eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست منی که دختر پیغمبرم در شهر پیغمبر کسی بی‌کس‌تر ازمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست کسی از آشنایان هم سراغم را نمیگیرد توقع پس زدشمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست چهل شب با علی رفتم از این خانه به آن خانه یکی همدرد با من نیست ، مدینه جای ماندن نیست برای گریه باید سر به صحراها گذارم من مرا که پای رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست چه شهری که یهودی امنیت دارد ولی زهرا درون خانه ایمن نیست ، مدینه جای ماندن نیست مرا قنفذ زد و یک تن ، نگفت آخر مگر این زن نبی را پاره تن نیست ، مدینه جای ماندن نیست مرا پیش علی از عمد زد که جز غم ناموس حریف خیبر افکن نیست ، مدینه جای ماندن نیست @raziolhossein
در پیش من از غربت دلدار مگویید از مرگ سخن در بر بیمار مگویید من زار نگشتم که علی زار بماند از بی کسی یار به آزار مگویید ای جمعیت زخم تنم لب مگشایید در پیش علی از در و دیوار مگویید اینقدر دگر آه نگردید نفس‌ها با هر سخن از قصه مسمار مگویید پژمردن من را به بیان نیست نیازی احوال گل زار به گلزار مگویید من تاب ندارم که بگریند عزیزان بر دیده زخمی من از خار مگویید زخم است فقط صورت و پهلو ،سر و بازو بسیار مخوانیدش و بسیار مگویید اصلاً به فدای سر حیدر که شکستم بر آنکه کند شکوه به او یار مگویید من طاقت شرمندگی یار ندارم از رفتن من نیز به اظهار مگویید تا زنده ام از شانه نیفتد علم او بی لشگری اش را به علمدار مگویید @raziolhossein
آنكه خسته شده از درد منم بعد از اين نيست اميد به بهتر شدنم بعد از اين بسكه لاغر شده ام سايه اي از من مانده ست طلب مرگ فقط شد سخنم بعد از اين ديگر از گريه ي من خسته شده همسايه بنوسيد غريب وطنم بعد از اين قبل از اين چهره ي زيباي حسن خندان بود نگران دل خون حسنم بعد از اين با همين دست كه سخت است از آن كار كشم دلخوش از بافتن پيرهنم بعد از اين تا به امروز كه گريان علي بودم و بس سخت گريان شه بي كفنم بعد از اين... @raziolhossein
برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این در برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازۀ عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند؟ مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را.. چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را.. دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌برد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را @raziolhossein
ای درِ تو قبله‌گاه اهل تولّیٰ! خاک رهت آبروی عرش معلّیٰ! زهرهٔ ازهر توئیّ و طاهر و اطهر عفّت داور توئیّ و عصمت کبریٰ فضّهٔ دربارِ تو مربّی مریم قنبر درگاه تو مدرّس عیسیٰ خوشه‌بر خِرمن عفاف تو ساره ریزه‌خور خوان عصمت تو صفورا بود معمّا اگر که خلقت انسان ذات جلیل تو کرد حلّ معمّا دختر حوّائی و سلالهٔ آدم قبله‌گه آدمیّ و زادهٔ حوّا از دو جهان جز نبی تو از همه اعلم از دو سرا جز علی تو از همه اعلیٰ ذات جمیل تو نخل بار رسالت چهر منیر تو مِهر عالم معنیٰ خاک سرای تو تاج تارَک یوسف گَرد رواق تو کحل چشم زلیخا سُبحهٔ خاکین تو نگین سلیمان چادر پشمین تو تفاخر حورا امّ ائمّه، نه، بل‌که امّ نبیّین شاهد عرضم بس است "امّ ابیها" نطق تو الهام‌بخش موسیِ عمران طبع تو آرام‌بخش روح مسیحا حلقهٔ درگاه تو منادی جنّت دستهٔ دستاس تو سریر ثریّا چیست به غیر از تو متن آیت یاسین؟ کیست به غیر از تو بار دوحهٔ طاها؟ غیر نبی گو که دارد هم‌چو تو دختر؟ غیر علی گو که دارد هم‌چو تو همتا؟ گر که به نسوان رسید امر رسالت نام تو می‌بود زیب مطلع طغرا لیک بدین‌حیرتم بدان‌همه عزّت از چه شدی خار بعد رحلت بابا؟ هیچ پیمبر نشد که بعد وفاتش آتش کینش زنند بر در مأویٰ نیلی گهی عارضت ز ضربت سیلی سقط جنینت گهی ز کینهٔ اعدا گاه شد از ضرب در کبودت پیکر گاه سیه شد ز تازیانه‌ات اعضا «طائی»، ای دخت پاک احمد مرسل! لطف تو دارد به هر دو کون تمنّا @raziolhossein
ای که با دست ورم کرده ی خود پای منی با نفس های کمت نیز مسیحای منی ماه ماه است عزیزم چه گرفته چه هلال ... رو بگیری ز علی ، باز تو زهرای منی ماندنت درد من  و رفتن تو زجر من است غم امروز منی ،  حسرت فردای منی آه زانو به بغل کردن من دیدنی است؟! از پس پوشیه سرگرم تماشای منی همه ی زندگی ام ،مرگ تمنا نکنی ... خسته ای ، بی رمقی؟! باز تمنای منی خواست  دنیای مرا تیره کند ، سیلی زد دشمنم نیز  خبر داشت تو  دنیای منی رو به قبله مشو ای قبله ی بی سوی علی یار بی صحبت من ، همدم شبهای منی @raziolhossein
تخته سنگی بوده ام یک روز بین کوهها در دل یک معدن تاریک با اندوهها زندگی میکردم اما آه ، از این زندگی سنگها هم داشتند اکراه ، از این زندگی ساکت و بی فایده ، افتاده بودم یک‌ طرف نه عقیق سرخ بودم نه چنان دُرّ نجف ناگهان با اتفاقی خانه ام تغییر کرد تیشه ای خورد و مرا هم راهی تقدیر کرد این سعادت قسمتم شد که به شکل آسیاب با جهاز فاطمه رفتم به بیت بوتراب گرچه کم بود آن جهاز اما پر از اخلاص بود بار سنگین جهاز فاطمه دستاس بود شب سر سجاده اش پروانه میشد فاطمه روز هم مشغول کار خانه میشد فاطمه بین کار خانه دائم دل به دریا میزدم بوسه ها بر پینه های دست زهرا میزدم مثل آن حال نماز و تیر پای بوتراب خون ز دست فاطمه میریخت پای آسیاب هر کجا که طاقت اشک حسینش را نداشت گاه سلمان و گهی جبریل را پایم گذاشت آسیابم چرخ وقتی زد به دست فاطمه دیدم عالم نیز میچرخد به دست فاطمه در تمام سالها سنگ صبورش بوده ام شاهد هق هق زدن پای تنورش بوده ام گندمش را آرد میکردم برای بچه هاش نان که میشد سائلش میخورد جای بچه هاش من در این خانه کرامتها ز بانو دیده ام پخت چندین قرص نان با درد پهلو دیده ام دیدم آن دستی که نان میداد دست سائلین ضربه های محکمی خورد از غلاف قاتلین دیده بودم بت پرستی پشت در با تیشه بود این طرف هم مادر توحید و بار شیشه بود دست مادر شد کبود از کار افتاد آسیاب تا ابد اما نمی‌افتد که آب از آسیاب آسیاب آری به نوبت ، میرسد روز تقاص پاسخ آن سیلی محکم که زد بر روی یاس @raziolhossein
ابرها بر سقفِ ما بارانِ نم‌نم ریختند در میانِ آشیانم یک جهان غم ریختند خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن در نگاهِ بچه‌هایم آب زمزم ریختند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم  اسم اعظم ریختند هم نمی‌آید چرا زخمت ، چرا بهتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند فاطمه بنت‌اسد  حالِ عروست را ببین بر سرِ شیرخدا چند ابن‌ملجم  ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بارِ شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند از تو چادرخاکی و از من محاسن روی خاک تو زمین خوردی  سرِ من خاکِ عالم ریختند ریسمان بر گردنم بود و تو هم در شعله‌ها تازه وارد‌ها  سرِ طفلانِ ما هم ریختند . . دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است آه می‌بیند که در گودال یکدم ریختند نیزه‌ها با تیغ‌ها بسیار بسیار آمدند آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند @raziolhossein
کوچه از درد و داغ پر شده بود، بوی یاس کبود می آمد همه جا های‌و‌هوی آتش بود، همه جای بوی دود می آمد هرچه غم بود پیش از آن کم بود، ضرب سیلی چقدر محکم بود میخ در داشت داغ‌تر می شد، داشت غم به وجود می آمد.. آهِ زهرا چنین بلند شود، و علی در نیام بند شود!؟ دو دم تیز ذوالفقار اگر، دست‌بسته نبود، می آمد! باغ گل داشت تک به تک می‌سوخت، شاخه به شاخه ی فدک می‌سوخت آه وقتی که می کشید از غم، همه جا بوی عود می آمد.. با تن زار خسته ای می خواند، چه نماز شکسته ای می خواند! اشک در افت و خیز غم هایش، با قیام و قعود می آمد آه، از درد گاه خم می شد، آه، از درد گاه می افتاد به تن ناتوان او چقدَر، این رکوع و سجود می آمد عشق اسباب خویش را دارد، گریه آداب خویش را دارد ذکر زهرا به آسمان می رفت، اشک آنجا فرود می آمد @raziolhossein
فاطمه مخفی است اسرارش در نمی آورم سر از کارش همه درباره اش خبر دارند: همه ی عالم است دربارش به گواهیِ «بضعةٌ منّي» رنج پیغمبر است: آزارش اوست سیب بهشتیِ "احمد" شب معراج رفته دیدارش جان به قربان رهبرم "حیدر" که شده فاطمه علمدارش حق علی بود و مال فاطمه بود پس رسیده است حق به حقدارش هرکه جان را فروخت در راهش "حسنش" می شود خریدارش شب ما با "حسین" صبح شده چون حسین است نور الانوارش دین اگر مانده برکت زهراست بر لب انبیاست اذکارش فاطمه خط قرمز شیعه است کفر یعنی: گمان انکارش در تولّی، ولایتش محور در تبرّی، نمونه: اظهارش . . گرچه این خانه، خانه ی وحی است نیست راضی علی زِ مسمارش آه از کوچه ی بنی هاشم "محسنش" را گرفته دیوارش یک لگد زد حرامزاده به او تا ابد شیعه شد عزادارش پشت در یاوری طلب میکرد می رسد "صاحب الزمان" یارش . . فاطمه بین کوچه گریَد بر "زینب" و شام و کوچه بازارش آه.. زینب که زینت مولاست این خرابه نشد سزاوارش "ام کلثوم" را ببین مادر صدقه می دهند اشرارش.. نیست امروز فاطمه تنها گریه کن ها شدند انصارش @raziolhossein
اگرچه دوست، ندیده گرفته اعمالم همان گدای خطاکار و غرق اِشکالم وصال یار چه دارد که در فراقش نیست؟ کجاست حالِ خوش من؟ ... هنوز بدحالم گلایه از قفسِ نفس می کنم تا صبح نمی برد به هوایش مرا دو تا بالم به دام حیله ی خناس ها گرفتارم کشیده مکر شروران، مرا به چنگالم کسی به تاجرِ خسران زده نمی خندد گناه کردم و آتش زدم به اموالم اگرچه غربت من را کسی نفهمیده ... اگرچه نیست کسی یار من در این عالم ... سلام من به همه نوکران آقایم که وقت روضه می آیند باز دنبالم یکی کمک بکند، مادری زمین خورده زمان ذکر مصیبت که می رسد، لالم برای دست ورم کرده اش، دلم خون است بیاد درد قنوتش هنوز می نالم لباس یاس، تن لاله را نمی پوشاند بیاد بسترِ خونی، مریضْ احوالم چهل نفر به زنی باردار، لطمه زدند نگفته بی خبر از آن هجوم و جنجالم صدای میخ در آمد، صدای زهرا نه! کنار شعله ی آن در، به فکر گودالم فدای آنکه فرو رفت نیزه در دهنش برای پیرهنی، پاره پاره شد بدنش @raziolhossein
تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم @raziolhossein
اسیرِ بسترم بابا...ندارم قوّتی دیگر پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر پس از تو میروم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد سه ماهی میشود پایم ندارد قدرتی دیگر سرم پایین بود و بی‌هوا خوردم چنان سیلی که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر لگد زد بی‌هوا ، خوردم زمین، شش ماهه ام را کشت ندیدم محسنم را و ندارم حاجتی دیگر نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده برای دخترت بابا!...نمانده طاقتی دیگر از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است ببَر پیش ِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر حسن با ذکرِ "یا شافی"* شبانه اشک می‌ریزد ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر کجایی تا ببینی بی رمق افتاده پهلویم همان دستی که بوسیدی ندارد حرکتی دیگر برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم علی جانم حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است سلام ِ بی جوابش شد برایم غربتی دیگر! @raziolhossein
چشم خود را باز کن ای یار تنهای علی یک نگاهی کن به اشک سرخ سیمای علی حالتی چون محتضر دارم ز پا افتاده ام باز احیا کن علی را ای مسیحای علی کلمینی فاطمه ،جان علی برلب رسید رفته تاب وطاقت از جان توانای علی یاس من گلبرگ رویت را چرا کردی نهان؟ رنگ نیلوفر شده رخسار زهرای علی زینبت یک سو حسینت باحسن در یک طرف از جگر نالند در این شام یلدای علی نیست تسکینی مرا در این فراق سینه سوز غیر غم ناله نمی جوشد ز آوای علی گرکه دود آه من، سر می کشد بر آسمان آتش داغ تو افتاده براعضای علی با کدامین حال ،روی دوش خود گیرم تو را قوتی دیگر نمانده در سراپای علی ای «وفایی» آمده وقت نماز غربتم کو اذان گوی غریبی در مصلای علی @raziolhossein
کسی مثل علی مظلوم نمیشه دل شوهر تو آروم نمیشه تو نگیر نگات و از من لا اقل من میخوام نگات کنم روم نمیشه روزگار علی رو سیاه نکن بچه هاتو دیگه بی پناه نکن فاطمه خدا نخواست مادر بشی اینجوری میخ در و نگاه نکن بخدا این همه آزار بسمه دیدن خونِ رو مسمار بسمه برای دق دادن علی یه عمر ذولفقار روی دیوار بسمه تو که زهرا نفست بندِ به من تو که قول دادی از آینده به من یه طرف قنفذ و میبینی خوشه؟ یه طرف مغیره میخنده به من خونه رو غرق عزا نکن نرو خون به قلب بچه ها نکن نرو بچه های قد و نیم قد و ببین من و دست تنها رها نکن نرو خونمون و رو سرم خراب نکن سلام علی رو بی جواب نکن زیر لب اینهمه لالایی نخون بسه زهرا دلمون و آب نکن ساحل خونه رو جز و مد زده تورو هرکی زده خیلی بد زده تو تموم بخت و اقبال منی بگو کی به بخت من لگد زده ماه من اسیر ابر تیره شد چه بلایی سهم این عشیره شد تو که آب مهریته من بمیرم که وضو گرفتنت جبیره شد چه کسایی زخمت و نمک زدن تو رو با بهانه ی فدک زدن داغم و یه مرد میدونه یعنی چی تو محله زنم و کتک زدن از هجوم یکسره بدم میاد از صف چل نفره بدم میاد خوش بودم عجب دری ساخته علی دیگه از هر چی درِ بدم میاد @raziolhossein
کسی که درد سوزانده دلش را غریبه ریخت برهم منزلش را بیا ای دل برای گریه امشب بخوانیم‌ اعتراف قاتلش را معاویه نبودی چه خبر بود! سر بیعت حکومت در خطر بود! ازین سو کوه هیزم جمع میشد ازان سو فاطمه در پشت در بود.. اراذل این شرایط را که دیدند به سمت خانه ی حیدر دویدند نصیحت کردن زهرا به هم خورد میان صحبتش هو میکشیدند! نفس میزد صدایش را شنیدم علی را در احد یکباره دیدم هزاران کینه در دل داشتم من زدم با پا به در! نعره کشیدم غرور چشم حیدر را شکستم چنان محکم زدم در را شکستم در خانه‌ ز لولا تا جدا شد زدم‌ پهلوی کوثر را شکستم در افتادو زمین افتاد زهرا علی میزد فقط فریاد زهرا همینکه ناله زد فضه خذینی همه گفتند که جان‌ داد زهرا یکی آتش به کل باغ میزد یکی بر قلب زینب داغ میزد میان آن شلوغی ها مغیره به دست فاطمه شلاق میزد... کشیدم هر طرف شیرخدارا زدم درآن میانه بچه هارا تن زهرا به زیر دست و پا بود علی انداخت بررویش عبا را @raziolhossein
طعم بهار را نچشیدم خزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم این روزها, قیام و رکوعم شده یکی مثل هلال ماه, خمیدم کمان شدم آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم یک روز اگر زمین نخورم شب نمی شود نیرو ز دست داده ام و ناتوان شدم من بازویم شکسته ولی کار می کنم حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره, مقصر مغیره شد بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم @raziolhossein
هرچند که با سختی بسیار می آید اینجا با غم‌ سینه بیمار می آید اینجا فاطمیه وسط روضه بشین تکیه نزن مادری دست به دیوار می آید اینجا @raziolhossein
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این @raziolhossein
زهرا شدم که روشنی خانه‌ات شوم با افتخار خادم کاشانه‌ات شوم تو شمع عشق باشی و پروانه‌ات شوم سنگ صبور آه غریبانه‌ات شوم پیش خدا ملاک عزیز تو بودن است بالاترین مقام کنیز تو بودن است ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن هستم ز هرکه غیر تو بیزار اباالحسن پای تو قبل میثم تمار اباالحسن من سر نهاده‌ام به روی دار اباالحسن دل را فقط به سوی تو پر می‌دهم علی لب تر کنی برای تو سر می‌دهم علی امروز جای تیغ تو زهرا بایستد کاری کنم زمین به تماشا بایستد حاشا که فاطمه به مدارا بایستد باید به احترام تو دنیا بایستد کعبه ملاک ردّ و قبول نماز نیست تو قبله‌ای به قبله دیگر نیاز نیست آماده‌ام که رفع گرفتاری‌ات کنم در این هوای درد هواداری‌ات کنم لشکر نیاز نیست، خودم یاری‌ات کنم در کوچه‌های شهر علمداری‌ات کنم پشت و پناه محکم تو دست فاطمه است تا روز حشر پرچم تو دست فاطمه است یک روح در وجود من و تو دمیده شد زهرا برای یاری تو آفریده شد حتی اگر که باد مخالف وزیده شد از این به بعد کار به هر جا کشیده شد بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو در را اگر زدند علی پشت در مرو در را زدند و فاطمه از جا بلند شد آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد در پشت در نشست، در امّا بلند شد ای روزگار ناله زهرا بلند شد از آن به بعد بود که ماتم شروع شد از پشت درب خانه محرم شروع شد @raziolhossein
گهواره نیست کودکی‌ات را فلک؟ که هست فرمانبر تو نیست سما تا سمک؟ که هست وقتی به خواب می‌روی ای کوثر کثیر لالایی خدیجه نباشد، ملک که هست آن روزۀ سه روزه نیازی به نان نداشت ای زخمی محبت عالم! نمک که هست وقتی حضور گریه تو را آب می‌کند اشک علی نشسته برای کمک که هست نقش کبود شانه‌ات از ضربه‌های در بر شانهٔ شبان سیه نیست حک؟ که هست مُردیم از فراق تو، دل با چه خوش کنیم؟ قبری که نیست از تو به جا؟ یا فدک که هست... @raziolhossein
دری که شد عتبات نبی به وقت اذان دری که در پس آن سِرّ عرش گشته نهان دری که وا شده رو به رواق عرش نجف که رشک برده به جاهش شکوه درب جنان دری که باب حسین است و پنجره فولاد دری که باب خدا بوده است در دوران به حلقه اش متوسل ملائکه همگی به آستانه او سر نهند پیر و جوان دری که کعبه آمال سدره و طوباست ضریح چوبی حاجات عالم امکان دری است از شجر طور هم گرامی‌تر مبارک است بسوزیم در مصیبت آن درون آتش طور است بسم رب النور که بوده جان جهان مادر پیامبران در آستانه در ایستاده نبض زمین به احترام نفس‌هایش ایستاده زمان بدون واسطه با رب خود تکلم کرد در آن مقام که نزدیک تر شد از دو کمان چکامه‌های بهاری خانه زهرا چگونه گشته لگدکوب چکمه‌های خزان منزه است از اینکه به روی خاک افتد شده است ذکر همه کائنات یا سبحان چه شد که در به روی باب حاجت افتاده که بند آمده بعدش زبان مرثیه خوان هزار مرتبه آتش بزن مرا اما مگو که فاطمه آتش گرفته دور از جان بس است صحبت میخ و غلاف در عوضش هزار مرتبه از قتلگاه روضه بخوان هزار مقتل خطی ورق زدم اما هنوز هم که هنوز است مانده‌ام حیران کشید بر گلویش تیغ شمر یا قنفذ شکسته پهلوی او را مغیره یا که سنان هزار جان گرامی شبیه جان حسین فدای کشتی پهلو گرفته در کوچه... @raziolhossein
رزق عالم را به سر انگشت خود تقسیم کن نور جنت را به برق خنده ات تنظیم کن آسمان را با قنوت اشک هایت جان بده چشم بی باران ما را با غمت ترمیم کن ای که دنیا مستمند گوشه ی چشمان توست با نگاه روشنت آینده را تسلیم کن تا نلرزد خانه ی دل از هجوم درد ها باب میلت زندگانی مرا ترسیم کن دل چرا تاریک باشد، نور قبل از نورها؟ با ولایت هر سیاهی را به من تحریم کن قصد دارم جان دهم در وقت گریه بر شما مادرانه جان من را وقف این تصمیم کن تا دوباره جان بگیرد چشم های مرتضی خانم خانه، به حیدر خنده ای تقدیم کن @raziolhossein
نُه سال با تو شد سپری روزگار من تنها تو بوده ای همه جا غمگسارمن نُه سال با تو زندگی ام عاشقانه بود من مرد خانه بودم و تو خانه دار من ناراحتی من همه این است ؛ می روی خوشحال می شوم نروی از کنار من از آن زمان که خورد به بازوی تو غلاف خانه نشین شده به خدا ذوالفقار من هر روز گریه گریه فقط گریه کار تو هر روز گریه گریه فقط گریه کار من باشد برو ! " ز خاطر من که نمی رود نه سال با تو شد سپری روزگار من" @raziolhossein
زیر هجوم درد شکسته ست قامتم تقدیر من غم است،چه تلخ است قسمتم کاری نمی‌کنم به تو نزدیک‌تر‌ شوم انگار من بدون حضور‌ تو راحتم طیّ‌ طریق من به نیازم رسیدن است تو‌ گریه میکنی به من و من به حاجتم ای غایب از نظر تو‌ حضورت همیشگی ست بیچاره من..منی که گرفتار غیبتم چشمم به التماس دعای بقیه بود نعمت تو هستی و پی کفران نعمتم این آبروی عاریه ای ماندگار نیست با سیلی گناه شده سرخ صورتم دست‌ مرا بگیر و دخیل حسین کن من بی حسین گم شده ام،آخر خطم این روزها که شال عزا بسته ای به ‌دوش رخصت اگر‌ دهید شریک مصیبتم این بوی دود از طرف خانه علیست! آقا نمی‌کنید به این‌روضه دعوتم؟ این روزها که شاه نجف گریه میکند لبریز یاعلی شده ساعت به ساعتم @raziolhossein
تا شعله دست بر پَرِ خَیر‌ُ النِّسا گذاشت ما را میان غصه‌ی بی انتها گذاشت باران کجاست؟! شمعِ نبی ذرّه‌ذرّه سوخت... آتش چه حسرتی به دلِ ابرها گذاشت دیوار و در مجال تقلّا نمی دهند باید برای بال‌شکسته فضا گذاشت در هیچ مَسلَکی زدنِ زن روا نبود لعنت بر آن‌که بدعت خود را بنا گذاشت یک بی‌حیا که حُرمتِ چادر نمی شناخت روی حجاب عصمت حق ، ردِّ پا گذاشت آئینه را فشار لگد ، تکّه تکّه کرد... آنقَدر خُرده‌شیشه دمِ خانه جا گذاشت! مسمارِ خسته فاطمه را تکیه‌گاه دید سَر را به روی مخزن سِرِّ خدا گذاشت وقتی که گفت : فضّه خذینی!...، عـلـی نشست مشکل زنانه بود...، که حیدر رها گذاشت بندِ طناب دست علی را رها نکرد سلمان به روی پیکر زهرا ، عبا گذاشت @raziolhossein
تکلیف خاص، یا الگوی عام؟ توحیدِ محض، جانب مسجد شتاب کرد بنیانِ سستِ لات و هبل را خراب کرد هارون غریب ماند و جهانی چو سامری گوساله را به نام خدایی خطاب کرد شیطان به کنج خانه نشانید کعبه را بت را دوباره قبله‌گهِ شیخ و شاب کرد منسوخ شد شریعت اسلام و فوج فوج امّت به جاهلیتِ کبری شتاب کرد یک ناله آن ملیکهٔ محشر ز دل کشید وز آن، به پای، شورش یوم الحساب کرد با آن بلاغتِ نبوی، معجز آفرید تجدیدِ یادِ حضرت ختمی‌مآب کرد هجده بهار، پرده‌نشین بود همچو گُل داد از خزان که پرده‌دری بیحساب کرد آن کوکبِ حیا که فلک سایه‌اش ندید جلوه به شهرِ شب‌زده‌ چون آفتاب کرد آئین او خطابه‌سراییّ زن نبود خواند از چه رو خطابه و فصل‌الخطاب کرد؟! تحریفِ صبرِ شیر خدا را خدا نخواست بهر خروش، فاطمه را انتخاب کرد «««تکلیفِ خاص، نسخهٔ الگوی عام نیست»»» نادان چرا مقایسهٔ ناصواب کرد؟ با نامِ آن یگانهٔ مستوری و حیا بر روی بیحیاییِ زن، فتح باب کرد یا للعجب خطابهٔ او دیده و ندید کآن اسوهٔ عفاف ز کور احتجاب کرد! آری به آیهٔ متشابه برد پناه آن فتنه‌پروری که ز عقل اجتناب کرد باری، ز پشت پرده گُلِ باغ مصطفی بی‌پرده با جماعت کافر عتاب کرد باد هوس بر آتش آن فتنه می‌دمید وآن خطبه مکرِ مدعیان نقش آب کرد خصم از رهِ حدیث درآمد، ولیک او کفرِ وی آشکار به حکم کتاب کرد پوشیده در حجاب، برون آمد از حجاب پس زد حجاب ظلمت و رخ در حجاب کرد @raziolhossein
هم فلاني با لگد كوبيدنش در را شكست هم پليد بي حيا پشت پيمبر را شكست بشكند پايش خدا لعنت كند آن پست را ضربه اي كه زد به در پهلوي مادر را شكست بايد از اينجا به بعد روضه را رد شد كمي ديدن صديقه آنجا بغض حيدر را شكست يك تنه پاي امامش ايستاده فاطمه حيدرانه قدرت آن قوم كافر را شكست قنفذ آمد با مغيره تازيانه با قلاف دست اين دو يك به يك آيات كوثر را شكست باز هم حيدر به داد مردم عالم رسيد صحبت از نفرين زهرا پاي منبر را شكست داشت بر مي گشت از مسجد غريبانه علي بسكه سنگين است اين غم عاشقي سر را شكست... @raziolhossein
شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات @raziolhossein
بیمار من که دیده گهربار می کنی اشکی نثار گلشن ایثار می کنی از یک خزان زود رسی گلشن مرا با این نسیم درد خبردار می کنی می خوانی از نگاه علی راز سینه را هرگه نظر به دفتر اسرار می کنی دارم به دوش  بار گرانی ولی مرا بایک نگاه گرم سبکبار می کنی سرتا به پای دردی و لبخند می زنی برمن تو مهر خویشتن اظهار می کنی ای همدم و امید و مسیحادم علی بیماری و طبابت بیمار می کنی گل کس ندیده ،تکیه به دیوار غم دهد ای گل چرا تو تکیه به دیوار می کنی ای چلچراغ زندگیم گر شوی خموش روز مرا ز غصه شب تار می کنی زین شرح سینه سوز«وفایی» دگرمگو دل را به داغ و درد گرفتار می کنی @raziolhossein