eitaa logo
روایتگری شهدا
23.3هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️ 💕 ۲🍃 ✔️راوی:دوستان شهيد 🌷 يك ويژگي بسيار داشت. در هر كاري وارد ميشد را به به پايان ميرساند. ⚘@pmsh313 🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌 بود. اما نيروي كمكي نداشت. #🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد. ⚘@pmsh313 💢او خيلي زود را ياد گرفت و گچ كاري ساختمان، به سرعت و به خوبي انجام شد. 🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌 در پيش آمد. تابستان 1387 بود كه🌷 به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷 راهي منطقه ي ، اطراف، شد. 🌷 در اردوهاي نيز همين ويژگي را داشت.☀️. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد. 🌷@shahidabad313 💢در كارهاي عمراني☀️. مثل بولدوزر ميكرد. وقتي تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول بودند. به آنها در زمينه ي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت ميرفت و... ⚘@pmsh313 💢با آن اما هميشه و فعاليت بود.🌷 هيچ گاه نميكرد. تا اينكه بعد از پايان به آمديم. 💢فعاليت بچه هاي🕌 در منطقه ي مورد مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه هاي برتر در مراسمي با حضور شود. 💢راهي شديم. بعد از پايان و از بچه هاي🕌🌷 به سمت رفت. او توانست خودش را به آقاي برساند و از دوركمي با ايشان كند. ⚘@pmsh313 💢اطراف شلوغ بود. نفهميدم🌷 چه گفت و چه شد. اما🌷 دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با، يعني بالاترین دست بدهد، اما همينكه دست🌷 به سمت ايشان رفت، آقاي دست🌷 را بوسيد! 💥رنگ از چهره ي🌷 پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در باشد و براي كسي نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚گره بازکن مشکلات مردم❤️ ❄️ ✨ ✔️راوی: مهدی ذوالفقاری (برادر شهید) ⏺🌷 بعد از دوراني كه در كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي شد. ⚘@pmsh313 💢در حجره ي يكي از پامنار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از🌷 خيلي خوشش آمد. خيلي به او پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. چك ها و حساب هاي مالي خودش را وصول مي كرد. 💢آن ها آنقدر به🌷#اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند. كار#🌷هادي در هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. ⚘@pmsh313 🌷 عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با كار مي كرد. 💢درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت. 🌷@shahidabad313 🍀يادم هست روح پاك🌷 در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با مسافركشي مي كرد.دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه 🌷 شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد! ⚘@pmsh313 💢از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد. 💢به بسياري از#قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از🌷 ...من از🌷#چهار_سال بزرگ تر بودم. وقتي 🌷 حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. 🌿دوران خدمت من كه تمام شد،🌷 مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد شدم.به خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مثل🌷 است، همان طور مي توانيد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. ⚘@pmsh313 🌷 مرا جاي خودش در مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت.مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي كم شد.فكر مي كنم يك سال در مشغول خدمت بود. 💢از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم🌷 بود!🌷 به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد.تا اين كه روز بعد فهميدند حق با🌷 بوده و آزاد شد. 🌷@shahidabad313 🌷 در آنجا به خاطر با اين شخص درگير شده بود.چند بار به او داده بود كه فلان را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد داشته باشد.بعد از نيز مدتي در#كار كرد. البته فعاليت🌷 در و🕌 زيادتر از قبل شده بود. ⚘@pmsh313 💢پيگيري كار براي🌷 و با فتنه گران، وقت او را گرفته بود.بعد هم تصميم گرفت كار در را رها كند! ما خيلي از و و🌷 خوشش مي آمد.براي همين داشت به هر قيمتي🌷 را پس از پايان خدمت نگه دارد.🌷 اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود. 💥قصد داشت به سراغ برود. مي خواست از در جهت بهتر خدا بهره ببرد. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زیارت با ماشین داغون ❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی: یک از دوستان🕌 💢شخصيت🌷 براي من بسيار بود. با او كسي را نمي كرد. ⚘@pmsh313 🌼در ايامي كه با هم در🕌 (علیهماالسلام) فعاليت داشتيم،بهترين روزهاي ما رقم خورد،يادم هست يك وقتي كار تمام شد 🌷 گفت: بچه ها حالش رو داريد بريم☀️؟ ⚘@pmsh313 💢گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم،🌷 گفت: من مي رم بابام رو مي يارم،بعد با هم بريم ☀️ (علیه السلام). 💢گفتيم: باشه، ما هستيم،🌷 رفت و ما منتظر شديم تا با پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه🌷 را نمي شناختند، فكر مي كردند يك مدل بالا و... 🌷@shahidabad313 💢چند دقيقه بعد يك استيشن درب داغون جلوي🕌 ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين موتورش بود كه كار مي كرد و راه مي رفت. 💢نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه نداشت. يعني لامپ هاي كار نميكرد! ⚘@pmsh313 📍 با ديدن خيلي خنديدند. هر كسي را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر هم نمي تونه بره، چه برسه به. 📍اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند آورده بودند. ما در طي مسير از#چراغ_قوه استفاده مي كرديم. 💎وقتي هم مي خواستيم بزنيم، را بيرون مي گرفتيم و به سمت#راهنما مي زديم. ⚘@pmsh313 💥خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم.☀️ عجيبي شد و اين براي مدت ها شده بود.بعضي بچه ها مي كردند و مي گفتند: مي خواهيم براي،🌷 را بگيريم و... 🌴چند روز بعد هم پدر🌷 آن استيشن را كه براي كار استفاده مي كرد و يك خريد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚مقابله با فتنه گران❤️ ۱ 👈سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت! بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را كرد. ⚘@pmsh313 📍اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي شنيده شد. 📍يك باره خيابان هاي مركزي جولان گاه فرزندان معنوي بي بي سي شد!🌷 در آن زمان يك موتور تريل داشت. در كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به بود. 🌷@shahidabad313 📍 كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه مي آمد و از اخبار را مي شنيد.هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان🕌 راهي خيابان هاي مركزي بود. 💥مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود كرد آن هم به اين وسعت؟! يك روز🌷 همراه🌷 جلوي رفتند. ⚘@pmsh313 🍂جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.🌷 و🌷 از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود. 💢اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.قبل از اين كه جمعيت گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب اين صحنه را نشان داد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚ارادت عجیب به ساحت ولایت❤️ ۲ 👈در يكي از كارهاي پياده نظام دشمن، كه در شبكه هاي ماهواره اي آموزش داده مي شد، نوشتن به مسئولان و روي ديوارها و ... بود. ⚘@pmsh313 🌷 نسبت به☀️(مدظله العالی) بسيار بود.☀️ او به عجيب بود. 💢يادم هست چند ماه كه از گذشت، طبق يك برنامه ريزي از آن سوي مرزها، همه ي اتهامات، كه تا آن زمان به وقت زده مي شد به سمت ☀️ رفت! 💢آنها در شبكه هاي ماهواره اي مي كردند كه چگونه در مكان هاي مختلف روي ديوارها كنيد. بيشتر صبح ها شاهد بوديم كه روي ديوارها نوشته بودند.🌷 از ي شخصي خودش چند اسپري تهيه کرد و صبح هاي زود، قبل از اين كه به محل كار برود، در خيابان هاي محل با دور مي زد. اگر جايي شعاري عليه مسئولان روي ديوار مي ديد، آن را مي کرد. 🌷@shahidabad313 🍂يکي از دوستانش مي گفت: يک بار شعاري را گوشه اي از عابر ديده بود. به من اطلاع داد که يک را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم مي روم که آن را کنم. گفتم: آخه تو از کجا ديدي که اونجا نوشته اند!؟ گفت: من هر اين مناطق را مي کنم، الان متوجه اين شدم. 🍂بعد ادامه داد: کسي نبايد چيزي بنويسد، حالا که همه ي مردم پاي ايستاده اند ما نبايد به اجازه ي جولان دادن و عرض اندام بدهيم. ⚘@pmsh313 🌷 خيلي روي☀️#حساس بود. يک بار به او گفتم اگر شعاري روي ديوار بنويسند و ما برويم آن را کنيم، چه سودي داره چرا اين همه وقت مي گذاري تا پاک کني؟ اين همه مي کني، خب دوباره مي نويسند! 🍂گفت: نه، اين كساني كه مي نويسند زياد نيستند. اما مي خوان اينطور جلوه بدهند كه خيلي هستند. من اينقدر مي کنم تا ديگر ننويسند.در ثاني اين ها دارند يه را كه به قول خودشون به مربوط مي شه به💥 و مي گذارند. اين ها همه برنامه ريزي شده است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚حافظ امنیت❤️ ۱ 👈اوج جسارت به☀️ در💥، روز سيزده رقم خورد. در اين روز اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد. ⚘@pmsh313 🌴آن روز☀️ علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل تجمع كردند و بعد از به تصاوير☀️ قصد خروج از را داشتند.اما با ممانعت روبه رو شده و به داخل برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند! 🌴خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان 🌷 تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي در فلان ساعت چه خبر بوده؟! با تعجب گفتم: چطور؟! 🌷@shahidabad313 🌴گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد. با تعجب ديدم كه🌷 و همه ي دوستان شهيدش نظير🌷 و🌷 و... با روبه روي درب ايستاده اند و با عصبانيت به درب نگاه مي كنند. ⚘@pmsh313 🌴گفتم: يكي از دوستان من در است، الان خبر می گيرم. به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب چه خبر بود؟ ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ☀️ را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به☀️! 🌴لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم:🌷 جان كجا؟ مي خواي بري !؟ ⚘@pmsh313 🌴يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟ خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي تجمع كنند. بچه هاي آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق كار كنيم. اين است. 🌴گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني حتماً اخراجت مي كنه. لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما باشه و كسي در مقابل قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚اثر زخم فتنه❤️ ۲ 👈رفتيم به سمت. يك مقرّي بود كه نيروهاي در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم. در طي مسير يك باره به مقابل درب رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به☀️ آغاز شد. ⚘@pmsh313 🌷 وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي. من همين طور داد مي زدم:🌷 برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟🌷 ...🌷 ... 🌷@shahidabad313 🌴اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را گرفته بود. به او جسارت مي شد و نمي توانست كند.همين طور كه🌷 به سمت درب مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت. ⚘@pmsh313 🌴من از دور او را مي كردم. مي دانستم كه🌷 بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.همين كه به درب نزديك شد يك🌷 محكم به صورت🌷 و زير او اصابت كرد. 🌴من ديدم كه🌷 يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!خواست برگردد اما روي افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي افتاد. ⚘@pmsh313 💢از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از و 🌷 را به عقب آوردم.خيلي درد مي كشيد، اما نمي كرد. بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش بود. 🌷 چنان دردي داشت كه با آن همه ، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود. سريع او را به منتقل کرديم. چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا حرفي از و اتفاقي كه برايش افتاده نزد. ⚘@pmsh313 🌴آن ضربه آنقدر بود که بخش هايي از صورت🌷 چندين روز بي حس بود.شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شد و تا زمان 🌷، وقتي🌷 مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود. 📍بعد از مرخص شدن از، چند روزي صورتش بسته بود. به هم نرفت و در پايگاه مي خوابيد، تا نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند. ⚘@pmsh313 📍بعدها پيگيري كردند و گفتند: بيا خودت را بگير، اما🌷 كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.حتي يكي از گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن🌷، برايش درصد جانبازي مي گيرم. 🌷 جواب او را هم با لبخندي بر لب داد! 🌷 هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در💥 حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك عمل مي كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚شهدا او را انتخاب کردند❤️ 🌷(۱) ✔️راوی: دوستان شهید ⏺ورود🌷 به🕌 با یادواره ی 🌷 بود.به قول زنده یاد🌷،🌷 را🌷#انتخاب کردند. 🌷@shahidabad313 🌴از روزی که🌷 را شناختیم ،همیشه برای سنگ تمام میگذاشت.اگر میگفتیم فلان 🕌 میخواهد یادواره ی🌷 برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.این ویژگی🌷 را همه بودند که🌷 همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا... ⚘@pmsh313 🌴تقریبا هر شب های🌷(ع)میرفت .با🌷 شده بود و در این دوستی🌷 بیشترین را داشت.هیئتی را در🌷 راه اندازی کردند به نام🌷@pmsh313 🍀هر با بچه ها دور هم جمع می شدند و🌷 برنامه های را پیگیری می کردند.🌷 در این مداحی هم میکرد و همه او را داشتند. 🌷@shahidabad313 💢اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی انجام داد،نصب تابلوی🌷 در کوچه ها بود. 💢من اولین بار از🌷 شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم. گفتم چه کاری؟ 🌷@shahidabad313 🌱گفت بیشتر کوچه ها به🌷 است اما بخاطر گذشت سه دهه از🌷 آن ها،هیچکس این🌷 را نمی شناسد. 💥لااقل ما🌷 را در سر#نصب کنیم تا مردم با چهره ی🌷 آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از🌷 را به اطلاع اهل آن و محل برسانیم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚کار برای شهدا،با تمام وجود❤️ 🌷(۲) ✔️راوی: دوستان شهید 👈كار آغاز شد. از طريق🕌 و🌷 و... تصاوير شهداي محل جمع آوري شد. 🌷@shahidabad313 🌷 در همان ايام با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود. 🌷 را اسكن و سپس در يک اندازه ي مشخص طراحي كردند. بَنر تهيه ميشد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت چوبي در آورد. 🌷@shahidabad313 🌲 خيلي سريع به نتيجه رسيد.🌷 وانت پدرش را مي آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام ميرساند. 💢بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ 🌷 مزين شد ⚘@pmsh313 💢یادم هست برخي ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه هاي! 🌷@shahidabad313 💢ميگفتند شما اين كار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به🌷 اهانت ميكنند. ⚘@pmsh313 📍اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به🌷 فراتر از تصورات دوستان ما بود. 📍الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار 🌷 و دوستانش را روي ديوارهاي محل ميبينيم. 🌷@shahidabad313 📍هيچ کس به اين تابلوها بي احترامي نکرد، بر عکس آنچه تصور ميشد، تقاضا براي نصب از محلات ديگر هم رسيد. 🌿در بسياري از محلات اين حرکت آغاز شد. بعد هم شهرداري، حرکت عظيمي را در اين زمينه آغاز کرد. 🌷@shahidabad313 🍀بعد از آن در برگزاري نمايشگاه براي🌷 فعاليت داشت،🌷 كسي بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتي كار براي🌷 بود، با تمام وجود ميكرد. 🌴يكبار در ميدان🌷 او را ديدم. نيمه هاي شب آنجا ايستاده بود! ⚘@pmsh313 🌷 در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما🌷 مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد. 🌷@shahidabad313 🌱از ديگر کارهاي🌷 که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه ي🌷 بود. 💥براي🌷 پوستر درست ميکرد، در زمينه ي طراحي تصاوير کار ميکرد و... 🍂حتي رايانه ي شخصي او، که پس از🌷 به تحويل شد، پر بود از تصاوير شهداي 🌷 که🌷 براي آنها طراحي انجام داده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚💚گره بازکن مشکلات مردم❤️❤️ 🍃 ✨ ✔️راوی:حجت السلام سميعي و... 👈يادم هست در خاطرات🌷 خواندم كه هميشه دنبال از مشكلات مردم بود. 🌷@shahidabad313 📍اين🌷 والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر باشد تا از مشكلات مردم بگشايم. 📍من دقيقاً چنين شخصيتي را در🌷 ديدم. او🌷 را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي🌷 ميگذاشت. 🌷@shahidabad313 🌷 صبحها تا عصر در كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با كار ميكرد. 📍اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال نوجوانان🕌، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد. 🌷@shahidabad313 📍يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به دارد، حتي اگر شده ميكرد و كار او را راه مي انداخت.🌷 چنين انسان بزرگي بود. ⚘@pmsh313 💢من يك بار احتياج به پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما🌷 تا احساس كرد كه من احتياج به دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد. 📍زماني كه ميخواستم كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم. 🌷@shahidabad313 📍اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد. زماني كه براي تحصيل در مستقر شده بودم، يك روز به🌷 زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به دارم، اما نه دارم و نه موتورشناس هستم. 📍هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه🌷 زنگ زد. گوشي را برداشتم.🌷 گفت: كجايي؟ گفتم: توي در. گفت: برات خريدم و با وانت آوردم، كجا بيارم؟ 🌷@shahidabad313 💢تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.نميدانيد آن چقدر كار من را راه انداخت. بعدها فهميدم كه🌷 براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. 🌷 اين را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. ⚘@pmsh313 👈كارهاي او مرا ياد حديث☀️ (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند: همانا قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود. ٭٭٭ 🌷 درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از🌷 فهميديم. 🌷@shahidabad313 📍وقتي🌷🌷 شد و برايش گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا🌷 در🕌 بودم. ⚘@pmsh313 💥يک خانمي آمد و همينطور به تصوير🌷 نگاه ميكرد و💧 ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي🌷 كار دارم.برادر🌷 جلو رفت. من فكر كردم از بستگان🌷 است، اما برادر🌷 هم او را نميشناخت. 🌷@shahidabad313 💢اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.براي ما عجيب بود. همه جور از🌷 شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين را تحت پوشش داشته! 📍حتي زماني كه🌷 در و شهر اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع🌷، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.بعدها فهميديم كه🌷 گره از كار بسياري از آنان گشوده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚اهل ذکر،دائم با وضو،❤️ 🍃 ✨ 👈اين سخنان را از خيلي ها شنيدم. اينکه🌷 ويژگي هاي خاصي داشت. هميشه💧 بود. مي کرد.اکثر اوقات ذکر#هيئت را مي گفت. 🌷@shahidabad313 💢 بود. گاهي به مي گفت: من دو هزار تا(علیه السلام) حفظ هستم. يا مي گفت: امروز هزار بار ذکر(علیه اسلام) گفتم، امام حسين (علیه السلام) و گريه براي ايشان بود. ⚘@pmsh313 💢واقعاً براي ارباب با سوز 💧 مي ریخت. او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف مي کرد، خيلي بدش مي آمد. وقتي که شخصي از زحمات او مي کرد، مي گفت: را خدا آزاد کرد! 💢يعني ما کاري نکرده ايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست. حال و هوا و خواسته هايش مثل همسن و سالش نبود. دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر بود.انرژي اش را وقف و کار فرهنگي و کرده بود. در آخر راهي جز در پاسخگوي غوغاي درونش نشد. 🌷@shahidabad313 📍من شنيدم که دوستانش مي گفتند:🌷 اين سال هاي آخر وقتي مي آمد، بارها روي صورتش مي انداخت و مي گفت: اگر به نامحرم کنيم راه🌷 بسته مي شود. ⚘@pmsh313 📍خيلي دوست داشت به برود و از (علیها السلام) دفاع کند. يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم (علیها السلام) نوشته شده بود. مي گفت نبايد بگذاريم عمه ي سادات، دست تروريستها بيفتد. 🌷@shahidabad313 💢وقتي مي خواست براي نبرد با برود، پرسيديم و را مي خواهي چه کني؟ گفت: اگر🌷 نشدم، درسم را ادامه مي دهم. اگر🌷 شوم، که چه بهتر خدا مي خواهد اينگونه باشد. 🔰در ميان فيلم ها به خيلي علاقه داشت. سي دي را تهيه کرد و براي پخش نمود.خواهرش مي گفت: من مدت ها فکر مي کردم🌷 هم مثل آدم هاي درون ، هر شب با و با دوستانش به🌷 (علیها السلام) مي رود. صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشمهاي من است. 🌷@shahidabad313 💎همه اش نگران بودم مي گفتم نکند شباهت هاي🌷 با محتواي اتفاقي نباشد! 🌷 مثل ما نبود که تا يک اتفاقي مي افتد بيايد براي همه تعريف کند. هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد. در کلامش جاري بود. ⏺برادرش مي گفت: «نمي گذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر دلخوري پيش ميآمد، سريعاً از طرف درمي آورد.🌷 به ما مي گفت يکي از خاله هايمان را در ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر داشتيم نه خاله مان.ولي همه اش مي گفت بايد بروم بطلبم. هيچ وقت نداشت کسي با دلخوري از او جدا شود.» 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
۳۰ تا چهل بعدا می اید 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 در این قسمتها می خوانید: ❤️ آقا🌷 (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود❤️ 💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️ 💚زندگي در💥 را دوست داشت💚 ❤️پسر بسيار و و بود❤️ 💚طلبه لوله کش،با حالات معنوی❤️ ❤️ مثل بسيجي هاي زمان بسيار و بسيار بود❤️ 💎به🕌مسجد هندي ها داشت. اين🕌 توسط☀️ و به حالتي برقرار بود. براي همين بيشتر مواقع در اين🕌#نماز مي خواند.خلوت هاي داشت.☀️ و برخي و را هيچ گاه نمي كرد💎 🌷 يك انسان بسيار عادي بود.مثل بقيه تنها او بود🌷 🍁 و عجيبي به خدا داشت🍁 ☀️☀️ 💥اهل خلوت معنوی و ذکر💥 💚ماجرای دست سوخته هادی و طهارت درونی💚 🌷@shahidabad313 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷