eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف جان به من داده دم خواهر تو اما حيف گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار شده مهمان من امشب سر تو اما حيف كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم دست در دست علي اكبر تو اما حيف كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف... @raziolhossein
آمدی از بین آتش تا گلستانت کنم با پریشانی نمی‌خواهم پریشانت کنم کاش می‌شد زخم‌هایت را بریزم در تنم تا فقط اندازه‌ی یک زخم، درمانت کنم سفره‌دارا! سفره‌ام خالی‌ست، اما دل پر است روضه‌ام شو تا دو کاسه اشک مهمانت کنم مقتلِ مکشوفه‌ی من! روضه‌هایم را نبین حیفِ چشمِ زخم‌دارت نیست گریانت کنم؟! از میان کوچه‌های سنگ‌باران آمدی تا منِ حسرت‌به‌لب هم بوسه‌بارانت کنم می‌بَرندت می‌زَنندت می‌کُشندت باز هم من کجای دنجِ این ویرانه پنهانت کنم؟! قاری سرنیزه‌ها و تشت، ألرّحمٰن بخوان تا مزارِ کوچکم را رحلِ قرآنت کنم جا نمی‌مانم، نمی‌خوابم، نمی‌گویم نرو من که می‌آیم، چرا باید پشیمانت کنم؟! @raziolhossein
ای دختر سه ساله ی سلطان کربلا وی کوثر سه آیه ی قرآن کربلا تو یادگار فاطمه بودی رقیه جان جان حسین بودی و جانان کربلا خواندت نگین حلقه ی آغوش خویشتن از شدت علاقه سلیمان کربلا بر پای ذوالجناح زدی دست خود گره وقت وداع شاه شهیدان کربلا بابا سفر که رفت تو را همره اش نبرد برگشت روی نیزه ز میدان کربلا هم گوش رفت غارت و هم گوشواره ات آن شب که بود شام غریبان کربلا چون عمه ی تو گفت علیکن بالفرار پای تو بود و خار مغیلان کربلا سمت نجف بسان غزالی دوان شدی از چنگ گرگهای بیابان کربلا خفتی به زیر بوته ی خاری که چشم تو بیدار شد ز سیلی عدوان کربلا کردی صدا عموی خود عباس را ولی دیگر نبود ساقی طفلان کربلا از کوفه تا به شام شدی ای اسیر عشق با اشک چشم آینه گردان کربلا شعر "یتیم" در گره افتاد از غمت تا شانه زد به موی پریشان کربلا @raziolhossein
آخر عُمرِ دخترت آمد تازه پیشِ سَرم سرت آمد عطری از شهرِ یاس آوردند؟ بوی رَاسِ مُعطّرت آمد! من نمی بینم اِی پدر امّا گفت عمّه که دلبرت آمد گفت بابایت آمده زِ سفر گفت رویای آخرت آمد سیلِ دردی که آمده سویم بیشتر سَمتِ خواهرت آمد مثلِ عمّه برادرِ من هم سَرِ نیزه، برابرت آمد من خودم را دَر آیِنه دیدم در بیابان که مادرت آمد قاریِ در خَرابه مهمانم موقعِ ختمِ کوثرت آمد زودتر از خودش به شَهرِ شام زیوَرآلاتِ دُخترت آمد خوب شد خواب ماندم ای بابا تا نَبینم چه بر سرت آمد تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ مثلِ باران به پیکرت آمد ولی از این سَرِ تو معلوم است! چه بلاها به حنجرت آمد... تو نَپُرس از رُقیِّه اَت بابا که چه بَر روزِ معجرت آمد تو بپرسی بدان که می پرسم پیکرَت کو!؟ چِرا سَرَت آمد!؟ بوسه ی داغِ خاکهای تنور بَر گلوی مُطَهَّرَت آمد هِی لَبِ رِشته رِشته را بوسید... رَفتنی شُد، فرشته را بوسید... @raziolhossein
آمدی گوشه ویران چه عجب! زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دلهام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشه ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشته راه ایزد پدرت سر به یتیمان می زد تو هم آخر پسر آن پدری  تو پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بررخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می بریدند سر دختر تو @raziolhossein
به شانه بار فراقت نبرده بودم و بردم مرا به عمه سپردی تو را به خاک سپردم شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب چه زجرها که ندیدم چه زخم‌ها که نخوردم به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم مرا ببخش پدر جان اگر هنوز نمردم برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم برای دیدنت امشب لباس تازه خریدم در آن شلوغی بازار، تازیانه که خوردم نشد به پای تو خیزم مرا ببخش عزیزم گُل تو بوده‌ام اما شکسته ساقه‌ی خُردم تو بوریا کفنت شد من این لباس سیاهم به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم @raziolhossein
من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب  دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد خاک داغ صحرا با ، سرانگشتِ پر از زخمم  نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد  نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست  اگر دستم بیاد باال میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه ِ تن سوختهت  تن افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد دیگه از هرچی اسبه من دلم خونه آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گالبش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و الالیی خوند و خوابش کرد @raziolhossein
اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد بین صحرا رقیه سیلی خورد دختری را برای سکه زدند اُف به دنیا رقیه سیلی خورد نیمه شب جای عمه خالی بود تک و تنها رقیه سیلی خورد هر چهل منزل از عمو پرسید هر چهل جا رقیه سیلی خورد کمتر از گل به او نمی گفتند بعد سقا رقیه سیلی خورد پهن شد شمر سفره اش هر شب هر شب اما رقیه سیلی خورد از شبث تازیانه ها اما از سنان ها رقیه سیلی خورد با همان لکنت زبان هربار گفت: بابا ؛ رقیه سیلی خورد به زمین خورد و گوشواره شکست مثل زهرا رقیه سیلی خورد هر اسیری که در اسارت گفت زیر لب یارقیه ؛ سیلی خورد @raziolhossein
همه ی خرابه غرق غم شده یه شیرین زبون دیگه کم شده یه امامزاده توی خرابه موند حالا دیگه خرابه حرم شده @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خلوت شده دور و برت جانم فدایت ای جان زینب، جان طفلانم فدایت فرزند ها هستند بی شک جان مادر من جان برایت هدیه آوردم برادر ای کعبه ی من رنجشی از زائرت نیست؟ قربانیان من قبول خاطرت نیست؟ افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم باید برایت عاشقانه سر بیارم آه ای سلیمان هدیه ای ناچیز دارم از هدیه ام حالی غرور انگیز دارم در پیش مادر سربلندت می کنم من عون و محمد را پسندت میکنم من بر قامت این کودکان حق پرستم با دست های خود لباس رزم بستم از نیزه ها بر جانشان باکی ندارم از کینه ی شمر و سنان باکی ندارم شرط مواسات من است این جان خواهر باید به خون غلطند این دو مثل اکبر شاید که کارت با عدو بالا نگیرد بگذار تا فرزند من جایت بمیرد حتی تن این ها اگر شد اربآ اربا هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را من از همین دم دست از آنها کشیدم از تو نه اما از پسرها دل بریدم بر آسمان نیزه ها باید نشینند بهتر که عصر غارت ما را نبینند وقتی که دست مادر آنجا بسته باشد خوب است چشم غیرتی ها بسته باشد بهتر که جولان سنان ها را نبینند بر صورت مادر نشان ها را نبینند آنجا که دست و پای طفلانت بسوزد آنجا که معجرهای طفلانت بسوزد بر ناقه های بی حجاب افتاده باشیم آنجا که در بزم شراب افتاده باشیم باشد که در خیرات نان آنها نباشند دروازه ی ساعات را آنجا نباشند بهتر مرا با چادر پاره نبینند در کوچه های شام آواره نبینند تا دور بینم از سرت سنگ بلا را نذر سپر کردم برایت بچه ها را تا سنگ ها شان سمت این دو سر بیافتد شاید سرت از نیزه ها کمتر بیافتد @raziolhossein1
به دست خویش گرفته‌ست هر دو ماهش را چنان امیر که می‌آورد سپاهش را پر است هر قدمش از هزار بیم و امید چو عاشقی که بگیرند از او نگاهش را عصای پیری مادر جوانی پسر است برای سوختن آورده تکیه‌گاهش را به غیر این دو پسر هیچ در بساطش نیست و در برابر خورشید برده آهش را قسم به چادر زهرا قسم به اشک علی برای جلب رضا می‌شناخت راهش را برای دفع بلا بردشان به قربانگاه مگر که حفظ کند این چنین پناهش را به خیمه رفت و نیامد پس از شهادتشان نخواست تا که ببیند شکسته شاهش را دو ماه پاره به دست حسین بود و شنید بگو به خواهر من تن کند سیاهش را @raziolhossein
بگذار زنده تر بشوم در کنار تو گل باشم و نفس بکشم در بهار تو بی بازتاب نور تو پژمرده میشود این شاخه تکیده ی چشم انتظار تو بگذار تا رها بشوم چون پرنده ها در آسمان تا به ابد بی غبار تو از کوچه های شهر ندامت دوان دوان راهی شدم دو مرتبه تا سایه سار تو در جاده ی زمان شدهام هم مسیر حر تا جان فدا کنم، نشود غصه یار تو از خاک پای خون خدا حر جوانه زد من آمدم که حر شوم از اعتبار تو @raziolhossein
صبر کن تا نقل این مطلب کنم.. من که باشم صحبت از زینب کنم؟! عقل آدم مات این نور جلی ست گفتن از زینب فقط کار علی ست یک علی در قامت زهراست این شاه‌بیت شعر عاشوراست این فاتح اعجوبه ی بی ذولفقار جوشنش صبر است و شمشیرش وقار نام زینب بعد یا هو آمده نوح هم در کشتی او آمده! عالم هر علم،بی آموزگار مثل او هرگز نبیند روزگار سرنوشت جنگ را تغییر داد آبرو برده ست از ابن زیاد جوهر مردانگی از این زن است نور هفتاد و دوتن از این تن است چندروزی هست حالش درهم است بازهم زینب گرفتار غم است پیش نجمه پیش لیلا و رباب از خودش دارد گلایه بی حساب نیست از پیکار او را توشه ای با پسرهایش نشسته گوشه ای گفت شاها راهشان را سد نکن! جان زینب این دوتا را رد نکن گرچه ناقابل،برای زینب اند این دوتا سرمایه های زینب اند هردو را بفرست سوی کارزار تو نباشی بچه میخواهم چکار؟؟ جان به کف دنبال جانان میروم بعد از این‌ها خود به میدان میروم! کاش میشد شمر خنجر میکشید حنجر این دو پسر را می‌برید تا بمانی تو کنار خواهرت ای همه سرها به قربان سرت این دوتا باشند اذیت می‌شوند شاهد رنج اسارت می‌شوند وقت غارت هر دو هق هق می‌کنند با اسیری رفتنم دق می‌کنند @raziolhossein
چنان تیری شدند از چله ی زینب رها با هم چنین رفتند راه عشق را تا انتها با هم برای اذن میدان التماس شاه میکردند به امر زینب افتادند روی دست و پا با هم به یاری نوه در کربلا مادربزرگ آمد قسم دادند دایی را به زهرا یکصدا با هم چنان جنگاوری هاشان به دایی هایشان رفته که میدان میروند عین حسین و مجتبی با هم سرود عشق سر دادند و سر دادند پای عشق ِ به خون افتاده اند از یاری خون خدا با هم به پاشان گرد و خاکی پا شد اما کوفیان دیدند دو تا خورشید را در آسمان کربلا با هم از آنجائیکه جنگ کربلا جنگ ولایت بود زدند این طفل ها را دشمنان مرتضی باهم پس از اکبر دگر روی تمام دشمنان وا شد به این علت به آنها حمله میشد بارها باهم عقیله لحظه ای از خیمه اش بیرون نمی آید اگر سرهای طفلانش ز تن گردد جدا با هم یکی فرق سرش زخمی یکی پهلوش خون آلود عجب ارثیه ای بردند آقازاده ها با هم دلش آتش گرفت و سوخت زینب آن زمانی که کنار خیمه آوردند جسم هر دو را با هم سر جسم پسرها مادر از اندوه اکبر خواند و بعدًا در مدینه یاد اکبر کرد بابا هم اگرچه سنگ ها از هم جدا کرده ست آنها را ولی بر روی نی رفتند تا شام بلا با هم و  زینب گفت به ام البنین ؛ بهتر پسرهایم.. نبودند و ندیدند از غم بزم شراب آهم @raziolhossein
یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است . . صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است @raziolhossein
بزرگ آفرینش اوج اعجاز خدا زینب به یک پیکر تمام خمسه‌ی آل عبا زینب عبا، یعنی حجاب روی اصحاب کسا زینب و شد تفسیر کا و ها و عین و صاد و یا زینب چی میفهمیم از زینب و ما ادراک ما زینب چه میفهمیم از آن آیینه‌ی خیر النسا زهرا از آن پا تا به سر حیدر از آن سر تا به پا زهرا از آن در کوفه پیغمبر از آن در کربلا زهرا از آن در خَلق و در منطق از آن خُلق  و صدا زهرا بلی گفتیم یا زهرا اگر گفتیم یا زینب کمی از ماتمش اوج مصیب بود عالم را به اشکش اشک میریزیم ایام محرم را کتیبه چادرش، از معجرش داریم پرچم را از او داریم عزای اشرف اولاد آدم را بزرگ بانوان ام المصائب ربنا زینب زنی از خیمه نازل شد زنی سر تا قدم قران وجودش سوره‌ی توحید روحش سوره‌ی انسان زنی چون کوه پابرجا زنی در کسوت مردان که چون خورشید عمری در حجاب نور خود پنهان قمر آورده با خود سوی میدان بلا زینب دو ماه آورده همراه خودش چون قاسم و اکبر دوتا مانند جدهاشان دوتا جعفر دوتا حیدر که عمری سرفراز از نامشان باشد همین مادر رجز خواندند شد با این رجز در کربلا محشر میان خیمه اما دست دارد بر دعا زینب برایش اشک میریزد فرات و دجله جیحون هم به گرد عشق او هرگز نخواد بود مجنون هم که خود آواره اولادش برای عشق در خون هم برای پیکر طفلان نرفت از خیمه بیرون هم به بالین علی رفته است اما تا کجا زینب @raziolhossein
حلقه زدن به خیمه‌ی ماتم شروع شد یا صاحب الزمان! غم عالم شروع شد در مجلس عزای حسینم خوش آمدید این را که گفت فاطمه، این غم شروع شد شکر خدا که با گذر از روزهای سخت ما زنده مانده‌ایم و محرم شروع شد این خیمه‌ی عزاست که آرام پا گرفت این اشکِ نم نم است که کم کم شروع شد در کوچه روی سردرِ هر خانه پرچمی‌ست یعنی صفای روضه‌ی ما هم شروع شد در پای دسته‌ها به لبِ پیرمردها "باز این چه شورش است و چه ماتم " شروع شد ماه محرم آمد و وقت گریستن با مخزنُ البُکاء و مقرَّم شروع شد ای مستمع! بیا به عزا دیر می‌رسی مداح روضه خوانده، بیا، دم شروع شد یک قطره هم ز مهریه‌ی مادرش نخورد اشک فرات و دجله و زمزم شروع شد کارِ بریدنِ سرِ حضرت تمام شد دعوا ولی برای دو دِرهم شروع شد... @raziolhossein
به حکم این که فقط کربلاست منزل ما معطر است به ذکر حسین محفل ما به زرق و برق جهان دل نبسته‌ایم دمی خوشیم تا که همین نوکری‌ست حاصل ما برای سینه زنان تا ابد همین کافی‌ست همین که ذره‌ای از تربت است در گِل ما صدای پای محرم به گوش می آید.. دوباره عکس ضریح است در مقابل ما گناه با دل ما هر چه کرده بود گذشت... از این به بعد حسین است صاحب دل ما @raziolhossein
زندگی یعنی نفس یعنی هوا یعنی حسین زندگی در اصل یعنی کربلا یعنی حسین زندگی یعنی رفاقت با خدا یعنی حسین زندگی عشق است آری عشق ما یعنی حسین اولین حرفی که وارد شد به دفتر حرف اوست آنچه خواهد ماند با مردم در آخر حرف اوست بر زبان عالم از ذر تا به محشر حرف اوست ابتدا یعنی حسین و انتها یعنی حسین یوسف من نیست از کنعان ، عزیز کربلاست عشق من هم سرزمین اشک خیز کربلاست لابلای هر مناجاتم گریز کربلاست شرط مقبولیتم پیش خدا یعنی حسین هرکجا نفس ضعیف افتاد دنبال هوا با حسین بن علی کردیم تجدید قوا در لغت باید بگویم معنی درد و دوا درد ، دوری از حسین است و دوا یعنی حسین کیست آن که بر همه عالم امیری میکند سربلند است آن که پیشش سر به زیری میکند کیست در بن بست آخر دستگیری میکند دست گیر مردم بی دست و پا یعنی حسین پیش هر کس رفتم از کربوبلایش دم زدم یا حسین گفتم به درد مادرم مرهم زدم هر کجا که بوسه بر دستان بابایم زدم با شعف گفتم به خود این پینه ها یعنی حسین گبر اگر دنبال کار او بیافتد عابد است گر مسلمانی هواخواهش نباشد ملحد است اکبر و اصغر ندارد ، ذات ، اینجا واحد است روی سینه باشی یا پایین پا یعنی حسین شان نوکر کلفتش بالاتر از صد پادشاه شاه عالم بود و گیر افتاد بین قتلگاه شد پناه هر دو‌عالم زینبش بی سر پناه شاه بی انگشتر کربوبلا یعنی حسین @raziolhossein
شاکله‌ی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است اُسوه‌ی ایوب‌ها ، وقت بلا زینب است بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است دُرِّ گران‌سنگ حِلم ، بین صدف دیده شد در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است از برکات علی ، هیچ فقیری نماند پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند دست گدا را گرفت ، پیش حسن‌جان رساند سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند مادر اشک است او ، گریه‌کنان شاهدند اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین زندگی‌اش وقف شد ، وقف برای حسین هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت قصه‌ی اندوه را ، با چه شهامت نوشت با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت روضه‌ی منظوم در ، کرببلا زینب است اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست دغدغه‌ی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است @raziolhossein
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم آیینه جز حسین، برابر نداشتم وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم در خلوت خیال خودم، اشک ریختم اما به هیچ رو، مژه‌ای تر نداشتم این‌قدر بی‌وفایی و، این‌قدر بی‌کسی در نیم‌روز واقعه، باور نداشتم دریای بی‌کرانِ شهادت، که موج زد من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم... تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند چشم از جمال روشنشان برنداشتم ای باغبان عاطفه! از من قبول کن غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل شرمنده‌ام که هدیۀ دیگر نداشتم! تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر از زانوی مشاهده، سر برنداشتم... در سایه‌سار خیمه، نشستم پس از وداع تاب نگاه‌های برادر نداشتم پرواز تا حضور برادر، محال بود می‌سوختم ز هجر، ولی پر نداشتم چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است @raziolhossein
افزون ز تصور است شیداییِ من این حال خوش و غم و شکیبایی من می‌بخشی اگر کم است اما بپذیر این هم دو پسر تمام داراییِ من @raziolhossein
زینب که على با جلوات دگرى‌ست زهراى بتول در حیات دگرى‌ست از عشق حسین و فیض هم‌صحبتی‌اش او نیز سفینةالنّجات دگرى‌ست مرحوم @raziolhossein
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم سراپا حیرتم! از خویش می‌پرسم چرا بستم؟ عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم.. خدا می‌خواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم فرات اشک می‌جوشد ز چشم سر به زیر من که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم اگر فرمان دهی، حُرّ پیش‌مرگ اصغرت گردد کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم @raziolhossein
بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان رواست چشم جهان تا ابد شود گریان چرا که گریه کند روز و شب امام زمان (روایت است که چون تنگ شد بر او میدان بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان) نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت (نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت) هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید صدای هلهله از شش جهت برون گردید زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید (هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید) ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد (بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد) @raziolhossein
ای در غم تو ارض و سما خون گریسته ماهی در آب و وحش به هامون گریسته‏ وی روز و شب به یاد لبت چشم روزگار نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته‏ از تابشِ سرت به سنان، چشم آفتاب اشک شفق به دامن گردون گریسته‏ در آسمان ز دود خِیامِ عفاف تو چشم مسیح، اشکِ جگرگون گریسته‏ با درد اشتیاق تو در وادی جنون لیلی بهانه کرده و مجنون گریسته‏ تنها نه چشم دوست به حال تو اشکبار خنجر به دست قاتل تو خون گریسته‏ آدم پیِ عزای تو در روضه‎ی بهشت خرگاه درد و غم زده بیرون گریسته گر از ازل تورا سرِ این داستان نبود اندر جهان ز آدم و حوا نشان نبود @raziolhossein
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین محرم آمده و گوش جان که بسپاری شنیده می‌شود از هرکجا حسین حسین محرم آمده قد قامت العزا بشنو بخوان به مأذنه حَیّ علیٰ حسین حسین کتیبه سینه‌زن و باد نوحه‌خوان شده است صدای زمزمۀ بادها حسین حسین ز عرش پیرهنی خون‌چکان شد آویزان چکیده در همه عرش خدا حسین حسین ملک نشانی خون خدا گرفت ز خاک صدا بلند شد از کربلا: حسین! حسین!.. عجب غمی‌ست به نامش، هرآن‌که گفت بسوخت که کرده یک‌سره آتش به پا حسین حسین گذشت عمر به زیر کتیبه‌های غمش هزار شکر شدم پیر با حسین حسین لبم به ذکر دگر وا نمی‌شود چه کنم؟ شده‌ست با لب من آشنا حسین حسین ز لطف اوست کز او نام می‌برم، ور نه من خراب کجا و کجا حسین حسین؟ گریست دیدهٔ ناپاک من هم از داغش از آن‌که زنده کند مرده را حسین حسین خوشا به بزم عزایش که یک‌صدا گویند از ابتدا همه تا انتها حسین حسین @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا