eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کوفیان می‌روم امّا به دلم غم دارم آن قدر که نتوانم غم دل بشمارم مثل زهرای جوان دست به دیوار شدم سر خود بسته ام و یاد درو دیوارم به سرم تیغ که زد،پهلوی من تیر کشید به زمین خوردم و یاد لگد و مسمارم به خدا پشت در سوخته قلبم می سوخت که در سوخته افتاد به روی یارم شد شکسته سرم امّا نرود کنج تنور از غم رأس بریده چکنم،می بارم با اسیران سر بازار مراعات کنید یاد دردو غم زینب وسط بازارم سر ششماهه ی ما را به سر نی نزنید فکر این صحنه ی غمبار،دهد آزارم
آمده عبد گنهکار الهی به علی آمده بنده سربار الهی به علی روسیاه آمده ام روی مرا رد نکنی من خطاکار و تو غفار الهی به علی همه جا رفتم و دیدم خبری نیست که نیست جز در حیدر کرار الهی به علی قسمت داده ام عمری ست الهی به حسین قسمت میدهم این بار الهی به علی به همان لحظه که صدیقه اطهر میگفت لا به لای در و دیوار، الهی به علی به همان لحظه که زینب به ملاقات آمد به همان لحظه دیدار الهی به علی به همان لحظه که شرمنده اصغر میشد به غریبی علمدار الهی به علی به همان لحظه که سادات بنی هاشم را میکشاندند به بازار الهی به علی شب قدر است و دل ما به نگاه تو خوش است به همین خواهش ده بار الهی به علی شاعر :
  غم ندارد جای در دل تا علی آقای ماست دل فقط جای خدا و جای عشق مرتضاست مدح او را انبيا و اولیا دائم کنند بُردن نام علی بر درد بی درمان دواست در جواب آنکه می گوید: طبیب عشق کیست؟ گو برو شهر نجف که آن حرم دارالشفاست خوش بحال زائری که در حریم حضرتش ذکر لب‌هایش فقط "یا ربنا اِغفِر لَناست" جز درِ بيت علی رو بر درِ دیگر نزن از نجف بهتر برای سائلان دیگر کجاست سائل بيت علی از پادشاهان برتر است جان بقربان کسی که بر در‌ِ بیتش گداست واسطه از حُبّ حيدر نیست بالاتر دگر حُبّ مولایم علی رمز قبولیّ دعاست دوستی با دوستانش دشمنی با دشمنش اصل ایمان است و رمز رستگاری در جزاست اِذن دیدار پسر را می کند امضا پدر بین دستان علی تنها برات کربلاست سروده : (یونس)
یا غافر الخطایا، با ما چکار داری با بنده ای فراری، اینجا قرار داری از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟ راهم اگر ندادی، تو اختیار داری یکسال رفته بودم، دنبال اشتباهم حالا رسیده ام با، پرونده ی سیاهم عمر و جوانی ام را، عصیان تباه کرده این گرگ ... یوسفم را، تنهای چاه کرده هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده آن عبد خودسرش را، خود سر به راه کرده گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز شرمنده ام کن امشب، شرمنده را بخر باز آنکه به شانه بار، ما را کشیده مهدی است درد نگفته ام را، او که شنیده مهدی است بوی وصالش امشب، قبل اذان می آید ما که امیدواریم، آقایمان می آید باید ز بس خرابیم، در قبرْ چال مان کرد ای کاش میشد امشب، فکری به حال مان کرد مولا رسید و رحمی، بر سن و سال مان کرد اسم علی که آمد، مادر حلال مان کرد این عبد بی لیاقت، با فاطمه طرف شد سجاده ی نمازش، خاکِ درِ نجف شد گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر تا صبح سجده دارم، بر خاک پای حیدر خاکم کنید بین، صحن و سرای حیدر شاید طلا شدم در، ایوان طلای حیدر بی او عبادت ما، در اصل ... معطلی بود هر روزه ای گرفتیم، کار خود علی بود طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد زحمت کشید و جایش، با سائلان غذا خورد در این بهار باید، بین نجف هوا خورد گریان شده کسی که، افطار ... کربلا خورد مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده هرشب سلام ما را، تا کربلا رسانده کشتی ما حسین و دریای ما حسین است دنیای ما حسین و عقبای ما حسین است امروز ما حسین و فردای ما حسین است دلدار ما حسین و لیلای ما حسین است زنجیر غم گرفتیم، آن را مدال کردیم با مرتضی و ارباب، تحویل سال کردیم هجران مرتضی نه، هجران دخترش بود چون شمعی آب میشد، پروانه دخترش بود حیدر به فکر روز، پایان دخترش بود فکر هجوم کوفه، بر جان دخترش بود زینب برای داغ، دلدار گریه می کرد بر غربت حسین و بازار گریه می کرد مثل امیر عالم، همدم نداشت زینب پیش حسین و عباس، که غم نداشت زینب در کوفه معجرش رفت، پرچم نداشت زینب دورش شلوغ بود و محرم نداشت زینب خاکستر سرش از، خاکستر حسین است خون سرش به محمل، خون سر حسین است
آسوده شده ز طعنه و زخم زبان این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد این تیغ جفا ز بعد عمری،او را آماده برای دیدن زهرا کرد ‌ در گوشه ی محراب علی با خود گفت راحت شود از غصه و غمها،دیده غم نیست اگر رمق به چشمانم نیست این چشم کتک خوردن زهرا دیده ‌ جز کوچه که زهرای تو را از تو گرفت جز کوچه ی تنگ،کَس تو را پیر نکرد خوردی تو به صورت به زمین،اما شکر یک نیزه به پهلوی شما گیر نکرد ‌ شد بهر تو مجتبی عصا تا خانه اما به خدا عصا به جسم تو نخورد از خون سرت،خضاب شد صورت تو امّا به محاسنت کسی دست نبرد ‌ یک ضربتِ شمشیر به سر خورد ولی از سنگ و سنان بر بدنت ضربه نخورد چون فاطمه بی هوا تو را زد امّا صد شکر دگر به گردنت ضربه نخورد
🤦🏻🙏 به ساحت امیرالمومنین علی علیه السلام ....................... آسمان است و شده با خاکیان همسایه، او فرق دارد با جهان ما ولی دنیای او او به دنبال یکی مثل خودش در خلق بود جز محمد را ندیدم همدل و همتای او آن محمد که به خم، مست از کمالش بود و گفت هر که من مولای اویم، اوست... او مولای او قصه ی شیرینِ فرهاد است و خسرو، شعر من این یکی مجنون او شد، آن یکی لیلای او این یکی نهج البلاغه، آن یکی قرآن به دست دم زدند از آیه های محکم و والای «او» در شب معراج، نور آسمان تقسیم شد احمد و حیدر شدند آیینه های روبرو فطرت ما را به نام مصطفی آمیختند قلب ما را حیدری کردند و هم آوای او ما اضافاتِ گِل او بوده ایم و جان گرفت خاکِ ما دلدادگان از عطرِ روح افزای او سالکان در عین او گشتند سرگردان و مات عارفانِ صورتی ماندند در معنای او عده ای از منبر آوردند رو بر تخت و تاج بود اما بر سر دینِ خدا، دعوای او هرگز از روی غرض ورزی، نداده حکمی و بوده بر مبنای دستورات دین، فتوای او او خودش بود و خدا و مصطفی و فاطمه صد جهان می شد اداره با همین شورای او درک او از عقلِ دنیا خارج است و ما که ایم!؟ اُشترانی خسته و سرگشته در صحرای او در نماز خویش کاری کرده که محراب و مُهر یا علی گفتند از بخشیدن زیبای او خوب اگر دقت کنی از کوفه دارد می رسد صوت قرآن و اذان چاه با نجوای او تاک و نخل، این دو درخت، از دست او خوردند آب مستم از انگور و خرما، مستم از گرمای او عالَمی را تشنه ی یک جرعه... باران کرده است ساقی است و بُرده از ما دل، یلِ سقای او ساحلِ امن است این دریا و «من» را می کُِشد زندگی یعنی بمیری در دل دریای او موج دلتنگی، تو را این سو و آنسو می بَرد غرق مولا می شوی، غرق قد و بالای او از فشار جمعیت، پهلوی من آزرده شد کوچه را دیدم... که می شورید بر زهرای او تا بفهمی که چه آمد بر سر مولای ما ساعتی بگذار ای سنی خودت را جای او - فکر کن آن دومی، دارد زنت را می زند فکر کن که پشت در، افتاده زیر پای او قم المقدسه
بستر از زبان حضرت زینب سلام‌الله کنار بسترت خواهی نخواهی دو چشمم می‌رود امشب سیاهی به این فرقی که مانندِ دلم شد الهی یا الهی یا الهی نگاهی که دلم بال و پرش ریخت بجای اشک، خون  چشم ترش ریخت دلم حال یتیمی دارد امشب که سقفِ خانه‌اش روی سرش ریخت تو خوردی ضربت و دختر شکسته تو را این نه  غمِ مادر شکسته ندارد مرهمی این فرقِ زخمی شبیهِ پهلویی که در شکسته چِه سان برتو دو چشمِ تر ببندم چگونه مرهمی بر سر بندم به این‌ها بند، خونِ تو نیاید مگر با معجرِ مادر ببندم همینکه فرقِ تو پاشید خندید همینکه مجتبی  نالید خندید تو از شیرِ خودت دادی به قاتل همینکه شیرِ تو نوشید خندید عوالم را همین که زد، بهم ریخت غمی این خانه را آمد بهم ریخت بمیرد نانجیبی که تو را زد خدایا حال ما را بد بهم ریخت حسین اُفتاده  و در  روبرویش تویی و زینب و حال مگویش نداری جان و گفتی که بجایت بگیرم بوسه از زیر گلویش...
گروهی عهد و پیمان دیر بستند شکستند آنچه با تاخیر بستند همان ها که ز دستت لقمه خوردند به دست دخترت زنجیر بستند # برایت کاسه کاسه شیر آورد چه بر روز من این تصویر آورد مُحرّم شد ، یتیم کوفه آمد به جای شیر با خود تیر آورد
شعر بستری و شهادت امیرالمومنین از زبان حضرت زینب سلام الله علیهم این دو روزه چون سه ماهه مادرم لاغر شدی حضرت خیبر شکن ،هم سطح با بستر شدی چشم‌های نیمه بازت را به روی من نبند مادرم را خواب میبینی مگر،باشد بخند دور لبهایت زبانت را نچرخان جان من شیر آوردم برایت نوش جان مهمان من بد زده نامرد زخم تو نمی آید به هم مثل زخم بازوی مادر سرت کرده ورم آن غلافی که به کوچه بازوی مادر شکست تیغِ آن در کوفه آمد بر سر حیدر نشست قاتلت با طعنه می خندید بر احوال من گفت بدجوری زدم ،بیهوده دست و پا نزن مادرم ای کاش امشب بود تا کاری کند مثل ایام اُحد از تو پرستاری کند با تکان دست و پایت دست و پا گم کرده ام آن کفن هایی که مادر داد را آورده ام می روی از هوش می گویی کلامی بی صدا کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا چادرم را از چه می بوسی تو با گریه چنین با تماشای وقارم پای می کوبی زمین مَحرمان جمعند دور دخترت گریه نکن بازهم وا می شود زخم سرت گریه نکن تا ابوفاضل کنارم هست در آرامشم چادرم را روی زخم صورت تو می کشم از ازل بین حسین و قلب من ، احساس بود مادرم هم روی گیسوی حسین حساس بود هر چه می خواهی بگو ، بازی نکن با جان من با تماشای حسین حرف جدایی را مزن وای اگر روزی ببینم زیر پا افتاده است زیر زانوهای قاتل از صدا افتاده است شک ندارم آنکه اموال حرم را می برد بعد ِ پیراهن می آید معجرم را می برد کوفیان با ما دمِ دروازه بد تا می کنند بر سربازار زینب را تماشا می کنند نان و خرماهای تو روزی ز خاطر می رود پیش پای دخترت زینب تصدق می شود
امشب که نمک به زخم دین بگذارند آتش به پرِ روح الامین بگذارند نان آور هرشبی، نیامد امشب طفلان سرِ بی شام زمین بگذارند...
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس آن جانِ ز عشق مُنجلی را بشناس زیبنده‌ی او مقام «عبداللهی»ست در مکتب بندگی، علی را بشناس خوب‌ست به معرفت اشارت دادن دل را به حقیقت ولایت دادن ای خوب! سعادتی از این برتر نیست: بر بندگی علی شهادت دادن او روح مُکرم است، بشناسیدش قرآن مجسم است، بشناسیدش او روح نماز و قبلهٔ توحید است او وارث آدم است، بشناسیدش شعر علوی، تبسم حق‌بینی‌ست از باغ بلوغ معرفت، گل چینی‌ست هرکس که به این مرام و آیین باشد تردید مکن که شاعر آیینی ست
در رفعت آسمان سهیم‌ست علی عرشی‌ست که در زمین مقیم‌ست علی با آن‌ همه شوکتش شگفتا که چنین هم‌بازی کودك یتیم‌ست علی هم معنی رحمان و رحیم‌ست علی هم مالک آن یوم عظیم‌ست علی فرمود نبی: راه علی راه خداست یعنی که صراط مستقیم‌ست علی در معرکه هیبتِ علی غوغا بود از میمنه تا میسره او پیدا بود از شیوه‌ی جنگاوری‌اش هیچ نپرس یک عمر دهان ذوالفقارش وا بود دیدار علی‌ست بهترین تقدیرم با آرزوی جمال او می‌میرم هرگاه بخواهم به علی فکر کنم پا می‌شوم و زود وضو می‌گیرم
از راه رسیده باز شب قدر ای خدا ممنونتم که دعوتم کردی مرا دستان خالی سوی تو آورده ام زانو زدم بر درگهت همچون گدا شب قدره و ببین از همه جا رونده منم با همه بار گناه از درگهت مونده منم ای خدا ای خدا اِغفِر لَنا ذُنوبنا (۲) من آمدم سوی تو با روی سیاه شرمنده ام از این همه بار گناه گر تو نبخشی بنده ی شرمنده را دیگر کجا من آورم بر تو پناه حالا که بر سر سُفره ات نشوندی تو مرا بگذر از خطای من به حق شاه کربلا ای خدا ای خدا اِغفِر لَنا ذُنوبنا ممنونتم که تو صدایم کرده ای دستم گرفتی و جدایم کرده ای ممنون تو هستم خدای خوب من که عاشق کرب و بلایم کرده ای شب قدره و دلم هوای کربلا داره از غریبیِ حسین چِشای من خون میباره من بمیرم که حسین تو کربلا تشنه لبه داغ اون تا به ابد به روی قلب زینبه یا حسین یا حسین تشنه لبِ کرببلا @mortaza110shahmandi. ایتا
اگر دِینی است بر شیعه ، علی با خون ادا کرده است که ما دائم جفا کردیم و او دائم وفا کرده است علی که رستگار عالم از روز ازل بوده است علی فُزتُ و ربّ الکعبه اش را نذر ما کرده است سرش را تیغ تا ابرو شکافانده است اما باز علی ما را علی ما را علی ما را دعا کرده است علی میزان الاعمال است و اعمال مرا خالق اگر مقبول ، با شرط قبول مرتضی کرده است خدا را در قلوب منکسر می جستم این یعنی علی خود را میان قلب‌های شیعه جا کرده است از آن ساعت که جای مصطفی خوابید در بستر به دنبال شهادت عمر خود را پا به پا کرده است خدا بود و‌ خدا بود و حضور مرتضی آن شب علی آن شب به خود در بین محراب اقتدا کرده است از آن قرآن که بر نی رفت در صفّین ، توان فهمید چرا شمشیر ، قرآن در شب تقدیر وا کرده است پس از آن ضربه حیدر دید زینب را و دل خون شد یقین دارم نگاهی هم به سمت کربلا کرده است
بر عفو بی‌حسابت، این نکته‌ام گواه است گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی، دَر بَر رویم ببندی آخر کجا گریزد، عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و، پرونده‌ام سیاه است باز آمدم به سویت، برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن، یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
۱۴۰۳ شهادت السلام یابن الحسن دوباره شدی نور دفترم شکر خدا که نام تو را باز می برم قدری بیا و بر دل ظلمانی ام بتاب من چون شب سیاهم و تو ماه انورم رویای هر شبم شده پرواز سمت تو در آسمان خیمه ی تو یک کبوترم آقا دوباره یک شب قدر دگر رسید از اینکه نیستم به کنارت مکدّرم آقا بیا که زندگی ام بی تو تلخ شد از این جهان ِ بی تو که لذّت نمی برم شد حسرت لیالی قدرم؛ حضور تو هستی کجا تو ای شه بی یار و یاورم شب زنده دار بی کس ما، خیمه ات کجاست؟ امشب بیا و دیدن خود کن مقدّرم ای روضه دار صبح و مساء روضه ای بخوان در مجلس شهادت جدّ تو حیدرم هنگامه ی شهادت باباست العجل جانم فدای درد تو، بابای مضطرم زینب رسید و دید پدر؛ نیمه جان شده با ناله گفت: تازه شده داغ مادرم حیدر دو چشم خسته ی خود باز کرد و گفت: زینب بیا دمی بنشین نزد بسترم خون می چکد هنوز از این فرق پاره ام بنگر رسیده است نفس های آخرم سی سال گریه و غم و اندوه من بس است دیگر تمام شد غم دوری کوثرم سمت سر شکسته ی من میکنی نگاه این لحظه ها به فکر تو و شاه بی سرم یک قطره خون به روی عبایم تو دیده ای یاد عبا و پیکر زخمی اکبرم دیدی چقدر شیر برایم رسیده است من غصه دار لعل لب خشک اصغرم بعد از حسین، دختر من می شوی اسیر فکر تو و جسارت شمر ستمگرم گویا مقابلم تو به بازار می روی خون جای اشک می چکد از دیده ی ترم با تیغ؛ شد شکسته سر من، سر تو هم در شام می شود هدف ِ سنگ، دخترم (عبدالمحسن) .
😭🖤 بر اساس دوبیتی های باباطاهر به ................... به زهرا بنگرم مولا تو بینم به مولا بنگرم زهرا تو بینم به هر جا بنگرم معنا تو بینم نشون از صورت زیبا تو بینم «علی جانم علی جانم علی جان علی جانم علی جانم علی جان» تو نزدیکی و من در باورم نیست تو که باشی هوای دیگرم نیست به جز مولا کسی تاج سرم نیست تمنای دگر جز حیدرم نیست «علی جانم علی جانم علی جان علی جانم علی جانم علی جان» سه عشق آمد به جانم هر سه یکبار محمد، فاطمه، حیدر، سه دلدار نگاهم کن علی، جان علمدار گنهکارم، گنهکارم، گنهکار «علی جانم علی جانم علی جان علی جانم علی جانم علی جان» قم المقدسه
مولایَ یا مولای، سرتاپا گناهم عذری ندارم، شرمسارم، روسیاهم مولایَ یا مولای، بیرونم مینداز چیزی نمی خواهم، گدای یک نگاهم قلبم به ذکرت زنده می ماند حبیبم ای منتهای حاجتم، ای تکیه گاهم تا پای من لغزید، دستم را گرفتی از کودکی دادی نجات از پرتگاهم قدری مصیبت، های و هویم را در آورد غافل ازین بودم که هستی خیرخواهم مولایَ یا مولای، با قبرم چه سازم؟! دلواپسِ تاریکی آن جایگاهم از مادریِ فاطمه بالانشینم بیرون کشیده بارها از قعر چاهم شاهم فقط مولا علی باشد ولاغیر دور از ضلالت با علی در شاهراهم مولایَ یا مولای، از هجرش خرابم دلتنگِ ایوان طلا و صحن شاهم یاد وداع آخرش با بچه هایش در پشت درب خانه اش افتاده راهم مولایَ یا مولای، کوفه بی علی شد چون پیر مرد کوفه غرق اشک و آهم پشتم شکسته گرچه، شکرش باز باقی است بین کفن پیچیده شد پشت و پناهم کوفه کفن هم داشت پس! ماندم که از چه بهر حسینش بوریایی شد فراهم؟! بیچاره ام کرده غمش، گریان برای... آن جسم گرمادیده بین قتلگاهم
بد آورده ام روزگارم عذاب است به دنبال آبم نصیبم سراب است چه می‌فهمد از حال خوب گدایی کسی که زمان عنایات خواب است توقع ندارم خودی باشم اینجا میان من و تو گناهان حجاب است مرا زود بشکن مرا زیر و رو کن دل من نیازش به یک انقلاب است ازین لقمه ها معنویت ندیدم که این خانه از پای بستش خراب است به ذکر علی یا علی در زدم من دعایم به لطف علی مستجاب است منم خاک پایش منم خاک پایش علی بوتراب است علی بوتراب است ته کوچه ی بندگی کربلا بود به یمن حسین روزه ی ما حساب است بمیرم برای تن آن غریبی.. که در معرض تابش آفتاب است زنانه ست این روضه.. زنها بگریند.. علی نیست! گهواره دست رباب است!
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
👌🏻💖 برای اسدالله الغالب علی بن ابی طالب (ع) ................. خوشا به حال کسی که ضریح را دیده ست خوشا به حال کسی که ضریح را چیده ست! خوشا به حال کسی که علی علی گفته خوشا به حال کسی که به سینه کوبیده ست مگر نه اینکه غدیرِ خم از علی شد مست مگر نه اینکه علی ساقیِ شب عید است دلم پس از تو چه شد!؟ ابرِ دائم الخمری که بر سراب بیابان، بهار باریده ست علی که بوده!؟ همان ماهِ عالم افروزی که تا همیشه به شب های کوچه تابیده ست علی که بوده!؟ همان آفتابِ شبگردی که جز همان شبِ ویژه، شبی نخوابیده ست! علی همان که به وقت رکوع در مسجد فقط نه انگشتر، جرم خلق بخشیده ست بگو به هر که علی را ندیده؛ در معراج - به جای حضرت حق، مصطفی که را دیده ست!؟ برادری که به وقت طواف، منکِر اوست - چرا به دور علی صبح و شام گردیده ست!؟ علی، فرشته و انسان، نه و... خدا هم نه علی نه واقعیت بوده و نه یک ایده ست! بترس از اینکه بخواهی در او عمیق شوی علی همان اندازه که ساده، پیچیده ست! خدا خداست! همان «لَم یَلِد و لَم یولَد» درون کعبه، علی را بگو که زاییده ست!؟ همان زنی که دلش لب به جامِ باقی زد همانکه میکده شد، داد تا به ساقی دست دهان به حیرت اگر وا کند، تعجب نیست ندیده کعبه هنوز اینچنین و... ترسیده ست! چه چیز بهتر از اینکه بهانه ی خلقت دلیلِ خلقت خود را دوباره بوسیده ست علی بزرگ نشد! او بزرگ بود بزرگ خلیفه ای که خلافش، حصیر پوسیده ست - چقدر خرده گرفتند بر سر و وضعش که او چرا کم خورده ست و ساده پوشیده ست خبر دهید جهان و جهانیان را که علی ترازوی عدل است و با ستمدیده ست سیاستش، دل نهج البلاغه را برده بساط ظلم و ستم را چنین که برچیده ست!؟ خوشا به حال خدا که علی ست بنده او خوشا به حال علی که خداپسندیده ست جهان اگر چه صدایش زده به لیله ی قدر هنوز قدر علی را کسی نفهمیده ست! قم المقدسه
گر چه در خاک نهان شد بدن خستۀ تو کعبۀ خلق بُوَد خانۀ در بستۀ تو گر چه آوای اذانت شده بر لب خاموش می‌دمد لالۀ توحید زگلدستۀ تو کیست تا مثل تو از لطف به قاتل نگرد ای فدای نگه چشمِ زخون بستۀ تو گلِ لبخند تو نگذاشت بدانند که بود یک جهان غصه درونِ دل وارستۀ تو خلق، یک لحظه زدرد دلت آگاه نشد بی صدا بود زبس گریۀ پیوستۀ تو چه به زهرا گذرد گر بگذارد به جنان دست بشکسته به پیشانی بشکستۀ تو "میثم" سوخته دل را زکرم وامگذار کز همه رسته و عمری شده وابستۀ تو
لاله‌گون گشت ز خون، روی دل‌آرای علی می‌چکد اشک حسن بر رخ زیبای علی مـرغ آمیـن بـه دعـای سحـرش پاسخ داد از خداونـد همیـن بــود تمنـای علی که گمان داشت که چون فاطمه تنها و غریب در دل خـاک رود قـامت رعنای علی؟ جای یک ضربـۀ شمشیر به پیشانی داشت جای صد زخم، عیان بود به اعضای علی آسمـان شُست مـه روی علـی را از خـون عوض آن که نهد رو به کف پای علی هرچه آب است اگر اشک شود باز کم است در غم فاطمـه و ماتـم عظمای علی صـورت شیرخـدا سرخ شد از خـون جبین نیلگون گشت ز سیلی رخ زیبای علی از جنـان فاطمه آیـد بـه بیابـان نجف تا کند خونِ جبین پاک ز سیمای علی نـخل‌هـا منتظـر بانـگ الهــی العفـو چاه‌ها منتظر نالـۀ شب‌هـای علی "میثم" از سوز درون گرید و خواهد ز خدا ناله‌اش را برسانند به امضای علی
دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم» هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات» جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی» تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد...
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انبوه دردهای تو را آسمان نداشت افسوس... با تمام بزرگی، زمین ما جایی برای ماندن تو در میان نداشت.. محراب مانده بود در آن صبح فتنه‌خیز می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دستان مهربان تو را آسمان نداشت پیش از تو ای بهانۀ هر آفرینشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عدالتی که بنا ریخت در جهان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گاهی کنار نخل و زمانی کنار چاه شب‌های سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیره‌روز شد زیرا بدون تو پدری مهربان نداشت من خاک را قدم زدم و هیچ جا دلم جز سایه‌سار مِهر علی سایه‌بان نداشت یا مرتضی! ببخش اگر در رثای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت
تا بیابان نجف، او را شبانه می‌برند مثل زهرا نیمه‌ی شب، مخفیانه می‌برند آن‌که عمری بارِ غم بر روی شانه می‌کشید حال جسمش را غریبانه به شانه می‌برند باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد چون علی را هم به قبری بی نشانه می‌برند بچه‌های داغدیده از کنار تربتش بارِ سنگین غم او را به خانه می‌برند کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا اهل بیتش را چرا با تازیانه می‌برند؟ کودکان خسته‌ی او را به جرم بی کسی بی بهانه می‌زنند و بی بهانه می‌برند ای «وفایی!» آل عصمت، در ره احیای دین حرف خود را بر در حی یگانه می‌برند
تا جسم بوتراب، نهان در تراب شد گردون به فرق خاک‌نشینان خراب شد با یک مدینه غربت و یک کوفه درد و غم مانند شمع سوخت و لب بست و آب شد وقتی که بازگشت حسن از کنار قبر از سوز ناله‌اش دل زینب کباب شد چندین ستاره در دل شب خون گریستند تا نیمه‌شب به خاک نهان آفتاب شد پاداش آن مروّت و مردانگیّ و عدل روی علی ز خون سر او خضاب شد فریاد می‌زنند شب و نخل و چاه‌ها والله بر علی ستم بی حساب شد در مجلس شهید همه آورند گل امشب سرشک دیده‌ی زینب گلاب شد "میثم!" سزد که نسل جوان گریه‌ها کنند بر رهبری که پیر به فصل شباب شد
عالم و آدم کند، گریه برای علی حیف که در خاک رفت، قد رسای علی نخل بوَد منتظر، چاه بوَد بی‌قرار حیف که خاموش شد، صوت دعای علی گریه کند صبح و شام، اشک فشانَد مدام تا که عدالت زند، بوسه به پای علی زندگی بی‌علی، سخت‌تر از مردن است کاش که ما می‌شدیم، کشته به جای علی دامن محرابِ خون، گشته بر او قتلگاه مسجد کوفه شده، کرب و بلای علی تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند گر ببرد کودکی، شیر برای علی مسجدیان! یک طرف، جمله گشایید صف تا که یتیمان نهند، سر به سرای علی پیر فقیری زند، بر سر و بر سینه‌اش طفل یتیمی شده، نوحه‌سرای علی بذل و عنایت ببین، لطف و کرامت ببین قسمت قاتل شده، سهم غذای علی می‌دمد از سنگ‌ها، نالۀ «یا سیدی» می‌چکد از نخل‌ها، اشک عزای علی ثروت هر کس همان، مال و منالش بوَد هستی «میثم» بوَد، مهر و ولای علی
🏴همه در روز شهادت عزاداریم امروز، عزای حیدر مظلوم است در ماتم او رخت عزا مرسوم است در تاب و تب سیزده فروردین دل در گرو چهارده معصوم است :: با خلق جهان بگو: گره باید زد با نیت و با وضو گره باید زد تا بختِ شکسته‌قلب‌ها باز شود دل را به ضریح او گره باید زد :: با داغ علی به غم دچاریم همه دلدادۀ آن ایل و تباریم همه پاییز و زمستان که ندارد این داغ در ماتم او ابر بهاریم همه
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیداردِلی کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی، باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید بحسین بن علیٍ بحسین بن علی