📜 #به_سوی_خرمشهر 📜
- ادامۀ پیشروی و رسیدن به جادۀ استراتژیک #اهواز_شلمچه
- عدم تطبیق آتش سلاح سنگین خودی ، مهم ترین مشکل عملیات.
- ذلّه شدن عراقی ها و ناچار به تسلیم شدن تعداد زیادی حوالی ساعت ۵:۳۰ دوم خرداد
- ساعت ۷:۰۰ صبح ، فرار #عراقی ها از #پل_خیّن و در نهایت اسیرشدن
- ورود به نخلستان ها و مواجهه با تعداد کثیری اجساد نیروهای دشمن و ادامۀ درگیری شدید
- تنگ تر شدن لحظه به لحظۀ #محاصرۀ_خرمشهر توسط گردان های #تیپ۲۷ و #عقب_نشینی اجباری دشمن به سمت #اروند
- پایمردی نیروهای ۳ گردان #بلال، #انصار و #مقداد و مقاومت جانانه در برابر جنگ نابرابر و همه جانبه در سه کیلومتری #دژ_مرزی ( نیروها در مرحلۀ قبلی از این سه کیلومتری مجبور به عقبنشینی شدند ولی در این مرحله دوباره آنها را پس گرفتند. )
- تصمیم قطعی نیروهای دشمن برای عقب راندن ایرانی ها از مواضع تصرف شده
- تلاش دشمن برای بیرون کشیدن نیروهای خود از داخل شهر
- فشار شدید زرهی و توپخانه ای دشمن بر روی محور سلمان به فرماندهی #محمود_شهبازی و شهادت قائم مقام #تیپ۲۷ یعنی #حاج_محمود_شهبازی و همچنین شهادت #عباس_شعف ، فرماندۀ #گردان_میثم در این مرحله از عملیات.
- سنگینی هدایت عملیات روی دوش #همّت در خط خیّن و آمدن #حاج_احمد به خط مقدم برای کمک به #همّت و پر کردن جای #محمود_شهبازی در خط #شلمچه
🙂 ... حوالی ۱۲ ظهر بود که دیدیم یا للعجب!!!😮😟
#حاج_احمد با دو تا عصا زیر بغلش، آمده توی خط گردان. ما خیلی دست پاچه شدیم.😯😧😨
رفتم به یکی از بچه ها که همراه #حاج_احمد آمده بود، گفتم: بابا !!! چرا گذاشتید #حاجی با این وضعش جلو بیاید؟ 😡 الآن اگر یک گلولۀ توپ یا خمپاره بیاید، این که نمی تواند خیز برود؟!!! 😔
آن برادر گفت: کجای کاری اخوی؟😄 صدتا گلوله تا حالا زده اند، #حاجی همینطور ایستاده، یک ترکش هم نخورده!
⬅ برشی از کتاب #همپای_صاعقه ( راوی : #محمد_دانش_راد ، معاون دوم گردان #مقداد )
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📚 #پیکار_در_شلمچه_و_خَیِّن 📚
- حضور مقتدرانه ی فرمانده ی تیپ؛ #حاج_احمد_متوسلیان در خط مقدم و روحیه ی قوی نیروها با دیدن ایشان. ( ماجرای دو تانک ۱۰۶ ارتش که ترسیده بودند و نمی رفتند بالای خاکریز که تانک #تی_72 دشمن رو بزنن رو حتماً پیدا کنید بخونید که منظورم از #حضور_مقتدرانه چیه!!!؟؟؟ )
- رسیدن نیروها به دروازه های شمالی شهر و قطع امید ارتش عراق مبنی بر اینکه صبح روز بعد ( #سوم_خرداد ) شهر را از دست خواهیم داد.
- شنود مکالمات بیسیم دشمن مبنی بر پاتک دشمن در ساعت #شش_صبح روز #سوم و تدبیر حیرت انگیز #حاج_احمد جهت انجام یک #تک_بازدارنده قبل از حمله ی ارتش عراق.
- باقی ماندن تنها هفت_گردان از آن ۱۲ گردان قدرتمند از مرحلهی دوم تا این مصاف تاریخی.
#یورشٌ ۵ گردان #انصار ، #میثم، #حمزه ، #مقداد و #ابوذر در ساعت ۱۷:۳۰ بعدازظهر روز #دوم_خرداد به دستور فرماندهی تیپ به صفوف پولادین ۲۸۰ دستگاه تانک مدرن #تیپ_مستقل_ده_زرهی در جبهۀ شلمچه.
🎤 #حاج_احمد در مصاحبۀ « دهم خرداد ۶۱ » می گوید :
... ما #دست_غیب_الهی را در این حمله دیدیم...چه کسی می توانست در مقابل ۲۸۰ #تانک_ضد_گلوله_دشمن مقابله کند و آنها را از کار بیاندازد؟؟!!! نیروهای ما با انداختن #نارنجک_دستی به داخل اتاقکشان آنها را از بین بردند که بعضی هایشان دیدند شرایط بدین گونه وحشتناک است، از اتاقک خارج شدند و در داخل دشت شلمچه پا به فرار گذاشتند...
📚 خلاصه ای از مطالب کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗🔸💗🔸💗🔸💗.........
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
نیروهای اعزامی صبح روز جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۶۱ - یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه - به فرمان #احمد_متوسلیان در پادگان امام حسین علیه السلام گرد آمدند.
#سعید_قاسمی؛ مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ می گوید:
... هیچ وقت فراموش نمیکنم قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود ۸۰۰ نفر از نیروهای کادر سپاه و مابقی بچه های تکاور تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند.
در مقابلِ ما و روی جایگاه، علاوه بر #حاج_احمد و #حاج_همت٬ تیمسار ظهیرنژاد و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند. اصحابی که دیگر گمان نکنم احدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند. #حاج_احمد در جمع این رزمندگان سخنرانی هیجان انگیزی ایراد کرد. پشت میکروفون با چهرهای برافروخته و لحنی حماسی گفت :
برادران، این راه، راهی بی بازگشت است! کسی که با ما می آید٬ باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازۀ هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق، از فراز ترکیه میگذرد و این کشور به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلی ها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعاً این تنها دالان هوایی را هم به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید اولین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین٬ برادرانی با ما بیایند که تا آخر، پای کار خواهند بود.
#حاج_احمد با حرفهایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچه ها با وصیت نامه هایی که از جیب بلوز فرمشان بیرون کشیدند و به سویش گرفتند دادند. همه اشک شوق می ریختند. پادگان از فریادهای #یا_حسین بچه های سپاهی و ارتشی به لرزه در آمده بود. حتی به چشمهای #احمد ، #همت و #تیمسار_ظهیر_نژاد هم اشک نشسته بود. بعد از وداع با نیروها قرار شد که فردای آن روز #حاج_احمد خود به همراه اولین هواپیمای حامل تعدادی از نیروهای اعزامی، راهی سوریه شود.
«نوار مصاحبه،تهران،نوزدهم آبان ۷۵،آرشیو نوار معاونت فرهنگی لشکر ۲۷»
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.❤️.........
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
#سعید_قاسمی؛ مسئول واحد اطلاعات تیپ ۲۷ نیز در این باره میگوید:
...طبق دستور #حاج_احمد داشتیم توی جبهۀ #شلمچه در اطراف کانال پرورش ماهی، کار شناسایی را انجام می دادیم که سردار عزیزمان حاج #حسین_همدانی آمد و دستور شفاهی# احمد_متوسلیان را به ما ابلاغ کرد دستور این بود :
⬅ ظرف مدت ۲۴ ساعت کلیه وسایل و تجهیزات خودتان را جمع آوری کنید. میخواهیم برویم لبنان.
🔸با تعجب به حاج #حسین_همدانی گفتم: حاجی٬ چی داری میگی؟ نکنه دارید با ما شوخی می کنید. ایشان خیلی جدی گفتند: #احمد تاکید کرده ظرف ۲۴ ساعت کلیه تجهیزات تیپ را همراه بچه ها جمع کنید و به سرعت به تهران انتقال دهید.
واقعا ما توی پوست خودمان نمی گنجیدیم؛ جنگ ما یک پله خودش را بالاتر کشیده و جهاد ما وارد فاز جهانی شده بود. خلاصه به سرعت نیروها و امکانات تیپ را جمعآوری کردیم و خودمان را به تهران رساندیم و رفتیم پادگان امام حسین علیه السلام؛ مقصدی که #حاج_احمد برای ما در نظر گرفته بود.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.🌹.........
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
بدین ترتیب، اولین گروه از قوای محمد رسول الله (ص) در غروب روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ با یک فروند جمبوجت ۷۴۷ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی وارد فرودگاه دمشق شد و مورد استقبال مقامات سوری و مسئولین سفارت ایران در سوریه قرار گرفت. پس از خوش آمد گویی حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر محتشمی پور - سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در دمشق - #متوسلیان بلندگوی دستی را به دست گرفت و خطاب به نیروهای اعزامی گفت:
📢 ... برادر ها، قبل از رسیدن به اینجا، در ایران آنچه گفتنی بود، ما برای شما گفتیم. خیلی کوتاه عرض میکنم. امام عزیزمان فرمودهاند باید که #اسرائیل از صحنه ی جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ باید این حرف امام مان را جامه ی عمل بپوشانید.
🔷 سخنان شورانگیز #متوسلیان با غریو تکبیر نیروهای اعزامی در هم آمیخت. سپس فرمانده قوای محمد رسول الله (ص) ادامه داد:
... برادر ها ، در حال حاضر دشمن وسیع ترین تهاجم خودش را علیه سرزمین اسلامی #لبنان شروع کرده و بر همه مسلمانان آزاده ی جهان واجب است که به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز برای ادای همین تکلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیز بود که به اینجا آمدیم...
من صحبت دیگری با شما عزیزان ندارم. با توکل به خداوند آماده ی پیاده شدن از هواپیما باشید.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
🎤 تنها خبرنگاری که همراه نیروهای اعزامی در این سفر حضور داشت، در گزارش خود مینویسد :
... ساعت هشت و نیم شب به وقت تهران وارد دمشق شدیم. پله کان به در هواپیما متصل شد. در این لحظات، مقامهای بلند پایۀ سوری از جمله - رفعت اسد؛ برادر رئیس جمهور و معاون فرمانده کل ارتش سوریه - برای خوشامدگویی وارد هواپیما شدند. ابتدا سفیر ایران در دمشق صحبت کرد و خوش آمد گفت و پس از آن، برادر #احمد - فرمانده قوای محمّد رسول الله (ص) - سخنرانی ایراد کردند. وقتی از هواپیما پیاده و سوار اتوبوس شدیم٬ چیزی که از همان اول حیرت ما را برانگیخت٬ تقاضایی بود که رانندۀ اتوبوس از ما داشت. او از ما عکس امام خمینی را میخواست. نیروهای ایرانی به وسیله ی اتوبوس و کامیون هایی که صف به صف پشت سر هم ایستاده بودند، از فرودگاه انتقال داده شدند.
در بین نیروهای رزمنده ایرانی. چند داوطلب از دو کشور لیبی و الجزایر نیز حضور داشتند.
🔸از فرودگاه، عازم محله ی شیعه نشینی در حاشیۀ دمشق به نام #زینبیه شدیم. در مدخل حرم مطهر حضرت زینب (س) از خودروها پیاده شدیم. از این لحظه بود که نیروهای ایرانی٬ دوان دوان و شتابان خود را به سمت ضریح پرداخت کردند و گریه و ناله و ضجه ها بود که فضا را تکان میداد.
🔸پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و اقامه ی نماز جماعت، قصد رفتن کردیم که در بین راه مورد استقبال شدید مردم قرار گرفتیم. زنان در یک سو و مردان در سوی دیگر، کودکان و نوجوانان هم در میانشان، شعار های بسیار تند و کوبنده و انقلابی میداند و چنان ابراز احساسات می کردند که همه را به گریه انداخته بودند. برای ما سوال بود که چگونه در نقطه دور از میهن اسلامی مان این چنین توسط مسلمانان سوریه مورد استقبال واقع میشدیم.
🔸به خاطر اشک شوق و سرعت ماشین و هیجان جمعیت، نتوانستیم آن طور که باید ذره ای از شادی مردم را با دوربینهای خود ثبت و ضبط کنیم. هر چند شب بود و دیروقت، ولی از هر جا که رد می شدیم، مورد استقبال شدید مردم سوریه قرار میگرفتیم. در مسیر عزیمت به پادگانی که در کنار شهر برای نیروهای ایرانی آماده کرده بودند، هنگامی که از روبروی «شهرک دانشگاهی دمشق» رد می شدیم، چراغهای تمامی آپارتمانهای شهرک روشن بود و از پنجره های آن، ساکنانش که تمامی دانشجو و استاد بودند، سر بیرون آورده، برای نیروهای ایرانی با دست زدن و سوت کشیدن، ابراز احساسات می کردند.
🔸سرانجام در کنار شهر، به پادگان رسیدیم و در آن مستقر شدیم.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
#متوسلیان خود از نخستین لحظات ورود نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران به سوریه می گوید:
... استقبالی که مردم و مقامات #سوریه از نیروهای ایرانی کردند، بی نهایت عالی بود. آنها هرگز در باورشان نمیگنجید که ما ایرانی ها با توجه به مسایلی که مملکت مان با آن درگیر است، خصوصاً مسئله جنگ، به این صورت عملی وارد کار بشویم؛ آن هم در حالی که قبلاً کشورهای عضو به اصطلاح #جبهۀ_پایداری حتی کوچکترین قدمی در رابطه با کمک به سوریه و لبنان برنداشته بودند. بر این اساس٬ وقتی که ما در عمل وارد قضیه شدیم آمدن نیروهای ما برای همه به شدت گنگ و باور نکردنی به نظر می رسید.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔵 سپاه محمّد (ص) می آید 🔵
🔷 اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به #سوریه، در ۳ مرحله انجام گرفت. در مرحلهی اول، #متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شدند. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در #دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن، مرحلهی دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی #سوریه شدند که سرپرستی مجموعه ی سوم را #ابراهیم_همّت بر عهده داشت.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
📖 #سعید_قاسمی که همراه با گروه سوم عازم #سوریه شد، می گوید:
... ماجرای سفر هم خیلی عجیب بود. پانصد نفر نیرو را سوار یک هواپیمای جمبوجتِ «کارگو» [ ویژه حمل بار ] کردند! از فرط تراکم مسافر، درِ هواپیما را به زور توانستند ببندند. توی آن دالان هواپیما، این پانصد نفر داشتند از سر و کول هم بالا می رفتند. ما با #حاج_همت یک گوشه ای نشسته بودیم. #حاجی چفیۀ سفیدی به گردن داشت و یک دست #لباس_خاکی_بسیجی پوشیده بود. پاچۀ شلوار را گِتر کرده بود و به جای پوتین هم از این کتانی های چینی سفید به پا داشت.
❓
❓
#حاجی از من پرسید: بگو بدانم چه احساسی داری؟ با توجه به اینکه این سفر در حکم ورود به وادی جدید در زندگی ماست، آیا آمادگی داری؟
گفتم : بالاخره سرنوشت است دیگر. هرچه پیش آید، خوش آید.
بعد #حاجی دست کرد توی جیب پیراهنش،کتاب دعای کوچکی را درآورد و در آن شلوغی و ازدحام بچه ها نشست و #زیارت_عاشورا خواند. اصلاً انگار توی خلسه رفته باشد، دعا می خواند و کار به کار کسی نداشت.
📚 منبع : کتاب #همپای_صاعقه
https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔵 سپاه محمّد (ص) می آید 🔵
🔷 اعزام قوای محمد رسول الله (ص) به #سوریه، در ۳ مرحله انجام گرفت. در مرحلهی اول، #متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شدند. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در #دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن، مرحلهی دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، راهی #سوریه شدند که سرپرستی مجموعه ی سوم را #ابراهیم_همّت بر عهده داشت.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔵 سپاه محمّد (ص) می آید 🔵
🔷 در مانوری که روز جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ در شهر #دمشق برگزار شد، نیروها با نظم و انضباط خاصی جهت شرکت در مراسم نماز جمعه به مسجد اموی رفتند. آنان در صفوفی متشکل و منظم، دوشادوش مردم دمشق، نماز وحدت آفرین جمعه را اقامه کردند و سپس جهت زیارت مقام «رأس الحسین (ع)» روانه آنجا شدند. این مانور خیابانی نیروها٬ برای اهالی پایتخت سوریه بسیار عجیب و تکان دهنده بود. در بازار حمیدیه٬ مردم دمشق٬ از کوچک و بزرگ اشک شوق می ریختند.
🔸 #سعید_قاسمی، از افراد شرکت کننده در این مانور می گوید:
... یادم نمی رود مردم آن روز با چه اشتیاقی به طرف بچه ها هجوم می آوردند و با گریه و زاری با ما صحبت می کردند. توی حرف هایشان واژۀ #انتقام از همه بیشتر شنیده می شد. یک جا زنی سالخورده، اشک ریزان به طرف #حاج_احمد آمد و با گریه به زبان عربی مطالبی را خطاب به #حاجی گفت.
#حاج_احمد رو کرد به مترجم و از او پرسید : این خانم چه می گوید؟
مترجم ما همینطور که گریه می کرد، جواب داد: «او می گوید ما تنها امیدمان به لشکر #محمّد (ص) است؛ فقط لشکر #محمّد (ص) است که می تواند ما را نجات بدهد.
#حاج_احمد بعد از شنیدن این حرف ها به شدت تکان خورد و به #گریه افتاد. باورم نمی شد فرماندهی مثل #حاجی با آن همه اقتدار، این طور منقلب بشود و اشک بریزد.
دیدن اشک های #حاجی خیلی برایم عجیب بود. او که تعجب مرا دیده بود ٬ به من گفت : « برادر سعید، ببین! ببین این صحنه ها را ... می بینی این مردم چه می گویند؟!
🔵 آن روز #متوسلیان حال خوشی داشت؛ مخصوصاً وقتی که برای زیارت مقام «رأس الحسین علیه السلام» رفته بود، علی نیکوگفتار صفا می گوید:
... خُب، ما نیروهای قدیمی #حاج_احمد بودیم؛ یعنی از وقتی که #حاجی مریوان بود بود، ما هم افتخار داشتیم کنارش باشیم. روحیه ای که ما از ایشان دیده بودیم، روحیه ای نظامی و به قول معروف، مقرراتی بود. هرچند در کنار این روحیۀ نظامی گری، از نظر معنوی هم حال خوشی داشت، اما حالِ آن روزِ #حاج_احمد، یک حال دیگری بود...
🌸 ایشان در کنار مقام «رأس الحسین (ع)» ، مثل این تعزیه خوان ها، همین طور از مقام آن مکان می گفت و اشک می ریخت؛ طوری که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت : برادرها! اینجا رأس حسین (ع) را به نیزه زدند و عمه ی سادات را به اسیری آوردند؛ اینجا شامیان به اهل بیت امام حسین علیه السلام ، آن چنان ظلمی روا داشتند که روی تاریخ را سیاه کردند. #حاجی آن روز همین طور می گفت و دور آنجا پابرهنه می چرخید، اشک می ریخت و زار می زد.
⚪راوی همراه این کاروان روایت می کند :
... در سمت راست مسجد اموی، حرم مطهر حضرت #رقیه (س)، دختر سه سالۀ حضرت امام حسین (ع) قرار دارد. همین که ما برای زیارت قبر حضرت #رقیه (س) به سمت ضریح آن حضرت رفتیم، در راه، مردم با هر آنچه از دستشان برمی آمد، از بچه ها پذیرایی می کردند؛ با بستنی، شکلات، زردآلو، چای، ساندویچ و... و حتی به بچه ها شیشه های #عطر هدیه می دادند و شعار می دادند: «یا لبنان، یا لبنان، هذا جنود القرآن ... ای لبنان، ای لبنان، اینها سربازان قرآن هستند...»
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
🔵 چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان #اهرم_فشار از آنها استفاده کنند.
#متوسلیان از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای #تیپ_27 می گوید:
... کاسه ی صبر نیروها لبریز شده بود. همه به #احمد فشار می آوردند که #حاجی ، چرا در #سوریه زمینگیر شده ایم؟ پس کِی می گذارند وارد عمل شویم؟
کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید #رفعت_اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت سوریه - از پادگان #زبدانی ، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف #سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما مهمان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مجاب کنند.
سرانجام #حاج_احمد طاقت نیاورد و به #رفعت_اسد گفت :
... ما برای میهمانی به #سوریه نیامده ایم. شما بهتر میدانید که هنوز تکلیف جنگ ما با #صدّام٬ یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، #اسلام باشد٬ بچه های ۱۵- ۱۶ سالۀ مسلمانِ سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی #جولان کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز #اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند در خیابان های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که #بسیجی های نوجوان ما در #فتحِ_مبین و #بیت_المقدس٬ با کماندوهای #بعثی صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در #سوریه صرفاً در حد وجه المصافحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم.!.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat