eitaa logo
مثنوی معنوی
35 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
خوانش کتاب " مثنوی معنوی " بصورت (موضوع بندی شده ) و ( ترجمه ی نثر بیت به بیت) کانال مثنوی معنوی 🆔 https://eitaa.com/masnavei 🆔 @masnavei
1 بخش ۱ – سرآغاز - بخش ۲ - بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را بخش ۴ - از خداوند ولی‌التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک بخش 8 - دريافتن آن ولى رنج را و عرض كردن رنج او را پيش پادشاه‏ بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان - حکایت بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب - شروع حکایت - بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را - حکایت بخش 16 - بيان حسد وزير بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمی‌شکنم بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیه‌السلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود - شروع حکایت بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمّد را صلی‌الله علیه و سلّم به تسخر خواند بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر - شروع حکایت بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهٔ جهد گفتن بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
ادامه ی 2 بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را قصه مكر كردن خرگوش با شير و بسر بردن بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
ادامه ی 3 بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی‌الجهاد الاکبر بخش ۷۷ - آمدن رسول روم و دیدن خلیفه دوم بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از خلیفه دوم بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از خلیفه دوم از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف آن رسول از خود بشد زین یک دو جام بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
ادامه ی 4 92 - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
🔅فهرست پیر جنگی نالیدن ستون حنانه گواهی دادن سنگ‌ریزه بر حقیقت پیامبر مرد اعرابی و خلیفه ناقه صالح نحوی و کشتیبان کبودی زدن مرد قزوینی گرگ و روباه در خدمت شیر آنکه در یاری بکوفت آمدن مهمان نزد یوسف مرتد شدن کاتب وحی عیادت رفتن شخص ناشنوا صورتگری رومیان و چینیان لقمان و غلامان آتش افتادن در شهر به ایام عمر بن خطاب تف انداختن دشمن به روی علی بن ابیطالب ابن ملجم حقیر شمردن ابلیس 👈فهرست کامل اینجا 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
بخش ۱ - سرآغاز بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد نی حریف هر که از یاری برید پرده‌هایش پرده‌های ما درید همچو نی زهری و تریاقی که دید همچو نی دمساز و مشتاقی که دید نی حدیث راه پر خون می‌کند قصه‌های عشق مجنون می‌کند محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر گر بریزی بحر را در کوزه‌ای چند گنجد‌؟ قسمت یک روزه‌ای کوزه‌ی چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت‌های ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد عشق، جانِ طور آمد عاشقا! طور، مست و خَرَّ موسی صاعِقا با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی هر که او از هم‌زبانی شد جدا بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زآن پس ز بلبل سرگذشت جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی‌پر وای او من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس عشق خواهد کاین سخن بیرون بود آینه غماز نبود چون بود آینه‌ت دانی چرا غماز نیست زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست
* [ : ماجراى فراق ا نسان از اصل خود] بشنو از نى چون حكايت مى‏كند از جدايى‏ها شكايت مى‏كند [تا آدمى فراق را تجربه نكرده باشد، حكايت فراق را درنيابد] سينه خواهم شرحه شرحه از فراق‏ تا بگويم شرح درد اشتياق ‏ [هر كس به اصل خود خواهد پيوست‏] هر كسى كاو دور ماند از اصل خويش‏ باز جويد روزگار وصل خويش‏‏ [عارفان، حكايت فراق انسان را به عموم مردم مى‏گويند] من به هر جمعيتى نالان شدم‏ جفت بد حالان و خوش حالان شدم‏ [هر كس از دريچه پندار خود در باره عارفان قضاوت مى‏كند] هر كسى از ظن خود شد يار من‏ از درون من نجست اسرار من‏ [درون آدمى در آينه گفتار و رفتار او ظهور مى‏كند] سر من از ناله ‏ى من دور نيست‏ ليك چشم و گوش را آن نور نيست‏ [پيوند جسم و روح را درك نتوان كرد] تن ز جان و جان ز تن مستور نيست‏ ليك كس را ديد جان دستور نيست‏ [كلام اوليا، آتشين است‏] آتش است اين بانگ ناى و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد
[عشق در همه هستی جريان دارد] آتش عشق است كاندر نى فتاد جوشش عشق است كاندر مى‏فتاد
[انسان كامل، همراه كسى است كه از تعلقات دنيوى رها شده باشد] نى حريف هر كه از يارى بريد پرده ‏هايش پرده ‏هاى ما دريد
[انسان كامل، هم صفات قهريه دارد و هم صفات لطفيه‏] همچو نى زهرى و ترياقى كه ديد همچو نى دمساز و مشتاقى كه ديد