#امام_حسین
#دیر_راهب
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را
به پیرمرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
***
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
#حسن_لطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاق خیر افتاد
رسید قافله از گرد ره شتاب زده
به عیش و نوش نشسته همه شراب زده
حرامیان همه شرب مدام میکردند
به نام فتح و ظفر می به جام میکردند
اگرچه شب، شبسنگین و تلخوتاری بود
سر مقدّس خورشید در کناری بود
سری که جلوۀ والشمس بود در رویش
سری که معنی والیل بود گیسویش
سری که با نفسقدسیان مصاحب بود
کنار سایۀ دیوار دیر راهب بود
سری که از همۀ کائنات دل میبرد
شعاعنوری از آن سر بهچشمراهب خورد
سکوت بود وسیاهی و نیمۀ شب بود
صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود
صدای بال زدن از فرشته میآمد
به خط نور ز بالا نوشته میآمد
شگفت منظرهای دید دیده چون وا کرد
برون ز دیر شد و زیر لب خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانی فرمانده سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست
دلم به عشق جمالی جمیل پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید آرزومند است
یک امشبی سر خورشید را به من بدهید
به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید
دلم هوایی دیدار این سر پاک است
سری که شاهد او آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سر بریدۀ یحیی کهنیست پسسر کیست؟
جوابداد که اینسر سریاست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست که شوریده بر امیر ای مرد!
خیال دولت پرورده در ضمیر ای مرد!
تو بر زیارت این سر اگر نظر داری
بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری
جواب داد که این زر در آستین من است
بده امانت ما را که عشق دین من است
بهچشمهمچوتوئیگرچهسیموزر عشقاست
هزار سکۀ زر نذر یک نظر عشق است
بگو کهصاحب اینسر چهنام داشته است
چه قدر نزد شما احترام داشته است
جوابداد که اینسر که آفتابجلی است
گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است
سر بریدۀ فرزند حیدر است این سر
سر حسین عزیز پیمبر است این سر
بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز
عصارۀ همه گلهای پرپر است این سر
شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت
گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
در آغوشش کشید و خوب او را بوسه باران کرد
جفای مسلمین را یک مسیحی خوب جبران کرد
فدای راهبی که شانه بر گیسوش زد اول
سپس از ماتم او گیسوی خود را پریشان کرد
سزد اینکه مشایخ شرمسار از راهبان باشند
به پاس آن پذیرایی که انجیلی ز قرآن کرد
چه باک ار مأذنه خاموش از بانگ عزای اوست
که حکم حکمتش ناقوس ها را مرثیه خوان کرد
#مرتضی_روستایی
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
دست راهب که سمت آن لب رفت
سوز آهش به ساحت رب رفت
گریه اش عاقبت به خیرش کرد
"راه صد ساله را به یک شب رفت"
#محمد_حسن_بیات_لو
.
#شریفه_بنت_الحسن
ای زخمی کرببلا بی بی شریفه
جان امام مجتبی بی بی شریفه
دلبسته ی خون خدا بی بی شریفه
با عزم زینب پا به پا بی بی شریفه
بند اسارت هم دخیل دست هایت
عالم اسیر پنجه ی مشکل گشایت
می ریزد از دستت کرم ای شاه بانو
لطف شما که نیست کم ای شاه بانو
هر بار ذکرت برده غم ای شاه بانو
خاک قدم هایت منم ای شاه بانو
زهرایی و تکرار زینب یا شریفه
لبیک بانوی مقرب یا شریفه
هر درد را بی بی مداوا کرده ای تو
هر قطره را مانند دریا کرده ای تو
مثل پدر هم کار زهرا کرده ای تو
بنت الحسن صدها گره وا کرده ای تو
ای دختری که مثل بابایت کریمی
کی می شود عشق به اجدادت قدیمی
آیینه ی بابا تویی از نسل شیری
گفتی امیری یا حسین، نعم الامیری
باب الحوائج هستی و تو دستگیری
بی بی مسیح اهلبیتی بی نظیری
می بارد از نام تو هر لحظه کرامت
داری تو در قلب حسینی ها اقامت
در آتش خیمه چه آمد بر سر تو
با تازیانه زخم و خون شد پیکر تو
می سوخت در تاب و تب غارت، پرِ تو
بوی حسن می داد آهِ آخر تو
رفتی اسیری وای از داغ اسارت
جامانده ای از اربعین و از زیارت
طاقت نیاوردی که سرگردان بمانی
تا بعد عاشورا چنین نالان بمانی
آشفته از داغ عمو گریان بمانی
تو سفره داری، سخت شد بی نان بمانی
نزدیک حلّه جان به لب هایت رسیده
تو یازده ساله ولی قدت خمیده
تازه شد از داغ تو آشوب مدینه
افتاد زهر غربت تو هم به سینه
چه روضه هایی خواند پیش تو سکینه
افتاد بر آیینه ی تو چنگ کینه
زینب تو را بگذاشت با افسوس در خاک
سوز غمت بانو رسیده تا به افلاک
#بی_بی_شریفه
#اسارت
#بیستم_محرم
#جابر_عابدی #صابر
.
#امام_سجاد علیه السلام
السلام علیک یا سید الساجدین
ای آن که بدون تو دو عالم می مرد
عرفان و دعا و شادی و غم می مرد
با نام تو روح عشق هم زنده شده
بی تو به خدا کرببلا هم می مرد
#محمدعلی_شهاب
یا امیرالمومنین ؛
ما شیعه و مست از می یاهوئیم
در وقت وداع "یاعلی" میگوییم
نیمانجاری
یا امیرالمومنین؛
من یاعلی نگفته چنین مست گشتهام
نام تو را اگر ببرم پس چه میشود...؟!
نیمانجاری
بسم الله الرحمن الرحیم
حبیب
امید آخر دلهای بیقرار حسین
«مرا هزار امید است و هر هزار» حسین
به کوه امنیت و بندگی رسید سریع
بهکشتی تو هرآنکس که شد سوار حسین
تویی که شان نزول «تبارکاللّه»ی
بهخلقت تو خدا کرده افتخار حسین
خدا به طالع ما مهر نوکری زده است
به غیر نوکریات نیست کاروبار حسین
غلام و نوکر و مداح و شاعر و خادم
گذاشتی سر ما اسم مستعار حسین
گناهکارم و در بین خلق محترمم
غلامی تو بهمن داده اعتبار حسین
از اینمحبّت و اینعشق و اینحسینیهها
هزارشکر که «لایمکنالفرار» حسین
اگر حبیب به عشقت دوبار جان دادهست
هزارجان بده تا من هزاربار حسین...
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_حسین_علیهالسلام
.
#مناجات
نشسته در گلوی حق دوباره خارها
بیا امید قلب جمع بی قرار ها
به ضجه می زند جهان تو را صدا، بیا
ز حنجر بلا چشیده روی دارها
نشسته #غزه در میان خاک و خون ،بیا
نجات بخش شهر مانده در حصارها
به عرش می رسد صدای ضجه هایشان
ولی به خاکیان نمی رسد هوار ها!
سکوت کرده سازمان کور ناملل
برای قتل عام موج انفجارها
بیا اگرچه در کنار تو نبوده ایم
شبیه وعده های داده در شعار ها
نشسته ایم بی وجود درک معرفت
گلایه مند از تمام انتظار ها
نشسته ای در انتظار ما و دلخوشی
به انقلاب روح و ذهن بی بخارها
برای ما که نه ولی ظهور کن بیا
برای التماس و اشک داغدار ها
#محمدجواد_منوچهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طوفان_الاقصی
.
#امام_حسین
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
خدایا شد حسین محبوب و یارم
به خاک پای او سر می گذارم
قسم بر نام زیبای حبیبم
که دست از عشق یارم بر ندارم
#محمدعلی_شهاب
.
بی بی شریفه آمدهام خاکبوستان
#شریفه_بنت_الحسن
ای یادگار گُلشن زیبای مجتبی
محبوبِ جان حضرت زهرا و مرتضی
ای گوهر جلالت و ای دُرّ احتشام
از ما درود بر حسن و بر شما سلام
شکر خدا ز لطف علیگونه حسن
آمد به دست وقت خوش و فرصت حسن
از ساحت مبارک و فرخنده حسن
گیرم اجازه تا که شوم بر سر سُخن
ای آستان رفعت تو رشک بوستان
بی بی شریفه آمدهام خاکبوستان
بانوی نور خستهام از درد بیشمار
از قصّه مکرّر غمبار روزگار
خاتون مجد و عزّت و ایمان و مکرمت
دریای لطف و مهر نظر کن ز مرحمت
ای صاحب حریم شریف و شرفسرا
اینک که سائلم حرم اشرف تو را
بهر خدای سائل خود را مران ز در
بر حال زار و دیده بارانیام نگر
آتش گرفتهی غم دل چون گدازهام
در حسرت عنایت تو لحظه لحظهام
آوردهام پناه به دار الشّفایتان
در انتظار موهبت جانفزایتان
محتاج یک نگاه طبیبانه توام
بیمارم و دخیل شفاخانه توام
بر لطف توست محسن صافی امیدوار
دست شفا به پیکر رنجیدهاش گذار
#محسن_صافی_گلپایگانی
#حضرت_فاطمه_بنت_الحسن_سلام_الله
#دردانه_ارباب_کریمم
#مصایب_کوفه_و_شام
#اسارت
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو
خون سر شکستهی من رو نمای تو
زینب سرش شکسته ولی سر شکسته نیست
سر خم نکرده پیش کسی جز خدای تو
قرآن بخوان اگر چه تو را سنگ میزنند
دین خدا نفس بکشد با صدای تو
زینب نفس نمیکشد ای نفس مطمئن
یک لحظه در هوای کسی جز هوای تو
تو سربلند بر سر نیزه بخوان بدان
زینب هم ایستاده بمیرد برای تو
من پای نی، تو بر سر نی، گریه میکنیم
تو مبتلای عشقی و من مبتلای تو
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای هلال من! به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مُسَخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ همچنان قرآن بخوان
گرچه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان! قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو سربلندم میکند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدمان
وارث حیدر! تو هم نوک سنان قرآن بخوان
آنچه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمیکردم گمان؛ قرآن بخوان
هرکه هرچه دارد، از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
هرگز نمیشد خواهرت اینجا نیاید
بهر عزاداریِ این لبها نیاید
امکان ندارد اینکه مجنونی بخواند
اما برای دیدنش لیلا نیاید
بستند به زنجیر راه گریهها را
شاید صدایی از گلوی ما نیاید
از دخترت میخواستم وقتی میآید
یا چشمهایش را بگیرد یا نیاید
ای صوت لبهای پر از آیات غمگین!
پایین بیا تا خیزران بالا نیاید
دیدند میخوانی ولی کاری نکردند
تا خیزران روی لبت با پا نیاید
کنج تنور آمد کنارت چهره نیلی
کردم دعا اینجا دگر زهرا نیاید
چشمانِ اینجا سخت ناپرهیزگارند
اما نمیشد خواهرت اینجا نیاید
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س_کوفه
مانند یک فرشتهی از پا نشسته بود
غمگینتر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
میخواست خطبهای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود
با یاد خانهی پدریاش در آن گذر
اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود
یک ماه میگذشت برای ظهورشان
مسلم کنار جادهی آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش درآن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
دستش نمیرسید اگر شانهای کند
در چند متریِ سر آقا نشسته بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#تنور_خولی
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزهدار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمیرسد به سر نیزهها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش میبرُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین؟!
دردا که شد سیه عوض جامهی سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را بُرید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو را زند دم مردن صدا حسین
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_کوفه
تمام باور زینب حسین بود حسین
همیشه یاور زینب حسین بود حسین
چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز
کلام آخر زینب حسین بود حسین
عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت
که نیم دیگر زینب حسین بود حسین
در آن خزان که زمین غرق حُسن یوسف بود
گل معطر زینب حسین بود حسین
کشید شعلهی آهی ز دامن محمل
که در برابر زینب حسین بود حسین
دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا
شکسته شد سر زینب حسین بود حسین
به گوش کوفهی نامرد در کشاکش درد
خطاب منبر زینب حسین بود حسین
#حسن_شیرزاد
#امام_حسین_علیه_السلام
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
تا سر سردار مظلومان به روی نیزه بَر شد
در همه آفاق و انفس آیت حق جلوهگر شد
تن به خاک افکند یعنی خاکسار کوی یارم
سر به نی افراشت یعنی بر شهیدان مفتخر شد
معجزات جسم پاکش کرد تصدیق نبوت
کشف اسرار ولایت از تکلمهای سر شد..
تن چو یعقوب از غم اکبر زمینگیر بلایا
سر چو یوسف بر سر بازار حسنش مشتهر شد
نسخ کرده محنت ایّوب را جسم جریحش
قصّۀ پرغصّۀ یحیی ز سر محو از نظر شد
تن شب کربوبلا را کرد همچون روز روشن
سر چراغ مطبخ خولی به هنگام سحر شد
تن ز شَفقَت هموطن با جسم هفتاد و دو تن بود
سر ز غیرت با عیال و کودکانش همسفر شد
تن زمین کربلا را کرد رشک طور سینا
مطلع نور تجلی سر به کوفه از شَجَر شد
با گلوی خشک، تن شد غمگسار تشنهکامان
همره اطفال گریان، سر روان با چشم تر شد
یک پسر شد سوی شام و یک پسر افتاد بیسر
تن انیس این پسر، سر همسفر با آن پسر شد..
تن به بیدستی اخوّت کرد با جسم برادر
سر به محنت همعنان با خواهر خونینجگر شد
بر یهود نینوا بنمود تن نور حقیقت
راهب نصرانی از اسرار آن سر باخبر شد
فانی فی الله شد تن زیر سمّ اسب دشمن
سالک سیر الی اللَه سوی شام و کوفه، سر شد
در زمین و آسمان و برّ و بحر و کوه و صحرا
در جمادات و نباتات این مصیبت با اثر شد
خواست تا دشمن کند با قتل بینام و نشانش
ای تعالی اللَه که نامش بیشتر از پیشتر شد..
#مشکات_کاشمری
#
#کاروان_اسرا
#غزل_مرثیه_ای_بااستقبال_ازشعر حافظ
سرها بریده می شد بی جرم و بی جنایت
مردان به خاک و زن ها رفتند از این ولایت
پیش نگاهِ مادر بر روی دست بابا
شش ماهه را نشان کرد، ننگا به این مهارت
او را خدا امانت یک اشبه النبی داد
یک را گرفت و صد داد به به از این سخاوت
سیراب از وفا کرد ساقیش عالمی را
بی دست او برآمد از عهده ی سقایت
عالم خراب باید ، دنیا عذاب باید
بردند نام زینب با واژه ی اسارت
وقتی جمال جانان درهم شد و پریشان
سر را شکست و فریاد ، سر داد از این جسارت
از هر طرف که او رفت جز وحشتش نیفزود
خون گریه کرده عالم از شرح این حکایت
در زلف چون کمندش دیگر مپیچ ایدل
مویی دگر نمانده از عصر ِ تلخ غارت
یاللعجب!! چه صبری ، دارد حسین عطشان
سلطان کربلا بود راضی ازین ریاضت
شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
#امام_سجادعلیه_السلام
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه نوزاد میکشد مارا!
خداکند که بخوابد!رباب تبدار است
نمیروم سر بازار دردسر دارد
عذاب هرشب من ازدحام بازار است..
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
هنوز بعد چهل سال درد پا دادم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست
آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#مناجات_با_امام_حسین_علیه_السلام
روضه ها را دوست دارم روضه های ساده ات را
روضه خوان های گلو آزرده ی آزاده ات را
کودکان خیمه های نذری کنج خیابان
پیرهای مو سپید از نفس افتاده ات را
دوست دارم خادمان مخلصت را شاه عطشان
عاشقانی چون حبیب و عابس دلداده ات را
اشک تسبیح است و تکیه مسجد ما روسیاهان
پهن کن بر چشم ما بار دگر سجاده ات را
ای حسین ای مهربان آقای بی همتای عالم
وقف ما بیچاره گان کن لطف آقا زاده ات را
اربعین تا اربعین ما تشنه ی شور تو هستیم
ظرف ما خالی است ساقی صرف ما کن باده ات را
قسمت ما کن نجف تا کربلا پای پیاده
اربعین های شلوغ و ازدحام جاده ات را
کوله ام را بسته ام عزم سفر دارم دوباره
زائر نور حرم کن نوکر آماده ات را
شاعر:
#حسن_شیرزاد
#وقت_اذان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
در محفلـی کــه مد ح و ثنایــت بیــان شــود
هــر مســتمع بیــاد تــو مرثیــه خــوان شــود
با هــر نــوا بــه غربــت تــو نوحــه ســر کنــم
وای آنکـه روضـه خوانـت امام زمــان شــود
آنجــا کــه صحبــت از عطــش و آب مــی شــود
هــر ســینه یــک حســینیه آه و فغــان شــود
هـر غنچـه در شـهادت شـش ماهـه ات گریسـت
آلالــه در بهــار بــه رنــگ خــزان شــود
بـر آیه های پیکر اکبر تمــام عمــر
دریای اشــک دیــدۀ خلــق جهــان شــود
بــر خواهــر تــو زینــب کبــری چــه بگــذرد
آن دم کــه نیســت اکبــر و وقــت اذان شــود
در ایــن عــزا شــکفته بســوزد شــبیه شــمع
تـا جان فدای غربــت ایــن خانــدان شــود
#علی_اصغر_شکفته
#هدف_خلقت_عالم
غزل نوشته ام از اشک در رثای حسین
قلم برای حسین و غزل برای حسین
چگونه شعر نگوید کسی که مجنون است
و مبتلا به جنون است مبتلای حسین
چگونه شعر نگوید برای کرببلا
کسی که قبله ی او گشته کربلای حسین
کسی که با غم ارباب زندگی کرده ست
و بهترین غم دنیاست روضه های حسین
هدف ز خلقت عالَم حسینِ فاطمه است
تمام هستی و دنیای من فدای حسین
#ابوذر_اسدالله_پور
#اصغرششماهه
دید در دریائی از خون پیکر شش ماهه را
در ره عشق آزمود آن باور شش ماهه را
تا به قوم تیره دل گردد حقیقت آشکار
بُرد بالا ، روی دستش اصغر شش ماهه را
خنده جای گریه در آغوش بابا می نمود !
تا نبیند دیده ای چشم تر شش ماهه را
همچو بسمل بال و پر بر هم زدن در خونِ خویش
دیدنی تر می نمود بال و پر شش ماهه را
عاشقانه طی نمود هفت آسمانِ عشق را
کوفیان کی دیده اند آن شهپر شش ماهه را؟
تا که جامی سر کشید از باده ی گلگونِ عشق
رنگ از خونش خدا زد ساغر شش ماهه را
کرده ( شایق) نیمه های شب هوای کربلا
تا که از شش گوشه بوسد اصغر شش ماهه را
#اکبر_حمیدی_شایق
#حضرت_علی_اکبرعلیه_السلام
در نای نی خروش و نوایی نمانده است
یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است
اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو
ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو
آنگاه دشت نغمهی داوود را شنید
آیات نور مصحف معبود را شنید
گلنغمهی اذان علیاکبر است این
شور و نوای حنجر پیغمبر است این
با واژههای سرخ اذانش غزل سرود
با واژهها به سوی خدا بال و پر گشود
روح تغزل است و شکوه قصیده است
او را خدا شبیه نبی آفریده است
در جنگ او تمامیِلشکر مردّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند
آیینهی تمامنمای نبی شده است
اول شهید کوی منای نبی شدست
صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ...
آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ...
صوت اذان عشق بریده بریده بود
خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود
آیینهی تمامنمای نبی شکست
چشمان گُر گرفتهی صحرا به خون نشست
#علی_اصغر_شیری
❣#خونِ_خدا
به نام خداوندِ اَرض و سما
که کرده مرا با حسین (ع) آشِنا
اگر قبله باشد، دو تا در جهان
یکی آشکار و یکی هم، نهان
یکی کعبه باشد، یکی کربلا
یکی اَمن باشد، یکی پُربلا
مرا خاکِ کوی حسین (ع) آرزوست
گدایی ز درگاهِ او آبروست
دو دستم به دامان خونِ خدا
من از آستانش، نگردم جدا
#فاطمه_دستجردی
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام_شهادت
رفتی و غربت این قافله افزونتر شد
رفتی و باغ فدک سوخت و خاکستر شد
بین اصحاب کهنسال سپاه کوفه
جدلی سخت سر رجعت پیغمبر شد
قد و بالای تو را حرملهها چشم زدند!
در حرم ای پسرم! خون به دلِ مادر شد
سر پیری چه به روز جگرم آوردی!
گریهام باعث خندیدن یک لشکر شد
بغلت کردم و یکباره تنت ریخت زمین
چشم بر هم نزده دشت پر از اکبر شد
پسرش را عمر سعد نشانم می داد
طعنههایش به خمیده شدنم منجر شد
زخم پهلو چقدر زود زمینگیرت کرد!
از چنین زخم بدی فاطمه هم پرپر شد
تکههای بدنت را که مرتب چیدم
تازه دیدم بدنت شکل علی اصغر شد
#وحید_قاسمی
#زبانحال_بی_بی_رقیه_خاتون_باسرپدر
✍ باورت میشد ببینی خواهرت را یکزمان
دست بسته، مو پریشان،مو کَنان، مویهکُنان
باورت میشد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب ! طشتی برای این سرت آوردهاند
ای سر منزل به منزل، ای سر یحیینشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامیِّ غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوبها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
#باهم
در کربلا جود و سخا می سوخت با هم
سقا و مشکی آشنا می سوخت باهم
وقتی که باطل تیغ روی حق کشیده
بی شک مرید و مقتدا می سوخت باهم
چون اشبه الناس پیمبر رفت میدان
چشمان لیلا و دعا می سوخت باهم
قاسم لباس رزم بر تن کرد، آن دم
قلب حسین و اولیا می سوخت باهم
اصغر که شد بی تاب و جاری گشت خونش
گهواره و رخت عزا می سوخت باهم
از روی تل، وقتی که زینب دیده بان شد
هم روح وجسمش ازجفا می سوخت باهم
وقتی عمود خیمه می افتاد هر دم
هم چادر و چشم و حیا می سوخت باهم
وقتی علم افتاد از دستان عباس
جسم حسین و خیمه ها می سوخت باهم
تا که سر ارباب بر بالای نی رفت
هفت آسمان و کربلا می سوخت باهم
#امالبنین_بهرامی