#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_ولادت
شیرین تر از شکر که بر لب می نشیند
بر روی لب یا رب و یا رب می نشیند
الحمدلله بر لبان دائم الذکر
اسماء حسنایش مرتب می نشیند
توحید را باید بیاموزد به خوبی
هر دانش آموزی به مکتب می نشیند
باب الحسن باب الی الله است بی شک
طالب برای درک مطلب می نشیند
تنها به شوق فتح بابی سالک شهر
پشت در این خانه هر شب می نشیند
عبدم همان عبدی که با دستی به سینه
در نزد مولایش مودب می نشیند
اِنّی اُحِبُّک های من از دل بر آمد
پس خوب بر جان مخاطب می نشیند
وقت توسل نام آقایم به جای
اوراد و اذکار مجرب می نشیند
پس می نویسم " یا الهی" را "حسن جان"
اِنّی تَوَسَلتُ بِکُم مولا حسن جان
قال نبی المؤتمن اهلا و سهلا
قال امام الممتحن اهلا و سهلا
گرم خوش امد گویی ات هستند اقا
فرمود زهرا سوما اهلا و سهلا
جمع کسا با تو یقینا جمع تر شد
ای چارمین پنج تن اهلا و سهلا
عین الرسولی و به عشق تو بلند است
اوایی از سوی قرن اهلا و سهلا
کعبه نشسته در سر راهت بخواند
دوم علی بت شکن اهلا و سهلا
زهرا بپوشاند تو را و دم بگیرد
با دکمه های پیرهن اهلا و سهلا
هم حیدر و هم فاطمه هم مصطفایی
جمع همه در یک بدن اهلا و سهلا
شیرینی عمر بتول و مرتضایی
ای خسرو شیرین دهن اهلا و سهلا
یک زن تمام کفر مطلق بود دیروز
ای خار چشم بیوه زن اهلا و سهلا
اوازه ات پیچیده در جان طبیعت
سر میدهد مرغ چمن اهلا و سهلا
از محضرت دارم تمنایی ولیکن
پیش از شروع هر سخن اهلا و سهلا
من رعیتی هستم که اربابم رسیده
ای حضرت ارباب من اهلا و سهلا
از عالم زر عاشق روی تو هستم
ای حضرت عشق کهن اهلا و سهلا
روزی می ایی دیدن قربانی خود
پس مینویسم بر کفن اهلا و سهلا
لبهای من از ذکر تو سیری ندارد
یا نور عینی یاحسن اهلا و سهلا
اهلا و سهلا یابن زهرا یابن حیدر
اهلا و سهلا مجتبی یا سبط الاکبر
با نور تو نور سحر از سکه افتاد
تا آمدی شمس و قمر از سکه افتاد
افتاده بود از سکه یوسف بعد حیدر
تو آمدی و بیشتر از سکه افتاد
وقتی که هستی قبله ی سیار عالم
پس کعبه حق دارد اگر از سکه افتاد
بوسیدن روی تو احلی من عسل بود
شیرین زبان پیشت شکر از سکه افتاد
بیش از طلا خاک قدمهایت می ارزد
با گرد راهت سیم و زر از سکه افتاد
بس بود اگر تنها تو بودی مرد خلقت
بعد از هبوط تو بشر از سکه افتاد
سر هم اگر نذرت کنم بی آبرویی ست
ای سرورم اینگونه سر از سکه افتاد
جز قبر خاکی تو من جایی ندارم
در چشم من کوه و کمر از سکه افتاد
خیلی حسن آمد به دنیا بعد تو لیک
حسن تو اقاجان مگر از سکه افتاد ؟
بین تمامی حسن ها شاهکاری
ای مجتبای حیدری همتا نداری
روح زلال شبنمستان مدینه
خورده گره با نبض تو جان مدینه
انوار تو دنیای ما را کرده روشن
ممنونتیم ای ماه تابان مدینه
دیگر فراز ماذنه بر خود نبیند
مثل تو داوود خوش الحان مدینه
خدمتگزاران تو اهل اسمانند
جبرییل و میکائیل دربان مدینه
روی کرم روی سخاوت استوار است
در سایه ی مهر تو بنیان مدینه
بعد از امیرالمومنین سوی تو باشد
چشمان پر اشک یتیمان مدینه
در شهر عمری خانه ات را میشناسند
بیت الکرامت بیت الاحسان مدینه
از ابروی خویش حتی ابرویی
دادی به مسکین پریشان مدینه
دیروز در دولت سرایت سائلی بود
امروز شد یکباره سلطان مدینه
از برکتت هرشب تنور شهر گرم است
عطر تو را دارد فقط نان مدینه
پی میبرد دل کندن از خاکت چه سخت است
هر کس که شد یک دفعه مهمان مدینه
ما را شهید تربت پاکت نوشتند
پس جان ما بادا به قربان مدینه
قطعا خبرهای خوشی دارد به دنبال
بیداری فردای وجدان مدینه
جای قلم تیغ دو دم باید بگوید
در شرحی از ان روی پنهان مدینه
روزی رسد بر گوش وراث سقیفه
امواج فریاد خروشان مدینه
صبح فرج ال خلیفه تار و مار است
با ضربه شصتی از گروهان مدینه
باشد قرار منتقم با فاطمیون
بعد از ظهورش دور میدان مدینه
پر میشود از دودمان لات و عزی
سلول به سلول زندان مدینه
نام علی و بچه هایش را گذاریم
بر هر ورودی اتوبان مدینه
عالم رسد بر خانه ی زهرا اطهر
وقت عبور از هر خیابان مدینه
دنیا به جز اولاد زهرا شهروندی
فردا نمی بیند در استان مدینه
شیرین کند مانند سوهان قم اینبار
کام جهان را طعم سوهان مدینه
از طرح ایوان نجف الگو بگیریم
در نقشه ی احداث ایوان مدینه
پر میشود صحن بقیع از عطر مهدی
این است فردای درخشان مدینه
چشم انتظار انتقامی آتشینیم
صبح فرج ای کاش باشیم و ببینیم...
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
اگر ربنا ربنا کرده ام..
سحرها خدا را صدا کرده ام..
خودم را بر این سفره جا کرده ام..
دراین پانزده شب دعا کرده ام..
خدایا به عهد الست حسن...
بده دست من را بدست حسن
من امشب برآنم که مثل قدیم
دلم را ببندم به راه نسیم
دراین ماه با یاعلی، یا عظیم
بیوفتم بدست و به پای کریم
کریم کریمان عالم حسن!
دمت گرم! دردت به جانم حسن!
تو سبحان ربّی الاعلای من
تو والتین و یاسین و طاهای من
تو دیروز و امروز و فردای من
تو یاربّ و یاربّ شبهای من
به کوری آن دو زن فتنه گر
بگو یا حسن یا حسن تا سحر
درآن شب که عالم قمردار شد
درخت نبوت ثمردار شد
علی نذر کرد و پسردار شد
زمین پیش پایش خبردار شد
چه بهتر ازینکه به هر انجمن..
به زهرا بگویند ام الحسن!
حسن اسم اعظم حسن کل دین
حسن حق مطلق حسن بی قرین
حسن کیست ایاکِ هر نستعین
حسن کیست گردن زن ناکثین
به حلم حسن دشمن اقرار کرد
معاویه را صلح او خوار کرد
منی که شدم مبتلای حسین
زمین خورده ام پیش پای حسین
شدم وقف دولت سرای حسین
چه بهتر که محض رضای حسین...
بپا خیزم و باز طوفان کنم
دوباره حسن جان حسن جان کنم
حسین است مست وقار حسن
حسین است هرجا کنار حسن
حسین است دنبال کار حسن
حسین است در اختیار حسن
حسینی که سرها کف پای اوست
امیری حسن روی لبهای اوست!
برو طوس صحن رضا را ببین
نجف باش و ایوان طلا را ببین
شلوغی کرببلا را ببین
خودت غربت مجتبی را ببین...
دم گنبد شاه عبدلعظیم...
بگو یا حسن ای غریب کریم
بزودی همه چشمه ها جاری است...
بقیع حسن پر ز معماری است
و هرنوکری گرم یک کاری است
تمام ضریحش طلاکاری است
براین غصه با عشق حاکم شویم
همه وارد صحن قاسم شویم..
به این فکر کردی چرا شد سپید؟!..
مویی که بر آن شانه زهرا کشید
غمی که حسن دید را کس ندید
حسن درهمان کوچه هاشد شهید
اگر صبر او حرف هر منبریست!
بدانید مردم! حسن مادریست..
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_مدح
"بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من...
که گرد عقل بشوییم از دل و از جان
غبار هوش فشانیم از سر و از تن
خوشا شراب تماشا که جام جامش را
ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن
کسی که مستی دیدار دیده میداند
که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن...
حدیث باده به قول و غزل کشید آخر
مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن...
بیان قدر تو مستغنی است از تقریر
صفای ذات تو بالاتر است از گفتن
ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر
ز طوق امر تو گردون نمیکشد گردن...
شکستِ شیشه درستی نمیپذیرد لیک
دل شکسته ز لطف تو میتوان بستن...
به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو
هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن
ز ضبط عدل جهانپرور تو خوبان را
ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن
به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند
که بیاجازت دربان رود صبا به چمن...
اگر تصور لطفت کند عجب نبود
که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن
نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید
که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن...
اگر به دشمن خود صلح کردهای چه عجب
که عادت است به لقمه دهان سگ بستن...
مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟
مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟...
مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان
چه شکوهام دگر از غربت است یا که وطن...
رسید وقت دعا ختم کن سخن «فیاض»!
که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن...
معاندان تو را باد تیر در دیده
ملازمان تو را در بر از دعا جوشن"
#فیاض_لاهیجی
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
شد جشن ولادت تو نزدیک حسن
گویند ملائک به تو تبریک حسن
از یمن قدومت همه جا نورانی است
افسوس که قبر توست تاریک حسن
#بهروز_مرادی
#امام_حسن_ولادت
#رباعی
چون خلق جهان کرد خدای ذوالمن
خّلق حسنی خواسته به وجه احسن
از روی حسن، حُسن امامت افزود
پس گفت به لفظ قدرت احسن احسن
#اشراق_آصفی
#امام_حسن_مدح
باغ دل بتول و علی را ثمر حسن
دُر زینب است و لعل حسین و گهر حسن
شاه جهان علیست چه شاهی که بهر او
شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن
در مدح مرتضی چه بگویم کزان تبار
دختر شدهست زینب کبرا، پسر حسن!
گردون طواف خانهی زهرا کند که گشت
ماه شبش حسین و به شامش سحر حسن
بر منتجب چه نام نهم غیر مجتبی
آن شاه حسن را چه بخوانم مگر حسن
ورد زبان عالمیان نام احمد است
ورد زبان حضرت خیرالبشر حسن
جانم به اهل بیت نبی! هر چهارده
اهل کرامتاند ولی بیشتر حسن
صحرا به یک اشاره شود حجرهی طلا!
باری کند ز لطف به خاک ار نظر حسن
هر روز کوچه کوچه پی سائلان روان
هر شب به کوچه های فلک رهگذر حسن
اندوهگین ماتم فرق علی حسین
اندوهگین روضهی دیوار و در حسن
آید صدای فاطمه بر گوش قدسیان
ای بی کفن حسین...الا خون جگر حسن!
لعنت به هرکه خوار و ذلیلت شمرده است
کوری چشمشان به توام مفتخر حسن
یا ایهاالعزیز! تو عزت عطا کنی!
هرکس که شد گدای تو شد معتبر حسن
جان مرا خدای کند خشت صحن تو
لطفی! که این دعا بشود "کارگر" حسن
از من سلام سوی خداوندگار حُسن
من کیستم؟؟ سلام خداوند بر حسن
#علیرضا_نورعلی_پور
#امام_حسن_مدح
فقیر آمد سراغش سیر برگشت
سفیه ساده، با تدبیر برگشت
کرامت خواست سر بالا بگیرد
حسن را دید و شد تحقیر ،برگشت
هزاران حیله آل امیه
برای جنگ ،بی تاثیر برگشت
خدا تنها خبر دارد که دستش
کجاها رفت تا شمشیر، برگشت
چه آمد بر سرش در کوچه آن روز
که کودک رفت اما پیر برگشت
مسیر خانه تا مسجد ،کم، اما
حسن با مادر خود دیر برگشت
نوشتند او میان کوچه دق کرد
فقط با معجزه ،تقدیر برگشت
برای زینب عاشورا شد آغاز
چو تابوت حسن با تیر برگشت
#نفیسه_سادات_موسوی
#امام_حسن_مدح
عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگترین واژه درجهان من است
اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است
همیشه أشهَدُ أَنّ حسن کریم الله
پس از علی ولی الله در اذان من است
گدای سفره ی او بوده اند اجدادم
همین بزرگترین فخر خاندان من است
به تیره روزی شب های خویش مفتخرم
برای اینکه حسن ماه آسمان من است
غم نداری خود را نمیخورم هرگز
چرا که مُهر حسن پای آب و نان من است
مرا به شاعر درگاه او شناخته اند
هزار شکر که در شهر این نشان من است
قبول اگر غزلم در خور مقامش نیست
ولی محبت او برتر از توان من است
اگر چه جان جهان شد برای ما اما
همیشه گفته حسن جان حسین جان من است
#سجاد_روانمرد
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
شبنم ز پاکی تو، به گلبرگها نوشت
گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر
باران کرَم نمود و ترنّمکنان سرود
کز هر چه ابر، دست تو گوهر نثارتر...
شهر مدینه با فقرا جمله واقفاند
آن شهر کس نداشت ز تو سفرهدارتر
ایّوب دید صبر تو، بیصبر گشت و گفت
چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر
نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی
ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر
بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک
آیینهای نبود ز تو بیغبارتر
باشد یکی، قیام حسین و قعود تو
گشتی پیاده تا که شود او سوارتر...
#علی_انسانی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
هرکه دیدست تو را گفته که ماشاالله
قامتت قامت سرو است و رُخت همچون ماه
نه فقط اهل زمین بلکه رسید از ملکوت
بانگ "لا حول و لا قوة الا باالله"
حافظ از روي تو گفتهست جهانگیر شود
هر که شد حُسن جمالش به ملاحت همراه
مادرت خیرِ نسا و پدرت خیرِ بشر
جز خدا نیست کسی از درجاتت آگاه
زور بازوی علی داری و شاهد دارم
بردهای جنگ جمل را تو به یک گوشه نگاه
تو کریمی و کرامت شده نازل از تو
دست از دامن لطف تو نگردد کوتاه
قلم و شاعر و دفتر همه حاجت دارند
این غزل نذر غریبی تو إنشاءالله
#سیدحسن_رستگار
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
گستردهاند سفرهی دارالنعیم را
سوزاندهاند شعلهی داغ جحیم را
کوثر به جوش آمد و دریا خروش کرد
با خویش بُرد طعنهی تلخ عقیم را...!
با هر حسن حسن، حسناتم زیاد شد
طوری که محو کرده تمام بدیم را
از «من» الی «تو» در رمضان الکریمها
بگشودهاند صَد طرق مستقیم را
گویی برای بودن هم آفریدهاند
دست من و عبای امام کریم را
بر روی شانههای پیمبر کشیدهای
...تصویر شاعرانۀ سیب دو نیم را
شیعه بدون لطف امامش شکستنیست
آقای مهربان...! پدری کن یتیم را
ما با توأیم... با تو... وَ سوگند میخوریم
در روز حشر هم به تو پیوند میخوریم...
#یاسر_حوتی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقهی شب را جدا کند
بر شانهی سپیدهترین صبح بیغروب
خورشید، آبشارِ طلایی رها کند
میلاد مجتبیست که اعجاز مقدمش
با باغ، آن کند که نسیم صبا کند
آمد که با فروغ شبافروز روی خویش
هر سو دری به خانهی خورشید وا کند
شب را به یُمن مقدم او صبح کرده است
هر کس چو ماه، در دل شبها دعا کند
امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم
غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند
چون آسمان عاطفه، باران اشک باش!
تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند
چشم ستاره باش و به دامان شب ببار!
تا دردِ سینهسوزِ غمت را دوا کند
بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند!
تا باغ را به خنده، لبت آشنا کند
گلواژهی نگاهِ تو در روح زردِ باغ
جشن بهارگونهشدن را به پا کند
#غلامرضا_شکوهی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفهام باز توان آمده است
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
كه صدای ملكوتی اذان آمده است
چه نشستید! درِ میکدهها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید
حال که صحبت مستی به میان آمده است
تا كه از راه رسيدهست مسيحاي حرم
به تن مُردهی طبعم ضربان آمده است
روزهداران شب پانزدهم! مژده دهید
نمک سفرهی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد
سورهی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد
کوچهباغ از نفس یاس، معطر شده است
شب شهر از قدم ماه، منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوهات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو میریزد و خرمای لبت
رطب سفرهی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفرهی ماه مبارک برکت دارد، لیک
با قدمهای شما با برکتتر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمدهایم
بر در خانهی ارباب کریم آمدهایم
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی،
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم!
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای دل آلودهی من
اگر از صحن لبانت برسد آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی گر
تهِ صف یوسف دلباخته را میبینی
کوهکن میشوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی!
بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد
باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو
«کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا
روشنی بخش دل آل عبا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم انگشتنما بودی تو
شبی افطار بیا خانهی ما مهمان باش
ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاهت بوده
آخر عرش خدا، اول راهت بوده
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیات سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیات پیر شدی؟
آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين
از چه يک عمر در آن راه زمينگير شدي
خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست
"شيشهی عطر خدا، خورد به ديوار شكست"
#محسن_عرب_خالقی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
درماه رحمت جلوهی توحید آمد
نومیدی از دل رفته و اُمید آمد
ماهِ فَلک نقرهفشانی کرد از شوق
در نیمهی ماه خدا، خورشید آمد
خورشید بر دستان مولا دیدنی بود
از این کرامت، شوق زهرا دیدنی بود
این گلشن توحید چشمانداز دارد
چون باغ جنت جلوهای ممتاز دارد
از عرشِ اعلا تا همین باغ بهشتی
جبریل چون پروانهای پرواز دارد
کروبیان در آسمان، آئینه بستند
یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستند
آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت
با لهجهی شیرین خود، نام خدا گفت
او بر خدای خود گواهی داد و دیدند
او اشهدش را زبتدا تا انتها گفت
آری امام است و زخود اعجاز دارد
بر کل خلقت افتخار و ناز دارد
وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود
وقتی پیمبر غرق در انوار او بود
جبریل از سوی خداوند جلی گفت
نام حسن زیبندهی این ماهرو بود
آری حسن او را خداوند مبین گفت
باید براین حُسنآفرین، صدآفرین گفت
گفتم حسن، عشق تو در دل شعلهور شد
گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوهگر شد
گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد
گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد
تو جلوهای از رحمت ربّ رحیمی
من سائلم؛ اما تو مولای کریمی
در راه دین، امر تو قانون است مولا
دل برشما شیدا و مفتون است مولا
صُلحت زمینهساز عاشورای عشق است
اسلام بر صلح تو مدیون است مولا
فرمان تو، جلوهگر از آیات نور است
این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است
پیوسته در حُسن عمل، تو جلوه کردی
صدبار در جنگ جمل، تو جلوه کردی
در کربلا گرچه نبودی، قاسمت بود
در بانگِ احلی من عسل، تو جلوه کردی
گلهای باغت را که خیراندیش کردی
دو شیر را نائب مناب خویش کردی
بر لوح هستی خط زرینی به عالَم
احیاگر این مکتب و دینی به عالَم
کلک «وفایی» با خط زر مینویسد
تو افتخار آل یاسینی به عالَم
نیکو شده با مدحت تو حالم امشب
مُهری بزن بر نامهی اعمالم امشب
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم
بیا به خانهی خود، منزل شماست دلم
اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم
که از اضافهی آب و گِل شماست دلم
من آفریده شدم تو دل مرا ببری
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
تو آمدی، رمضان سفرهی ضیافت شد
شب تولد تو، تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شدهای
چهار رکعت یومیههای من شدهای
سه بار زندگیات را به این و آن دادی
جذامی آمده و روی خوش نشان دادی
به آنکه گفت به تو ناسزا، امان دادی
گرسنه بود و به او قرصهای نان دادی
هزار سفره اگر هم فراهم آورده
کَرَم کنار کریمی تو کم آورده
ازل ندیده دگر تا ابد همانندت
غزل چه هست به جز بندهای دربندت
جمل شکسته شده فتنهاش ز ترفندت
عسل شدهست چه شیرین ز کام فرزندت
برای روز مبادا دوتا پسر داری
دوتا پسر که نه، یک جفت شیر نر داری
سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت
و نیست صحبت سازش در عالم صلحت
نبود تیغ برندهتر از دم صلحت
بپاست کرب و بلا از مُحرم صلحت
سکوت تو ثمرش میشود قیام حسین
شما امامْ حسن هستی و امامِ حسین
تو اعتبار زمین، افتخار زهرایی
قرار فاطمهای، بیقرار زهرایی
توئی که تا به ابد رازدار زهرایی
میان کوچه فقط تو کنار زهرایی
دوباره حرف تو شد، نام مادرت بردم
مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم
#محمد_رسولی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#قبرستان_بقیع
من تو را در حُسنِ روزافزون، سرآمد میکشم
آیتی از آیههای ذاتِ سرمد میکشم
تا جمالت را به زیبایی ببینم، بارها
در ضمیرم نقش سیمای «محمد» میکشم
از حریم پاک تو، تا «قُبّه الخَضرا»ی عشق
با نگاهِ عاشق خود، خطِّ ممتد میکشم
خسرو خوبان عالم! ای کریم اهل بیت
شرمساری پیش تو، از کردهی بد میکشم
گرچه از ذوق عبادت، سالها بی بهرهام
با بلور اشک خود، تصویر معبد میکشم
آه، ای سردار مظلومی که تنها ماندهای!
خجلت از رخسار آن نفسِ مجرّد میکشم
چون شنیدم از دهانت، سودهی الماس ریخت
دامن از یاقوت و مرجان و زِبَرجد میکشم
آب شد سنگ صبور، از آن همه صبر و شکیب
وسعت صبر تو را، بی مرز و بی حد میکشم
روضهات با خاک، یکسان است، ای روح نماز
من به نام نامیات، طرح مجددّ میکشم
تا نسوزد، تربت پاکت ز هُرم آفتاب
در خیالم، سایبانی، مثل گنبد میکشم
تا ببوسم گلشنات را مثل یاس و اطلسی
پشت «دیوار بقیع»ات، بارها قد میکشم
تا بشویم، گردِ غربت را، از آن تربت به اشک
منّت از مژگان خود، هر قدر باید، میکشم
میروم از این حرم، اما دلم پیش شماست
گاهِ رفتن، نیّت خود را مرددّ میکشم
میروم با بی قراری، باز میگردم به شوق
جلوهی عشق تو را، در رفت و آمد میکشم
من به یادِ این کبوترها، که مهمان توأند
بعد از این نازِ کبوترهای «مشهد» میکشم
تا زیارتگاه دلها، لالهزار مجتبیست
سرمهی چشم «شفق»، خاکِ مزار مجتبیست
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
ای غریبی که غربت چشمت
غزل ناب آشنایی شد
حس و حالت به شعر جان بخشید
حُسن تو آیتی خدایی شد
چهل و هفت گردش کامل
سهم دنیای توست؛ اما دل
آنقدر حول محورت چرخید
که دل آسمان هوایی شد
صلح تو جنگ نابرابر بود
قلم عهدنامه خنجر بود
شاهد این مثال آوردم
پسرت را که کربلایی شد
ای نگاهت به سبزی قرآن
صوت بارانی تو المیزان
هرکه از جام تو عسل نوشید
چشمهایش طباطبایی شد
دو برادر نگو! دو نیمۀ سیب
هر دو بودید کمسپاه و غریب
پس چرا آستان تو خاکیست
او چرا گنبدش طلایی شد؟
کربلا و مدینه و کوفه
با زیارات غیر معروفه
همه را گشتم و نفهمیدم
این غزل عاقبت کجایی شد
#احمد_علوی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز
زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار
زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است
که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار
تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش
نه در مقابل این پای تا به سر زنگار
کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد
مراست در پی هر یک، هزار استغفار...
روایتیست شریف از کتاب القطره
که قطرهایست ز دریا و وصف توست بحار
که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر
امیر قصر کلام و عمارت گفتار
امام خطبه طلب کرد خطبهای از تو
ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار
تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم
شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار
کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر
کسی ندیده چنین آفتاب در انظار
زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش
شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار
پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی
چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟
علیست باب الهی علیست حصن حصین
علیست پرسش اول علیست آخر کار
موالیان علی مؤمناند و گوهر قدر
و منکران علی کافرند و بیمقدار
چنان مدیح علی از زبان پاک حسن
نشست بر دل کروبیان عرشسوار
که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت»
فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار
فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را
هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار
ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست
ثنای حُسن تو گفتهست حیدر کرار
#هادی_جانفدا
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
وقتی بساطِ مستیمان جور میشود
نامِ تو سبز میشود انگور میشود
«حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت
«سین»اش میان سفرهی ما سور میشود
ما بینوا و نان و نوا «نونِ» نام توست
با گفتن از تو نان و نمک نور میشود
نامت ستارهایست که با هر طلوعِ آن
چشم حسودهای دمت کور میشود
وقتی هجاهجا به تو نزدیک میشویم
بیچارگی قدمبهقدم دور میشود
نام تو را ادامهی کوثر نوشتهاند
از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشتهاند
شد آبروی دفترِ ما «حاوسینونون»
شعرآیهای مُقَطّعه با «حاوسینونون»
سرمشقهای دَم زده از «عینولامویا»
راه سلوکِ ما شده تا حاوسینونون
خواندیم اسمِ اعظمِ پروردگار را
با یا هجاهجای تو؛ «یا حاوسینونون»
دیدیم بر کلیدِ مفاتیحِ مستجاب
منقوش بود جای دعا «حاوسینونون»
لکنت نوشتهایم، که با آن صدا زدیم
شعرِ بلندِ نامِ تو را «حاوسینونون»!
گُنگیم در نوشتن از اوصافِ نامِ تو
این شعرهای لال کجا و مقام تو!
ما سائلانِ دست به دامان گرفتهایم
سخت است زندگی؛ ولی آسان گرفتهایم
ما خاکسارهای تو در هر تیمّمت
کشکول، زیر نمنمِ باران گرفتهایم
رزقت زیاد و ریزهخوریهای ما کم است
از نانخورانِ خانهی تو نان گرفتهایم
ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم
معنا برای واژهی درمان گرفتهایم
وقتِ سلوک، از نفسِ ذاکران تو
ذکرِ «حسینجان» و «حسنجان» گرفتهایم
وقتی دو نعمت است دَمِ هر نفس زدن
باید حسین دَم شود و بازدم حسن
ای واژهی سکوتِ پُر از حرف؛ امام صبر!
ای آنکه ریختند به کام تو جام صبر!
با پِی کنندهی شترستان چه کردهاند؟!
ای ذوالفقارِ زخمی دامِ نیام صبر!
وقتی نمازِ ذکر علی در قعود بود
برپا نگاهداشتیاش با قیام صبر
حافظ سکوتِ سرخِ تو را یک جگر گریست
تا گفت: «سنگ، لعل شود در مقام صبر»
باید نوشت مقتلی از روضهی سکوت
با نام گریهدارِ «امامی به نام صبر»
ای صبرِ تو، تجلّی پیکارِ کربلا
باید تو را نوشت جلودارِ کربلا
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
نشستم گوشه ای از سفرهی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
مُعزالمؤمنین خواندن، مذل المؤمنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
خدا واداشت جبراییلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت، تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت..
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرهی همواره رنگینت
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
کیست او؟ آن که بین خانهی خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
او که انگار در تمام قرون
هرچه غربت معاصرش بودهست
او که از روزهای کودکیاش
شعله در خانهی دلش افتاد
دم به دم داغ ظهر عاشورا
در نفسهای آخرش بودهست
نه فقط شد مدینه مدیونش
کربلا میوه داد از خونش
"آن شهیدی که سیدالشهدا
هر شب جمعه زائرش بوده ست"(۱)
صلح او تیغ در نیام علی است
کربلا جلوهی قیام علی است
باطن تیغ مرتضیست یکی
فرق قصه به ظاهرش بودهست
آن زمان که مسافری خسته
لب گشوده به طعنه و توهین
میزبان در عوض فقط فکر
آب و نان مسافرش بوده ست
"دوستان را کجا کند محروم
او که با دشمنان نظر دارد"(۲)
دشمنش میهمان سفره ی اوست
چه رسد آن که شاعرش بودهست
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
جاری از طور ولایت شده سرچشمۀ نور
چشم دل خیره شد از دیدن این چشمانداز
تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روحالله»
سخنی روحافزا، زآن دو لب روحنواز
گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت
زُهره گردید همآغوش جگرگوشۀ ناز
به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟
یا نبی آمد و شقّالقمر است این اعجاز؟
مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک»
وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز
ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد
ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز
به خدا آینۀ حُسنِ رسولاللهی
ای ظهور ازلی، ای ابدیّتپرواز
به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست
آفرین خواند بر آن صورت و صورتپرداز
جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت
در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟
کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض
تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز
از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی
رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز
همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود
دست نامحرم از این مکتب محرومنواز
آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود
یک وفاپیشه و یک جانبهکف و یک سرباز
اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند
ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز
عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست
چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز
مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد
راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز
ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک
خلق در شیب نشیباند و تو در اوج فراز
غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد
ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز
تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع»
هر گفتار غمی، سوی تو میآید باز
شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد
عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز
آرزوی «شفق» این است که گاهی او را
به طواف حرم پاک تو بخشند جواز
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
خیل ملک مقابلشان سجده میکنند
اینها خدا نیاند ولیکن خداییاند
هرکس که میرسد سر اطعام میبرند
فرقی نمیکند که فقیران کجاییاند
یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز
اینها همان مقدمۀ آشناییاند...
سوگند میخوریم که پروانه زادهایم
همسایۀ قدیمی این خانوادهایم
تو آسمان جودی و ما یا کریم تو
پرواز میکند دل ما تا حریم تو
احساس میکنم به تو نزدیک میشوم
وقتی که میوزد سر راهم نسیم تو
وقت کرامت است که از راه آمدهست
آن آشنای کوچهنشین قدیم تو...
سوگند میدهیم خدا را در این سحر
بر پینههای رحمت دست کریم تو
ما را همیشه سائل دست شما کند
ما را به زیر پای شما خاک پا کند...
ای در هوای پاک نگاهت سلامها
نامت نداشت سابقهای بین نامها
ای سبزی بهار خدا! سیر میشوند
از عطر سفرههای حضورت مشامها...
در کوچهات کسی به کسی جا نمیدهد
مکثی نما به شوق چنین ازدحامها
سائل شدن کنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
تو سفرهدار شهر خدا، ما گدای تو
مثل کبوتریم و اسیر هوای تو
آنکس که پیش پای شما خم نمیشود
در خانۀ فرشته هم آدم نمیشود
آقای من بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمیشود
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
آرامش تو باعث طوفان کربلاست
بیصلح تو، قیام مُحَرم نمیشود...
تا کربلا رسید صدای سکوت تو
این قیل و قالها به فدای سکوت تو
ای از هزار حاتم طائی کریمتر
لطف تو از تمام کریمان قدیمتر...
تو ابتدای نسل طهورای کوثری
هرکس حسودتر به تو باشد عقیمتر
در این مسیر رو به خدایی ندیدهایم
از رد پای گیوۀ تو مستقیمتر
در کربلا به آینهات سنگ میزنند
هرکس شبیهتر به تو جرمش عظیمتر
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
#علی_اکبر_لطیفیان
#مناجات
#امام_حسن_علیه_السلام
سائلی بر لب خود ذکر خدایا دارد
کرمت را دل بیچاره تمنا دارد
تو همان رب کریمی که همه میدانند
با گنهکار گرفتار ، مدارا دارد
ناله عبد گنهکار و نگاه لطف و
کرم هر شبت ای یار تماشا دارد
این چه ماهیست که حتی دل آلوده ی من
هوس رفتن تا عرش معلا دارد
دست پر آمده ام ، بار گنه آوردم
چه کسی محضر تو قدرت حاشا دارد ؟!
صید دنیا نشود نوکر حیدر هرگز
که هوای دل ما را خود مولا دارد
هر که در خانه ی ارباب بیاید مردم
کی بدل واهمه از موج بلایا دارد ؟!!
از نمازم همه دم بوی حسین می آید
چونکه سجاده ی من تربت اعلا دارد
یاحسن گفته ام و پیش کریم آمده ام
ذکر زیبای حسن معجزِ عیسی دارد
....
جان عالم بفدای دل بی تاب حسن
در دلش روضه ی نا خوانده ی زهرا دارد
هر سر موی سفیدش بخداوند قسم
خبر از قصه ی آن کوچه غم ها دارد
کوچه و مادر و ضرب لگدِ آن نامرد
من بمیرم برایش بخدا جا دارد
#حسین_رحمانی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
با شما این دل آشفته به سامان شده است
رزق سائل سر این سفره فراوان شده است
کار ما سائلی و کار تو احسان شده است
دردهامان همه با لطف تو درمان شده است
سالیانیست که ما شهره ی این انجمنیم
بی قراران حسینیم و گدای حسنیم
از ازل ایل و تبارم همه نوکر بودند
نوکر خانه ی اولاد پیمبر بودند
مستمند کرم حضرت حیدر بودند
باده نوش از قدح ساقی کوثر بودند
من که غیر از تو خریدار ندارم چه کنم
سخت دلداده این ایل و تبارم چه کنم
تو رسیدی و علی طعم پدر بودن را
و نبی صاحب فرزند پسر بودن را
فاطمه مادر یک قرص قمر بودن را
و خدا خالق خورشید دگر بودن را
حس نمودند و به یمن قدمت باران شد
با کریم دوجهان کار گدا آسان شد
دم به دم از نفسش خیرالعمل میریزد
پیش پایش قمر و شمس و زحل میریزد
او بیاید به یقین خون جمل میریزد
کربلا از لب فرزندش عسل میریزد
نور رخساره او جلوه گر ماه شده
نقش انگشترش العزه لله شده
گرچه در سینه خود غصه و غم داشت حسن
بیشتر از همه خلق کرم داشت حسن
سایه ی لطف، همیشه به سرم داشت حسن
حسرتم این شده ای کاش حرم داشت حسن
آسمان سقف و زمین صحن مزار حسن است
بی حرم نیست کسی که حرمش قلب من است
لطف زهراست که مشمول عطای حسنم
سالیانیست که محتاج دعای حسنم
فاطمه گفته بمانید به پای حسنم
گفته چشمی که کند گریه برای حسنم
من خودم ضامن آن چشم شوم روز حساب
نبُوَد غصه محبان حسن را ز عذاب
روضه این است: نفس های حسن سرد شده
وسط کوچه گرفتار غم و درد شده
یک تنه با همه ی کفر هماورد شده
مادرش گفت بنازم پسرم مرد شده
قد کشیدست روی پا به هوای مادر
وسط کوچه حسن بود عصای مادر
می رسد وارث تنهایی انسان یک روز
می شود موسم باریدن باران یک روز
و حسن صاحب گلدسته و ایوان یک روز
و یقینا عربستان، حسنستان یک روز
می رسد آنکه رخش جلوه گر ماه شده
نقش انگشترش العزه لله شده
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امام_حسن_مدح
ردیف شد غزلم باز با ردیف حسن
میان اهل کرم نیست همردیف حسن
نهان نموده خدا نور خویش در قرآن
گذاشت در دل هر آیهی شریفه حسن
حدیث مهر و وفا میشود هزار کتاب
که با طلا شده حک روی هر صحیفه حسن
خدا جمال خودش را در او تجلی داد
هنر گذاشته در خلقت ظریف حسن
جمل نشانه خوبیست بر شجاعت او
که زخم زد به تن مکتب سقیفه حسن
به صلح داد رضایت،صلاح کار این بود
وگرنه بوده به میدان کسی حریف حسن؟!
##
آهای زائر ارباب یاد ما هم باش
عمود یکصد و هجده؛ دم مضیف حسن
#عباس_جواهری_رفیع
#امام_حسن_مدح
کریم نبود خودِ کرم بود.
چنان که نقل است مردی نامهای به او داد و حاجت در آن نوشت. بیآنکه نامه را بگشاید گفت: حاجتک مقضیه!
_حاجتت رواست_
میشناسد چون گدارا از خودش بهتر کریم
پیش خوددارد همیشه کیسهای از زر کریم
در تمام شهر لطفش سفره داری میکند
شعبه دارد بر سر هرکوچه و معبر کریم
نه بگویی بخشش او شامل هر آشناست
به غریبه بیشتر داده است بال و پر کریم
بسکه بر روی گدایان باز بوده روز و شب
گوییا اصلا ندارد خانه اش هم در کریم
سائل از این خانه دست پر به منزل میرود
بی نیازش میکند از هر کس دیگر کریم
با کریمان کارها دشوار نه دشوار نیست
کار ما بیچاره ها افتاده امشب بر کریم
#محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسن_مدح
زیبا ترین ترانه ی دنیاست یا حسن
الحَق چِقدر نامِ تو زیباست یاحسن
"أبْنائَنا" که زینَتِ آیاتِ مُصْحَف است
تأویلِ آن به شأنِ تو پیداست یاحسن
حَق میدَهَم به مرده اگر زنده میشود
وقتی که بر زبان مَسیحاست یاحسن
آن خاطری که یادِ تو در آن مکانْ کند
مَشمولِ لطفِ حضرتِ زهراست یاحسن
تو شِبْهِ مُصطفایی و زهراست مادرت
خَلقِ تو شَرحِ امِّ ابیهاست یا حسن
بَعد از علی ،زمامِ امامت به دست تو
عِزَّت گرفته واژه ی عِزَّت به دست تو
تا کِردِگارْ نامِ تو را انتخابْ کرد
جِبریل سویِ احمدِ مُرسَل شِتاب کرد
بر مصطفی سلامِ خدا را رساند و گفت
اکنون خدا دعای تو را مستجاب کرد
او را حَسَن صدا بزن آنسان که خالِقَش
وی را حَسَن گُزید و حَسَن هم خطاب کرد
چون سیدُالشَّبابِ بهشت است این پسر
جَنَّت ز جمعِ دشمنِ او اجتناب کرد
دوزخ به شوق، دشمنِ او را به بَر گرفت
حتی اگر که عُمْر تلف در ثواب کرد
میزانِ حقْ به پیروی از امر مجتبی ست
زیرا کلامِ او همه فرمایشِ خداست
نورِ حَسَن ادامه ی آیات کوثر است
با این حساب منکرِ این نور ابتر است
نسلِ محمد، از علی و فاطمه ست پس
او ابتدای جلوه ی نسلِ پیمبر است
نامَش که بر ضریحِ زبانم مکان گُزید
از آن زمان، فضای دهانم مُعَطّر است
روزِ جزا به منبری از نور جای اوست
نوری که فرشِ مقدمِ فرزندِ حیدر است
دنیا به زیرِ سفره ی او جا نمی شود
این سفره را نیاز به دنیای دیگر است
در حَشر می کُند کَرَمَش محشری به پا
دنیا کجا و سفره ی احسان مجتبی
ای بی نظیر در نَسَب و در حَسَب حسن
تو از تبارِ نوری و عالی نَسَب حسن
از کِشتزارِ باغ شما چیده میشود
علم و حیا و جود و سخا و ادب حسن
ای پرورش دهنده ی فرمانِ کردگار
جاری ست از کلامِ تو آیاتِ رَبّْ حسن
از میزبانیِ تو چه گویم که مانده است
مهمان سرایِ عرشِ خدا در عَجب حسن
واللهِ این مبالغه ی شاعرانه نیست
شیرین تر است نام تو از هر رطب حسن
*نام حسین و نام حسن هر دو دلرباست*
اسماءِ برگزیده ای از جانب خداست
نَغزِ وصال شعرِ مرا باغِ لاله کرد
"از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد"
آخر گشود سفره ی دل نزدِ خواهرش
"خود را تهی ز خون چند ساله کرد"
از داغِ مادرش جگرى پاره پاره داشت
"عمریش روزگار همین در پیاله کرد"
زینب ز دیده خون به غریبیِ او گریست
"کلثوم زد به سینه واز درد ناله کرد"
شرحِ غمش به صفحه ی پایان نمیرسد
"حتی اگر ز غصه هزاران رساله کرد"
ظلمی که بر سرادق افلاکیان گذشت
"آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت"
#رضا_خوبرو
#امام_حسن_علیه_السلام
به اتفاق برادر به حشر گر برسی
به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن
پیمبران متحیر به خویش میگویند
بوَد کدام حسین و بوَد کدام حسن
#یا_حسن
#سیدمیلاد_حسنی
#امام_حسن_مدح
"حَسن" بگو و ببین اسم محترم این است
هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است
بگو همیشه که یا محسن بحقّ حسن
که پیش حضرت حق بهترین قسم این است
سه بار زندگی اش را تمام بخشید او
به هر چه هست کشیدن خط عدم این است
گرفته لقمه برای جذامیان حتی
بگو به مدعیان ، معنی کَرَم این است
به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر
سخاوت است و شجاعت ، هم آن و هم این است
جمل که رفت به میدان ، علی چنین می گفت :
محمد حنفیّه ببین جَنَم این است
که گفته است حسن بی حرم بُوَد اصلا؟!
میان دل حرمش باشد و حرم این است
#عاصی_خراسانی