عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیدهاست
کارش ولی شبی به مداوا کشیدهاست
یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش
سخت است غصهای که زلیخا کشیدهاست
فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام
هر عاشقی که غربت دنیا کشیدهاست
این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم
پنهان نشد غمی که دلِ ما کشیدهاست
هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم
ما را ببین حسین کجاها کشیدهاست
راحت نبود آمدن ما به روضهها
"خیلی حسین زحمت ما را کشیدهاست"
ممنون گریهایم که در این دو روزِ عمر
ما را کنار سفرهی زهرا کشیدهاست
شرمندهایم اینکه نمردیم و زندهایم
شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیدهاست
کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت
نقاشی تو را لب دریا کشیدهاست
بر روی خاک ، پیشِ علیاکبر و عمو
خود را به روی دامن بابا کشیده است...
#وداع_ماه_صفر
#حسن_لطفی
@hadithashk
حال ما با تو تا که بهتر شد..
خبر آمد که روز آخر شد
این دوماهه چقدر خوش بودیم..
زود این روزهای خوش سر شد
من دلم باز گریه میخواهد
کم برای تو دیده ام تر شد
پیرهن مشکی مرا بردار
این لباس آبروی نوکر شد
از شب اول محرم بود..
حال من حال و روز دیگر شد
نفسم زیر خیمه ذکر شد و..
اشک من زیر خیمه کوثر شد
گفتم از غصه ی تو جان بدهم...
حیف جور دگر مقدّر شد
خوب و بد دیده ای حلالم کن!
عفو کن خاطرت مکدر شد
کربلا رفتنم که جور نشد
یک دعا کن تو،شاید آخر شد
#وداع_ماه_صفر
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
نقشهی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارتهای قُنفذ این سند ترسیم شد
محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد
با حضور میخِ در، زهرا برای محسنش
پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد
بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛
هدیهی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد
یک نفر پشت در و آن یک میان کوچهها
فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد
حال مادر در میان بسترش بدتر شد و
زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد
غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه
روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد
اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان
نکتهی برجسته ی تربیت و تعلیم شد
#محسنیه
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
ازسوی خدا تو مورد تأییدی
درظلمت شب مثل قمرتابیدی
دادند ملائکه سلامت امشب
تا جای پیمبر خدا خوابیدی
#شعر_مدح_امیرالمومنین_علی_ع
#قاسم_نعمتی
یا ولی الله
کسی که بهر تو دست دعا بلند کند..
به عرش طالع او را خدا بلند کند
ترحّمی به زمین خورده ی مسیرت کن
مرا مگر که دعای شما بلند کند
ز مکر شعبده بازان دهر ترسی نیست..
نشسته ایم که موسی عصا بلند کند!
اگر صدا زدمت تو اجازه ام دادی
که دیده است گداهم صدا بلند کند؟!
غبار روی عبای توام! غمم این است..
مباد! باد مرا از عبا بلند کند..
بگیر دست مرا که ثواب ها دارد..
کسی ز خاک گرفتار را بلند کند
پس از ظهور سر خاک من بیا یک دم
دمت مرا ز دل قبرها بلند کند
گرفته است دل ما خدا کند که حسین..
نسیمی از طرف کربلا بلند کند
چه حکمتی ست؟!بسوزد در و حرامی شهر..
بیاید و به درِ خانه پا بلند کند
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برکت جامت
ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایه ی الطاف
امامت” مستیم محو در روشنی گنبد زردت مثل یاکریمان نشسته سر بامت مستیم ” نَحنُ کَهفُ لِمَنِ التَجَاَ اِلَیناگفتی عمری از لذت فحوای کلامت مستیم به همان کرببلایی شدن مان سوگند هم چنان با یکی از پنج علامت مستیم می نخورده همه اصحاب تو اقا مست اند می نخورده همه چون
ابن هشامت” مستیم وَ تَصَدَّق... همه هستیمابوهاشم” تو سال ها با کرم و لطف مدامت مستیم نان تو باده ی ما کاسه ی تو ساغر ماست تا سحر با نمک سفره ی شامت مستیم ساقیا مرحمتی پشت در میکده ایم به امیدی به در خانه ی تو آمده ایم شیعه از پرچم تو حوله ی احرام گرفت حرم الله حریم حرمت نام گرفت قبله ی قبله تویی کعبه به تو رو زده است حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت خضر اولاد علی ! آب حیاتش دادی هر که از دست کریمانه ی تو جام گرفت فقه را با نفست بار دگر جان دادی احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت بی گمان زیر سر معجزه ی چشم تو بود شیر درنده اگر در قفس ارام گرفت اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت عاشقی که لقب زایر گمنام گرفت غافل از هم و غم شیعه نشد مهدی تو از سجایای پسندیده ات الهام گرفت وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت وارث سینه ی آزرده ی زهرا نفست موقع گفتن تکبیره الاحرام گرفت در مناجات شب اخر خود افتادی پیش چشمان تر همسر خود افتادی گریه ی چشم ملک از قبل مهدی بود چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود ناله کردی همه با مهر جوابت دادند تشنه بودی و سپس جرعه ای آبت دادند اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند پیکرت تابش سوزنده ی خورشید ندید بوریا جای کفن دور خودش دید ؟ ندید سامرا با سپر و سنگ و سنانت نزدند پیرمردان که عصایی به دهانت نزدند سامرا صحبتی از گودی گودال نشد سینه ات زیر سم اسب که پامال نشد سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت علیرضا خاکساری #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان #شعر_روضه #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_اهل_بیت #علیرضا_خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب آقام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند
دلیل خوشه ی انگور عسکری این است
که تاک ها ننشینند روی پا باشند
حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند
حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند
حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند
حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند
حسن شدی که غریبی غریب تر باشد
که زائران تو در بین کوچه ها باشند
حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند
مهدی رحیمی زمستان
#سامرا #شعر_شهادت_امام_یازدهم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_حضرت_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان زیر قدمهات تردد میکرد
به نماز تو مباهات, تجرد میکرد
ماه مدیون شما بود به والله قسم
عشق در خون شما بود به والله قسم
غمت از چشمترت تا که تصور میشد
از ملائک همه دور و برت پُر میشد
کَرَمت روزی من بود خدایا شکرت
نام تو نام حسن بود خدایا شکرت
در مسیر حرمت گبر مسلمان کردیم
حله را معتبر از خون شهیدان کردیم
پسرت صاحب دنیاست غریب است ولی
پسر حضرت زهراست غریب است ولی
خون دل میخورد و دیدهاش از اشک, تر است
یازده قرن غریبیِ پسر از پدر است
از غریبی تو عمری است که گریانم وبس
مثل آشفتگی موت پریشانم و بس
زهر خوردی «جگرم وا جگرم» میگفتی
تا نشستی «پسرم وا پسرم» میگفتی
ما شنیدیم که آتش به دل وجانت خورد
کاسه آب به یک لرزه به دندانت خورد
کاسه آب کجا و لگد چوب کجا
پادگانها به کجا, مجلس مشروب کجا
حامد خاکی
#حامد_خاکی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت عشق
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا
می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا
سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند
با سلامی بر امامان صبور سامرا
با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند
جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا
پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند
پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا
شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند
شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا
تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش
عطر لیموی حرم از راه دور سامرا
لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است
خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا
غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از
نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا
با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد
بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا
عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند
می رسد یک روز هم روز سرور سامرا
محمد جواد شیرازی
#سامرا #شعر_شهادت_امام_یازدهم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_حضرت_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمرت خم
پر پرواز گشودی و مهیا شده ای
زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟
کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای
جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده
آه با آتش این زهر مداوا شده ای
هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد
مثل از اسب زمین خوردن آقا شده ای
هر چه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد
سنگ باران وسط هلهله آیا شده ای؟
راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند
راستی از اثر تیغ مجزا شده ای؟
زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟
چقدر خون جگر از زخم زبان ها شده ای؟
راستی در وسط طشت سرت را بردند؟
بسوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟
سید پوریا هاشمی
#اشعار_شهادت_امام_عسکری #اشعار_مصیبت_امام_حسن_عسکری #سید_پوریا_هاشم #شعر_روضه_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یاکریمِ سامرا
کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا
کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا
شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد
از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا
مزهّ دارد با مَصابیحِ الدُّجی، کَهفِ الوَری
راه رفتن در صراطَ المستقیمِ سامرا
گرچه شد تخریب این گلدسته ها و گنبدش
کم نخواهد کرد از شانِ عظیمِ سامرا
نسل اندر نسلِ ما را هم کفایت می کُند
منصبِ کلبِ نگهبانِ حریمِ سامرا
عطر و بوی کربلا دارد تمامِ مرقدش
از نجف انگار می آید نسیمِ سامرا
کاش می شد ساکنِ این قطعه بودم از بهشت
کاش من هم می شدم عمری مقیمِ سامرا
مهدی شریف زاده
#سامرا #شعر_شهادت_امام_یازدهم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_حضرت_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مظلوم
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک
غم لب های حسین زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
سعید خرازی
#سامرا #سعید_خرازی #شعر_شهادت_امام_یازدهم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امام_حسن_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قسمت نشد
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد
زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد
می خواند با خود روضه موسی بن جعفر
تا خنده از لب های زندانبان بیفتد
دور از وطن جان داده آقا تا دوباره
شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد
تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند
قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد
سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی
نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد
در پادگان بوده ولی هرگز ندیده
لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد
اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند
تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد
این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است
اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد
شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را
تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد
اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می کرد
انگشترش در دست ساربان بیفتد
رضا دین پرور
#اشعار_شهادت_امام_عسکری #اشعار_مصیبت_امام_حسن_عسکری #رضا_دین_پرور #شعر_روضه_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من
بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟
خوب بودی، با بدی امّا جوابت دادهاند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد
قسمت خوبان عالم لطف مردم بوده است
بهر «زهرازادهها» این ماجرا برعکس شد
لن تنالوا البرّ حتّی تقتلوا آل الرّسول!!
سنّت تفسیر قرآن خدا برعکس شد
جام زهری هدیهات کردند در تبعیدگاه
شیوهٔ تکریم تو در سامرا برعکس شد
سر نهادی روی زانوی پسر هنگام مرگ ...
عُرف هم این است! امّا کربلا برعکس شد
سجاد شاکری
#سامرا #سجاد_شاکری #شعر_شهادت_امام_یازدهم #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امام_حسن_عسکری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست
لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست
دختر نداری تا پرستار تو باشد
جان می دهی و هیچ کس دور و برت نیست
این روزها داری دلی پر از سقیفه
در گوش تو جز ناله های مادرت نیست
مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت
این روزگار بی مروت یاورت نیست
دور از وطن در سامرا خیلی غریبی
آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست
لب تشنه ای , لب تشنه ای , لب تشنه اما
ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست
مهدی است بالای سرت وقت شهادت
بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست
محمد حسین رحیمیان
#شعر_روضه_پدر_امام_زمان_عج #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع #شعر_مصیبت_پدر_امام_زمان_عج #شعر_هیئت #محمد_حسین_رحیمیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روضه غربت
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
.
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
.
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
.
ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
.
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
.
خانه كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
.
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
.
اصلا اين غصه به پيمانه تو ريخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانه تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانه تو ريخته اند ؟
.
راه ناموس ترا بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
.
كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ...
.
قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند...
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
.
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
.
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين...
نفس تشنه حلقوم تو ميگفت حسين ...
.
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
.
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
.
پسرى داشتى و زود كفن كرد ترا
كفن فاخر و شايسته به تن كرد ترا
درخور شان تو تشييع بدن كرد ترا
...
#اشعار_اهل_بيت #شعر_روضه #شعر_روضه_امام_حسن_عسكري #شعر_روضه_سامرا #شعر_شهادت_امام_حسن_عسكري
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جگر گوشه
به مثل زهر,درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین,تنها اجل دور و برم باشد
تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد
بیا تا سیر بینم روی ماهت را عزیز دل
بیا دامن کشان تا روی دامانت سرم باشد
ندارم قوتی در تن به مثل بید می. لرزم
بیا و کن تماشا لحظه های آخرم باشد
بیا خالی است جای تو کنارم ای جگر گوشه
ببین پاره جگر جای تو دور بسترم باشد
به اشک من در این حجره کسی هرگز نمی خندد
صدای گریه می آید,گمانم مادرم باشد
من از یاد همه رفتم ولی یاد حسینم من
به یاد سینه ی او خون به چشمان ترم باشد
همان سینه که برآن نعل تازه رفت و آمد داشت
که از این غم بیا بنگر فقط خاکسترم باشد
محمود اسدی (شائق)
#شعر_اباالحجه #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری #شعر_مرثیه_امام_حسن_عسکری #محمود_اسدی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری
داری دوباره دیده ی تر، یابن العسکری
ما هم به غربت پدرت گریه می کنیم
ما را میان گریه بخر یابن العسکری
خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام
از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری
صبر همه تمام شد و شب سحر نشد
کی می رسد زمان سحر یابن العسکری
دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم
چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری
آقا به گریه باز به سرداب می روی
از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری
ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم
تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری
از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری
#شعر_مناجات_امام_زمان
#سامرا
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
از درد زهر سوخته جان مطهرش
محروم می شود جهان ز جمال منورش
آثار تشنگی به لبانش رسیده است
می لرزد از شراره ی این درد پیکرش
دارد برای هر نفسش درد می کشد
تنها خداست با خبر از قلب مضطرش
مهدی مگر بیاید و این درد کم شود
مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش
سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت
تشویش و اضطراب ز سیمای انورش
دارد یتیم می شود آقای کائنات
در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش
آقا یتیم می شود اما قرار نیست
سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش
دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی
آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش
اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر
اینجا پسر ندیده اسیری مادرش
#سامرا
#شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
#حسن_کردی
@hadithashk
چیه ذکر هر گدا نام حسن
چیه آرامش ما نام حسن
ولی من نمیدونم چه سِرّیه
تنهایی عجینه با نام حسن
اونی که صبورتر و نجیب تره
ماجرای زندگیش عجیب تره
توی اولاد علی و فاطمه
هر کی نامش حسنه غریب تره
یه حسن توی کوچه شهید شده
شاهد یه ضربه شدید شده
من نمیدونم چرا ولی میگن
توی بچگی موهاش سفید شده
چی گذشت به آقا قصش درازه
هر کسی بجاش باشه جون میبازه
خیلی سخته ببینی بابات داره
با چوب گهواره تابوت می سازه
یه حسن غریب شهر سامراس
همونی که نوه امام رضاس
توی خونه ی خودش زندونی بود
اونی که قبله ی خونه خداس
توی ایام جوونی کشتنش
خیلی با نامهربونی کشتنش
آقامون دل نگرون مهدی بود
آخرم با نگرونی کشتنش
قربون اون بدن نیمه جونش
فدای صاحبْ عزای گریونش
پسرش آتیش گرفت وقتی که دید
میخوره کاسه آب به دندونش
تنشو توو خون میدید چیکار میکرد
اگه خیزرون میدید چیکار میکرد
اگه باباشو یه روز تو قتلگاه
پشت به آسمون میدید چیکار میکرد
#شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
#سامرا
#علی_ذوالقدر
@hadithashk
برای دسترسی به اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به روی هشتک های زیر کلیک کنید
#شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
#سامرا
May 11
لوح تقدیر تا قلم برداشت
از دل قصه ، فصل غم برداشت
نور تو ظلم را به ظلمت بُرد
شور تو اژدهای شر را خورد
خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد
نوح با نوحه ی تو هروله کرد
وَجهِ تو وِجههای ز مادر داشت
چشم تو آیه ، آیه کوثر داشت
عرش را قائمه شدن عشق است
نوه ی فاطمه شدن عشق است
شتر فتنه را تو پِی کردی
کوفه را حیدرانه طِی کردی
صاحبِ شأن بی قرینه ، سلام
دختر شاهِ من ، سکینه! سلام
پدرت گفته به تو: جانِ منی
لایقِ فَخْرَةُ النِّسا شدنی!
چهرهات خوشترین نگاهِ حسین
خانهات بهترین پناه حسین
چشمه ی اشک! رَبِّ آبی ، تو
همهی هستیِ ربابی ، تو
پنج نوبت..،عبادت همه ای
خواهرِ بابِ حاجتِ همه ای
اصغری که زعیم هر بشر است
به اَخا گفتنِ تو مفتخر است
طفلِ گهوارهخواب با تو خوش است
شیرخوارِ رباب با تو خوش است
نُطق تو لفظ های حیدر بود
منبرت شانههای اکبر بود
التماس فرات ، جوی تو بود
خواهش مشکها ، سبوی تو بود
عطشِ تو شرر به دل ها زد
تحت امرت ، عمو به دریا زد
ظهرِ دلکندنت سحر را کُشت
" رُدَّنا " گفتنت پدر را کشت
پای بالت تمام پرها سوخت
" شیعَتی " خواندی و جگرها سوخت
کاتب روضههای جنجالی
شاعر لحظههای گودالی
روی پیشانی تو چین افتاد
شاهِ لبتشنه تا زمین افتاد
جامه ی غصه را رفویش کرد
شمر با چکمه پشت و رویش کرد
کاخِ اُمّید تو خراب شده
سهم دستان تو طناب شده
در بهاران خزان شدن سخت است
همکلامِ سنان شدن سخت است
شعله در جان معجرت افتاد
زجر دنبال خواهرت افتاد
عمه را بی پناه می دیدی
کوچه کوچه ، گناه می دیدی
نیزهدارانِ سر ، تو را زده اند
پیش چشمِ پدر تو را زده اند
من بمیرم ! نگو کجا رفتی...
سرِ بازار برده ها رفتی
حقِّ تو این همه عذاب که نیست
جای تو مجلس شراب که نیست
عاقبت بخت با تو یار نشد
خیزران آخرش مهار نشد
کاش آنقدر چشم هیز نبود
هیچکس در پِی کنیز نبود
#شعر_شهادت_حضرت_سکینه
#بردیا_محمدی
@hadithashk
خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش
کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش
سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا
گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش
چند سرباز تنش را به کناری بردند
قبل از آنیکه بیاید به کنارش پسرش
مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد
هیچ کس نیست بگیرد به بغل ، بال و پرش
خواهری نیست بیاید دلش آرام شود
دختری نیست که سینه بزند دور و برش
وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد
یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش
یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد
یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش
عوض آب فقط کاسه به دندان می زد
تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش
تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد
هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش
بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا
مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش
پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی
کس نکوبید به فرق سر او با سپرش
مهدی فاطمه تنها شد از امروز به بعد
شب نشین شب صحرا شد از امروز به بعد
#شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری
#سامرا
#حسین_قربانچه
@hadithashk
دوباره یک شب جمعه دوباره آه.. حسین!
رسیده تا همه جا بوی قتلگاه.. حسین!
دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟!
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت!
هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت!
عقیق رفته که رفته،کجاست انگشتت؟؟
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#کربلا
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
هم سفره بودن با گدایان عادت شاه است
پس خوش به حال هر کسی که رعیت شاه است
بین گدایان محله حرف سلطان و
بین غلامان محله صحبت شاه است
امروز ما دنبال کار و بار اربابيم
فردای محشر مطمئنا نوبت شاه است
سر زیر بار ظلم ظالم خم نخواهد شد
تا گردن ما زیر بار منت شاه است
فرقی میان نیزه با دوش پیمبر نیست
بالانشین بودن همیشه عادت شاه است
هم سائل و هم ساربان در مسجد و گودال
بخشیدن انگشتری ها خصلت شاه است
بعد از اباالفضل و علی اکبر و قاسم
کوهی که خم شد از مصیبت قامت شاه است
بردند معجر از سر زینب؟ زبانم لال
این حرف ها بی حرمتی بر ساحت شاه است
هرچند " کل من علیها فان " ولی در اصل
آنچه که می ماند به دنیا هيئت شاه است
#علی_کاوند
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#کربلا
@hadithashk
عمرم بدون تو به هدر می رود حسین
تیر فراق تو به جگر می رود حسین
آقا بگو چه چاره کنم این فراق را
بی تابِ تو شدم چه کنم اشتیاق را
خواهم که زائرت شوم اما نمی شود
این راهِ بسته سمتِ حرم وا نمی شود
ما را به روی بالِ نسیمت نمی بری؟
ما را پیاده سمتِ حریمت نمی بری؟
ای جان پناهِ عالم و خون خدا حسین
دست مرا بگیر و ببر کربلا حسین
ما بی کَسیم و جز تو نداریم آشنا
نِعم َالاَمیرِ من نظری کن به زیر پا
شاهِ جهانِ من به رعیت نگاه کن
حالم بد است حال مرا روبه راه کن
شاها نگاه کن دل ما تنگِ کربلاست
در قلب ما زمینه و آهنگِ کربلاست
ای دور از وطن، وطنِ ماست کربلا
بعد از وفات هم سخن ماست کربلا
ما کربلا نرفته زِ دنیا نمی رویم
ما بی حسین جنّتِ اعلا نمی رویم
ما تا به حال اگر که نمُردیم معجزه است
دل را به دوری از تو سپُردیم معجزه است
از ذرّه کمتریم و تو ما را حساب کن
مورِ همین دَریم و تو ما را حساب کن
ای کشته ی تمامی سرنیزه ها حسین
ای پیکری که گشته به صحرا رها حسین
جانم فدای غربتت اربابِ بی کفن
ای تشنه لب تر از همه بی آبِ بی کفن
ای جان پناهِ زینب و سلطان کربلا
قرآنِ پاره پاره به دامانِ کربلا
دُورت شلوغ نه! به خدا ازدحام شد
بر پیکرِ شریفِ تو ظلم مدام شد
دورت شلوغ شد همگی بی حیا شدند
در قتلگاهِ تو همه حاجت روا شدند
دور از نگاهِ پاکِ حبیب و زهیر و حُر
از قتلگاهِ تو همه رفتند دستِ پُر
دور از نگاهِ حضرت عباس و اکبرت
آتش گرفت گوشه ی دامان دخترت
دارم برای پیکر تو گریه می کنم
بر گریه های دختر تو گریه می کنم
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#کربلا
#مجتبی_شکریان
@hadithashk
یا رسول الله
اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را
زلیخا هم ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را
سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران
نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را
خدا ابری فرستاده ست سایه افکنش باشد
و در گرما و سرما می کِشد نازِ سحابش را
جمالش آفتابِ هر نظر بوده است و دنیایی
شود کُن فَیکون یک دمِ نبیند آفتابش را
سراپا شوقِ رویاندن سراسر حسِ سرسبزی
نگیرد باد صحرا نیز دامان شتابش را
نسیم آواره در پیچ و خمِ گیسوی مشکینش
کِشد بر دیده جبریلِ امین گَردِ رکابش را
چنان بر محمل دلها نشسته نازِ لبخندش
که آنی دل ندارد طاقتِ اَخم و عتابش را
تمام انبیا را حق به خط کرده ست تا روزی
فقط جاری کند از لفظ او فصل الخطابش را
به بالین یهودی می رود خاکستر آلوده
که در اوج غضب درمان کند حالِ خرابش را
همیشه جلوه دنیا به پایش عشوه ها می ریخت
نخورد اما فریب لُعبت و رنگ و لعابش را
ز دلتنگی مگو چون اُستون حنانه می نالد
که منبر هم ندارد بعد او تابِ غیابش را
مبادا گردنه آنی به دستِ ناکسان افتد
که رُستم را اُحد دید و نبی افراسیابش را
سراپا زخم می آید علی از ورطه ی فتنه
نبی حتی ندارد طاقتِ روی خضابش را
ز پایش تیر بیرون می کشد هنگامه ی طاعت
خداهم با علی کم می نماید اضطرابش را
جگرداران عالم از علی تندیس می سازند
نبی وقتی به حیدر می سپارد جای خوابش را
پیمبر چشم می دوزد به سیمای علی هرگاه
نثار نسل زهرا می کند کوه ثوابش را
مدار کهکشان ها را به دستش گر که بسپارند
به صد عالم نخواهد داد مویِ بوترابش را
ز محشر هیچ کس با دستِ خالی بر نمی گردد
خدا دست پیمبر داده چون یوم الحسابش را
محمد رضا طالبی
#شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله #محمد_رضا_طالبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب رفت و رفت بر تن عالم لباس صبح
روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح
خیل ملک به حالت تعظیم دور اوست
اما به سوی هوست تمام هواس صبح
نامش همینکه معجزِ پروردگار شد
ایمن شد از وساوس خناس ناس صبح
از باغ ساوه بوی انار آمد و سپس
دریاچه اش به خاک نشست از هراس صبح
داردطلایِ بتکده ها زنگ می زند
از خواب می پرند همه با تماس صبح
دارد دوباره کار خدا سکه می شود
خورشید قلب ها پسر مکه می شود
تو آمدی و رحمت للعالمین شدی
خورشید اولین و مه آخرین شدی
در پیچ وتاب زلف تو یک خلق واله اند
با گیسوان ریخته حبل المتین شدی
از آن طرف تو را همه ساحر صدا زدند
از این طرف برای همانها امین شدی
تنها به خاطر پدر فاطمه شدن
در اعتکاف رفتی و چله نشین شدی
با خنده های فاطمه لبخند می زدی
باغصه های فاطمه زار و حزین شدی
گفتی حسین از من و من هستم از حسین
اول نفر تویی ولی از پنجمین شدی
لنگ است بی نگاه شماها کمیت من
قربان اهل بیت شما اهل بیت من
کعبه همینکه از بت عزّی زلال شد
بر روی گونهء تو مبدل به خال شد
اینگونه بود روی سیاه آبرو گرفت
اینگونه کعبه منبر بانگ بلال شد
بوی تو را اویس به شهر قرن کشید
گرچه براش دیدن رویت محال شد
شبهای وحی هم خود جبریل در حرا
بالش برای اشک شما دستمال شد
یادت که هست آن شب معراج هم علی
مشغول باغبانیِ آن سیب کال شد
دیدید خواستگار شده دختر از شما
گفتید در جواب که کی بهتر شما؟!
لب وا نمی کنند حکیمان بدون تو
مفهوم نیست یک خط قرآن بدون تو
وقتی بهشت خلق،همان خانهء شماست
سردرگمی است زندگی یک آن بدون تو
فردوس با تمام درختان و میوه هاش
می شد شبیه خاک بیابان بدون تو
یوسف اگر اسیر جمال شما نبود
دل را نکنده بود ز کنعان بدون تو
در بارگاه قدس علی هم که می رویم
مزه نمی دهد شب ایوان بدون تو
وقتی که مصحف تو همان مصحف علیست
اصلا" مزار تو نجف اشرف علیست
دینت علی،مرامت علی، دلبرت علی
روحت علی، توانت علی، پیکرت علی
فکرت علی، خیالت علی، باورت علی
جنت علی،قیامت علی، کوثرت علی
یارت علی، ولایت علی، یاورت علی
سرباز علی، مبارز علی ، لشگرت علی
شمشیر علی، تهمتن علی،ممتحن علی
حیدر علی، قلندر علی، صفدرت علی
باده علی، پیاله علی، میکده علی
ساقی علی، خُمِ مِی علی، ساغرت علی
مکه،مدینه،سامره و کربلا علی
صلِ علی محمد و صل علی علی
ناقابلند محضرتان احترام ها
ای مقصد تمام علیه السلام ها
ای میوهء رسیدهء خلقت رسول عشق
پخته شدند از جلوات تو خام ها
از جمع بیشمار هزاران پیامبر
بیرون زده ز صلب تو نسل امام ها
آنروز اگر علی سر دوشت نرفته بود
کس پی نبرده بود به اوج مقام ها
بوی شرارهء در و دیوار می دهد
خاکستری که می رسد از پشتِ بام ها
مزد رسالت تو مودّت به فاطمه است
لعنت به بی حیاییِ آن غاصبین پست
#شعر_ولادت_رسول_الله
#شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم
#حسین_قربانچه
@hadithashk
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد
بر لب آینهی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگهی پیغامِ خداوند آمد
می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات
مَقدَم گلپسر آمنهخاتون صلوات
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت
چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت
جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگی خلق علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه
با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه
برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه
در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم
از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروجات پر جبریل امین کم آورد
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می خوردی
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند
عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود
باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات
لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر میدانم
عجمی زاده ام و هموطن سلمانم
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات
گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم
در کنار تو که باشم بخدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم
من حسینی شده ی دست امام حسنم
شب میلاد تو از اشک غنی اند همه
گریهکنهایحسینات حسنیاند همه
کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم بخدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم تشنهی باران شدنم
سال ها منتظر جابر حیان شدنم
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود
#شعر_ولادت_رسول_الله
#شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم
#بردیا_محمدی
@hadithashk