#شبهای_قدر
#دوبیتی
لیلةالقدر مقدر بنما یا الله
اربعین پای پیاده حرم ثارلله
سحری راه بیفتیم ز ایوان نجف
همگی رو بسوی صحن اباعبدلله
#قاسم_نعمتی
#امیرالمومنین_شهادت
#دوبیتی
ای خواب به چشمی که نمی خفت بیا
ای خندۀ غنچه ای که نشکفت بیا
دیوار و در کوفه زبان شد که مرو
امّا چه کنم فاطمه می گفت بیا
#علی_انسانی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
#رباعی
اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى
یك روز به شكل میخ در مى آیى
امروز تو شمشیرى و فردا قطعا
درقالب یك تیر سه پر مى آیى
*
یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است
با قاعده با حساب باشى خوب است
فكر دل فاطمه نبودى اما
فكر جگر رباب باشى خوب است
*
اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه
فرق پدر و پسر نمى فهمى نه
آن روز چه قدر گریه كردم گفتم
زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟
***
ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى
این گونه سوى شاه عرب مى رفتى
آن روز كه میخ بودى اما اى كاش
از پشت در خانه عقب مى رفتى
#علی_زمانیان
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد
آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ
ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد
روﺿﻪ ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ
مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد
ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ
ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد
ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد
غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن
ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد
ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد
ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ
ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ اﻧﺴﯿه ی ﺤﻮرا اﻓﺘﺎد
ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ
ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ
ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد
ارﺑﺎ ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد
ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ
از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد
پدر از راه رسید
ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ اﻓﺘاد
ساعتی بعد از آن
سر طفلی به روی شانه ی بابا افتاد
روضه در لفافه ست
سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد
ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد
#علیرضا_خاکساری
#امیرالمومنین_شهادت
سلام ما به علی و نماز آخراو
به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او
سلام ما به علی و به عدل و ایمانش
سلام ما به رخ غرق خون و منبراو
سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد
سلام ما به رخ غرق خون اطهراو
سلام ما به پریشانی حسین وحسن
سلام ما به دل پُر زآه دختراو
سلام ما به نفس های نفس پیغمبر
سلام ما به فروغ نگاه آخر او
سلام ما به غمی کز مدینه دارد او
سلام ما به ملاقات او و همسراو
چوخاک اوست سزای ابوذر ومقداد
فتاده است «وفائی» به خاک قنبراو
#سیدهاشم_وفایی
#مناجات
#رباعی
از شرم گناه خسته حالی دارم
پر سوخته ام شکسته بالی دارم
پُرسی تو اگر ز من، چه داری گویم
چیزی که ندارم ، دست خالی دارم
#سید_هاشم_وفایی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
#دوبیتی
یک شمع برای بال پروانه بس است
یک طعنه برای زخم جانانه بس است
ای تیغ،چه حاجت بشکافی سر را
سی سال نگاه بر در خانه بس است...
#مجتبی_فلاح_نیا
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
رسید وضعِ مُقَدّر ، تَهَدَّمَت وَالله
رسید وقت مُقَرّر ، تَهَدَّمَت وَالله
صدای صیهه ای از آسمان به گوش رسید:
شکست سجده ی حیدر ، تَهَدَّمَت وَالله
تمام عرش به هم ریخت از نوای علی
شکافت فرق مطهّر ، تَهَدَّمَت وَالله
ز ضربِ خارجیِ بی حیا به وقت سجود
به ضربِ کینه و خنجر ، تَهَدَّمَت وَالله
گرفت خاتمه « سُبحانَ رَبّیَ الاَعلَی »
به « فُزتُ » گشت مُغَیّر ، تَهَدَّمَت وَالله
نمازِ صبحِ خودش را تمام کرد امام
به حال زخمی و مُضطر ، تَهَدَّمَت وَالله
محاسنش به دمششدخضاب درمحراب
وَلیّ حضرت داور ، تَهَدَّمَت وَالله
یگانه زاده ی کعبه ، یگانه قبله ی دهر
یگانه جان پیمبر ، تَهَدَّمَت وَالله
شبیه فاطمه اُفتاد روز های پسین
علی به بالش و بستر ، تَهَدَّمَت وَالله
کنارِ بستر او شاهزادگانش سخت...
...کنند گریه چو مادر ، تَهَدَّمَت وَالله
امان ز هِق هِقِ زینب ، امان ز کُلثومش
امان ز ناله ی دختر ، تَهَدَّمَت وَالله
ندا رسید :«علی کشته شد» ،زمان لرزید
ندا رسید سراسر : " تَهَدَّمَت وَالله"
مهی دو شقّه فِتادست در برِ زینب
سری شبیه به اختر ، تَهَدَّمَت وَالله
گذشت و قصّه ی موج بلارسید به طَف
دوباره روضه ی یک سر ، تَهَدَّمَت وَالله
سری به نیزه بلند است در برِ زینب
سرِ عزیزْ برادر ، تَهَدَّمَت وَالله
#محمدعلی_نوری
#امیرالمومنین_شهادت
زینب و اشکی که می ریزد برای بی کسی
در قنوت خود گرفته ربّنای بی کسی
کوفه امشب شاهد مظلومیت های علی ست
سال ها خونین جگر شد در عزای بی کسی
مرتضی ع سی سال بعد از فاطمه س غربت کشید
بود پشت ردّ پایش ردّ پای بی کسی
لیله ی قدر علی ع دیدار روی فاطمه ست
خواست تا پایان بگیرد روزهای بی کسی
لب به روضه می گشاید زخم ها دارد به دل
از حسین ع و از تمام ماجرای بی کسی
با یتیمان یک به یک اتمام حجت می کند
می شود زینب س همینجا همصدای بی کسی
آه اینجا دخترم را سنگباران می کنند
تا که بر می گردد از کرببلای بی کسی
قوتم را می برد چشمان بی حال حسین
غرق باران می شوم با یاد گودال حسین
#اسماعیل_شبرنگ
#امیرالمومنین_شهادت
بگذرانم با چه حالی این شب دلگیر را؟
اشک من لبریز کرده کاسه های شیر را
مینشینم پشت در، چشم انتظارم پا شوی
با خودم ثانیه ها را میشمارم پا شوی
پشت در وقتی زیادی مینشینی مثل من
تازه وقتی گریه دارد میکند پیشت حسن
تا کجاها میروی با این صدا جان علی؟
یاد یک کوچه نمی افتی تو را جان علی؟
مینشینم پشت در، این در چه کرده با دلت
من یقین دارم همین "در" بوده اصلا قاتلت
آه...سی سال است قلبت را زده داغی شکاف
جای این شمشیر بدتر نیست از جای غلاف
خارِ در چشم است این، اما تحمل میکنی
آه، سی سال است قنفذ را تحمل میکنی
من بمیرم که کسی مانند تو تنها نشد
راستی پیدا شد آخر گوشواره یا نشد؟
#مسعود_یوسف_پور
#امام_زمان_مناجات
#شبهای_قدر
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه ،فراق ،گریه ،فراق ،این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو
در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
#محمد_فردوسی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
او که از غصهی ایتام دو چشم تر داشت
آخرین کیسهی نان و رطبش را برداشت
و به هر خانه که جا داشت یتیمی، در زد
به مسلمان و مسیحی و یهودی سر زد
لب ایتام پر از ذکر پدر جان شده بود
باز هم مرکب بازی یتیمان شده بود
سخنش بوی خداحافظی آخر داشت
شوق دیدار رخ فاطمه را در سر داشت
با دل غمزده لبخند به دنیا زد و رفت
حیف شد... مثل نسیم سحری آمد و رفت
بگذر از چشم تر و بغض گلوگیر علی
بگذر از قصهی نان و نمک و شیر علی
گرچه ارکان هدی گشته دگرگون امشب *
بگذر از غصهی محراب پر از خون امشب
بگذر از تیزی تیغ و غم شقّ القمرش
بگذر از روضهی آلوده به زهر و اثرش
آه... این تیغ که از زهر سراسر تر بود
دردش از درد لگد بر تنِ در کمتر بود
گرچه یک عمر علی داغ به دل داشت، ولی
بگذر از داغ کتک خوردن ناموس علی
روضهی فاطمه خود عالم دیگر دارد
مجلس ما به دل امشب غم دیگر دارد
ناله اش خون به دل اهل جهان خواهد کرد
اگر از کوفه بپرسید بیان خواهد کرد
او یکی بود و برایش بدلی نیست که نیست
ای یتیمان! پدری مثل علی نیست که نیست
او که صد لشکر کفر از سخنش میلرزید
آه... با آه یتیمی بدنش میلرزید
آری از دید ِ علی بچه نوازش دارد
زندگی وقف یتیمان شود ارزش دارد
او که بوده غم ایتام جهان تاب و تبش
زنده ماندند یتیمان همه از نان شبش
کاش در شام یتیمان خودش را میدید
نوهی فاطمه و جان خودش را میدید
در نبودش، عوض ِدادن ِ مرهم به یتیم
شد عبادت زدن سیلی محکم به یتیم!
دختری که وسط هلهله ها جا خورده
سیلی سرخ، سپیدی رخش را برده
کاش میدید علی، دسته گلش پرپر شد
دختری در وسط معرکه بییاور شد
پدرش رفت... عمو رفت... برادر هم رفت
تا که تنهاتر و تنهاتر و تنهاتر شد
دست سنگین کسی آمد و بر صورت خورد
گوشواره سبب گریهی انگشتر شد
صحبت از بردن و غارت شدنش نیست، ولی
دل ما شعله ور از سوختن معجر شد
#حامد_تجری
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
میان قبله محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم
برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم
گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم
میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم
تو بر زمین که فتادی مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تورا صدا کردم
عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم
دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانه حسینین خودم رها کردم
محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم
تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود
#قاسم_نعمتی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آه علي محراب و منبر را بهم ريخت
بغض گلوي شاه قنبر را بهم ريخت
قرآن تلاوت كرد آن قرآن ناطق
قرآن تلاوت كرد،كوثر را بهم ريخت
از آسمان،چشم خودش را بر نمي داشت
با دانه هاي اشك دختر را بهم ريخت
دامن كشان ميرفت از خانه به مسجد
با رفتنش قلابه ي در را بهم ريخت
وقتي اذان آخرش را گفت مولا
حين اذان الله و اكبر را بهم ريخت
آن ناله ي فزت و رب الكبه ي او
هم عرش هم شخص پيمبر را بهم ريخت
آن قدر بد زد ابن ملجم ضربه را كه
فرق سر سردار خيبر را بهم ريخت
زهرا و حيدر دلبر و دلداده بودند
داغ غم دلدار دلبر را بهم ريخت
يك روز نه،يكسال نه،سي سال دائم
ياد در و ديوار حيدر را بهم ريخت...
#محسن_صرامی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
ناله كن اى دل به عزاى على
گريه كن اى ديده براى على
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى على
عمر على عمرۀ مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على
ديدۀ زمزم كه پر از اشگ شد
ياد كند، زمزمههاى على
تيغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بُوَد، كوه مناى على
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفر بخش لواى على
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتميان ز لقاى على
مانده تهى سفرۀ بيچارگان
منتظر نان و غذاى على
واى امير دو سرا كشته شد
خانۀ غم گشته، سراى على
پيش حسين و حسن و زينبين
خون چكد از فرق هماى على
خواهی اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على
#حبیب_الله_چایچیان
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
فرقش که شد شکافته محراب گریه کرد
شد سرخ اُفُق که مِهر جهانتاب گریه کرد
فرقش که شد شکافته عالم عزا گرفت
جبریل شور ((قَدقُتِلَ المُرتَضی))گرفت
فرقش که شد شکافته با چشمخونفشان
آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان
فرقش که شد شکافته دین بیعمود شد
گویی دوباره صورت زهرا کبود شد
فرقش که شد شکافته شد نیمهجان حسن
از بس گریست در غم او بی امان حسن
طوری حسین ضجّه زد و بیقرار شد
ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد
محشر رسید و ریخت بهم وضع عالمین
سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین
شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود
پیوستگی ابرویش از دست رفته بود
هم چشم داشت جانب افلاک؛مرتضی
هم ریخترویزخمسرشخاک؛مرتضی
از ماه صورتش عرق سرد می چکید
از فرط درد پاشنه بر خاک میکشید
ایچشم سینه سوخته در سوگ مرتضی
یاد از حسین و کرببلا میکنی چرا ؟
بر خاک اگر که شیر خدا پا نمیکشید
پای حسین نیز به مقتل نمی رسید
شمشیر اگرکه بر سر حیدر نمینشست
دیگر عمود فرق سری را نمیشکست
بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد
خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد
مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند
در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند
پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند
با سنگهای تیز شده ؛ با عصا زدند
از تیر شعلهور جلوی چشم مادرش
میسوخت زخمهای دهنباز پیکرش
در بین خیمه شیون زنها بلند بود
آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود
#محمد_قاسمی
#امیرالمومنین_شهادت
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است
برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است
گاهی شود هویت جنگل صنوبری
آن هم حساب کن به تبر تکیه داده است
از پنج تن چهار تنش هم به مرتضی
عالم اگر به پنج نفر تکیه داده است
این ماه ماه منشق شب های کوفه است
ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
عباس زیر بازوی او را گرفته است
این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده است
گفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش؛
می آید و پدر به پسر تکیه داده است
زینب سی و سه سال پس از داستان میخ
چون مادرش نشسته به در تکیه داده است
زخمی به نام فاطمه سر ریز می شود
زخمی که سال ها به جگر تکیه داده است
#مهدی_رحیمی_زمستان
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ريخت
باروضه هاي حضرت مادر به هم ريخت
آيات كوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقي كوثر به هم ريخت
قلابه ي در چنگ زد بر دامن او
با ياد ميخ در يل خيبر به هم ريخت
محراب را آماده ي معراج خود ديد
با ديدن اشك علي منبر به هم ريخت
جوري به فرق مرتضي شمشير زد كه
با ضربه ي سنگين ظالم سر به هم ريخت
آه از نهاد جبرئيل آنجا در آمد
اركان هستي در غم حيدر به هم ريخت
از ناله ي فزت و رب الكعبه ي او
عرش خدا همراه پيغمبر به هم ريخت
با آنكه حيدر گفت دستم را نگيريد
با ديدن رنگ رخ اش دختر به هم ريخت
اي واي برحال دل طفل سه ساله
باديدن رگ هاي آن حنجر به هم ريخت
#محسن_صرامی
#امیر_المومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آمدی خانه ام دلم خوش شد
آفتاب یگانۀ زینب
چقدر خوب شد سری زده ای
دم افطار خانۀ زینب
باز امشب دوباره مثل قدیم
با هم از هر دری سخنی گفتیم
دخترانه تو را بغل کردم
پدری دختری سخن گفتیم
گفتی امشب دگر به شمع سحر
پر پروانۀ تو نزدیک است
از برای وصال فاطمه ام
دخترم خانۀ تو نزدیک است
حرف رفتن زدی دلم خون شد
طاقتم را محک بزن ، باشد
شیر را پس بزن نمک بردار
روی زخمم نمک بزن باشد..
گریه ات بی قرار زهرا کرد..
آسمان و ستاره هایش را
شب آخر چقدر می بویی
تکه ی گوشواره هایش را
خاطرات مدینه تازه شدند
میخ در که گرفت به شالت
یاد آن کوچۀ شلوغی که
مادرم می دوید دنبالت
.... مادرم می دوید، می افتاد
دور او را سر و صدا برداشت
از تو دستش جدا نمی شد که
قنفذ اما قلاف را برداشت
رفتی و آمدی چه آمدنی
حق بده غم مرا عذاب کند
چه کسی اینچنین دلش آمد
صورتت را به خون خضاب کند
پیش من بی رمق به خاک نَیُفت
ای پدر خاک بر سرم پاشو
گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟
اسداللهِ مادرم پاشو
زخم فرق تو هم نمی آید
مجتبی هر قدر که می بندد
تا می آیم بلند گریه کنم
ابن ملجم بلند میخندد
صبرم از دست می رود بی تو
پس برای دلم نیایش کن
واجب الاحترامیِ من را
تو به این کوفیان سفارش کن
این طرف نزد خود حسن دارم
آن طرف هم حسین پیش من است
گریۀ من برای بی کسی
قتلگاه و شهید بی کفن است
#محمد_جواد_پرچمی
#مناجات
#دوبیتی
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانهی رحمتت برانی یارب
.....
نومید نمیشویم یک آن از تو
دیدیم مگر به غیرِ احسان از تو؟
جرم و گنه و خطا و عصیان از ما
جود و کرم و عطا و غفران از تو
#یوسف_رحیمی
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
رکعت اول، نمازش با سلامت ختم شد
رکعت دوم، رکوعش تا قیامت ختم شد
شد عمودِ آهنین، سهم سرِ شیر خدا
در سحر شد منهدم یکباره، أرکانُ الهُدی
با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود
من نمیدانم چگویم، تیغ زهرآلود بود
تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت
تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت
زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت
زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت
باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است...
با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است
وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید
مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید
جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز
قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز
گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است
او به یاد روزهای واپسینِ مادر است
دخترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید
کربلا در پیش دارد، فکرِ احوالش کنید
بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا
خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا
آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه
میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه
#محمود_ژولیده
#امیر_المومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
۰
گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت
تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت
شبانه روز علی بود و گریه خون بود
تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت
گره ز ابروی مولا فقط شبی وا شد
که تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشت
ندای قد قتل از آسمان کوفه رسید
زمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشت
تمام کینه دشمن به فرق مولا خورد
ولی هنوز علی با خودش دو بازو داشت
و تا حسین و حسن بازوی علی بودند
به کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشت
امان ز بی کسی و بی برادری روزی
که کوفه قصد جسارت به معجر او داشت
تقاص خطبه کوفه به شام اجرا شد
اگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشت
مغیره های جدید و غلافهای قدیم
و دست دختر زهرا هنوز نیرو داشت
پیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت:
علی شهید عدالت، زبان حق گو داشت
همینکه رأس حسین از علی تلاوت کرد
شدید بر دهنش خیزران اصابت کرد
#محمود_ژولیده
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش
دهید مژده اش اکنون، که میرسد به وصالش
به یاد یار غریبش مدام خون جگر خورد
گذشت در غم او، روز و هفته و مه و سالش
اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه
هنوز خاطره هایش نمیرود ز خیالش
از آن زمان که شکستند استخوان هما را
فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
گریست عمری و یک تن نگشت یاورش افسوس
کنون که او شده خندان، کنند گریه به حالش
رخش چو قرص قمر داشت جلوه در دل محراب
که تیغ خصم ستمگر شکافت تا به هلالش
طبیب دید حسن گرمِ «یارب» است و به سردی
بگفت: وایِ دلِ او و آرزوی محالش!
نهاد ماهِ فروخفته پا به خانۀ خورشید
ستاره بار شد از شوق، آفتابِ جمالش
همیشه داشت سؤالی ز روگرفتنِ زهرا
نگیرد امشب الهی، علی، جواب سؤالش
سعادت دو جهانت گر آرزوست، فقیرا
مدار دست ز دامان لطف حیدر و آلش
#علیرضا_قاسمی
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
اگر تو را نداشتم، بدان خدا نداشتم
آری خدا نداشتم، اگر تو را نداشتم
نبود اگر کرامتت، نبود اگر طبابتت
هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم
به نام تو خدا صفا به زندگیم داده است
بدون نام تو در این جهان صفا نداشتم
نوای من علی علی،صدای من علی علی
بدون این علی علی،خدا خدا نداشتم
سنگ شدم طلا شدم،شاه شدم گدا شدم
چه میشدم اگر علی مرتضی نداشتم
اگر نبود زادگاه تو قسم به فاطمه
این همه سمت کعبه هم برو بیا نداشتم
من اسمه دوا علی و ذکره شفا علی
کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم
نبودی یا علی اگر، حسن نبود و هم حسین
بدون تو مدینه و کرب و بلا نداشتم
#علیاکبر_لطیفیان
#مناجات_شب_قدر
#امیرالمومنین
خدایا دامنی آلوده دارم
به درگاه تو باز افتاده کارم
شنیدم مونسی با دلشکسته
نظر کن از کرم بر حال زارم
کریما، منعما، پروردگارا
ببین خوبیتو بد کرده ما را
گنه کردیم اگر پرده دریدیم
تو اما پردهپوشی کن خطا را
خدایا من کیام عبدی که دانی
ز تو غافل، پی لذات آنی
نمیآید ز من غیر از خطا، لیک
نمیآید ز تو جز مهربانی
نسیم عفو تو امشب وزیده
دو قطره اشک از چشمم چکیده
ملک در نامهی اعمالم امشب
به جز لطفت ندیده که ندیده
الهی محضرت را دوست دارم
تضرع بر درت را دوست دارم
مقرم در بساطم جز گنه نیست
ولیکن حیدرت را دوست دارم
دو دست سائل و دامان حیدر
من و احسان بیپایان حیدر
الهی بعلی بعلی
ز من بگدر خدایا، جان حیدر
فقیرم، زیر دین العفو گفتم
به رب عالمین العفو گفتم
شب قرآنبهسر آمد، دوباره
الهی بالحسین العفو گفتم
امام مهربان العفو میگفت
لبتشنه چنان میگفت
به زیر دشنه آقا فکر ما بود
برای شیعیان العفو میگفت
#امیر_عظیمی
#امیرالمومنین_مدح
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش
به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش
سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است
که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش
خدا دری که به درک علی رسد بسته ست
هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش
فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد
به خاک پای علی نردبانِ افلاکش
اگر به نقش قدومش مزیّن است مسیر
گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش
نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی
که خُفت جای پیمبر وجود بی باکش
به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند
علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش
سپیدبخت و سیهمست، آن که نزد ضریح
نگاه دوخته باشد به شاخۀ تاکش
#مسعود_یوسف_پور
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
نماز صبح به پا شد به ربنای علی
دعاکنید علی دوست ها برای علی
خدا کند که نیفتد خمی به ابرویش
خدا کند که بمیریم ما به جای علی
خدا بخیر کند آمد ابن ملجم پست
حرام زاده به قتل علی کمر را بست
خدا بخیر کند بعد این قیام و قعود
خدا کند که بماند علی به ذکر سجود
خدا بخیر کند سجده رو به پایان است
خدا بخیر کند زینبش پریشان است
دوباره ناله شبیه مدینه بالا رفت
خدا بخیر کند تیغ کینه بالا رفت
به گوش زمزمه آمد نزن نزن نامرد
صدای فاطمه آمد نزن نزن نامرد
خدا گواست که سخت است بی هوا بزنند
دوباره کاش به جای علی مرا بزنند
حرام زادهی نامرد تیغ را بد زد
علی به سر به زمین خورد،بی حیا بد زد
ــــ
ز عرش ضجه بر آمد تهدمت والله
علی به هوش نیامد تهدمت والله
بیا که روضه بخوانم برای فرق علی
بگو الهی بمیرم برای فرق علی
رمق نمانده خدایا به زانوان علی
نماند قوت دیدن به دیدگان علی
ندای قَد قُتِل آمد ز آسمان ای وای
و جان فاطمه افتاده نیمه جان ای وای
نشان تیغ حرامیش تا جبین افتاد
ز جا بلند شد و باز بر زمین افتاد
زمین که خورد نفس بند آمد و مولا
به گریه زمزمه می کرد آه...یازهرا
دوباره یاد مدینه زسینه آه کشید
برا جراحت سینه زسینه آه کشید
چه ظالمانه شکستند حرمت مارا
برای غصب خلافت زدند زهرا را
ـــــــ
گشود چشم و نظر کرد نور عینش را
و دید ضجه زنان در برش حسینش را
گمانم اینکه به او گفت نور چشمانم
به جان فاطمه گریه نکن حسین جانم
حسین گریه نکن ، وقت آه و سوز تو نیست
حسین ، هیچ روزی شبیه روز تو نیست
به استغاثه جوابت نمی دهند حسین
بگویی العطش آبت نمی دهند حسین
همه به آل علی قهر می کنند حسین
و ظالمانه تو را نهر می کنند حسین
خدا کند غریبانه ناله ها نزنی
به زیر خنجر نامرد دست و پا نزنی
به قتل صبر حسینم پر تو را ببرند
به پیش دیدهی زینب سر تو را ببرند
میان دشت رها میشوی عزیز دلم
مرمل بدما میشوی عزیز دلم
تمام پیکر تو می شود خضیب حسین
و مادر تو صدا می زند غریب حسین
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امیرالمومنین_شهادت
#دوبیتی
غمش هم صحبت دیرینه اش بود
دوچشم فاطمه آینه اش بود
حریف زخم اومرهم نمی شد
که زخم مرتضی در سینه اش بود
دمادم عهد را دردم شکستند
مگر قلب على را كم شکستند؟
علی بار سفر بست وخلایق
نماز صبح اوراهم شکستند
علی از خانه تا مسجد اگررفت
به دیدار خدا با پای سررفت
على راغرق خون دیدند وگفتند
خدا را شکر، زهرا زودتر رفت
#سعید_پاشازاده
#شب_نوزدهم
#دوبیتی
محراب دعا شاهد آهم باشد
جان بر لبم و خدا گواهم باشد
ای تیغ ستم!بیا که زهرا به بهشت
با محسن خود چشم به راهم باشد
#سید_محمد_رستگار
#شب_نوزدهم
#دوبیتی
برخیز علی! وقت نماز آمده است
هنگام خوش راز و نیاز آمده است
زهرا به بغل گرفته شش ماهه ی خویش
با دسته گلی به پیشواز آمده است
محراب دعا شاهد آهم باشد
جان بر لبم و خدا گواهم باشد
ای تیغ ستم!بیا که زهرا به بهشت
با محسن خود چشم به راهم باشد
#سید_محمد_رستگار