#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
صدا نزدیک میآید صدای پای پیغمبر
جوانی میرسد از راه با سیمای پیغمبر
به آغوش نبوت بازگرداندهست یثرب را
تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر
دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه
نهفته بین لبهایش دم عیسای پیغمبر
نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است
ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر
به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او
میافتد هر کسی یاد جوانیهای پیغمبر
شنیدنها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری
نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر
::
به دنیای تو اول راه مییابند و بعد از آن
جوانها انس میگیرند با دنیای پیغمبر
#عباس_همتی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
فروغ چهرهی خوبان، شعاع طلعت توست
کمال حُسن تو مدیون این ملاحت توست
به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی
فزونتر از همهکس در جهان شباهت توست
از این شباهت بیحد، در اشتباه افتند
که این ولادت طاهاست یا ولادت توست
ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بُوَد
ز حُجب فاطمه یک سایه هم به طلعت توست
ز احمد و ز حسین و ز حیدر و زهرا
نشانهای به سراپای سرو قامت توست
به پیکر تو مجسم، لطافت روح است
عجب بُوَد که درین خاکدان، قامت توست
نگاه مهر تو غارتگر دل پدر است
عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست...
عجب نباشد اگر بر «حسان» کنی احسان
که لطف و مرحمت بیشمار خصلت توست
#مرحوم_حبیب_الله_چایچیان_حسان
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بیجهت نیست که اسمش علی اکبر شده است
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست»
سنگ در دستش از اعجاز قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا برمیخواست
ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته...
بینقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:
«شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان»
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذنزاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم #صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات..
#مسعود_یوسف_پور
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
طُفِیل عشق حسیناند آدمی و پری
تو آمدی، که دل از دلبر جهان ببری
جوانِ خوش قد و بالا! کریم آل حسین!
چنان حسن، به کرامت در این قبیله، سری
تو قلب نسل جوان را به خود گره زدهای
نشان توست هر آنجاست از جوان، اثری
برای قلب پریشان مادران شهید
علیِ اکبر لیلا! تو مرهم جگری
به خَلق و خُلق: محمد؛ مرام و نام: علی
به تو رسیده چه میراثهای پر گهری
چه کرده است عبور تو با دلش؟ وقتی
که از مقابل چشم حسین، میگذری
ندیده ذات هوالعشق، چون تو مجنونی
فقط حوالهی لیلاست، اینچنین پسری
تو کیستی؟ که به یک آن، محمدی و علی
تو کیستی؟ که به پا خاست، پیش تو قَمری
به سوی کرب و بلا راهی است قافلهای
خوشا به حال سوارانِ با تو همسفری
اذان بگو، که نماز وصال یاران است
بگو که نام علی را به کربلا ببری
چگونه شِبه نبی! در کمین جسم تواَند؟
«تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری»
رسید جان جهان بر لبش از این روضه:
که بوسه زد به لبانت، لبان تشنهتری
وداع با پسری چون تو، میکُشد همه را
دگر ببین، چه کُنَد؟ با دلِ چو او، پدری
قدم بزن، دم آخر، که چشمهای حسین
دوباره بر قد و بالای تو، کُنَد نظری
سلام کردم و باور نمیکنم یارا!
دل شکستهی ما را به پاسخی نخری
#قاسم_صرافان
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر
نوشتم اول خط، سیدی علی اکبر
خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر
خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر
خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت
علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت
و جلوه کرد در عالم، علی دوباره علی
که بُرد نام علی را به هر مناره علی
علیست وارث والایی و وقار علی
به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی
حسین بر لبش الله اکبر آورده
خدا برای جهان باز حیدر آورده
به سینه مُهر "أنا فاطمی نسب" دارد
زمانْ زمانِ تبراست، پس غضب دارد
به انتقام، سر از دشمنان طلب دارد
همیشه نعرهی یا فارس العرب دارد...
علی کنار ابالفضل، مثل جان و تناند
بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسناند
اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد
اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد
قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد
ولی مقابل زینب همیشه زانو زد
حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت
اگر نبود... علمدار من رفیق نداشت
میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_
_علی شده، که برای حسین جان بدهد
چرا بهانه به دست حرامیان بدهد
نخواست تا به اماننامهها امان بدهد
نظام لشکر خودکامه را به هم میزد
همین که دور و بر خیمهها قدم میزد
#مجید_تال
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
چشمانمان بر دست ذرهپرور لیلاست
مستی ما از نام مستیآور لیلاست
یک قافله حور و پری، دور و بر لیلاست
در شهر تنها صحبت از تاج سر لیلاست
دل میتپد وقتی که حرف از دلبر لیلاست
کوری چشم هرکه ما را بی نوا خوانده
محبوبمان مارا به دیدار خدا خوانده
دل را به دنبال خودش تا هر کجا خوانده
ما را برای جشن فرزندش فراخوانده
این مُهر و دعوتنامه لطف دیگر لیلاست
امشب برای شمس دین، قرص قمر آورد
بانو برای شاه عالم، شیر نر آورد
یک دسته گل، یک پارچه آقا، پسر آورد
صاحب نفس، صاحب لوا، صاحب جگر آورد
میلاد مولود سراپا اطهر لیلاست
در مرتبت محمود و در عزّ و جلال احمد
در مهربانی فاطمه و در کمال احمد
در بین میدان مرتضی و در جمال احمد
ابرو و چشم و گیسوان و خط و خال احمد
این تازه مولود مدینه، محشر لیلاست
"والیل" قطعاً مدحت گیسوی او باشد
مصداق ناب "والضحی" هم روی او باشد
عرش خدا مدهوش عطر و بوی او باشد
"إنا هدیناه السبیل "اش سوی او باشد
شمس و ضحا و قدر و نور و کوثر لیلاست
با یک نظر از مُهر تربت، باده میسازد
سجادها از وصلهی سجاده میسازد
"قد قامتِ…" او قبله را آماده میسازد
با یک نفس، صدها مؤذنزاده میسازد
الله اکبر! او علیِ اکبر لیلاست
در خاک دشمن میدهد جولان به تنهایی
با نعرههایش میکند طوفان به تنهایی
با ذوالفقار تشنه و بُرّان به تنهایی
سر میزند مثل سپهداران به تنهایی
شیر حسین بن علی و حیدر لیلاست
رود زلالی هست و دریا میشود گاهی
در شب چو خورشیدی هویدا میشود گاهی
مثل عموی خویش، سقا میشود گاهی
جمع تمام آینهها میشود گاهی
عباس و عبدالله و عون و جعفر لیلاست
با روضهاش، راز پریشانی ششگوشهست
مرثیهی همواره طوفانی ششگوشهست
هم رونق شبهای روحانی ششگوشهست
هم شک ندارم باعث و بانی ششگوشهست
کربُبَلا سرمست سیب نوبر لیلاست
::
قطعاً تحمل کردن زخم زبان سخت است
بوسه گرفتن از عزیز نیمهجان سخت است
راهی شدن تا کوفهی نامهربان سخت است
داغ جوان دیدن برای مادران سخت است
مرثیه ی محزون و گریه آور لیلاست
تا کوچه وا کردند و در دام بلا افتاد
غرق به خون از پشت مَرکب، بی هوا افتاد
با "یا أبا"یش ولوله در خیمهها افتاد
این ارباً اربایی که زیر دست و پا افتاد
ای کربلاییها! جوانِ پرپر لیلاست
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
میايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوانمرد! به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتادهام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعدهي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان، ساقي ما گفت:
"المنة للَه که درِ ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پردهاي از شور عراقي و حجازيست
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
دل مانده که لبهاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل ميبرد از گوشهنشينان"
شد گوشهي ششگوشه براي تو مهيا
از گوشهي ششگوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همهی شهر، ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
تو نور آمدي و شب ز خواب خوش پا شد
تو چشمه آمدي اما مدينه دريا شد
گل از گل همهي خانوادهات بشكفت
شكوفههاي نگاه تو تا شكوفا شد
دوباره دور و بر كوچهي بني هاشم
بهشت گمشدهی هر فرشته پيدا شد
ز بس ستاره براي زيارت آمده بود
شب تولد تو مثل روز زيبا شد
تو طعم نوبر فرزند را چشانيدي
به يمن آمدن تو حسين، بابا شد
همينكه در بغل مادر آمدي گفتند
بهشت زينت آغوش و دوش ليلا شد
حديث مجمر و اسپند را بخوان و ببين
كه چشمهاي حَسَد محو در تماشا شد
هزار مرتبه الله اكبر از قدّي
كه آرزوي بلنداي سرو و طوبا شد
هزار مرتبه الله اكبر از چشمي
كه مست از آن همه انگورهاي دنيا شد
هزار مرتبه الله اكبر از مويي
كه لطف مختصرش رفت و شام يلدا شد
هزار مرتبه الله اكبرت گويم
كه با صداي تو داوود مست و شيدا شد
تمام خِلقت و خُلقت شبيه پيغمبر
تمام ناز و نيازت شبيه زهرا شد
تويي تو يوسف يعقوبِ شهر پيغمبر
منم همانكه به يك غمزهات زليخا شد
علي اول نسل علي! علي يارت
كه هيبت تو تماماً علیِ اعلي شد
به شوق صوت اذانت به عرشِ گلدسته
چقدر مأذنه دلتنگ صبح فردا شد
::
پس از تو رفت دگر خير از سر عالَم
پس از تو خاك به فرق تمام دنيا شد
رشيد بودي و بعد از شكستنت بابا
شكست بس كه كنار تو از كمر تا شد
هنوز عطر تو از بين دشت میآيد
به ياد لالهی سرخي كه ارباً اربا شد
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
رخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علیِ اکبرِ لیلاست، بَه چه شاخه نباتی
بدون چشمهی لعلش نبود در همه هستی
نه چشمهای، نه قناتی، نه دجلهای، نه فراتی
دمیده برسردنیا چه آفتاب بلندی
رسیده درشب لیلا، چه ماه با بَرَکاتی
قدش چه سروِ بلندی، چه گیسویی، چه کمندی
چه مرتضی سکناتی، چه مصطفی وجناتی
چه دلبری، چه دلیری، چه بی مثال و نظیری
چه یوسفی، چه عزیزی، چه ماورایِ صفاتی
حواس قافله رفتهست در صدای اذانش
هلا چه حیَّ علایی، چه عجّلوا بصلاتی
حسین با پسرش رد شدند از غزل من
پسر چه ماهِ جمیلی، پدر چه بابِ نجاتی
چه روزها که به لیلا گذشت و رفتی و میگفت
«مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبي يَقولُ إنَّكَ آتي»*
#عباس_شاه_زیدی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
یم عصمت! زهی امشب به دامان گوهر آوردی
برای آفتاب امشب فرزوان اختر آوردی
حسین ابن علی را هم پسر، هم یاور آوردی
تعالی الله یا لیلا! علیِّ اکبر آوردی
تو لیلایی و مثل آمنه پیغمبر آوردی
و یا بنت اسد گردیده شیر داور آوردی
محمّد خو، علی رو، فاطمی طینت پسر زادی
ملک زادی؟ بشر آورده یا خیر البشر زادی؟
بغل بگشا، چو جان گیرش ببر جان حسین است این
به رخ مصحف، به خطّ و خال قرآنِ حسین است این
ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این
گل بستان احمد، روح و ریحان حسین است این
میان ماهها، مهر درخشان حسین است این
گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این
بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید
لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید
رخش سوره، دو بسم الله دارد از دو ابرویش
یدالله فوق ایدیهم بود نقش دو بازویش
خجل گردد زرخ گر ماه بنشیند به پهلویش
زیارتگاه زوّار محمّد مصحف رویش
شفای چشم ثاراللّهیان خاک سرِ کویش
عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش
مباد از گردش چشمی بگیرد هستِ یوسف را
که هم دست زلیخا بُرَّدُ هم دست یوسف را
کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد
قد رعناش طوبی، سایه بر این نُه چمن دارد
به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد
چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد
هزاران جان عالم در درونِ پیرهن دارد
علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد
به چشم اهل دل، ماه تمامش میتوان گفتن
رسولش میتوان دیدن، امامش میتوان گفتن
علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش
حسین بن علی، چشم خدا، گرم تماشایش
سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش
سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش
علیّ بن حسین بن علی نام دل آرایش
نوای کربلا برخیزد از نیزار اعضایش
که من در کربلا اوّل قتیل آل یاسینم
شود در موج خون تقدیم جانان، جان شیرینم
رسول الله خضر و تشنهی آب بقایم من
به مسعای شهادت عاشق سعی و صفایم من
ذبیح ذبح اعظم در منای کربلایم من
حسین بن علی را شیر دشت نینوایم من
خدا را خونم و ریحانهی خون خدایم من
به جای شیر مادر، تشنهی جام بلایم من
شهادت سرفرازی میکند با خون من فردا
پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا
من آن حُسنم که در امواج خون پیداست تصویرم
شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم
منم آیات ایثار و ولایت کرده تفسیرم
به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکبیرم
یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم
مرا سینه سپر بر هر بلا میپرورد لیلا
وجودم را برای کربلا میپرورد لیلا
مرا روز ولادت روز عاشوراست، میدانم
تنم چون برگ گل در دامن صحراست، میدانم
رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم
حسابم با خدا در محشر کبریست، میدانم
خدایم از برای بذل جان آراست، میدانم
سرم آن روز روی دامن زهراست، میدانم
رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم
زدست او به میدان شهادت آب مینوشم
تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر
تو از دوران شیری، شیرِ پیکاری علی اکبر
تو نور عین عین اللهِ داداری علی اکبر
تو خود از کوثر توحید، سرشاری علی اکبر
تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر
تو ابن الثّاره، ثارالله را یاری علی اکبر
بهشت عارفان مهر و جحیم کافران خشمت
نگاه زینب بر رخ، دل عبّاس در چشمت
تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری
تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری
تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری
تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری
تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری
تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری
ولی اللّهی و چشم و چراغ حجّت اللّهی
نه «میثم» را، که خلق عالمی را مشعلِ راهی
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
دل که شد خرسند، چیز دیگریست
چهره با لبخند، چیز دیگریست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسهای چون قند چیز دیگریست
من اسیر تیغ ابرویم ولی
آنچه دل را کند، چیز دیگریست
حرف بسیار است، اما موی دوست
موقع سوگند، چیز دیگریست
نخل، تنها هم ثمر دارد ولی
میوۀ پیوند، چیز دیگریست
نیست فرقی بین فرزندان ولی
اولین فرزند، چیز دیگریست
اولین دلبند ارباب آمده
علت لبخند ارباب آمده
رود نه، از راه دریا آمده
آسمان نه، عرش اعلا آمده
من نوشتم ماه امشب سر زده
تو بگو خورشید فردا آمده
طاق کسری بر خودش لرزید و گفت
باز پیغمبر به دنیا آمده
«چون که صد آمد، نَوَد هم پیش ماست»
پس بگو امشب مسیحا آمده
خواب او را هم نمیبیند کسی
بس که او مانند رؤیا آمده
آی مجنون! کوری چشم حسود
کف بزن، فرزند لیلا آمده
حُسن دلخواه بنی هاشم رسید
دومین ماه بنی هاشم رسید
آنکه از نامش دوا برداشته
نسخۀ خود را به جا برداشته
من یقین دارم که خاک کربلا
از مزار او شفا برداشته
نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را
سرزمین شام را برداشته
تیر مژگانش خطا هرگز نکرد
چون کمانش را خدا برداشته
در رگ او خون مولا میدود
از عموی خود وفا برداشته
کمتر از یک لشگر آید در مصاف
دشمن او را هوا برداشته
در دل لشگر زده در کربلا
کوفه را بانگ عزا برداشته
ای علمدار علمدار حسین!
نیست مدح تو به جز کار حسین
بی تو هر قدّیس شیطان میشود
با تو نصرانی مسلمان میشود
روز محشر با پیمبر برنخیز
بینتان جبریل حیران میشود
معتقد هستم که با چشم تو هم
عالم ایجاد سلمان میشود
گوشهچشمت نه! لبی هم تر کنی
هر ستون انگور باران میشود
میوۀ عمر پدر! آهستهتر
دارد اربابم هراسان میشود
گفت در پشت سرت بابای تو
ای به قربان قد و بالای تو
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
در آن وادی که میخوانند اهل آسمان از تو
به جانش لرزه میافتد اگر گوید زبان از تو
رها شد گیسویت شب شد؛ رخت رو گشت صبح آمد
زمین نقشی ندارد پس پدید آمد زمان از تو
به دنیا آمدی درهای جنّت یک به یک وا شد
گرفته اعتبارش را مفاتیح الجنان از تو
شب میلاد تا معراجِ آغوش پدر رفتی
عجب اوجی که جا ماندهست هر چه کهکشان از تو
منم تسلیم حکم قاطع ابرو و مژگانت
بیا صیاد! جان از من؛ بزن! تیر و کمان از تو
جوانم، آرزو دارم کنم وقفت جوانی را
بگیرم حاجتم را کاش در روز جوان از تو
به قدری لحن تو در خاطر هر مأذنه ماندهست
که صحبت میکند انگار بانگ هر اذان از تو
خدا عباس را همرزم تو کرد و به این ترتیب
میان پهلوانان ساخت مردی قهرمان از تو
چنان از هر نظر همچون نبی هستی، که حیرانم
تو داری از پیمبر یا که او دارد نشان از تو؟
"طریق عجز میپویم؛ نمیدانم چه میگویم؟"
همان بهتر که میگویند اهل آسمان از تو
تویی در جمع فرزندان زهرا، کوکب الثّاقب
علی بن حسین بن علی بن ابیطالب
#حامد_تجری
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه روی به شهزاده میآرند
صد شکر که در خانهی آقا پسری هست
هر جا قدوبالای رشیدیست، یقیناً
دنبال سرش نیمنگاه پدری هست
یا حضرت ارباب! دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم! خانهات آباد
داریم همه محضر تو عرض سلامی
تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی
تا خانهی آباد شما بندهپذیر است
نامردترینم نکنم میل غلامی
ای قامت قد قامت تو عین قیامت
قربان قدت صد قد و بالای گرامی
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مفترضالطاعهترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
هر کس که هوای "پدری" داشته باشد
خوب است که همچین پسری داشته باشد
انگار رسول است، نمایی که تو داری
انگار بتول است ،صدایی که تو داری
بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی
با این قد انگشت نمایی که تو داری
باید که برای تو کرمخانه بسازند
از بس که زیاد است گدایی که تو داری
از شش جهت کعبه دل لطف تو جاریست
از سفرهی پر جود و سخایی که تو داری
تو آنقَدَر از خویشتنِ خویش گذشتی
که منتظر توست، خدایی که تو داری
کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند
بگذار که عشاق به پای تو بمیرند
ای سیر کمالاتِ همه تا سر کویت
ای آب فرات لب من آب وضویت
ابن الحسنت گفته حسین، بس که کریمی
مانند حسن جود بُوَد عادت و خویت
عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند
ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست
جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت
اینقدر مزن آب به سرخی لب خود
حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت
حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند
باید که مرا عبد غلامان تو خوانند..
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
امشب به زمین خُلد مخلد شده پیدا
نادیده رخ خالق سرمد شده پیدا
در بیت ولا روی محمد شده پیدا
با خلق بگوئید که احمد شده پیدا
حق داده به شاهِ شهدا دسته گل امشب
تبریک بگویید به ختم رسل امشب
خیزید که حورا غزل عشق سروده
آیید که از کعبه علی جلوه نموده
فرزند حسین بن علی چهره گشوده
دل از پدر و زینب و عباس ربوده
پیداست در او جلوهی پیغمبر و آلش
گلبوسه گرفته حَسَن از ماه جمالش
بر، داد به هستی شجر عصمت لیلا
حورا ز بهشت آمده بر خدمت لیلا
انداخت گل از وجد و شعف طلعت لیلا
لبخند زند فاطمه بر صورت لیلا
با آمنه گوئید عروست پسر آورد
سر تا به قدم مثل تو پیغامبر آورد
در ظلمت شب، مرغ سحر خوش خبری کرد
خورشید حسین بن علی جلوهگری کرد
بیرون شد و بر نسل جوان راهبری کرد
طفلی که به مخلوق دو عالم پدری کرد
بر خلق صفا داد، صفا داد، صفا داد
بر درد شفا داد، شفا داد، شفا داد
او باقی و خوبان دو عالم همه فانیش
پیران همه مرهون عنایت به جوانیش
تا آن سوی عالم اثر لطف نهانیش
صد باغ بهار است به یک برگ خزانیش
او قلب نبی، عشق علی، جان حسین است
جانش نتوان گفت؛ که جانان حسین است
زینب شده محبوب به سیمای نکویش
لیلا زده از پنجهی دل، شانه به مویش
به خنده گشودند همه دیده بسویش
از بوسهی عباس گل انداخته رویش
تا دید پدر طلعت نورانی او را
بوسید سر و صورت و پیشانی او را
این است که رخ رنگ شد از خون خدایش
این است که بوسند سر و رو، شهدایش
این است که جانِ همه عالم بفدایش
این است که گفتهست معاویه ثنایش
نامش علی و اشبه مردم برسولست
ریحانهی ریحانهی زهرای بتولست
ای خیل ملائک! ز سما لاله فشانید
امشب شب عید است همه مدح بخوانید
عیدی خود از یوسف زهرا بستانید
از جام طهورا همگان را بچشانید
با شادی و با خنده و با زمزمه امشب
تبریک بگوئید به زهرا و به زینب
ای سایهای از قامت و قد تو قیامت
وی موکب دل را سر کوی تو اقامت
اسلام ز زخم بدنت یافت سلامت
زیباست بر اندام تو دیبای امامت
لطفی! که به سوی حرمت راه بپوییم
میلاد تو را پیش تو تبریک بگوییم
تو مهر فروزان سماوات هدایی
تو مثل عمو، چشم و چراغ شهدایی
تو زنده به عشقی و در این راه فدایی
تو خون خدا و پسر خون خدایی
با عشق تو ز آغاز سرشته گِلِ "میثم"
تو در دلی و هست مزارت دلِ "میثم"
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
آفتابی کز تجلی بیقرینش یافتم
در فلک میجُستم اما در زمینش یافتم
ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود
مهر را شرمندۀ نور جبینش یافتم...
این محمد صورت و سیرت، علی اکبر است
آنکه حق را در جمال نازنینش یافتم...
گرچه نامش در شمار چارده معصوم نیست
لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم
در وجاهت در بلاغت در ملاحت در کمال
یادگار رحمة للعالمینش یافتم
در شجاعت چون علی و در سخاوت چون حسن
در عبادت همچو زین العابدینش یافتم...
در مسیر کربلا کز «لا نُبالی» گل فشاند
پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم...
شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین
این حقیقت در وداع آخرینش یافتم
من که سرتا پا گناهم دست حاجت میبرم،
در حضورش؛ چون شفیع المذنبینش یافتم
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
به جلوههای جمال تو ماه خیره شدهست
شکوه وحی در آیینهات ذخیره شدهست
تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»
نگاه گرم تو باغ بنفشهکاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود
کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت...
الا که سروِ خرامانتر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید
تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایهپرور مهر چهار معصومی
تجلّیات یقینت به اوج میزد اوج
امید در دل و جان تو موج میزد موج
ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است
همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست
بلاغت از سخنت میچکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت
کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست
حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست...
::
الا که گردش تو در مدار حقطلبیست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنهلبیست
تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبیست
بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربیست
شجاعت تو علیگونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمهشبیست
به عزت تو و گلهای کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبیست
«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بیادبیست»
قسم به آینهها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
#محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
ای لُعبَت فَرّخ رخِ فرخنده شمایل
دلها به تو مشتاق و روانها به تو مایل
افتادهی تیر نگهت عارف و عامی
دلدادهی چشم سیهت عالم و جاهل
بر پای دل از سلسلهی موی تو زنجیر
بر گردن جان از سر زلف تو سلاسل
از جور غم هجر تو دست همه بر سر
در خاکِ سر کوی تو پای همه در گِل
در حلّ یکی عقده زموی تو بماندیم
با اینکه نمودیم بسی حلّ مشاکل
بگشا لب جان بخش که ما سنگدلان را
در نقطهی موهوم شده مسئله مشکل
مجموعهی خوبی شده زآن گه که وجودت
پُر گشته زمهر شه فرخنده خصایل
مرآت جمال ازلی شبه پیمبر
مصباح هدا، نور خدا، شمس قبایل
مقتول نخستین زسلیل شه لولاک
کآمد غم او ناسخ غمهای اوایل
فرزانه ذبیحی که به میدان محبت
پیش از همه یاران شده در جستن قاتل
محبوب خلیلی که نموده به ره حق
یک مرتبه هفتاد و دو قربانی قابل
از خویش تهی گشته و سرشار زمعشوق
گردیده زجانْ دور و به جانان شده واصل
بودی علیِ اکبرِ شاهِ شهدا را
نور بصر و راحتِ جان و ثمر دل
زآن رو شه دین گفت پس از وی که: نباشم
ای راحت جان! بی تو به جان راغب و مایل
در بحر جهان آل علی کشتی توحید
مستمسک این فُلک بَرَد رَخت به ساحل
ز انوار علی بن حسین بن علی شد
از عرصهی دل، ظلمت هر وسوسه زائل
مرحوم #محمدتقی_قمی (محیط قمی)
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
هر دلی که طلبِ بادهی داور دارد
سوی میخانهی اُنسَش، قدمی بر دارد
دل ز مَستیِ سحر خسته نگردد هرگز
بادهی عشق، دمادم مِیِ نوبر دارد
حبِ محبوب، ز خواب و خورِ مجنون کاهد
چشمِ بیدار، ز لیلا خبر آخر دارد
ای خوش آن عاشقِ دیوانه که در وادیِ عشق
سر و سِرّی، سحری، با علی اکبر دارد
هر که شد طالبِ فيضِ همهی معصومین
چشمِ دل از علی اکبر، نتوان بر دارد
به جوانانِ بنی هاشمیان سرور اوست
پیروِ مکتبِ او مرشد و سرور دارد
کربلا قبلهی عشق است و علی قبلهنما
این حسین است که در قافله رهبر دارد
صد پسر هم که بیایند، علی مینامد
به لبش نامِ علی را چه مکرر دارد
اُمِ لیلا پسر آورده، چه والا پسری
چه قد و قامتی آن سَروِ صنوبر دارد
صورت و سیرت و منطق، همه پیغمبری است
که حسین بن علی شبهِ پیمبر دارد
قد و قامت نبوی، هر قدمش فاطمی است
چه شباهاتِ عجیبی که به مادر دارد
خلقتش خیر کثیر است به زهرا سوگند
کوریِ چشمِ عدو، جلوهی کوثر دارد
ز کرامات، کریم بن کریم بن کریم
خانهاَش پرچمِ افطار، به سَردَر دارد
لحنِ قرآن و اَذانش، ز همه دل بِبَرد
صوتِ داودیِ او، نغمهی دلبر دارد
سرِ هر زلفِ ز گیسوی پر از پیچ و خَمَش
خیلِ دل، بسته دخیل از رُخِ انور دارد
در صفِ کرب و بلا اوست بلاگردانی
که مواسات به اِبقای برادر دارد
نیست معصوم به ظاهر، ولی از اوج کمال
باطناً عصمتِ کامل، ز پیمبر دارد
ذوب در ذاتِ الهی، دلِ اقیانوسش
شوقِ رغبت به خداوند سراسر دارد
هر که در دایرهی عشق، علی اکبری است،
عشق در اصل به یکتائیِ داور دارد
عقلْ مات است ز توصیفِ علومش که ز علم،
از فحولِ فقها، موضعِ برتر دارد
اجتهادش ز حسین و حسن و فاطمه است
احتجاجش ز علی، علم ز داور دارد
نعرهی حیدریاَش در صفِ میدانِ جهاد
نالهی فاطمیاَش، نغمهی مضطر دارد
روشنای حرم از روشنیِ دیدهی اوست
لیک بر گونه، نشانِ گلِ اَحمر دارد
چون به میدان برود، آینه قرآن آرند
نظرِ لطف، سوی عمه و خواهر دارد
چون به لشکر بزند، صف شکنان بگریزند
لافتی باز تجلیِ مقدر دارد
هيچ کس نیست حریفش ز یلانِ لشگر
یکتنه عزمِ هلاکِ همه لشگر دارد
::
مگر از سنگِ فریبْ آینه را خُرد کنند
ورنَه هر حمله، دمار از سپهی در آرد
اِرباً اِربا نشود جز به هجومی در حصر
لشکر کوفه دوصد نیزه و خنجر دارد
آن مبارک سرِ شهزاده اگر بشکافد
جگرِ شاهِ حرم نیز، ترک بر دارد
وای اگر عمه بیاید به سرِ بالینش
خنده بر گریهی او کوفیِ کافر دارد
پیکرِ ریخته را چون به عبا جمع کند
تازه در بردنِ او مشکلِ دیگر دارد
کمرِ خم شدهاَش را رمقی باقی نیست
زانویی نیست که دیگر قدمی بر دارد
#محمود_ژولیده
هدایت شده از حسین ترکان
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام_ولادت
برای وصف یک قامت،قد وبالا، علی اکبر
نشد اکبر کسی بعداز خدا ، الا علی اکبر
دورکن اصلی دین را به عدل آورده در یک تن
یکی کرده نبوت را امامت را علی اکبر
مثال لیلی ومجنون در عشق او به هم خورده
شده مجنون او لیلا، شده لیلا علی اکبر
پیمبر گشته دلتنگ حسین و رجعتی کرده
که در باطن بود احمد،به نام اما علی اکبر
وجودش اصل توحید و معادی درظهور اوست
اصول دین به یک قامت شده معنا علی اکبر
در این خلقت چه میبینی،حسن حیدر ویا احمد
خلاصه گشته این خلقت در ارسلنا علی اکبر
اگر روزی بپرسیم از خدا از غایت نعمت
بدون شک بفرماید که اعطینا علی اکبر
خدا محشر کند برپا دم صوری نمیخواهد
به جایی که به قدمحشر کند برپا علی اکبر
یکی پرسید نوکر کی؟وآقا را تو معنا کن
به او گفتم که نوکر ما ولی آقا علی اکبر
نیازی نیست چون احمدرود تاعرش تامعراج
که در کرببلا رفته به او ادنی علی اکبر
به هیبت چون علی باشد عبا پوشد نبی گردد
که هست آیا علی احمد ویا آیا علی اکبر
علی ممسوس فی ذات خداوند است یعنی که
تجلی کرده این آیه به یک سیما علی اکبر
شب جمعه حرم باشی فقط یک روضه ممنوع است
همان روضه که فرموده به ما زهرا علی اکبر
قرارش بود تا هرچه پسر دارد علی نامد
قرارش برد صحرایی که پرشد با علی اکبر
عطش شد یک بهانه تا حسین از او کند دل را
وگرنه داشت بر لعل لبش دریا علی اکبر
رکابش گم ،توانش کم،وچشمش تار شد تا خواست
حسین از خیمه ها خود را رساند تا علی اکبر
وهی بنشست وهی پا شد،ودستی روی دستش زد
که پاشیده چو تسبیحی در این صحرا علی اکبر
پدر دستی به خواهش برمحاسن داشت و می گفت
فقط یکبار دیگر گو به من با با علی اکبر
دهانی پر زخون داری نگو بابا فقط دیگر
به روی خاک این صحرا نکش هی پا علی اکبر
میان معرکه زینب به یاری حسین آمد
به ذکر واحسیناوبه واویلا علی اکبر
جوانان حرم تا خیمه ها بردوش خود بردند
تن صد پاره ی بابا پیمبر یا علی اکبر
من از شش گوشه فهمیدم رگ قلب حسین است او
که زیر پای بابایش گرفته جا علی اکبر
قلم عاجز زبان الکن به وصفش لیک چون *قنبر*
خلاصه میکنم مدحش به مولانا علی اکبر
#مهدی_قنبری_نوشابادی
#امام_عصر علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹جاءَ الحق🔹
باز دل، چلّهنشین حرمِ راز شدهست
مرغ شب، با نفس صبح همآواز شدهست
باز با دست سحر، پنجرهها باز شدهست
باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شدهست
با نسیمی که به دلجویی من میآید
باز عطر گل نرگس ز چمن میآید
این گل لاله، که زیبایی بیحدّ دارد
در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد
نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد
آفرینش به لبش، ذکر خوشآمد دارد
این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت
جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد
رحمت واسعۀ بیحد و بیحصر آمد
فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد
کارفرمای دوعالم، ولیِ عصر آمد
گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست
چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست
داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»
عید روزیست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم
عیدی روزیست، که آفاق گلِ نور شود
از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود
یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود
عیدی روزیست، که آفاق منوّر گردد
باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد
عید روزیست، که دلها شود از غصه جدا
روز آغاز ثمربخشی خون شهدا
برسد پرتو روشنگر مصباح هدی
تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا
بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عدل شود، دولت عالمگیرش
عید روزیست، که با عشق، همآهنگ شود
عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سختتر از سنگ شود
باغ سرسبز و نشاطآور و گلرنگ شود
عید روزیست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود
ای که جبریل امین، پیک پیامآور توست
ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست
چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست
تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود
استاد شفق
#السلام_علیک_یا_علی_الاکبر
#نذر_فرج
سراغش را گرفتم از خودِ معراج ، معراجی که آن بالاست
علی بالاتر از معراج و هم دوش نبی و هم قد مولاست
طوافِ مردم از دورِ محلاتِ بنی هاشم گذر دارد
که بارِ قبله نُه ماهی به دوشِ گام های حضرتِ لیلاست
خدا فارغ شد از نقاشیِ خالش ولی مشغول وصفش ماند
که عمری دستِ خطاط کتاب الله بندِ ساحتِ املاست
زیارت نامه می سازد پدر جانش ، زیارت نامه هائی که
پر از نام رسول الله و القابِ خصوصی رسول الله است
مجوسی ها که آتشگاهِ خود را سرد می بینند حق دارند
که روزِ هفدهِ ماهِ ربیع الاولِ این قوم هم حالاست
حبیب بن مظاهر که شهادت داد علی اکبر پیمبر نیست
حبیب بن مظاهر هم درون خود پُر از اما اگر اِلّاست
رَجَز خوانیِ سر بازانِ ترسیده صداهای وزغ گونه است
بخوان لشگر ، خیالت تخت،آبِ رودِ شهر کوفه سر بالاست
خبر را می شد از چشمانِ دختر بچه های خیمه مخفی کرد
صدای هلهله فهماند و حالا خیمه ها در سوز واویلاست
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_صاحب_زمان_عج
حال شاعرها در آن حدی که میگویند نیست
انتظار ما عزیز من به مویی بند نیست
سیب گفتیم و گرفتیم عکس هایی یادگار
چهره های ما پریشان است این لبخند نیست
نیمه شعبان سر هر کوچه چایی میدهند
چایی دوری تو تلخ است بحث قند نیست
در کنارت مدعیهای دروغی نیستند
جای آنهایی که میگویند میآیند نیست
یادمان دادند بی تو هر چه میخواهیم هست
خوب میفهمیم و میدانیم و میدانند نیست
#محسن_غلامحسینی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#نذر_فرج
خزان قلب مرا خواهشا بهاری کن
مرا برای غلامی خویش یاری کن
گناه چشم مرا در فراق تو خشکاند
کویر چشم مرا باز آبیاری کن
فرار کردم اگرچه ز دامن مهرت
ترحمی به من بنده فراری کن
اگرچه توبه شکستم دوباره، اما تو
برای حُّر شدنم باز پا فشاری کن
امام زاده ی شهر من از حرم خسته است
بیا برای بقیع خراب کاری کن
بیا و کلبه اشک مرا مزین کن
دو خط لهوف بخوانم، تو سوگواری کن
شب است، از همه جا مانده در دل صحرا
برای کودک ترسیده غمگساری کن
گرسنه بود و کتک خورد عمه ات اما
بیا و کمتر از این داغ گریه زاری کن
#مرتضی_رضایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#مُسمّط_مربّع_میلادامام_زمان_عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
طراوت میشود معنا سحرگاهی که میآید
وَ از خورشید نورَش بیشتر ماهی که میآید
ستاره مینشیند بر سرِ راهی که میآید
شبیهِ شاهِ مردان است این شاهی که میآید
به نامِ نامیِ ایزد محمّد نام و احمد خوُ
به لب ذکرِ علیٌ حق علیٌ حَی علیٌ هوُ
فراتر از تمامِ باورِ ما دوستداران و.....
سراسر نورِ خورشید و سراپا عطرِ باران و.....
یگانه حاجتِ شبزندهداریهایِ یاران و.....
گُلی که هدیه خواهد کرد بر دنیا بهاران و.....
صدایی که درونِ گوشهایِ کعبه میپیچد
طبیبی که برایِ دردهامانْ نسخه میپیچد
دَوایِ دردِ ما نازِ نگاهِ حضرتِ ماه است
همان که در کفِ او ذوالفقارِ غیرتِ شاه است
به لبهایش دَمِ طوفانیِ نَصرُ مِنَ اللّه است
جوابِ آهِ مظلوم و تقاصِ ظلم و خونخواه است
حَمایِل میکند تیغِ علی تا خیبر اَندازد
میآید یوسفِ زهرا که طرحی نو دَراَندازد
چه دنیایی شود دنیایِ ما وقتی که میآیی
وَ کامل میشود دینِ خدا وقتی که میآیی
به پایان میرسد تبعیضها وقتی که میآیی
اگر شد با تو رفتم کربلا وقتی که میآیی .....
بخوان پایِ ضریح این روضه را که عشق گیر اُفتاد
میانِ گلّهای از گرگ وحشیتر اَمیر اُفتاد
اَمیرِ تشنه و تنها میانِ گرگها اِی وای
پسِ سر ضربهها زَد خنجرِ کُندِ جفا اِی وای
تَنی عریان به زیرِ سُمِّ اسبِ بیحیا اِی وای
سری با سنگ اُفتاد از سرِ نیزه کجا؟! ای وای
تمامِ روضهها را مادرش زهرا تماشا کرد
به اشکِ مادرِ مظلومهات آقایِ ما برگرد
#حسین_ایمانی
─━⊰•┅═•••❃؛﷽؛❃•••═┅•⊱━─
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
میـلاد امــام کائـنات آمـده اسـت
ازعرش برین تحفه برات آمده است
گل واژه ی خلقـت گل نرگـس مهدی
از بهــر بشــر باب نجات آمـده است
با ذکــر محـمـدی دهـان خوشبـو کن
بر ذائـقه هـا شــاخِ نـبات آمده است
࿐❁🍃🌹🍃❁࿐
یابـن الحــسـن بیـا که دل مـا مکـدّر است
عـالـم به انتـظـار دیـدن انـوار داور است
هر جا سخن ز باغ و زبستان رسد بگوش
عطر و صفایش از گل زهرای اطهـر است
خوش آن کسی که خلوت دل باتو سرکند
آری نگاه تـو بـه دو عـــالم بـرابـر اســت
صــاحـبـدلان همــــــه دلـداده ی تـواَنـد
یکـــ ذرّه عـشــق تو به جهـانی برابر است
هــر فــرقــه در فـراق به ناجـی نظــر کند
منجیِ این جهان به یقین پور حیـدر است
ای مجـــری عــدالــت و ای حجّـــت خدا
عالــم ز نـور توست که اینسان منوّر است
میلاد تو به جشــن و چراغان خلاصه شد
آری دلــم بــرای همیــن زار و مضطر است
پیچــد دو روز نـام تو در شهر و کوچه ها
در کشوری که نام علــی سایه گسـتر است
باید بـرای غـربـت یـابـن الحــسـن گریست
خـونیـن دلـش ز پیـرو زهـرای اطـهر است
در طــول ســال و ماه نرفتــه به خـانه ها
آن رهــبری که مجــری احـکام داور اسـت
ما غــافـل از حضـــور و بُـوَد در میــان ما
چشمــان اهل دل به جـمالـش منــوّر است
آن شیــعه ای که حرمت دین خدا شکست
قلـب عـزیـز فاطمــه از آن مـکــدّر است
دیگــر شکـسـته حــرمت فــرزند و والدین
شـرم وحـیا برفـته گنه سایه گستر است
اینجاست کشوری که پیروآل محمّد است
درسیـنه های مـردم آن عشـق حیـدر است
گــر مـرزهـا مصــون بود از شــر دشمـنان
چـون نام اهل بیـت به ایران مسخّر است
بی تو جهان به جـهل و تباهی کشیده شد
هر جا نوای ناله ی مظلوم و مضـطر است
هر سینـه شـرحـه شرحه شد از ماتم فراق
درد فــراق از همــه بـاری گــرانـتـر است
پیشینیان منتـظــر همــه رفتنـد زیر خاک
آیـا وصــال روی تـو مـا را میسّـــر است؟
همراه دلشـکستگان تو "کیانی" صـدا بزن
یابن الحســن بیـا که دل مـا مکــدّر است
࿐❁🍃🌹🍃❁࿐
#رباعی
روزی که در تـلاطــم دریـای زندگی
پامال شد عـدالـت و ایمان و بندگی
یوسف جمال فاطمه رخ راعیان کند
انسـانـیـت رها شـود از یـوغ بردگی
شعر:#محمدرضاکیانی
«یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمه اللّهم عجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#نیمه_شعبان
#مربع_ترکیب
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد
مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را
چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانتداری است
پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن!
عشق ما را از صف اغیار منفک میکند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند
حق تعالی امشب ما را مبارک میکند
فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک میکند
از رسولان الهی تا امامان گرام..
یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام
تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
میدمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا
باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است!
این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه
او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما
عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدیست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
میرسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری
نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد
اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی
اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا
هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علاف بود
مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم
جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم
مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد!
به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه..
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه
ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی
ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی
چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی
با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟!
بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند
زینب السادات را خولی و اخنس میزنند!
#سید_پوریا_هاشمی
روز اول که یه جرعه
از شراب تو رو خوردم
تو همون نگاه اول
به نگاهت دل سپردم
باوجود مهرت خدا چی بم نداده ؟
نوکریت به والله از سرمم زیاده
عشقه به عشقت آقا غیر تو رو ندیدن
از تو به یه اشاره؛از من به سر دویدن
آقام آقام یا صاحب الزمان
..................................................
دل شیدا بی قراره ،
میگیره بهونه ی تو
کجاس اون نسیم که داره
نشونی خونه ی تو؟
کاش میشد یه امشب مهمون خونم باشی
خورشید عشق من همدم شبنم باشی
عشقه به عشقت آقا دل از همه بریدن
از تو به یه اشاره از من به سر دویدن
آقام آقام یا صاحب الزمان
..................................................
هوای تو رو نداشتم
ولی تو هوامو داشتی
همیشه تنهات گذاشتم
ولی تو تنهام نذاشتی
بی وفام درسته آقایی کن نگام کن
بانگاهت آقا بنده ی سر برام کن
عشقه به عشقت آقا
غصه به جون خریدن
از تو به یه اشاره
از من به سر دویدن
آقام آقام یا صاحب الزمان
#شعر_و_نغمه: احسان تبریزیان
🆔@ehsantabriziyan
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#نیمه_شعبان
نذر یار است، میان تن اگر جان داریم
هرچه داریم ازین نیمه ی شعبان داریم
اشتیاق دل دیوانه ی ما دیدنی است
خنده بر چهره ولی دیده ی گریان داریم
از عطا و کرم حضرت نرجس خاتون
عشق دلدار، در این سینه فراوان داریم
هر که هر چیز دلش خواست بگوید اما
ما به برگشت گل فاطمه ایمان داریم
عهد بستیم که جان بر کف مهدی باشیم
با نبی و علی و فاطمه پیمان داریم
خودمانیم چه عیدی؟! چه سرور و جشنی؟!
تا که دلبر نرسد، حال پریشان داریم
سر و سامان همه از اوست، اگر سر نرسد...
تا ابد زندگیِ بی سر و سامان داریم
تا که فریاد زند بانگ أناالمهدی را
تا همان دم به خدا غصه ی هجران داریم
کاش با آمدنش، روشنی دیده شود
تا به کی گریه ی خود، از همه پنهان داریم؟
کاش یک بار به ویرانه ی ما سر بزند
کاش این جمعه ببینیم که مهمان داریم
مطمئنیم شب نیمه ی شعبان، حرمِ...
کربلا رفته و ما پاره گریبان داریم
ای ملائک برسانید بر آن شاه کرم
روسیاهیم و همه حاجتِ غفران داریم
برسانید که در صحن قدیم الاحسان
التماسِ کرم از معدن احسان داریم
سالیانی است که ما منتظران، دیده ی تر...
یاد خشکیِ لب سیدالعطشان داریم
آتشی را که میان دل خود داشته ایم
از غم غارت ارباب، کماکان داریم
نعل، خوش یُمن نبوده است، بدانید که ما
دل پُر از سُم و از نعل ستوران داریم
#محمدجواد_شیرازی
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#ولادت
به یمن نور وجودت زمین منور شد
ز عطر مقدم پاکت زمان معطر شد
تو آمدی و شب غصه های ما سر شد
شب سرور نبی و علی و کوثر شد
به روح خسته این آب و خاک جان آمد
بگو به اهل زمان صاحب زمان آمد
بغیر دست تو درد مرا دوا نرسد
به غیر راه تو راهی به انتها نرسد
بدون اذن تو این بنده تا خدا نرسد
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
خوشم که نام مرا خواندهاند نوکرتو
هزار جان گرامی فدای مادر تو
تمام ارض و سما غرق احترام تواند
همه کنیز تواند و همه غلام تو اند
پیمبران همه در حسرت مقام تو اند
خوشا به حال کسانی که جلد بام تو اند
در این زمانه غربت تویی نیاز همه
فدای مقدمت ای فارس الحجاز همه
تو از علی ولی انتهای غیرت را
تو از تجلی زهرا شکوه و شوکت را
تو از حسن کرم و بخشش و کرامت را
تو از حسین علی اقتدار و عزت را
که حسن و خلق و وفا در رخ تو شد معلوم
تویی خلاصه نام چهارده معصوم
تو آن دمی که بیایی بهار دیدنی است
که صبح روز ظفر روزگار دیدنی است
که حال این همه چشم انتظار دیدنی است
به دستهای شما ذوالفقار دیدنی است
به کعبه تکیه بزن با هزار صوت جلی
بگو انا بن خدیجه بگو انا بن علی
خدا کند که بهاری بر این خزان برسد
خدا کند به دل خسته ام توان برسد
خدا کند که نگاهت به دادمان برسد
جواب نامه ام از چاه جمکران برسد
منم چو سید احمد که گم شده راهم
شبیه مرعشی آقا عقیق می خواهم
تمام هست نبی انبیا به قربانت
دلیل خلقت ما ما سوا به قربانت
زیاد نیست ولی جان ما به قربانت
بده به راه خدا کربلا به قربانت
مراد ما تویی و چون مرید آمدهایم
شب ولادت تو با امید آمده ایم
#محمود_یوسفی
#میلادمنجی_عالم_بشریت
#نیمه_شعبان
ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی
خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی
با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت
روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت
دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحـی میشنــوم از زبــان تو
دلبـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علـی ظهورک یا صاحبالزمان
****
میـلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسیبنمریم است
میـلاد اهـلبیت رسول مکرم است
میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است
میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
بازآ که اولیای خـدا چشمشـان به توست
یـاران سیدالشهــدا چشمشـان به توست
سرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توست
مکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توست
کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست
روی ندیـدهات همـه جا نور عین ماست
چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست
جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست
یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
تو خود شبان و این رمه در انتظار توست
چشم جهانیـان همـه در انتظار توست
مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست
خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست
بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان
عجـل علی ظهـورک یا صاحبالزمان
****
تو غایبی و خلق جهان در حضور توست
ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست
جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست
آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست
از چشم ما نهانی و در عالمی عیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما
بی تو شده است خنده گل نیش خار ما
رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما
بــازآی ای قــرار دل بـیقــرار ما
بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟
عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی
بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی
تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی
رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
ای زخــم پیکـر شهــدا بیقرار تو
چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو
فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو
لبخند میزند عموی شیرخوار تو
کای دست انتقـام خداونـد لامکان!
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی
بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی
بگشای رخ که هادی کل امم تویی
مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی
گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
****
ای دست اولیــای الهـی به دامنت
جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت
پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت
«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت
چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجـل علـی ظهورک یا صاحبالزمان
#استادسازگار