eitaa logo
پرتو اشراق
783 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏 حكايت مسلمان شدن کافر به دست (ع) 🌴 شخصی به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت: 👳🏾 من مى توانم خبرهايى از زندگى شما بدهم! 👥 كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مى خواستند و او خبر مى داد و درست مى گفت!!! 👌🏻اين موضوع را به خدمت مبارك (ع) اطلاع دادند كه: شخص بى دين و غير مسلمانى به مدينه آمده و از امور ما خبر مى دهد. 🌹حضرت با او ملاقات كردند و در حضور مردم فرمودند: ❓چه كار كرده اى كه به اين حال رسيده اى كه به پنهان راه پيدا كرده اى؟ 👳🏾 به حضرت عرض كرد: خيلى چيزها را مى خواستم، با خواسته هايم مخالفت كردم و در مقابل خواسته هاى خودم، صبر كردم و آن خواسته ها را دنبال نكردم، اگر چه تلخ و سخت بود!! 🌹حضرت فرمودند: درست است كه چنين دانشى در محدوده رياضت هاى نفسى و مخالفت با خواهش ها نصيب تو شده است. اين مسأله درستى است؛ چون خداى مهربان در اين عالم نيز اجر خوبى احدى را ضايع نمى كند، ولو با خدا نبوده، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند. 🌹 موسى بن جعفر(ع) به آن پيشگو فرمود: در مقابل رياضت ها و صبرى كه كردى، حق است كه چنين پاداشى را به تو بدهند. ❓آيا علاقه دارى مسلمان شوى؟ 👳🏾 گفت: نه، هيچ علاقه اى به مسلمان شدن ندارم! 🌹فرمود: با خواهش نفس مخالفت كن و مسلمان شو، تو كه تمرين مخالفت با هواى نفس دارى، باطن تو مى گويد مسلمان نشو، با اين باطن جهاد كن و مسلمان شو. 👳🏾 به دست موسى بن جعفر(ع) مسلمان شد. 📿 چند روزى كه آداب اسلام را ياد گرفت، كسى آمد به او گفت: 👨🏻 يكى از آن خبرها را از زندگى من به من بده. 👳🏾 هر چه فكر كرد، ديد هيچ خبرى نزد او نيست!! 🌴 به درب خانه موسى بن جعفر(ع) آمد و در زد، گفت: 👳🏾 يابن رسول الله! آن زمانى كه بى دين بودم، مى توانستم خبر از آينده بدهم، اما اكنون كه ديندار شده ام، خبرى نمى توانم بدهم، پس مزد اين ديندارى ما چه شد؟ 🌹حضرت فرمود: دنيا گنجايش مزد شدن تو را ندارد، پاداشى كه مى خواهند به تو بدهند، در اين دنيا نمى توان به تو داد. 👳🏾 گفت: مى كنم تا در قيامت، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگيرم. 🖥 منبع: پایگاه عرفان. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌙 بهترین زمان‌های در چه وقتی است؟ 🌹قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: 🔅دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَاب. 📚 وسائل الشيعة، ج ١٠، ص ٣١٣ به نقل از امالی صدوق. 🌹 (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅دعای شما در ماه ، مستجاب می‌شود. ❓بهترین زمان ها برای دعا کردن در ماه رمضان چه وقتی است؟ 1⃣ استجابت دعای دار قبل از افطار: 🌹 رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅دعای روزه دار هنگام کردنش مستجاب می شود. 📚 بحارالأنوار، ج ٩۶، ص ٣١۵، به نقل از مکارم الاخلاق. 🌷 حضرت (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) از (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: 🔅برای هر روزه دار در هنگام افطار کردنش، یک دعای مستجاب وجود دارد. 🍲 لذا در اولین لقمه، چنین بگو: 🔅بِسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اِغْفِرْ لِي. 📚 بحارالأنوار، ج ٩٨، ص ١۴ به نقل از اقبال الاعمال. 2⃣ استجابت دعا در زمان نمازهای پنج گانه: 🌹 (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅در ماه رمضان، در اوقات ، دست هایتان را برای دعا به سوی خدا بلند کنید، زیرا اوقات نماز، بهترین ساعات می باشند. 🔅خداوند در این اوقات با نظر رحمت به بندگانش می‌نگرد، هنگامیکه با او نجوا می کنند اجابتشان نموده، و هنگامیکه او را ندا می کنند، پاسخ مثبت می دهد و وقتی دعا می کنند، اجابت می نماید. 📚 بحارالأنوار، ج ٩۶، ص ٣۵٧ به نقل از عيون اخبارالرضا (علیه السلام). 💎 توصیه: 🌙🕋 دعای مستجاب خود را در ماه مبارک رمضان، به فرج و سلامتی مولایمان، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) اختصاص دهیم. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💞‌ سهولت عفو (ع) 👳🏻 جَلُودی یکی از افسران مشهور و سخت‌گیر زمان خلافت الرشید نسبت به (ص) بود. 🌴 هنگامی که یکی از فرزندان اهل‌بیت(ع) به نام در مدینه قیام کرد، هارون‌ الرشید به دستور داد که اگر محمد بن‌ جعفر را یافت، او را گردن بزند و خانه‌های آل ابی‌طالب را خراب و جامه‌ها و لباس‌های زنان آن‌ها را غارت کند و هیچ‌ یک از ایشان را رها نکند؛ مگر اینکه چنان ایشان را غارت کرده باشد که فقط یک لباس برای پوشانیدن خود داشته باشند. ⚔ جُلودی با لشکری به آمد و با سواران خود به خانۀ امام رضا(ع) حمله کرد. 🏴 در آن زمان حضرت (ع) وفات یافته بود. 🌹 هنگامی که امام رضا(ع) متوجّه چنین وضعیت اسف‌باری شدند، همۀ زنان و اهل‌بیت خود را در اتاقی جمع کرده و بر درِ خانه ایستادند. 👳🏻 اما جلودی با کمال جسارت رو به حضرت(ع) گفت: من باید داخل این خانه شوم و جامه‌ها و زر و زیور این زنان را از آن‌ها بگیرم؛ زیرا که هارون به من چنین امر کرده است!! 🌹 امام رضا(ع) به او فرمودند: من زر و زیور آن‌ها را برای تو می‌آورم و سوگند یاد می‌کنم که هیچ زر و زیوری برای ایشان نمی‌گذارم... 👌 آن حضرت پیوسته از جلودی درخواست و خواهش می‌کردند و سوگند یاد می‌فرمودند؛ تا این‌که بالاخره آن ملعون ساکت شد. 💍 سپس امام رضا(ع) بنا بر وعدۀ خود داخل خانه شده و چیزی برای زنان مظلومه باقی نگذاشتند؛ مگر آنکه همۀ گوشواره‌ها، خلخال‌ها و زیورآلات و جامه‌های ایشان و جمیع آن‌چه را در خانه بود از ایشان گرفتند و به آن بی‌بنیاد دادند. 🐪🐫🐪 پس از آن‌که امام رضا(ع) به مرو منتقل گردیده و [به ظاهر] ولیعهد مأمون شدند، مأمون مجلسی را بر پا نمود و به جلودی و آنان که مرتکب چنین عملی شده بودند، غضب نمود. 🌹در این هنگام امام رضا(ع) [آرام] به مأمون فرمودند: 🔅این مرد پیر را به من ببخش! ✋مأمون عرض کرد: ای سید من! این همان کس است که نسبت به آل پیامبر و دختران رسول خدا(ص) دست به چپاول و غارت زد. 👳🏻 جلودی به حضرت می‌نگریست و حضرت به اصرار می‌کردند که وی را آزاد کند و از ریختن خون او بگذرد؛ اما جلودی با توجه به سابقه جنایاتش به خاندان حضرت، چنین پنداشت که آن بزرگوار بر قتل او اعانت می‌کند... پس به مأمون گفت: ☝یا امیرالمؤمنین! به حق خدا و به حق خدمتی که بر پدرت رشید کرده‌ام، از تو درخواست می‌کنم که قول این مرد را در حقّ من قبول نکنی!! ✋مأمون عرض کرد: یا اباالحسن(ع) جلودی ردّ قول شما را طلب می‌کند و ما قسم او را قبول می‌کنیم... 👳🏻 پس از آن به جلودی گفت: نه؛ به خدا قسم قول وی را در حق تو قبول نمی‌کنم.... 🗡 پس او را بردند و گردنش را زدند». (۱) 🌹آری! امام رضا(ع)، امام رئوف و مهربان خیرخواه جلودی بود؛ حال‌ آنکه جلودی که فردی بدطینت و خبیث بود، خود را از این مهر و رأفت محروم کرد. 🔺آنچه گذشت، تنها از باب اشاره‌ای بود؛ چرا که در نوشتار حاضر مجالی برای پرداختن همه‌جانبه به فضایل و سجایای اخلاقی معصومین وجود ندارد. 📚 پی نوشت: [۱]. عیون اخبار الرضا ۲ / ۱۶۱؛ بحارالأنوار ۴۹ / ۱۶۴ ـ ۱۶۹، ح ۵. 📔 برگرفته از کتاب اسلام دین آسان نوشته . 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت (س) - {٢} 🌹چند کرامت و حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) از زبان 1⃣ : 🕌 آقای ، از خادمین و ذاکرین اهل‌بیت (ع) نقل می‌کرد: 👶🏻 بچه‌ای دو ساله داشتم که به شدت مریض بود. 🌌 یک شب قرار شد او را نزد دکتر ببریم. چون شب بود و بی موقع، مطب‌ها بسته بود. 🏨 با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان می‌برم. 🕌 شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر (ع) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم. ✋به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمی‌دهی، تو را به پدرت (ع) و به دل پر درد (ع)، از خدا بخواه جنازه من و بچه‌ام را از این حرم بیرون ببرند!! 👶🏻 لحظه‌ای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در این‌باره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم! ⁉ گفت: پس داروهایش کو؟! 👤حرفی برای گفتن نداشتم. برای اینکه دروغی نگفته باشم، حقیقت را گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند. 🛌 همسرم در حالی که گریه می‌کرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: 🌹بلند شو! همسرت آمد و ما بچه‌ات را شفا دادیم. 2⃣ شفای دختری که بود: 🕌 یکی از خادمین حرم مطهر حضرت معصومه (س) به نام آقای می‌گوید: 🎙یک دختر نه ساله که لال مادرزاد و اهل زنجان بود، به همراه مادربزرگش به حرم آورده شد. 👧🏻 معلوم شد که والدین این طفل از دنیا رفته‌اند و مادربزرگش او را از زنجان به قم آورده تا شفایش را از حضرت معصومه (س) بگیرد. 👣 مادر بزرگ پیر، در کنار ایستاده، خطاب به حضرت معصومه (س) می‌گفت: ✋ ای بی بی! این دفعه من به زیارت نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام شفای این دختر را از شما بگیرم. 👌من، تنها سرپرست او هستم. نمی‌دانم اگر بمیرم، سرنوشت این بچه چه می‌شود؟ شما می‌دانید من با چه سختی او را تا اینجا آورده‌ام. 👧🏻 در همین حال که پیرزن با حضرت، درد دل می‌کرد، یک مرتبه دخترک که در کنار ضریح نشسته بود، بلند شد و با زبان ترکی مادربزرگش را صدا کرد!! 🕌 پیرزن با یک دنیا خوشحالی او را در آغوش کشید. خادمان پیرزن و دخترک را نزد بردند. 🚌 تولیت بیست هزار تومان به عنوان کمک هزینه زندگی به آن پیرزن هدیه داد و بلیت مسافرت برای آنها تهیه کرد و آنها با خوشحالی به زادگاه خود بازگشتند. 3⃣ : 🎙آقای یکی از خدمتگزاران حرم مطهر می‌گوید: 👦🏻 روزی پسر بچه فلجی را به حرم آوردند که چشمش کاملاً مچاله شده بود. 🕌 یک ساعت در حرم خوابید. وقت ظهر بود. در بین نماز صدای فریاد بلندی شنیده شد. بعد از نماز معلوم شد صدای همان بچه است که شفا یافته و در میان صفوف نمازگزاران به دنبال پدر و مادرش می‌گردد!! 👕👖 آنها را به هم رساندیم، بعد به تن آن پسر لباس نو پوشاندیم و آنها را از دست جمعیتی که دوره‌شان کرده بود، نجات دادیم. 🖥 منبع: پرتال جامع کریمه. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ جواب شش سؤال و شفای درد پا 👳🏻 از جمله کسانی بود که بر امامت حضرت (علیهما السلام) توقّف کرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت! 👌او حکایت کند: روزی به همراه پدرم نزد (علیه السلام) رفتیم و پدرم هفت سؤال مطرح کرد که حضرت شش تای آن ها را پاسخ فرمود. 🗓 پس از گذشت مدّتی از این جریان، من با خود گفتم: همان سؤال ها را از فرزندش، (علیه السلام) می پرسم، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نیز امام و حجّت خدا می باشد. 👳🏻چون نزد ایشان آمدم و سؤال ها را مطرح کردم، همانند پدرش، امام کاظم علیه السلام - حتّی بدون تفاوت در یک حرف - پاسخ داد و از جواب هفتمین سؤال خودداری نمود!! 🌹و هنگامی که خواستم از محضرش خداحافظی کنم، فرمود: 🔅هر یک از و پیروان ما در این دنیا به نوعی گرفتار و دچار مشکلات هستند؛ پس اگر صبر و شکیبائی از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهید به آن ها عطا می نماید. 💭 و من در این فکر فرو رفتم که این سخن به چه مناسبتی بیان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع کردم. 👣 بعد از مدّتی به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار می داد تا آن که به حجّ خانه خدا رفتم و (علیه السلام) را ملاقات کردم و از شدّت درد و ناراحتی پا سخن گفتم و تقاضا کردم دعائی را برای شفا و بهبودی آن بخواند؛ و پای خود را جلوی حضرت دراز کردم، فرمود: 🔅این پا، ناراحتی ندارد، آن پایت را بیاور. 👳🏻 وقتی پای دیگر خود را دراز کردم، حضرت دعائی خواند و لحظاتی بعد، به طور کلّی درد و ناراحتی پایم برطرف شد. 📚 بحارالأنوار: ج ۴٩، ص ۶٧، ح ٨٨. 📔اثبات الهداة، ج ٣، ص ٢۴٨، ح ٧. 📗 چهل داستان و چهل از امام رضا علیه السلام، عبداللّه صالحی 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {۴} 💘 جزای بد گمانی بشوهر!! 👳🏻 حکایت کند: 🌴 روزی با عدّه ای به منزل حضرت (علیهما السلام) وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم. ⏳پس از لحظاتی، زنی را که صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند که او را معالجه نماید!! 👤 (علیه السلام) دست راست مبارک خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. 🌹سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: ‼مواظب باش بعد از این مرتکب چنین خلافی نشوی!! 👥👥 افراد در مجلس سئوال کردند: یا ابن رسول اللَّه! این زن چه کار خلافی را انجام داده، که دجار این عقاب شده است؟ 🌹امام (علیه السلام) فرمود: 🔅نباید راز او فاش گردد، مگر آن که خودش مطرح کند. ⁉ هنگامی که از زن سئوال شد که چه عملی انجام داده بودی؟! گفت: ☝شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یک منزل هستیم، در حالی که هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم؛ شوهرم حرکت کرد و رفت، من گمان کردم پیش آن همسرش رفته است، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می کنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت. 🔥و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارک مولایم، آن عقاب برطرف شد و توبه کردم. 📚 تفسیر عیّاشی، ج ٢، ص ٢٠۵. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۳۹، ح ۱۵. 📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۲۰۱، ح ۹۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹من همچون اصحاب کهف در آستانه مزار (ع) زانو زده ام 🔺 که خود بزرگ فیلسوف، منجم، ادیب، فقیه و ریاضیدان جهان اسلام است، وقتی خود را در آستانه مرگ می بیند، وصیت می نماید که مرا از جوار باب الحوائج، (ع) بیرون نبرید و در آن حرم شریف دفن نمایید و برای احترام به مقام آن امام بزرگوار، هیچ یک از القاب مرسوم «آیت الله، علامه و...» بر قبرم ننویسید بلکه این آیه قرآن «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید» را بنویسید. 📖 این آیه که مربوط به داستان در قرآن است، نشان از فهم و درک خواجه نصیرالدین است که می گوید: «من همچون سگ اصحاب کهف در آستانه مزار امامین کاظمین(ع) زانو زده ام». 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🌹 (ع) می فرمایند: ⏳یک چهارم از عمرت را خوش بگذران، اما نه در حرام خدا چون گناه، قاتل روح است ولی از لذات مشروع، خودت را محروم نکن. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🐫🐪 با هزار زحمت آمده بود دیدن امامش. 🌴 مولایش، نشسته بود روی تکه ای حصیر. 🕳️ مقابل امام قبری حفر کرده بودند! 👳🏻‍♂️ به گریه افتاد از تماشای این اوضاع. 🌷 حجّت خدا، فرمود: نترس! این ها زیانی به ما نخواهند رساند. ✋🏻 عرض کرد: حدیثی شنیده ام، از جدّتان رسول خدا؛ معنی اش را ولی نمی دانم. مراد پیامبر چه بود، وقتی که فرموده: «با ایام دشمنی نکنید!» 🌷 (علیه السلام) فرمود: 🔅تا وقتی که آسمان ها و زمین برپاست، مراد از ایام ما اهل بیت هستیم! 🗓️ ، نام (صلی الله علیه وآله) است. 🗓️ ، ، 🗓️ ، و ، 🗓️ ، ، و و . 🗓️ ، و و و من! 🗓️ و ، فرزندم حسن؛ 🗓️ اما ، نام فرزندِ فرزند من است. ✊🏻 حق خواهان گرد او جمع می شوند. ⚖️ خدا با او لبریزِ عدل و داد می کند، زمین پر از جور و ستم شده را. ⏳ معنای ایام در کلام رسول خدا این است و جز این نیست. 🔥 با این خاندان دشمنی نکنید، تا در قیامت دشمن شما نباشند! 📚 كمال الدين ج‏ ۲، ص ۳۸۲.
🗓️ شروع با توسل به باب الحوائج (علیه السلام) 🤲🏻 طریقه خواندن امام موسی کاظم (علیه السلام) 🏴 این‌ نماز که روز شهادت امام همزمان با آغاز سال شمسی هست رو سعى كنيد بخوانيد. نماز (ع) بسیار مجرّب برای حوائج است. 🔰 طریقه خواندن نماز: 📿 دو رکعت نماز که در هر رکعت یک بار حمد و ۱۲ مرتبه توحید می خوانی، بعد از سلام نماز صد «صلوات» می فرستی و به روح (ع) هدیه می کنی. 📿 بعد به سجده می روی و می گویی: 🤲🏻 اَللهمَّ بِحقِ المَسجونِ بِسِجنِ هارون أِقضي حاجَتي (۱۲ مرتبه) 📿 دعای بعد از نماز: 🤲🏻 «إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فرانتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يا مُفَرِّجَ كُرْبَتِي». 🤲🏻«وَ يا قاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ». 🤲🏻 سپس حاجت خود را می طلبی و به حول و قوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاءالله حاجت روا می شوی. 📿 برای این نماز آثار و برکات فراوانی است، ان شاءالله حاجت روا باشید ما را از دعای خيرتان فراموش نكنيد. 📗 منبع: 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🏴 با توجه به تقارن روز اول سال جدید با سالروز شهادت حضرت باب الحوائج (ع) شایسته است مومنان به احترام آن حضرت، مراسمات جشن و تبریک سال نو را به روزهای بعد موکول نمایند و در حفظ حرمت روز شهادت دقت نموده و در روز شهادت، برای رفع گرفتاری‌ها و بلایا به آن معدن کرامت متوسل شوند. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
📜 🌄 روزها یکی پس از دیگری می آمدند و می رفتند و خورشید عالم افروز به عادت همیشگی اش هر روز از مشرق سر در می آورد و در مغرب غروب می کرد، اما چیزی که او می دید فقط تاریکی سیاه چال بود! 🌗 سال های سال بود که سهم او از روشنایی روز، فقط نور اندک از روزنه کوچکی بود و بس، تنها چیزی که او را زنده نگه داشته بود نور ایمان بود. 🤲🏻 آنجا از رفاه و آسایش و آزادی خبری نبود، اما زمزمه های عاشقانه او در «خلوت خانه تنهایی» و به هنگام راز و نیاز با معبودش روح او را به عالم ملکوت پیوند زده بود و از این دنیای حقیر به عبادت دلخوش کرده بود. 🧕🏻 نور ایمان او دل کنیز زیبا رو - که زندان بان او برای آزار روحی امام به زندان فرستاده بود - را نیز در کنج زندان روشن کرده بود. 🏰 بر عکس در کاخ نعره های مستانه دیوسیرتان تا آسمان بلند بود و بساط عیش و نوش همیشه به راه، زندانی آنجا نیز دست از ارشاد گمراهان بر نمی داشت، می خواست حرف آخرش را بزند و حجت را تمام کند. 📜 زندان بان را صدا کرد و قلم و کاغذی از او خواست. آنگاه زیر روزنه کوچکی که کمی نور همراه داشت نشست و نامه ای نوشت. یک بار خواند و نامه را به نگهبان داد تا به هارون الرشید برساند! 🏰 نگهبان وارد کاخ شد، هارون پرسید: + چیست؟ - نامه! + از چه کسی است؟ - از زندانی، ، اما گفته بلند بخوانید تا همه بشنوند!! + بده ببینم، حتماً تقاضای آزادی کرده و نامه را گرفت و طوری که حاضران همه بشنوند خواند: 📜 «روزگار بر من در این زندان تاریک با مشکلات و سختی های فراوانی می گذرد، در حالی که روزگار تو سراسر خوشگذرانی است. من و تو در روز قیامت - که پایانی برایش نیست - به هم خواهیم رسید و به حساب هایمان رسیدگی خواهند کرد. این را بدان که آن جا ستمگران و اهل باطل زیانکار خواهند بود».(۱) 👳🏽‍♂️ هارون به اطرافش نگاه کرد. و حاضران چهره ای غمگین به خود گرفته بودند. رگ وسط پیشانی هارون از شدت خشم بر آمده بود. 📜 نامه را مچاله کرد و به گوشه ای پرتاب کرد و دست هایش را به کمرش زد و مشغول قدم زدن شد. 🍷آن نامه کوتاه ولی پر معنا مستی را از سرش پرانده بود. دست آخر از شدت عصبانیت نعره ای کشید که گوش فلک را کر کرد. 🏰 روی تخت ریاستش تکیه کرد و در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد به فکر فرو رفت. 💭 با خود اندیشید که این حرف حق را - که بسیار تلخ و شکننده بود - چگونه پاسخ گوید. 🥀روز بعد جسم نحیف (علیه السلام) در گوشه ای از زندان روی زمین بود، اما پرنده روحش به نزد جد بزرگوار و پدر و مادر شهیدش پر کشیده بود. 📚 پی نوشت: ۱. بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۴۸. 📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و (علیهم السلام)، مهدی محدثی 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚱️ ! 🌺 از راه می رسید و منصور در تدارک جشن عید بود و برای فردا آماده می شد. 💭 از آن جایی که خودش اعتبار چندانی نداشت فکری به ذهنش رسید، (علیه السلام) را خواست و گفت: 👨🏻 فردا عید نوروز است، از قدیم رسم بوده که کوچک ترها به دیدن بزرگ ترها می رفتند و عید مبارکی می گفتند، می خواهم فردا این جا باشی و تبریک مردم را پاسخ بگویی!! 🌷 اما من در سخنان جدم - رسول خدا - چنین چیزی ندیده ام، این سنت مربوط به مردم فارس می باشد نه عرب، اسلام چنین عیدی را به رسمیت نمی شناسد و من پناه می برم به خدا از این که در دین بدعتی(۱) ایجاد کنم. 👨🏻 سیبیل هایش را تاب داد و گفت: می دانم، اما این سیاست است که حضور داشته باشی، از تو خواهش می کنم و تو را به خدا سوگند می دهم که فردا حتماً این جا باشی! 🌹 و امام کاظم (علیه السلام) ناگزیر قبول کرد. 🏰 روز عید فرا رسید و سران لشکری و کشوری با دبدبه به حضور امام می آمدند و تبریک و شادباش می گفتند و هدایای خود را تقدیم می کردند، هر کسی هر چه می آورد امام به خادم می گفت که بنویسد. 👳🏼‍♂️ آخرین نفری که برای تبریک گفتن آمده بود به امام گفت: ای آقا، من پیرمردی فقیرم و چیزی نداشتم که برایتان بیاورم، اما جدم در عزای جدت (علیه السلام) سه بیت سروده است اگر بپذیرید آن را تقدیم می کنم. 🌷 بخوان. 👳🏽‍♂️ پیرمرد سه بیت شعرش را خواند. لرزان خواند. هنگامی که شعرش تمام شد اشک امام جاری شد و فرمود: 🌷 هدیه ات را قبول می کنم، بیا و کنار من بنشین. 🌷 پیرمرد سالخورده با کمک عصایش روی زمین و کنار امام نشست. 🌷 امام (علیه السلام) به خادمی که هدایا را می نوشت گفت: ❓برو به امیرت بگو که این قدر هدایا جمع شده چه کنیم؟ 🏰 خادم پیغام امام را به منصور دوانیقی رساند و وقتی بازگشت گفت: او می گوید همه آنها را به شما بخشیده، اختیارش با شماست!! 🌷 حضرت دستش را روی شانه پیرمرد گذاشت و فرمود: همه اینها را به تو می بخشم، بردار و ببر!! 👳🏼‍♂️ چشم های پیرمرد داشت از حدقه در می آمد، با تعجب نگاهی به امام کرد و گفت: ولی... 🌷 مال تو است، بردار! 👳🏼‍♂️ پیرمرد که گویی نیروی تازه ای یافته بود با دست های لرزانش آنها را درون کیسه اش ریخت و تشکر کرد و رفت. 🧔🏻 پس از رفتنش خادم منصور به امام گفت: در مقابل سه بیت شعر، این همه هدیه؟! 🌷 امام کاظم (علیه السلام) نگاهی به خدمتکار کرد و برخاست و رفت.(۲) 🧔🏻 خدمتکار که ظلم و ستم منصور را به شیعیان دیده بود و اندک بویی از انسانیت برده بود به فکر فرو رفت؛ با خود می اندیشید «مرثیه برای (علیه السلام) کم چیزی نیست حقا که در راه حسین یک دنیا نیز کم است». 📚 پی نوشت ها: ۱- داخل کردن چیزی در دین که از دین نیست. ۲- منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۴۵. 📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و (علیهم السلام)، مهدی محدثی 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌙بهترین زمان‌های در ماه رمضان 🌹 (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅«دعای شما در ، مستجاب می‌شود»؛ 🔅«دُعَاؤُكُمْ فِيهِ‏ مُسْتَجَاب‏». 📚 وسائل الشيعة، ج‏ ۱۰، ص ۳۱۳ به نقل از امالی صدوق. 🤲🏻 بهترین زمان ها برای کردن در ماه رمضان چه وقتی است؟ 1️⃣ استجابت دعای روزه دار قبل از : 🌹 رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅«دعای روزه دار هنگام افطار کردنش مستجاب می شود»؛ 🔅«دَعْوَةُ الصَّائِمِ تُسْتَجَابُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ». 📚 بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۳۱۵ به نقل از مکارم الاخلاق. 🌷 حضرت (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) از (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: 🔅برای هر روزه دار در هنگام افطار کردنش، یک دعای مستجاب وجود دارد. لذا در اولین لقمه، چنین بگو: 🔅«بِسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اِغْفِرْ لِي». 📚 بحارالأنوار، ج ۹۸، ص ۱۴ به نقل از اقبال الاعمال. 2️⃣ استجابت دعا در زمان نمازهای پنجگانه: 🌹 (صلّی الله علیه و آله) فرمود: 🔅«در ماه رمضان، در اوقات ، دست هایتان را برای دعا به سوی خدا بلند کنید، زیرا اوقات نماز، بهترین ساعات می باشند. خداوند در این اوقات با نظر رحمت به بندگانش می‌نگرد، هنگامی که با او نجوا می کنند اجابتشان نموده، و هنگامیکه او را ندا می کنند، پاسخ مثبت می دهد و وقتی دعا می کنند، اجابت می نماید». 📚 بحارالأنوار، ج‏ ۹۶، ص ۳۵۷ به نقل از عيون اخبارالرضا (علیه السلام) 💎 توصیه: 🤲🏻 دعای مستجاب خود را در ، به فرج و سلامتی مولایمان، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) اختصاص دهیم. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💚 چرا (علیه السلام) ملقب به است؟ ⚜️ حجت السلام در کتاب نقل می کند، روزی حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در برابر فرزندان موقع فرمودند: ✋🏻 فرزندم علی بایستی برای اقامه نماز جماعت بایستد تا من به او اقتدا کنم. 🤲🏻 امام (علیه السلام) می خواستند به فرزندان و خویشان بفهمانند که امام بعد از آن حضرت اوست و (علیه السلام) امام جماعت شدند و از آنجا حضرت را ملقب به «قبله هفتم» یعنی قبله امام هفتم بازگو می کردند. (۱) 🌺 طوس حریم حرم کبریاست 🌺 مدفن پاک شه پاکان رضاست 🌸 کعبه اگر خانه آب و گل است 🌸 قبر رضا کعبه جان و دل است 🌺 کعبه بود سجده گه خاکیان 🌺 طوس بود قبله افلاکیان 📚 پی نوشت: ۱. کتاب علی فلسفی، ج ۲، ص ۲۰۲. 📙 داستانهایی از امام رضا (علیه السلام)، قاسم میرخلف ‏زاده‏‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 کراماتی از حضرت (س) - {۵} 🔗 شفای مبتلای به جنون! 🔗 ⚜️ آقای فرمودند: 🏛️ مردی اظهار می داشت که من در ایامی که سفیر ایران در عراق بودم، عیالم مبتلا به جنون شد به طوری که کند - زنجیر - به پاهایش زدیم! 🚪روزی از سفارتخانه به منزل آمدم حال او را بسیار منقلب و آشفته دیدم، داخل اطاق مخصوص خود شدم و از همانجا متوسل شدم به مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عرض کردم یا علی چند سال است که در خدمت شما هستم و غریب و تنهایم شفای همسرم را از شما می خواهم. ⁉️ همین طور در حال تحیر بودم که خدایا چه بکنم؟! که یک مرتبه خادمه منزل دوید و گفت: ✋🏻 آقا بیایید... 🧔🏻 گفتم همسرم فوت کرد؟ ‼️گفت: خیر بهتر شد!! 👣 من با عجله نزد عیالم رفتم، دیدم با حال طبیعی نشسته، عیالم به من گفت: 🧕🏻 این چه وضع است، چرا به پاهای من کند زدید؟! 👌🏻برای او توضیح دادم بعد گفتم چه شد که شما یک مرتبه بهتر شدید؟ 🧕🏻‌ گفت: در همین ساعات خانم مجلله ای داخل اطاق شد گفتم: شما کیستید؟ 🌹 فرمود: من معصومه دختر (علیه السلام) هستم. جدم امیرالمؤمنین (علیه السلام) امر فرمودند من شما را شفا بدهم و شما خوب شدید... (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بشاره المؤمنین، آشیخ قوام اسلامی جاسبی، ص ۴۳. 📗‌فروغی از کوثر زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)، الیاس محمد بیگی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🦗 جبران خسارت ملخ ها! 👴🏽 پیرمردی کهن سال به نام عیسی فرزند محمّد قرطی - که در حدود نود سال عمر داشت، حکایت کند: 🥒 در سالی از سالها داخل زمین کشاورزی خود خربزه و خیار کشت کرده بودم؛ و کنار زمین چاهی به نام «اُمّ عظام» قرار داشت. 🦗 همین که کشت جوانه زد و رشد کرد، ناگهان ملخهای بسیاری هجوم آوردند و تمامی زراعت نابود کردند، که بیش از صد و بیست دینار بر من خسات وارد شد، بسیار ناراحت و افسرده خاطر گشتم. 🌴 روزی گوشه ای در همان زمین کشاورزی نشسته بودم، ناگهان چشمم افتاد به جمال نورانی و مبارک حضرت (علیه السلام)، به احترام آن حضرت از بر خاستم. 🌹 حضرت بر من سبقت گرفت و سلام کرد و سپس فرمود: حالت چطور است؟ و در چه وضعیّتی هستی؟ 👴🏽 عرض کردم: ملخها حمله کردند و تمامی زراعت و سرمایه مرا نابود ساختند. 🌹فرمود: چه مقدار خسارت وارد شده است؟ 👴🏽✋🏽 گفتم: صد و بیست دینار، غیر از آنچه زحمت کشیده ام. 🌹فرمود: اگر یک صد و پنجاه دینار به تو داده شود، قانع هستی؟ ✋🏽 عرض کردم: دعا فرمائید تا خداوند برکت عنایت نماید. 🤲🏻 پس از آن، امام موسی کاظم (علیه السلام) دعائی را زمزمه نمود و آنگاه حرکت کرد و رفت. 🕳️ وقتی (علیه السلام) خداحافظی کرد و رفت، من مشغول کشاورزی و آبیاری زمین شدم؛ و بیش از آنچه امیدوار بودم، خداوند متعال به برکت دعای حضرت، عطا نمود، که بیش از ده هزار دینار به دست آوردم. 📚 کشف الغمّة، ج ۳، ص ۱۰. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۲۹، ح ۱. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبد الله صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✊🏻 مخالفت با ظالم 👳🏼‍♂️ صفوان جمال گويد: بر عليه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: 🌷 اى صفوان! همه كارهاى تو خوب است جز يك كار! 👳🏼‍♂️✋🏻 عرض كردم: فدايت شوم چه كارى؟ 🌷 حضرت فرمود: اينكه شترهايت را به اين مرد (هارون الرشيد) كرايه مى دهى! 👳🏼‍♂️☝🏻عرض كردم: به خدا سوگند براى كار بيهوده و سفر حرامى كرايه نداده ام بلكه براى سفر حج كرايه داده ام، علاوه خودم در اين سفر شركت ندارم بلكه غلامان خود را مى فرستم تا سر پرستى كنند. 🌷 حضرت فرمود: اى صفوان! تو شترهاى خود را كرايه داده اى؟ ✋🏻 عرض كردم: بله! 🌷 فرمود: آيا مى خواهى هارون و دستگاه او باقى بماند تا اينكه كرايه تو را بدهد؟ 👳🏼‍♂️✋🏻 عرض كردم: بله! 🌷 امام (ع) فرمود: هر كسى كه بخواهد آنها باقى بمانند از آنهاست و هر كس كه از آنها باشد در آتش جهنم است. 🐪🐫 صفوان گويد: رفتم و همه شترهايم را فروختم، خبر فروش شترها به هارون رسيد، مرا خواست و گفت: 🏰 اى صفوان! به من خبر رسيده است كه شترهايت را فروختى! 👳🏼‍♂️ گفتم: بله! 👈🏻 گفت: چرا فروختى؟ 👳🏼‍♂️ گفتم: پير و از كار افتاده شدم و غلامان هم درست به كارها رسيدگى نمى كنند. 👈🏻 هارون: نه اين طور نيست، من مى دانم چه كسى تو را به فروش شترها راهنمايى كرد. موسى بن جعفر تو را به فروش آنها فرا خواند. 👳🏼‍♂️ گفتم: مرا با چه كار؟ 👈🏻 هارون گفت: اين حرفها را رها كن، اگر سوابق همكارهايى گذشته ات نبود تو را مى كشتم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. اصول كافى، باب الثناء قبل الدعا. 📕 قصه های تربیتی چهارده معصوم (محمد رضا اکبری)
پرتو اشراق
🌟 واقعه ای حیرت انگیز در شش سالگی از (ع) 👳🏻‍♂️ صفوان بن مهران حکایت کند: 🌤️ روزی (علیه السلام) دستور داد، شتری را که همیشه بر آن سوار می شد، آماده کنم. 🐪 همین که شتر را آماده کردم و جلوی منزل آوردم، حضرت ابوالحسن (علیه السلام) که در سنین شش سالگی بود، با عجله و شتاب از منزل خارج شد و در حالی که یک روپوش ایمنی روی شانه های خود انداخته بود، کنار شتر آمد و بر آن سوار شد و با سرعت حرکت کرد!! 👳🏻‍♂️ خواستم مانع حرکت او شوم؛ ولی نتوانستم و از نظرم ناپدید گشت، با خود گفتم: 💭 اگر مولایم، حضرت صادق سؤال نماید که فرزندش موسی و نیز شتر چه شد چه بگویم؟! 🐪 مدّت کوتاهی در این افکار غوطه ور بودم، که ناگهان متوجّه شدم شتر جلوی منزل حضرت، روی زمین قرار گرفت و از تمام بدنش عرق سرازیر بود، آن گاه حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از آن فرود آمد و سریع وارد منزل شد!! 👨🏽 در همین حال، خادم (علیه السلام) از منزل بیرون آمد و اظهار داشت: ای صفوان! مولایت فرمود: جُل و پلاس شتر را بردار و آن را در جایگاه خودش بِبَر!! 👳🏻‍♂️ با خود گفتم: الحمدللَّه، امیدوارم امام صادق (علیه السلام) از سوار شدن بر شتر منصرف شده باشد، همین طور که با خود می اندیشیدم ناگهان مولایم از منزل بیرون آمد و فرمود: 🌹 ای صفوان! ناراحت نباش، مقصود این بود که شتر برای فرزندم موسی آماده شود؛ و سپس افزود: ❓آیا می دانی او در این مدّت کوتاه کجا رفت؟ 👳🏻‍♂️✋🏻 در جواب اظهار داشتم: سوگند به خدای یکتا، هیچ نمی دانم و خبر ندارم! 🌍 فرمود: «همانا مسیری را که در مدّت زمانی طولانی پیمود، فرزندم موسی آن را در زمانی کوتاه طی کرد؛ و بلکه چندین برابر آن را در همین مدّت کوتاه پیمود و سلام مرا به تمام دوستان و شیعیانمان رسانید و سپس مراجعت نمود؛ و هم اکنون چنانچه مایل هستی، نزد او برو تا تمام جریان را برایت تعریف نماید». 🍊🍌🍇 بعد از آن داخل منزل رفتم و چون خدمت حضرت موسی کاظم (علیه السلام) وارد شدم، دیدم حضرت نشسته و مقداری میوه تازه که میوه آن فصل نبود و مشابه آن هم یافت نمی شد، جلویش قرار داشت، وقتی متوجّه من شد فرمود: 🌺 «ای صفوان! هنگامی که سوار شتر شدم، با خود گفتی: اگر مولایم امام صادق علیه السلام از فرزندش جویا شود، چه پاسخ دهم؟ و خواستی مانع حرکت من شوی؛ لیکن نتوانستی و در همان افکار سرگردان بودی، که بازگشتم و از شتر پائین آمدم؛ و آن هنگام تو با خود گفتی: الحمدللَّه، و سپس پدرم از منزل بیرون شد و فرمود: ای صفوان! ناراحت مباش، آیا فهمیدی فرزندم موسی در این زمان کوتاه کجا رفت و برگشت؛ و تو گفتی نمی دانم. بعد از آن، پدرم فرمود: فرزندم موسی در این زمان کوتاه چند برابر آنچه را که ذوالقرنین در آن زمان طولانی پیموده بود، پیمود، و اگر مایل هستی وارد شو تا فرزندم تو را در جریان امر قرار دهد!!» 👳🏻‍♂️ صفوان گوید: با شنیدن این سخنان حیرت انگیز به سجده افتادم و سپس گفتم: ✋🏻 ای مولای من! این میوه هائی که در حضور شما است، از کجا آمده، چون الآن فصل آن ها نیست، آیا این میوه ها فقط مخصوص شما می باشد، یا من هم می توانم از آن ها استفاده کنم؟! 🌺 فرمود: به منزل مراجعت کن، سهم تو نیز فرستاده خواهد شد. 👳🏻‍♂️ صفوان افزود: چون به منزل آمدم و نماز ظهر و عصر را خواندم حضرت طبقی از آن میوه ها را برایم فرستاد و آورنده گفت: 🍐🍒🍑🍌 مولایت سلام می رساند و می فرماید: تو دوست و شیعه ما هستی و در خوراکی های ما سهیم خواهی بود. 📕 هدایةالکبری حضینی، ص ۲۷۰. 📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۲۷۶، ح ۲۰۰۴. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبدالله صالحی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌴 فدک، رمزی از قلمرو حکومت اسلامی اهلبیت (ع) 🔥هارون الرّشید می دانست که (علیهم السلام) و پیروانش، وی را غاصب خلافت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) می نامند. 🏰 برای همین روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمانِ پیشوای هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند. 🌹 فرمودند: «در صورتی حاضرم را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس دهی!» ⏳از حدود ۲۵۰ سالی که مدّت حضور امام معصوم در میان مردم است، فقط ۱۵ سال تحت حکومت اسلامی مشروع بوده است؛ در باقی این مدّت طولانی، آیا ائمّه معصومین علیهم السلام، دخالت در امور حکومتی و سیاسی می کردند یا اینکه به هیچ وجه در این امور ورود نمی کردند؟ ❓هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟ 🌹امام فرمودند: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.» 🔥 اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. 🌹امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: 📌 «حدّ اوّلش، عدن؛ 📌حدّ دومش، سمرقند؛ 📌حدّ سومش، آفریقا؛ 📌حدّ چهارم آن نیز مناطق ارمنیّه و دریای خزر است». 🔥 هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدّت ناراحت می شد، با شنیدن حدود چهارگانه، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند. 🌹امام فرمودند: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» (۱) 🌴امام با این پاسخ می خواستند به هارون بگویند «فدک» رمزی از مجموع قلمرو حکومت اسلامی است. 📚 پی نوشت: ۱. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه‌السلام ،چاپ چهاردهم،۱۳۸۱ ش. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 مادری بی نظیر 🦋 چگونه بی بی تکتم به مدینه آمدند؟ 🌟 پیشگویی یک زن اهل کتاب درباره علیه السلام 📚 در عيون اخبار الرضا از هشام بن احمد نقل مى كند: 🌤️ روزى موسى بن جعفر (عليه السلام) به من فرمود: 🌷 خبر دارى از اهالى مغرب كسى آمده باشد؟ 👳🏻‍♂️✋🏻 گفتم: نيامده است! 🌹فرمود: چرا يك نفر آمده است؛ با هم پيش او بايد رفت. 👴🏽 پيش آن مرد رفتيم. ديديم برده فروشى است كه چند كنيز در اختيار اوست. 🌹 عليه السلام فرمود: كنيزان خود را بياور. ⛺ او نه كنيز آورد. 🌹 فرمود: هيچ يك از اينها را نمى خواهم اگر كنيزان ديگرى دارى، بياور. 👴🏽 آن مرد گفت: كنيز ديگر جز يك كنيز مريض ندارم! 🌹فرمود: چرا او را نمى آورى؟ 👴🏽 آن مرد باز از آوردنش امتناع كرد. ☀️ موسى بن جعفر (عليه السلام) بازگشت و روز ديگر مرا نزد او فرستاد و فرمود: 🔅«بپرس آن كنيز را به چه مبلغ مى خواهد بفروشد؟ هر مبلغى كه خواست به او بده». 👳🏻‍♂️ مراجعه كردم و گفتم آن كنيز را به چه مبلغ مى فروشى؟ 👴🏽 او در جواب گفت: از فلان مبلغ كمتر نمى فروشم! 💰 من نيز به همان مبلغ خريدم 👴🏽 سپس ‍ پرسيد: شخصى كه ديروز همراهش بودى كه بود؟ 👳🏻‍♂️ گفتم : مردى از بنى هاشم بود. 👴🏽 پرسيد: از كدام تيره (۱) بنى هاشم؟ 👳🏻‍♂️☝🏻در جواب گفتم: بيش از اين نمى توانم توضيح بدهم. 👴🏽 گفت: مى خواهم داستانى از اين كنيز برايت نقل كنم؛ 🌎 من او را از دورترين نقطه -مراکش- خريدم... 🕎✝️ به محض اينكه زنى از اهل كتاب چشمش به اين كنيز افتاد، پس از دقتى تمام كرد گفت؛ 🧕🏻 اين كنيز كيست كه به دست آورده اى؟ 👴🏽 جواب دادم: كنيزى كه براى خود خريده ام!! 🧕🏻 گفت: «چنين كنيزى شايسته نيست كه نزد تو باشد بلكه بايد در اختيار بهترين شخصيت روى زمين قرار گيرد تا پس از مدت كوتاهى از آن شخص، فرزندى به وجود آيد كه شرق و غرب عالم به امامتش ايمان آورند». 👳🏻‍♂️ هشام بن احمد گفت: آن كنيز را به خدمت آن حضرت بردم پس از مدت كوتاهى على بن موسى الرضا عليه السلام از او متولد شد. (۲) 👌🏻پدر على بن ميثم گفت: مادرم نقل كرده است كه از مادر حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه گفت؛ 🔅«وقتى به فرزندم على حامله شدم، سنگينى باردارى را احساس نمى كردم و در خواب، صداى تسبيح و تهليل و تمجيد مى شنيدم و گاهى هم وحشت زده بيدار شدم و صداى نمى شنيدم». 🌺 وقتى متولد شد، دست بر زمين نهاد و سر به سوى آسمان كرد و لبهاى خود را حركت مى داد. مثل اينكه سخن مى گفت، در اين حال پدر موسى بن جعفر عليه السلام نزدش آمد و گفت؛ 🔅«اى نجمه! اين موهبت پروردگار گوارايت باد!» 🌺 من او را با پارچه اى سفيد پوشانيده و در آغوش پدرش نهادم: 🌷 بلافاصله آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت... 🍶 سپس آب فرات خواست و كامش را با آب فرات برداشت و به من برگرداند و فرمود: 🔅«اين فرزند را بگير كه حجت خدا در روى زمين است». (۳) 📚 پی نوشت ها: ۱. دودمان، خاندان ، طايفه، دسته اى از مردم كه از يك نژاد يا قبيله باشند. ۲. بحارالأنوار، جز ۴۹، ص ۷. ۴. عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۰. 📗 ۵۳ داستان از كرامات امام رضا عليه السلام، موسی خسروی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
📜 اين لباس را نگهدار! 🌹 على بن يقطين - كارگزار امام هفتم در دربار هارون‏ در پرتو خدمات خالصانه به شیعیان، همواره مورد تأييد و حمايت بى دريغ (عليه السلام) - بود و چندين بار در اثر تدبير امام از خطر قطعى رهايى يافت كه يكى از آنها چنين بوده است: 🏰 يك سال تعدادى لباس به عنوان خلعت به على بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مى‏خورد. 🐪🐫 على اكثر آن لباس ها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جز آنها بود، به امام كاظم عليه‏السلام اهدا كرد و همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان «خمس» آماده كرده بود، به محضر امام فرستاد. 📜 حضرت همه اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد، و طى نامه‏اى نوشت: 🔅اين لباس را نگهدار و از دست مده، زيرا در حادثه‏اى كه برايت پيش مى‏آيد به دردت مى‏خورد!! 🏰 از راز رد آن لباس آگاه نشد، ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم عليه‏السلام و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مى‏فرستاد، آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: 👨🏻✋🏻 او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر ساله اموال خود را براى او مى‏فرستد!! آنگاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت: ☝🏻لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او اهدا كرده بود، به داده است. 🔥 هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت: 🗡️حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگر ادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت. 🏰 آنگاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. 👳🏻‍♂️ وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشته‏ام و اكنون محفوظ است. 👈🏻 هارون گفت: فوراً آن را بياور! 🗝️ پسر يقطين فورا يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: به فلان اطاق خانه ما برو و كليد آن را از صندوقدار بگير و در اطاق را باز كن و سپس در فلان صندوق را باز كن و بقچه‏اى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اينجا بياور. ⏳طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. 👈🏻 هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند ديد همان لباس است كه عيناً تا شده باقى مانده است! 🔥 خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كننده‏اى را درباره تو باور نخواهم كرد، و آنگاه دستور داد جايزه ارزنده‏اى به او دادند و شخص سعايت كننده را سخت تنبيه كردند! (۱) 📚 پی نوشت: ۱. شيخ مفيد، الاًّرشاد،، ص ۲۹۳، شبلنجى، نور الأبصار، ص ۱۵۰، ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة،، ص ۲۱۸، ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۸۹. 📗 سیره پیشوایان زندگانی امام کاظم علیه السلام، مهدى پيشوايى، ص ۴۱۳ - ۴۶۳. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq