eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد شادیِ یک کودکِ زیبا  چرا کوتاه بود؟ غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد تکیه‌گاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید در دلِ خود کینه‌های همسرش را جمع کرد کاش می‌شد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد یک صدا آمد... صدای سیلی و دیوار بود چشم وا کرد... از زمین نیلوفرش را جمع کرد تا که او را زد علی درخانه‌اش بر خاک خورد تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد * * * یک پسر در کربلا هم  پیشِ بابایش نشست عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد پیکرش اینجا ، سرش آنجا  روی سرنیزه‌ها بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند دخترش تا دیدش اول  حنجرش را جمع کرد... @raziolhossein
ناجوانمردانه زهرای جوان را می زدند روز روشن مادر صاحب زمان را می زدند خانه ای که بی وضو جبریل آن را در نزد دسته ای با پا درِ این آستان را می زدند صورت و دستی که می بوسید پیغمبر چه شد ؟ ... پیش قبر او هم‌این را و هم‌آن را می زدند بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت با همه نیروی خود آن ناتوان را میزدند زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود این مسلمان ها چرا شاه زنان را می زدند این زدن ها از مدینه باب شد ،.... در کربلا بی حیاها هم زنان هم دختران را می زدند زینیب آمد روضه ای برپا کند در قتلگاه روضه را بر هم زدند و روضه خون را می زدند نیست از آغوش بابا هیچ جایی امن‌تر در همینجا دختر شیرین زبان را می زدند دختری گم شد به جایش کاروان را می زدند بیشتر بین اسیران عمه جان را می زدند @raziolhossein
اما غمی دارم که آن را نیست پایانی داغی که می سوزاندم شاید نمی دانی زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست - پهلوی او‌ هم‌ بشکند - زخمی است ، اما هست سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟! زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم می دانم از بس درد داری ناتوانی تو اما عزیزم با علی باید بمانی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم باید بمانی بار غم برداری از دوشم زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش @raziolhossein
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه محشر تصور کن بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن @raziolhossein
به شبنم اُنس دارد، لاله‌رخساری که من دارم سر از بستر نگیرد، سروْرفتاری که من دارم کنار ماه خود، شب تا سحر با مهر بنشینم ندارد هیچ اختر، چشم بیداری که من دارم ز چشم نیمه‌بازش بر ندارم چشم و می‌دانم «نگاهش عافیت‌بخش است، بیماری که من دارم»* بهشت‌‌آرا گلی بر گلشن من سایه افکنده که با او رشک فردوس است، گلزاری که من دارم به زمزم ناز دارد، کوثرِ اشکی که او دارد ز گردون سر برآرد، آهِ غم‌باری که من دارم اگر در دل غمی آید؛ وگر غم بر غم افزاید علی را غم نمی‌شاید، ز غم‌خواری که من دارم * @raziolhossein
همینکه پهلوی او گاه گاه میگیرد نفس به سینه این پابه ماه میگیرد! مریض خانه اگر لب به آب و نان نزند... پس از سه ماه تنش وزن کاه میگیرد! مریض خانه اگر سیلی از کسی بخورد.. بروی صورتش ابری سیاه میگیرد هنوز هم که هنوز است با همین حالش علی به چادر زهرا پناه میگیرد! کسی نگفت که این تازیانه در کوچه به بازویش به کدامین گناه میگیرد؟! چه آمده به سر چشمهای زهرا که.. ز چشمهای علی هم نگاه میگیرد همینکه نام علی را به پیش او ببری به لب ترنم "روحی فداه" میگیرد اگر خمیده علی از نماز آیات است.. نود شب است دراین خانه ماه میگیرد.. @raziolhossein
هنوز این کوچه ها شبگرد دارد غمی با خاطراتی زرد دارد گذشته قرن ها از قصه ... اما هنوزم جای سیلی درد دارد @raziolhossein
مگر که قصد سفر داری ای جوان علی نفس نفس نزن ای جان من به جان علی تو ای قرار دل بی قرار من زهرا نمی شود نروی از کنار من زهرا؟ میان خانه ی حیدر به زحمت افتادی چه پیش آمده فکر وصیت افتادی؟ بگو تو هر چه که خواهی نگو خداحافظ به لب نمانده جز آهی، نگو خداحافظ هنوز زخمی دست سیاه شلاقی برای رفتن از این جهان چه مشتاقی دلم شکسته برایم کمی تبسم کن به دانه دانه ی اشک حسن ترحم کن هجوم لشکر هیزم نرفته از یادم شرار خنده ی مردم نرفته از یادم سرِ دفاع من از زندگی بریدی تو سه ماه لحظه به لحظه چه ها کشیدی تو قلاف قاتل نامرد، کوچه را لرزاند صدای ناله ات آنجا تن مرا لرزاند تن تو سوخت به شلاق درد در کوچه زمین برای تو خون گریه کرد در کوچه کسی شبیه تو هرگز نسوخت پای علی گذشته ای ز جوانیت در ازای علی @raziolhossein
نخ تسبیح زهرا عروة الوثقی حیدر بود علی دنیای زهرا بود و او دنیای حیدر بود گواهی می دهم زهرا فقط همتای حیدر بود خدا هم مثل زهرا خیره بر سیمای حیدر بود زمین و آسمان از نور زهرا نور می گیرند تمام کائنات از زینبش دستور می گیرند درخت آفرینش را وجود او شکوفا کرد خدا روز ازل با عشق زهرا را تماشا کرد نفس هایش مرا عیسی تر از صدها مسیحا کرد نبی حق داشت عمری از خدا دختر تقاضا کرد چه باید گفت از زهرا از آن انسان بی تکرار نگو زهرا ، بگو دار و ندار و حیدر کرار کسی غیر از خدا و مرتضی نشناخت زهرا را کسی غیر از خدا و فاطمه نشناخت مولا را خدا از باقی خاک و گل او ساخت دنیا را یقین دارم که زهرا روز محشر می خرد ما را ملائک روز و شب گرم طواف خانه اش بودند عوالم میهمان سفره ی شاهانه اش بودند @raziolhossein
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه ** وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را حتی نگفتند این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه دامان در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد @raziolhossein
مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم از مردم مدینه از این شهر خسته ام از روزگار و مردمشان چشم بسته ام مشکل شده است حل شدن مشکلات من باید که چاره کرد به عجل وفات من از حال و روز تب زده ام تاب رفته است از چشمهای خسته من خواب رفته است سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من پایین نرفته آب خوشی از گلوی من سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام از همسر غریب خودم رو گرفته ام سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط روزی هزار مرتبه جان باختم فقط سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم خود را کشان کشان سر سجاده می برم خود را برای پر زدن آماده کرده ام جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام میخواهم از حبيب خداحافظي كنم از حيدر غريب خداحافظي كنم خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي آماده سفر شده ام الوداع علي نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود در خانه تو زندگی من چه خوب بود نه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی ام کم نداشتم نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام من را ببخش می روم و میگذارمت ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت من خویش را روانه سوی قبر میکنم اما براى تو طلب صبر ميكنم شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت آرام کردن حسن افتاد گردنت امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلا به جای غسل تیمم بده مرا بالی که سوخته است وبال تو میشود اندوه فاطمه همه مال تو میشود من را ببخش زحمت تابوت می کشی خود را کنار من روی زانوت می کشی آهسته بر جنازه زهرا نماز کن وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن بالا سر جنازه ام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو آتش بزن به روضه خود عالمین را از جای من ببوس گلوی حسین را @raziolhossein
یاسم ولی به چشم همه ارغوانی ام سروم ولی به چشم همه قد کمانی ام امروز قاتلم به ملاقاتم آمده تا شهر را خبر کند از نیمه جانی ام 《 اسماء سال خورده مرا راه می برد》 پیری عزا گرفته به حال جوانی ام هر چند با تمامی قدرت چهل نفر من را زمین زدند ولی آسمانی ام ای مرگ مثل اهل محل بی وفا نباش چشمم به راه مانده بگیری نشانی ام روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون اصلا نبود حق من و مهربانی ام از بی کسی ،کسی نکشیده شبیه من مجروح کینه های چهل پست جانی ام این خانه حسرت همه اهل مدینه بود چشم حسود کرده چه با زندگانی ام آماده گشت پیرهن و دیدنی تر است از این به بعد یاد حسین روضه خوانی ام @raziolhossein
بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح صدای غربت مولا ز چاه کوفه می آید علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح بیا ای وارث حیدر که زخم پهلوی زهرا به شمشیر تو می گردد مداوا یا اباصالح چرا مخفی است قبر فاطمه در شهر پیغمبر بیا و پرده از این راز بگشا یا اباصالح در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاد از پا یا اباصالح بیا از قنفذ کافر غلاف تیغ را بستان که جایش مانده بر بازوی زهرا یااباصالح میان دشمنان نقش زمین شد مادرت زهرا بگو آن دم چه حالی داشت مولا یا اباصالح
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که آی جبرائیل،  جبرائیل عبادت را ببین گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین راه داده قاتلش را به گل روی علی بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین @raziolhossein
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید آنش به آشیانه خیرالبشر کشید از سینه شکسته و مسمار در بپرس زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید مادر صدای یا ابتایش بلند شد وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید (تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن هر چه کشید مادرتان از عمر کشید @raziolhossein
ضربه کاری بود و مادر بی هوا از پا فتاد بسکه غافلگیر شد، روی زمین درجا فتاد گوشوارِ مادرم در کوچه شد پخشِ زمین نقش سیلی بر رخِ انسیهٔ حورا فتاد یکطرف ضربِ دو دست و یکطرف دیوارِ سخت جای پنج انگشت بر رخساره برق آسا فتاد تا نبینم مادرم را بر زمین افتاده است خواست برخیزد ز جایش، بی درنگ اما فتاد شانه ام را چون عصا، بُردم بزیرِ دست او یک قدم برداشت، اما باز هم از نا فتاد چادرِ خاکیِ او را می تکاندم، ناگهان دیده ام بر خونِ گوشِ مادرم زهرا فتاد گفت با من، حرفی از سیلی به بابایت مگو با خودم گفتم، چه داغی بر دل بابا فتاد آن طلوعی که پدر،روزی سه نوبت فیض داشت بعد از این، از روی ماهِ زهرهٔ زهرا فتاد خواهر اما دید مادر را به آن روی کبود برقِ سیلی در نگاهِ زینب کبرا فتاد ارثِ مادر، عاقبت بر دخترش خواهد رسید آری آن سیلی، به روی یک یکِ گلها فتاد گاه وقتِ حمله بر خیمه، گهی در قتلگاه ضربهٔ دستِ یهودی بر یتیمِ ما فتاد آید آن روزیکه صبحِ انتقامِ سیلی است آری آن روزیکه دستِ غیب بر اعدا فتاد @raziolhossein
از روز ازل چشم تری داشته ایم سودا زده در رهت سری داشته ایم از ما به جزا فاطمه س یادت نرود... ما با تو حساب دگری داشته ایم @raziolhossein
بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت زد به سینه، چند یازهرای اشک‌آلود گفت بعداز آن از چند و چون روضه‌ی مادر گذشت روضه‌خوان رفت و به ظهر داغ عاشورا رسید من‌ همان جا ایستادم... شعله‌ها از در گذشت من میان کوچه بودم، روضه‌خوان در کربلا آه، آن شب بر دل من روضه‌ای دیگر گذشت تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود تیغ پشت تیغ از جسم علی‌اکبر گذشت شعله بود و محسن شش‌ماهه و دیوار و در تیری آمد از گلوی تشنه‌ی اصغر گذشت میخ در بر سینه‌ی پرمهر مادر حمله کرد آب دیگر از سر عباس آب‌آور گذشت ریسمان بر گردن حبل‌المتین انداختند قافله از بین غوغای تماشاگر گذشت ذکر حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد ذکر حیدر داشت مولا از دل لشکر گذشت درد پهلو، زخم بازو... فاطمه از پا نشست تیر و نیزه از تن فرزند پیغمبر گذشت من سراپا اشک بودم، طاقتم از دست رفت روضه‌خوان از ماجرای خنجر و حنجر گذشت روضه‌ها اینجا گره می‌خورد، بابا رفته بود هیچکس اما نمی‌داند چه بر دختر گذشت @raziolhossein
شب زنده شد به برکت شب‌زنده‌داری‌ات قیمت گرفت نافله از هم‌جواری‌ات در اشک‌های اهلِ سحر ذکر خیر توست حرف از قنوت وِتر، که شد یادگاری‌ات از خشت‌خشتِ خانه‌ی تو نور می‌چکد خورشید تکّه‌ای‌ست از آیینه‌کاری‌ات ای در تنورِ نانِ شبت رزق آسمان! ای «هل‌اتیٰ» ستاره‌ای از سفره‌داری‌ات! دستاس نیست، چرخ فلک زیر دست توست ای گردش زمین و زمان خانه‌داری‌ات! از غصه‌ی دلت بگو ای داغِ سربه‌مُهر! از عرش آمدند پی غم‌گساری‌ات همسایه‌ات لیاقت اشک تو را نداشت عرشِ خداست تشنه‌ی ابر بهاری‌ات از گریه‌های دَم‌به‌دَمت سبز شد خزان نخل شکسته سرو شد از رودِ جاری‌ات ای اشکِ «لایَمَسُّه‌ُو الّاالمُطَهَّرون» خونابه‌های ریخته از زخم کاری‌ات! تیغ علی غلاف نشد وقت اختلاف غرّید و ‌خطبه شد به دَم ذوالفقاری‌ات کوثر شدی که یک‌تنه لشکرکشی کنی تکثیر شد در اشکِ علی بی‌شماری‌ات وقف علی‌ست، دار و نداری که هست و نیست ای رونقِ طوافِ نجف بی مزاری‌ات @raziolhossein
دنیا اگر صفا داشت از دخت مصطفی داشت این زندگیِ کوتاه بسیار ماجرا داشت از غربتم همین بس ، در بین بی وفایان تنها گذاشت من‌ را آنکه به من وفا داشت دستان بی حیا زد آئینه ی حیا را رو میگرفت از کور آنقدر که حیا داشت هم در شکست قلبش ، هم کوچه سینه اش سوخت از ضرب سر شنیدم ، دیوار ناله ها داشت وقتی که همسرم را با تازیانه میزد میمردم از خجالت با دستِ بسته، جا داشت نَقلِ شکستنش شد نُقل محافل شهر این ماجرای کوچه خیلی سروصدا داشت یادش به خیر روزی که جمع ، جمع ما بود من هستم آن کسی که در خانه اش کسا داشت آن یارِ دستِ تنها ، دستش شکست اما فهمید اهل دنیا یک دست هم صدا داشت زخم زبان مردم یک درد بی دوا شد اى کاش زخم سینه حداقل دوا داشت از زندگیش زهرا هرگز نگشت دلسیر مسمار همسرم را به این فراق واداشت هر طور بود آمد زهرا میان مسجد با پهلوى شکسته دلشوره ی مرا داشت گاهی پی عیادت ، همسایه ای می آمد زهرا که بود، خانه ، خیلی برو بیا داشت هی گریه پشت گریه هی ناله پشت ناله کافر نبیند ای کاش دردی که مجتبی داشت در کوچه احترام توحید را شکستند از بسکه در جمالش او جلوه ی خدا داشت در روز های آخر بی وقفه بود مضطر دلشوره ی حسین و صحرای کربلا داشت   @raziolhossein
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟ چندین نفر بزور دراین کوچه جا شدند نمرودها مزاحم پروانه ها شدند دریا خروش کرد تلاطم شروع شد دوران جاهلیت مردم شروع شد وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد انگار کار آتش و هیزم شروع شد در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت دربسته بود درشکنی ایستاده بود در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود در بین خانه  ممتحنی ایستاده بود نامرد رو بروی زنی ایستاده بود فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست بازور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست مشغول حرف بود که باپا به در زدو... صدیقه را مقابل مولا به در زدو... فهمید مانده پشت در اما به در زدو... همراه مادری پسرش را به در زد و... گل را گلاب کرد و بدستان خار داد مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟ چادر بروی پیکر زهرا که میکشید؟ در بین شعله بانوی این خانه را که دید محکم بصورتش زد و به سمت در دوید این پاسخ سفارش عمر رسول بود مولا بفکر حفظ حجاب بتول بود... @raziolhossein
دستم اگر شکست به پای علی شکست بالم اگر شکست فدای علی ... شکست من محو مرتضایم و فرقی نمی کند اصلا کدام دست برای علی شکست @raziolhossein
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین" حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین به تلاقی مدینه روز محشر که شود ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین صبر کرد اما علی! بَشَّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کوثر نشسته در شرار کافرین عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین @raziolhossein
دود از خانه ی حیدر سر زد شعله خود را به تن کوثر زد در که با دست نشد باز آنجا با لگد مردک شیطان در زد درِ چوبیِ برافروخته را ضرب پا  بر بدن مادر زد مُهر پرپر شدن محسن را دست مسمار بر آن دفتر زد چشم حوریه به خون می غلتید گرچه سیلی ز روی معجر زد ناله ی فضه خذینی ناگاه زهر شد بر جگر حیدر زد بیشتر از خود زهرا آنجا پسر غیرتی اش پرپر زد ناله ی یا ابتایش بی شک زخم ها بر دل پیغمبر زد @raziolhossein
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی ندارد احتشام فضه‌اش را شاه بانویی ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی نمی‌خواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان از این رو با ملائک هم تکلم می‌کند گاهی گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما برایم نکته‌ای گفت از حدیثی پیر آگاهی بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو" که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله تو هم در صحنه‌ی محشر سوار ناقة اللهی جهان از چادر خاکی تو چیزی نمی‌فهمد چه درکی دارد از کوهی نگاه بسته‌ی کاهی مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار یقین دارم که روزی می‌رسد از راه، خونخواهی @raziolhossein
پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر هی نگو شرمنده ام شرمنده ام!من بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه ما پا گذاشت عذرمیخواهم‌ اگر این خانه امنیت نداشت ای خوشی من دراین دنیا !دراین دنیا بمان نه برای من برای بچه ها اینجا بمان از مدینه میرویم اصلا فقط با ما بمان یا بمان و یا بمان و یا بمان و یا بمان التماسم را ندیده هیچکس!حالا ببین دیده ای حیدر بیوفتد از نفس؟!حالا ببین بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست چشم ضربه خورده را بیدار کردن خوب نیست با تن آتش گرفته کار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بیتاب کردی فاطمه تو مراهم از خجالت آب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پاخورده ی کوثر نرفت از خاطرم شعله بالا رفت از معجر نرفت از خاطرم آتش در رفت و میخ در نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند گر بفهمد روضه را نجار هم دق میکند از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قنفذ آمد سوی تو اما نشد کاری کنم با قلافش زد به بازوها نشد کاری کنم این سه ماهه زخم پهلو را نشد کاری‌کنم   کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی ای جوانمرگ علی چه زود داری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما هم کفن داریم ما هم پیرهن داریم ما این دم اخر دم سینه زدن داریم ما بی کفن باشد حسین و بی حرم باشد حسن داد و بیداد از غریبی من و طفلان من @raziolhossein
این که دارد میرود از خانه , سامان من است بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است نیست دیگر هیچ امیدی برمداوای دلم اینکه افتاده به جانش درد,درمان من است گریه هایش گریه درد است,درد بی کسی فاطمه گریان پهلو نیست , گریان من است بازهم ازحق کعبه برنخواهد داشت دست فاطمه دست شکسته ش هم به دامان من است لااقل گیسوی زینب را کمی شانه بزن فاطمه جان شانه کردن حق طفلان من است میهمان سرزده خوب است , لیک اینگونه نه چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟ چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه گیسوان سوخته حالا پریشان من است آی مردم در جوانی آخر کارم شده اول این زندگی گرم , پایان من است بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن خانه آباد را با رفتنت ویران نکن @raziolhossein
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد طریقِ "وصل" را بی زخم رفتن از محالات است چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد برای دلبَری از شمع،پروانه پرش را داد... که عاشق هرچه را در چنته دارد،کار می بندد پِی تهذیب نَفسَت باش،تا صاحب نَفَس گردی بدون گردگیری،آینه زنگار می بندد تمام اعتبار نام "مجنون" بسته بر "لیلا"ست اگر دلداده نام خویش بر دلدار می بندد اگر دنبال دریایی،ز چشمه سار خواهش کن... ضرر کرده است آن‌که دل به آب‌انبار می بندد دلیل ناله ی نیمه شبی،آهِ سحرگاهی است سحر بارِ خودش را مومنِ بیدار می بندد کمال چشم ها در رفت و آمد کردن "اشک" است "عمارت" گر شود "متروکه‌خانه" ،تار می بندد ولایت یک عدد دارد که آن هم مُختص مولاست کسی اُمّید بر صفرِ پس از اعشار می بندد!؟ فدای مادری که هر خمیرِ پخت نانش را به دیوار تنورِ "جار ثُمَّ الدّار" می بندد "بیا آقا بیا آقا"..،چه تکرارِ پر از دردی... دل شیعه چه طرفی را از این تکرار می بندد! تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد مسیر بازگشتت را در و دیوار می بندد برای مادرت این روزها روضه بخوان آقا بخوان روضه که دارد مادر تو بار می بندد . . علی آن دستمال زردِ جنگِ خویش را حالا به روی زخم بال خانمی تب‌دار می بندد کسی که ربّنای او تعادل بخشِ عالم بود قنوت خویش را این روزها دشوار می بندد حَسن یک چند روزی می شود..،هنگامِ دَقُّ الباب دو چشم خیس خود را بر روی مسمار می بندد @raziolhossein
از شعلــۀ نــار، گـــل بـه احمـد دادند بـر بانوی وحـی تحفـه بی حد دادند ضــرب لگـد و غـلاف تیـــغ و سیلـی اجـریست کــه بــر آل محمـد دادنــد @raziolhossein ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه انبیا از برکت دستاس او نان می خورند رزق و روزى می دهد به اهل بالا فاطمه ظاهراً فرموده اند " ام الائمه " فاطمه باطناً فهمانده اند " ام ابیها " فاطمه جلوه ای شد لیله القدر رسول الله او جلوه ای شد لیله المحیای مولا فاطمه بچه هایش حجت الله اند اما گفته اند آشکارا حجت الله علینا فاطمه سیزده معصوم هر یک نورى از زهراست پس مى شود سرجمع این ها چهارده تا فاطمه فاطمه حق و علی حق و مع الحق آینه است چه علی اندر على چه فاطمه با فاطمه حک شده بر روی گردنبند زهرا یا علی حک شده بر ذوالفقار مرتضی یا فاطمه بس که حیدر فاطمه است و بس که زهرا حیدر است در نجف چیزى نمی بینیم الّا فاطمه شادی روح خدیجه ، کوری چشم همه سروری دارد به زن های دو دنیا فاطمه با هر اسمی که بخوانی در نهایت مادر است راضیه حنانة الحوراء ؛ زهرا فاطمه مادری بالاترین از این مهربانی بیش از این ؟ می رسد محشر به داد شیعه صد جا فاطمه خانه اش که سوخت مسمار از خجالت سرخ شد آن چنان برخورد با سینه که آنجا فاطمه ..... @raziolhossein