#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
روضه خوانی نشست بر منبر
گفت هرگز نمیرود از یاد
اهل روضه مرا حلال کنید
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت روضه ای را که
بکند آب سینه ی فولاد
کاش این جمله جعل و کذب بُوَد
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
از زمین و زمان صدا خیزد
جبرئیل است میزند فریاد
غیرتی ها همه به هوش به هوش
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت و مادرش غش کرد
گفت در کربلا چه ها رخ داد
ناگهان صیحه ای زد و گفتا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
زینب و مجلس شراب کجا
معجرش دستِ کوفیان افتاد
ای امام زمان ، ببخش مرا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
کوفه دام بلای زینب شد
روبرویش جماعتی صَیّاد
چه گذشته به حال او وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
دل زینب پر از غم و درد است
دور او مردمان تماماً شاد
کوفیان گرم هلهله وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
سروده : #یونس_وصالی
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
.
#شهادت_امام_سجاد
غنچه ی نشکفته بینم اصغرم آرم به یاد
سرو رعنایی چو بینم اکبرم آرم به یاد
از نوای العطش جانم هماره سوخته
آب بینم هر کجا آب آورم آرم به یاد
شد خراب آباد از یاد رقیه قلب من
هر زمان ویرانه بینم،خواهرم آرم به یاد
اضطرابی هر کجا افتاد بر جان و دلم
عمه ی آشفته و غم پرورم آرم به یاد
میشوم جان برلب و افتاده از پا بارها
چون لب بی آب باب بی سرم آرم به یاد
مرغ بی بال و پری بینم اگر بین قفس
دختران دست بسته در برم،آرم به یاد
با تماشای گل افسرده و گلزار زار
غرقه خون آلاله های پرپرم آرم به یاد
چهره های نیلی از سیلی میان سلسله
هر زمان آید به یادم،مادرم آرم به یاد
#اسلام_مولایی
#امام_سجاد
.
#تنورخولی
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
باور نمی کردم تو را اینجا ببینم
کنج تنور خانه ی اینها بُنَیَّ
هر قدر هم خاکستری باشد دوباره
من می شناسم گیسوانت را بُنَیَّ
با گوشه ی این چادر خاکی بشویم
خون لبت را با نوای یا بُنَیَّ
آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند
ای کشته ی افتاده در صحرا بُنَیَّ
شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم
با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ
آبت ندادند و به حرفت خنده کردند
گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ ؟
گفتی زن خولی برایت گریه کرده
حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ
#جوادحیدری
.
#امام_زمان
#روز_یازدهم_محرم
گریز به روضه ی #اسارت
#مناجات_انتظار
آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم
هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم
ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای
موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم
گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج
داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم
آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو
زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم
گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن
خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم
در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن
آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم
تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه
روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم
.....
گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه
در میان کشته ها امّا تو را نشناختم
آمدم با آه بین لاله های پرپرت
پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم
دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها
بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم
رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو
بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_دوازدهم_محرم
.
.
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#کاروان_اسرا #خروج_از_کربلا
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#رضا_قاسمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صد سلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در، از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#عبور_از_قتلگاه #اسارت
.
.
#شهادت_امام_سجاد
#غزل_مرثیه
#امام_سجاد علیه السلام
➖➖➖
ای یادگار کشتهی مظلوم کربلا
چشمان توست مقتل منظوم کربلا
آندیدهها چهدیده؟ کهخون گریهکردهاست
یکعمر بر مصیبت مظلوم کربلا
غمگین مباش، فتح تو در شاموکوفه است
ای مرد از مبارزه محروم کربلا
آن خطبهخوانی تو و زینب اگر نبود
روشن نمیشد اینهمه مفهوم کربلا
تو قاضیالقضاة شدی و صحیفهات
آیینه شد به چهرهی معصوم کربلا
پیروز در همیشهی تاریخ شد حسین
این شد همان نتیجهی معلوم کربلا
یکروز میرسد که مجازات میشود
با دست عشق دشمن محکوم کربلا
➖➖➖
#مجتبی_خرسندی
.
.
#شهادت_امام_سجاد
تا آب ،خرابه، سایه ای دید ،گریست
غم خورد ،چهل سال نخندید ،گریست
یک عمر ندای العطش در گوشش
از کرب و بلا هرآنکه پرسید، گریست
#محمدجواد_منوچهری
#یا_علی_ابن_الحسین_زین_العابدین_علیه_السلام
.
پاسدارنهضت
در تمام عمر،از نا له نوایی داشتم
دردل غرق نوايم، نينوایی داشتم
سينه ام از داغ گل ها،پاره پاره بود و باز
درميان سينه ی خودكربلایی داشتم
بار سنگين غمت ،كرده كمانم ای پدر
بعد تو ،هردم به جان تير بلایی داشتم
روزهایی كه سرت، ای كعبه ام بر نيزه بود
برنماز عشق خود قبله نمایی داشتم
زير زنجيرگران ،با ياد زخم پيكرت
روی ناقه، گريه های بی صدایی داشتم
درميان سنگ های شاميان ازبام ها
بهرحال عمه ام، برلب دعایی داشتم
برتن صدچاك وعريان تو ناله می زدم
هرزمان درپيش چشمم بوريایی داشتم
من به يادكام عطشان توای روح حيات
دركنارآب ها، بزم عزایی داشتم
پاسدارنهضت تو بوده ام ،با گریه ام
درهمه جا ناله ی عقده گشایی داشتم
سال ها بيمار تو بودم وليكن عاقبت
دردل از زهر ستم ،گردشفایی داشتم
صد هزاران چون«وفایی»درعزايم سوختند
دردل هرعاشقی، محنت سرایی داشتم
#سیدهاشم_وفایی
شب زیارت
برخاک کربلاست اگرپیکرحسین
امشب رسیده است به کوفه سرحسین
ای آسمان بنال که ازظلم کوفیان
خاکستر تنورشده بسترحسین
سرخ است گرکه خاک زخون گلوی او
خاکستری شده ست رخ انورحسین
امشب شب زیارت وشام عزابود
بنشسته درمحیط غمش مادرحسین
آهسته تربنال دل من، که فاطمه
احیاگرفته است کنار سرحسین
خون ازلبان اطهراوپاک می کند
گلبوسه می زند به رخ اطهرحسین
خوناب می کند به روی خاک غم روان
اشکی که می چکد به روی حنجرحسین
درمحفل غمی که به پاکرده فاطمـه
خالی ست جای خواهرغمپرور حسین
پرپرشده ست گرچه«وفایی»وجوداو
شاداب مانده است گل باورحسین
#سیدهاشم_وفایی
.
بسم رب الحسین
یابن الشبیب جد غریبم کفن نداشت
بر پیکر مطهر خود پیرهن نداشت
یابن الشبیب خنجر او کند بوده است
لحن کلام شمر لعین تند بوده است
جدم به زیر لب که مناجات مینمود
تسبیحوحمد قاضیالحاجات مینمود ...
قاتل بدید و خشم وجودش زیاد شد
راهی به سوی قتلگهش با عناد شد
پنداشت شکوهها ز غم بیامان کند
نفرین و لعنتی به همه دشمنان کند
با خود بگفت خاتمه بر لعن او دهم
سرنیزه ام فشار به راه گلو دهم
اذکارِ بر لب شه لب تشنه را شکست
او مست بود و حرمت جد مرا شکست
بعد از حسین نوبت اهل خیام شد
خیره بسوی خیمه نگاه امام شد
پای حرامیان به حرم تا که باز شد
دستی بسوی گوش رقیه دراز شد
یابن الشبیب عمه ما را کتک زدند
آتش دوباره بر دل باغ فدک زدند
ناموس کبریا به بلایا اسیر شد
از چشم هیز حرمله یکباره پیر شد
#یابن_الشبیب روضه جدّم نشد تمام
آه از ورود دختر زهرا به شهر شام
پیش خدا کسی به حَدِ ما عزیز نیست
از آل مصطفی زنی اصلا کنیز نیست
#یابن_شبیب
علیرضا شاد
مناجات #امام_حسین در گودال قتلگاه
«اَللّهُمَّ! مُتَعالِىَ الْمَكانِ، عَظيمَ الْجَبَرُوتِ، شَديدَ الِْمحالِ، غَنِىٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَريضُ الْكِبْرِياءِ، قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ، قَريبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَريبٌ إِذا دُعيتَ، مُحيطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَيْكَ، قادِرٌ عَلى ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِكٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَكُورٌ إِذا شُكِرْتَ، وَ ذَكُورٌ إِذا ذُكِرْتَ، أَدْعُوكَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَيْكَ فَقيراً، وَ أَفْزَعُ إِلَيْكَ خائِفاً، وَ أَبْكي إِلَيْكَ مَكْرُوباً، وَ اَسْتَعينُ بِكَ ضَعيفاً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كافِياً، أُحْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَيِّكَ، وَ وَلَدُ حَبيبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ، اَلَّذي اصْطَفَيْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلى وَحْيِكَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ».
(خدايا! اى بلند جايگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند [در كيفر و انتقام]! بى نياز از مخلوقات! صاحب كبريايى گسترده! بر هر چه خواهى قادرى! رحمتت نزديك! پيمانت درست! داراى نعمت سرشار! بلايت نيكو!
هر گاه تو را بخوانند نزديكى! بر آفريده ها احاطه دارى! توبه پذير توبه كنندگانى! بر هر چه اراده كنى توانايى! و به هر چه بخوانى مى رسى! چون سپاست گويند سپاسگزارى! و چون يادت كنند يادشان مى كنى! حاجتمندانه تو را مى خوانم و نيازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه مى برم و با حال حزن به درگاه تو مى گريم و ناتوانمندانه از تو يارى مى طلبم تنها بر تو توكّل مى كنم، ميان ما و اين قوم حكم فرما!
اينان به ما نيرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بى وفايى كردند و به كشتن ما برخاستند.. ما خاندان پيامبر و فرزندان حبيب تو محمّد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) هستيم، همو كه او را به پيامبرى برگزيدى و بر وحى ات امين ساختى. پس در كار ما گشايش و برون رفتى قرار ده، به مهربانيت اى مهربانترين مهربانان!).
و آنگاه افزود: «صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ لا إِلهَ سِواكَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، مالِىَ رَبٌّ سِواكَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَيْرُكَ، صَبْراً عَلى حُكْمِكَ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ، يا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، يا مُحْيِىَ الْمَوْتى، يا قائِماً عَلى كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، اُحْكُمْ بَيْني وَ بَيْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحاكِمينَ»؛ (پروردگارا! بر قضا و قدرت شكيبايى مىورزم، معبودى جز تو نيست، اى فريادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غير از تو براى من نيست. بر حكم تو صبر مى كنم اى فريادرس كسى كه فرياد رسى ندارد! اى هميشه اى كه پايان ناپذير است! اى زنده كننده مردگان! اى برپا دارنده هر كس با آنچه كه به دست آورده! ميان ما و اينان داورى كن كه تو بهترين داورانى!). (1)
📚(1). مقتل الحسين مقرّم، ص 282 - 283.
بیت الحزن
سربه نی رفته وبرخاک فتاده بدنت
پاره پاره شده از نیزه وشمشیر تنت
ناله ی فاطمه می گفت ،غریب مادر
نه به سرهست عمامه ،نه به تن پیرهنت
چه نفس گیر شده مرثیه ، خاکم به دهان
چه بگویم که چه کرده است سنان با دهنت؟
به قضا وقدر دوست رضایت دادی
که خدا کرده نظاره به تو سوختنت
همره کعب نی و سیلی بیدادگران
آتش ظلم فتاده است به جان چمنت
بوریا بعد سه روز آمده بهر تن تو
خاک صحرای بلا بود از اول کفنت
پیش زهرا زچه انگشت زدست توبرید
خاتم دست تورا بُرد اگر اهرمنت
کوه صبراست، ولی می شکند ازغم تو
چه کند داغ توبا زینب غرق محنت
شمع سان سوخت «وفایی»وبه ناله می گفت
همه ی عالم هستی شده بیت الحزنت
#سیدهاشم_وفایی
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
خداحافظی از کربلا
بی تو ای همسفرم همسفرت رابردند
خواهر غمزده و خونجگرت رابردند
تو گل گلشن زهرایی وافسوس حسین
همره خیل اسیران ثمرت را بردند
داغ اکبربه توکم غصه ندادست که حال
با دل خون شده از غم پسرت را بردند
بال و پر ریخته ام آه که یادم نرود
بین گودال بلا بال و پرت را بردند
من در آن خیمه پر شعله اسیرت بودم
که به دورازمن غمدیده سرت رابردند
جامه از پیکر صد پاره تو غارت شد
معجر ازمن زتو خونین سپرت را بردند
تن پاشیده تو روی زمین گرم بود
که ازاین باغ،همه برگ و برت رابردند
دیده بگشا و ببین ای مه عالم آرا
در پی ما به سر نی قمرت را بردند
#شب_دوازدهم_محرم
#اسلام_مولایی
.
.
#شام_غریبان_امام_حسین
در کرب و بلا محشر کبری شده بود
از جوشش خون ،کویر دریا شده بود
از سوختن خیام و غارت که گذشت
تقدیر به گل دادن نی ها شده بود
#محمدجواد_منوچهری
#راس_الحسین_علیه_السلام
.
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
همسفر خداحافظ
بسته ام بارِ سفر را پس خداحافظ حسین
می برند این خون جگر را پس خداحافظ حسین
در دو زانویم نمانده قوّتی، دلواپسم
می کِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین
کو علمداری که زانو را رکابم می نمود؟
داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین
بعدِ تو یک نیمه جانی در گلویم مانده است
می برند این محتضر را پس خداحافظ حسین
زینب و نامحرمان؟ اصلاٌ چطوری ممکن است
یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین
چون پرستو می روم زخمی ز کعبِ نیزه ها
داده ای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین
اوّلین بار است از مرکب تماشا می کنم
بر رویِ سر نیزه، سر را پس خداحافظ حسین
می روم تا شهرِ کوفه با زبانی چون علی
زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین
معجری کوتا که سازم سایبانی بر تنت
می چشی هُرمِ شرر را پس خداحافظ حسین
محسن راحت حق
#شب_دوازدهم_محرم
.
.
#غزل_مرثیه
#راس_الحسین_علیه_السلام
حتّی هنوز از همه سرها سری حسین
بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین
«کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این!
قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین
از هرکجای دشت شمیم تو می وزد
عطر گل محمّدی پرپری حسین
تو قبل قتله گاه چقدر اکبری، ولی
تو بعد قتله گاه چقدر اصغری حسین
تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم
عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین!
من که هنوز هم کمرم درد می کند!
حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟
چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست
تنها پناه بی کسیِ خواهری حسین
حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی!
«تو مهربان تر از پدر و مادری حسین»
از اشک ما بنای قیامت شود خراب
از قاتلان خویش اگر بگذری حسین
.
#حسن_خسروی_وقار
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
.
غم امام سجاد (ع)
ز دیده اشک خود را پاک می کرد
از این ماتم گریبان چاک می کرد
نه پیراهن نه حتی یک کفن داشت
پدر را در حصیری خاک می کرد
ابوذر رییس میرزایی
#امام_سجاد_ع_مصائب
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
#امام_سجاد_ع_مصائب
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّهی مظلومهات بلا دیدی
«سری به نیزه بلند است» را شما دیدی
وَ غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
دو چشم گریهی تو تا همیشه آباد است
در این سکوتِ تو صدها هزار فریاد است
برای گریهات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله، کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی، نظاره کافی بود
تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند
اگرچه عصر دهم قسمتِ تو غم گردید
که سایهی پدرت از سرِ تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید
ز بار غصهی یاران، قَدِ تو خم گردید
اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود
دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو، همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهی مکشوف چون هزاران داشت
سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر، به روی حنجر را
#وحید_دکامین
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینۀ جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مُردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک مَحرمهای خود بسیار دیدم
#مجید_تال
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصهای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونهی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو اُحُد
مگه سجدهگاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف، دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفهست
اسارت ولی ارث ماها نبود
#سیدمیلاد_حسنی
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
هربار آب دیدم و هربار سوختم
بسیار گریه کردم و بسیار سوختم
ای زهر، داغ سینهی من حاصل تو نیست
من سالها به دیدهی خونبار سوختم
از سال شصت و یک که چهل سال طی شده
هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم
دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار
در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم
یادم نرفته در وسط نیزهدارها
دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم
وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم
شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم
یادم نرفته بوسه به رگهای حنجرش
هر روز یاد آن غم دشوار سوختم
دیدم رقیه خورده زمین روی بوتهای
بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم
در بند مستها چقدر حرمتم شکست
با ناسزای دستهی اشرار، سوختم
تا ازدحام میشود از حال میروم
خیلی به یاد روضهی بازار سوختم
گهوارهی رضیع حرم را میان شام
دیدم میان دکهی تجار، سوختم
زخم عمیق سلسله هم آن قَدَر نسوخت
طوری که از تهاجم انظار، سوختم
با دیدن سکینهی مظلومه خواهرم
یک عمر یاد شرم علمدار سوختم
دیدم کفن به پیکر هر مرده میکنند...
سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم
#محمدجواد_شیرازی
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
از گلستان لالههای پرپرم آید به یاد
از نیستان داغهای خاطرم آید به یاد
با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم
در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
هر نظر آن صحنهی حزنآورم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
هر جوانی را که میبینم به یاد کربلا
گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب
چون زحال عمّهی غمپرورم آید به یاد
من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن
روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد
حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع
وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد
چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی
سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد
از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز -
از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_سجاد_ع_شهادت
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
جز غم من که غمی بیانتهاست
سالها با هر قدم گفتم حسین
شببهشب سینه زدم گفتم حسین
روضه میخواندم دلم بیتاب بود
روضهی من کاسههای آب بود
غصهی دنیا را به کامم زهر کرد
بعد تو لبخند با من قهر کرد
ظاهراً جسمم میان خانه بود
باطناً قلبم در آن ویرانه بود
راه میرفتم دو چشمم تار بود
فرش زیر پام مثل خار بود
هرزمان از بین کوچه رد شدم
گریه کردم به مصیبات خودم
دادوبیداد سر بازارها...
کشت من را کشت من را بارها...
ذبح را بیتاب دیدن مشکل است
خنجر قصاب دیدن مشکل است
صحنهای دیدم که رنگ من پرید
ذبح خود را آب داد و سر برید
نیمهشب آیات نور آمد به یاد
بوی نان آمد، تنور آمد به یاد
خلق وقتیکه سلامم میکنند
داغدار داغ شامم میکنند
گفتهام با کودکان خانهام
داغدار خواهری دردانهام
هرزمان خلخال نو پا میکنید
یادی از آن بیکس صحرا کنید
کرده این یک جمله حالم را خراب
آه...ناموس علی...بزم شراب
بعد از آن مجلس دگر من ای عزیز
به کنیزانم نمیگویم کنیز
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رقیه_س
روضه خوان! از غصهام از ماتمم از غم بخوان
رحم کن بر گریهکنها، روضه را نم نم بخوان
سیلیِ محکم نخوردی و نمیفهمی مرا
سینه زن میفهمدم ، این روضه را محکم بخوان
روضه خوان ! من از تو ممنونم ولی پیش عمو
لطف کن از روضههای معجر من کم بخوان
دم به دم با سینهزنهایم، خودت هم دم بگیر
روضههای کوفه تا شام مرا از دم بخوان
داغهایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند
روضهی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان
#محسن_ناصحی
#حضرت_زینب_س_مصائب
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگِ قصهی کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار... کاش
برجانِ باغ، داغِ زمستان دروغ بود... #محمدمهدی_سیار
#حضرت_زینب_س_کوفه
ماهِ تمامم، خسته و مهجور ماندم
ای وای از آغوش گرمت دور ماندم
خسته شدم از بس که طفلان را شمردم
جای تمام بچهها شلاق خوردم
اطراف محمل قاتلانی مست بودند
بی رحمهایی پست و سنگیندست بودند
دیدی که در گرمای سخت و بی امانم
فوراً سرت از روی نی شد سایهبانم
سختی هجرانت چه کاری داد دستم
دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم
از بس مرا این داغها پیر و کمان ساخت
اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت
کوفه نگو، شهر مریدان دروغی
کوچه به کوچه، هی شلوغی، هی شلوغی
شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد
وادی سختِ دختران مرتضی شد
طاقت نیاوردم وجود لاتها را
با گریه برگرداندهام خیراتها را
تسبیح میگفتم به لب، شد نیمه کاره
با دست، سوی خواهرت کردند اشاره
خیلی هوای غیرتت را کرده بودم
وقتی میان محملِ بی پرده بودم
هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی
گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟!
همسایهی دیروز، بر ما انگ میزد
شاگرد تفسیرم مرا با سنگ میزد
من که به روی دامنت سر مینهادم
آشفته حال از مجلس ابن زیادم
با ذوالفقار خطبهام پیکار کردم
ابن زیاد بد دهان را خوار کردم
وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز
زندان ندیده بود زینب، دید امروز
بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟!
قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد
امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر
در قلب خواهر تا ابد هستی برادر
#محمدجواد_شیرازی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#حضرت_زینب_س_کوفه
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه، به کابوسِ بد بده
زینب رسیده کوفه..، پدر جان مدد بده
چشمان شور، آینهات را نظر زدند
در پیش خانهی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..، کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو، گمراه گفتهاند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفتهاند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد، حسینات.. کبود شد
نیزهنشینِ تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیبت جانکاه.. ،داد..، آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...، آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاریام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب_س_مصائب؛ #حضرت_زینب_س_اسارت؛ #حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش، فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
لطفاً حق روضه ادا شود...
از بچههات هیچ کسی کم نمیشود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمیشود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته، مقنعه محکم نمیشود
پیشانیام که بوسه زدی را شکستهاند
مرهم حریف شدت دردم نمیشود
هر کار میکنم بروند آن طرف، ولی
اوباشِ مانده دور و برم، کم نمیشود
دنبال چادرم که سر دخترت کنم
تقصیر من که نیست، فراهم نمیشود
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#حضرت_زینب_س_اسارت
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید...
آخر به سایهی ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آنسان سوار آمد و اینسان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن...
بین غریبه آمد و با نیزهدار رفت
زینب اگرچه وقت بلا پس نمیکشید
هر جا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
او را چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
عباس گریه گرد همان دم که خواهرش
با مستهای بیسروپا همجوار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بهروی معجر زینب غبار رفت
#سیدپوریا_هاشمی