eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
انگار نسیم "رمضان" آمده باز عطر سحر نیمه ی آن آمده باز هر چند "ربیع" است ولی می بینم بر دست علی، حسن، عیان آمده باز
آیینه ی حسن ایزدی آمده است گنجینه ی علم احمدی آمده است یک غنچه ز گلزار امام هادی با عطر گل محمدی آمده است
زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد هوای سامره گلپوش از عطر نفس هایش گل ایمان شکوفا شد امام عسکری آمد سروش هاتف غیبی بشارت داد "هادی" را گره از کار دل وا شد امام عسکری آمد حسن خویش حسن رویش حسن بویش حسن مویش تمام حسن پیدا شد امام عسکری آمد چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش که عقل از شوق،  شیدا شد امام عسکری آمد صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا بساط سور بر پا شد امام عسکری آمد تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر طلوع مهر زهرا شد امام عسکری آمد صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید حضورش عالم آرا شد امام عسکری آمد زمان، امشب "کمیل" از شوق سر از پای نشناسد که - خلقت - باز معنا شد امام عسکری آمد  
ابن نقی و وصی احمد آمد ارکان علوم و سر سرمد آمد از لطف خدا هشت ربیع الثانی زیبا گل گلزار محمد آمد * خورشید به بر ستاره دارد امشب افروخته ماه پاره دارد امشب حسن است امام عسکری پا تا سر زهرا حسن دوباره دارد امشب
سری که سجده کرده بر پای دل به قصد قربت و تولای دل با نگه حضرت زهرای دل آمده تا عالم بالای دل دیده قد و قامت رعنای دل بنده شده، بنده ی آقای دل گرفته از جنّ و ملک برتری از برکات حسن عسگری صورت زیباش، چنان ماهتاب روز ازل جلوه نمود از نقاب به باد داد آبروی آفتاب به زلف خود داد کمی پیچ و تاب ربود از ملائک احساس خواب به خواب دلبران خود شد عذاب روز ازل شد بخدا محشری از برکات حسن عسگری از برکاتش دل ما روشن است از کرمش هر دو سرا روشن است شمس و قمر، ارض و سما روشن است خانه ی کعبه ی خدا روشن است چراغ محراب و دعا روشن است او حسن دوّم دین من است گشته خدا به دین من مشتری از برکات حسن عسگری کیست حسن؟ اسم شب عاشقان ذکر شریف لب پیغمبران ابن رضای سوم شیعیان سیزدهم یوسف زهرا نشان عشق دل حضرت صاحب زمان ستاره ی یازده آسمان شیعه تو ره به آسمان  می بری از برکات حسن عسگری ای حَسَنِ حُسنِ جمال نبی کمال دین حق، کمال نبی به آسمان ها پر و بال نبی لعل لبت آب زلال نبی وصال حضرتت وصال نبی مثال هیبتت مثال نبی شعر شده مدیحه ی دیگری از برکات حسن عسگری چه خوش بُود به این سرا سر زدن کبوتر حرم شدن پر زدن بر در او آمدن و در زدن درب خدای ذرّه پرور زدن باز نشد درب، مکرّر زدن از عشق او به سیم آخر زدن حیدری ام، حیدری ام، حیدری از برکات حسن عسگری ای حرمت کعبه ی اهل ولا کعبه کجا مدفن پاکت کجا وا أَسَفا دشمن زخم آشنا هتک نموده است حریم تو را حال که ناامن شده سامرا شد حرم مطهّرت قلب ما به کعبه می کند دلم سروری از برکات حسن عسگری
همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد برای توست اگر شعر، مشتری دارد تو از تبار که هستی سلاله ی زهرا ؟ که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگر که کفر نباشد برابری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی... ...که اینچنین جلواتِ پیمبری دارد تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هر پیمبری امشب به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدینه فخر کند که چه گوهری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسگری دارد زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد زمینِ سامره نامِ مطهری دارد همیشه سایل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد
ما دیده به راه دلبری مه روئیم با باده ناب دیده را می شوئیم در این شب پر شکوه با هر صلوات تبریک به صاحب الزمان میگوئیم
🌷🌺 ................... خوش به حالت که داری و آقا که بی حرم است آه... شبیه آسمان هم به خدا پیش تو کم آورده گنبدت عرش معلی ست، حریمت دریا می خواست به دیدار تو نائل بشود تنگ در آغوش گرفتت، که نیا زائران، دور ضریحت لکَ لبیک شدند : ی توست ای پسر خون خدا معتمد، سنگ به آیینه ی آهت انداخت سینه ات برکه ی خون بود و دلت کم از و نبود باده از شیعه گرفته چقدَر ساقی را...! قم المقدسه
* _حق_به_دشمنت_یاحسنِ * سلام ِما بر تو که بر خلق جهان سَروری حُسن خدای اَحدی عزیز پیغمبری زادهء بضعة النبي نور دل حیدری تو مهربان تر به همه از پدر و مادری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری من به تو دل دادم و با غیر ِتو بیگانه ام تا به لبم هست نفَس عبدِ همین خانه ام من به طواف گلِ روی تو چو پروانه ام در کرَم و لطف ،حَسن هستی و نام آوری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری ای پسر فاطمه ای سیّد و مولای من در دلِ من مهر تو و روح تبرّی به تن از همه اعدای تو بیزار شدم یا حسن غیر تو ای یار ندارم به خدا یاوری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری گنجِ برائت شده سرمایهء هر اهل دین از این برائت شده آرام دل مؤمنین بسوزد از شور تبرّی جگر فاسقین در دل ما نیست تولای کس دیگری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری شُکر ِخداوند که در این سَحرِ بندگی من به ولایتِ تو کردم همه دم زندگی برائت از غیرِ تو شد اساس پایندگی داده خداوند به این شیعه عجب گوهری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری در حرمت به سامرا لعن عمر می‌کنم به سجده در حال دعا لعن عمر می‌کنم به امرت ای نور خدا لعن عمر می‌کنم لعنِ به اعدای تو دارد همه جا برتری لعنت ِحق به دشمنت یاحسنِ عسکری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 :
از آن زمان که قم حرمِ اهل‌بیت شد این شهر سفره‌ی کرمِ اهل‌بیت شد آن را به "عُش آل‌محمد" شناختند* پس بین شهرها علمِ اهل‌بیت شد دست کسی که طالب علم محمدی‌ست در نشر معرفت، قلمِ اهل‌بیت شد شد خاکِ شوره‌زار، شفابخش اهل‌دل وقتی تبرّکِ قدمِ اهل‌بیت شد در جشن، رویِ شادی و در سوگ، روی حُزن آیینه‌دار شوق و غمِ اهل‌بیت شد اول برای حضرت معصومه شعر گفت؛ هر شاعری که محتشمِ اهل‌بیت شد هرکس که زائر حرم این کریمه بود از دوستانِ محترمِ اهل‌بیت شد
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سالها منتظر روی برادر بودم بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟ من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟ روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم سالها میشود از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته وبا قد خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.. روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود،خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
چه حیف شد، نشد آخر به دلبرش برسد دوباره باز به وصل برادرش برسد به سرنوشت نوشتند از ازل ،در قم.... شکوه تربت زهرا به دخترش برسد علاقه ای که پیمبر به دختر خود داشت نوشته‌اند به موسی‌ابن‌جعفرش برسد کنار محملش آهسته‌تر قدم بزنید مباد گرد و غباری به معجرش برسد ندید دیده نامحرمی عبایش را خدا کند که به گوش برادرش برسد ز پا فتاد و نیفتاد یا رضا زلبش امید داشت که ساعات آخرش برسد تنش کفن شد و اما برادرش نرسید برای دفن تنش کاش بر سرش برسد شبیه عمه خود ماند بین نامحرم رضا کجاست به فریاد خواهرش برسد ز ره رسید برادر،نخواست دست کسی پس از وفات به جسم مطهرش برسد همیشه روضه معصومه ستم‌دیده به عمه‌جان گرفتار و مضطرش برسد ....... به وقت ناقه‌سواری ز‌شش برادر او یکی نبود به فریاد خواهرش برسد نه قاسمی نه علی اکبری نه عباسی نه یک پسر که به یاری مادرش برسد نگه به پیکر صد‌پاره حسینش کرد سری نداشت که آن سایه سرش برسد فتاد لرزه به پایش چو دید نزدیک است که شمر داد زنان در برابرش برسد نگاهی از روی حسرت به سمت علقمه کرد امید داشت علمدار لشکرش برسد صدا زد ای کس و کارم بلند‌شو عباس گره فتاده به کارم بلند‌شو عباس میان این همه دشمن غریب افتادم کفیل زینب حورا برس به فریادم
مريمِ قبيله ي خُـدا ، سلام دختره تمام خوبيا ، سلام به نيابت از امام رضا ميگيم : اي حبيبه ي امام رضا ، سلام الـسّـلام اي بركاتـت عـلوي السّلام اي كرمت مُجتَـبوي السّلام اي جَـلَواتِ فاطـمه السّلام اي سَكناتت رضوي اي كه داري به گدا لطف زياد لقب كريمه خـيلي بِـت ميــاد با بهشت معادله ، زيــارتت اين حديثو فرموده امام جواد تو حساب كتابِت از همه جُداست شأن تو خدا ميدونه تا كُجاست ؟ ثواب زيارتـت تو شـهر قــم ثواب زيارت امـام رضاست دلمــون خوشه مُجاور توأيم گـرد و خاك دورِ حائر توأيم حرم تـو عُـشّ آل فاطـمه س خوشبحال ما كه زائر توأيم عرض حاجتاي مارو ميشنوي صوت ربـّـنـاي مارو ميشنوي اعتـقـادمونــه كه ، نگـفـته هـم إشــفعي لَناي مارو ميشـنوي باز داره شـباي بي ماه ميرسه روزاي بي كـسيِ شاه ميرسه روزيِ اشـــك مارو يادت نـره فــاطمـيّه داره از راه ميـرسـه بده چــشما واسه زهرا تر نَشَن توي روضه ش دلا خونجگر نَشَن قول ميديم آستين بگـيريم يه دهن تا كه نامحـرما با خـبر نَشَـن گــريه بر غُـربت مولا ميكنـيم دستارو با صورت آشنا ميكنيم جيگرامون به خدا تير ميكِشه وقـتي يادِ غُـسل زهرا ميكنيم
حرم امن تو کافی است هراسان شده را مثل شه راه بده آهوی گریان شده را دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را گندم ری به تنور کرمت پخته شود از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را گر قرار است جبینش به قدومت نرسد کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید پخش کردند اگر قصه مهمان شده را شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا دستگیری نکنی دست به دامان شده را پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت تا ببندند به آن زلف پریشان شده را ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را
اى دختر عقل و خواهر دین! وى گوهر درج عزّ و تمکین! عصمت شده پاى‌بند مویت اى علم و عمل مقیم کویت! اى میوه‌ی شاخسار توحید! همشیره‌ی ماه و دخت خورشید وى گوهر تاج آدمیّت! فرخنده نگین خاتمیّت شیطان به خطاب «قم» براندند پس تخت تو را به قم نشاندند کاین خانه بهشت و جاى حوّاست ناموس خداى، جایش این جاست اندر حرم تو عقل مات است زین خاک که چشمه‌ی حیات است جسمى که در این زمین، نهان است جانى است که در تن جهان است این ماه منیر و مهر تابان عکسى بُوَد از قم و خراسان ایران شده نوربخش ارواح مشکاة صفت به این دو مصباح از این دو حرم دِلا! چه پرسى؟ حق داند و وصف عرش و کرسى هر کس به درت به یک امیدى است محتاج تر از همه «وحیدى» است
معصومه‌ای که تالی زهرای اطهر است ناموس حقّ و دختر موسی بن جعفر است هم‌چون رضا برادر والاتبار خویش باشد غریب و دور ز بابا و مادر است اوّل به گریه پاک شو و بعد سر گذار بر آستانه‌اش که به کعبه برابر است نومید کس نرفته و هرگز نمی‌رود تا حشر هر که چشم امیدش بر این در است جبریل گرد این حرم آهسته می‌پرد خواهر دلش شکسته‌ی هجر برادر است گویی که یاد روی رضا می‌کند هنوز بهر برادر اشک فشان چشم خواهر است با پهلویی شکسته به قم آید از بقیع زهرا دلش گرفته‌ی غم‌های دختر است چشم و چراغ فاطمه است و به ماتمش هر دیده را که بنگری از خون دل، تر است معصومه خود به عمّه‌ی خود گریه می‌کند زینب که از ستاره غم او فزون‌تر است آن خواهری که هر چه نظر کرد روی نی دید آفتاب، نیزه نشین است و محشر است گفت: ای هلال یکشبه‌ام! ای که همرهت هجده ستاره است و مرا در برابر است! چون آسمان کوفه گرفته دلم حسین قرآن بخوان که صوت تو تسکین خواهر است ای «رستگار»! کاش نمی‌شد به خون، خضاب! مویی که جای شانه زدن های مادر است
آقا سلام خواهرتان روبراه نیست دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست می خواست تا به طوس بیاید ولی نشد ور نه رفیق بی کسی ات نیمه راه نیست وقتی به قم رسید خرابه نشین نشد آسوده باش خواهر تو بی پناه نیست یک مرد هم نیامده نزدیک محملش شب را به آفتاب که اذن نگاه نیست اذنم بده به طعنه بگویم به شامیان در قم محب فاطمه بودن گناه نیست دروازه را که دید به یاد رباب گفت در شهر شام هیچ کسی سر به راه نیست زینب کجا و محمل بی سایبان کجا بال و پر رقیه کجا ریسمان کجا ___ زهر فراغ خورد ولی دست و پا نزد معصومه ات بجز تو کسی را صدا نزد مسموم شد ولی به هوای زیارتت با اهل خویش حرفی ازین ماجرا نزد میخواست تا شهیده شود مثل مادرش هرچند تازیانه به او بی حیا نزد از کوچه ای گذشت که نامحرمی نداشت اطراف او کسی سخن نابجا نزد آقا اجازه؟! فاطمه ی تو زمین نخورد اینجا کسی به ساحت او پشت پا نزد اصلا به جان فاطمه سوگند یارضا اورا کسی برای رضای خدا نزد اذنم بده به طعنه بگویم مدینه را قم ،امن بود، فاطمه را بی هوا نزد این کوچه ها کجا؟! غم آن کوچه ها کجا زهرا کجا و سیلی آن بی حیا کجا
دختر فاطمه هستی و منم نوکرتان اهل بیتم به فدای پدر و مادرتان نگذارید که دل بسته جایی بشویم بگذارید بمانیم به دور و برتان کاش در صحن تو می شد که کبوتر باشیم تا که هرروز بگردیم به دور سرتان از طفولیت خود عالمه بودی بانو فیض بردند بزرگان همه از محضرتان چون علی دگری خلق نشد هیچکسی نیست هم کفو شما تا بشود همسرتان عصمت فاطمه در تو متجلی شده است که شدی وارث معصومیت مادرتان با ورود تو به قم شهر قیامت شده بود صف کشیدند ملائک همه در محشرتان صاحب خانه تویی ما همه مهمان توایم آمدی تا بشود کشور ما کشورتان آنقدر دور و برت پر شده بود از محرم باد هم دست نینداخته بر معجرتان لحظه آخرتان جای برادر خالی است همدم و هم‌نفسی نیست دم آخرتان
چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود با یک سلام صبح من آغاز می‌شود پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو وقتی که لحظه لحظه پرواز می‌شود  قفل دلم شکسته کنار در حرم از مرقدت دری به جنان باز می‌شود   فهمیده‌ام ز حکمت ایوان آینه اینجا دل شکسته سبب‌ساز می‌شود  کو چشم روشنی که ببیند در این حرم هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود اعجاز توست اینکه دلم یاکریم توست قلب تپنده حرم قم، حریم توست  اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است از نفحه شهود و تجلی معطر است  برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت دارالعلومِ مریم آل پیمبر است  اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است خاک در حریم تو علامه پرور است  چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است  تنها پناهگاه دلم صحن آینه است وقتی دلم از آه زمانه مکدر است  هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است  صحن تو غرق بوی گل یاس می‌شود اینجا حضور فاطمه احساس می‌شود  با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه بی‌اختیار پای ضریحت رسیده است هر زائری که آمده دنبال فاطمه دارد تمام مرقد تو بوی آسمان اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه   فرمود آشیانه امن الهی است صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه خورشید آل فاطمه از راه می‌رسد هر سال ما اگر که شود سال فاطمه ای عمه امام زمان! کاش در حرم یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم  خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا آرامش و قرار دل ثامن الحجج ای زینب امام رضا(ع) إشفعی لنا  عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا  در هر سحر به سوی ضریح اجابتت می‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا روی سیاه و بار گناهان ما کجا لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا  مهر و ولایتت شده حبل المتین ما در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا یوم الحساب تو همه امید شیعه‌ای تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای  با حبّ تو کسی که دلش را محک زده طعنه به پارسایی حور و ملک زده  سرشار از زلالی نور یقین شود در مرقد منور تو قلب شک‌ زده   از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده  تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست بر گنبد تو دست توسل فلک زده  شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی گویا کسی به زخم دل من نمک زده  دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده  امشب گره گشاست دم یا رضا رضا در دست توست تذکره‌ی کربلای ما
رواق دختر موسى بن جعفر است این جا حریم فاطمه بنت پیمبر است این جا درِ بهشت برین گر طلب کنى به خدا ببوس با ادب آن را که آن در است این جا زمین قم به مثل چون صدف بُوَد آرى وجود حضرت معصومه گوهر است این جا ببند عقد نماز اندر این مقام رفیع که جاى گفتن الله اکبر است این جا مخوان به خلد برینم ز کوى او واعظ براى من ز دو صد خلد، برتر است اینجا حبیبه ی حق و ریحانه ی رسول و على یگانه دختر زهراى اطهر است این جا ببوس از سر صدق و صفا ضریحش را که مورد نظر حىّ داور است این جا مسیح زنده شود در حریم این بانو عجب ز فیض دمش روح پرور است اینجا ز یمن موکب اجلال فاطمه بنگر که درّ تاج سر هفت کشور است این جا فروغ روضه‌ی او پرتو افکن است به مهر چرا که مطلع خورشید انور است این جا اگر به دیده ی ادراک بنگرى بینى که مهر و ماه هم از ذرّه کم‌تر است این جا از آن شدند سلاطین مقیم در کویش که خاک درگه او زیب افسر است این جا کند به درگه او سجده صبح‌دم خورشید که از فروغ ولایت، منور است اینجا اگر تجلى حق بینى از در و دیوار عجب مدار که دخت پیمبر است این جا تبارک الله از این روضه ی بلند رواق که از تصوّر و از وصف برتر است این جا برو طهارت دل کن بیا به روضه ی او که جاى مردم پاک و مطهّر است اینجا از آن پناه به کوى تو آرم اى بانو! که فیض روح ز لطفت میسّر است این جا مرا که نام بُوَد حیدر، آمدم به درت چرا که نور دو چشمان حیدر است این جا زمین قم شده روشن از آن به غیب و شهود که نور حق به جمالت برابر است این جا ز آفتاب قیامت، غمى نخواهد بود مرا که سایه ی لطف تو بر سر است این جا سزد که «معجزه»! قم هم چنان بهشت بُوَد چرا که دختر موسى بن جعفر است این‌جا (فرزند مرحوم )
ای سایه ی بالا سرِ خواهر، برادر! ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر! خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر، برادر! ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یك بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم، ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم-ندارم دیدم كمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر! اینجا مسیرِ كوچه تا خوب است خوبم وقتی نگاهِ مردها خوب است خوبم حالا كه احوالِ رضا خوب است خوبم از بس فنا گردیده ام من در برادر در كوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را كه سرم دارم نبردند این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر! ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند افتاده روی تلِّ خاكستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح عبا عمامه انگشتر ، برادر
آمد به مشرق مِهر خاور را ببیند اما نشد روی برادر را ببیند در حسرت دیدار او بود از مدینه میخواست تا مرات کوثر را ببیند در خاطرش عکس رضا را قاب کرده باشد که تمثال پیمبر را ببیند میخواست تا حیران آن قد و قیامت پا تا سرش را جلوه ی حیدر ببیند هنگام دلتنگی جوادش را نظر کرد گویا که زینب حضرت اکبر ببیند یارب چه حالی میکند پیدا برادر در شهر غربت داغ خواهر را ببیند اما رضا با دیدن معصومه خواهر میخواست تا زهرای اطهر را ببیند موسی ابن جعفر را خبر کن ای مسیحا آید به قم غوغای دختر را ببیند در روز استقبال او محشر به پا شد روز فراقش حشر دیگر را ببیند در آن کویرستان داغ از داغداران سرچشمه ها و دیده تر را ببیند
جاي شُكر است كه قم ، خار دل آزار نداشت سـنـگ با ساحتِ پيشانيِ تو كار نداشت جاي شُكر است كه برعكس دمشق اين وادي چشــم ناپـاك ، سر كوچه و بازار نداشت قُـم "علي" داشت به لب لحظه ي استقبالت واي بر شام كه از سـبّ علي ، عار نداشت روســپيديِ قمي ها ، عــوض شــامي ها احتياجي به نشان دادن و اِظهــار نداشت چون ادب كرده ي دستان كريـمـان بودند ناز رقّـاصه در اين خطّه ، خريدار نداشت دسته دسته به سر محمل تو گُل باريد ساقه ي هيچ گلي بر تن خود ، خار نداشت درد سر ساز نشد فاطــمه بودن در قـم كار با پهلويت اينجا در و ديوار نداشت سـدّ راهت وسط كوچه نشد هيچ كسي عطش خون تو را حَنجرِ مسمار نداشت تو پـرستار فراوان به كنارت بود ، آه فاطمه جُـز عليِ خسته پرستار نداشت همه با گريه ي تو گريه كُنان ضجّه زدند در غـمت هيچ كسي غـيرِ دل زار نداشت قم پس از دفن تو تا چند صباحي بانو روزهايش به خدا ، غيرِ شبِ تار نداشت ميثم شهر تو با داشتن چــــندين نخل مدح مي گفت ولي سر به سر دار نداشت سائلت را به صف حشر خُدا آمرزيد چون به جز دوستيِ حيدر كرّار نداشت
فراق رفته نشانه دلی مطهر را گرفته بغض به دستش گلوی خواهر را نسیم با خودش آورده عطر و بوی رضا کشیده بر رخ خواهر غم برادر را فقط نه اینکه برادر برای او پدر است همان که برده دل بی قرار دختر را یکی به طوس غریب است و دیگری ساوه کشیده دست فلک عکس هجر دیگر را شده است حب علی علت غریبی شان شدند وارث جرمی که کشت مادر را همان کبوتر زخمی که پشت در افتاد برای حفظ ولی داد از کفش پر را همان که خورد لگد از حرامزاده ی پست ولی نکرد رها دست های رهبر را میان جنگ در و سینه میخ شد پیروز شکست آینه ی حق نمای حیدر را همین نبود که، مسمار هم کمک میکرد زمین زدند به ضربی امیر خیبر را نفس اسیر قفس شد میان سینه تنگ که آخر این نفس تنگ کشت کوثر را...
. به آرزوی وصال برادرش نرسید کسی به داد دل درد پرورش نرسید رواست گریه کند در مصیبتش یعقوب چرا که فصل جدایی به آخرش نرسید تمام هم و غمش دوری از برادر بود چه خوب شد که بلایی به دلبرش نرسید تن برادر او زیر پای مرکب نیست کسی برای جدا کردن سرش نرسید نه دست هیچکسی خورد بر محاسن او نه پای هیچکسی روی پیکرش نرسید امان ز کرببلا و غروب و گودالش به گوش هیچکسی داد مادرش نرسید برای عمه ی سادات این میان سهمی بغیر بوسه به رگهای حنجرش نرسید...
باز در سینه غمی هست عیان خواهد شد گلی از گلشن سادات خزان خواهد شد او غریب است و به امید رضا آمده است دل خواهر به برادر نگران خواهد شد از غم دوری رخسار تو گریان شده ام هم به شوقت به خدا راهی ایران شده ام غم هجران تو آشفته و بیمارم کرد باعث رنج و غم و محنت بسیارم کرد همه ی آرزویم دیدن رخسار تو بود در وطن مضطرب و بی کس و بی یارم کرد خواهرت دل نگران است کجائی آقا به رهت منتظرم تا که بیائی آقا ای همه صبر و قرارم دل من تنگ شده خسته از این همه نامردی و نیرنگ شده جمع سادات در این قافله مشتاق تواند کربلا در نظرم تازه شده جنگ شده مردم این جا به علی دوستی عادت دارند و به سادات عنایات و ارادت دارند پیش چشمان ترم باغ گلی پرپر شد کوهی از غم به خدا همدم این خواهر شد جمعی از همسفرانم که ز پا افتادند زین مصیبت به خدا دیده ی زهرا تر شد شکر لله که به ما هیچ جسارت نشده معجری از سر این قافله ات کم نشده اهل قم آمده و عرض ارادت کردند با چه لطفی به من خسته محبت کردند همچو مادر که به فرزند دهد دلداری لطف کردند به ما جمله عنایت کردند شهر قم در هیجان است که گوهر دارد عطری از باغ گل موسی جعفر دارد دیده بگشا و ببین حضرت دلدار آمد غم به دل راه مده مونس و غمخوار آمد خیز و بنگر که رضا آمده نزدت بی بی چون طبیبی که به بالین تو بیمار آمد دیده بگشا و ببین لاله ی خوش بو آمد نور باران شده قم ضامن آهو آمد شعر این جا که رسید من ز نوا افتادم مات و مبهوت شدم یاد شما افتادم دل سفر کرد به بین الحرمینت ارباب یاد غم های شه کرب و بلا افتادم خواهری آمد و از غم به دلش شیون و شین قد او خم وَ ذکر لب او بود حسین
با روی سیاه و بار سنگین گناه با خجلت و شرمساری و حال تباه در حضرت معصومه گزیدیم پناه یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
 در عمر خود ای دختر موسی ابن جعفر گویا به غیر غم خوشی دیگر ندیدی شوق زیارت داشتی در دل ولی حیف روی برادر را تو در آخر ندیدی هرچند هم چون لاله ای برگ و برت سوخت اما دگر باغ گلی پرپر ندیدی هرچند دوری رضا قلب تو آزرد اما دگر جسم ورا بی سر ندیدی وقتی که در قم آمدی ای دخت زهرا از احترام و عزتت کمتر ندیدی اینجا تو شمع و مردمش پروانه تو اینجا به دورت لشگری کافر ندیدی اینجا تو را کی بر سر بازار بردند اینجا دگر بر روی نی ها سر ندیدی اینجا زنان قم دورت را گرفتند اینجا تو یک لحظه غم معجر ندیدی گل ریختند اینجا به روی محمل تو روی سر خود سنگ و خاکستر ندیدی
از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم مثل زینب خسته و‌ مغموم و ‌مضطر هم که بود اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛ در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود ... مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود مثل زینب بود دختر بود اما باز هم شاهد غم های مادر در مصاف در نبود گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود .
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی هم‌چون شب قدر، قدر نامعلومی قم با تو مدینهٔ ولایت شده است تو، فاطمهٔ‌ چهارده معصومی ........ یافاطمه اشفعی لنا فی‌الدنیا یافاطمه اشفعی لنا فی‌العقبا یافاطمه اشفعی لنا فی‌الجنه (یعنی داری هوای ما را همه‌جا...) ...... خوش‌بخت کسی که با تو الفت دارد پیمان محبت و کرامت دارد روحی عاشق، شوق زیارت، دل خوش یعنی، دعوت‌نامه«لیاقت» دارد ...... ای دختر «عصمت» و «ولی‌الحسنات» بانوی کریمه، گنج لطف و برکات یا ایتهاالفاطمةالمعصومه تقدیم به محضرت هزاران صلوات...