eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
صدقافله غرق نور دیدن دارد در جوششی از حضور دیدن دارد یک موج حماسه‌ساز تا کرب وبلا در جاده‌ای از ظهور، دیدن دارد
ی در سینه قرار می‌گذارد مادر یک باغِ بهار می‌گذارد مادر سهم پسری را که نیامد حتماً یک گوشه کنار می‌گذارد مادر
با ناله به سوی نینوا باید رفت با پای پیاده، کربلا باید رفت این جاده‌ی نور تا حرم می‌گوید از راه حسین تا خدا باید رفت
علیه‌السلام 🔹می‌شود او را ببینم؟🔹 از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟!
دل می‌برد از گنبد خضرا شالش آذین شده کربلا به استقبالش از جادۀ اربعین می‌آید یک صبح می‌آید و یک قافله دل دنبالش
به ذکر یاعلی،جان میدهم عالیِ اعلا را بخوان خود یاعلی،بالا سرم این نام زیبا را علیاً یاعلی،ذکر عروج و ذکر معراجم صدای دلنشین تو مصفا میکند ما را بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه به إذنِ الله بنهادی به روی شانه ام پا را سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم که جان آسان دهم، دستان پر مِهرِ تولا را حسن را با حسین آرام روی سینه ام بگذار که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند و زینب وا کند بهر دعا، با اشک،لبها را به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهلبیت من به آتش میکشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را اگر دست تو را بستند یاحیدر،صبوری کن صبوری کن،خدا میبیند این ظلم و بدیها را دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر علی؛دیگر نمیبینی پس از این،روی زهرا را مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش مخواه از روی نیلی بعد از این،فیضِ تماشا را اگر دیدی که مخفی میکند رخسارِخود از تو نداری طاقت دیدار آن آزرده سیما را به زودی همسر تو دست بر دیوار میگیرد برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را تمام دنده های او تَرَک بردارد از ضربه و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را اگر چه فاتح خیبر،شود خانه نشین اما به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد اسیری میرود زینب،ببیند داغ عظما را حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر حدیث ساقی لشگر، کند بیدار دنیا را محمود ژولیده پیامبر اکرم (ص) روضه
در دل بود ولای تو یا ثامن الحجج جنت بودسرای تو یا ثامن الحجج عمریست که ازکرامت وجودوسخایتان بنشسته در لوای تو یا ثامن الحجج فخریه ام بود که منم سائل درت شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج شامل شود به خیل گدایان کوی تو جود تووسخای تو یا ثامن الحجج تنها نه شیعه ،بلکه تمامی این جهان گردیده آشنای تو یا ثامن الحجج رحمت ببارد از در و دیوار آن حرم عالم بود برای تو یا ثامن الحجج حور و ملک به گرد حریم تو در طواف در صحن تو،سرای تو یا ثامن الحجج دارالشفاست برای تمامی شیعیان آن صحن باصفای تو یا ثامن الحجج نوربخش عالم هستی است تابه حشر آن گنبد طلای تو یا ثامن الحجج جبریل وحی باآن همه جاه ومقام خویش بوسیده خاک پای تو یا ثامن الحجج تا زنده هستم و نفس آید ز نای من بر لب بود نوای تو یا ثامن الحجج از لطف ذات حق توشدی کعبه ی دلم قلبم بگشته جای تو یا ثامن الحجج راضی شو از من مسکین که با رضایتت راضی شود خدای تو یا ثامن الحجج از بس تو مهربان و کریمی ابالحسن کرده دلم هوای تو یا ثامن الحجج اندر حریم پاک تو ام،منشاء سخا محتاج یک دعای تو یا ثامن الحجج ای روح بندگی خداوند لایزال عالم شود فدای تو یا ثامن الحجج این باشد آرزو که به وقت ممات من گردد نصیب ،لقای تو یا ثامن الحجج عبد و غلام درگه و شرمنده ی توام خواهم زتو (رضای) تو یا ثامن الحجج رضا یعقوبیان امام رضا (ع) مناجات
هدایت شده از مهران‌‌ قربانی
در شام سکوت جاده ها ، تابان بود چشمان مسافرش پر از باران بود یک موکب سیار ، برای زائر او یک اتوبوس اصفهان-مهران بود
هدایت شده از مهران‌‌ قربانی
آورده سر ذوق همه ایران را شیراز و صفاهان و قم و تهران را با سعی و صفا نیز ، تهاتر نکنم تصویر بلیط اصفهان-مهران را
هدایت شده از مهران‌‌ قربانی
گلچین نکند خوب و بد و حیران را حتی من مست بی سر و سامان را در حسرت خاک حرمش میبوسم چرخ اتوبوس اصفهان-مهران را
مه مبارک در ابر آرمیده، بیا امید آخر دل های داغ دیده، بیا به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت که جان شیعه ز هجران به لب رسیده، بیا ز پشت در بشنو ناله های فاطمه را به سوز سینه آن مادر شهیده، بیا عزیز فاطمه، جدت حسین در یم خون تو را صدا زند از حنجر بریده، بیا به مادری که لبش از عطش زده تبخال به شیر خواره ی انگشت خود مکیده، بیا به آن لبی که بر آن چوب می زدند به طشت به خواهری که گریبان خود دریده، بیا کند تلاوت قرآن سر حسین به نی ببین چگونه ز لب هاش خون چکیده، بیا به آن سری که به دیدار دخترش آمد به کودکی که به ویرانه آرمیده، بیا به لاله های به خاک اوفتاده از دم تیغ به غنچه ای که شد از ضرب تیغ چیده، بیا به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون به ناله ای که حسین از جگر کشیده، بیا بود به سینۀ “میثم” هزار درد نهان گواه آن همه غم های نا شنیده، بیا
ای جان ما فدای تو مولا بیا بیا ای درد هجر با تو مداوا بیا بیا شیعه قرار و صبر ندارد ز دوری ات بی تو دو دیده است چو دریا بیا بیا مولا بیا که کعبه بگردد به ور تو چشم انتظار توست نگارا،بیا بیا حیدر کنار چاه تو را می زند صدا دارد به سینه غصه ی زهرا بیا بیا بی غسل و بی کفن تن جدت میان خون باشد هنوز در دل صحرا بیا بیا بنگر میان کوچه و بازار شامیان آشفته است زینب کبرا بیا بیا تا کی سر بریده ی شش ماهه روی نی تا کی کند رباب تماشا بیا بیا عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان ای دادخواه عترت طاها بیا بیا
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است "و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است گريستم كه مشرف شوم به پابوست بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است رسيده است شب اكبر و زمان نماز براي من چقدر لحظه اذان سخت است و روضه را پدر يك دل شکسته مي فهمد چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است مرا زيارت پايين پا مبر امشب چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است
بیا که زینب کبری تو را صدا میزد سر بریده ی آقا تو را صدا میزد تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد چرا به گوشه ی صحرا نموده ای منزل؟ مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد برای معصیت بی شمار من... آقا همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد میان روضه می آیی ولی منِ غافل ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد شنیده ام که کسی با سر برادر گفت: چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد هنوز سوز صدایی غریب میآید صدای قاری شیب الخضیب میآید
نِشانِ توست دَر آن، هَر گُلی که بو کردیم جَمالِ توست عَیان، هَر طَرَف که رو کردیم نماز سوی تو یارِ نَدیده خواندیم و دَر این فِراقِ تو با خونِ دل وضو کردیم اگر لیاقتِ دیدارِ تو نداشته ایم ولی وِصالِ تو را دَر دِل آرزو کردیم به رَعیَتیِّ دَرِ خانه ی تو می نازیم که از گِداییِ تو کَسبِ آبِرو کردیم به گوشِ تو که رِسیده هَمیشه با هَر آه شِکایتی که از این بُغضِ دَر گَلو کردیم به عَصرِ جُمعه و دلگیری اَش گرفتیم اُنس به اشکِ هر سَحرِ بی تو نیز خو کردیم برای اینکه قَدَم رَنجه ای کُنی دَر آن دِلِ شکسته ی خود باز شُستِشو کردیم بیا نِشان بِده آن گُمشُده مزار کُجاست نیافتیم، به هَر جا که جُستِجو کردیم
من چگونه بدنت را بگذارم بروم پیکر بی کفنت را بگذارم بروم جان من روی زمین است تحمل نکنم که روی خاک تنت را بگذارم بروم یوسفم پیرهنت رفته به غارت ،زچه رو تن بی پیرهنت را بگذارم بروم به چه حالی تن عباس و علی اکبر را یادگار حسنت را، بگذارم بروم تازیانه به تنم با خط نیلی بنوشت لاله های چمنت را بگذارم بروم من علمدار غمت هستم و هرگز نشود علم سوختنت را بگذارم بروم فرصت ماندن اگر نیست،کجا گریه کنم گر که بیت الحزنت  را بگذارم بروم می برم عطر غمت را همه جا،جایز نیست غم پرپر شدنت  را بگذارم بروم
کسی که سفره‌ی افلاک را بی وقفه نان میداد چرا با تشنه کامی زیر پای شمر جان میداد به زیر دست و‌ پا روح عبادت دست و پا میزد همان ساعت کسی در لشکر دشمن اذان میداد مناجاتش به مقتل رو‌به پایان بود بی تردید سنان تنها اگر یک لحظه‌ی دیگر امان میداد گمانم این خطا از کارهای قاتلش باشد کجا سلطان عالم پشت  سوی آسمان میداد لگد کوب آن‌چنان شد زیر پای مرکب دشمن نسیمی پیکر او را در آن صحرا تکان  میداد حسینی را که من فهمیده ام حاجت اگر میدید خود انگشتر بدون زخم دست ساربان میداد رها شد  کشته زیر آفتاب داغ آن صحرا کسی که قد و بالایش به زهرا سایه بان میداد سر او را اگر چه برد خولی با خودش کوفه ولی انگشت او تنها مخیم را نشان میداد
اسم حرمت آمد و بی‌تاب شدم از شوق زیارت تو بی‌خواب شدم حرف از عطش دیدن شش‌گوشه که شد با یاد لبان خشک تو آب شدم
دَر مِیان آیَد به هَر جا گُفت‌ و گُوی کَربَلا می‌زَنَد پَر، طایِرِ رُوحَم به سُوی کَربَلا نِیستَم دَر هِیچ جا با کَس، سَرِ گُفت و شُنُود جُز دُر آن مَحفِل کِه باشَد، گُفت‌ و گُویِ کَربَلا اِی اَجَل با مَن مُدارا کُن کِه تا آن ‌جا رَسَم بَر دِلَم مَگُذار مانَد آرِزُوی کَربَلا دَر بِهِشت اَست آن‌ کِه دَر کَربُبَلا گِیرَد مَقام کَز جِنان باز اَست، دَرهایی به سُوی کَربَلا آسمان بَر گردِشِ دُورِی، از آن رُو سَرخُوش اَست تا کِه رُوز و شَب نَمایَد، طُوفِ کُوی کَربَلا گر به چِشم دِل بِبینِی زِاَشگِ مَردُم، دَر غَمَش شَطَِّ دِیگر جارّی اَست از خُون به جُویِ کَربَلا چُون‌ کِه با خُونِ حُسین آغِشتِه شُد نَبیوَد غَرِیب کَعبِه گر حَسرَت خورَد بَر آبرُویِ کَربَلا از خُدا خواهَم هَمی فایض شَوَد دَر وَقتِ مَرگ خواب‌گاهِ مَن به خاکِ مُشکَ بُوی کَربَلا
ای تمام اعتقادم ، دوستت دارم حسین حضرت باب المرادم ، دوستت دارم حسین هم در این عالم ، هم آن عالم ، تو تنها می رسی وقت تنهایی به دادم ، دوستت دارم حسین روسیاه و کوچک و بی دست و پا هستم ولی پای تو من ایستادم،  دوستت دارم حسین هر چه هستم ، هر چه آمد بر سرم در روزگار دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین زیر خنجر ، غرق خون ، لب تشنه ، زخمی ، آه آه باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا جان عباست ببخش این سخت جانی ِ مرا
ای نام تو شعر ناب اباعبدالله ذکر لب بوتراب اباعبدالله از روضه لبالب است هر پژواکش ارباب، رباب، آب... اباعبدالله
این عشق فرق می کند، این عشق دیگر است عشق حسین از همه ی عشق ها سر است او آمده است معنی «کفوا احد» شود او بی بدیل آمده، این سان مقدر است آری حسین آمده، شمشیر برکشد_ هرکس که مدعی است که خیلی دلاور است خورشید از شراره ی داغش جرقه ای است دریا نمی از آن همه چشمِ به خون تر است.. آن غم، همان مصیبت عظمی که بعد او لبخند اگر به لب بنشیند مکدر است می افتد و به سجده می افتند کائنات می ایستد دوباره و الله اکبر است با ذکر او زمین و زمان سینه می زنند عالم همه حسینیه او سراسر است یا با حسین باش و به آزادگی برس یا هرکه بی حسین شد از هیچ کمتر است در من هزار خیمه به آتش کشیده اند صحرای کربلا شده، صحرای محشر است..
سرِ خوان حسن گر می‌رسیدی دگر از این و آن دل می‌بُریدی به غیر از مجتبی هر کس کرم کرد کرم دیدی کریم اما ندیدی
چهل منزل به روی نیزه دیدم خواهش خود را شبی میگیرم آخر در بغل آرامش خود را نمیدانم چرا پس خارها از خود نمی‌پرسند دلیل خلقت و بی رحمی و پیدایش خود را اگر چه چشم هایم سو ندارد، شهر تاریک است در این ویرانه پیدا می‌کنم آسایش خود را بیا خورشید روی نیزه امشب میهمانم باش مگیر از خانه‌ی طفل سه ساله تابش خود را شبی مهمان من شو تا بفهمی که چه ها دیدم بیا از خشت این ویرانه ها کن بالش خود را
افتاد بر زمین و دل آسمان گرفت داغی عظیم بود که از او توان گرفت در پیش چشم‌های پدر جمع نیزه دار با ضرب کینه های مداوم جوان گرفت بعد از هزار و نهصد و پنجاه امتحان خنجر گلوی خون خدا را نشان گرفت آن سر که داشت عطر لب مصطفی چرا یک شب نبود روی نی و بوی نان گرفت روضه رسید تا دم دروازه ای شلوغ دیدم زبان منبری روضه خوان گرفت ساعات بی دلیل نشد نام درب شهر از بس که از عقیله عالم زمان گرفت
عاشقی از دین و ایمان و یقین، زیباتر است شورِ روضه از گز و از انگبین، زیباتر است ذرّه ذرّه از وجودم ، اشتیاقِ کربلاست پس وجودِ من به زیر ذرّه بین زیباتر است از نجف تا کربلا، این راه بی حکمت که نیست، کربلا هم با امیرالمومنین زیباتر است مثل زینب، جاده را پای پیاده می رویم مجمعِ طیّاره ها؛ بی سرنشین زیباتر است سربرهنه، پابرهنه، عاری از هر ادّعا اصلاً انگاری زیارت، اینچنین زیباتر است کربلا رفتن، نشستن، زیرِ پرچم های سرخ، کار زیبایی ست، اما اربعین زیباتر است این طرف ظرفِ نبات و آن طرف هم ظرفِ چای، موکبِ این مردمِ صحرانشین زیباتر است من به این معنا رسیدم در میانِ شغل ها چای ریزیّ امامِ سومین زیباتر است ساکنان عرش اعلی!... ای اهالیّ بهشت!... جنّتِ ما، کربلا، روی زمین زیباتر است گرچه از زیبایی اش "الّا جمیلا" گفته اند حضرت عباسی صفایش بیش از این زیباتر است پای هر شعری که از کرب و بلا دم می زَنَد، حضرت زهرا نوشته: "آفرین، زیباتر است"
. عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر.. پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر... به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر.. چه کنم این همه دلتنگی پُر واهمه را وَ نشد تا که مددکار شوم فاطمه را آخرین حجّتِ دوران!..فقرا را ببرید وَ تصّدق ز کرم ..فوجِ گدا را ببرید اربعین باشد و در شهرِ خودم کِز بکنم تذکره داده و این اهلِ خطا را ببرید همه ی خواسته هایم شده یک کرببلا وَ تمامیّ ِدعایم شده یک کرببلا پسرِ فاطمه!..ای وارثِ دلجوی حسین یک سلامی بده از جانبِِ ما سوی حسین لا اقل یک قدمی رنجه نما محفلِ ما.. تا مگر پُر شود از آمدنت ..بوی حسین عنقریب است که این عقده مرا هم بکشد مطمئن باش که من را غم و ماتم بکُشد پسرِ فاطمه!..خیلی گله دارم ز خودم نظری کن دلِ بی حوصله دارم ز خودم.. کربلا رفت ز دستم..نکند رانده شوم؟ وامصیبت..چقَدَر فاصله دارم ز خودم.. دل به دست آر ..الهی که نبینی تو بلا جانِ زهرا ببرم زود فقط کرببلا
۱۱۲۹ بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند گرچه ز سنگ، جوجه‌ی تو پر شکسته شد صیاد باز دور پرم چرخ میزند آن دختری که زیور من شد به گوش او با خنده هی به دور و برم چرخ می‌زند از تاریانه‌ای که عدو بر سرم زده بابا خرابه دور سرم چرخ میزند موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم دردش مدام بر کمرم چرخ میزند
۱۱۲۸ اولین ضربه فاطمه غش کرد آسمان، اشکِ سرخ می‌بارید در هیاهوی گریه‌ها امّا شمر بود و مدام می‌خندید **** دومین ضربه خواهرش لرزید دست خود را به روی سر می‌بُرد سومین ضربه را سرِفرصت زدو آقا فقط تکان می‌خورد **** چارمین ضربه پنجمین ضربه تیغ بر حنجرش کشیده شود سر او را گرفت بالاتر تا که راحت سرش بریده شود **** ششمین ضربه هفتمین ضربه چه بلایی سر گلو آمد ول کنِ سر نبود بی انصاف بی محاباو پشت هم میزد **** هشتمین ضربه خاکها به سرم مادرش فاطمه به هوش آمد دید دارد ادامه ذبح حسین خس خسِ سینه‌ای به گوش آمد **** نهمین ضربه را که محکم زد خون تازه دوباره راه افتاد دهمین ضربه فاطمه انگار بینِ گودی قتلگاه افتاد **** یازده بار بی امان می‌زد از لب کند دشنه‌میگویم رگ گردن بریده شد امّا دیگر از استخوان نمیگویم **** وای از ضربه‌ی دوازدهم ضربه ای که عجیب زد نامرد ای بمیرم که بعد از این ضربه زینب از شمر پست خواهش کرد **** زودتر راحتش کن و برگرد خنجرت را ز گردنش بردار سر او را بریدی و حالا چکمه را از روی تنش بردار ****
میروی و هست ربّ العالمین همراهِ تو میرود موکب به موکب اهلِ دین همراهِ تو حضرت صاحب عزایی! جاده ها هم شاهدند هست همواره چه داغی آتشین همراهِ تو پرچمی با ذکرِ یا جدّاه داری رویِ دوش روضه هایِ بیهوا شد بهترین همراهِ تو میچکد از چشم هایت اشکِ خون در هر قدم میشود در این سفر عالم، حزین همراهِ تو میشدم منزل به منزل کاش با تو همسفر چونکه می آید أمیرالمؤمنین(ع) همراهِ تو حضرت زهرا(س) و پیغمبر(ص)،حسن(ع) با أنبیا باز هم عازم شده عرش ِ برین همراهِ تو پا به پایِ زائران و پا به پایِ آسمان لحظه لحظه راه می آید زمین همراهِ تو شک ندارم که شهیدان؛ با نوای یاحسین(ع) یک به یک هستند آری اولین همراهِ تو شرم دارم همقدم با تو شوم! چون میروند صف به صف از عالمانِ با یقین همراهِ تو چیست اِشکالَش اگر گریان بیاید تا حرم سائلی بی سرپناه و مستکین همراهِ تو؟! با لباسی خاک خورده، با عطش ، مثلِ خودت آرزو دارم بیایم اینچنین همراهِ تو راهی ام کن! دوست دارم از نجف تا کربلا- خسته و مضطر بیایم اربعین همراهِ تو!