eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم نماز صبر به محراب طاق ابرویت گمان کنم که شمیم مدینه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غم های مادرت سویت شبیه قامت زهرا شکسته است قدت شبیه زانوی مولا خمیده زانویت به یاد زینبی و گیسوی پریشانش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت @raziolhossein
در هــر دمــم هــزاران فریـاد انتظار است یک لحظه بی تو بودن، یک عمر احتضار است وقتــی تــو را نــدارم، بهتر که جان سپارم این زندگی تباهی، ایـن عمـر انتحـار است آنکــو قــرار دارد، کـی عشق یار دارد؟ عاشق بسان طوفان، پیوستـه بی قرار است ای یاس باغ نرگس! باز آ که می‌کنم حس بـی روی تـو زمانـه پاییز بی بهـار است بی جلـوۀ تـو عالم تاریکتر ز گور است وین مهر عالـم افروز شمع سر مزار است عیسی کـه از نبـوت بـر خویشتـن نبالد آرد نمـاز بـا تو، این اوج افتخـار است ما دور کعبه گشتیم با اشک خود نوشتیم ای زائریـن کعبـه! کعبـه جمال یار است از هجـر یــار گفتیـم، از انتظـار گفتیـم کو مرد انتظاری «یابن‌الحسن» شعار است گیرم تـو غمگساری در بیـن مـا نـداری ای نور دیده! ما را کی جز تو غمگسار است؟ میثم به دعوی عشق، مگشای لب که عاشق یـا زیـر تیـغ قاتـل، یــا بر فـراز دار است @raziolhossein
داغی به دلش ز ضرب سيلی ست علی بیش از همه مشتاق فرج کیست علی در پیش مزار فاطمه با حسنین مشغول دعا برای مهدیست علی @raziolhossein
اشک را از چشمه‌سارِ دیده‌‌ی تر می کِشم دارم از اندوه تو آهِ مکرر می کشم من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام جام زهرِ دوری‌ات را شب به شب سر می کشم خیمه‌ات را در بیابان‌ها تصور می کنم چادر تنهایی ات را بین دفتر می کشم بارها این شهر را گشتم ، کسی فکر تو نیست بار عشقت را خودم بی یار و یاور می کشم نَفْسِ من راه تَنَفُّس‌کردنم را بسته است هرچه دارم می کشم از این ستمگر می کشم معصیت مانندِ من پشت کسی را تا نکرد در جوانی رنج پیری را فراتر می کشم روح تو از دست سهل‌انگاری‌ام آزار دید روی قلبت با همین اعمال ، خنجر می کشم غالباً سردرگمی‌هایم به هیئت می رسند منت ارباب‌ها را مثل نوکر می کشم آرزو دارم ببینم خطبه‌خوانی تو را در خیالاتم تو را بالای منبر می کشم مستمند مهربانی تواَم ، رَدَّم مکن... کاسه‌ی خالی خود را تا دمِ در می کشم اوج خوشحالی من لمس نوازش‌های توست سر که بگذارم به روی شانه ات ، پر می کشم هر زمان بد می شوم ، زهرا درستم می کند در گرفتاری خودم را سمت مادر می کشم حسرت لب‌ های من خرمای نخل مرتضی‌ست سفره‌ام را در میان باغِ حیدر می کشم من خدا را در شبستان نجف حس می کنم رو به ایوانِ طلا الـلّـهُ اکـبـر می کشم کُشته ی عشق حسینم ، کربلا دفنم کنید لااقل بر روی نعشم خاک دلبر می کشم جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در ، بیا... داغ او را در دلم تا روز محشر می کشم . . قنفذِ بی چشم و رو می گفت: ای زهرا ! ببین با طنابم پهلوانِ جنگ خیبر می کشم @raziolhossein
دوس دارم نگات کنم،یه بار تودنیا آقاجون چی میشه جمالتو،کنم تماشا آقاجون مگه چیزی کم میشه،یه روسیا نگات کنه؟ بایه جرعه کم نمیشه،آب دریا آقاجون به خوباسرمیزنی،مگه بدا،دل ندارن؟ یه سرم به من بزن،یوسف زهراآقاجون غرق منتّم کن و،یه دستی روسرم بکش تامنم دربیارم،سری توسرها اقاجون به رقیبا گفته ام،هوامنو خیلی داری من بی دست وپارو توبپا هرجا آقاجون به جون حسینی که،هردوتامون دوسش داریم واسه دیدنت نمیشناسم،سرازپاآقاجون میدونم دیوار بین من و تو،دل منه آبادم کن و،خراب کن دل مارا آقاجون میدونم توعاشقی باتو،زیادکم میارم تومدد کن تابشه،عاشقیم امضا آقاجون هرروزی خوشیم به اینه،توروفردا میبینم به خدامُردم ازاین،امروزوفردا آقاجون @raziolhossein
.🕊 بی هیچ معما و سوالی از من یکبار بیا بپرس حالی از من محتاج عصای این و آنم نکنی حالا که گذشته سن و سالی از من @raziolhossein
دلم از ديدن كوچه مي گيره شبيه اون كه تو زندون اسيره به جا اينكه بگي عجل وفاتي دعا كن تا مغيره زود بميره... @raziolhossein
وزن: فاعِلٌ فَعَلْ فاعِلٌ فَعَلْ روی کاغذ دل نوشته شد، با مداد تابنده: فاطمه نامه را فرستنده شاعری، در مدینه گیرنده فاطمه بسته شد به پای کبوتری، مُهر نامه ام مِهر مادری باز می کند ذره پروری، در حق نویسنده فاطمه می نویسم از آنچه دیده شد، روح تا به خلقت دمیده شد ناگهان بهشت آفریده شد، از بهار لبخند فاطمه نور ذاتِ الله را ببین، ماه هم به حرف آمد این چنین اَظهرُ مِن الشمس باشد این، زهره‌ی درخشنده فاطمه مریم است و معبد که ناگهان، شد به سجده تا گشت بی‌امان عطر یاس چادر نماز تو، در فضا پراکنده فاطمه ای که از مقامات برتری، کار فضه‌ات کیمیاگری پس کنون که خورشید پروری، سایه‌ی تو پاینده فاطمه ای قرار حیدر قرار تو، ذوالفقار او ذوالفقار تو او به معرکه با شعار تو، باب قلعه را کنده فاطمه خاطرات دلتنگ کوچه را، می‌نگارم اما بگو چرا بی‌هوا به دیوار می‌خورد، نامه‌ی سراینده فاطمه تو برای مظلومیِ علی، شب به شب به هر در زدی ولی هیچ کس جوابی نمی‌دهد، غیر از اینکه شرمنده فاطمه لااقل نپرسید یک نفر، ماجرا چه بوده‌ست پشت در بسته شد پس از تو به سادگی، در مدینه پرونده فاطمه @raziolhossein
علی آن که ندیده هیچ میدانی شکستش را ولی نامرد ها در خانه اش بستند دستش را دهان صبر وا مانده است از صبر جوانمردی که دیده روزگاری درب خیبر ناز شستش را نگاهش کرد خاموش آتش نمرود را ، اما در این آتش علی از دست خواهد داد هستش را به اسم دین درِ آن خانه ای را می‌زنند آتش که اسلام از درِ آن خانه دارد چفت و بستش را از اسلامِ پس از احراقِ این خانه چه خواهد ماند؟! تصور کن خرابه خانه ای بعد از نشستش را اگر اسلام این باشد که این ها مدعی هستند الهی که خدا ویران نماید پای بستش را @raziolhossein
کسی که راهِ نجاتِ خلایق است از آتش نوشته‌اند از آتش کسی نداد نجاتش زمین مجاورِ هجده بهارِ خانه‌ی او بود زمان هنوز مقیم است در زمانِ حیاتش بفاطمَهْ، و أبیها و بَعلَها و بَنیها چه محترم جَلَواتی نشسته در صلواتش رکوعِ قامت او چیست جز قیام فُرادا؟ قیامِ ماست نمازی در اقتدا به صلاتش نوشت نامِ علی را به صفحه صفحه‌ی تاریخ دمی که میخ، قلم بود و خونِ سینه دواتش به ردّ پای علی لاله کاشت کوچه به کوچه که هر نماز بگوییم اِهدِنا به صِراطش سلاحِِ خطبه‌اش از دستِ لشکری سپر انداخت برای حیدرِ تنها سپاه شد کلماتش همان‌که مثلِ خلافت ربود باغِ فدک را گرفت هر چه علی داشت را به جای زکاتش هنوز أشهدُ أنَّ علی‌ست بر لبِ زهرا شهید، شاهدِ زنده‌ست در حیات و مماتش شکست حرمتِ کوثر، مدینه چشمه‌ی خون شد رسید سیلی از این خون به کربلا و فراتش @raziolhossein
اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست منی که دختر پیغمبرم در شهر پیغمبر کسی بی‌کس‌تر ازمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست کسی از آشنایان هم سراغم را نمیگیرد توقع پس زدشمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست چهل شب با علی رفتم از این خانه به آن خانه یکی همدرد با من نیست ، مدینه جای ماندن نیست برای گریه باید سر به صحراها گذارم من مرا که پای رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست چه شهری که یهودی امنیت دارد ولی زهرا درون خانه ایمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست مرا قنفذ زد و یک تن ، نگفت آخر مگر این زن نبی را پاره تن نیست ، مدینه جای ماندن نیست مرا پیش علی از عمد زد که جز غم ناموس حریف خیبر افکن نیست ، مدینه جای ماندن نیست @raziolhossein
در پیش من از غربت دلدار مگویید از مرگ سخن در بر بیمار مگویید من زار نگشتم که علی زار بماند از بی کسی یار به آزار مگویید ای جمعیت زخم تنم لب مگشایید در پیش علی از در و دیوار مگویید اینقدر دگر آه نگردید نفس‌ها با هر سخن از قصه مسمار مگویید پژمردن من را به بیان نیست نیازی احوال گل زار به گلزار مگویید من تاب ندارم که بگریند عزیزان بر دیده زخمی من از خار مگویید زخم است فقط صورت و پهلو ،سر و بازو بسیار مخوانیدش و بسیار مگویید اصلاً به فدای سر حیدر که شکستم بر آنکه کند شکوه به او یار مگویید من طاقت شرمندگی یار ندارم از رفتن من نیز به اظهار مگویید تا زنده ام از شانه نیفتد علم او بی لشگری اش را به علمدار مگویید @raziolhossein
آنكه خسته شده از درد منم بعد از اين نيست اميد به بهتر شدنم بعد از اين بسكه لاغر شده ام سايه اي از من مانده ست طلب مرگ فقط شد سخنم بعد از اين ديگر از گريه ي من خسته شده همسايه بنوسيد غريب وطنم بعد از اين قبل از اين چهره ي زيباي حسن خندان بود نگران دل خون حسنم بعد از اين با همين دست كه سخت است از آن كار كشم دلخوش از بافتن پيرهنم بعد از اين تا به امروز كه گريان علي بودم و بس سخت گريان شه بي كفنم بعد از اين... @raziolhossein
برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را.. چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را.. دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را @raziolhossein
ای درِ تو قبله‌گاه اهل تولّیٰ! خاک رهت آبروی عرش معلّیٰ! زهرهٔ ازهر توئیّ و طاهر و اطهر عفّت داور توئیّ و عصمت کبریٰ فضّهٔ دربارِ تو مربّی مریم قنبر درگاه تو مدرّس عیسیٰ خوشه‌بر خِرمن عفاف تو ساره ریزه‌خور خوان عصمت تو صفورا بود معمّا اگر که خلقت انسان ذات جلیل تو کرد حلّ معمّا دختر حوّائی و سلالهٔ آدم قبله‌گه آدمیّ و زادهٔ حوّا از دو جهان جز نبی تو از همه اعلم از دو سرا جز علی تو از همه اعلیٰ ذات جمیل تو نخل بار رسالت چهر منیر تو مِهر عالم معنیٰ خاک سرای تو تاج تارَک یوسف گَرد رواق تو کحل چشم زلیخا سُبحهٔ خاکین تو نگین سلیمان چادر پشمین تو تفاخر حورا امّ ائمّه، نه، بل‌که امّ نبیّین شاهد عرضم بس است "امّ ابیها" نطق تو الهام‌بخش موسیِ عمران طبع تو آرام‌بخش روح مسیحا حلقهٔ درگاه تو منادی جنّت دستهٔ دستاس تو سریر ثریّا چیست به غیر از تو متن آیت یاسین؟ کیست به غیر از تو بار دوحهٔ طاها؟ غیر نبی گو که دارد هم‌چو تو دختر؟ غیر علی گو که دارد هم‌چو تو همتا؟ گر که به نسوان رسید امر رسالت نام تو می‌بود زیب مطلع طغرا لیک بدین‌حیرتم بدان‌همه عزّت از چه شدی خار بعد رحلت بابا؟ هیچ پیمبر نشد که بعد وفاتش آتش کینش زنند بر در مأویٰ نیلی گهی عارضت ز ضربت سیلی سقط جنینت گهی ز کینهٔ اعدا گاه شد از ضرب در کبودت پیکر گاه سیه شد ز تازیانه‌ات اعضا «طائی»، ای دخت پاک احمد مرسل! لطف تو دارد به هر دو کون تمنّا @raziolhossein
ای که با دست ورم کرده ی خود پای منی با نفس های کمت نیز مسیحای منی ماه ماه است عزیزم چه گرفته چه هلال ... رو بگیری ز علی ، باز تو زهرای منی ماندنت درد من  و رفتن تو زجر من است غم امروز منی ،  حسرت فردای منی آه زانو به بغل کردن من دیدنی است؟! از پس پوشیه سرگرم تماشای منی همه ی زندگی ام ،مرگ تمنا نکنی ... خسته ای ، بی رمقی؟! باز تمنای منی خواست  دنیای مرا تیره کند ، سیلی زد دشمنم نیز  خبر داشت تو  دنیای منی رو به قبله مشو ای قبله ی بی سوی علی یار بی صحبت من ، همدم شبهای منی @raziolhossein
تخته سنگی بوده ام یک روز بین کوهها در دل یک معدن تاریک با اندوهها زندگی میکردم اما آه ، از این زندگی سنگها هم داشتند اکراه ، از این زندگی ساکت و بی فایده ، افتاده بودم یک‌ طرف نه عقیق سرخ بودم نه چنان دُرّ نجف ناگهان با اتفاقی خانه ام تغییر کرد تیشه ای خورد و مرا هم راهی تقدیر کرد این سعادت قسمتم شد که به شکل آسیاب با جهاز فاطمه رفتم به بیت بوتراب گرچه کم بود آن جهاز اما پر از اخلاص بود بار سنگین جهاز فاطمه دستاس بود شب سر سجاده اش پروانه میشد فاطمه روز هم مشغول کار خانه میشد فاطمه بین کار خانه دائم دل به دریا میزدم بوسه ها بر پینه های دست زهرا میزدم مثل آن حال نماز و تیر پای بوتراب خون ز دست فاطمه میریخت پای آسیاب هر کجا که طاقت اشک حسینش را نداشت گاه سلمان و گهی جبریل را پایم گذاشت آسیابم چرخ وقتی زد به دست فاطمه دیدم عالم نیز میچرخد به دست فاطمه در تمام سالها سنگ صبورش بوده ام شاهد هق هق زدن پای تنورش بوده ام گندمش را آرد میکردم برای بچه هاش نان که میشد سائلش میخورد جای بچه هاش من در این خانه کرامتها ز بانو دیده ام پخت چندین قرص نان با درد پهلو دیده ام دیدم آن دستی که نان میداد دست سائلین ضربه های محکمی خورد از غلاف قاتلین دیده بودم بت پرستی پشت در با تیشه بود این طرف هم مادر توحید و بار شیشه بود دست مادر شد کبود از کار افتاد آسیاب تا ابد اما نمی‌افتد که آب از آسیاب آسیاب آری به نوبت ، میرسد روز تقاص پاسخ آن سیلی محکم که زد بر روی یاس @raziolhossein
ابرها بر سقفِ ما بارانِ نم‌نم ریختند در میانِ آشیانم یک جهان غم ریختند خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن در نگاهِ بچه‌هایم آب زمزم ریختند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم  اسم اعظم ریختند هم نمی‌آید چرا زخمت ، چرا بهتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند فاطمه بنت‌اسد  حالِ عروست را ببین بر سرِ شیرخدا چند ابن‌ملجم  ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بارِ شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند از تو چادرخاکی و از من محاسن روی خاک تو زمین خوردی  سرِ من خاکِ عالم ریختند ریسمان بر گردنم بود و تو هم در شعله‌ها تازه وارد‌ها  سرِ طفلانِ ما هم ریختند . . دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است آه می‌بیند که در گودال یکدم ریختند نیزه‌ها با تیغ‌ها بسیار بسیار آمدند آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند @raziolhossein
کوچه از درد و داغ پر شده بود، بوی یاس کبود می آمد همه جا های‌و‌هوی آتش بود، همه جای بوی دود می آمد هرچه غم بود پیش از آن کم بود، ضرب سیلی چقدر محکم بود میخ در داشت داغ‌تر می شد، داشت غم به وجود می آمد.. آهِ زهرا چنین بلند شود، و علی در نیام بند شود!؟ دو دم تیز ذوالفقار اگر، دست‌بسته نبود، می آمد! باغ گل داشت تک به تک می‌سوخت، شاخه به شاخه ی فدک می‌سوخت آه وقتی که می کشید از غم، همه جا بوی عود می آمد.. با تن زار خسته ای می خواند، چه نماز شکسته ای می خواند! اشک در افت و خیز غم هایش، با قیام و قعود می آمد آه، از درد گاه خم می شد، آه، از درد گاه می افتاد به تن ناتوان او چقدَر، این رکوع و سجود می آمد عشق اسباب خویش را دارد، گریه آداب خویش را دارد ذکر زهرا به آسمان می رفت، اشک آنجا فرود می آمد @raziolhossein
فاطمه مخفی است اسرارش در نمی آورم سر از کارش همه درباره اش خبر دارند: همه ی عالم است دربارش به گواهیِ «بضعةٌ منّي» رنج پیغمبر است: آزارش اوست سیب بهشتیِ "احمد" شب معراج رفته دیدارش جان به قربان رهبرم "حیدر" که شده فاطمه علمدارش حق علی بود و مال فاطمه بود پس رسیده است حق به حقدارش هرکه جان را فروخت در راهش "حسنش" می شود خریدارش شب ما با "حسین" صبح شده چون حسین است نور الانوارش دین اگر مانده برکت زهراست بر لب انبیاست اذکارش فاطمه خط قرمز شیعه است کفر یعنی: گمان انکارش در تولّی، ولایتش محور در تبرّی، نمونه: اظهارش . . گرچه این خانه، خانه ی وحی است نیست راضی علی زِ مسمارش آه از کوچه ی بنی هاشم "محسنش" را گرفته دیوارش یک لگد زد حرامزاده به او تا ابد شیعه شد عزادارش پشت در یاوری طلب میکرد می رسد "صاحب الزمان" یارش . . فاطمه بین کوچه گریَد بر "زینب" و شام و کوچه بازارش آه.. زینب که زینت مولاست این خرابه نشد سزاوارش "ام کلثوم" را ببین مادر صدقه می دهند اشرارش.. نیست امروز فاطمه تنها گریه کن ها شدند انصارش @raziolhossein
اگرچه دوست، ندیده گرفته اعمالم همان گدای خطاکار و غرق اِشکالم وصال یار چه دارد که در فراقش نیست؟ کجاست حالِ خوش من؟ ... هنوز بدحالم گلایه از قفسِ نفس می کنم تا صبح نمی برد به هوایش مرا دو تا بالم به دام حیله ی خناس ها گرفتارم کشیده مکر شروران، مرا به چنگالم کسی به تاجرِ خسران زده نمی خندد گناه کردم و آتش زدم به اموالم اگرچه غربت من را کسی نفهمیده ... اگرچه نیست کسی یار من در این عالم ... سلام من به همه نوکران آقایم که وقت روضه می آیند باز دنبالم یکی کمک بکند، مادری زمین خورده زمان ذکر مصیبت که می رسد، لالم برای دست ورم کرده اش، دلم خون است بیاد درد قنوتش هنوز می نالم لباس یاس، تن لاله را نمی پوشاند بیاد بسترِ خونی، مریضْ احوالم چهل نفر به زنی باردار، لطمه زدند نگفته بی خبر از آن هجوم و جنجالم صدای میخ در آمد، صدای زهرا نه! کنار شعله ی آن در، به فکر گودالم فدای آنکه فرو رفت نیزه در دهنش برای پیرهنی، پاره پاره شد بدنش @raziolhossein
تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم @raziolhossein
اسیرِ بسترم بابا...ندارم قوّتی دیگر پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر پس از تو میروم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد سه ماهی میشود پایم ندارد قدرتی دیگر سرم پایین بود و بی‌هوا خوردم چنان سیلی که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر لگد زد بی‌هوا ، خوردم زمین، شش ماهه ام را کشت ندیدم محسنم را و ندارم حاجتی دیگر نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده برای دخترت بابا!...نمانده طاقتی دیگر از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است ببَر پیش ِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر حسن با ذکرِ "یا شافی"* شبانه اشک می‌ریزد ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر کجایی تا ببینی بی رمق افتاده پهلویم همان دستی که بوسیدی ندارد حرکتی دیگر برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم علی جانم حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است سلام ِ بی جوابش شد برایم غربتی دیگر! @raziolhossein
چشم خود را باز کن ای یار تنهای علی یک نگاهی کن به اشک سرخ سیمای علی حالتی چون محتضر دارم ز پا افتاده ام باز احیا کن علی را ای مسیحای علی کلمینی فاطمه ،جان علی برلب رسید رفته تاب وطاقت از جان توانای علی یاس من گلبرگ رویت را چرا کردی نهان؟ رنگ نیلوفر شده رخسار زهرای علی زینبت یک سو حسینت باحسن در یک طرف از جگر نالند در این شام یلدای علی نیست تسکینی مرا در این فراق سینه سوز غیر غم ناله نمی جوشد ز آوای علی گرکه دود آه من، سر می کشد بر آسمان آتش داغ تو افتاده براعضای علی با کدامین حال ،روی دوش خود گیرم تو را قوتی دیگر نمانده در سراپای علی ای «وفایی» آمده وقت نماز غربتم کو اذان گوی غریبی در مصلای علی @raziolhossein
کسی مثل علی مظلوم نمیشه دل شوهر تو آروم نمیشه تو نگیر نگات و از من لا اقل من میخوام نگات کنم روم نمیشه روزگار علی رو سیاه نکن بچه هاتو دیگه بی پناه نکن فاطمه خدا نخواست مادر بشی اینجوری میخ در و نگاه نکن بخدا این همه آزار بسمه دیدن خونِ رو مسمار بسمه برای دق دادن علی یه عمر ذولفقار روی دیوار بسمه تو که زهرا نفست بندِ به من تو که قول دادی از آینده به من یه طرف قنفذ و میبینی خوشه؟ یه طرف مغیره میخنده به من خونه رو غرق عزا نکن نرو خون به قلب بچه ها نکن نرو بچه های قد و نیم قد و ببین من و دست تنها رها نکن نرو خونمون و رو سرم خراب نکن سلام علی رو بی جواب نکن زیر لب اینهمه لالایی نخون بسه زهرا دلمون و آب نکن ساحل خونه رو جز و مد زده تورو هرکی زده خیلی بد زده تو تموم بخت و اقبال منی بگو کی به بخت من لگد زده ماه من اسیر ابر تیره شد چه بلایی سهم این عشیره شد تو که آب مهریته من بمیرم که وضو گرفتنت جبیره شد چه کسایی زخمت و نمک زدن تو رو با بهانه ی فدک زدن داغم و یه مرد میدونه یعنی چی تو محله زنم و کتک زدن از هجوم یکسره بدم میاد از صف چل نفره بدم میاد خوش بودم عجب دری ساخته علی دیگه از هر چی درِ بدم میاد @raziolhossein