#شعر_عاشورایی
#کربلا
#غزل
🔹كعبۀ احرار🔹
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
باد صبا ز من به كلیم این خبر ببر
با او بگو كه موقف دیدار كربلاست
گر طالب تجلّی انوار سرمدی
بشتاب زآنكه جلوهگه یار كربلاست
آنجا كه با تمام جلال و جمال خویش
سلطان عشق گشته پدیدار كربلاست
ای خسته از تطاول هجران به هوش باش
میعاد وصل و منزل دلدار كربلاست
خواهی اگر كه محرم سرّ ازل شوی
با ما بیا كه خلوت اسرار كربلاست...
#محمود_شاهرخی
از کعبه کاروانی
رود به میهمانی
امّا چرا مهیّاست
برای جانفشانی؟
◇آواره شد به صحرا حسین عزیز زهرا◇
این کاروان به همره
ماه و ستاره دارد
هم پیر و هم جوان و
هم شیرخواره دارد
●●●
این کاروان به همره
آورده بلبل و گل
امّا عطش رباید
از غنچهها تحمّل
●●●
این کاروان به همره
آورده باغ لاله
کنار عمّه دارد
یک دختر سهساله
●●●
این کاروان به همره
عطر بهار دارد
چون از سفیر کوفه
یک یادگار دارد
●●●
این کاروان که سوی
قبلهگه دل آید
از چه اجل پی او
منزل به منزل آید؟
●●●
✔این اثر و آثاری با این وزن شعری یعنی "مستفعلن فعولن" قابلیّت دارد که به سبکهای مختلفی خوانده شوند و طبیعتا" با توجّه به سبکش #شور، #زمزمه، #نوحه و #زمینه نام گیرند.
✔اثر فوق، سرودهی سال ۱۳۷۶ (۲۷ سال قبل) است و گمان دارم هنوز میتواند ارتباط با مستمع برقرار کند. (یکی دو واژه را عوض کردهام)
✔نوشتن با رواننویس قرمز و دستخطّ و دفترچه داشتن ، مربوط به همان سال است.
#مصیبت_بین_راه
#کاروان
#ورودیه
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلامچ
#شب_اول_محرم
#مثنوی
روضه سر جناب حضرت مسلم علیهالسلام
امام از کسی که از کوفه میآمد، پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
همهجا جار زدم آبرویم را نبرید
سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید
شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است
همهجا جار زدم آی که تقصیر من است
کاش میشد که بگویم که کجایی ایکاش
و از این فاصله نالم که نیایی ایکاش
دستم از پشت که بستند به من خندیدند
شانهام را که شکستند به من خندیدند
چشم صیاد به چشمان ترم بود که زد
پیش جلاد دلم یاد حرم بود که زد
از روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد
پیکرم بعد سرم از لبهی بام اُفتاد
پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین
سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین
سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند
بدنم را سر بازار به قناره زدند
بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند
میخورد تاب به دروازه... سرم را بردند
دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد
سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد
من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم
کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم
قبلِ تو آمدهام شام بگویم نزنید
سر هر کوچه و هر بام بگویم نزنید
نالهام در دلِ شامات امان از زینب
پشت دروازهی ساعات امان از زینب
آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم
معجر سوختهی دخترکان را دیدم
گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین
چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین
تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند
لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند
لشگری رفته که با پیرهنت برگردد
رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد
آمدم شام بگویم که سرم مال شما
گیسویم پیشکش پنجهی اطفال شما
لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید
خیزران را ولی ای قوم به زینب نزنید
#حسن_لطفی
#طلیعه_محرم
واویلا واویلتا
یا غیاث المستغیثین آه از کرب و بلا
از فلک آمد ندا واویلا واویلتا
تا ابد لعنت به هر چه کینه هست از مرتضی
کوفه زد بر طبل جنگ و عرش بر طبل عزا
بر سر و سینه زنان با عرشیان روح الامین
آسمان خون گریه کن زینب شده صحرا نشین
وای از مکر حرامی ها حرم آواره شده
آسمان از دل کشید آه و زمین بیچاره شد
کعبه مشکی پوش از این حج نیمه کاره شد
تا ابد شرمنده از حاجی ِ در گهواره شد
از منا آید ندایی ؛ خوش به حال کربلا
بهر قربانی حسین آورده اسماعیل ها
روبرو شد عاقبت با طور سینایش حسین
دارد اینجا وعده با رب تعالایش حسین
مانده با یک کوفه تنها ، مثل بابایش حسین
روضه خوانی می کند با هاهُناهایش حسین
باغبان سر بسته گوید با گلستان از خزان
کس ندیده بود زینب را چنین دل ناگران
کس نگفته خیر مقدم این چنین بر میهمان
با کمان ، با تیر ، با شمشیر ، با سنگ و سنان
شد رقیه دل پریشان ، شد سکینه بی امان
بر عقیق دست آقا ،خیره مانده ساربان
ساربان ! قدری بچش از لطف این نعم الامیر
تا نگشته دیر از او هر چه می خواهی بگیر
آه دارد می رسد فصل زمستان رباب
لرزه افتاده است در این خاک بر جان رباب
کمتر از ده روز اصغر ، هست مهمان رباب
حرمله ، تیر سه شعبه ، چشم حیران رباب
بیشتر از اصغرش دلواپس آقاست او
رفته زیر آفتاب و فکر فرداهاست او
در مدینه کن خبر ام البنين را ای صبا
کمتر از ده روز دیگر می شود حاجت روا
تا ابد عباس گردد ساقی آب بقا
هست آماده برای دیدنش خیرالنسا
ای صبا اصلا نگو بر او حسین تنها شده
او نفهمد که امامش ساکن صحرا شده
چند روزی مانده تا در این جهان غوغا شود
اربا اربا شبه پیغمبر در این صحرا شود
همچو سروی ، سیزده ساله گلی ، رعنا شود
دختر شیرین زبانی کاملا زهرا شود
مرتضی ها روی نی قاری قرآن می شوند
فاطمه ها روی ناقه سنگ باران می شوند
شام را دارند از امروز تزئین می کنند
خویش را پیش خلیفه خوب شیرین می کنند
خوب مردم را به حق دارند بدبین می کنند
کودکان زخم زبان در خانه تمرین می کنند
نامه ای آمد : حسین بن علی شد رفتنی
باید آماده شود بزم شرابی دیدنی
#محمدحسین_رحیمیان
🖤😭 #برای بی قراران #محرم و #اربعین
#شعرمحرمی
#دلواپس
.................
هر سال محرمت که آمد از راه
دلواپس اربعین شدم گفتم آه
مسلم، شب اول از غریبی جان داد
از ظلمت کوفه گفت و دل های سیاه
گفتم شب دوم از همان قافله که
آمد به زمین کربلا وقت پگاه
رفتم شب سوم به خرابه... با سری
پرپر شدم از سوختنِ دختر شاه
با نام و نگاه حُر، پر از توبه شدم
تا گفت رسول تُرک، از ترک گناه
قلبم شب پنجم و ششم با حسن است
با قاسمِ بی قرار و با عبدالله
گفتم شب هفتم از علی اصغر تو
از تیر سه شعبه و وداعی جانکاه
ترسم شب هشتم به شهادت برسیم
از داغ علی، من و حسین (ع) و مداح
«ای اهل حرم» خواند و به سر زد خورشید
خاموش نشد در شب تاسوعا... ماه
ای وای شب دهم دلم خالی شد
دیدم سر نیزه ها سری را ناگاه
آتش زدن خیمه به چشمم آمد
غارت شدن حسین در قربانگاه
باید که کجا بریزم این غم ها را
باید که حرم بیایم انشاءلله
بگذار نجف را بکشم در آغوش
بگذار که با قافله باشم همراه
#محمد_عابدی
قم المقدس
😭🤦🏻 به ساحت #سفیرالحسین (ع) #مسلم_بن_عقیل
#سفیر
...................
همانا پرچم ایمان، به لطف کبریا بالاست
نبی متنش، علی رنگش، نگهدارش گل زهراست
حسین بن علی، کعبه ست و من مُحرِم به دور او
طوافش می کنم با جان، که او خود، کعبه ی مولاست
سفیر کوفه ام، هیهاتَ مِنَّ ذلّه می گویم
مهیای سفر باشد هر آنکه مقصدش چون ماست
گزارش می دهم ارباب: مردم حاجی ات هستند
لکَ لبیک می گویند و دلهاشان پُر از معناست
ولی نه... صبر کن انگار اینجا یک خبرهایی ست
صدای سیم و زر می آید و در کوچه ها دعواست
شلوغ است آنچنان بازارِ داغ دین فروشی ها
که باید گفت اینجا کوفه... نه، شهر نفاق اینجاست
الهی بشکند دستم، تو را انداختم در چاه
نمی گفتم بیایی کاش، اینجا آخر دنیاست!
نماز ظهر، مسجد پر شد از یاران خودجوشت
نماز مغرب اما مسلمت در کوچه ها تنهاست
ولی من همچنان در این خرابْ آباد می مانم
که جمعِ قطره ها رود است و جمع رودها، دریاست
دلم خوش بود بر هانی و مسلم ها (مسلم بن عوسجه) نشد اما
به مسلخ می برندم آه... این آغاز عاشوراست
کمر بستند بر نابودی اسلام، این امت
نمی دانند که دخترعمویم زینب کبراست
#محمد_عابدی
قم المقدسه
😭🙏🏻 تقدیم به #کاروان_حسینی
#ورودیه_کربلا
کاروان
............
کاروان، منزل به منزل کربلا را دیده است
خوشه خوشه در مسیرش، بی وفایی چیده است
هر که همراهی کند با ما، بهشتی می شود
ای بسا مومن که از «کرب و بلا» ترسیده است
ای بسا پا منبری ها که پُر از بیداری اند
ای بسا شیخی که روی منبرش خوابیده است
گاه تشخیص حقیقت، غیرممکن می شود
چون همان اندازه که ساده ست حق، پیچیده است!
از زهیرِ گمشده باید بپرسی راه را
او که خورشیدِ امامت بر شبش تابیده است
سد راهت شد امیری که اسیر خویش بود
حر، همان که روز عاشورا تو را فهمیده است
کعبه شد مولا و هفتاد و دو حاجی، گِرد او
ای به قربان قمر که دورِ وی گردیده است
نینوا را می شناسد از ازل مولای ما
در پی یار است اگر از دیگران پرسیده است
این زمینِ ظاهراً پَست است معراج حسین
خاکِ سردی که پس از او بر خودش بالیده است
هم اذان گوی حرم، هم کودک شش ماهه را
با خودش آورده و از غم نیندیشیده است
ای بنازم شاهِ عالم را که از شوق پدر
هرچه که فرزند دارد را علی نامیده است
ابرِ رحمت چشم های حضرت سجاد بود
او که در خود، روضه ها را با عطش باریده است
خیمه ی عباس را روی بلندی داده جا
زینبش آسوده چون اوضاع را سنجیده است
زینبی که در وداعش آنچنان بی تاب شد
زینبی که حنجری بی پرده را بوسیده است
با صفِ مژگان به جنگ دشمنان رفت آخرش
با سپاه خود بساط ظلم را برچیده است
#محمد_عابدی
قم المقدسه
"هر جا که میروم ز غمت دیده پر نم است
هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است
یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس
دنیای بی حسین، برایم جهنم است
عمری گریستم، که موظف، به گریه ام
گر، نه فلک، به گریه شود، باز هم کم است
در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست
نام تو افتخار خداوند عالم است
شرح غلام ترک تو، متن کتابهاست
یک موی او به قیمت صد جام و صد جم است
مریم که در کتاب خدا ذکر نام اوست
یک زینب تو اسوه و استاد مریم است
انگشتری که هست در انگشت مصطفی
بی شبهه نام نامی تو نقش خاتم است
یک کشتی نجات به امت دهد نجات
فرمایش نبی است حدیث مسلّم است
نی هم، اعتراف نموده به آن حدیث
حکم تو یا حسین ز هر حکم محکم است
در یوم حشر عفو تو، عفو عمومی است
از یک کنار حکم نمایی که در هم است
گفتم به دل، که این همه دلواپسی چرا؟
عشق حسین، برای شفاعت فراهم است
اوضاع روزگار اگر نامنظم است
ای ناظم الامور تو کارت منظم است
اشکی که در عزای تو جاری شود ز چشم
سوگند می خورم که ز مجرای زمزم است
یک یا حسین گفتن من رمز آبروست
نام حسین ترجمه اسم اعظم است
زخمی است زخم عشق که گویند بی دواست
اما نگاه مرحمت دوست مرهم است
خوش زاد ریزه خوار حسین باش و اهل بیت
تحت عنایت است گدایی که محرم است
خوشزاد"
《ذیحجّه شد تمام و...》
بر آسمان، هلال محرّم چه دیدنی است!
یک خنجر و دل همه عالم چه دیدنی است!
مه در محاق خیمه زده، مهر در شفق
افلاکیان به هیأت ماتم چه دیدنی است!
انجم به روضهخوانی عیّوق تشنهاند
زهره شده است مشتری غم، چه دیدنی است!
چون نوح، هود و صالح و آدم به نوحهاند
این حلقه را نگینی خاتم چه دیدنی است!
در سیل اشک، یونس و یوسف به موج آه
این قعر چاه و آن به دل یم چه دیدنی است!
شور نوای موسی عمران شنیدنی
شال عزای عیسی مریم چه دیدنی است!
سرخ است دیدگان سیاه و سفید خلق
یکرنگی سلالهی آدم چه دیدنی است!
با #محتشم، بیا و بخوان شعر #مقبلش
«باز این چه شورش است» به عالم؟ چه دیدنی است!!
ذیحجّه شد تمام و نشد حجّ وی تمام
اتمام حجّ او به محرّم چه دیدنی است!!
میدان جنگ، مروه؛ خیام حرم، صفا
خود کعبه و شریعه چو زمزم چه دیدنی است!!
بر جنّت رضایت او دست یافت حُرّ
بگْذشتن از بهشت و جهنّم چه دیدنی است!!
#ذیحجه
#هلال_محرم
#جواد_هاشمی_تربت
برکت بسیار دارد روضه های خانگی
رحمت سرشار دارد روضه های خانگی
مشتری زهراست جنس اشک و فروشنده دو چشم
رونق بازار دارد روضه های خانگی
می توان با قطره ای شش دانگ دریا را خرید
تجریَ الانهار دارد روضه های خانگی
خانواده زیر پرچم با بصیرت می شوند
معجز عمار دارد روضه های خانگی
روضه های خانگی را فاطمه سر می زند
عطر و بوی یار دارد روضه های خانگی
منزل بی روضه ظلمانی ست با روضه بهشت
حاصل پر بار دارد روضه های خانگی
زرق و برق ظاهری خواب و خیالی بیش نیست
با درونت کار دارد روضه های خانگی
نیست کمّیت مهم، چون با حضور فاطمه
میهمان بسیار دارد روضه های خانگی
بر حرم نزدیک شو تا دور باشی از گناه
حال استغفار دارد روضه های خانگی
صاحب اصلیّ مجلس مهدی آل عباست
مطلع الانوار دارد روضه های خانگی
مهدیا جانم فدایت روضه مادر بخوان
سوزش مسمار دارد روضه های خانگی
آجرک الله مولا، خاطرات سهمگین
از در و دیوار دارد روضه های خانگی
گو «کلامی» با توسل مشکل آسان میشود
نسخه بر بیمار دارد روضه های خانگی
ولی الله کلامی زنجانی
.
#محرم
حالا که رزق ماهِ ماتم را گرفتم
از خانه ات این دیده ی نم را گرفتم
من آمدم تا که به پای تو بسوزم
با این گدایی ، جاهِ عالم را گرفتم
آقا مرا در یاد داری؟ بچگی ها
با گریه هایم ، پول پرچم را گرفتم
با مادرم رفتم به بازار محله
پیراهن و شالِ محرم را گرفتم
مداح هیات ناله می زد :یا حسین و
یادش بخیر ، من هم همین دم را گرفتم
بیمارم و هر دفعه که اینجا رسیدم...
با روضه های تو، علاجم را گرفتم
حالا مرا کرب وبلایی کن دوباره
تا که بگویم مزدِ این غم را گرفتم
جان رقیه که در آن ویرانه می گفت:
ای سر...دوای زخم و دردم را گرفتم
#مرتضی_عابدینی
#امام_حسین
#ورود_کاروان_به_کربلا
#مربع_ترکیب
🔹قافلهٔ عشق🔹
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست
حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست
رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان
زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان
اینان که روانند، همه روح و روانند
این سلسله هر یکتنشان جان جهانند
این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند
این قافله شب تا به سحر، نافلهخوانند
بازار جهان این همه سرمایه ندارد
گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد
این قافله جز عشق، رهآورد ندارد
عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد
یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد
جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد
مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند
از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند
اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند
بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند
اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند
با شور حسینی به نوا، جامهدرانند
دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است
وین قافله را قافلهسالار، حسین است
این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست
این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست
از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست
در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست
با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه
چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه
این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست
دردانهٔ من، با موی بیشانه نبودهست
جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست
گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست
این دختر من، نازترین دختر دنیاست
دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست
ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را
ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟
ای ماه ببین ماه بنیهاشمشان را
ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را
ای صبح کجا آمده صادقتر از اینان؟
ای عشق بگو نامده عاشقتر از اینان
چاووش عزا همره من روح الامین است
ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است
در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است
سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است
آوردهام از جان شما تاب بگیرد
چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد
ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است
سرهای سران، خاک به درگاه حسین است
خورشید فلک، مشتری ماه حسین است
ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است
آن فضل که در قافلهام نیست،کدام است؟
عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است
ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب
کشتی نجات همه و ساحل زینب
وی ماه رخت روشنی محفل زینب
دوری مکن از دیده و از محمل زینب
دارد سفر ما سفر دیگری از پی
من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
#علی_انسانی
#امام_حسین علیهالسلام
#کربلا
#مربع_ترکیب
🔹عکس حرم🔹
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و غسل شهادت کردم
روضهخوانت شدم و عرض ارادت کردم
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
حرفی از کربوبلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پُر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانهاش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»...
ناگهان حس غریبانهای آمد به وجود
چشمها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
#محمد_غفاری
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
بالا گرفت بر من دل خون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها
بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینه ی کارزارها
بی مُهر و موم نامه به هم قرض می دهند
نان قرض می دهند به هم خانه دارها
مهمان، متاع رایج بازار کوفه است
کسب حلال نیست در این رشوه خوارها
مسلم برای زینب تو گریه می کند
پیشانی ام شکسته در این کوچه، بارها
از بام کوفه بر لب تو می کنم سلام
چون آفتاب بام، میان غبارها
از دور از گلوی تو می بوسم ای عزیز!
گر وا کنند ره به لبم نیزه دارها
#محمد_سهرابی
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه ی زینب شراره بود
می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک
قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود
در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود
چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب - پی گاهواره بود
یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی
نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از مشت ها بپرس که با گوشواره بود
شاعر:جناب آقای علی انسانی
#ورود_کاروان_به_کربلا
#قصیده
🔹کاروان جاری است در تاریخ🔹
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر..
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
::
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
::
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
::
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
#جواد_محمدزمانی
#دودمه #محرم
#امام_زمان_محرم
ای به دستت تیغِ صلح و انتقام مرتضی
یا اباصالح بیا یا اباصالح بیا
روضه خوانِ روضه ی لب تشنه ی کرببلا
یا اباصالح بیا یا اباصالح بیا
#هلال_محرم
#شب_اول_محرم
جامه ی مشکی بپوشید، سینه را غم آمده
ماه ماتم آمده ماه ماتم آمده
تسلیت یابن الحسن ماه محرم آمده
ماه ماتم آمده ماه ماتم آمده
#حضرتمسلم_عزاداری
کوفه شد دارِ مکافات من ای مولای من
یاحسین آقای من یاحسین آقای من
کُن حَذر از کوفه، برگرد ای همه دنیای من
یاحسین آقای من یاحسین آقای من
#شب_دوم_محرم
ای حسین جان این دیار پُر محن آخر کجاست
در نگاهم آشناست در نگاهم آشناست
زينب من اين دیار پُر محن دشت بلاست
قتلگاهم کربلاست قتلگاهم کربلاست
#شب_سوم_محرم
قرص ماهِ من بیا به روی دامانم نشین
حال و روزم را ببین حال و روزم را ببین
صورتم نیلی و پایم خون و آهم شد حزین
حال و روزم را ببین حال و روزم را ببین
#شب_چهارم_محرم
#حضرت_حر
رو سیاه و پُر گناه و غرقِ در آه و بَدم
ربی العفو الحسین ربی العفو بالحسین
هر چه هستم من، ولی بر دَرگهِ شاه آمدم
ربی العفو الحسین ربی العفو بالحسین
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
ای برادر این دوطفل من فدایِ اصغرند
هدْیْه های خواهرند
در رَه آزادگی بُگذَشْته از جان و سرند
هدْیْه های خواهرند
#شب_پنجم_محرم
عمه دستم را رها کن تا که من یاری کنم
بر عمو کاری کنم بر عمو کاری کنم
دست خود را من سپر وقت گرفتاری کنم
بر عمو کاری کنم بر عمو کاری کنم
#شب_ششم_محرم
در میانِ معرکه، از خون سر دارم وضو
ای عمو جانم عمو ای عمو جانم عمو
از فَرس افتاده ام، دیگر ندارم رنگ و بو
ای عمو جانم عمو ای عمو جانم عمو
#شب_هفتم_محرم
روی دست من زدی پرپر علیِ اصغرم
بی قرار و مضطرم بی قرار و مضطرم
شد سه شعبه قاتل تو ای گُل نازِ حرم
بی قرار و مضطرم بی قرار و مضطرم
#شب_هشتم_محرم
ای تمامِ حاصل و اُمّید لیلا اکبرم
شِبه طاها اكبرم شِبه طاها اكبرم
پیکَرت شد پیش چِشمم ارباً اربا اکبرم
شِبه طاها اكبرم شِبه طاها اكبرم
#شب_نهم_محرم
خیز و بِنْگَر حال من را ای پناه خواهرم
ای علمدار حرم ای علمدار حرم
گَشته زائر بر تَنِ غرقِ به خونَت مادرم
ای علمدار حرم ای علمدار حرم
#شب_دهم_محرم
امشب از عرش خدا، بانگ عزا آید به گوش
شام تیره سر مشو شام تیره سر مشو
دیگر از فرط عطش، رفته علی اصغر زِ هوش
شام تیره سر مشو شام تیره سر مشو
#شب_دهم_محرم
امشبی را چون امان عالمی، دارد امان
غم بِبار ای آسمان غم بِبار ای آسمان
عصر فردا میشود جِسمَش شکار دشمنان
غم بِبار ای آسمان غم بِبار ای آسمان
#ظهر_عاشورا
میروی از خیمه ها و میکنم بر تو نگاه
وعده ی ما قتلگاه وعده ی ما قتلگاه
بعدِ تو دیگر ندارم، من در اين صحرا پناه
وعده ی ما قتلگاه وعده ی ما قتلگاه
#عصر_عاشورا
ای زنان باید به دورِ ذوالجناح شیوَن کنید
کار مولا شد تمام کار مولا شد تمام
بعد از اين رَخت اسارت را دگر بر تن کنید
كار مولا شد تمام کار مولا شد تمام
#شب_یازدهم_محرم
آسمان خون و زمين خون و جهان غوغا شده
شام عاشورا شده شام عاشورا شده
در غمِ شاه شهيدان روضه خوانْ زهرا شده
شام عاشورا شده شام عاشورا شده
#فراق_کربلا
از فراقِ کربلا باشد به سینه ناله ها
کربلا یا کربلا کربلا یا کربلا
حَقِ این ماه عزا، کُن اربعین روزی ما
کربلا یا کربلا کربلا یا کربلا
✍علی مهدوی نسب
#حضرت_مسلم_شهادت
به تماشای من خسته همه می مانند
نَفَس آخر من شد ، همگی می دانند
ای به قربان سرت ، از همه سرگشته ترم
در و دیوار به سرگشتگی ام حیرانند
سنگ دلها همه در دامنشان سنگ بود
میزبانان به خدا منتظر مهمانند
گر بیاری تو به همراه ، عزیزانت را
با عزیزان ، حرمت را ، همه می سوزانند
امشب ای کعبه ی من! سوی مدینه برگرد
برنگردی ته گودال ، برت گردانند
تا به حالا، سر بازار ، نرفته زینب
سر بازار ، همه خارجی اش می خوانند
با رقیه تو میا ، جانِ رقیه برگرد
همه آماده ی سیلی زدن طفلانند
ترسم آن است ز سیلی ، سر او برگردد
او اگر تار ببیند ، همه در می مانند
حرمله خنده کنان تیر سه شعبه برداشت
همگی منتظر کودک نیمه جانند
ترسم آن است که شش ماهه ، دو شش ماهه شود
به جدا کردنش از هم ، همه هم پیمانند
#سیدمحسن_حسینی
#حضرت_مسلم_شهادت
کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین
کس نیست آگه از دل شیداییم حسین
پایم ز راه مانده و دستم به ریسمان
درکوچههای کوفه تماشاییم حسین
من را نشان دهند به انگشت کوفیان
عشقت کشیده است به سوداییم حسین
از بسکه خون گریستهام از فراق تو
از دیده رفته قدرت بیناییم حسین
غم نیست گر بود به تن من هزار زخم
زخم زبان ربوده شکیباییم حسین
در زیر تیغ عشق چوگل خنده میکنم
بالای دار گرم دل آراییم حسین
اینجا سخن ز نیزه و از جسم اکبر است
دلخون بیاد آن گل لیلاییم حسین
اینجا سخن زکودک و از گاهواره است
از دور من به نغمه لالاییم حسین
اینجا سخن ز سیلی و طفل سه ساله است
من هم بیاد صورت زهراییم حسین
#سیدمحسن_حسینی
#ورود_به_محرم
با ذکر یاحسین دمادم گریستم
یک سال در فراقِ محرّم گریستم
هنگام آب خوردن و هنگام تشنگی
من هر زمان که یاد تو کردم گریستم
با گریه بر تو، توبه آدم قبول شد
آری شبیه حضرت آدم گریستم
از داغ توست عالم و آدم به اشک و آه
من هم شبیه آدم و عالم گریستم
شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد
هم بر سرم زدم ز غمت، هم گریستم
هم در میان سینه زنی گریه کردم و
هم بین روضه های تو نم نم گریستم
مُردم به پای خط به خط مقتلت حسین
از بس که با "لُهوف" و "مُقَرّم" گریستم
افتاد پادشاه دو عالم به قتلگاه
از داغ این مصیبت اعظم گریستم
تعداد زخم هات کجا؟! اشکِ من کجا؟!
شرمنده در مصیبت تو کم گریستم
#عاصی_خراسانی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
امشب ستاره ها همه دور و بر تواند
خورشید و ماه گرم طواف سر تواند
این سنگ ها به جنگ نگاه تو آمدند
طفلان کاروان همه هم سنگر تواند
بر روی نی سران تمامیِ کشتگان
حیران تاب آوری حنجر تواند
نی ها که برده اند سرت را به روی دست
اینها مقصر بدن پر پر تواند
خون تو رفت تا نچکد پای نیزه ات
خونها به فکر خون دل مادر تواند
گاهی نگاه کن دلشان تنگ می شود
این ناله دارها همگی خواهر تواند
قربان غیرتِ علویه تو من شوم
حالِ خیام علت چشم تر تواند
رفتی به روی نی که بفهمند اکبری
اینجا بزرگها همگی اصغر تواند
#حامد_آقایی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#رباعی
بگذار پدر کبوترت پر بزند
طعنه به رگ غیرت لشکر بزند
یک تیر گرفتم از سپاه دشمن
تا تیر به پیکر تو کمتر بزند
#عباس_همتی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب #دوبیتی
چرا تو رفتهای من زنده هستم
سراسر از غمت آکَنده هستم
برای مادری ششماه کم بود
نشد شیرت دهم شرمنده هستم
به قربون گلوی پارهی تو
رباب خسته شد آوارهی تو
شبیه اُستُنِ حنانه از هجر
بنالد چوبهی گهوارهی تو
بریده حنجرم لالا لالایی
علی اصغرم لالا لالایی
چه جوری دل ز من کندی و رفتی
نگفتی مادرم لالا لالایی
تو که قربونی قحطی آبی
چی میشه باز به روی پام بخوابی
اگرچه کاکُلِ تو گشته خونی
هنوزم کودک ناز ربابی
مرا از پِی، چهل منزل دواندی
بمیرد مادرت بیشیر ماندی
عزیزم جای شکرش باز باقیست
به زیر سُمِّ مَرکبها نماندی
تو که بر روی نیزه قرص ماهی
به دست کوتَهِ مادر نگاهی
فقط من نه همه عالم بپرسند
شدی کشته به چه جرم و گناهی
#جواد_حیدری
#حضرت_قاسم_شهادت
روی زَمین، زِ بَس که شُده جا به جا تَنَت!
پاشیده شُد، به وُسعَتِ کرب و بلا تَنَت!
بوی گُلاب می رِسَد، اَمّا تو نیستی!
پَرپَر شُده، عزیزِ دِلِ من، کُجا تَنَت؟
بیرون کشیدم از وَسَطِ مَعرِکه، تو را
دیدم که قِطعه قِطعه شُده زیرِ پا، تَنَت!
هم سَطح با زَمین شُده ای، لاله ی حَسَن
کوبیده شُد، به زیرِ سُمِ اَسبها تَنَت!
بَندِ مَفاصِلت، چه شُد، از هم گُسیخته!؟
این نَعل های داغ، چه کَردَه ست با تَنَت!؟
از سینه ی شِکسته و پَهلوت روشن اَست
خورده هِزار نِیزه، وَلی بی هَوا... تَنَت!
این جِسم را رِساندنِ تا خِیمه مُشکِل اَست
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_قاسم_شهادت
کجا داماد دیدی عازم میدان خون باشد
به روی کاکل و دستش حنابندان خون باشد
چراغ ریسه اش از برق شمشیر عدو باشد
عسل در کام داماد و شهادت آرزو باشد
چه دامادی ، چه دامادی هوای بزم دارد ؟نه
به قربانگاه راهی شد لباس رزم دارد ؟ نه
رجز میخواند و در خیمه ماتم میشود بر پا
صدای مجتبی از حلق قاسم میشود پیدا
علیلان جمل با کینه اینجا سر در آوردند
به بغض مجتبی شمشیر را بالاتر آوردند
به زحمت لحظهای از گرگها خود را رها کرده
عمو را با دهان غرق در خونش صدا کرده
از این یوسف در این میدان نمانده پیرهن حتی
ندارد قدر بوسه جای سالم در بدن حتی
چه تفسیری !چو تابوت پدر شد پیکرش پر تیر
چه تعبیری! پذیرای تنش شد نیزه و شمشیر
شما ای کوفیان ! وحشتی ترین اقوام انسانید
اگر جان در بدن دارد بر او مرکب نتازانید
#س_کرمانی
#امام_حسن_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
سپرده ام غزلم را به اختیار حسن
پریده مرغ دلم باز در مدار حسن
زبان چگونه بگوید فضائل او را
چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟!
کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم
خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن
و همنشینیِ او با جزامیان یعنی
که خار ها همه گل میشود کنار حسن
کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست
که بین معرکه هر کس شود شکار حسن
فدای همت مردانه اش که افتاده
جمل به زیر قدم های استوار حسن
برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست
زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن
دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی
که آمدند به میدان دو یادگار حسن
دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله
به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن
پسر به زیر لب "احلی من العسل"میگفت
به قلب معرکه میرفت با شعار حسن
که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد
هجا هجا شد فرزند نامدار حسن
روایت است به محشر نمیشود غمگین
هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن
و بر صراط، قدمهای او نمیلرزد
کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_قاسم_شهادت
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
#عباس_احمدی
#حضرت_قاسم_شهادت
زجای خیز یتیم برادرم قاسم
مگر نمیشنوی ضجهی حرم قاسم؟
همینکه جسم تو دیدم به زیر سم ستور
گهی به سینه زدم گاه بر سرم قاسم
تو پاره پاره شدی مثل پارهی جگرم
تو قطعه قطعه شدی مثل اکبرم قاسم
خجالتم نده اینقدر ای یتیم حسن
مکش تو پا به زمین ای کبوترم قاسم
چگونه جسم تو را سمت خیمه ها ببرم؟
نشسته چشم به راه تو دخترم قاسم
چگونه جمع کنم این حروف قرآن را؟
که ریخته به زمین در برابرم قاسم
از اینکه گیسوی داماد را بهم زده اند
خبر برای عروست نمی برم قاسم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_حسین_مناجات
دوباره مرغ دلم میل کربلا دارد
همان حریم که یک بام و دو هوا دارد
یکی هوای اباالفضل یکی هوای حسین
چه با صفاست هوایی که کربلا دارد
حسین کرببلای تو کعبه عشق است
اگرچه مروه ندارد ولی صفا دارد
تویی تو قبله کعبه که کعبه در غم تو
تمام عمر به بر جامه عزا دارد
ز زائران تو و حاجیان در عرفات
خدا به زائر تو اول اعتنا دارد
((بهشت با همه سرسبزی و طراوت و حسن))
صفای کرببلای تو را کجا دارد
بهشت با همه وسعت بهای خون تو نیست
بهای خون ترا ذات کبریا دارد
ز بسکه محترم است زائر تو و حرمت
ز پر و بال ملک فرش زیر پا دارد
به افتخار غلام سیاه ترک تو حق
اگر که بگذرد از جرم خلق جا دارد
#عبدالحسین