگد دامن کوثر می سوخت
سوخت یک بار اگرسینه ی زهرا آن روز
تا ابد قلب علی پشت همین در می سوخت
شــعله خامـوش شد اما دل پر درد امام
باز با دیدن آن لاله ی پرپر می سوخت
داغ بود آن قدراین داغ که در بیشه ی عشق
اشک در دیده ی آن شـیر دلاور می سوخت
گاه و بیگاه که در کوچه به هم می خوردند
خنده می کرد مغیره دل حیــدر می سوخت
گاه گاهی که علی ذکر مصیبت می خواند
در تب سوز علی مالک اشتر می سوخت
کوچه کرده است روایت که ازآن ضربت دست
پیش چشـمان حـسن صورت مــادر می سوخت
سالها رفــت ولی قصـه فراموش نــشد
تا دم مرگ گمانم دل حیدر می سوخت
شاعر:
#غلامرضا_ظریف
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
مدینه ازم گرفت سپاهمو
دشمنم شنید صدای آهمو
دستای بستمو دید و بی امون
تو کوچه زد زن پا به ماهَمو
دم مسجد رسیدی دلم گرفت
طعنه ها رو شنیدی دلم گرفت
من همون حیدر خیبر شکنم
تیغو رو سرم دیدی دلم گرفت
جلو پام با پای خسته پا نشو
فضه لحظه ای ازش جدا نشو
داره از پیرُهنت خون میچکه
جون حیدر دیگه جابجا نشو
بلبل زخمی ، پر از قفس بگیر
بین سرفه هات یه کم نفس بگیر
با چه رویی به پیمبر ، تو بری
بگم این امانتیتو پس بگیر
میدونم بال و پرت شکسته بود
شاخه های ثمرت شکسته بود
اما از رَد خونای رو دیوار
تازه فهمیدم سرت شکسته بود
مُهر نامردی رو تا ابد زدن
با همه تَوونِشون لگد زدن
برای مادرتون گریه کنید
بچه ها مادرتونو بد زدن
چطور این زمستونو بهار کنم
چطور از خاطره ها فرار کنم
گیرم آتیشم خاموش شد تو خونه م
آتیشِ تو قلبمو چیکار کنم
نمیدونم حالا سینه چاک کنم؟
یا که اشک دخترت رو پاک کنم؟
چه چوب تَری فروختم که باید
زنمو جَوون جَوون تو خاک کنم
شاعر:
#سید_پوریا_واصفی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#فاطمیه
نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضهخوان دیگر بیاید
برای گریه، این ایّام کافیست
فقط گاهی صدای "در" بیاید
#محمد_میرزایی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
ای حجازی بانو! از یثرب مرو
آفتابا! جانب مغرب مرو
روشن از خورشید رخ، عالم کنی
از سرم سایه مبادا کم کنی!
با تو هم پاییز دارم، هم بهار
بی تو فرقی نیست در لیل و نهار
تا تو هستی، کی غمی دارد دلم؟
با نگاهت عالمی دارد دلم
باز مانده پلکهای چشم من
تا تو بگشایی دو چشم خویشتن
گر چه پر دردیم امّا بی غمیم
تا من و تو چشم در چشم همیم
نرگس بیمار خود بیدار دار
تا نگردد کار این گلزار، زار
در دلم هر روزه گل میکاشتی
خندههایی بس معطّر داشتی
مدّتی از تو ندیدم جز گریست
قصّهی تابوت و لبخند تو چیست؟
کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟
این قَدَر از زمزم اشکت منوش
زهرهی من! مشتریّ غم مباش
این قَدَر بر ماه خود اختر مپاش
نیست ما را غم در این غربتسرا
تو مرا داریّ و من دارم تو را
قدر نشناسند این امّت ولی
قدر تو تنها علی داند، علی
ای مرا بر صبر خوانده! میروی؟
حرفها ناگفته مانده؛ میروی؟
من که هر پیکار داند کیستم
مرد میدان جدایی نیستم
با تو صاحباقتدارم؛ پس بمان
من کسی جز تو ندارم؛ پس بمان
امشبی را _ شمع محفل! _ صبر کن
ناصبوری میکند دل، صبر کن
بعد پرواز تو از این غمسرا
همسرای من! کجا بینم تو را؟
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
سجاده ام معطر از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
طفلان من به جای مردم گرسنه بودند
افطار خانه ما در سفره شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه دوست باید آماده بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
.
.
.
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من چون شمع ، بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
.
.
.
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
#علی_اکبر_لطیفیان