eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😃🌹🌺🌸🌷🎂🎈🎉🎊💕💖 . . جان جانان شیر شیران فرمانده شجاع و دلاور ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) را به ساحت مقدس و منور (عج) و همچنین شما عزیزان و عاشقان این فرماندۀ دلاور و محبوب صمیمانه تبریک و تحنیت عرض می کنیم. 😃 🌸 🌸 🌸 👈 👉 . 📷 اطلاعات عکس: ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ ، سه روز بعد از تمام شدن عملیات ، پادگان ✅ آن تجهیزاتی هم که می بینید رویش برزنت کشیده شده است، همه غنائمی است که از ارتش بعث عراق گرفته شده است. همچنین در گوشه سمت چپ بالا ، رزمنده ای که دست راستش را روی فرمان موتور قرار داده است، می باشد.😃 . . . 📷 منبع : آلبوم شخصی «حاج حمیدرضا فرزاد» همرزم حاج احمد آقا که این عکس را با دوربین شخصی خودش گرفته است. Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔍 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📝 ✔ "قسمت هفتم" 🔸️ 🌹 💠 #احمد_متوسلیان در ساعت ۱۴ روز چهارشنبه ۱۵ شهریور سال ۵۷ حین تکثیر دوبرگ اعلامیه ضد رژیم، توسط مامورین اکیپ گشتی دایره اطلاعات شهربانی لرستان دستگیر و بلافاصله مورد بازجویی قرار گرفت. در این ماجرا، علاوه بر #احمد ، دو تن از همرزمان او نیز دستگیر شدند. همین واقعه، خود به عرصه ای جهت بروز روح پرفتوت #احمد مبدل گردید. به روایت مادر بزرگوارش: "...توی یک شرکت خصوصی کار می کرد و رفته بود خرم آباد. آنجا درگیر کار پخش اعلامیه بود که او را با دو نفر دیگر از دوستانش می گیرند. آن دو نفر زن و بچّه داشتند و به همین خاطر، به محض دستگیری، #احمد تمام مسئولیت چاپ و تکثیر اعلامیه ها را یک تنه به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبک تر کند." 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب #در_هاله_ای_از_غبار . #حاجی_متوسلیان #حاج_احمد_متوسلیان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #متوسلیان #سردار_بی_نشان #جاوید_نشان #دفاع_مقدس #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله @yousof_e_moghavemat
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📢 🔸️ "قسمت هشتم" ✔ 🔍 💠 آغاز دوران اسارت #احمد در زندان مخوف فلک الافلاک خرم آباد، در حقیقت به مثابه ورود او به میدان آزمون دشوار وفاداری به آرمان الهی انقلاب و حفظ اسرار نهضت به شمار می رفت. قریب به ۲ ماه مشقت بار از این دوران تلخ و مردآزمای را به صورت ممنوع الملاقات، در سلول انفرادی محبوس بود. بازجویان ساواک برای در هم شکستن روح مقاوم او، از پیشرفته ترین شیوه های شکنجه جسمی و روحی استفاده می کردند. #احمد_متوسلیان پس از تحمل شدیدترین شکنجه ها سرانجام در هفتم آذر سال ۱۳۵۷ همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی از زندان فلک‌الافلاک خرم‌آباد رهایی یافت. سپس از به تهران بازگشت و بلافاصله نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات مردمی در محلات جنوب شهر تهران را برعهده گرفت و ارتباط تنگاتنگی با حرکت های مکتبی دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران برقرار کرد. در جریان درگیری های مسلّحانه روزهای سرنوشت ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ همیشه و همه جا می شد #احمد را دید که بی پروا و خستگی ناپذیر معرکه گَردان مصاف مردم مسلّح با نیروهای روحیه باخته ساواک و گارد شاهنشاهی است.🌸 ✅ 🔘 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب #در_هاله_ای_از_غبار 📃 . . . #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد_متوسلیان #حاجی_متوسلیان #حاج_احمد #متوسلیان #سردار_بی_نشان #دفاع_مقدس #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله #لشکر_۲۷ 🆔 @yousof_e_moghavemat
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📢 ◽ "قسمت نهم" ✔ ⚘ 💠 پس از آغاز تعطیلی تابستانی دانشگاه ها، در اوایل تیرماه ۱۳۵۸، #احمد به عضویت نهاد نوپای "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" درآمد و دوره آموزشی نظامی ۱۵ روزه ای را در پادگان امام علی علیه السلام تهران گذراند. پس از پایان دوره آموزش نظامی به پادگان ولی عصر (عج) سپاه تهران منتقل شد. آشنایی او با #نصرت_الله_قریب - که بعدها یکی از صمیمی ترین و وفادارترین یاران #حاج_احمد_متوسلیان شد - از همینجا شروع می شود. #احمد_متوسلیان مسئول گروه ضربت سپاه شد که وظیفه اش برنامه ریزی برای مقابله و مهار آشوب‌های خیابانی منافقین و سایر گروهک هایی بود که هر روز، در سطح معابر و گلوگاه های اصلی شهر تهران درگیری های ایذایی و اغتشاش موضعی ایجاد می کردند. #احمد در برخورد با این آشوب گری ها، خیلی فعال عمل می کرد و به همراه هم رزمان صمیمی اش "غلامرضا قربانی مطلق" ، "غلامعلی پیچک" ، "محمد توسلی" "حاج علی اصغر اکبری" و سایرین به کار مقابله با اغتشاشات ضدانقلابی سطح #تهران مشغول بود. 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب #در_هاله_ای_از_غبار #حاجی_متوسلیان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #متوسلیان #سردار_بی_نشان #جاوید_نشان #دفاع_مقدس #حب_الحسین_یجمعنا @yousof_e_moghavemat
🌸 #زندگینامه_احمد_متوسلیان ⚘ ✔ "قسمت دهم" 💠 در پی تشکیل نخستین گردان‌های سپاه تهران، #احمد_متوسلیان به عضویت گردان ۲ درآمد. سپس با تشدید درگیری ها در استان‌های غربی کشور به خصوص کردستان، #احمد و رزمندگان تحت امر او به آن منطقه اعزام شدند. در پی اعزام #احمد و ۱۸۰ نفر از نیروهای همراه او به کردستان، آنان در وهله نخست نخست آزمون بوکان شدند؛ شهری که حکم ستاد پشتیبانی و لجستیک ائتلاف گروهک های تجزیه طلب به سرکردگی حزب مُنحلّه دموکرات را داشت. در جریان پاکسازی بوکان از لوث وجود عناصر ضد انقلاب، #احمد به یُمن ابتکار عمل، برنامه ریزی هوشمندانه و فرماندهی قاطع خود توانست شبه‌نظامیان تجزیه‌طلب احزاب دموکرات، کومله، پیکار و فدائیان خلق را از این شهر متواری کند. نبرد بوکان در حکم اولین آزمون رزمی پیروزمندانه برای #برادر_احمد در جبهه های غرب بود. پس از تثبیت مواضع قوای انقلاب در شهر بوکان، #احمد برای درهم شکستن سنگرهای ضد انقلابیون در دیگر نقاط کردستان اذن خود را جذب کرد و در روز دوازدهم شهریور ۱۳۵۸ روانه شهر #مهاباد شد. نبرد مهاباد، ساعت سیزده ظهر دوازدهم شهریور آغاز شد و در شامگاه همین روز، با شکست ذلت بار تجزیه‌طلبان، پایان یافت. 📚 برگرفته از کتاب #در_هاله_ای_از_غبار 📃 📸 اطلاعات عکس: اوایل سال ۱۳۵۸، تهران، پادگان سعدآباد (امام علی علیه السلام) - دوره سوم آموزشی سپاه ✔ . . . #حاج_احمد_متوسلیان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #حاجی_متوسلیان #متوسلیان #سردار_بی_نشان #رزمنده_با_اخلاص #جاوید_نشان #دفاع_مقدس     🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📝 📃 ↩ "قسمت یازدهم" ↪ 💠 به دنبال آزادسازی و تثبیت نسبی امنیت مردم این شهر، بلافاصله عازم مصافی دیگر شد. مقصد بعدی او شهر بود. بر خلاف که تا پیش از ورود و همرزمانش کلاً در تصرّف ضد انقلابیون مسلّح قرار داشت، در ، معدود نیروهای تیپ ۲ لشکر ۲۸ ارتش در پادگان شهر، مدّت ها بود که دلاورانه به مقاومتی عاشورایی در برابر حملات پی در پی مهاجمان تا بُن دندان مسلّح ضدانقلاب ادامه می‌دادند. پس از آزاد سازی شهر همراه با نیروهایش به اصلاح امور در این شهر پرداخت. با تثبیت شهر ، هدف بعدی قوای انقلاب اسلامی، آزادسازی شهر استراتژیک اعلام شد. شهری که مردم مسلمانان آن ماه‌ها بود که با کابوس اشغال و حضور نامشروع عوامل مسلّح ضد انقلاب دست به گریبان بودند و در انتظار قدوم مبارک دلاورمردان اردوی انقلاب اسلامی؛ سردارانی همچون و لحظه شماری می کردند. در پی آزادسازی پادگان ، ماموریت یافت تا هرچه سریع تر در سِمَت فرماندهی سپاه ناحیه ، ضمن پاکسازی محورهای آلوده حومه این شهر و در هم کوبیدن بقایای ضد انقلابیون مسلّح در شهرستان حضور سپاه را تجدید سامان بدهد. طی مدت چهار ماه - تا اواسط دی ۱۳۵۸ - با مساعدت جمعی از همرزمان دلاورش همچون: ، ، ، و...، توانست با نهایت اقتدار از پس اجرای این ماموریت دشوار برآید. 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب 📷 تصویر اول: پاییز ۱۳۵۸، سپاه بانه - ایستاده از راست: ( ، ناشناس، ) نشسته از راست: ( ، )🌹 📷 تصویر دوم: پاییز ۱۳۵۸، سپاه بانه - ایستاده از راست: (ناشناس، شهید احمد بابایی، ناشناس، ) نشسته از راست: (ناشناس، ناشناس، شهید سید ولی جناب، شهید علی اکبر حاجی پور، ناشناس، ) ❤ 🌸 ⚘ 🌸 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📝 📜 🔍 ⚘ "قسمت دوازدهم" ⚘ . . 💠 به دنبال پیروزی های درخشان سه ماهه تابستان ۱۳۵۸ قوای انقلاب در مواجهه با ضد انقلابیون تجزیه‌طلب که به مذاق های حاکم بر دولت موقت خوش نمی آمد، آنان در صدد فعال‌کردن پروژه‌ای برآمدند که در صورت موفقیت می‌توانست شرایط را به سود تجزیه طلبان مناطق کردنشین غرب کشور تغییر داده و تمام زحمات نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی ایران را بر باد دهد. مسئله اعزام در اوایل آبان ۱۳۵۸ در حقیقت به منزله آغاز توطئه های جدید ها علیه رزمندگان بود که مظلومانه با ضد انقلابیون تجزیه‌طلب در نبرد بودند. جالب تر از تمامی آنچه تا به اینجا عنوان شد، آشنایی با ماهیت سرپرست است سرپرستی هیئت مزبور را برعهده داشت که چندی در کابینه بازرگان تصدّی پست وزارت کار و امور اجتماعی را بر عهده داشت، در ضدّیت با نیروهای مسلمان و مکتبی انقلاب یک افراطی به تمام معنا بود. به تعبیر شیوای ، اگر هم در کار اعضای این هیئت، حسن نیت مشاهده می شد، صرفاً در جهت به تمامیت آرمانهای انقلاب، خواسته های حقه مردم مسلمان و سوء استفاده رذیلانه از حسن اعتماد حضرت امام (ره) بود.✅ . . 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب نوشته گلعلی بابایی🌹 . . 📸 معرفی عکس: پاییز ۱۳۵۸، سپاه بانه (استان کردستان) ◽ردیف وسط از راست: ( ، شهید احمد بابایی، شهید علی اکبر حاجی پور) ◽نشسته از راست: (شهید سید ولی جناب، ناشناس، ناشناس، شهید بهمن نجفی)🙂 . . . ❤ ❤ . . 🆔 @yousof_e_moghavemat  
⚘🌸⚘: ↩ #زندگینامه_احمد_متوسلیان 🌄 ✔ "قسمت چهاردهم"📝 . . 💠 سیزدهم دی ماه ۱۳۵۸ از سوی #محمد_بروجردی ؛ فرمانده سپاه منطقه ۱۰ کشوری به #احمد_متوسلیان مأموریت داده می شود تا ضمن پاکسازی جاده پاوه - کرمانشاه، حلقه محاصره ای که ضد انقلاب بر گرد شهر #پاوه بسته بود را در هم بشکند. در آن روز نیروهای #سپاه از دو محور کار را شروع کردند. گروه اول از پاسداران به فرماندهی #غلامرضا_قربانی_مطلق از داخل پاوه و گروه دوم به فرماندهی #احمد از سمت جوانرود کار پاکسازی جاده به سمت پاوه را آغاز کردند. سرانجام با الحاق نیروهای دو محور، به لطف الهی، محاصره #پاوه شکسته شد. #احمد پس از فتح پاوه با حکم #محمد_بروجردی به سمت فرماندهی واحد عملیات سپاه #پاوه منصوب شد و تا اواخر اردیبهشت سال ۱۳۵۹ ، همه همّ و غمّ خود را مصروف طراحی و برنامه ریزی جهت پاکسازی مناطق آلوده و آزادسازی روستاها و ارتفاعات سوق‌الجیشی حومه #پاوه کرد.🌹 🔸️ 🌸 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحه ۴۱ ⚘ ↪ 📱 📷 معرفی عکس: بهار ۱۳۶۰، بازدید جمعی از فرماندهان و نیروهای عملیاتی از جبهه های غرب - در تصویر، #شهید_محمد_بروجردی و سردار محسن رضایی در کنار #حاج_احمد_متوسلیان حضور دارند.⚘ . . . #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #متوسلیان #حاجی_متوسلیان #سردار_بی_نشان #سردار_جاوید_نشان #دفاع_مقدس @yousof_e_moghavemat
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 🌄 ✔ "قسمت پانزدهم" 🔍 🌸 ⚘ 💠 #احمد فردی منضبط و جدی بود که از همان نگاه اول مجذوبش شدم؛ طوری که با هر بار دیدن او انرژی می گرفتم. تعداد نفرات گروه اعزامی حدوداً ۱۷ و ۱۸ نفر می شدند. #حاج_احمد کتاب های مختلف می خواند. عادتش این بود که از کتاب‌ها یادداشت برمی داشت. من تا آن موقع ندیده بودم کسی چنین کاری کند. کنجکاو شدم و از او پرسیدم: "برادر چه می کنی؟" توضیح داد که من کتاب را می خوانم و نکات مهمش را در دفترم می‌نویسم.📝 برایم جالب بود که کسی کتاب بخواند و از آن یادداشت بردارد. از او پرسیدم: "این یادداشت ها را چه می کنی؟" گفت: "وقتی کتاب صد صفحه ای را خواندم و یادداشت برداشتم، این کتاب برایم پنج صفحه خواهد شد. همین عمل نوشتن سبب می شود مطالب در ذهن من نقش ببندد. این نوشته را باز می خوانم و خلاصه تر می کنم..." 📘 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار، روایتی از هاشم فراهانی (دوست و همرزم #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان ) 📷 اطلاعات عکس: ۱۱ آبان ۹۸ ، ساعت ۲۱:۴۱ - کتابخونه شخصیم #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب 📚📕📙📘📗📖 #حاج_احمد_متوسلیان #احمد_متوسلیان #حاجی_متوسلیان #متوسلیان #دفاع_مقدس #سردار_بی_نشان #سردار_جاوید_نشان 🆔 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔ 🌸 💎 ✔ 🌸 💎 ⬅️ ارادت سردار به علیه السلام 💠 مصاحبه تلویزیونی پیش از اعزام به سوریه 🔸️زمان: ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 🔸️مکان: ساختمان روابط بین الملل ستاد مشترک "سپاه" ✔ 🌸 💎 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ ✔ ⚪ 'قسمت هفدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 فرمانده ای بود که علاوه بر توجّه به روحیات و اخلاق نیروها، به آمادگی رزمی آنها نیز فکر می‌کرد. "جواد اکبری" در خصوص سخت‌گیری‌های حین آموزش های نظامی نیروها می گوید: . 《... ما همیشه در کوه ها به دنبال زن ضد انقلاب بودیم. نمی گذاشتیم آنها راحت بخوابند. اطلاعات که به دست می رسید، بلافاصله عملیات انجام می شد. گاهی شب ها منطقه ای را محاصره می‌کردیم. بچّه ها به کوچه و پس کوچه ها و مناطق مشکوک می رفتند و اسلحه پیدا می کردند. نمی گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه اش بخوابد. صبح‌های زود، زمستان سرما بعد از نماز صبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر می برد. تا بالای زانو در برف فرو می رفتیم. خودش هم می آمد. به سر قلّه که می رسیدیم، خوشحال می شدیم که دیگر آموزش تمام شده؛ امّا می‌گفت: "نه! حالا باید کلا قبر بروید." او می گفت: "من هم مثل شما هستم؛ امّا من مسئولیتی دارم. اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده اید از نظر نظامی آماده کنم، اگر خدایی نکرده برایتان اتفاق بیفتد من مسئول خواهم بود." طوری شده بود که خود "پیشمرگ‌های کرد" به ما می گفتند: "ما که بچّه های کوهستان هستیم، نمی‌توانیم اینطور مثل شما از کوه ها بالا برویم. شما چطور اینقدر سریع بالا می روید؟ گفتیم: "ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل داریم که نمی گذارد راحت باشیم. حتّی در سنندج قبل از رفتن به ، صبح و عصر ما را بالای ۱۰ مرتبه به دور زمین صبحگاه می چرخاند و سینه خیز می برد. حتّی از زیر سیم خاردار هم عبور می کردیم. همیشه میگفت: " سخت است، باید سختی بکشید تا بتوانید را تحمل کنید." بچّه ها از پله‌های آهنی بالا می رفتند و پایین می‌پریدند.》 💎 ✔ 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (سرگذشت نامه ) ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: تابستان ۱۳۶۰، ، پادگان شهید عبادت - "حاج احمد متوسلیان" در کنار یک درجه دار پناهندۀ عراقی🤗 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 🌸 ⚪ "قسمت هجدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 بعد از شهادت رضا قربانی مطلق، هم فرمانده عملیات و هم فرمانده سپاه شد. وقتی به پاوه آمد، و نیروهایش با حکم ؛ فرمانده سپاه غرب کشور به "مریوان" عزیمت کردند. 《...با هر مشقتی بود با یک مینی بوس به باختران و سپس به سنندج آمدیم. چند روز در پادگان سنندج ماندیم. تمرینات رزمی به بچه ها می داد. به دلیل ناامنی جاده ها توسط ضدانقلاب، با هلیکوپتر به سمت پادگان مریوان پرواز کردیم. وقتی هلیکوپتر می‌خواست در پادگان مریوان بنشیند، صدای انفجارهای شدیدی بلند شد. علتش را پرسیدیم. گفتند: "ضد انقلاب در ارتفاعات مریوان مستقر است و پادگان را در محاصره دارد." به طوری که آنها، نفر را هم با خمپاره می زدند. خلبان گفت: "من نمی‌توانم با این وضع روی زمین بنشینم." بالاخره هلیکوپتر در فاصله کمی از زمین نگه داشت و بچه ها از هلیکوپتر پایین می پرند. خود هم اینگونه از هلیکوپتر پایین آمد. وقتی از هلیکوپتر پیاده شدیم، فرمانده پادگان، کادر اداری و سربازها همه بیرون ریختند و خوشحال شدند. بعضی ها صلوات می‌فرستادند، دست می زدند و شادی می کردند.》📥 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی تصویر: اواخر مهر ۱۳۶۹، مکه مکرمه، مناسک حج 🕋 ☔ ❤ ❤ 💎 🆔 @yousof_e_moghavemat