eitaa logo
فلسفه نظری
2هزار دنبال‌کننده
430 عکس
71 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 تاکید بر وجود واسطه میان نفس وجسم است. این مساله فقط مربدط به حکمای پیش از صدرا نیست. زیرا براساس نگاه و دو جوهر متفاوت هستند که به وجود واسطه‌ای که این دو جوهر را به هم متصل کنند نیازمند میباشند. لذا دراین بین وجود روح بخاری قابل توجیه است. اما براساس مبانی صدرایی مساله روح بخاری نیز قابل اثباو وتوضیح میباشد. گرچه در نگاه صدرا دوگانگی تباینی وعمیق بین جسم ونفس مطرح نیست وهر دو در یک اتحاد وجودی بسر میبرند اما میتوان گفت که روح بخاری مرتبه ای از مراتب حقیقت ذومراتب انسان است که به مثابه برزخ میان تکاثف جسم و لطافت نفس میباشد. 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ سوالی که آغاز بسیاری از مباحث فلسفی بوده و میباشد... ادامه...👇 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ نظریه اِبصار این سوالی که از میپرسه یکی از مهم‌ترین مباحث در است. در دو کتاب و این بحث رابه نحو مستوفی مطرح میکند که فرایند ابصار ودیدن چگونه رخ میدهد.گرچه ابصار نزد سهروردی همان دیدن حسی نیست اما او بحث خود رابا این سوال آغاز میکند که: چگونه شکل وصورت یک جسم بزرگ مثل کوه در چشم جای میگیرد؟؟ او اقوال گذشتگان دراین باره رانقل وسپس نقدمیکند. تازمان درباره مساله ابصار ومشاهده دونظریه وجود داشت: اول)نظریه خروج شعاع، که منتسب به است ودر طول تاریخ ریاضی‌دانها بدان قائل بودند. براساس آن وقتی به اشياء مينگريم ازچشم پرتوهایی خارج میشوند و بااشيای ديدنی برخورد ميكنند و در نتيجه رؤيت انجام میگیرد. این نظریه نمیتواند به سوال فامیل‌دور پاسخ دهد. زیرا این شعاع مبصر مادی ومحدود است وتا مسافتی خاص را پوشش نمیدهد. اساسا چگونه میتوان بااین شعاع ابصاری محدود کهکشانهای نامحدود را مشاهده کرد؟؟ دوم)نظریه انطباع صورت، که فلاسفه بدان قائل‌اند. و پس از نقدنظریه خروج شعاع به شرح این نظریه پرداختند.براین اساس چشم در دیدن مانند آینه عمل میکند.یعنی وقتی درختی رامشاهده میکنیم صورت آن در عدسی چشم(رطوبت جلیدیّه) استقرار وانطباع مييابد و ازطريق آن صورت حاصله به درخت عالم میشویم. لذا درپاسخ به سوال فامیل دور باید گفت: فقط صورت این جهان بزرگ(بدون ماده وجرم)برای ماحاصل میشود وچون صورت انطباعی مجرد است ابعادی از ذهن مارا اشغال نمیکند لذا قدرت آگاهی ذهن بیش ازآن چیزی است که میپنداریم.زیرا ذهن میتواند تا بینهایت صورتهای مجرد کسب کند. ♨️ اما سهروردی هردونظریه رابه شدت نقد کرده وسپس قول ابداعی خویش رابیان میکند. به اعتقاد او در ادراك بصری،نه چيزی ازچشم خارج ميشودونه چيزی بدان وارد ميگردد زیرا نفس انسان از جنسِ میباشد. منظور وی از نور، این است که موجود ادراک حضوری ازخود داشته باشد وعلاوه برآن قدرت اوصاف خود وهمچنین پدیدار کرن اشیاء دیگر راداشته باشد.لذا این از اقتدار نورِ اسپهبدی(نفس انسان) است که بدون نیاز به واسطه صورتهای علمیه به نحو شهودی حقايق خارجی راادراک میکند.به اعتقاد سهروردی، طبیعت جوهرغاسق(تاریک)بوده وفاقد نور میباشد.یعنی جسم ومادیات هیچگونه ظهور وتجلی وادراک حضوری ازخود ندارند.براین اساس آنچه فاقدنور است نمیتواند ظاهر شود. لذا طبیعت مادی وتاریک خارجی درسایه اقتدار نوراسپهبدی نفس است که پدیدار ومعلوم میشود. بدین معنا که اگر من به عنوان نور اسپهبدی، نباشم عالم نیست. نه اینکه عالم در وجود خود نیست بلکه عالم از حیث ظهورش نیست.یعنی اگر من نباشم کوه و سنگ و دریا و....همه هستند اما کیفیت ظهوری که اکنون برای من دارند دیگر نخواهد داشت.این کیفیت ظهور مبتنی بر من است، و من شرط این ظهورم. بنابراین کلام شیخ اشراق با فرق میکند. شیخ قائل به اضافه اشراقیه نفس باخارج است. نفس حقایق اشیاء راآنگونه که هست آشکار میکند. اما سخن کانت مبتنی بر اضافه استحظاریه است.یعنی شیء خارجی که در ذات خودش فی‌نفسه است ذهن طبق اصول زمان ومکان ومقولات پیشینی بر انسان ظاهر میکند وآنگونه که هست. از آنجا که طبیعت فاقدنور است نمیتواند ظاهر شود بلکه تنها میتواند مظهَر ونمایش‌گر حقیقتی والاتر باشد.لذا طبیعت محسوس مادی، مانند آینه‌ای است که تصویر حقایق ملکوتی عالم مثال را نشان میدهد. یعنی ما ظهورات ملکوتی عالم مثال را در طبیعت مشاهده میکنیم نه خود اشیاءجسمانی. لذا طبیعت خود رانشان نمیدهد بلکه بواسطه اشراقِ نور اسپهبدی حقایق ملکوتی رانشان میدهد. لذابه فامیل دور باید گفت: متعلق تعجب خودت راباید عوض کنی. تعجب تو به نحو مشائی است.میگویی چگونه این همه تصویر در چشم به این کوچکی جا میشوند؟؟ امابراساس نگاه جناب سهروردی باید بگویی، اقتدار نور اسپهبدی نفس تا چه اندازه است که میتواند این همه ستارگان وکهکشانهای دور دست را پدیدار وظاهر کند. وثانیا آنچه ظاهر شده صرفا چند جسم هیدروژنی وهلیومی نیست بلکه حقایق ملکوتی است که به واسطه تابش نور نفس برآینه این ستارگان افتاده است...البته اگر غفلت به او اجازه این تنبه را بدهد... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فردی که سیلاب خانه‌اش را محاصره کرده....وامکان دارد که آنرا ویران کند و اودر این گل ولای وحشتناک مدفون شود.... آن چیزی که او دراین بین صدا میکند اصلی‌ترین ندای است که از عمق جان انسان بر می‌خیزد... یعنی ندای فطرت.... حتی اگر او آتئیست هم بود بازهم همین حرفها را میزد.....زیرا ترس مانند همان سیلاب است که تمام اوهام ومفاهیم جعلی را به یک‌باره از بین میبرد و او را با عمق‌جانش، آنجا که موطن ثبات وحقیقت است مواجهه میکند و او در آن موقف خدا را میبیند ومی‌یابد 🔆اینکه انسان در عمیق‌ترین لایه‌های وجودش خالصانه به خدا اعتقاد دارد و به او پناه میبرد...اصلی‌ترین پیام اسلام میباشد...اسلام، دعوت به ندای فطرت است. انسان هنگامی منکر وجود خدا میشود که از مرز انسانیت یعنی فطرت گذشته ودور میشود. 🔹ای دردلم نشسته، از توکجا گریزم.. @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🚩لبیک یا حسین(ع)🚩🚩 🏴بوی پیراهن خونین کسی می‌آید... @falsafeh_nazari
✅فرایند معکوس بنابر نظریه اِبصار وقتی انسان با موجودی مواجهه میشود ابتدا بوسیله حواس پنجگانه صورت‌جزئی از آن دریافت میکند، سپس آن صورت وارد قوه خیال شده وطی فرایند تجرید متعلقات جزئی حسی آن زائل شده درنهایت یک صورت کلی برای عقل حاصل میشود. این فرایند مراحل معرفتی نفس جهت ادراک مفاهیم ومعانی معقول کلی است.اما انسان علاوه بر مفاهیم وادراکات حسی وخیالی وعقلی دارای معارف شهودی نیز میباشد. سالک طی مراتب سلوکی حجب مختلف راخرق کرده ودر نهایت حقایق هستی را به چشم دل مشاهده میکند. اما سوالی که مطرح میشود این است که فرایند ادراکی معارف شهودی چگونه میباشد؟؟ یعنی دستگاه معرفتی وادراکی بشر هنگام دریافت حقایق شهودی چه فرایندی را طی میکند؟؟ از جمله اولین حکمایی بود که به تشریح این فرایند پرداخت، سپس به تفصیل پیرامون آن سخن گفت. اگر بخواهیم فرایند ادراکات کشفی وشهودی رادریک جمله توصیف کنیم باید گفت: فرایند ادراک شهودی، معکوس شده فرایند ادراک حسی میباشد. یعنی در ادراک حسی حواس ظاهری، مثلا قوه باصره یک صورت جزئی رادریافت میکند آن صورت به مرتبه بالاتر یعنی قوه خیال رفته درآنجاذخیره میشود سپس تمام جوانب جزئی آن حذف شده وبه عقل رسیده وکلی میشود، حالا در اداراکات شهودی این روال رابرعکس کنید. یعنی ابتدا نفس بشر ارتقاء می‌یابد وبه ملاقات موجودی مثالی یاجبروتی نائل میشود، سپس صورتی کلی ازآن موجود به عقل میرسد، آنگاه مغزما تحریک میشود وآن صورت کلی از عقل به قوه خیال تنزل می‌یابد،لذا رنگ وبوی موجودات جزئی عنصری را پیدا میکند سپس آن صورت خیالی به قوه باصره وچشم ما میرسد، لذا گویی یک موجود مادی درمقابلمان مشاهده میکنیم، در حالی که آن لحظه هیچ موجودی درعالم دنیا مقابل مانیست، آن موجود درعالم مثال است، نفس ماصعود کرده واو را درآن موطن ملاقات میکند، اما تصویر وصورت حسی شده آن موجود را چشم ما مشاهده میکند. براین اساس تجسدی برای یک موجود مجرد رخ نداده که همه افراد بتوانند آنرا ببیند بلکه در قوای ادراکی فردی تمثل رخ داده وفقط او قادر به دیدن آن موجود مثالی درقالب یک موجودی مادی دنیایی شده است. اما چرا درحالت عادی فرایند معکوس برای ما رخ نمیدهد؟؟ چون دائم درحال استفاده از مجاری حسی وخیالی هستیم. وذهن وفکر مادائم درحال فعالیت است.قاعده این است که یا قوای حسی وخیالی وذهن ما ورودی ادراکی دارد وفعال میباشد، یا قوای حسی تعطیل شده واز عالم بالا معارف به ما داده میشود وما طی فرایند معکوس، آن حقایق رابه نحو تمثل یافته دریافت میکنیم.لذا برای دریافت حقایق مثالی ملکوتی باید ورودی‌های حسی وخیالی را تعطیل کنیم وذهن وفکر را از مشغولیت بازداریم تافرایند معکوس رخ دهد. برهمین اساس در خواب که قوای ادراکی فعالیتی ندارند از عوالم علوی وملکوتی حقایقی را به نحو تمثل یافته دریافت میکنیم. ابن سینا وسهروردی براساس فرایند معکوس اموری چون وحی را توجیه میکردند. یعنی نفس نبی ارتقاء یافته به عالم جبروت صعود میکند وجناب جبرائیل رامشاهده کرده وحقایقی از او دریافت می‌کند سپس به عقل انتقال داده شده آنگاه به قوه خیال وسپس به قوای حس ظاهر رسیده و نبی‌الله صورت ظاهری جبرائیل را می‌بیند، صدای اورا میشنود وپیامش رادریافت میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ الهیات طبیعت_۳ طبیعت محمل عود میباشد، و عود حاصل تلاقی سیرنزول وصعود است. به همین جهت تنهادر طبیعت کون وفساد رخ میدهد ودر هیچ مرتبه‌ای از حضرات خمس، لبس بعدلبس محقق نمیشود. عود ریشه لغت معاد است، ومعاد به معنای برگشت آن حقیقت منزَل به مبداء عالی خویش است. البته در معادوقیامت کبری، ماسوی الله در جبلت ملکیت جلالی واحدالجبار مخفی ومکتوم میشوند، و عرصه هستی مصاف آن عود عظیم قرار میگیرد، اما تا قبل از وقوع واقعه، طبیعت بسترفعلیت معاد وبرگشت نفخه الهی میباشد. فلذلک، هذا الوعاء طریق راجعون و موطن سالکین است. زیرا سلوک افاده عزیمت از غربت میکند واین عزم مسبوق به فهم دورافتادگی از آن وطنِ ملکوتی وموطن مجردات، که نزهتگه سبز ارواح است میباشد. وطبیعت سایه دورافتاده ونقشِ بر زمین مانده آن خلد برین که موطن مجردات است میباشد. ازاین روی انسان در طبیعت احساس غربت میکند واین احساس، محرک رجعت است. طبیعت، آخرین مرتبه از تنزل وجودمنبسط ومظهر کامل بسط امکانی و مثار اتم کثرات است. وماهیت جسمانی در حرکت دائمی جوهری، مَنزلی را به شوق رسیدن به موقف عالی‌تر رها میکند.چه اینکه روح آهنگِ سفر از آشیان ضیق به ماوای فراخ دارد. وهر منزلِ فراخی، به نسبت موطن بعدی ضیق ومحدود است. در پس این نظم طبیعی، آشوبی مدام در تکرار است. زیرا باطن طبیعت آوردگاه حرکتی عظیم و اشتدادی دائمی میباشد. طبیعت منزلگاه نزول وصعود، زمستان وبهار، خواب وبیداری، جوانی وپیری، سلامت وبیماری و کون وفساد است. واین آمدوشد بر وفق طبعِ طبیعت ومزاج دهروزمان میباشد.عوالم دیگر یا مجلای ظهور ونزول فیض‌اند ویا ماوای صعود وکتمان. تنها طبیعت ملاقی ومجمع این دوقوس است. تنها در طبیعت، شاهد دیدار آسمان وزمین و اتصال عرش وفرش هستیم.در این وعاء میتوان شب وروز را ازپس هم مشاهده کرد.نور وظلمت دراین عرصه مقابل هم هستندودر اینجاست که زایش ومرگ توامان موجودند. به همین روی صعود وظهور انسان به عنوان مختارِ ناطق وحیوانِ عابد، که مجمع اضداد وحامل سعادت وشقاوت است در ذیل گنبد دوار طبیعت محقق میشود. نفسی مجرد، مدبر طبیعت میباشد. حکمای هرمسی یونان حلول آن رقیقه مدبر درکالبد طبیعت رابه نحو انطباعی وغریزی میدانستند. که غایتش حفظ بقای نوع وتداوم نسل است. اما به باور حکمای اشراقی ایران، نفس مدبر طبیعت ناطقه است وغایتش تکامل اشتدادی انواع وانقلاب جوهری ماهیات میباشد.براساس نفس انطباعی، روح طبیعت تنها به انواع تداوم میدهد، امابرمبنای نفس ناطقه، جان طبیعت به انواع کمال اعطا میکند. لذا روح حاکم برطبیعت به عنوان معطی کمالات باید واجد آنهاباشد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠 فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸طبیعت محمل عود میباشد، و عود حاصل تلاقی سیرنزول وصعود است. به همین جهت تنهادر طبیعت کون وفساد رخ میدهد ودر هیچ مرتبه‌ای از حضرات خمس، لبس بعدلبس محقق نمیشود. @falsafeh_nazari
✅ درصناعت موسیقی قدیمی‌ترین آراء فلسفی مسلمانان درباره متعلق به فیلسوف قرن سوم میباشد. در نگاه او علم موسیقی همان علم جهان شناسی است. یعنی شناخت موسیقی به مثابه شناخت ساختارهای کیفی وپیشینی جهان میباشد. زیرا موسیقی بازنمود همان آهنگ آسمانی است که در افلاک جریان دارد. بدین ترتیب موسیقی با باطن طبیعت پیوند دارد. زیرا ساختار طبیعت براساس تناسبات اجسام میباشد. وآنچه این تناسب حاکم بر جان طبیعت را محاسبه واندازه گیری میکند است. ریاضی، علم شناخت کمیات است.کمیت دو قسم دارد: متصل(خط_حجم_سطح) منفصل(عدد) براین اساس کمیت که نماد آن اعداد میباشد، بنیان اجسام وطبیعت را تشکیل میدهند وعلم ریاضی دراین تلقی علم شناخت ساختار طبیعت میباشد.براین اساس اعداد صرفا امور انتزاعی ذهنی نمیباشند بلکه ساختارهای پیشینی صورت‌ها وماهیاتی است که در طبیعت مشاهده میکنیم.به بیان دیگر آن حقیقت ملکوتی چنانچه تنزل یافت در قالب اعداد درآمد واز تنزل اعداد، کمیت وامتداد که بنیان جسم است بوجود آمد واز اجتماع وتناسب اجسام، ظاهرمحسوس طبیعت ایجاد شد. لذا علم موسیقی به عنوان صناعت پیوند دهنده جهان سفلی وعالم علوی مطرح میباشد. دراین تلقی موسیقی پیوند عمیقی با باطن عالم واسرار افلاک دارد.‌ موسیقی‌ مطلوب باید با ساختار باطنی جهان پیوند داشته باشد. این پیوند از طریق مطابقت اعداد رمزی با فواصل و وگامهای ساز میسر است. لذا کشف اعداد رمزی به معنای ظهور موسیقی زیبا ومطلوب میباشد. واین کشف از طریق نگاه به افلاک وستارگان و محاسبه فواصل نجومی و تطبیق آن باسیم ساز ولوله صوتی ایجاد میشود. پس موسیقی‌دان باید به و مسلط باشد. موسیقی که با حقیقت مطابق باشد زیباست ولاجرم تاثیر خیر بر مخاطب می‌گذارد وموسیقی که مطابق باساختار جهان نباشد تاثیرات نامطلوب دارد. پیروان کندی که به علت تاثیر پذیری از آراء فارابی آنها را (آل فیثاغورس) مینامید، باهمین روش به موسیقی درمانی میپرداختند. نقل میکنند که  بسیاری از اطبای قرن سوم برای درمان بیماریها از موسیقی درمانی استفاده میکردند. زیرا بیماری براثر خروج طبع از اعتدال رخ میدهد وموسیقی میتواند ازطریق تاثیرگذاری بر طبایع سبب اعتدال مزاج شود. در نگاه کندی موسیقی صرفا نواختن ساز نمیباشد بلکه نوازنده ساز باید بر حکمت نظری وعلم موسیقی نظری مسلط باشد. زیرا موسیقی قرار است جانِ انسان رابا جانِ جهان پیوند دهد. غرض علم موسیقی کشف اهنگ افلاک است ونوازنده باید روان انسان را با روان حاکم بر طبیعت متصل کند. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ موسیقی کبیر کتاب اصلی‌ترین وتاثیرگذارترین کتاب و منبع تمدن اسلامی درباره مساله موسیقی میباشد. این کتاب تغییرات مهمی در نگرش مسلمانان نسبت به موسیقی ایجاد کرد.‌ فارابی مکتب موسیقیای خود رابا انتقادات صریح وجدی نسبت به یونیان و نگرش و پیروانش مثل و آغاز کرد. او در مقدمه کتاب موسیقی کبیر باانتقاد از و پیروان اودرجهان اسلام که آنها را (آل فیثاغورس) مینامد میگوید: تفکر آنهانسبت به علت پدیده‌ها و غایت آنها ونحوه ارتباطشان بایکدیگر صحیح ودقیق نبود لذا سخنان خارج از صحتی درباره موسیقی گفته‌اند. فارابی در قدم نخست به تقسیم موسیقی به دوفن و میپردازد وبرخلاف کندی، بنیاد موسیقی نظری را نه بر جهان‌شناسی فلسفی بلکه بر موسیقی عملی میگذارد و اساس موسیقی عملی رابر بنیان می‌نهد. به اعتقاد وی فرد محقق در علم موسیقی نظری، نباید موسیقی را از دل ریاضیات ورصد ستارگان وکیهان‌شناسی بیرون بکشد بلکه باید به (دستِ نوازندگان) عصرخود نگاه کند واز عمل نواختن ابزار موسیقی توسط نوازندگان، علم موسیقی را استخراج کند. براین اساس مبنای موسیقی بر تجربه میباشد. لذا  فارابی توضیحات مفصل مربوط به استقراء وتجربه را در کتاب موسیقی بیان میکند نه در کتاب فلسفه ومنطق. فارابی دربیان چیستی موسیقی به بیان نوعی انسان شناسی میپردازد.او میگوید انسان مانند سایرموجودات دارای آواهای پیشازبانی است که برای بیان احساساتش از آنها استفاده میکند. این آواها تحت تاثیر تصرفات قوه عاقله بخشی تبدیل به زبان میشوند، وبخشی تبدیل به موسیقی. این تبدیل بر مبنای منطق ذهنی انسان است.لذا ریشه تمام زبان‌ها وآواهای موسیقی یک ساختار وبنیان مشترک است.به عبارتی ریشه موسیقی نه در حرکات افلاک وکواکب که در نهاد عقلانی_منطقی انسان نهفته است. از همین‌جا یک قطع ارتباط بین موسیقی وافلاک رخ میدهد.به عبارتی فارابی موسیقی را ازآسمان به زمین می‌آورد. کندی اعتقاد داشت که موسیقی مبتنی بر حیث کیفی ومجرد عالم است لذا ملاک خوش آوایی وزیبایی موسیقی تطابق آن با نوای باطنی افلاک است.اما فارابی حیث فراطبیعی موسیقی رانفی کرد وآنرا کنشی طبیعی_انسانی معرفی کرد.دراینجا این سوال مطرح میشود که ملاک خوش‌آهنگی وزیبایی موسیقی از نگاه فارابی چیست؟؟ فارابی ملاک فوق را مانندکندی، مطابقت نمیداند بلکه معیار زیبایی موسیقی را شنوایی وادراک انسان معرفی میکند. به عبارتی او ملاک موسیقی زیبا را انسان میداند نه حیث افلاکی وباطنی طبیعت. او تاکید میکند که این خوش‌آهنگی نسبی است وبرای همه یکی نمیباشد. او برخلاف کندی وپیروانش اعتقاد داشت موسیقی پیش از شنیده شدن هیچگونه تاثیری ندارد، اینطور نیست که موسیقی به نحومستقل درافلاک درجریان باشدوانسان چه آنرا بشنود وچه نشود دارای آثارباشد. موسیقی به نسبت ادراک انسانی دارای تاثیر است. ومحور این ادراک بشری قوه میباشد. در فلسفه اسلامی فعال میباشد و انفعالی نیست. یعنی از نگاه فارابی موسیقی ابزار تاثیر گذاری نفس انسان بر سایرنفوس است. نه آنکه نوایی افلاکی باشد که بشر در مقابلش صرفا منفعل است. نقل است که فارابی بر بالین فرد بیهوش حاضر شد، آهنگی نواخت واو رابه هوش آورد. ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸   برخلاف ابویوسف کِندی اعتقاد داشت که علم موسیقی را نباید از حرکات افلاک وستارگان استخراج کرد  بلکه باید  از روی دست نوازنده موسیقی قواعد این علم را تاسیس کرد. براین اساس مبنای موسیقی نظری، فن موسیقی عملی است واساس آن استقراء وتجربه میباشد.. @falsafeh_nazari
✅ در فن سماع بعد از و سومین نگاه و مکتب پیرامون موسیقی درجهان اسلام، جریان تفسیر عرفانی از موسیقی یا همان میباشد.از اواسط قرن دوم هجری مباحثی درباره موسیقی و سماع دربین مطرح شد. مجموعه فتاوای وعالمان دینی در مذمت و قبح موسیقی، اهل عرفان را واداشت تادر توجیه موسیقی عرفانی واثبات آنکه سماع مصداق حرام فقهی نیست مباحثی رامطرح کنند ورساله‌های رابه نگارش درآورند. نتیجه آنکه رساله‌های با عنوان درعالم اسلام به نگارش درآمد که محور همه آنها تبیین جایگاه والا وعرفانی سماع بود. لازم به ذکر است که سنت عرفانی عنایتی به ندارد بلکه توجه اصلی آنها به موسیقی بود که در سماع وحلقه ذکر اهل سلوک بکار میرفت. لذا آنها اصطلاح موسیقی را به کارنمی‌بردند وبه جای آن از لفظ سماع استفاده میکردند.زیرا موسیقی بماهو مساله آنها نبود بلکه مساله اصلی این بود که سماع چیست؟ وچه میکند؟ در سنت عرفانی وتصوف، سماع با آفرینش وخلقت هم ریشه میباشد. آنچه در بدایت خلقت رخ داد ظهور وتجلی اسماء وصفات الهی بود. این امر به نحو تدریجی ومرحله‌ای رخ نداد بلکه چون اراده حق‌تعالی دائر برخلقت موجودات شد، مخلوقات از کتم عدم رخ نموده وآفاق هستی از اشراق لاهوتی قادرمطلق منور گشت. چنانچه در آمده است «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ_او آفریننده آسمانها و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، موجود خواهد شد_بقره۱۱۷» براین اساس اصطلاح «کُنْ فَیَکونُ_باش پس موجود می‌شود» در معارف دینی برخلقت اشیاء به محض اراده خداوند اشاره دارد.و عالمان این عبارت را بیانی تمثیلی از این حقیقت می‌دانند که اراده خداوند مساوی با خلقت اشیاء است. این مساله در بین عرفا باعنوان (قولِ کُنْ) مشهور است. یعنی هنگام خلقت گویا حق‌تعالی گفت: باش...پس همه چیز موجود شد. به اعتقاد عرفا این خطاب کُنْ خداوند به نحو تکوینی در کنه ذات موجودات نشسته وهر سماعی اگرخوش‌آیند است درواقع یادآور همان خطاب ازلی قولِ کُن میباشد.براین اساس چون سماع به ابتدای خلقت برمیگردد باعث میشود که در ذات همه موجودات جاری باشد.لذا تسبیح وتمحید موجودات در واقع سماع آنها است. شیخ العرفا سماع رابه دونوع مطلق ومقید تقسیم کرد.سماع مقید همراه باساز وموسیقی وذکر میباشد. ودر سماع مطلق تمام عالم به سبب شهود اسماء الله درحال وجد وسماع میباشند.لذا سالک درنهایت سلوک باید به جایی برسد که سماع موجودات را ابتدا به زبان انسانی وسپس با زبان خودشان بفهمد. براین اساس عرفا از موسقیهای سخن میگفتند که در عالم کشف وشهود شنیده بودند. درسنت عرفانی موسیقی وسماع وسیله‌ای است که فرد را باحقیقت هستی مواجهه میکند.اما این مواجهه نه مانند قول کِندی از طریق بازنمود ومحاکات جهان ویانه مانند قول فارابی از طریق خیال وتمثیل بلکه سالک به نحو بیواسطه وحضوری به دیدار باطن عالم وشهود حقیقت نائل میشود. لذا میگوید: (باشد که جلسه سماع ازعبادت هفتاد ساله پیش‌تر رود) زیرا سماع سبب جمعیت خاطر وصفای باطن وزدودن زنگار از دل میشود بدین روی مُحرِک شوق سالک شده وحجب روحانی رابرطرف کرده وموجب کشف وشهود میشود. در نمط نهم اشارات موسیقی را یکی از سه ابزار ریاضت دانسته. زیرا موسیقی باعث میشود توجه نفس از محسوس کم شود واگر نفس سالک قوی باشد لاجرم به عالم بالا صعود کرده واز حقایق علوی کسب معرفت میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بررسی نگاه عرفانی به موسیقی به زعم صوفیه چون سماع به ابتدای خلقت برمیگردد، در ذات همه موجودات جاری وساری میباشد. لذا تسبیح وتحمید موجودات در واقع سماع آنها است. @falsafeh_nazari
✅ تقلیل ابن سینا دیمیتری گوتاس محقق آمریکایی واستاد  مطالعات عربی‌واسلامی در دانشگاه ییل است.او پژوهش‌هایی درباره‌ی انتقال علوم یونانی به جهان اسلام در قرون هشتم تا دهم میلادی و ابن‌سینا انجام داده است. به اعتقاد وی فلسفه فاقد هرگونه عناصر ذوقی واشراقی است وی درمقاله‌ای تحت عنوان (سرشت، درون مایه وانتقال حکمت مشرقیه ابن‌سینا) را تابع ومقلد محض معرفی میکند. به اذعان بوعلی هرگز نتوانسته از متافیزیک مفهومی وفلسفه بحثی ارسطویی فراتر رود. وی حکمت مشائی وفلسفه بوعلی را به مثابه حاملان قلمداد میکند که نه از حیث نظر واندیشه وابداعات فلسفی بلکه ازجهت تاریخی حائز اهمیت میباشند. زیرا واسطه انتقال فلسفه ارسطویی به دوران قرون وسطی بودند. گوتاس در توضیح مکتوبات عرفانی وذوقی به‌جا مانده از ابن سینا نگاه خاصی دارد. او وقت بسیاری جهت مطالعه تطبیقی کتاب شفا و حکمت مشرقیه صرف کرده ودرنهایت میگوید، باآنکه عموما باور دارند که حکمت مشرقیه باسنت بحثی مشایی متفاوت است واین کتاب حائز نگاه ذوقی واشراقی شیخ الرئیس به هستی‌شناسی میباشد اما در واقع حکمت مشرقیه تکرار همان محتویات کتاب شفا میباشد.تفاوت دراین است که او در حکمت مشرقیه ادعاهای خود را صراحتا وبدون مقدمات بیان کرده!! وکتاب شفا نیز چیزی جز تکرار سنت ارسطویی نمیباشد. او همچنین درباره بحث مقامات العارفین که بوعلی درنمط نهم کتاب اشارات مطرح میکند همین تفسیر را ارائه میکند وشیخ رامقلد ارسطو میداند که البته برخی مواقع برخلاف منهج ارسطویی مباحثی رابه اشتباه مطرح کرده است!! گوتاس درباره آثار عرفانی منتسب به بوعلی مثل کتاب سلامان وابسال وهمچنین ملاقات وی با عارفانی چون تشکیک وارد کرده واین امور را ازجمله جعلیات ودروغ‌های میداند که به جهت معروفیت خویش واینکه دربین اهل حکمت جایگاهی پیدا کنند مطرح کرده است!! لذا بوعلی نه دیداری باعرفا داشته ونه مکتوبی عرفانی تمثیلی به نگارش درآورده. گوتاس درنهایت انتقادات بسیار تندی به امثال و وارد میکند. کربن کتابی درتفسیر داستانها ورساله‌های عرفانی وتمثیلی بوعلی دارد. او میگوید چون کربن سالها دلمشغولیهای نسبت به سهروردی داشته لذا در خوانش بوعلی دچار انحراف شده وتفسیری اشراقی ازاو ارائه کرده. وی تمام افرادی را که به نوعی قائلند بوعلی سعی برفراروی از فلسفه یونان داشته واولین بحثهای حکمت مشرقی واشراقی توسط وی مطرح شده به نگاه تقلیل گرایانه متهم میکند واینکه آنها میخواهند فیلسوف ارسطویی مسلک را به یک صوفی خرقه پوش تنزل دهند. اما حقیقت آن است که گوتاس خود نگاه محدود وتقلیل گرایانه به بوعلی دارد. مطالعات وتحقیقات وی درباره فلسفه اسلامی ومخصوصا شیخ الرئیس توام با تعصبات نژادی است. در واقع گوتاس در تحقیقات خود به این شعار معروف پایبند است که (همه راهها به آتن ختم میشود) یعنی یونان مبداء همه علوم ومعارف بشری است وسایر تمدنها واقوامی که درحد فاصل یونان باستان و عصر مدرن تلاش بسیار در تحقق علم وهنر وفلسفه وسایرصناعات بشری داشتند همگی شرح فلسفه وعلم یونان میباشندو مساعی آنها شامل ابداعات وبنیانگذاریهای نوین تمدنی نمیباشد. این همان نگاه همیشگی مستشرقان به تمدنهای شرقی واسلامی است. در مسافرتی که به چین داشت باآنکه بامیراث فکری وفلسفی عمیق چین آشناشد اظهار داشت «چین فلسفه ندارد، تنها اندیشه دارد».. او در پاسخ به شگفتی آشکار مخاطبان خود، اصرار نمود که «فلسفه به نوع خاصی از تاریخ مرتبط است، زبان‌هایی خاص، و نوع خاصی از ابداع به‌دست یونانیان باستان. ... فلسفه چیزی با قالب اروپایی است». ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸به اذعان فلسفه فاقد هرگونه عناصر ذوقی واشراقی است. او را تابع ومقلد محض معرفی میکند. به اذعان بوعلی هرگز نتوانسته از متافیزیک مفهومی وفلسفه بحثی ارسطویی فراتر رود. اما حقیقت آن است که گوتاس خود نگاه محدود وتقلیل گرایانه به بوعلی دارد.در واقع گوتاس در تحقیقات خود به این شعار معروف پایبند است که (همه راهها به آتن ختم میشود) یعنی یونان مبداء همه علوم ومعارف بشری است وسایر تمدنها واقوام همگی مقلد صرف یونان بوده‌اند. @falsafeh_nazari