.
#شب_دوازدهم_محرم
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف
آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم
هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم
ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای
موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم
گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج
داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم
آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو
زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم
گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن
خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم
در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن
آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم
تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه
روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم
.....
گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه
در میان کشته ها امّا تو را نشناختم
آمدم با آه بین لاله های پرپرت
پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم
دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها
بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم
رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو
بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
.
#شب_یازدهم_محرم
#شام_غریبان_امام_حسین
#اسارت
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب یود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان خون پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضه ی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب ، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب ، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشته اند مقاتل ، دروغ باشد کاش
برید خنجر قاتل ، دروغ باشد کاش
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز محرم هست
چقدر روضه ی جانکاه کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد
برای روضه ی زینب بمیر ، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند
محارم حرمش بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمه ها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزه ی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب ناقه زانو زد
گذشت کرببلا ، روضه ها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت ، امان ، امان از شام
#محسن_ناصحی
.
#مناجات_با_امام_زمان
#روز_دهم_محرم
با امام زمان عج ، در روز عاشورا
----------
غم هجران تو را با که کنم عنوانش
که بگیرد جگر سوخته ام دامانش
سخن از هجر نگویم به کسی چون دانم
می زند شعله به جان یار من و هجرانش
آوَرَد نور به شب های غریبانه ی ما
گر پدیدار شود ماه رخ پنهانش
همه دم سوخته ام ، هیچ ندانم مولا
به کجا ختم شود عمر من و پایانش
چه جگر سوز تر از این که بگویم آقا
سائل افتاده جدا از حرم سلطانش
دوری از یار فراهم بکند بُحران ها
چه کنم از غم هجران تو و بُحرانش
آمدم تا که مرا هم بنوازی مولا
مثل ابری که رسد بر همه کس احسانش
بگذارید که شرحی بنویسند از خون
باز بر نیزه شده حضرت حق قرآنش
می برم نام حسین و جگرم می سوزد
که به عالَم زده صد شعله غم سوزانش
وقتی از سوز عطش یاد کنم با دل خون
چه جگرها که بسوزد ز لب عطشانش
خصم زد سنگ به پیشانی نورانی او
ریخت خون های جبینش ، به رخ تابانش
شد جدا رأس حسین و به حرم غوغایی ست
سینه زن ، ناله کُنان از غم او طفلانش
شد حسین بن علی غرقِ به خون بعد از آن
ناگهان سوخت در آتش همه ی سامانش
بر تنش تاخته اند اسب ز کین اهل جفا
آه از کفر که اینگونه بُوَد طغیانش
نه فقط «یاسر» ازین مرثیه ها می گرید
اهل عرش اند همه گریه کُنان نالانش
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#امام_حسین
به نام خدا
روزی خور غمم با روضه زنده ام
مهمان ماتمم با روضه زنده ام
در بزم عاشقی با یاد کربلا
با عشق مَحرمم با روضه زنده ام
اشکم به پای عشق اعجاز می کند
اکسیر اعظمم با روضه زنده ام
تا گریه می کنم بر لاله های عشق
لبریز شبنمم با روضه زنده ام
از نور کربلا روشن شده دلم
خورشید عالَمم با روضه زنده ام
نشو و نمای من باشد ز اشک من
سرسبز و خُرّمم با روضه زنده ام
بی مِنّت فرات دارم طراوتی
چون عطر زمزمم با روضه زنده ام
پای عقیده ام اِستاده ام چو کوه
سرسخت و محکمم با روضه زنده ام
هرگز شکست نیست اینجا برای من
بالاست پرچمم با روضه زنده ام
آدم گریسته بر داغ کربلا
از نسل آدمم با روضه زنده ام
آب حیات من اشک است و خون دل
غمگین و درهمم با روضه زنده ام
در پای عشق تو در مکتبت حسین
ماندم ، مصمّم با روضه زنده ام
موسی شدم به طور آئينه آورم
عیسی بن مریمم با روضه زنده ام
نظمی گرفته ام «یاسر» ز اشک خود
یعنی منظّمم با روضه زنده ام
**
حاج محمود تاری «یاسر»
.
#شام_غریبان_امام_حسین
دُرِّ شکسته ای ته گنجینه ای که نیست
درهم شدی غروب، در آئینه ای که نیست
با نعل تازه رفته کجاهای کربلا
ناحیه ی مقدسه ی سینه ای که نیست
کو ماهِ سنگ خورده ی پیشانی ات حسین
کو بر جراحت سر تو پینه ای که نیست!
از ظهر، ذوالفقار علی بوده خواهرت
جنگیده بین لشکر پُر کینه ای که نیست
شد پرچم تو معجر آتش گرفته ام
حیران شدم ز حُرمت دیرینه ای که نیست
دیدم به روی نیزه فقط سر می آورند
با طعنه اشک طفل ترا در می آورند
در تکیه ی عزای تو مظلوم می کِشم
تا زنده ام، خجالتِ معصوم می کِشم
دارم میان خیمه ی آتش گرفته ات
ناز رقیه که شده مغموم می کِشم
با ناخن شکسته کمی وقت بُرده است
خار از دو پای خسته ی کلثوم می کِشم
خود را به زحمت از وسط تیر و نیزه ها
جایی که هست جسم تو معلوم می کِشم
تا اینکه حنجر تو نریزد بهم حسین
آهسته لب به هر رگ حلقوم می کِشم
خولی و شمر، راه حرم را بلد شدند
از چادری که روی سرم نیست، رد شدند
من ماندم و غمی که نمی شد مهار کرد
گفتی فرار کن تو ... نمی شد فرار کرد
قبل از غروب، زیور و خلخال برده اند
دیدی مرا غمت به چه داغی دچار کرد
خولی نبود در ته گودال قتلگاه
پس با سری که رفته به خورجین چکار کرد؟
نفرین به آنکه بین تنورت گذاشته
لعنت به آنکه پای سر تو قمار کرد
جسم تو اینطرف، سر تو رفته آنطرف
بهر تو گریه، فاطمه ی بی مزار کرد
اینجا کنار پیکر تو، خواهر تو سوخت
آنجا برای غربت سر، مادر تو سوخت
#شام_غریبان
#شب_یازدهم_محرم
#رضا_دین_پرور
.
#شام_غریبان_امام_حسین
در کرب و بلا محشر کبری شده بود
از جوشش خون ،کویر دریا شده بود
از سوختن خیام و غارت که گذشت
هفتاد و دو گل بر سر نی ها شده بود
#محمدجواد_منوچهری
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
من باعث این دیده ی تر را نمیبخشم
این داغ سنگین مکرر را نمیبخشم
من نیزه و شمشیر و خنجر را نمیبخشم
زجر و سنان و شمر را دیگر نمیبخشم
من از طناب از ناقه از زنجیر بیزارم
از حرمله بیزارم و از تیر بیزارم
یادم نرفته حال و روز کاروان بد بود
هم صحبتی با مستهای بدهان بد بود
طرز نگاه این و آن بر خواهران بد بود
بدتر ازین ها خنده های ساربان بد بود
با چوب میزد ناقه ی من را تکان میداد
عمدا عقیق دزدی خود را نشان میداد
هرجا مهار ناقه را آزاد میکردند
بین مسیرم مشکلی ایجاد میکردند
فریاد میکردند هی فریاد میکردند
از ذبح بابایم به خنده یاد میکردند
اوباش بودند و بدوبیراه میگفتند
در پیش من بر شمر ای والله میگفتند!
کی میرود از خاطرم شبهای غمبارش
لعنت به شام و مردمش لعنت به بازارش
مظلومه زینب که گره افتاد در کارش
شد دستگردان چادر او بین اشرارش
اهل و عیالم داشتند ازغصه میمردند
من زنده بودم خواهرانم سنگ میخوردند
حالا پس از سی سال غرق اضطرابم من
با گریه نوزادها یاد ربابم من
دلخور ازین گرما و از این آفتابم من
شب آمده اما نمیخواهم بخوابم من
درخواب میبینم که در گودال هستند آه
بر سینه ی بابای مظلومم نشستند آه
#سید_پوریا_هاشمی
.
#شهادت_امام_سجاد
بودی علی؛ شبیه علی مقتدا شدی
با درد خو گرفته و دار الشفا شدی
در کارزار واقعه ی تلخ کربلا
از شاهدان غربت خون خدا شدی
از حمله ی حرامی و از غارت خیام
تا شاهد اسارت و صاحب عزا شدی
در بند تب اسیر و در آن بحر سرخ گون
تا ناخدای کشتی غرق بلا شدی
از کوفه تا به شام،چهل روزِ سیل غم
هر ثانیه به درد و غمی مبتلا شدی
با خطبه ها و هم قدم زینب علی
روشنگر حقایق کرب و بلا شدی
خون گریه ها و داغ چهل سال آزگار
شد جاودان و بانی این روضه ها شدی
زین العباد گشته ای از کثرت دعا
با سیل گریه خامس اهل بکا شدی
بودی شهید زنده ی دشت بلا ولی
مسموم زهر گشتی و حاجت روا شدی
چون مجتبی (ع)و باقر(ع) و صادق(ع) ،امام عشق
بی بارگاه و گنبد و صحن و سرا شدی...
#محمدجواد_منوچهری
#یا_سید_الساجدین_علیه_السلام
.
#مدح_امام_سجاد
دوم علی و خامس اهل بکا شده
عمرش تمام غرق سجود و دعا شده
صاحب صحیفه است و چهارم امام عشق
روشنگر حقایق کرب و بلا شده
حتی بدون گنبد و صحن و سرا ،بقیع
در احترام اوست که دارالشفا شده
شد افتخار مردم ایران که مادرش
ایرانی است و همسر خون خدا شده
با او بشر به معرفت و حق رسیده است
تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده
او هم کریم مثل کریمان دیگر است
خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده
#محمدجواد_منوچهری
#یا_سید_الساجدین_علیه_السلام
.
#شهادت_امام_سجاد
بهما تنها اهانت میشد ایکاش و جسارت نه!
شهادت بود ارث خاندان ما...، اسارت نه!
«قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی
کهآیا روضهایهم هست بیش ازاینعبارت؟ نه!
نوامیس رسولالله در آن خیمهها بودند
بهآتش میسپردم خیمه را...، اما بهغارت نه!
اگرچه آیهی تطهیر بر روی زمین افتاد
ولی ایکاش با دستان مشتی بیطهارت نه!
به دیدار کریمبنکریمی رفت در گودال...
نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه!
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر درجنگ
دلِسنگ و نشانِننگ میخواهد، مهارت نه!
به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما
بشیر از ما خبر میبرد، اما با بشارت نه...!
حسینبنعلی شمع همیشه روشن دلهاست
بهسعی دشمنان خاموش میشد اینحرارت؟ نه!
به لب آوای؛ "اَینَالمُنتقِم؟" دارد جهان بیتو
که دارد اشتیاق دیدنت را...، انتظارت نه!
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او
چون دید کسی بر سر بالینش نیست
سرگرم شد آتش به پرستاری او
#محمدعلی_مجاهدی
#روز_یازدهم
نبریدم!پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان رو صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر اورا بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام اورا اصلا
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله وا مانده
برسانید خبررا به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده..
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیهالسلام
#روز_یازدهم
اينهمه راه دويدم به سوی دلدارم
به اميدی كه در اين دشت برادر دارم
تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم
فكرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم
يک عبا داشتی و خرج علی اكبر شد
با چه از روی زمين جسم تورا بردارم
به وداع من و تو خيره بُوَد چشم رباب
خواندم از طرز نگاهش كه منم دل دارم
خيز و نگذار كه ما را به اسيری ببرند
منكه از راهیِ بازار شدن بيزارم
#سعيد_خرازی
#امام_حسین_علیهالسلام
لطف زمین گرم تو را نُه فَلَک نداشت
گودال تو چه داشت که مُلک و ملک نداشت
جز خانه ات تمام جهان خاک غربت است
بی کربلا بشر وطن مشترک نداشت
این حرف عاشقان تو هنگام مردن است
بی گریه بر تو زندگی اصلا نمک نداشت
مادر گذاشت خاک تو را بر زبان من
شیرش حلال باد به کار تو شک نداشت
یادش بخیر تا که تو لبخند می زدی
زهرا دگر نیاز به باغ فدک نداشت
آخر چگونه چوب به لبهای تو زدند...
#مجید_تال
#حضرت_سکینه
#روز_یازدهم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
#رضا_حاجحسینی
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم #قتلگاه
دَر قَتلِگاه آمدم و سَر نداشتی
جایی بدونِ زَخم به پیکَر نداشتی
دیدم تو را، چه دیدَنی اِی پاره ی دلم...
حَتّی لباسِ کُهنه ای دَر بَر نداشتی
جُز روی حَنجری که، هَمه بوسه اَش زدند
جایی برای بوسه ی خَنجَر نداشتی؟
زینب بمیرد، این همه خونی شُدی چرا؟
خواهر شود فَدای تو، یاوَر نداشتی؟
تَه مانده های پیرُهَنَت هَم رُبوده شُد
چیزی برای غارَتِ لَشکَر نداشتی...
اِی وای... سینه ی تو پُر اَز جای پا شُده
یکی دو تا که اِرث زِ مادَر نداشتی
بی کَس شُدی، زِ پُشتِ سَرَت نِیزه خورده ای!
حَق می دَهَم حُسِین، بَرادَر نداشتی!
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
از بچه هات هیچ کسی کم نمی شود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمی شود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته مقنعه محکم نمی شود
پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند
مرهم حریف شدت دردم نمی شود
هر کار میکنم بروند آن طرف، ولی
اوباش مانده دور و برم کم نمی شود
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
#محاوره
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
شمر کنار خواهر تو راه میره
#عبدالزهرا
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید..
آخر به سایه ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آن سان سوار آمد و این سان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن..
بین غریبه آمد و با نیزه دار رفت
زینب اگر چه وقت بلا پس نمیکشید
هرجا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
اورا چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بروی معجر زینب غبار رفت
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #روز_یازدهم
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وایحسین
تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین
خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را
خاک آلود تنت گشته رها وایحسین
آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است
شده گودال تو چون کوه منا وایحسین
پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت
از لباست نگذشتند چرا وایحسین
چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند
میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین
روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین
هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند
جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین
قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین
تو کریمی غم انگشتریت را نخورم
بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین
من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم
حال با شمر روم شام بلا وایحسین
کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟
بین مردم نبرد اسم مرا وایحسین
روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن
نشود خواهرت انگشتنما وایحسین
#عبدالحسین
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
پاره پاره حنجرت را بوسه باران می کنم
عضو عضوِ پیکرت را بوسه باران می کنم
.
خاکِ اینجا ای برادر بوی زهرا می دهد
قتلگاهِ اطهرت را بوسه باران می کنم
.
گیسوانم را به خونَت می زنم، قربانی ام
این مِنا و مَشعرت را بوسه باران می کنم
.
نقشِ نعلِ اسبها بر سینه ات اُفتاده است
قبله ی پیغمبرت را بوسه باران می کنم
.
دخترت افتاده روی پیکرِ بی راسِ تو
گیسوانِ دُخترت را بوسه باران می کنم
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
با نيزه روي زَخمِ تو مَرهَم گذاشتند
جِسمِ تو را به خاک، چه دَرهَم گذاشتند
.
من مانده ام چِگونه بِبوسم تَنِ تو را؟!
بَس نِيزه پُشتِ نِيزه و بَر هَم گذاشتند
.
بَر سينه ات نِمونه ی هَرچه سِلاح هست!
شَمشير و سَنگ و تيرِ سه پَر هَم گذاشتند
.
هم داغِ اَكبرِ تو و هم سوز تِشنگی
اَصلاً مَگَر بَرات جِگر هَم گذاشتند؟!
.
آمد زِ مَن رُقَيِّه سُراغِ تو را گِرِفت
پُرسيد كه: برای تو سَر هَم گذاشتند...؟
.
دَر كيسه هايِشان پُرِ سَر بود و روسَری
هَر آنچه بود زيوَر و زَر هَم گذاشتند
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
با اینکه می¬بینم، دلم باور ندارد
این جسمِ دلدار من است و سر ندارد؟!
ای معنیِ «أمّن یجیب» از جای برخیز
دنیا شبیهِ خواهرت مضطر ندارد
گر بی¬کفن ماندی، ز من دلخور نباشی
شرمنده¬ام، حتّی سرم معجر ندارد
انگار چیزی دیده باشد اولین بار
خورشید، چشم از صورت من بر ندارد
ای آسمان بر قتلگاهش گاه¬گاهی
آبی ببار، این تشنه آب¬آور ندارد
ای آهوان دشت بر داغش بگریید
این کشتۀ غرقه به خون مادر ندارد
یا رب مدد کن زیر کعب نی نمیرم
این کاروان جز من کسی دیگر ندارد
آسان کنم هر مشکلی را در سفر، لیک
مشکل، ربابی که علی¬اصغر ندارد
#فقیر_تهرانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست
چه کنم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بگریم به جوارش امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پرازخون نشدهست
دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست
برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست
در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست
فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ
بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟
عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند
غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست
#علی_انسانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم #اسارت #قتلگاه
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم
رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم
به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما..
به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم!
گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم
ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم
قبول! بی توسفر میکنم به شام اما..
کنار شمر برادر گمان نمیکردم
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم
سربریده به هرمادری نشان دادند
ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم
به آیه خواندن تو با همان لب زخمی
که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم
یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار
به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم
#حسین_قربانچه
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_زمان
بیا شامِ غریبون و به پاش کُن
بیا خاکی سرِ ما تو عزاش کُن
بیا چشم انتظارِ توست زینب
سوار ناقهی نامحرماش کن
....
شب است و تویِ آتیش خیمه تا سوخت
دلِ زینب تو این هول و بلا سوخت
بیا آقا کمک کن دست تنهاست
کمک کُن موی دختر بچهها سوخت
#حسن_لطفی
#امام_حسین_قتلگاه
سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین
سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین
شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند
شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین
به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید
سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین
کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم
سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین
لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد
زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین
به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده
نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین
مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی
تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_مناجات
ای نفس مطمئنّهی قالوا بَلَی حسین
راضیترینِ خلق به جام بلا حسین
ای از ازل حرارت داغ تو شعلهور
جان جهانیان به غمت مبتلا حسین
آلودهایم و نام تو را جار میزنیم
نام تو میدهد دل ما را جلا حسین
ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَیالصّلوة
ای در گلوی مأذنههامان صلا حسین
سر دادهای که سر بدهی سِرّ عشق را
بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین
در سینهام محبت تو موج میزند
ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین
دلدادهی تو را چه هراس از قیامت است؟
آنجا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟
وقتی به شوق کربوبلا سینه میزنم
حس میکنم دلم شده ایوان طلا حسین
جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر
یک شب میان تشنگی کربلا حسین
گل میکند به روی لبم وقت رفتنم
بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"
#علی_سلیمیان
#حضرت_زینب
#قتلگاه #روز_یازدهم
بعد تو کی واسه من تب میکنه
کی منو سوار مرکب میکنه
نگرانم حالا که دارم میرم
کی تن تورو مرتب می کنه
#علی_ذوالقدر
#شام_غریبان
او میدوید و من میدویدم
او سوی خیمه من سوی دختر
او میرسید و من میرسیدم
او دارد آتش من دست بر سر
او میکشید و من میکشیدم
او موی طفلان من آه یکسر
او شعله مارا من دستِ دختر
او گوشواره من وای مادر
او میکشانَد طفلِ تو بر خار
من میکشاندم خود را مکرر
او مینشانَد سر را به نیزه
من مینشاندم بوسه به حنجر
او میزند باز من میزدم باز
او خیزران را من دادِ دیگر
او حرفِ غارت من آه عباس
او خنده بر ما من وای معجر
او مانده آنجا من ماندم اینجا
او با لباست من بی برادر
او رفت آخر من رفتم آخر
او پشت خیمه من سمت پیکر
در هول آتش سمت رُباب است
بر روی نیزه چشمان اصغر
#حسن_لطفی