eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
802 دنبال‌کننده
366 عکس
47 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
شعور موج‌زننده در یک انقلاب را باید در شعارهایش جست‌وجو کرد؛ مثل این عبارت که تبلور شعور دوران‌ جدیدماست: . این جهان زندان و ما زندانیان / همتی بنما و خود را وارهان @doranejadid
10. آیت‌الله‌خامنه‌ای: پیام بمناسبت ۱۲ بهمن، سالروز ورود امام به ایران بسم الله الرحمن الرحیم دوازدهم بهمن ماه از روزهای نادر و بی‌نظیر در تاریخ ملت ماست. روز حرکت سرنوشت‌سازی که در آن همه‌ی فریادهای ملتی بپاخاسته، یکی شد و دریایی از انسان‌ها به حرکت درآمد و به‌صورت موجی یکپارچه بسوی مقصدی الهی و انسانی روان شد. در دوازدهم بهمن ماه ۵۷، جهان شاهد یکی از شگفت انگیزترین قیامهای مردمی تاریخ بود. در آن روز، ملتی یکپارچه و مصمم، با شعاری واحد و با قلب و روحی سرشار از عشق و ایمان، مرزهای خطر را در نور دید و به استقبال مردی شتافت که پس از پانزده سال دوری و تبعید، به میان ملتش باز میگشت، تا بر پیکر شهیدانش نماز بگزارد و بنام خدا سفینه‌ی نجات خلق را از میان لُجّه‌ی خون به ساحل پیروزی رهنمون شود. مستضعفان جهان، آنروز، همچون امروز، نگران سرنوشت ملتی بودند که گلوله‌های مجهزترین زرادخانه‌های جهان را به سپر سینه‌ی دلیرترین جوانان خویش می‌آزمود و سربلند و با افتخار، با خون خویش وضو میساخت تا نمونه‌ی بی‌نظیر و با شکوهی از اخلاص و ایمان و ایثار را در تاریخ انقلاب‌های جهان به نمایش بگذارد. در آن روز این ملت، نگران هیچ چیز نبود، جز آنکه، آن نجات‌دهنده چگونه به آغوش ملتش باز میگردد و با دژخیمان و ددمنشان چه میکند؟ در آن روزهای خون و شرف، در آن لحظه‌های اخلاص و ارادت، در آن ساعات گل و گلوله، چشمها و مشتها، نظاره‌گر آسمان و مفسّر خشم مقدس ملتی بپاخاسته بود که تنها رهبر خود را میخواست. آنان که خدا را نمی‌شناسند و وعده‌ی الهی را باور ندارند، نه آنروز دانستند که آن مرد چگونه آمد و نه امروز میدانند و نه در آینده خواهند دانست. اما آنان که فریاد دشمن شکن او را در فیضیه شنیده بودند، آنان که گلوله‌ی جلادان در پانزدهم خرداد ماه سینه‌ی عزیزانشان را دریده بود، آنان که قامت رعنای جوانان وطن را در هفدهم شهریور ماه، غرقه به خون دیده بودند، میدانستند که او می‌آید و می‌فهمیدند که چرا می‌آید. «باطل باید برود» و... رفت. حق، «باید بیاید» و... آمد. مصلحت‌جویانی که در دل، به آن «رفتن» خشنود نبودند، این «آمدن» را نیز «غلط» میدانستند. و این اولین تلاش برای به انحراف کشاندن انقلاب اسلامی مردم در آستانه‌ی پیروزی بود. اما امام می‌بایست بیاید تا سراسیمگی امپریالیسم جهانخوار و عوامل حقیر داخلیش کامل شود. تا دشمن خوار و بی‌مقدار گردد. تا ملت، مصمم‌تر و استوارتر بماند و انقلاب به پیش رود. و انقلاب چگونه به پیش میرفت، اگر در نخستین گام، پاسداری از خون شهیدان و ادای احترام به آنان فراموش میشد؟ پس امام امت شهید پرور، نخست به میعادگاه شهیدان رفت تا با آنان که عاشقانه جان بر سر پیمان نهاده بودند، تجدید عهد و پیمان کند و به همه درس وفاداری به عقیده و آرمان و به یاران جان در این راه باخته، راه بیاموزد. و امروز در حاکمیت الله و تا استقرار کامل حکومت اسلامی، مبارزه را ادامه خواهیم داد. که کار ما، نه با شکست دشمن که با پیروزی کامل اسلام، پایان می‌پذیرد . «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»(۱) والسلام علیکم و رحمة الله سید علی خامنه‌ای رئیس جمهوری اسلامی ایران ۱۱ بهمن ۱۳۶۰ @doranejadid
زمینه‌سازی برای قیام منجی عالم و خاتم‌الاوصیا و اولیاء، یک اقدام دوران‌ساز است که به‌نوبه‌ی خود توسط یک جریان تاریخی عظیم، به‌قدمت کل تاریخ بشریت، تمهید شده است. انقلاب اسلامی در یک چنین مقیاسی، یک گام بزرگ به‌سمت برپایی دولت کریمه‌ی و دولت‌الله است. @doranejadid
نگاهی کلان به بنیان‌های تاریخی دوران جدید عالم . @doranejadid
💡 دولت آدم و دولت ابلیس عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّينَ دَوْلَتَيْنِ دَوْلَةَ آدَمَ وَ هِيَ دَوْلَةُ اللَّهِ وَ دَوْلَةَ إِبْلِيسَ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ عَلَانِيَةً كَانَتْ دَوْلَةُ آدَمَ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ كَانَتْ دَوْلَةُ إِبْلِيس... ⭕️ اصول کافی، جلد2: 372 @doranejadid
❌ فوکو و انقلاب اسلامی در مورد دیدگاه "میشل فوکو" نسبت به انقلاب اسلامی، اما و اگرهای فراوانی وجود دارد، اما به‌هرحال نمی‌توان از گفته‌های او در 1979 و در سفر به ایران به‌راحتی گذشت؛ حتی اگر عده‌ای اصرار داشته باشند که وی در ارزیابی انقلاب اسلامی دچار خطای محاسباتی شده است! فوکو از مفسران پیشتازی است که متوجه شد آن‌چه در ایران واقع می‌شود، یک انقلاب منحصر به‌فرد، بدیع و کاملا متفاوت با انقلاب‌های قرن بیستم است؛ انقلابی که در پدیدارشدن‌اش از مدل انقلاب‌های تجربه‌شده پیروی نخواهد کرد و سخنی نو در تحولات اجتماعی به جهان مخابره خواهد نمود و دوران جدیدی را در روزگار ما رقم خواهد زد. آن‌چه این فیلسوف اجتماعی را به این نتیجه می‌رساند، مشاهده‌ی توان گفتمان اسلام مبارز در بسیج فراگیر توده‌ها بود؛ توانی که می‌تواند در سطح جهان به‌عنوان یک منبع کنش‌گر فعال شود و به انفصال فرهنگی و اجتماعی از نظام مدرنیته، اعم از چپ و راست دنیای متجدد، بیانجامد. برداشت فوکو این بود که این تجربه‌ی ناب و دوران جدیدی که خواهد ساخت، بر محور "سیاست معنوی" سامان خواهد گرفت؛ لذا وی به این مطلب با وسواس تمام و با حساسیت می‌نگریست و بر آن بود که چگونگی معماری یک حرکت اجتماعی بدیع بر مبنای معنویت سیاسی را عمیقا درک کند. اکنون که بیش از چهل سال از این واقعه می‌گذرد، می‌توان جان‌مایه‌ی سخن فوکو مبنی‌بر "فرامدرن‌بودن انقلاب اسلامی" را، اعتراف یک فیلسوف اجتماعی به توان تمدنی انقلاب اسلامی دانست؛ تمدنی که با تولید نظریه‌ی سیاسی و اجتماعی بر محوریت "معنویت سیاسی" قد برخواهد افراشت و هویت مدرن را به چالش‌های جدی‌تری فراخواهد خواند و اندک‌اندک، چهره‌ی زندگی عمومی بشریت را تغییر خواهد داد. تغییراتی که مهم‌ترین ویژگی‌های آن، شکل‌گیری‌ ائتلاف‌های بزرگ جهانی حول ظلم‌ستیزی، کرامت ذاتی بشر، توجه به زبان فطرت و توانایی‌های عظیم معنوی انسان خواهد بود. @doranejadid
✍️ بازخوانی یک کتاب 👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفه‌ی تاریخ و تاریخ‌گرایی علمی» ⛳️ قطعه‌ی شماره‌‌ی 8 الف) نظریه‌های فلسفه‌ی تاریخی؛ 1. نظریه‌ی جغرافیایی بنیان‌گذاران نظریه‌ی جغرافیایی تاریخ، یا به‌عبارت‌روشن‌تر، پایه‌گذاران مذهب اصالت جغرافیایی در تبیین ، یونانیان بودند. البته، برخی خردمندان و و که به منجمین معروفند، هم‌چنین پیامبران عهد عتیق و اصحاب کلیسا - به‌خصوص سنت و – و از میان مسلمانان ابن‌خلدون به‌نحوی از اصحاب نظریه‌ی جغرافیایی در امر تکامل و پیدایش تمدن و جامعه‌ی انسانی به‌شمار می‌آیند. به‌نظر پیروان این نظریه، عوامل جغرافیایی یعنی آب و خاک و هوا، اصیل‌ترین عامل تشکیل‌دهنده‌ی جامعه و تاریخ و علت تامه‌ی تشخص جامعه‌ها و تمدن‌هاست. آن‌ها با قبول عوامل جغرافیایی به‌عنوان عناصر اصلی و سازنده‌ی محیط معتقدند که این عوامل تاثیر قاطع و تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت تمدن‌ها، پیدایش تاریخ و چگونگی رفتار و خوی آدمی و سازمان‌های اجتماعی و فعالیت‌های انسانی دارند. در نزد اصحاب این نظریه عبارتند از آب و هوا طبیعی، حرارت، تغییرات فصلی، جریان‌های زیرزمینی، پدیده‌ی جاذبه، جریان رودها و دریاها به‌اندازه‌ای که مستقل از دخالت انسان وجود دارند و مستقل از فعالیت‌های آدمی محسوب می‌شوند؛ لذا تغییرات مستقل این عوامل ناشی از روابط ذاتی خود آن‌هاست. از شاخص‌ترین اصحاب متاخر جغرافیاگرایی در می‌توان به فهرست زیر اشاره کرد: مارک، کارل ریتر، هومبولت، مونتسکیو، راتنرل، بولکه، لوپله، ست چین کوف، ، آرنولو، هانری گیوت (A.H. Gwuwt)، یوهان جرج کوهل (J.G. Kohl)، اسکار پرشل (O. Perchal)، لاروف (Lavrow)، مکیندر (Mwscinder)، کیرچوف (CKirchof) و موگلوله. متقدمین این مکتب نیز عبارت‌اند از: هپیوگراتس (Hefhacrctes)، ، ارسطو، تئوسیدیس، گزنفون، هرودوت، استرابو، پولیبوس، اراتوستن، سیسرون، فلوروس، لوکرتیوس و سنکا. ر.ک. پیشین، صص.33-34. پی‌نوشت: اگرچه در متن کتاب، در فهرست جغرافیاگرایان متاخر از کسی به اسم "راتنرل" نام برده شده است، ولی به‌نظر می‌رسد که خطای تایپی در کتاب بوده و احتمال زیاد، باید مدنظر مولف، "فردریک راتزل" است که موسس جغرافیای سیاسی محسوب می‌شود. مهم‌ترین مولفه نظریه‌ی وی، توجه به کشور به‌مثابه یک موجود زنده است که این دیدگاه را در به بحث می‌گذارد. @doranejadid
⭕️ "جغرافیای تاریخی" مکتب و رویکرد جغرافیاگرایی در ، گاهی تحت عنوان "جغرافیای تاریخی" (Historical geography) نیز شناخته می‌شود. به‌طور خلاصه این دیسیپلین دانشی عبارت است از علمی که تأثیر محیط جغرافیایی را بر وقایع تاریخی، سیر تکامل دولت‌ها و تغییرات مرزی‌شان و تاریخ اکتشافات جغرافیایی را بیان می‌کند. البته باید توجه داشت که جغرافیای تاریخی، شعبه‌ای از دانش جغرافیا شناخته می‌شود. به‌عبارت‌بهتر باید بگوییم که در رویکرد جغرافیاگرایی به فلسفه‌ی تاریخ، با یک مطالعات میان‌رشته‌ای روبه‌رو هستیم که جغرافیای تاریخ می‌تواند بخشی از این مطالعات را فراهم آورد. می‌تواند کمک کند تا بفهمیم چگونه تغییر مرزها، قرار گرفتن یک ملت و فرهنگ در نقطه‌های ژئوپولیتیکی، تقسیمات کشوری، تنوع ویژگی‌های خاک و آب در یک کشور و ... در فرآیند و ملت_سازی آن جغرافیا موثر واقع شده است. جغرافیای تاریخی یاری‌گر ما در این مساله است که دارایی‌های تاریخی خودمان را - از حیث جغرافیایی - بدانیم و محترم بشمریم و در محاسبات‌مان به‌حساب آوریم. برای مثال، در دولت‌سازی اسلامی باید توجه داشت که امر طبیعی قرارگرفتن در بین دو مرز آبی خزر و خلیج فارس، تا چه اندازه می‌تواند اقتدارآفرین باشد؟ قرارگرفتن در یک نقطه‌ی ژئوپولیتیکی که 600 میلیون نفر در شعاع همسایگی‌اش قرار دارند، چگونه می‌تواند یک منبع قدرت برای دولت‌سازی اسلامی به‌حساب آید؟ تنوع فرهنگی و قومیتی، فاصله‌ی دما در یک زمان از تا تا چه اندازه می‌تواند به‌عنوان یک منبع قدرت برای معماری نظام سیاسی مورد توجه قرار بگیرد؟ وقتی در مقیاس فلسفه‌ی تاریخ به‌سراغ دولت‌سازی می‌رویم، با استفاده از ظرفیت‌های رهیافت جغرافیاگرایی می‌توانیم منابع قدرت برای دولت‌سازی را - از حیث ژئوپولیتیکی - احصا نماییم؛ به‌ویژه آن‌که تغییرات مرزی و تغییرات تقسیمات کشوری در گذشته‌ی تاریخی و آثار ناشی از آن در حوزه سیاست، یک تجربه‌زیسته‌ی تاریخی بسیار گران‌سنگی است که در تصمیم‌گیری به کمک دولت‌سازان می‌آید. لینک جغرافیای تاریخی در ویکی‌پدیا: https://en.wikipedia.org/wiki/Historical_geography @doranejadid
⭕️ "جغرافیای تاریخی" و مساله‌ی "تمدن نوین اسلامی" یکی از الزامات استفاده از رهیافت جغرافیاگرایی و مراجعه به جغرافیای تاریخی، نسبت انقلاب اسلامی، دولت‌سازی اسلامی و تمدن نوین اسلامی است. پرواضح است که حرکت انقلاب اسلامی را به‌کم‌تر از یک حرکت تمدنی نمی‌توان تحلیل کرد؛ ادله‌ی این مدعا در طول زمان ارائه خواهند شد. لذا تاثیر یک فرهنگ در جغرافیای پیرامونی خودش، یکی از مساله‌هایی است که در جغرافیای تاریخی می‌توان آن را به‌بحث گذشت و از آن بصیرت گرفت. برای مثال؛ ایران بزرگ و عزیز ما، در گذشته‌ی تاریخی یک محیط تمدنی تجربه‌شده‌ی تاریخی دارد. مشخصا در منطقه‌ی آسیای میانه، هم‌اینک می‌توان از حوزه‌ی تمدنی ایران سخن گفت. دولت‌سازی اسلامی در نوبت اکنون ما چه طرح و برنامه و بصیرتی نسبت به استفاده از ظرفیت‌های حوزه‌ی تمدنی ایران در آسیای میانه دارد؟ دولت‌سازان جوان در این راستا چه ایده و فکر و طرح و برنامه‌ای دارند و چه ابتکاری می‌توانند در این زمینه به خرج بدهند؟ این مساله زمانی برای ما حساس می‌شود که در دولت-ملت‌سازی جدید در ترکیه‌، بعد از روی کار آمدن دولت اردوغان شاهد استفاده‌ی بسیار جدی و برنامه‌ریزی‌شده در این حوزه هستیم. تا جایی که نظریه دولت عثمانی شرقی-غربی توسط داووداوغلو به‌جای ایده‌ی دولت عثمانی شمالی-جنوبی، محور فعالیت‌های دیپلماتیک ترکیه‌ی جدید قرار گرفته است. به‌خاطر همین سیاست برخاسته از جغرافیای تاریخی است که دولت ترکیه، اروپاگرایی پیشین خود را تعدیل کرده، و به‌قو خودشان، می‌خواهد به‌جای شاگرد آخر و شاگرد تنبل اروپا، شاگرد اول آسیا باشند. تحلیل مسائل این‌چنینی، نیازمند آشنایی و مهارت در جغرافیای تاریخی است؛ دانشی که قطعه‌ای از فلسفه‌ی تاریخی مورد نیاز ما برای دولت تمدن‌ساز محسوب می‌شود. @doranejadid
⭕️ "جغرافیای تاریخی" و "نظریه‌ی ایرانشهری" سید جواد طباطبایی، صاحب نظریه‌ی "ایرانشهری"، از جمله‌ی کسانی است که با استفاده از رویکرد فلسفه‌ی تاریخی و الهام از رهیافت جغرافیاگرایی، ایران را به‌مثابه یک کل تحلیل کرده و طرحی برای آینده ایران ارائه می‌کند. وی با استفاده از داده‌هایی که از این شیوه‌ی مطالعاتی به‌دست آورده است، ادعا می‌کند که ایران تاریخی به‌عنوان یک ملت تاریخی، بعد از ورود اسلام به ایران و به‌ویژه بعد از حمله‌ی مغول، در یک فرآیند زوال و انحطاط قرار گرفته است. وی شواهد این انحطاط را در زوال اندیشه‌ی سیاسی ایرانشهری - که برگرفته از یک نگاه تاریخی است - جست‌وجو کرده و به تصویر می‌کشد. در پست بعدی، مدعای این نظریه و نسبت‌اش با رهیافت فلسفه‌ی تاریخ و جغرافیاگرایی را توضیح خواهیم داد. 👇 @doranejadid
⭕️ معرفی "نظریه‌ی ایرانشهری" هسته‌ی اصلی نظریه‌ی ایرانشهری، انقطاع در تاریخ ممتد یک جغرافیای فرهنگی و یک کلّ تاریخی به‌نام ایران است. وی به تاسی از فلسفه‎‌ی تاریخ هگل و الهام از تاریخ‌نگاری اندیشه در اروپا، ایران را به‌مثابه یک ملت تاریخی با یک آگاهی مستمر و اختصاصی موضوع مطالعه قرار می‌دهد و می‌کوشد یک روایت درجه‌ دو از تحولات ایران و تطورات آگاهی‌ برخاسته از حرکت ایران در تاریخ ارائه کند. وی در قطعه‌هایی از تاریخ به نقاطی می‌رسد که معتقد است این قطعه‌ها، امتداد ایران تاریخی را مختل ساخته‌اند؛ این مطلب را ابتدا تحت عنوان "زوال اندیشه‌ی سیاسی در ایران" و سپس با عنوان "انحطاط تاریخی ایران" توضیح می‌دهد. اگرچه وی از بحران‌های تاریخی متعددی در آثار خود سخن گفته است، مثلا: "سرشت و ماهیت اندیشه‌ی سیاسی ایران"، "نظام سنت قدمایی"، "شکست تلاش‌های تجددخواهانه در سده‌های اخیر" و "امتناع اندیشه"؛ اما ریشه‌ی همه‌ی این مشکلات را در زوال اندیشه و انحطاط ایران پیدا می‌کند. طباطبایی برای یافتن پاسخ، ابتدا به ساحت اندیشه‌ی سیاسی وارد می‌شود و از نظام اندیشیدنِ ایرانی پرسش می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که این اندیشه دچار "زوال" شده و اکنون نیز در حال "انحطاط" به‌سر می‌برد. شاهد وی بر این مدعا، عدم پرسش‌گری از خود "انحطاط ایران" است و می‌پرسد که چرا کسی به این واقعه‌ی تاریخی عکس‌العمل نشان نمی‌دهد و برایش مهم جلوه نمی‌کند؟! البته باید بگوییم که وی این غفلت را از تجربه‌ی انحطاط غرب گرته‌برداری کرده است. طباطبایی به‌دنبال کشف علل و ریشه‌های زوال و انحطاط می‌رود و این کار را از نخستین سده‌های پس از ورود اسلام به ایران شروع می‌نماید. به‌باور وی، اندیشه‌ی فلسفی ایران از همان نخست بومی نبوده است؛ یعنی فلسفه نهالی بود که از یونان به‌عاریت گرفته شد و همین عاریتی‌بودن فلسفه، پای عامل دیگری را به‌میان ‌کشید و موجب انتقال مفاهیم از یونان به ایران گشت. لذا فهم برخی از مفاهیم به‌گونه‌ای که یونانیان استنباط می‌کردند، در ایران اتفاق نیفتاد. سلطه‌ی سطحی‌نگری مذهبی و عقل‌ستیزی حکومت ترکان سلجوقی و غزنوی نیز هر آن‌چه از اندیشه‌های ایرانشهری باقی مانده بود را از میان برد. به‌گمان طباطبایی، رواج عرفان مبتذل و تبدیل صوفیان به متفکران قوم، نشانه‌ی دیگری بر این زوال و انحطاط است. طباطبایی مانع بازگشت به اندیشه‌ی ایرانشهری را، "رواج حاشیه‌نویسی بر سنت قدما" ازیک‌سو، و "اعراض از سنت قدمایی" ازسوی‌دیگر می‌داند و راه‌حلی را برای بیرون‌رفتن از بن‌بست این دوگانه‌ جست‌وجو می‌کند. این راه‌حل عبارت است از: "اجرای تجدد و تاسیس اندیشه‌ی فلسفی دوران جدید". برای این کار باید به بازخوانی سنت بپردازیم و در این راه نیز باید از تجربه‌ی اندیشه‌ی تجدد مدد بجوییم. درواقع، وی تجربه‌ی غرب را هم‌چون آینه‌ای در برابر تاریخ ایران قرار می‌دهد و کاووش در تجربه‌ی تحول فکر غربی را برای ایرانشهری جدید تجویز می‌کند. @doranejadid
11. آیت‌الله‌خامنه‌ای: ♨️ دارایی‌های جغرافیای تاریخی ایران بزرگ و مقتدر اسلامی «اکنون ایرانى بزرگ و مقتدر داریم؛ کشورى که در یکى از حسّاسترین موقعیّتهاى جغرافیایى است. شما دنیاى اسلام را روى نقشه‌ى نگاه کنید و ببینید وسطش کجاست. نقاط اساسى معمور عالم را روى نقشه‌ى جغرافیا بنگرید و ببینید در کجا قرار گرفته است. موقعیّت جغرافیایى و سوق الجیشى و موقعیّت ایران، موقعیتى ممتاز است. آن هم با این ملت بزرگ و استعدادهاى درخشان و سابقه‌ى پرافتخار تاریخى و فرهنگ غنى و عمیق و افتخاراتى که در دوران انقلاب به‌دست آمد و عزّتى که در هشت سالِ دفاع مقدّس، به برکت خون شهدا و تلاش رزمندگان و بسیجیان و نیروهاى حزب الله حاصل شد. به‌ویژه این‌که این کشور و این ملت، هم‌اکنون زیر پرچم اسلام و قرآن رفته است. این‌که یک نویسنده‌ى متفکّر اسلامى، چهل، یا پنجاه سال قبل در کتابى بنویسد که «اگر ما بتوانیم جزیره‌اى را در نقطه‌اى از دنیا پیدا کنیم و در آن یک حکومت اسلامى به وجود آوریم، اثر تبلیغى‌اش براى اسلامْ از هزاران هیأت تبلیغى بیشتر است»، دلیل براین نیست که ایران، اکنون هم بتواند چنین نقشى را بازى کند؟ اکنون ایران چشم و چراغ منطقه است. ثروتمند است، بزرگ است، پرجمعیت است، از لحاظ تاریخى مشعشع و از لحاظ فرهنگى درخشان است و از همه مهمتر، زیر پرچم اسلام است». بیانات در دیدار روحانیان استان مازندران. ۱۳۷۴/۰۷/۲۲ @doranejadid
12. آیت‌الله‌خامنه‌ای: ♨️ دارایی‌های جغرافیای تاریخی ایران بزرگ و مقتدر اسلامی «عزیزان من، جوان‌های هوشمند و بااستعداد ما! امروز دعوای استکبار با ما این است که چرا قدرت شما منطقه را فرا گرفته. این اقتدار جمهوری اسلامی است. آنچه از نظر ما عنصر اقتدار ملّی است، از نظر دشمنان ما یک عامل مزاحم است و با آن مبارزه میکنند. با توسعه‌ی اقتدار جمهوری اسلامی در میان ملّتها در منطقه و فراتر از منطقه مخالفت میکنند، چون عامل اقتدار است، چون عمق راهبردی کشور است؛ با قدرت دفاعی کشور و قدرت نظامی کشور مخالفت میکنند؛ با هرآنچه وسیله‌ی قدرت و عنصر اقتدار ملّی باشد، دشمنان ما مخالفت میکنند». @doranejadid
13. آیت‌الله‌خامنه‌ای: ♨️ نسبت جغرافیای تاریخی با دولت‌سازی و تمدن‌سازی به مراحل پنج‌گانه‌ی تحقق اهداف و نسبت آن با الگوی پیشرفت باید توجه داشت. «مرحله‌ی اول در این فرایند، شکل‌گیری انقلاب اسلامی است و پس از آن باید بلافاصله نظام اسلامی تشکیل شود که هنر بزرگ امام خمینی رحمه‌الله نیز ایجاد نظام اسلامی بود. مرحله‌ی سوم را که اکنون در آن قرار داریم، "تشکیل " یعنی تشکیل دولتی براساس الگوها و معیارهای کاملاً اسلامی است. تا وقتی این مرحله به‌طور کامل محقق نشده است، نوبت به تشکیل جامعه‌ی اسلامی نمی‌رسد و در این صورت، موضوع سبک زندگی اسلامی نیز صرفاً در سطح گفتمان‌سازی در جامعه باقی خواهد ماند. تمدن اسلامی، نیست بلکه به معنای تأثیر پذیرفتن فکری ملت‌ها از اسلام است. الگوهای رایج ، از لحاظ مبانی، غلط و بر پایه‌ی و اصول غیر الهی هستند و از لحاظ آثار و نتایج نیز نتوانسته‌اند وعده‌هایی را که درخصوص ارزش‌هایی نظیر «» و «» داده بودند، محقق کنند. ایران، زمینه‌ی تحقق این الگو است و اگر به فرهنگ، تاریخ، ، ، آداب و سنن و سرمایه‌های انسانی و طبیعی کشور توجه نشود، الگوی پیشرفت، سندی غیر قابل تحقق و بدون استفاده خواهد شد». دیدار اعضای شورای عالی «مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» . ۱۳۹۵/۰۲/۰۶ @doranejadid
چقدر عمیق و هستی‌شناسانه می‌بینی این مبتلابهات روزمره‌ی ما را ای مرد! ای سرتاپا چشم و فهم و درک و بصیرت...
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
⭕️ از "جبر جغرافیا" تا "جبر شهر" گفتیم که در دیدگاه جغرافیاگرایان بر این مطلب اصرار می‌شود که عوامل جغرافیایی در پیدایش و زوال و انحطاط تمدن‌ها عاملیت و حاکمیت دارند. اگرچه عوامل جغرافیایی در نزد اصحاب این نظریه آن‌دسته از عوامل جغرافیایی است که مستقل از دخالت انسان وجود دارند و مستقل از فعالیت‌های آدمی، بر تحولات زیست اجتماعی انسان سایه می‌اندازند؛ اما می‌توان این نظریه را امتداد داد و از تاثیر زمین‌های ساخته‌شده بر سرنوشت آدمی نیز صحبت کرد. بله؛ دقیقا مراد من، "شهر" است. "شهر" یا "بورژ" یا "بورگ"، اگرچه فارغ از تلاش آدمی وجود ندارد و برساخته‌ی اندیشه و امیال و پیشرفت‌های تکنیکی و فکری انسانی است، اما در امتداد جبر جغرافیایی، به‌ویژه در روزگاری که ما زندگی می‌کنیم، می‌توانیم از "جبر شهر" صحبت کنیم و این سوال را مطرح کنیم که آیا ساخته‌شدن شهرها یک سوال فلسفه‌ی تاریخی است یا نه؟ اگر در کنار معنای بورژوایی شهر از معانی دیگری را جست‌وجو کنیم و جایگاه‌ شهرهای تاریخ‌ساز مثل بیت‌المقدس، بابل، ارم را با متروپل‌های امروزی بسنجیم، شاید بتوان از نگاه فلسفه‌تاریخی به "شهر" نیز نگریست و با قوت از این ایده دفاع کرد که ساخته‌شدن محیط اجتماعی-جغرافیایی خاصی که امروزه آن را شهر می‌نامیم، در بسترهای تاریخی خودمتولد می‌شوند. آیا می‌توان پذیرفت که پیدایش بورگ‌ها در اروپا در پی انقلاب صنعتی صرفا یک حادثه‌ی اقتصادی بوده است؟! آیا می‌توان با این برداشت سهل‌پندارانه کنار آمد که مدینه‌های فاضله‌ای که فیلسوفان در آثار خود جست‌وجو کرده‌اند، صرفا به‌عنوان یک سوژه‌های غیرقابل تحقق و مربوط به عالم معنا هستند؟! رهیافت جغرافیاگرایی در فلسفه‌ی تاریخ حامل این بصیرت است که از فضای زیست اجتماعی در یکی از ابعاد تاریخی خود، نیازمند شهرگزینی و شهرنشینی است و این گزینش یک بستر تاریخی خاص خودش را طی می‌کند و تاریخ خودش را می‌سازد و در جغرافیای خاصی تعین پیدا می‌کند. به‌ویژه آن‌که منابع الهیاتی ما از جغرافیاهای اجتماعی خاصی سخن گفته‌اند که یک وجهه‌ی روشن و بارز تاریخی دارند؛ مثل مکه و کوفه؛ شهرهایی که هم در پیدایش و هم در غایت خود، یک جایگاه تاریخی برجسته دارند. @doranejadid
⭕️ شهر و "دولت-فضا-جهان" هانری لوفور یکی از اندیشمندان مغرب‌زمین که از بستر اندیشه‌های چپ بیرون آمده و تا آخر عمر بدان پایبند مانده است، است که در توضیح و توصیف ، اندیشه‌ی قابل اعتنایی دارد. وی معتقد است اگر در دوره‌ی صنعتی‌شدن، سامان‌دادن و تحت کنترل درآوردن کارگران، استیلای حاکمان را قوت می‌بخشید، در دوره‌ی شهری‌شدن، این است که در کانون اِعمال قدرت قرار می‌گیرد. مراد وی آن است که در دوره‌ی سرمایه‌داریِ شهری‌شده، اصحاب و ثروت با تولید ایده‌ی شهر و ساخت آن می‌خواستند با به انقیادکشیدن شهروندان و سرکوب شکل‌های دیگر زندگی اجتماعی، سلطه‌ی عمیق‌تری را سامان‌دهی کنند. تبعا ساختن ، کفایتی از زمان و اندیشه را می‌طلبد؛ باید گونه‌ای از علوم مدرن تولید و تعلیم داده شوند؛ باید مجموعه‌ای از دانش‌های مدرن، از شهرسازی و مدیریت شهری گرفته تا معماری و اقتصاد شهری پدید آیند و در دامن ، به استخدام نهادهای حاکمیتی درآیند. مسیری که بخش گریزناپذیری از تاریخ مدرن بوده است. شهوت سیری‌ناپذیر سازمان‌های دولتی، از وزارت مسکن و سازمان نوسازی گرفته، تا شهرداری و سازمان‌های تابعه‌اش به فراگرفتن علوم شهری و توسعه‌ی آموزش‌های شهروندی را با این می‌توان عمیق‌تر فهمید؛ افزایش فزاینده‌‌ی متخصصان شهری در و را نیز باید باید بر همین معنا دنبال کرد. همان مطلبی که لوفور آن‌ را «تکنوکراتِ ساختاریِ دولتی» می‌نامد؛ یعنی تولید علوم و گفتمان‌های شهریِ در خدمت . در چنین جبری، با زیرکی می‌پرسد: «چه خواهد ماند از قدرت مذهبی اگر نتواند بر پایه‌ی نام‌ها و مکان‌هایش تجسد یابد». اکنون ما نیز باید بپرسیم، در دولت‌سازی اسلامی، با شهر مدرن و جبر ناشی از آن چه می‌خواهیم بکنیم؟ آیا شهر، صرفا جایی برای کار و خدمت و تحصیل و تمشیت امور زندگی است، یا یک کارخانه‌ی عظیمی که انسان‌ها را به شکل خاصی درمی‌آورد و حقیقتا یک فضا برای تلبس به انواع نانوشته است؟ طرح دولت‌سازان جوان برای مواجهه با زیست شهری چیست؟ 🧲 لینک اطلاعات مربوط به هانری لوفور در ویکی‌پدیا: https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Lefebvre 🧲 آدرس چند مقاله پیرامون آثار و اندیشه‌های لوفور: http://problematicaa.com/materialist-dialectic/ http://pi.srbiau.ac.ir/article_8798.html http://tarjomaan.com/barresi_ketab/6726/ http://dialecticalspace.com/toward-an-urban-strategy/ http://dialecticalspace.com/henri-lefevbre/ @doranejadid
بررسی یک واقعه‌ی بزرگ تاریخی که قرار است آینده را متحول کند، وقتی‌که هنوز زمان زیادی از وقوع آن نگذشته، احتیاج به نبوغ، پختگی و خبرگی فراوان دارد. بلاشک مهم‌ترین و بزرگ‌ترین واقعه‌ی عصر حاضر، ایران به رهبری امام خمینی ‌قدس‌سره‌الشریف است. شناخت صحیحِ آن، مستلزم داشتن دیدی فراتر از آمارها و گزارش‌ها و نگاهی فراسیاسی، انقلابی و مکتبی است. کسی می‌تواند تحلیل جامعی ارائه کند که در طول عمر پرماجرای انقلاب، پیوسته با آن همراه و اساس نظام فکری‌اش، منطبق بر اساس نظام فکری معمار بزرگ انقلاب باشد. در مراسم بزرگداشت «نخستین دهه‌ی انقلاب اسلامی» در ۱۲ بهمن ۱۳۶۷، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، ریاست ‌جمهور وقت، سخنرانی تاریخی ای در هتل لاله‌ی تهران و در جمع فرهیختگان و اندیشمندان داخلی و میهمانان خارجی به یادگار می‌گذارند که زوایای مهم انقلاب اسلامی در آن تبیین می‌شود. متن حاضر، مختصری از بیانات معظم له در مراسم بزرگداشت «نخستین دهه ی انقلاب اسلامی» سال ۶۷ می باشد. @doranejadid
🎈نخستین دهه‌ی انقلاب اسلامی (بخش اول) ❎ سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در 12 بهمن 1367: «همه می‌دانند که قرن نوزدهم، قرن مقابله‌ی با دین و تحقیر دین بود؛ هر دینی. قرنی بود و فصلی بود که بشر خواست با تکیه‌ی بر انسان‌گرایی و خِرَدگرایی، اعلام کند که از دین بی‌نیاز است، و این اعلام آن‌چنان خشن و غیرمؤدبانه و غیرمنطقی انجام گرفت که آثار تخریبی آن در تمام جوامع بشری که پایبندی‌ای به دینی داشتند، محسوس شد. در همین قرن نوزدهم بود که استعمار چهره‌ی خشن خودش را در دنیا نشان داد، و آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهای عقب‌افتاده‌ی تقریباً سراسر دنیا، به‌نحوی از انحا، مدت‌ها زیر شلاق استعمار و زیر چکمه‌ی خشن استعمار قرار گرفت. در منطقه‎ی اسلامی، استعمار هدف خودش را مقابله‌ی با اسلام ـ به‌عنوان یک اندیشه‌ی مانع و رادع از وصول استعمار به اهداف خودش ـ قرار داد. تاریخِ مبارزات و استعمار مردم هند، تاریخ ایران، تاریخ آسیای مرکزی، تاریخ شمال آفریقا ـ مصر ـ و برخی از کشورهای دیگر، به‌طور کامل حاکی از این است که استعمار اروپایی در این مناطق، مبارزه‌ی با اسلام را به‌عنوان یکی از هدف‌های حتمی و قطعی خودشان قرار دادند. به‌خصوص در منطقه‌ی نزدیک آسیا، یعنی ایران، افغانستان، ترکستان و هند. سیاستمداران آن روزِ انگلیس، صراحتاً این را اعلام می‌کنند که باید با اسلام در این مناطق مبارزه کرد و آن را نابود کرد. در اواخر قرن نوزدهم، لُرد کرزُن معروف که قدرتِ مطلقه‌ی منطقه‌ی هند و خلیج‌فارس در برهه‌ای از زمان بود، در کتاب خودش نوشت: «حیات انگلیس بدون تصرف این منطقه و به‌خصوص هند، امکان‌پذیر نیست» و نایب‌السلطنه‌ی هند، لُرد آلِنبُرو نیز گفت: «تا وقتی مسلمان‌ها در هند حضور دارند، امکان سیادت مطلق انگلیس بر هند امکان‌پذیر نیست.» انگلیسی ها این را از روی تجربه می‌گفتند؛ آنان مسلمین را هم در هند و هم در افغانستان تجربه کرده بودند. هم در منطقه‌ی قفقاز و هم در آسیای مرکزی مسائلی حادث شده بود که اطلاعش را داشتند؛ می‌دانستند که عامل و عنصر اصلی برای مقابله‌ی با استعمارِ انگلیس در این منطقه، اسلام است. لذا شروع کردند به اسلام‌زدایی». @doranejadid