🍃 دفاع واژهای است از ترکیب عشق و #غیرت، که دنیا و لذت هایش نمیتواند مفهوم آن را عوض کند، و مدافع مرد با غیرتی است که به عشق ارباب، برای دفاع از حریم #آل_الله راهی میشود.
🍃 جوان خوش تیپ BMW سوار، ثروت و رتبه ۷ دانشگاه را فدای ایمانش کرد. #سرباز امام زمان شد و با دعای مادرش راهی سوریه❣
🍃همه او را با نام #جهادی «غریب طوس» میشناختند؛ این نشان از علاقهی مدافع لبنانی به #امام_رضا بود🌺
🍃شهادت آرزوی قلبی اش بود که برآورده شد. اقتدا به #ارباب کرد. حسین(ع) شهید شد اما نگران خیمهها بود و #احمد شهید شد اما نگران مردم دنیا بود.
🍃نگران دخترانی که پیرو #حضرت_زینب هستند، اما عکس هایشان با چادر حضرت مادر بر روی #پروفایلها خوش رقصی می کند.
نگران حجاب هایی که این روزها رنگ و بوی مدگرایی به خود گرفته اند.
🍃نگران دنیای #مجازی این روزها که ممکن است اعتقاد به محرم و نامحرمی با سرگرمی هایشان فراموش شود.
نگران اعتمادی که این روزها به واسطه برنامه های مجازی از دختران و پسران سلب شده است.
🍃شهید احمد مشلب مدافع شد تا #حسین(ع) نگران نگاه حرامی سوی حرم نباشد. کاش ما هم مدافع ایمانمان باشیم تا او هم نگران تیرهای #شیطان بر قلب هایمان نباشد😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_احمد_مشلب
( معروف به شهید BMW سوار لبنانی)
📅تاریخ تـولد : ۹ شهریور ۱۳۷۴.نبطیه. لبنان
📅تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزارشهدای نبطیه-لبنان
🕊محل شهادت : منطقه الصوامع ادلب سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و #عاشق روزهای محرم...
🍃امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا #امام_حسین بر دلش جوانه زده بود. با شروع #محرم با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای #ارباب عزاداری می کردند.
🍃لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان س.پاه راهش را استوار کرد.
مدتی بعد به درخواست مادر #ازدواج کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های #قرآن، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد #محمدطاها.
🍃عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع #شهدای_دفاع_مقدس از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از #حرم_حضرت_زینب را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد.
🍃مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد #شش_ماهه ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت.
🍃مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس #پدر و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد #مشهدالرضا...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_امیر_کاظم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱۴ شهریور ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۱ خرداد ۱٣٩٢
📅تاریخ انتشار : ۱۳ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : دمشق
🥀مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا♡
🍃حکایت مردانیست چون #سعید...
آفریده میشوند برای پایبندی به #عهد
هزار و اندی سال پیش؛ آن هنگام که تیرِ دشمن، قامتِ خونِ خدا را نشانه میگرفت، سعید نامی، با جان از امامش حفاظت کرد. سعید بن عبدالله، روی دستان امامِ زمانش جان سپرد در حالی که بدنش آماجِ تیرهای دشمن شده بود.
🍃هزار و اندی سال بعد؛ پسری زاده شد، تا بعدها سپر امام زمانش باشد...سعید کمالی. شاید الگوی او نیز در فداکاری و ایثار، #سعیدبنعبدالله باشد...! که واپسین لحظات اخر از سَروَرش پرسید: "آیا من وفا کردم؟" هدفش، رضای خدا بود...به طوری که حقوق تدریسش را برمیگرداند تا فقط برای رضای خدا کار کرده باشد🌺
🍃محاسبه #نفس میکرد...شاید برای آنکه دست و پایِ نفسِ سرکش؛ بال و پرِ پریدنش را نبندد!! #مودب بود و رُک!هیچ گاه بالابودن درجه نظامیاش باعث نشد احترام به رفیق بزرگتر را فراموش کند. نه او را به نام کوچک میخواند و نه جلوتر از او حرکت میکرد💕
🍃چشمانش را حفظ میکرد میخواست با آنها؛ صورت آسمانی امامش را ببیند. نقطه وصلش را کنار #عمه_سادات یافته بود. روز درگیری داوطلبانه به قلبِ میدان زد...او از همه چیز دل بریده بود.
سعید راه که نه؛ گویی پرواز میکرد به سمت ملکوت.
🍃کسی چه میداند! شاید آن زمان که #ارباب به بالینش آمده بود، مثل سعیدبنعبدالله، از وفاداری اش پرسیده و پاسخ ارباب، لبانش را به لبخند آذین بسته باشد. سعید را کربلای #خانطومان آسمانی کرد...
🍃آری؛ "از مومنان مردانی هستند که به آنچه با خدا پیمان بستند صادقانه #وفا کردند. برخی از آنان پیمانشان را به سرانجام رساندند [به شهادت نائل آمدند] و برخی از آنان [شهادت را ] انتظار میبرند و هیچ #تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند."
#تولدت_مبارک؛ وفادار به عهد🥀
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سعید_کمالی_کفراتی
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : ساری
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡#مصطفی_صدرزاده ♡
🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. #قرار_بی_قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود.
🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر #علمدار و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
🍃 نام جهادی #سیدابراهیم را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
🍃دلش در #سوریه گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند. با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست.
🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه
در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در #شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.
🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست. در روز #تاسوعا شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضوان
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و #امام_رضا.
🍃امروز هم حکایتِ #خادم افتخاری اش. به گمانم مرتضی عطایی کنار پنجره فولاد روضه ی خرابهی شام را خواند و با نوحه ی سالار زینب، دمِ ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ #دمشق حاجت روا شد🌷
🍃آنقدر عکس و فیلم از مدافعان حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که #آوینی_سوریه شد.
🍃هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در #حرم امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام #جانبازِ مدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند. سخت است حال جامانده ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است.
🍃شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش #ارباب بود یا رضایت همسر دل شکسته اش برای شهادت یا مناجات خودش در روزِ عرفه با #معشوق که با تیری که به گلویش اصابت کرد به آرزویش رسید.
🍃ابوعلی دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است. فقط تو را #قسم به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن😓
🍃باید گذشت از این دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی #حسین رفتن با چهره خونی
زین سان بود زیبا معراج انسانی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_مرتضی_عطایی
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
📅تاریخ تولد : ۴ اسفند ۱۳۵۵
📅تاریخ شهادت : ۲۱ شهریور ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضا.مشهد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چشم های یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز می شود اما آنانی که یک تصویر کوچک در گوشه ذهنشان از #پدر به جا مانده و در دنیای بدون او می خواهند نفس بکشند و زندگی کنند، غم بزرگی را به جان می خرند. به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظار مقابل چشم های #مضطر دختری باشد و فقط خبر مفقود شدن امید زندگیش را بشنود😓
🍃شاید دعاهای #زهرا و خواهرش سبب شد تا بعد از چند سال انتظار پیکر پدرش برگردد و کمی طعم آرامش را بچشند. یک سنگ مزار با نام #داوود_امامی مامن دلتنگی های زهرا و مادرش شد...
🍃فکر می کرد پایان سختی هاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام #بلا بیشترش می دهند. شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با همسرش در یک تابوت و یک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام #شهید نوشته شده خلاصه شود اما عمر زندگی مشترکش با محمد حسین مرادی هفت سال بیشتر نشد😔
🍃دل نگرانی هایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع از حرم شده بود بی دلیل نبود. آخر محمد حسین رفته و همان روزها دخیل بسته بود به حرم #حضرت_زینب تا نامه عاقبت بخیری اش امضاشود.
🍃اصلا خودش رفته بود پرچم حرم را عوض کرده بود. و مگر می شود خواهر #ارباب کسی را دست خالی از حرم برگرداند. شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بود که همچون او بازو و پهلویش مجروح شد و پس از چند روز شهد #شهادت نصیبش شد💔
🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا #دلتنگی... گاهی با دو رکعت نماز کنار مزار پدر دلش را آرام می کند و گاهی با یک سوره یس کنار مزار همسرش...آقا محمد حسین تولدت مبارک باشد.
مبارک زهرایت...
♡برایمان دعا کن♡
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمدحسین_مرادی
📅تاریخ تولد : ۲۰ شهریور ۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۲
📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سوریه، حرم بی بی زینب(س)
🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡بسم رب الشهدا♡
🍃دست برد سمت شبکه های #ضریح و دخیل بست. دلش مانند دستانش گره خورد به #شش_گوشه ای که قرار بود حاجت روایش کند، بیقراری میکرد گویی در منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد. و دقیقا حس میکرد در منجلاب #گناه فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی #شهادت برساند.
🍃دلش گرم بود به #ارباب، اربابی که دلش نمیآمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام #مهدی در زمره شهیدان ثبت شد.
🍃به گمانم از همان اول مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد شهید باشد تا شهید شود...❤️
🍃مادرش اما نمیخواست شیرینی این #سعادت_ابدی را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این شیرینی را به کامش تلخ نکنید😔
#تولدت_مبارک مدافع❤️
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی
📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۱ مرداد ۱۳۹۲
📅تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۲۶
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
*بسم رب الشهید*
🍃قدم قدم با خاطرات همراه میشوم میان تمامی مشغله هایم همقدم شدن با نام شماست که آتش زندگی را بر منِ جامانده گلستان میکند...
🍃انسان که از ابتدا شهید نبوده است؛ گویی شهادت ماه درخشان میان اسمان است و انسان، آرام آرام دست بلند کرده و خود را به آن رسانده. با نردبانی از جنس #عشق، شوق و بندگی...
🍃تو هم از آن بالانشین ها بودی! روح بلندپروازت توانایی پر گرفتن در سقف کوتاه دنیا را نداشت؛ اما زرنگ تر از ان بودی که جا زدن را بیاموزی. با چنگ زدن به کوچکترین ریسمان های دنیوی هم به دنبال نگاه خدا بودی.
🍃«کرار» نام مستعارت بود! خنده هایت جان را به تن رزمندگان برمیگرداند و همین مزاح هایت هم برای تو عبادت میشد. هر زمان هم که گره ای در کارها می دیدی، مستقیم مسیر حرم #امام_رضا(ع)را در پیش گرفته و دخیل پنجره فولاد ابالجواد میشدی🤲
🍃پس از شهادت رفیق صیمیمی ات شهید حسن قاسمی دانا، درد جاماندن را خوب حس کردی. بیتاب تر شدی و به وصل یار نزدیک تر به قولی، خودت را خرج امام حسین(ع) کردی و عاقبتت این شد که شب سوم محرم، در دفاع از حرم نازدانه #ارباب به ملاقاتش بروی.
🍃شهادت پر پرواز نمیخواهد، باید دل را پر داد و جایی در نزدیکی حسین بن علی(ع) آرام کرد.
#شهادتت_مبارک شهیدِ خوش خنده😍
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدرضا_سنجرانی
📅تاریخ تولد : ٢٢ تیر ۱٣۵۶
📅تاریخ شهادت : ۱ مهر ۱٣٩۶
📅تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه
🥀مزار شهید : مشهد_بهشت رضا علیه سلام
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
*بسم رب العشق*
🍃یکم تیر بود که بدنیا امدنش، خرمی خرمشهر شد. خورشید چهره اش از همان اول هم چشم های زیادی را خیره خود کرده بود. آمده بود تا رستگاری را برای ما معنا و راه درست را هموار کند.
🍃با رد پوتینش برایمان نشانه گذاشت تا بدانیم به کجا پا گذاریم و به کجا برویم! مبادا پاهایمان را خطا گذاریم و روز محشر نتوانیم پاسخگوی خون او باشیم.میتوانست بماند، #داماد شود و رخت عروسی بر تن کند اما رفت تا ما بمانیم. تا مبادا چشم هایمان به سمت نامحرم برود و زبان هایمان به خطا بچرخد.
🍃این چنین است که رهبر معظم انقلاب میگوید:«شهدا چراغ هدایت اند» با این ستاره ها راه گم نمیشود. ستاره ی فداکار انقلاب، سالروز ملاقات #ارباب مبارکت باشد🌸
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_جوانمردی
📅تاریخ تولد : ۱ تیر ۱٣۴۴
📅تاریخ شهادت : ۴ مهر ۱٣۶۶
📅تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : اهواز
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
*بسم رب العشق*
🍃از پیاده روی برگشته بودم، همان هایی که برای جاماندگان برپا میکنند تا تسلای دل زخم خورده شان باشد، تا #مرهمی شود بر درد جاماندگی و قدم هایی که دست و پا میزدند برای خستگی های میان راه کربلا....
🍃چشمم به نام شهیدی افتاد؛ حدس لازم نبود، یقین داشتم که هم اکنون در محضر #ارباب است و لب های تشنه اش را با جامی از حوض کوثر سیراب میکند....
🍃شهید صابر ازوجی! میدانم از همان هاییست که در اوج گمنامی دل به جبهه زده، اخَر هرچه گشتم، نشانی جز نام از او نیافتم! تنها میدانم #صابر نامیست که در راه سیدالشهدای جان ها، علم بر دوش گرفته و به جهاد اقتدا کرده است.
🍃او که پر گرفت و میان رفقای شهیدش در ملکوت جاودان شد اما برای دلسوختگان نیز، مأمنی در #مازندران برپا کرده است.
همان جایی که وقتی دست بر سنگ سرد مزارش میگذاری، وجود همیشگی اش دلت را گرم میکند!
مانند اکنون که نامش باران رحمت شد و دلگرم کرد قلمِ روسیاهم را.
🍃حسین است دیگر! دلش نمی آید نوکرش دل شکسته بماند؛ اشک هایش را که نظاره میکند، با نور نگاهش دست به صورت او میکشد و آرام میکند قلب ناآرامش را...رزق های ناگهانی اش هم با همه فرق دارد!
🍃بگذریم که اگر بخواهم از لطف #حسین(ع)بگویم تا قیامت، قلم جوهر میخواد و چشم یاری خواندن؛ برادر صابر ازوجی!
گمنامی شهرت شماست! اصلا مادرمان زهرا(س)گمنام میخرد. میان تمامی مجاهدت های پنهانی ات، نام خود را برای ما جا گذاشتی تا چراغ راهمان بشود!
🍃امروز که میهمان اربابی و چشم هایت منور به نور مولایمان #صاحب_الزمان شده است، سلاممان را به پدر دلسوزمان مهدی(عج) میرسانی؟!
🍃ما نیز از بام خانه هایمان سلام میدهیم و میگوییم : «گمنامِ عاشق ٬ سالروز شهادتت مبارک»
✍نویسنده : #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_صابر_ازوجی
📅تاریخ تولد : ۸ خرداد ۱۳۳۹
📅تاریخ شهادت : ۵ مهر ۱۳۶۲
📅تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : ولبال، مازندران
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
☆بسم رب الشهید☆
🍃درخت اگر ریشه اش استوار در خاک خفته باشد، محال است طوفانی لرزه بر اندامش اندازد!
🍃 #کودکی هم دوره ایست به ظاهر مملو از هیجان و بازیگوشی اما در بطن این دوره میشود ریشه ی درخت زندگی را محکم ساخت. همچون کاری که پدر و مادر #مهدی، در آن غفلت نکردند و از همان آغاز کودکی دست اورا به دست اهل بیت سپردند؛ بذر محبت را در #دل او کاشته و چشم هایش را به بندگیِ خدا بینا کردند...
🍃اصلا خیال میکنم، پدر و مادرش راه عاقبت بخیری را برای او هموار ساختند، فرزند نیز بوی #سعادت را از دامان آنها استشمام کرد و قدم در این راه گذاشت.
🍃زندگی نامه اش را که مرور میکردم، چشم هایم به شواهد #اخلاص و ایثارش خورد. همان اخلاصی که از آن جوان ۲۵ ساله الگویی برای همگان ساخته و ایثاری که سرآغاز شهادتش شده بود...
🍃لحظاتی قبل از #شهادت، به کمک رزمنده ای رفته بود که دشمن سنگر را نشانه گرفته و لحظاتی بعد بوی سیب همه جارا فرا میگیرد...
🍃درست است ندیده ام اما یقین دارم دم آخری، #مهدی_عرب سر بر پای #ارباب بی کفن گذاشت و دست برسینه زمزمه کرد «السلام علیک یا اباعبدلله»❤️
✍نویسنده : #اسماء_همت
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مهدی_عرب
📅تاریخ تولد : ۱۶ مهر ۱۳۳۵
📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای روستای محمد آباد
🕊محل شهادت : مریوان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡#مصطفی_صدرزاده ♡
🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. #قرار_بی_قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود.
🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر #علمدار و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
🍃 نام جهادی #سیدابراهیم را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
🍃دلش در #سوریه گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند. با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست.
🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه
در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در #شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.
🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست. در روز #تاسوعا شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضوان
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
✨یا ارحم الراحمین
🍃نه نظامی بود، نه س.پ.ا.ه.ی! تراشکار ساده ای که دل در گرو عشقِ اولاد #امیرالمومنین داشت. دل را تراشکاری کرده و قصری ساخته بود بهر خاندانِ محمد(ص). در یکی از شب های مهتابیِ خدا به سمت همسرش رو کرد و از بی تفاوت بودنش نسبت به حرم و اوضاع #سوریه گله کرد. همان شب گلچین شد! لباس رزم پوشید و عزم جهاد کرد. به #عراق که رسید آرام گرفت؛ نفس میکشید و هر نفس، راه قلبش را طی میکرد؛ به جانش مینشست و جگر سوخته از فراقش را تسکین میداد.
🍃به همه گفته بود در آشپزخانه کار میکند تا مبادا دل نگران شوند، اما خانواده اش نیز میدانستند حمیدرضا آدمِ یکجا نشستن نبود. همین هم شد، رفت و آمد هایش زیاد شد و سیمش به آن بالایی وصل تر. لباس تک سایز #شهادت، در تن حمیدرضا جای گرفت و مهر #عاقبت_بخیری به پیشانی اش خورد...
🍃 سه ماه دیگر قرار بود برای دومین بار پدر شود اما میان سیم های خاردار نفسش اسیر نشد و کودک ندیده اش را به سه ساله ی #ارباب سپرد. پس از شهادت به خواب مادرش رفته و گفته بود: "فرزندم را به شما میسپارم، مواظبش باشید." از آن پس بود که مادربزرگ یادگار پسرش را همنام #پدر کرد تا او هم افتخاری شود پیشکش عمه ی سادات(س) ...
🍃بار آخری هم که به حلنا، دختر بچه اش، زنگ زده بود قول #عروسک داده بود؛ حال هر که برایش عروسک میخرد چشم برهم میگذارد و با ناز دخترانه اش میگوید: "من #عروسک نمی خوام بابام قول داده وقتی برگرده برام عروسک میاره". صبور باش حلنا! با حمیدرضا برادرت، راه پدر را در پیش بگیر و منتظر روزی بمان که پدر دست در دست #مهدیِ_فاطمه (عج) به #صلح برمیخزد. صبور باش دختر جان، پدرت در راه است...
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حمیدرضا_زمانی
📅تاریخ تولد : ٧ اسفند ۱٣۶۵
📅تاریخ شهادت : ٣ آبان ۱٣٩٣
📅تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : کربلا
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
✨بسم الله الرحمن الرحیم
🍃مدافع عمه ی #سادات شدن ، کار هر کسی نیست؛ به قولی قلبت را بو میکنند و اگر بوی #حبّ_دنیا بدهد، همانجا رهایت میکنند تا زمانی که تنها تعلقت در دنیا عشقی باشد که بهرِ داغ #حسین_بن_علی چشم هایت را گریان میکند! به راستی چشمِ گریان سجاد بود که اورا میان چشم ها آورد؛ گریان بر مصیبت اباعبدلله و خندان در شادی های اهل بیت؛ اصلا معیارش برای زندگی همین بود.لبخند دلنشینش را از پیامبرش آموخته بود صبر را از بانوی #صبور #کربلا و ارامش خواستنی اش را از چشمهای پر از توکل #ارباب حسین(ع) میان میدان...
🍃از این ها اگر بگذریم، رمزی که هنگام خواندن زندگی نامه های شهدا دست گیرت میشود، نماز است، آن هم اول وقت! همین است که نشان میدهد #خدا اولویت است و لبخند رضایت خالقِ عالم به جهانی می ارزد؛ لبخندی که خدا موقع #قامت بستن سید سجاد میزد و عاشقانه به بندگی کردنِ او خیره میشد، مخصوصا آن دم دمای صبح که دست به وضو برمیداشت و در آن #سحرگاه به مناجات با خدایش مشغول میشد.
🍃سجاد سید بود و خوب میدانست که چه باید کرد برای اینکه سرباز واقعی فرزندانِ مادرمان زهرا(س) شود. برای همین بود که جستجوگرانه منتظر هر فرصتی بود تا خدمت کند و بعد، چشم هایش را میبست تا کسی از او تشکر نکند؛ این چنین شد که خدا چشم هایش را به روی وجه خودش باز کرد ، مگر نه اینکه گویند شهید نظر میکند به #وجه_الله؛ در آخر هم به پاس تمامیِ #مجاهدت هایش از او با شهادت تقدیر کرد...
🍃پای صحبت های همسرش که مینشینی میگوید: "نزدیک به چهارسال #عقد بودیم. سید سجاد هیچ وقت دست خالی به منزل مان نمی آمد. همیشه یک شاخه گل برایم می آورد. طوری که حتی اگر یادش می رفت یک شاخه گل بخرد، از باغچه حیاط منزل مان می چید. به همین خاطر از موقع شهادتش تا به حال، هیچ وقت دست خالی به مزارش نرفتم و نمی روم... حداقل یه بسته شکلات هم که شده برایش می برم و روی سنگ مزارش می گذارم. به جبران شیرین ترین لحظاتی که در این یازده سال برایم ساخت و روزهایی که با گل به دیدنم می آمد."
🍃باشد که منتقم خونِ ارباب ظهور کند و اینبار هم سید سجاد با دست پر به دیدار همسر عاشقش بیاید ...
#شهادتت_مبارک شهیدِ صبورِ ایران❤️
✍️نویسنده: #اسما_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سید_سجاد_حسینی
📅تاریخ تولد : ۱۳ تیر ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای دینان، اصفهان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃مجلس حسین، پناهی است برای دل های بریده و چشم های خسته از #گناه، برای آنان که میخواهند #بغض های پیچک شده در گلو را ببارند. برای نوکرهایی که دلشان به عشق #ارباب می تپد، بی قرارِ قرار #روضه اند و نام #حسین تسکین قلبشان، برای آنان که راه را اشتباه رفته و امضایشان، پای اعمالی است که از انجامش #نادماند. توبه کرده و اشک می ریزند و لقب حر می گیرند به رسم #حرّ_کربلا😓
🍃حر، همان دشمنی که دقایق آخر پشیمان شد از مخالفت با #امام_زمان و بستن آب بر روی اهل خیام. شرمگین، با کفش های آویزان بر گردن و خجالت چین شده بر پیشانی، سوی حسین آمد. #توبه کرد و دقایق آخر، سر بر زانوی امامش شهد #شهادت نوشید.
🍃حرِ کربلا #راهنما شد برای بازگشت از تاریکی بسوی نور، برای آنان که در خواب #غفلت بودند اما امید بیداری داشتند. بعد از او حرهای زیادی متولد شدند مثل طیب حاج رضایی، راه را اشتباه رفته بود.عکس رضاشاه بر بدنش حک بود اما همچنان کبوتر دلش در #هیئت حسین بال و پر می زد🕊
🍃وقتی حرف از بی حجابی و #چادر از سر کشیدن شد، دلش رفت سوی #عاشورا و #خیمه ها، معجرهایی که از سر کشیده شد و موهایی که سوخت.نبض #غیرتش اجازه نداد سکوت کند و همان جا بود که برگشت.😔
🍃بهای برگشتنش، #زندان بود و شکنجه. در آخر هم #تیرباران اما پای اعتقادش ماند و شد #حرِّ_انقلاب. می گویند ذکر لبش #خدایا پاکم کن و خاکم کن بوده است. به گمانم دعای حرِّهای زمان مستجاب می شود. طیب، #طیب و طاهر خاک شد.🌿
🍃در کوچه های #دنیا گمراه شده ام.دلم حرشدن میخواهد. ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_طیب_حاج_رضایی
📅تاریخ تولد : ۱۲۹۰
📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱۳۴۲
📅تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار : شهرری
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #صلوات
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود.
🍃#روح_الله_قربانی آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار #سوریه. گذشت از #دانشگاه و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش ..
🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای #ارباب و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به #حضرت_زهرا سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در #معراج_شهدا و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت.
🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای #همسر شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم #عمه_سادات و آرامش آنجا.
داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر #کربلا کجا.
روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم #عاشورا و کل عرض کربلا شود...
✍️نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_روح_الله_قربانی
📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴( ۲۱ محرم ۱۴۳۷ هجری قمری)
📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشتزهرا قطعه ۵۳
🕊محل شهادت : سوریه، حلب
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍂ماشین منفجر شد. بوی #دود می آمد و گوشت که در آتش آب می شد . هوا، هوای #روضهی_مادر بود.جلوتر که رفت فهمید #روح_الله_قربانی و #قدیر_سرلک شهید شده اند 😔
🍂مداح بود. در دلش روضه ی #علی_اکبر می خواند. پتو را پهن کرد ، بدن #اربأ_اربأ و سوخته دوستانش را جمع کرد. بویید و بوسید و #اشک ریخت .نمیدانم از دلتنگی هایش گفت یا قول گرفت تا سفارشش را به #ارباب بکنند . امان از لحظه ای که خواست بلند شود ،
روضه ها به کمکش آمدند. #انکسرت_ظهری...کمرش شکست😞
🍂چه #عاشورایی شد آن روز. اشک و #روضه مرهم دل داغدار #جامانده ها شد. دلش تاب نیاورد. سه روز بعد خودش هم به جمع #شهیدان پیوست🕊
🍂رفت پیش ارباب با همان لبخند همیشگی اش .مراسم #تشییع اش روضه بود.یکی از لب های خشکیده #علی_اصغر می خواند یکی از بدن اربا اربا علی اکبر.درون قبر ارام خوابیده بود . #پیراهن_مشکی حسین بر روی سینه کشیده بود، #چفیه بر گردن انداخته بود و کسی برایش سینه می زد...
از #حرم تا #قتلگاه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد #حسین، زینب صدا می زد حسین...
عده ای اشک ،گریه می کردند و عده ای خون. آسمان هم گریه می کرد ؛
آرام، آرام 😭
#حاج_عمار....
خسته ام از خودم، دستم را بگیر، #نفس کم آورده ام😞
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
💔به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمد_حسین_محمدخانی
📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه
📅تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #عمار_عبدی #مدافع_حرم
🍃چند روز است زمان را قسم میدهم آرامتر قدم بردارد تا ذهن مشوشم کمی طعم آرامش را بچشد و امروز #خدا را قسم دادهام به رحمانیتش و قلم را به حرفهای ناگفتهاش تا کمی با من مدارا کنند و بتوانم چند خط به رسم امانت بر صفحههای کاغذ بنگارم.
🍃حال بدم را انکار نمیکنم. همه عالم و آدم دیدهاند حتی تو... دلم زنگارگرفته گناه است و رویم زرد از خجالت. هربار مرا از خواب #غفلت بیدار کردی و راه را نشانم دادی و با لبخند همیشگیات بدرقهام کردی و من در عبور از مسیر پر از خطا سرگرم شدم و راه را گم کردم. ناله سردادم و اشک ریختم و قول دادم که دیگر #گناه نکنم. به جای مچگیری، دستگیرم شدی و باز هم کمکم کردی و باز هم سفارش...
🍃دلم را دو دستی چسبیدم و چشمانم را به زمین دوختم و راهی شدم. کمی که گذشت خسته شدم و پاهایم بیرمق از سوزش تاولهای کف پایم فهمیدم باز هم خطا رفتهام. دلم گرفت و بازهم صدایت کردم....
🍃میخواستم ناله سر دهم اما صدای ناله #رفیقهای خوبت را شنیدم. از حزن برگهای خزانشده و #آسمان پر از بغض فهمیدم روز شهادتت نزدیک است و داغ دل هر کس که ذرهای از عشقت در دلش #مهمان شده تازه شده است...
🍃آقا محمد حسین! رفیق نیمهراهی هستم که حرمت نان و نمک محبتت را نگه نداشتم و دلت را خون کردم. اما به حرمت بدنهای اربااربای دوستانت، به حرمت بینالطلوعین شهادتت، به حرمت #عشق خواهر #ارباب که در دلت صاحبخانه شد، دستم را بگیر. این حال آشفته را درمان کن که دیگر رمقی نمانده است...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : حلب_سوریه
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵٣
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃حسرت واقعی یار #امام_حسین بودن در عاشورا در دل مدافعان حرم جا خوش کرده است که از صمیم قلب «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» را زمزمه میکنند و حال که دست یاری به سویشان است کوتاهی نمیکنند. #جوانمردی و #غیرت آنان را گاهی به پای سیاست میگذارند و گاهی به پای پول و گاهی به پای تعصب بیجا...
🍃به گمانم اهل زمین، هنوز در شهر #عشق پا نگذاشتهاند و نبض محبت حسین و اهل بیت را در قلبشان حس نکردهاند. اما کاش بنشینند پای قصه منصورها و دست از قضاوت بردارند.
🍃حتی در لحظههایی که عرق جبین جمعشده از کار را پاک میکرد به یاد #خدا بود. #مناجاتهای شبانه و هقهقهای سحرگاه سبب شد از رزق الهی که صبحها ملائک تقسیمش میکنند بهترینش نصیبش شود. در برگهایی از تقویم زمان که خبر تهدید حرمهای خواهر و دختر ارباب بود، دلش هوایی شد.
🍃چشم بر هم گذاشت و ناگاه پای دلش، پای عقلش را راهی کرد. چشم باز کرد و خود را در حرم امام رضا دید. مگر میشود دل دخیلبسته به شبکههای #ضریح دست خالی برگردد؟
🍃در میان بیتابیهای کودکانش و دلنگرانی همسرش به #سوریه رسید.
همسرش گریه کرد و گفت برگرد. وقتی منصور از #حضرت_زینب و شرمندگی قیامت گفت، دست و پای همسرش لرزید و گفت: منصور بمان و دفاع کن.
🍃آرام کردن چهار کودک که دلتنگ پدرشان هستند سخت است؛ اما سختتر لحظهای است که بخواهی برایشان از شهادت بهترین تکیهگاه زندگیشان بگویی و چشمهای منتظرشان را ناامید کنی.
🍃منصور را خواهر #ارباب خرید اما به گمانم روضهی آتش پشت در، آنقدر دل او را گرفتار کرده بود که تن زخمیاش را در آتش انداختند و ذرهذره سوخت. شاید هم روضه آتش کشیدن خیمهها و سوختن معجرها کار دستش داد.
🍃هرچه که بود پیکرش سوخت و امان از دل همسرش که حسرت آخرین دیدار سیمای مرد زندگیاش بر دلش باقی ماند...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_منصور_مسلمی_سواری
📅تاریخ تولد : ٢ خرداد ۱٣۶۰
📅تاریخ شهادت : ۲۰ آبان ۱٣٩٢
📅تاریخ انتشار : ۱٩ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : قبرستان امام زاده هادی
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃زائر حرم #عمه_سادات شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های #ضریح و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند.
🍃خواهر ارباب دست های خالی #زائرش را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند #دختری به او هدیه کرد. #خیرالله برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید.
🍃قرار بود یک سالگی #زینب را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت #زیارت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند.
🍃دلتنگی هایشان را در حرم #امام_رضا تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق #شهادت خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد.
🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند #ارباب راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با #دلتنگی گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود #عملیات مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود.
🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا #پیروزی باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت #آغوش پدر به دلش ماند.
🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد #سه_ساله حسین که چشم انتظار پدر بود و با #سر_بریده بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد...
🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با #تابوت پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ #خون پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر...
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_خیرالله_صمدی
📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا
🕊محل شهادت : بوکمال سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چشم های یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز می شود اما آنانی که یک تصویر کوچک در گوشه ذهنشان از #پدر به جا مانده و در دنیای بدون او می خواهند نفس بکشند و زندگی کنند، #غم بزرگی را به جان می خرند. به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظار مقابل چشم های #مضطر دختری باشد و فقط خبر مفقود شدن امید زندگیش را بشنود...
🍃شاید دعاهای #زهرا و خواهرش سبب شد تا بعد از چند سال انتظار پیکر پدرش برگردد و کمی طعم آرامش را بچشند. یک سنگ مزار با نام #داوود_امامی مامن دلتنگی های زهرا و مادرش شد...
🍃فکر می کرد پایان سختی هاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام #بلا بیشترش می دهند. شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با #همسرش در یک تابوت و یک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام #شهید نوشته شده خلاصه شود اما عمر زندگی مشترکش با محمد حسین مرادی هفت سال بیشتر نشد.
🍃دل نگرانی هایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع از حرم شده بود بی دلیل نبود. آخر #محمد_حسین رفته و همان روزها دخیل بسته بود به حرم #حضرت_زینب تا نامه عاقبت بخیری اش امضاشود.
🍃اصلا خودش رفته بود پرچم حرم را عوض کرده بود. و مگر می شود خواهر #ارباب کسی را دست خالی از #حرم برگرداند. شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بود که همچون او بازو و #پهلویش مجروح شد و پس از چند روز شهد شهادت نصیبش شد.
🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا #دلتنگی... گاهی با دو رکعت نماز کنار مزار پدر دلش را آرام می کند و گاهی با یک سوره #یس کنار مزار همسرش. آقا محمد حسین شهادتت مبارک باشد.
مبارک زهرایت...💔
♡برایمان دعا کن♡
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدحسین_مرادی
📅تاریخ تولد : ۲۰ شهریور ۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۲
📅تاریخ انتشار : ۲٧ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر
🕊محل شهادت : سوریه، حرم بی بی زینب(س)
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃باور کن از تو نوشتن برای من #دشوار است، باور کن این روزها اینجا کسی عجیب چشم #انتظار توست؛ چشم انتظار همان چشم هایِ #همت گونه ی تو! کسی زیر آسمانِ خدا هر شب تورا آرزو میکند و در رویاهایش محتاج ثانیه ای از صدای تو است.
🍃برادر جان! جان یاری نمیکند، وگرنه فریاد میزدم تا نامت را به جهانی بشناسانم. از #عاشقانه هایت میگفتم، با اشک هایم مزارت را پاک میکردم و با لبخند زمزمه میکردم: #یادت_باشد*
🍃قدم هایم یاری نمیکند وگرنه آنقدر می دویدم تا نهایت خود را به تو می رساندم. به پاهایت می افتادم و از تو #طلب برادری کردن در حق این خود #گناهکارم را داشتم...
🍃تو؛ شهیدِ #پاییزیِ این کشوری! تمامِ عاشقانه هایت هم در پاییز رقم خورد! از کربلا رفتنت تا #ازدواج و نهایت قبولی ات نزد سه ساله ی ارباب. اصلا خیالِ من این است که پاییز زیبایی اش را از وجودِ تو گرفته و من نیز عاقبتم به دست تو در پاییز ختم به #حسین(س)شد...
🍃ما کجا و روضه ی #ارباب کجا، ما کجا و اشک بهر غریبیِ حسین(ع)کجا! اصلا ما کجا و چادر خاکیِ مادرِ #پهلوشکسته کجا...
🍃 #حمیدِ_همت* ! اگر نبودی چه کسی خوش طعمیِ چایِ روضه ها را به ما می چشاند و چه کسی تا بی نهایت به پایِ روسیاهی های ما میماند تا عاقبت بخیرمان کند؟!
🍃 آری، ما هیچ نبودیم و این تو بودی که صدایمان زدی... از طرف همه ی ما :"یادت باشد"
✨بمانی برایمان برادرترین؛ سالروز #شهادتت_مبارک، آرامِ جان❤️
پ.ن : یادت باشد رمزی است بین شهید و همسرش به معنای دوستت دارم♡
پ.ن : شهید حمید سیاهکالی مرادی به دلیل زیبایی چشم هایشان به حمید همت معروف بودند
✍نویسنده : #اسماء_همت
🌷به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۳ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای قزوین
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_احمدی_جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃باد که میوزد، عطر لالههای خفته در خاک میان شهر میپیچد. و چشمهای منتظر، هشیار میشوند که شاید عزیزشان در راه است.
🍃این انتظار سالیانِ سال طول میکشد حتی شاید #پدر و مادری در میان این انتظار با وصال فرزندشان برسند و برای همیشه ساکن آسمانها شوند.
🍃سید سجاد هم از همان لالههای خفته میان خاک بود که دوسال مهمان #سوریه ماند و تمام این دوسال را پدر و مادرش در انتظار سپری کردند.
🍃جوانِ رشیدشان، در راه دفاع از ناموس آلالله_علیهمالسلام_ و میان #جبهه حق علیه باطل به سوی آسمان پر گشود. پسری دلیر و شجاع که از ابتدا عشق #اهل_بیت را در سینه داشتو همین عشق او را به قتلگاهِ عاشقان رساند. همان جایی که سر بر دامان #ارباب، به دیدار معبود میروند.
🍃اما انتظار همیشه ماندنی نیست و سید سجاد بازگشت. آمد برای روشنیِ چشم مادرش و برای قوتِ قلب پدرش. آمد تا شهر بویِ #کربلا گیرد و همگان بدانند هنوز هم هستند عباسهایی که برایِ دفاع از زینب_علیهالسلام_ جان را سپر کنند♥️
#تولدت_مبارک؛ فدایی حرم🕊
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_سجاد_خلیلی
📅تاریخ تولد : ۱۵ آذر ۱۳۷۰
📅تاریخ شهادت : ٢۱ فروردین ۱٣٩۵
📅تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت فاطمه
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
♡شاهرخ ضرغام♡
🍃خیلی کوچک بود که سایه #یتیمی روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت.
🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به #آقازاده کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر #مردانگی و زیر بار #ظلم نرفتن او...
🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا #گنده_لات محل شود.
🍃روزها را در #کاباره شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و #امرار_معاش از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد.
🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و #آزادگی داشت، از #شاه و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده #حسینی بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار #هیئت میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند.
🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف #ارباب را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در #مشهد_الرضا توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش.
🍃 عاشق #امام_خمینی شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش #خالکوبی کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با #ضدانقلاب داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه #فدائیان_اسلام.
🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه #آدم_خوارها را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید.
🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم #شهادت شد. #السابقون_السابقون_اولئک_المقربون.
🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی #حر_انقلاب و پیکری که هنوز هم در آغوش #جبهه به امانت مانده است.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_شاهرخ_ضرغام
📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸
📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #ابوالفضل_ضرغام