#محضر او ...
محضر او نباید از دردِ
دوری و درد هجر صحبت کرد
مثل پروانه ای که سوخت ولی
ادب عشق را رعایت کرد
به زلیخایی من و عشقم
چقدر روزگار تهمت زد
من از این روزگار دلگیرم
روزگاری که بد قضاوت کرد
درد_محبوب درد نیست عزیز
زخم_معشوق زخم نیست عزیز
درد نه زخم نه زلیخا را
حرف مردم فقط اذیت کرد
آه کنعانیان یوسف خواه
کاروان را به راه بیندازید
وصل در این دیار ممکن نیست
باید از این دیار هجرت کرد
هر کسی پند می دهد ما را
یا که طفل است یا که بی عقل است
وقت خود را فقط هدر داده ست
هر که دیوانه را نصیحت کرد
کیست دنبال یار آن کس که
کیست شب زنده دار آن کس که
در سحر هر چه را به دست آورد
بین اهل قبور قسمت کرد
از مقام عدم گذشت و سپس
در مقام وجود پای گذاشت
هرکه در بارگاه آل علی
با تمام وجود خدمت کرد
دیگران هرچه هم شدند ولی
من هنوزم سگ نجف هستم
نه به اصحاب کهف بلکه خدا
به سگ کهف هم عنایت کرد
نیمه شب گریه ای اگر داری
قیمتش را ز اهل گریه بپرس
حیف و میلش نکن پی حاجت
با همان می شود شفاعت کرد
گریه کن های سیدالشهدا
همه از زمره ی شهیدانند
هیچ محتاج غسل میت نیست
آنکه با خون دل طهارت کرد
#علی_اکبرلطیفیان
۲
چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی
چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی
شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد
بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی
توکل بر توسل کن توسل بر توکل کن
در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی
اگر تا شام می خندی اگر تا صبح می خوابی
تو از مردن چه می فهمی تو از برزخ چه می دانی
خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا
مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی
نیاز مستمندان را بنه بر دیده ی منت
مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی
اگر آشفته ات کردند یعنی لایق وصلی
به او نزدیک تر هستی زمانی که پریشانی
من و پروانه در آغوش هم تا صبح می سوزیم
که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی
مرا هر وقت می دیدی گریبان پاره می دیدی
از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی
به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه
بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی
به جز تو جور عاشق را کسی گردن نمی گیرد
خطایش را زلیخا کرد یوسف گشت زندانی
اگر چه گریه ی هجران ، شکسته می کند ما را
ولی از آب پیشانی است بهتر چین پیشانی
به لطف گریه کار طفل بهتر راه می افتد
چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی
گره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد
نمی آید به کار این گره ها هیچ دندانی
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد
گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی
پشیمان می شود آن که برای تو نمی میرد
” چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی “
در باغ شهادت را به آه نیمه شب وا کن
اگر خون جگر خوردی تو هم جزو شهیدانی
خبر داری که تو رفتی، به کوچه گردی افتادم
به من از توفقط هجران رسید آنهم چه هجرانی
همه با دامن آتش گرفته رو به گودالند
عجب شام غریبانی عجب شام غریبانی
سر پیراهن تو گریه ی ما را در آوردند
میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی ؟
#علی_اکبرلطیفیان
۱
ای که از کودکی ام پای غمت پیر شدم
بر درِ خانه ی تو بسته به زنجیر شدم
من که با چای تو یک عمر نمک گیر شدم
جز تو از عالم و آدم به خدا سیر شدم
به امیدی که جوابم بدهی آمده ام
جرعه ای از مِی نابم بدهی آمده ام
از ره دور طواف حرمت را عشق است
هروله کردنِ پای علمت را عشق است
تا ابد لطف و صفا و کرمت را عشق است
گریه ی روز و شبم پای غمت را عشق است
یک نظر کن که دلم از نگهت مست شود
یا که دلبسته ی آن ساقیِ بی دست شود
#روحالهگائینی
#یازهراسلام_الله_علیها
لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِالزّهرا، نمیدانم
شب قدر است او یا لیلةُ الٳسری نمیدانم
من از سُبّوح و از قدّوس گفتنهای یک انسان
به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمیدانم
رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی
اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمیدانم
من از إنسیّه و حوریّه میفهمم عباراتی
ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمیدانم
امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا "
وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمیدانم
نمیبود آفرینش هم علی را، هم محمّد را
حدیث قدسی لولاک را اصلا نمیدانم
"به بوی نافهای کآخر صبا زان طرّه بگشاید"
چه خون افتاد در دلها و محملها،نمیدانم
بجز این است که عکس کسی در آب افتادهاست؟
وگرنه تشنه ماندن بر لب دریا... نمیدانم
کنار خانهی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب
دلیل اینهمه بلوا و غوغا را نمیدانم
دلیل خلقت است او، معنی "عجّل وَفاتی" را
به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمیدانم
شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم
شبانه غسل دادن را علی حتی... نمیدانم
چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد
خداوندا خداوندا خداوندا نمیدانم
ندانمهای بسیار است در صدّیقهی کبری
نمیدانم نمیباید بدانم یا نمیدانم!
شاعر: #مهدی_جهاندار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش
تعظیم کرده اند ائمه مقابلش
روح الامین در اوج تعالی و قرب خود
شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش
جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود
پیراهن عروسی خود را به سائلش
او را خدا به مصحف خود مدح کرده است
این شعرهای ما که ندارند قابلش
بوسه به دست اُم ابیها زدن شده
بالاترین مقام نبی در فضائلش
مشمول رحمت است کنار پل صراط
هر کس دعای حضرت زهراست شاملش
وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد
تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش
افتاد درب سوخته روی گل علی
تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش
جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد
تغییر کرده بود ز بس که شمایلش
باری شبیه شیشه، زمان شکستنش
تحمیل می کند چه غمی را به حاملش
#محمد_جواد_شیرازی
#فراق
#بعدازشهادت
با تو بوده فقط علی مأنوس
از فراق تو میخورم افسوس
ای امید تمام زندگی ام
بی تو از زندگی شدم مأیوس
ماه من بودی و نداشت شبم
احتیاجی به سوسوی فانوس
بر سر قبر تو عزیز دلم
ناله در سینه می شود محبوس
کاش می گفتی از چه رو حسنت
خوابهایش پر است از کابوس
چشم خونین تو مرا کشته
بشکند کاش دست آن منحوس
حق بده این چنین شوم بی تاب
می کشد مرد را غم ناموس
#ابوذررییس_میرزایی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شب بود و از خونگریههایش ماه میسوخت
عکس علی در چاه بود و چاه میسوخت
تنهاست...، دارد میکشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه میسوخت
از بسکه آتش داشت در سینه عرق داشت
میخواست تا آهی کشد که آه میسوخت
تنها خیالی را میانِ خانه میشست
طوری که پیش او رسولالله میسوخت
اسما بریز آب روان باید بشوید
آن خانمی را که در آن درگاه میسوخت
عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان
از بسکه با اُماه یا اُماه میسوخت
در بینِ دندان آستین را داشت زینب
خود را حسینش گاه میزد گاه میسوخت
دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار
از زخمهای همسری همراه میسوخت
دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ...
میزد نفُس میگفت: یافتاح میسوخت
خون میچکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت
در زیر کوهِ داغ گویا کاه میسوخت
از علقمه هم آب را میبُرد عباس
در بین گهواره لبی جانکاه میسوخت
با مَشک، سقا در میان راه میریخت
بی آب سقا در میان راه میسوخت
با سر عمو اُفتاد زهرا بود و میدید
در شعله زُلفِ خیمههای شاه میسوخت
آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی
گیسوی طفلی رو به قربانگاه میسوخت
وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه
زینب تمام راه با این ماه میسوخت
#حسن_لطفی
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#غسل_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#شام_غریبان_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#غربت_امیرالمؤمنین علیه السلام
#براي_شستن_تو_از_كجا_شروع_كنم
ز گيسُوانِ سرت يا ز پا شروع كنم
ز جاي سيليِ آن بي حيا شروع كنم ؟
وَ يا ز پهلوي تو بي هوا شروع كنم
كنار پيكر تو دست روي دست زنم
كسي كه خانه شده بر سرش خراب منم
چه خوب شد كه خودت رويِ سوخته شستي
شكافِ گوشة ابروي سوخته شستي
به احتياط دو پهلوي سوخته شستي
گره به روي گرهِ مويِ سوخته شستي
ولي هنوز عجب كار دارد اين بدنت
چه گريه دار شده در تن تو پيرُهنت
شبيه كعبه كنم ، فاطمه ، تنِ تو طواف
ز شعله مويِ سرت تاب خورده مثل كلاف
چگونه چينِ تنِ سوخته نمايم صاف
رسيده دست علي عاقبت به جاي غلاف
ز دستهاي يدالله ظرف آب افتاد
به ياد چادر خاكي ابوتراب افتاد
به پيش چشم يتيمان تنِ تو مي شويم
من آخرين نفس این سيبِ سوخته مي بويم
زِ زير پيرُهنت پيكر تو مي جويم
شكايتت به پدر وقتِ دفن، مي گويم
نگفتي عاقبت آمد چه بر سرت زهرا
چه كرده داغيِ مسمار با پرت زهرا
يتيم هاي تو را دورِ تو صدا كردم
كبوتران حرم را ز غم رها كردم
همينكه دخترت از پيكرت جدا كردم
قسم به جان حسين ، ياد كربلا كردم
پس از تو زخم دلِ دخترت نمك نزدند
به دخترانِ عزادار تو كتك نزدند
به كربلا همه بعد از بريدن سرها
به خيمه حمله نمودند سوي دخترها
چه تنگ شد وسط گير و دار؛ معبرها
به دست لشگريان تكّه هایِ معجرها
ميانِ تكِّه ی معجر چقدر گيسو بود
تمام دختركان دستشان به پهلو بود
#قاسم_نعمتی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
باورش سخت است یک زن را چهل نامرد مرد
بر در خانه به جرم با علی بودن زدند
باورش سخت است اما عاشقان باور کنید
ناجوانمردنه زهرا را در آن برزن زدند
مرتضی می دید زهرا را به کوچه عده ای
با غلاف و تازیانه تا دم مردن زدند
برگ های صفحه تاریخ هم شرمنده اند
که در اینجا تازیانه بر تن یک زن زدند
باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت
باغبان می دید که آتش بر آن خرمن زدن
یاس باغ مصطفی تاب فشار در نداشت
بر تنش اما نشان با میخی از آهن زدند
فاطمه در پشت در امداد از فضه گرفت
وای من بر پهلوی بانوی آبستن زدند
#مجیدرجبی
#ایام_بعدازشهادت_حضرت_ زهرا(س)
همسری سر به راه را کشتند
بانویی بی پناه را کشتند
کینه جویان تیره دل آخر
روشنی پگاه را کشتند
"جبت" و "طاغوت" عصمت اللهِ
بری از اشتباه را کشتند
دست شان که به مسندش نرسید
صاحب جایگاه را کشتند
در نبود مدافعان حرم
والی بارگاه را کشتند
غیرِ خوبی از او ندید کسی
خانمی خیرخواه را کشتند
کوچه های مدینه آرام است
بانی اشک و آه را کشتند
یک تنه لشگر علی شده بود
یک به یک آن سپاه را کشتند
همه پشت و پناه مولا بود
حضرت تکیه گاه را کشتند
جلوی شوهرش چهل نامرد
مادری پا به ماه را کشتند
#علیرضاخاکساری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بعدازشهادت
#غزل
قاری حسین(ع) و گریه کنِ فاطمه(س)؛ خداست
در خانهٔ علی(ع) چه عزاخانه ای به پاست
جانم فدایِ مجلسِ ختمی غریب که
مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست
حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده
با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست
شاید حسن(ع) به زینبِ(س)آشفته حال گفت:
گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست
در شهر؛ یک نفر به علی(ع) تسلیت نگفت
این رسم ناسپاسیِ دنیایِ بی وفاست
زهرا(س) کجاست؟! تا که ببیند هنوز هم
ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتضاست(ع)
حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این*
سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی(ع) کجاست؟!
مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب
مادر که نیست، خانه نفس-گیر و بی صفاست
عالم عزا گرفته برایش ولی بدان
صدّیقة الشهیده؛ عزادارِ نینواست
قلبش هنوز میشود آرام با حسین(ع)
آرامگاهِ مادرِ سادات؛ کربلاست
هر روزِ هفته؛ بر لبِ گودالِ قتلگاه
گریانِ پیکری ست که مابینِ بوریاست!
#مرضیه_عاطفی
#لعن_الله_قاتلیک_وظالمیک_یا #فاطمةالزهراء
[آجرک الله یا ابالحسن فی مصیبة الزهراء]
*اتقرب إلى الله بالبرائة من أعدائها و اللعنةِ علیهم*
#تقدیم_به_حضرت_ابوطالب
#وحضرت_فاطمه_بنت_اسد
#علیهماالسلام :
ای مُهرِ مِهرِ واجبت رمز سعادت یا علی
ای آیت عظمای حق روح عبادت یا علی
با لطف زهرا گفتم از روز ولادت یا علی:
لعنت بر آنکه زد شرر بر حاصل دنیای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
ای مقتدای انبیاء جانم به قربانت علی
در شهر پیغمبرچرا شدبسته دستانت علی
محسن فدا شد پشتِ در،در پیش چشمانت علی
نیلی شد از دست جفا آن ماه بیهمتای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
ای جانشین مصطفی نور ِصحیفه یا علی
کشتند زهرای تو را اهل سقیفه یا علی
لعنت بر آنها میکنم طبق وظیفه یا علی
نفرینِ زهرا تا ابد بر تک تکِ اعدای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
زهرای تو از پیش تو رفت و نیامد یا علی
جان بر لبت آمد ز غم ای جان احمد یا علی
دیگر تو بی یاور شدی یارِ محمد یا علی
ای وای از این غربت و اِی وای از غمهای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
ای کوه افتادی زمین از غصه کوثر علی
از دفن زهرایت بگو ای فاتح خیبر علی
از خاک بیرون آمده دستان پیغمبر علی
تا در بغل گیرد مگر او یاسِ دل آرایِ تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
آن شب حسن با چشم تر فریاد زد یا فاطمه
با تو حسینِ خون جگر فریاد زد یا فاطمه
بازینبت هم میخِ در فریاد زد یا فاطمه
میگفت حتّی فضّه هم با آه ،از غوغای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
ای آنکه تنها همدم ِعیسی دمِ زهرا شدی
دائم پریشان حالُ از عمر کمِ زهرا شدی
مَردی جوان بودی ولی پیر از غم زهرا شدی
از این مصیبت لرزهها افتاده بر اعضای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
ای در فضیلت یا علی دریا نَمی از آن یَمَت
قلبِ اَبَاالزّهرایِ تو خون شد به یاد ماتمت
ملعونهءجنگ جمل خندید بر اشک غمت
دلشاد شد آن بیحیا از این غمِ عظمای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
نور ِدلِ بنتِ اسَد ای ذکر نابم یا علی
در بارگاه ِقُدس تو من هم ترابم یا علی
یا سیّدی ای شافع روز حسابم یا علی
دارم امید مرحمت آن روز بر بابای تو
[*بیزار هستم یا علی از قاتل زهرای تو*]
شهادت حضرت صدّیقهءکبری
۱۴۴۶
#فروتن
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها_مدح_شهادت
ما فوق جنت است محل اقامتم
و آن کمترین جزای دل پرشهامتم
دخت رسالت هستم و کفو ولایتم
ریحانه النبی ام و مام امامتم
من اُسوه ی حیا ام و از کور هم حیا
باشد نشان عصمت و عفت علامتم
شام عروسی ام چو به سائل کنم عطا
رخت عروسی ام بُوَد این از کرامتم
چون کوه استوارم و غمخوار مرتضی
هم مظهر صلابت و هم استقامتم
یاس سفید بودم و نیلی ست صورتم
خم گشته از جفا و ستم سروِ قامتم
بین جدار و درب، من و محسنم فدا
این بوده بهر یاری دینم غرامتم
از بهر آنکه هیچ نبینم غم علی
جوری نمود کرده ام گویا سلامتم
سوگند میخورم که به یاری دین حق
هرگز نبود و نیست و نَبوَد ندامتم
روز جزا دو دست علمدار کربلا
همراه راس پاک حسین ست رایتم
گیرند خلق رشته ی خاکی چادرم
من فاطمه شفیعه ی روز قیامتم
#جواد_کریم_زاده
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
وقتی به ذرهاش نظری بوتراب کرد
رفت آسمان و کار همان آفتاب کرد
از شاهزادگیست کنیزی به صرفهتر
تا از طریق عشق حساب و کتاب کرد
مشغول خرد کردن بار گناه بود
تا گندمی برای بتول آسیاب کرد
آب وضوی فاطمه را بر دهان کشید
در گوشهی حیاط که میل شراب کرد
خود را در این قیاس به سلمان رساندهبود
حیدر چنانچه فِضّتنایش خطاب کرد
حق در نزول سورهی انسان پس از سه روز
او را ز خانوادهی مولا حساب کرد
یک عمر دشمنان خدا را نه با گزاف
با آیههای مصحف قرآن عتاب کرد
مانند سیر و سرکه دلش جوش میزدهست
با فضةُ خُذینیِ بانو شتاب کرد
تکلیف داشت تا برود پشت در ولی
وقتی که رفت ، قلب علی را کباب کرد
#سید_امیرحسین_موسوی
⚫️ وَ صَارَتْ كَالْخيال ... 🍂
از ماهِ تمامِ من هِلالی مانده
از زندگیام فرضِ محالی مانده
در بیداری خوابِ تو را میبینم
خوابیدهای و از تو خیالی مانده
#ناحلةالجسم
#رضا_قاسمی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
رفتی و دل من شده بیت الحزن تو
گردیده سیه پوش محیط محن تو
جزناله، نوایی زدل باغ نیاید
غرق غم واندوه و الم شد چمن تو
ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن
فریاد برآورده نگاه حسن تو
چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است
ازضربت گلچین ستمگر به تن تو
از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا
این زخم گل انداخته برپیرهن تو
افکنده شراره به دل وجان ملائک
دستی که برون شد زحجاب کفن تو
تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم
حجمی که نمانده است برای بدن تو
پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت
من شمع صفت سوختم از سوختن تو
ازمرحمت دم به دم توست «وفایی»
گوید به همه خلق جهان گر سخن تو
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #دوبیتی
صلات من قيام من تو هستي
فقط ختم كلام من تو هستي
سلامم بي جواب مونده تو كوچه
جواب هر سلام من تو هستي...
#محسن_صرامی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
کرده خدا بهشت را خلق برای فاطمه
بوی بهشت نشنوی جز به ولای فاطمه
منطق لال من کجا مدح و ثنای وی کجا
کرده خدای لم یزل مدح و ثنای فاطمه
خلقت کائینات را پنج نفر که علتند
کیست میان پنج تن رکن، سوای فاطمه
جمله بنام فاطمه کرده خدا معرفی
معتبر است این سخن، قول خدای فاطمه
فاطمه است و باب او فاطمه است و شوهرش
فاطمه است و آل او، آل عبای فاطمه
از رخ تابناک او منفعل است آفتاب
منفعلم بگویم از شرم و حیای فاطمه
معنی لفظ کوثر است ام شبیر و شبر است
طاهره و مطهره کنیه برای فاطمه
دختر ختم انبیاء همسر شاه اولیاء
چشم امید ما سواء سوی عطای فاطمه
عفت و عصمت و شرف از ید قدرت خدا
دوخته جامه ای است بر قد رسای فاطمه
گر خود او نمی شدی جزء عوالم جهان
کون و مکان نمی شدی جزء بهای فاطمه
عقل بسیط کی کند درک جلال و شوکتش
سجده برند قدسایان بر کف پای فاطمه
عرض صراط می شود پهن تر از درازیش
وصل شود اگر بدو تار ردای فاطمه
گفته نبی ابطحی علت غائی جهان
جان من و جهانیان باد فدای فاطمه
جسم من است فاطمه، روح من است فاطمه
باعث رنجشمم بود رنج و اذای فاطمه
مهر خدا است مهر او، قهر خداست قهر او
علت لطف لم یزل لطف و رضای فاطمه
گر بتو(سعدی زمان)خود نکند عنایتی
کی بودت لیاقتی بهر رثای فاطمه
یافته است از او بهاء عزت و رفعت و شرف
قدر و شرافتش شده درد و بلای فاطمه
صورت حور او کجا سیلی ملحدی کجا
گشته کبود صورت ماه لقای فاطمه
#سیدرضا_حسینی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
باز هم امن یجیب ِ طفل مضطر شد بلند
نافله خواندی نشسته آه حیدر شد بلند
باز هم از خواب ، امشب مثل هر شب فاطمه
مجتبی با وای مادر ، وای مادر شد بلند
چشم بر هم زد علی و دید شد نقش ِ بر آب
دلخوشی هایش همه ، آتش که از در شد بلند
بر زمین افتادنت اصلا تماشایی نبود
ای کسی که پیش تو پیمبر شد بلند
از مسلمانی ِ اینها و غریبی ِ علی
داد و بیداد یهودی های خیبر شد بلند
آه ای هم صحبت روح الامین ، من را ببخش
پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند
جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر
باز هم از ماذنه الله اکبر شد بلند
از گلویت آب خوش پایین نرفته باز هم
های هایت یاد این مظلوم ِ بی سر شد بلند
فاطمه می بینمت روز دهم وقتی حسین
ناله ی هل من معینش زیر خنجر شد بلند
#محمدحسین_رحیمیان
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من
سیلی و انسیه الحورای من ای وای من
خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه
سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من
آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا
لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من
ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت
تار شد خورشید مهسیمای من ای وای من
در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست
خورد با صورت زمین طوبای(زهرای) من ای وای من
کشتن یک زن ، چهل نامرد میخواهد مگر؟!
داد از بی رحمی اعدای من ای وای من
کینه از من داشتند و همسرم را میزدند
فاطمه افتاد از پا ، پای من ای وای من
بشکند دست مغیره دست یارم را شکست
پیش چشم زینب کبرای من ای وای من
میکشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام
قتلگاه همسر تنهای من ای وای من
فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد
رفت دیگر خنده از لبهای من ای وای من
بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در
وای من ای وای من ای وای من ای وای من
#عبدالحسین
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#تبری
ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها
قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها!
کسی که دستگیر انبیا بوده ست از آغاز
کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها
چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله
نشسته روبه روی ذوالفقار خود یلی تنها
شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع!
دریغا! گوشه مسجد نشسته افضلی تنها!
پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی
همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها
چه میگویی برادر جان علی تنهاست بی مردم
درست این است که هستند مردم بی علی تنها!
#محسن_عربخالقی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
دوباره شب شد و سردرد دارد
بميرم مادرم سر درد دارد
شنيدم در قنوت وتر ميگفت
خدايا مرگ كمتر درد دارد
بر اين سوره بيا و دست مگذار
كه آيه آيه كوثر درد دارد
ز اشك باغبان پرسيدم و گفت
نگاه ياس پرپر درد دارد
گذشت و عصر عاشورا چشيدم
غلاف و دست كافر درد دارد
#محسن_عربخالقی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
یاری ز که جوید؟ دل من یار ندارد
یک مِحرم و یک راز نگهدار ندارد
با دیدن سوز دل من در چمن و باغ
با داغِ دلِ لاله کسی کار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیافتد
یوسف که در این شهر، خریدار ندارد
از گریۀ پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
در گلشن آتش زدۀ عصمت و ایثار
پرپر شدنِ غنچه که انکار ندارد
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #عامیانه
این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربهزیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی
اشکای چشم حسن فدا سرت
زخم رو گونه ی من فدا سرت
حاضرم پای تو جونمم بدم
حالا یه سیلی زدن..،فدا سرت
شهرمون مثل غروبه..،دلگیره
دل تو به داغ غربت اسیره
تا میبیننت راهو کج می کنن
الهی فاطمه واست بمیره
مگه میشه غصه ی تو رو نخورد
مگه میشه پای گریه هات نمرد
تو همین که حس نکردی..،بَسَّمه
چه فشاری در به دنده هام آوُرد
گره خورده سرنوشتمون به غم
عُمر باهم بودنِ ما شده کم
لحظهای که میخ به پهلوهام گرفت
داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم...
طاقت یه ذره گرما ندارم
دوس دارم که راه برم..،پا ندارم
موی زینبت پریشونه هنوز
برا شونه کردنش نا ندارم
گریه هام گریه ی پیوسته شدن
راه آه و ناله هام بسته شدن
دعا کن همین روزا..، زود بمیرم
در و همسایه دیگه خسته شدن
ای عزیزدلم ، ای همه کَسَم!
دم آخری بُریده نفسم
هوای حسینمونو داشته باش...
برا خشکیِ لبش دلواپسم
یه روزی میرسه تشنه میموونه
بدنِ بی رمقش ناتوونه
اِنقَدَر با نیزه ها میزننش
روی پاش میخواد پا شه..،نمیتونه
مُشتی بی حیا ولش نمی کنن
پیرا با عصا ولش نمی کنن
بدنش با خاک یکی میشه..،علی!
نعل مرکبا ولش نمی کنن
#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #امام_حسن #کوچه
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را، نشد
مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش وا شد، نمیگویم چطور
اینقدَر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد
هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هرچه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد...
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری آن قامت بهجز در پای یکتا، تا نشد...
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
#قاسم_صرافان
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
نوری که هیچ می نگرد ماهتاب را
در سایهاش پناه دهد آفتاب را
زهراست کوثری که به آیات روشنش
آب حیات می دهد ام الکتاب را
همسایهٔ قنوتش اگر ما نبودهایم
خرج چه کرده آن نفس مستجاب را
حتی به قیمت پر کاهی نمیخرند
بی التفات فاطمه کوه ثواب را
زهرا که هست غصهٔ محشر برای چه
ای شیعه دور کن ز خود این اضطراب را
روزی که چشم ام ابیها به خواب رفت
از چشم بوتراب گرفتند خواب را
بانو كجاست قبر تو؟ بايد به گور برد
اين پرسش همیشه بدون جواب را
#محمدعلی_بیابانی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار
هر لحظه دردی تازه داغی تازه دارد
در چشم خود غمهای بیاندازه دارد
مثل شبی تیرهست دنیای مقابل
تنها هلالی مانده از آن ماه کامل
گاهی که بر دیوار و در دارد نگاهی
آهی به لب میآورد از درد آهی
لبریز از درد است اما غرق احساس
دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس
آه این نسیم با محبت، مادرانه
دستی کشیده بر سر و بر روی خانه
شرمندۀ احساس او شد خانهداری
با هر نفس آه از در و دیوار جاری
::
شب، نیمهشب، خسته شکسته، مات، مبهوت
دستی به سر میگیرد و دستی به تابوت
از خانه بیرون میرود ناباورانه
جان خودش را میبرد بر روی شانه
خورده گره با گرد غربت سرنوشتش
در خاک پنهان میشود پنهان بهشتش
«نفسی علی...» آه از دل پر درد او آه
«یا لیتها...» آه از دل پر درد او آه
::
این روزها دستی به سمت ذوالفقار است...
#سیدمحمدجواد_شرافت
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #رباعی
در بیت خلیل گلشنش را نزنید
امّید و پناه و مأمنش را نزنید
از من که گذشت ای مدینه اما
دیگر جلوی مرد زنش را نزنید
#وحید_عظیم_پور
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
خُونِ مَظلُوم، تُو را میخوانَد
آهِ مَحرُوم، تُو را میخوانَد
اَشگِ مَعصُوم، تُو را میخواَند
قَلبِ مَغمُوم، تُو را میخوانَد
تُو گُشایَندِهء مُشکِلهایی
تُو شَفابَخشِ هَمِه دِلهایی
دادگاهِ تُو به پا گَردَد کِی؟
حَقَِّ مَظلُوم، اَدا گَردَد کِی؟
خَصمْ مَحکُومِ فَنا گَردَد کِی؟
قامَتِ ظُلم، دُو تا گَردَد کِی؟
تا به کِی فاطِمِه گُویَد پِسَرَم؟
تا کِی اِسلام بِگُویَد پِدَرَم؟
خُونِ رُخسارِ رَسُولِ دُو سَرا
فَرقِ بِشکَافتِهء شِیرِ خُدا
نالِههای شَب و رُوزِ زَهرا
پَرچَمِ سُرخِ شَهِ کَرب و بُلا
هَمِه گُویَند بِیا، مَهدِی جان
بِشنُو نالِهء ما، مَهدِی جان
مامَت، اِی مُنتَقِمِ ثار الله
هَمچِنان ماهِ شَبِ آخَرِ ماه
چِهرِه پِنهان کُند اَز دِیدِهء شاه
تا به رُویَش نَکُنَد شاه، نِگاه
چِه کَسی دِیدِه کِه با حالِ پَرِیش
رُو بِگیرَد زَنِی اَز شُوهَرِ خِویش؟
با خُدا گُفت کِه اِی دادگرَم
مَن کِه مَحرُوم زِ اِرثِ پِدَرَم
مَن کِه دِلخَستِه زِ داغِ پِسَرَم
مَن کِه آزُردِه زِ دِیوار و دَرَم
حَق نَدارَم کِه کُنم نالِه زِ جان
حال، لُطفِی کُن و مَرگَم بِرَسان
خِیز با نَغمِهء ،مادَر مادَر،
رُوی کُن دَر حَرَمِ پِیغَمبَر
اَز دِل خاکَ، تَنِ آن دُو نَفَر
به دَر آور گُو با دِیدِهءتَر
کِه شُما اَز چِه به هَم پِیوَستِید
پَهلُویِ مادَرِ من بِشکَستِید؟
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
بی تو من غم را به این کاشانه دعوت میکنم
روز را با خویش و شب با چاه صحبت میکنم
گاه میگریم کنار آسیاب خانه ات
گاه با دیوار و در ذکر مصیبت میکنم
تو به بابای خودت از غربت من شکوه کن
من هم از بی فاطمه بودن شکایت میکنم
گفتم امشب درد پهلویت اذیت میکند
یک تکان خوردی و گفتی آه عادت میکنم
غصهی همسایههای بی وفایت را نخور
من خودم جای همه از تو عیادت میکنم
از در این خانه بیرون میکشم مسمار را
گرچه یک کم دیر دارم رفع زحمت میکنم
بی تو زهرا جان نماز من فرادا میشود
بی تو در محراب هم احساس غربت میکنم
ای ضریح لطمه خورده میروی از خانه ام
کربلا اما تو را روزی زیارت میکنم
بر سر جسم مقطع ، بین گودال حسین
با بنیَّ های تو ذکر مصیبت میکنم
تو کمک بر رأس های رفته بر نی میکنی
من کمک بر دختران در اسارت میکنم
#وحید_عظیم_پور