زمینه مصائب شام.mp3
1.81M
زمینه مصائب شام
بعد غم و رنج شهر کوفه
رسیده کاروان سوی شام
پذیرایی اینها ز مهمان
شده با سنگهای روی بام
خدایا کجائه اينجا
که داره دلا می لرزه
اینجا مرکز فساده
داره چشم هیز و هرزه
شامی و، بغض و کینه
شامی و، زخمِ سینه
شامی و، کابوس های سکینه
حسین... وای...
هوای خرابه های اینجا
روزا گرم و شبهاش سرده
اینجا کوچههاش مثل مدینه
راویِ خاطراتِ درده
فرموده امام سجاد
با دلی چو کوه غم ها
اینجا شد هفتا مصیبت
روا به گلهای زهرا
شامی و، اشک و گریه
اینجا دق، کرد رقیه
میدادند، نون خشک به ما هدیه
حسین... وای...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمینه_مصائب_شام
#مصائب_شام
#اسارت
@Maddahankhomein
نوحه اسارت.mp3
2.06M
نوحه، زمینه اسارت (به روايت عمه سادات)
پُر از آه و سوز و گدازم
بدونِ تو ماندم چه سازم
تو بر روی نیزه ولی من
روی ناقه ی بی جهازم
امان از رُسومِ بَدِ کوفه و شام
کجا آلِ پیغمبر و فحش و دشنام
تلافیِ خیبر به ما میزدن سنگ
از رویِ بام
زِ بعد كر، بلا، شد غوغا
به کوفه بُردن مارو اَعدا
امان از شام و ظُلمِ آنها
واویلا وا، ویلا، واویلا....
به کوفه تو را خطبه خواندم
دمی از غمت جا نَماندم
به شام از تو گفتم «جَمیلا..»
..یزید را به ذلّت کِشاندم
روی نیزه دادی به حالم تو سامان
زمانی که خواندی برایم تو قرآن
سر من به مَحمِل شکست و سر تو
سنگِ عُدْوان
امان از دروازه،یِ ساعات
چه کردن با، عمه،یِ سادات
به دورِ ما، شادند، قاتلهات
واویلا وا، ویلا، واویلا....
ما هستیم عزادار و پُرْ غم
ولی شامیان شاد و خُرّم
مارو خارج از دین میدونند
می خندن به ما آل خاتم
رباب از غمِ طفلِ شش ماهه بی تاب
شده سجاد از غُصه ی بچه ها آب
تو رو نیزه ای دخترت میگه بابا
ما رو دریاب
تو شهر شام، ديديم، ما آزار
مارو بُردن، بَر سرِ بازار
رقيه شد، تو ويرونه زار
واویلا وا، ویلا، واویلا....
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#نوحه_اسارت
#اسارت
@Maddahankhomein
واحد مصائب شام.mp3
1.28M
واحد مصائب شام
(به روایت حضرت زینب سلام الله علیها )
امان از شامِ غم
امان از اين ستم
تو روی نیزه و...
منو درد و ماتم
دل ما، پر از خون
موی تو، پریشون
سکینه زِ داغ تو محزون
شام و...یک کوچه ی تار
شام و...غم های بازار
شام و ...اَندوهِ آزار
ياحسين يابن زهرا...
زِ بام خانه ها
یک عده بیحیا
میریختن خاکستر
به روی سر ما
نخوان ای، تو جانان
براشان، تو قرآن
که سنگت زنند ای حسین جان
شام و...بزمِ شرابش
شام و...رنج و عزابش
شام و...حالِ خرابش
یاحسین یابن زهرا...
دیدی چی شد آخر
رقیه شد پرپر
خرابه شد گودال
تا اومدی با سَر
خرابه، شَبِش سرد
روزاش گرم، پُر از درد
رقیه تو رو دید و غَش کرد
شام و... اشکای هر شب
شام و...سجادِ در تب
شام و...دردای زینب
یاحسین یابن زهرا...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#واحد_مصائب_شام
#مصائب_شام
#حضرت_زینب_س
#اسارت
@Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
در دفتر یتیمی خود، خانه میکشد
دارد مدینه گوشه ی ویرانه میکشد
همواره در فراق پدر گریه میکند
از دل چه قدر آه غریبانه میکشد
بابا تو نیستی و یتیمت خرابه را
در ذهن خویش مثل عزاخانه میکشد
تا از سر پدر بتکاند غبار را
با دست مهر بر سراو شانه میکشد
جمعند دور شمع سرت اهل بیت تو
با این حساب دور تو پروانه میکشد
یک سو سری فتاده، سوی دیگری قلم
اینجا غزل تمام شده با نمیکشد
#محسن_درویش
https://eitaa.com/Maddahankhomein
◾توسل به حضرت رقیه
◾نوحه سبک همه جا کربلا
◾بنداول
با رخ لالهگون کنج ویرانهام
تا سحر عمه جان شمع کاشانهام
شور غم میکنم من در اینجا به پا
آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
◾بنددوم
تازیانه زده زجر دون بر تنم
غنچه نیلگون بین این گلشنم
دیدهام بر سنان راس بابا جدا
آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
◾بندسوم
از فراق پدر دیده تر میشود
شام هجران من کی سحر میشود
بهر دیدار من گو به بابا بیا
آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
#مرتضی_محمودپور
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند
فَابکِ عَلی' رقیه، که بر او لگد زدند
منزل به منزل، عاطفه اَش غرقِ آه شد
هر جا رسید، کعبِ نِئی سدّ راه شد
وقتی شبیهِ مادرِ سادات شد مفید
از بسکه ضربه خورد، چو او قامتش خمید
کوچکترین، بزرگِ حرم شد ز داغ و درد
تاثیرِ اوست، بیشتر از صد هزار مَرد
از بسکه دید محنت و غمهای عالمین
شد پیر راهِ قافله ی زینب و حسین
حالا که اینهمه اثرش جاودانه شد
مانند فاطمه به تنش تازیانه شد
تا گفت یاعلی، کتکی خورد بی هوا
یافاطمه که گفت، چَکی خورد بی هوا
هر بار، ذکرِ یااَبَتا یاحسین گفت
سیلی جواب او شد و بَد ناسزا شِنُفت
خسته نشد از اینهمه دردی که میچشید
خسته شد از اِهانتِ زشتی که میشنید
مویی که بارها دلِ باباش، آب شد
در دستِ زجر، گیسوی پُر پیچ و تاب شد
از مُشتِ محکمی، که دهانش بخون نشست
دندان و لَثّه ها و زبانش بخون نشست
لَحنَش ز لَحنِ فاطمه زینت گرفته بود
شیرین زبانِ قافله لُکنَت گرفته بود
برگشته بود لهجه ی، بابایی گفتنَش
داداشی اَش کجاست، به لالایی گفتنَش
بر نیزه رَاسِ کودکِ شش ماهه را که دید
غَش کرد و خوش زبانیِ لالایی اَش پَرید
در آخرِ مسیر، شد از یک نظاره شاد
بابا ز نیزه خم شد و یکباره بوسه داد
این بوسه را دوباره سحر در خرابه دید
وقتی سری، به دیده ی تر در خرابه دید
بعد از یکی دو درد دل، انگار جان گرفت
در آخرین نفَس، لبِ بابا نشان گرفت
لب های پاره پاره به اشکش که شُسته شد
چشمانِ خسته اَش، ز همان بوسه بسته شد
حاج محمودژولیده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
همان دختر که می گویند خیلی ها که بابایی است
به دور از دامن بابا به بند چه هیولایی است
همان طفلی که می گویند مثل برگ گلهایش
اسیر سلسله پا آشنا با خار صحرایی است
همان قلبی که می گویند آن را مثل گنجشکان
کنون شاهد به چه هنگامه های وحشت افزایی است
همان دختر که بابایش پناه هر یتیمی بود
چه از درد یتیمیش به یک ویرانه غوغایی است
چه دانم عسکری او را غذا آورده اند انگار
دگر خاموش شد اما چه رستاخیز کبرایی است
#سید_عسکر_رئیس_السادات
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شب_های_جمعه_زیارتی
#سفر_نامه و #صفر_نامه
گرفته ام به بغل کاملا ضریحت را
چه خوب می شنوم لهجه صریحت را
ولی زبان من امروز بد شده قاصر
اگر چه عاشقتان بوده یک کمی شاعر
نگاه ها همه حرفند و عشق می بارند
چه خوب این در و دیوار فارسی دانند
زبان مشترک زائران فقط اشک است
ردیف و قافیه شاعران فقط اشک است
مرددم که بخوانم زیارت عاشورا
و یا که شعر جدیدی سرایم این دل را
چقدرشک سر این دو راهی ام عشق است
همین که توی خیالم بخواهی ام عشق است
زینت کریمی نیا
https://eitaa.com/Maddahankhomein
زبان حال حضرت زینب کبری(س)
شب جمعه
از دیدن رویش مرا تحریم کردند
پیراهنش را بین خود تقسیم کردند
عشق مرا با خنجر کندی گرفتند
یک پیکر بی سر به من تقدیم کردند
ابوذر رئیس میرزایی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سر و سامان عشق🔹
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق
به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق
به همره اُسرا، میروند شهر به شهر
سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر
ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر
به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر
«چهل ستاره» که بر نیزه میدرخشیدند
به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند
طناب ظلم کجا، اهلبیت نور کجا؟
سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟
هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا
نصیب آینهها سنگ بود، در همه جا
نسیم، بدرقه میکرد آن عزیزان را
صبا، مشاهده میکرد برگریزان را
نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید
صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید
سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی
و خنده بر لبش، از شورِ عافیتسوزی...
چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند
چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند
ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان
که هست زینب آزاده در اسارتشان
گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد
حَرامیان، همه شُربِ مُدام میکردند
به نام فتح و ظفر، می به جام میکردند
اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود
سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود
سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش
سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش
سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود
کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود
سری، که از همهٔ کائنات، دل میبرد
شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد
سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود
صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود
صدای بال زدن، از فرشته میآمد
به خطّ نور ز بالا نوشته میآمد
شگفتمنظرهای دید، دیده چون وا کرد
برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست
دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است
یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید
به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید
دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است
سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟
جواب داد که این سر، سریست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست، که شوریده بر امیر، ای مرد!
خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد!
تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری
بیار، آنچه پساندازِ سیم و زر داری
جواب داد که این زر، در آستین من است
بده امانت ما را، که عشق، دین من است
به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است
هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است
بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟
چقدر نزد شما، احترام داشته است؟
جواب داد که این سر، که آفتاب جَلیست
گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»ست
سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر
سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر...
گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را
خدای زیر و زبر میکند جهان تو را
به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد
ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد
غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست
کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست
سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت
فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت...
دوباره صحبت موسی و طور، گل میکرد
درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل میکرد
خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا!
اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا
جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت
کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت
چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟
برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟
هزار حیف، که در کربلا نبودم من
رکابدار سپاهِ شما، نبودم من
ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من
تو خود پناه جهانی و بیپناهم من
به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم
رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم
دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه
به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله»
فدایِ خونجگریهای جَدِّ اطهر تو
فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو
«شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی
که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی...
من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟
شکسته بال و پرم، همرکابی تو کجا؟
نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم
فقط، ز دربدریهای تو، پریشانم
به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی»
بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز
«که جز ولای توأم نیست هیچ دستآویز»...
نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من
گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من
من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد
ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد
«شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت
حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت
📝 #محمدجواد_غفورزاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شعری_در_پی_شهادت_اسماعیل_هنیه_رئیس_جنبش_مقاومت_اسلامی_فلسطین_حماس#سروده_ی_احترام_یاربیگی_شاعر_قصرشیرین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
میرو علَمدارم بَرادر، جنگجویِ قهرمان
منیرو ژاندارم دلاور، پیش به سویِ کارَوان
عطرِ شهادت راه دین،در قلبِ اسلام ریخته ای
مخدوم و داغدارِ زمان،کشته ی صهیون ظالمان
ای نازنین مهمانِ ما،هجرت به سویِ کربلا
همسانِ قاسم مَردِ سنگر،درکویر رزمندگان
شهرِ غزه را چه کردی،کودکانت خاک و خون
ناله ها بر دوشِ مادر،زیرِ لاوار با فَغان
حق نگهدارت مجاهد،قومِ ایران و فلسطین
فتحِ دین با حیدرحیدر، هنیه جان پهلوان
آوره گان منتظرند،بی آب و غذا مانده اند
کجا رفتی شیرِ سحر،بازویِ پرواز مردمان
#شعر_احترام_یاربیگی
#حب_الحسین_یجمعنا
#از_کربلا_تا_غزه
https://eitaa.com/Maddahankhomein
این المنتقم.mp3
4.49M
#بصیرت
#مرگ_بر_اسرائیل
#پاکستان
#غزه
⚜بند اول:
این المنتقم، روضه غربت پاکستان
این المنتقم، سوز و آه ملت افغان
این المنتقم، ناله ی غریبی غزه
این المنتقم، بر لب سوریه و لبنان
نزدیکه، روزیکه
پرچم صهیونیست میشه سرنگون
نزدیکه، روزیکه
کاخ ستم رو میکشیم به خاک و خون
نزدیکه، روزیکه
وعده ی قرآن محقق میشه:
#انا_من_المجرمین_منتقمون
بسم الله حزب الله
بسم الله جیش الله
بسم الله انصار بقیة الله
پرچم حق تا ابد عزیز
پرچم کفر تا ابد ذلیل
شعار ما تا وقت ظهور
#مرگ_بر_اسرائیل
⚜بند دوم:
این المنتقم، التماس مادر مظلوم
این المنتقم، گریه های کودک معصوم
این المتقم، چاره ی هر دل بیچاره
این المنتقم، ندبههای مردم محروم
نزدیکه، روزیکه
ندای حق میپیچه توی آسمون
نزدیکه، روزیکه
نمونه از اسرائیل نام و نشون
نزدیکه، روزیکه
وعده ی قرآن محقق میشه:
#انا_من_المجرمین_منتقمون
بسم الله حزب الله
بسم الله جیش الله
بسم الله انصار بقیة الله
برای این انتقام سخت
خون شهید بهترین دلیل
شعار ما تا وقت ظهور
#مرگ_بر_اسرائیل
شعر و ملودی:
#احسان_نوری
#امیر_آهمند
#طاها_تحقیقی
#مهدی_زهدی
#محسن_میرزایی
تهیه شده در #انجمن_ادبی_تکیه_نوکری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5863997417065552103.mp3
2.35M
#امام_زمان_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بصیرت
🚩بند اول:
خون مظلوم تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
اشک معصوم تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
آخرین چاره ی هر بیچاره
تکیه گاه گرم هر آواره
آه محروم تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
تو پناه بی پناهانی
مرهم دل پریشانی
بر غم قلب یتیمان تو
بهترین ملجأ و درمانی
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
«جز تو ای مرد کسی منجی دنیا نشود
کاش یک روز بفهمند همه اهل زمین»
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
«نزدیکه روزیکه دم میگیره کل جهان
مولانا مولانا مولانا صاحب الزمان»
مولانا مولانا مولانا صاحب الزمان
🚩بند دوم:
چشم بی خواب تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
قلب بی تاب تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
ای طراوت بهار بی جان
بر لب خشک بیابان، باران
تشنه ی آب تو را میخواند
(العجل یامهدی ۲)
تو امید نا امیدانی
ذوالفقار عدل و میزانی
مجری نَصْرُ مِنَ الله و
وعده ی صادق قرآنی
«از پس ابر اگر روی تو پیدا نشود
شب ظلمانی ما صبح تماشا نشود»
ما بر آنیم که این جمله جهانی بشود!
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
«نزدیکه روزیکه میگه دنیا با یک زبان
مولانا مولانا مولانا صاحب الزمان»
مولانا مولانا مولانا صاحب الزمان
✍️به قلم: #طاها_تحقیقی(یاحسین)
«تضمین: #احسان_نوری»
https://eitaa.com/Maddahankhomein
صلی الله علیک یااباعبدالله
شب جمعه ست ومن وحال وهوای حرمت
این دل سوخته وسوز دعای حرمت
شب جمعه ست پی وصل تو دلسوختگان
می رسند از همه جا زیر لوای حرمت
کاش جایی برسدگوشه ی یک صحن به من
که مرا جایِ دگر نیست به جای حرمت
دل مشتاق تو را نیست تمنای بهشت
به خدا رشک بهشت است صفای حرمت
تشنه ام تشنه ی دیدار،مرا اذن بده
تا لبی تر کنم از کرب وبلای حرمت
واژه ها بر سر و بر سینه زنان گریانند
در حسینیه ی ای از زمزمه های حرمت
چه نیازیست به گفتن که خودت می دانی
دل من تنگ شده سخت برای حرمت
#شب_جمعه
#کربلا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🍃🏴 در حمایت از فلسطین و تکریم شهادتِ
#سردار_جبهه_مقاومت_شهید_اسماعیل_هنیئه
🏴🍃
آتشی در دلم افتاده و غم شد آغاز
عطرِ یک لالهٔ پرپر شده می آید باز
مردِ میدانِ شجاعت به زمین افتاده
باز از حلقهٔ عشّاق نگین افتاده
مقصدش مثل تمام شهدا شد آخر
رفت در وادیِ دلدادگی آخر با سر
هر که خواهانِ شهادت بشود مجنون است
ماندگاریِ اهالیِ جنون در خون است
نیمه شب عازم پرواز شد و جان میداد
آسمانی شد و دل را به شهیدان میداد
عاشقِ حق طلبی بود و مسیرش معلوم
بود مانندِ #فلسطین؛...قوی اما مظلوم
رفت در نیمهٔ شب با ترورِ لامذهب
دور از خاک وطن آمده جانش بر لب
نامش آرامش #غزه، نگرانش #لبنان
هست در جبههٔ حق تا به ابد جاویدان
وای بر آن جریانی که خیانت ها کرد
بر چنین مردِ جوانمرد جسارت ها کرد
وای بر مکرِ نفوذی و به تدبیراتش
لعنت الله علیه است یقیناً ذاتَش
بینهایت دلمان سوخته! چونکه داریم-
پیش از داغِ #هنیئه، غم ِ #سید_ابراهیم
داغ؛ تازه ست! چه آشوب شده احوالم
#قدس هم سوخته قلبش به خدا از این غم
دستِ صهیون شده لبریزِ جنایاتی سخت
پس از این میشود آغاز مجازاتی سخت
کُشت فرماندهٔ نام آورِ با تقوا را
کُشت مهمانِ مجاهد وَ عزیزِ ما را
مانْد دور از وطن و مقتل او شد تهران
کارِ خونخواهی او هست به دستِ ایران
گرچه در خونِ خودش غوطه ور و پرپر شد
شک نکن پیکرِ اسلام مقاوم تر شد
گرچه در خانهٔ ما آمد و مهمان جان داد
پس از این سخت وَ قوی تر به نبرد امکان داد
چشم داریم به آغازِ فراخوانِ #سپاه
لشکرِ فاطمیون، حیدریون، بسم الله...
میدهد خاتمه بر ظلم و ستم؛ فتحِ قدس
هست نزدیک به والله قسم فتحِ قدس!
#وَ_لا_تَحسبَنّ_الذَینَ_قُتلوا_في_سَبیلِ_الله_امواتا
#فلسطین_مسئله_اول_جهان_اسلام_است
#سنُصلّی_فی_القدس_ان_شاألله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#مرضیه_عاطفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#اسارت
🩸اهل «حلب» چه بلایی را بر سر أسرای آل الله، آوردند ... | با ریختن یک قطره از خون سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام، آب چشمهای گوارا، تلخ و مکدّر شد...
در نقلی آمده است:
🥀 چون کاروان أسرای آل الله، با سختی و مشقت به شهر «حلب» نزدیک شدند، در نزدیکی آن شهر، چشمهای بود که آب شیرین و گوارایی داشت به نام «یوثمة» (یا «ثریمه»)؛
🥀 لشکریان نانجیب خودشان به سراغ خوردن آب از آن چشمه گوارا رفتند و اسیران را بر فراز شتران متوقف کردند و سرهای مطهر را بر فراز نیزه ها نهادند؛
📋 فَجَعَلَ اَولادَ السَفاحِ یَتَفاخَرُ بَعضُهُم عَلیٰ بَعضٍ
▪️آن حرامزادگان سُفله، که هر یک نیزهای را به دست داشت، بر یکدیگر فخر میکردند.
🥀 اهل حلب شهر را آزین بسته و به استقبال آن حرامیان آمدند؛ حاکم حلب با نهایت عیش و طرب، با طبل و نای و عود به همراه جماعتی از یهود به استقبال آنان آمد.
🥀 آن جماعت نانجیبی که به استقبال آمدند، ابداً شرم و حیا نمیکردند و بیشرمی و بیحیایی را به جایی رسانیدند که راوی گوید: چون به نزدیکی اهل بیت اطهار و اسرای دل فَکار رسیدند،
📋 شَرَعوا یَرمونَهُم بِالحِجارَةِ والمَدَر
▪️شروع کردند به سنگ و کلوخ انداختن بر آن أسرای بی پناه.
🔖 تا جایی که راوی گوید:
📋 واللهِ فَلَم یَبقَ اَحَدٌ مِنَ الْاُساریٰ وَ الرُووسِ اِلّا اَصابَهُ حَجَرٌ و مَدَرٌ
▪️به خدا قسم یک نفر از اسیران و سرهای مطهر، باقی نماند مگر اینکه سنگ و کلوخی به او اصابت کرد.
📋 و اَصابَ حَجَرٌ مِن تِلکَ الْاَحجارِ عَلیٰ رَاسِ الْحسینِ علیهالسلامُ فَشَرَعَ یَجری مِنهُ دَمٌ عَبیطٌ و سَقَطَتْ قَطرَةٌ مِن ذٰلکَ الدَّمِ عَلیٰ عَینِ الثَریمَةِ
▪️ و یکی از آن سنگها به سر مطهر امام حسین علیهالسلام اصابت کرد و از آن سر مطهر ، خون تازهای جاری شد و قطرهای از آن خون بر چشمه «ثریمه» افتاد.
🔖 در اینجا بود که راوی گوید:
📋 و صارَ مائُها مُنکَدِراً فوراً فَلَم یَرَ اَحَدٌ بَعدَ ذٰلکَ صَفاءَ مائِها و ذَهَبَ عَذبُهُ و اِنقَلَبَ لَونُهُ
▪️آب چشمه بلافاصله مکدر شد و پس از آن هیچ کس، پاکیِ آب آن چشمه را ندید و شیرینی آن از بین رفت و رنگ آن تغییر کرد.
📋 فَلَمَّا رَأَتْ زینبُ ذٰلکَ بَکَتْ بُکاءً شَدیداً و قالَتْ: وا اَخاه!
▪️همینکه حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها این صحنه را دیدند، گریه شدیدی کردند و صدای «وا اخاه» سر دادند.
📋 ثُمَّ ضَرَبَتْ رَأسَها عَلیٰ خَشَبِ الْمَحمِلِ ضَرباً شَدیداً بِحَیثُ جَری الدَمُ مِن تَحتِ مَقنَعِها
▪️سپس سرشان را محکم به چوبه محمل زدند، به گونهای که خون از زیر معجر آن بانوی مظلومه، جاری شد.
📚بحر المصائب ج۷ ص۲۶۱
✍ جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند
نشسته اند زمین تا که سنگ بردارند
خدا به خیر کند ، سنگ های بی احساس
برای کـودکمـان روی نِی خطـر دارند
بخوان دو آیه نگویند خارجی هستیم
ز ایل و طایفهمان کوفیان خبر دارند؟!
درست لَعْل لبت را نشانه میگیرند
چقـدر سنـگزنِ ماهـر و قـدَر دارند
دلم شکست, خدا لعنتت کند ای شمر
نـگاه کـن هـمهی دختـران پـدر دارند
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین علیهالسلام
#دیر_راهب
#غزل
🔹عطر مسیحا🔹
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری
خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی
خط به خط پیشانی خونرنگ تو تفسیر صدها زخم
زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی
در شهیدستان چشمت میتوان تاریخ غم را دید
من یقین دارم که با یحیی در این غمنامه همدردی
در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را
نیمهشب تابیدی و بر دیر ظلمت سایه گستردی
شستوشو دادی دل آیینهام را، با نگاهی گرم
مشکل از دل بود میدیدم پر از خاکی پر از گردی
هدیه آوردی برایم هر نفس عطر مسیحا را
با دم توحیدیات در من دمیدی، زندهام کردی
📝 #عباس_همتی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شعر_عاشورایی
#دیر_راهب
#غزل
🔹برای چه؟🔹
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...
بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...
پرسیده زآن لبان ترکخورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟
گفتی که زادۀ نبیام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»
آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...
صورت خضاب کردهای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...
این شمعها برای چه هی شعله میکشند؟
قندیلهای صومعه، لرزان برای چه؟
تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...
ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
📝 #محمدسعید_میرزایی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سرّ مگو🔹
کاروان آهنگ رفتن ساز کرد
سیر معراجی دگر آغاز کرد
کرد از کوفه به شام غم خروج
بود تا شامش چهل منزل عروج..
هر زنی با یک جهان اندوه و درد
بود پیغامآور هفتاد مرد
اشک سرخ و جامه چون رخ نیلگون
چشم هر یک را هزاران چشمه خون
هر اسیری بود پیغامآوری
بر لبش فریاد خونینحنجری..
گشت در هر شهر سرها زیب نی
نیزهها در پیش و محملها ز پی..
::
کهنه دیری بود و آنجا راهبی
شعلههای طور دل را طالبی
دیر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفتهای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سالها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بیخبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گمکرده داشت..
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی..
آمده از طور موسای دگر
در غل و زنجیر عیسای دگر
سر به روی نیزه میگوید سخن
یا سر یحیاست پیش روی من؟..
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایتپیشگان روسیاه
کیست این سر؟ کاین چنین خوانَد فصیح
وای من، داود باشد یا مسیح؟..
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین سر یک خارجیست
کرده سرپیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر..
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سر تا پا وجودش مشتعل
برکشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دونفطرتان دینفروش
ثروت من هست چندین بَدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت میبرم
میکنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سرّی مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
داد سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هرچه گیری احترامش را کم است
این که لبهایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
این که زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک از این سر بشوی
با گلاب و مُشک خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود میکرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر اینجا دیر راهب بود و سر..
گفت ای سر، تو محمّد نیستی؟
گر محمّد نیستی پس کیستی؟
ناگهان سر غنچۀ لب باز کرد
با نصاری درددل ابراز کرد
گفت: کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت: میدانم غریب و بیکسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همراه سرت
همره آید دستبسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرینسخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب من حسینم من حسین
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادۀ پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت: ای ریحانۀ خیرالبشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت: آیین نصاری واگذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات..
📝 #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
به نام خدا
#سینه_زنی_امام_حسین_علیه_السلام
#سبک:صل الله علیک یافاطمه....(تسبیحات)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
صلّ الله علیکَ یاحسین(۴)
روی لبهــا/
ذکریاحسین وعاشورا/
عشـــق کربلا روی دلها/
وعــده گاه کربلایی ها/
الله اکبر این چه شورش است
که در خلـــق عــالم به پا شده
الله اکبـــر این چـــه عشقیـه
دلهـــا راهـــیِ کـــربلا شـــده
صلّ الله علیکَ یاحسین(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
اشک چشــمام/
از عشق شما شده دریا/
کاری کن برای من مولا/
روزیم کن یه اربعین آقا/
الحمــــدلله که نوکرتم
الحمــــدلله ارباب منی
الحمـدلله ازبچگی هام
آرام جان بی تاب منی
صلّ الله علیکَ یاحسین(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلهـــای ما/
خون میشه باروضه های تو/
اشـــکامون هـــدیه برای تو/
جــــون عاشــــقا فــدای تو/
سبـــحان الله از تـــوفــــان بلا
سبــــحان الله تو دشــت کربلا
سبحان الله دورازچشم حسین
آتیــش افتــــاده توی خیمه ها
صلّ الله علیکَ یاحسین(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
﷽ #شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#نوحه_زمزمه_روضه
#سبک:آه گوشواره شکست/بی حیا سیلی زد با هر دوتا دست.....
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
باز دلتنگم خدا
شــب جمعـــه هستــــم یـاد کربلا
شد دلم راهی تا اون صحن و سرا
آه دلتنگم خدا
آه ... جانم یا حسین
من فقط میگم حرفامو با حسین
می بــره مـــا رو تـا کربلا حسین
آه جانم یا حسین
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
وای ... از دلتنگیام
چقَـــدَر بگـــم از راه دور سلام
کاری کن خیــــلی زود کربلا بیام
وای ... از دلتنگیام
ای ... شاه بی قرین
بیقـــراری هــای قلبـــم رو ببیــن
چِش به راهــم از راه بیاد اربعین
ای ... شاه بی قرین
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
ای .... درمونم حسین
شب جمعـــه روضــه می خونم
تا ابد پای تو می مـــونم حسین
ای .... سامونم حسین
وای ... در تاب و تبم
ذکر اللهُـــمَّ ارزُقنـــا رو لبــم
حَرَمَت رویای هـر روز و شبم
وای ... در تاب و تبم
وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین/ وای ...جانم یا حسین
✍رقیه سعیدی(ڪیمیا)
https://eitaa.com/Maddahankhomein
تقدیم به سردار حماس
🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
داغهابردل وچون شیربه بمیدان بودی
ای هنیئه تو چه دلتنگ شهیدان بودی
این بسوزد دل ما را که بقول رهبر
پیش ما روز و شبی چند،تومهمان بودی
🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
از: محمد اسماعیل فضل الهی
@Maddahankhomein
#مصائب_رأس_مطهر
🩸دیر راهب و سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام
در نقلها آمده است:
🥀 در مسیر شام، هنگامی که سر امام حسین علیهالسّلام را وارد «قِنَّسرین» کردند، راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیهالسلام خارج میشد و به طرف آسمان صعود میکرد.
🥀 آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیهالسّلام را از آنان گرفت و داخل صومعه خویش نمود. راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن کسی که از حرمت حسین علیه السّلام آگاه شد.
🥀 راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی قسم میدهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: ای راهب! چه منظوری داری؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود:
📋 أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ
▪️من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد.
📋 فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ
▪️راهب صورت به صورت امام حسین علیهالسّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود.
🥀 آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود:
به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله بازگرد. راهب گفت: «اشهدُ ان لا اله الا اللَّه و اشهدُ انّ محمدا رسول اللَّه.»
🥀 امام حسین علیهالسّلام قبول کرد که شفیع وی شود. هنگامی که صبح شد، موکلین آن سر مبارک را با درهمها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهمها به سنگ تبدیل شدهاند!
📚المناقب ج۴ ص۶۰
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص۳۰۳
این چه وضعیست که در این سر و صورت باشد
این سر سوخته مملوّ جراحت باشد
روضه ی صورت تو دامنهاش بس باز است
راهب دیر، پی ذکر مصیبت باشد
از تنور آمده ای یا ز سر شاخ درخت ؟
هر چه کردند به این رأس جنایت باشد
لبت از سنگ ترک خورده و یا چوب زدن ؟
این لب پاره گرفتار چه ضربت باشد ؟
لب و دندان تو مجروحِ عبیدالله است
لب و دندان تو زخمی ز جسارت باشد
گونه های تو چرا جای کبودی دارد
این هم انگار که سوغات تلاوت باشد
دِیر من آمدی و مسجد مردم نروی
ای مسلمانِ تو عالم ! چه حکایت باشد؟
مریم و آسیه و هاجر و حوا دارند
میرسانند زنی را که روایت باشد
هودج فاطمه امشب به کلیسا آمد
این پریشانی از آداب زیارت باشد
دخترت کاش نبیند سر تو اینگونه
دختران عاطفه دارند حواست باشد
من سرت ریخته ام مشک و گلاب اما حیف
دستِ فرزندِ زنا ، ظرف نجاست باشد
برو ای سر به سلامت ! برو ای سر به سفر !
هر کجا میروی ای سر به سلامت باشد
@Maddahankhomein
#شب_جمعه
حضرت زهرا و حضرت رقیه علیهماالسلام
از بعد غیبتت به سر ما چه ها رسید
لحظه به لحظه محنت و درد و بلا رسید
پایین نرفته آب خوشی از گلوی ما
از لحظه ای که پای تو در ذی طُویٰ رسید
چندی ست کار ما شده اثبات بودنت
بنگر که کار نوکر تو به کجا رسید
آقا خودت برای ظهورت دعا نما
بنگر که صبر و حوصله ها انتها رسید
آمد دوباره یک شب جمعه،نظاره کن
مادر کنار مقتل کربوبلا رسید
دستی گرفته بر کمر و بین لطمه ها
پیش تنی که پُر شده از ردّ پا رسید
شد روضه های گودی مقتل مرور و شمر
با چکمه روی سینه ی خون خدا رسید
شد آسمان کربوبلا تیره، ناگهان
خنجر میان حنجر نورالهدی رسید
از باب سرخ کردن موی سفید شاه
خون از رگ بریده به جای حنا رسید
نعش یزیدیان، همه غسل و کفن شدند
اما به شاه کربوبلا بوریا رسید
پیش رقیه، کاش نمی خورد خیزران
وقتی سرش میانه ی طشت طلا رسید
آرام شد رقیه میان خرابه چون
بر روی دامنش، سر ِ از تن جدا رسید
گفت ای پدر به روی لبت جای بوسه نیست
از چه به روی لعل تو چوب جفا رسید
بابا ببین که مادر پهلو شکسته ات
بهر ظهور منتقمت با دعا رسید
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
https://eitaa.com/Maddahankhomein