ششمین #شهید_ماه افسران؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
https://goo.gl/ktj9zD
🔴حالی برای نماز
یک ساعتی ماندهبود به اذان #صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین. فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد.
جورابهایش را در آورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب رفت. آستینها را داد بالا و شروع کرد به #وضو گرفتن. احتمال نمیدادم حالی برای خواندن #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. رفتم توی چادر و دراز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز باحالی خواندهاست.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت 15
🔴حالی برای نماز
یک ساعتی ماندهبود به اذان #صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین. فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد.
جورابهایش را در آورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب رفت. آستینها را داد بالا و شروع کرد به #وضو گرفتن. احتمال نمیدادم حالی برای خواندن #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. رفتم توی چادر و دراز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز باحالی خواندهاست.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #شهدا_الگوی_تربیت
❇️ خاطره پدر #شهید #محسن #حججی
🔹 #ماه_رمضان بود که محسن ما را به سفر مشهد برد و شبهای قدر را با یکدیگر در صحن و حرم #امام_رضا(ع) تا #صبح سر کردیم و زمانی که احیا تمام شد و ما رفتیم بهسمت هتل تا صبحانه بخوریم محسن رفت کنار #ضریح و از آنجا به ما زنگ میزد و التماس #دعا داشت و میگفت: «تو رو #خدا دعا کنین و رضایت بدین من برم سوریه»، که در آخر هم به خواسته خودش رسید.
✅ پسرم برای سوریه رفتن #نذر کرده بود پای #پدر و مادرش را ببوسد تا #رضایت ما را جلب کند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۳
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#اعزام #سوریه #دمشق #حلب #هواپیما #تانک #صبح #مقر #کار_برای_خدا
✍برج هفت سال 94 اعزام شدیم سوریه. از #دمشق با یک #هواپیمای باری رفتیم #حلب. یکراست بردندمان روستای بحوث باید حدود 40 دستگاه #تانک را می بردیم جلو نزدیک خط. شش هفت نفری، از اذان مغرب تا نماز #صبح کارمان طول کشید.
💢صبح که به #مقر برگشتیم، گفتم نامردا یکی نیومد به ما بگه دستت درد نکنه. محسن گفت: این قدر غر نزن. ما اومدیم برای #خدا_کار کنیم!
🍀راوی:خداداد احمدی،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۸
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_هفتم
🍃 #شاگرد_امام_صادق_علیه_السلام(۲)✨
💚هادی انسان دیگری شد❤️
🌷#هادي ادامه داد: ببين من#مدرك_دانشگاهي برايم #مهم نيست. اينكه به من بگن #دكتر يا#مهندس اصلا برام#ارزش نداره. من مي خوام علمي رو به دست بيارم كه لااقل براي اون دنياي من #مفيد باشه.
🌷@shahidabad313
💢از طرفي ما داريم توي🕌#مسجد و #بسيج فعاليت ميكنيم، هر چقدر#اطلاعات_ديني ما كامل تر باشه بهتر مي تونيم بچه ها و جوان ها رو#ارشاد كنيم.
⚘@pmsh313
💢مي دانستم که بيشتر اين حرف ها را تحت#تأثير 🌷#سيد_علي_مصطفوي مي زد. زماني که 🌷#سيد_علي #زنده بود اين حرف ها را شنيده بودم.
🌷#هادي هم بارها در حوزه ي علميه ي #امام_القائم (عج) به ديدن🌷#سيد_علي مي رفت.از وقتي🌷#سيد_علي از#دنيا رفت،🌷#هادي انسان ديگري شد. #علاقه به حوزه ي علميه از همان زمان در 🌷#هادي ديده شد.
🌷@shahidabad313
💢حرفي نداشتم بزنم. گفتم:🌷#هادي، مي دوني درس هاي #حوزه به مراتب از #دانشگاه سخت تره؟ مي دوني بعدها گرفتاري #مالي برات ايجاد مي شه؟ اگه به فكر #پول هستي، از فكر #حوزه بيا بيرون.
🌷#هادي لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو #امتحان كردم.#اهل_كار هستم و از#كار#لذت مي برم.
💢اگر#مشكل_مالي پيدا كردم، مي رم#كار مي كنم. مي رم يه#فلافل_فروشي وا ميكنم!
🌷@shahidabad313
💢خلاصه اون شب احساس كردم كه🌷#هادي تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع#شاگردان_امام_صادق (علیه السلام)#جزم كرده.
⚘@pmsh313
💢فردا#صبح با هم به سراغ مسئول حوزه ي علميه ي #حاج_ابوالفتح رفتيم. مسئول پذيرش#حوزه سؤالاتي را پرسيد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي هم گفت: ۲۳ سال دارم.#پايان_خدمت دارم و #ديپلم هم به زودي مي گيرم.
📍بعد از انجام#مصاحبه به#🌷هادي گفتند: از#فردا در كلاس ها#شركت كنيد تا ببينيم$شرايط شما چطور است.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي با ناراحتي گفت: من فردا عازم#كربلا هستم. خواهش مي كنم#اجازه بدهيد كه...
📍#مسئول_حوزه گفت: قرار نيست از روز اول #غيبت كنيد.بعد از خواهش و تمناي🌷#هادي، با #سفر كربلاي او #موافقت شد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_ششم
💚ديدگاهش دنيوي نبود❤️
🍃 #آخرین_حضور✨
✔️راوی:خانواده شهید
🌟خواهرش مي گفت: گاهي از☀️#نجف زنگ می زد مي گفت به چيزي نياز پيدا کرده، ما سريعاً برايش تهيه مي کردم و مي فرستاديم.#ماه_رمضان که آمده بود آلوچه و چيزهاي ترش خريده بودم! رفت آنها را آورد سر سفره تا با آنها#افطار کند!
🌷@shahidabad313
🍭مي گفت: آنقدر در☀️#نجف چيزهاي شيرين خورده ام كه الآن دوست دارم چيزهاي ترش بخورم. به خاطر همين خوردني هاي ترش برايش به☀️#نجف مي فرستادم.
⚘@pmsh313
⚡آخرين باري که به#تهران آمد،#ايام_عرفه و تقريباً آبان ماه سال 1393 بود. رفتار و اخلاق🌷#هادي خيلي تغيير كرده بود. احساس مي كرديم خيلي بزرگتر شده.
🌷@shahidabad313
⚡آن دفعه با مقدار زيادي#پول نقد آمده بود! هر روز#صبح از#خانه بيرون مي رفت و شبها بر مي گشت.بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهاي مردمي#عراق بود. طراحي#پرچم، تهيه ي#چفيه و#سربند و ... از كارهاي او بود.
⚘@pmsh313
⚡مقدار زيادي پارچه ي زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کرديم و آنها را بريديم.پارچه ِ ها باريك باريك شد.🌷#هادي اسامي☀️#حضرت_زهرا(علیها السلام) را رويشان چاپ کرد و از آن ها سربندهاي قشنگي درآورد. همه ي آن سربندها را با خودش به☀️#نجف برد.
🌷@shahidabad313
⚡در آخرين حضورش در#تهران، حدود هشتاد نفر از بچه هاي کانون🕌#مسجد به#مشهد رفتند.در آن سفر🌷#هادي هم حضور داشت، زحمات زيادي کشيد. او يکي از بهترين نيروهاي اجرايي بود. اين#مشهد آخرين خاطره ي رفقاي مسجدي با🌷#هادي رقم زده شد.🌷#هادي وقتي در☀️#نجف مشغول#درس و#کار بود، مانند ديگر#جوانان اين توانايي را در خودش ديد که تشکيل#خانواده دهد و مسئوليت خانواده ي جديدي را به دوش بگيرد.
⚘@pmsh313
⭐به اطرافيان گفته بود اگر مورد خوبي سراغ دارند به او معرفي کنند.🌷#هادي هم مثل همه ملاک هايي براي#انتخاب_همسر در ذهنش داشت.ملاک هاي او بر خلاف برخي#جوانان_نسل_جديد، ملاک هاي خاص و خدايي بود. ديدگاهش دنيوي نبود. او به فراتر از اين چيزها مي انديشيد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي دلش مي خواست همسرش#حجاب_کامل داشته باشد. مي گفت دوست ندارم همسرم به شبکه هاي اجتماعي و تلويزيون و...#وابستگي_غلط داشته باشد.🌷#هادي اخبار را پيگيري مي كرد، اما به راديو و تلويزيون#وابستگي و#علاقه نداشت.وقتش را پاي سريال ها و فيلم ها#تلف نمي كرد. مي گفت خيلي از اين برنامه ها وقت#انسان را#هدر مي دهد.
⚘@pmsh313
💢از نظر او#زندگي بدون اين ها زيباتر بود. چند جايي هم در☀️#نجف براي#خواستگاري رفته بود اما...بار آخر با پدرش#صحبت كرد و گفت: بايد#عيد_نوروز با من به☀️#نجف بياييد. من رفته ام#خواستگاري و از من خواسته اند با خانواده ات به#خواستگاري بيا.
🌷@shahidabad313
📌روزهاي آخر كارهاي خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران #چفيه براي#حشد_الشعبي خريد. چندين هزار#پرچم و#پيشاني_بند هم طراحي و چاپ کرد و با خودش برد.خواهرش مي گفت: آخرين بار وقتي🌷#هادي به☀️#نجف رفت، يک#وصيتنامه با دست خط کاملاً معمولي که پاک نويس هم نشده بود داخل#كمد پيدا كرديم.
⭐در آنجا نوشته بود: حجاب هاي امروزي بوي☀️#حضرت_زهرا (علیها السلام) نمي دهد حجابتان را زهرايي کنيد.پيرو خط#ولايت_فقيه باشيد. اگر دنبال اين#مسير باشيد، به آن چيزي که مي خواهيد مي رسيد همان طور که من رسيدم. راهپيمايي نُه دي يادتان نرود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_یک
💚در خط مقدم❤️
✔️راوی:محمد رضا ناجی
👈از مؤسسه ي#اسلام_اصيل با🌷#هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول#درس بود. ما در#ايام_محرم در🕌#مسجد_هندي☀️#نجف همديگر را مي ديديم.بعد از مدتي بحران⚡#داعش پيش آمد.🌷#هادي را بيشتر از قبل مي ديدم. من در جريان#نمايشگاه_فرهنگي با او همکاري داشتم.يک روز مي خواستم به منطقه ي عملياتي بروم که🌷#هادي را ديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با🌷#هادي حرکت کرديم.
🌷@shahidabad313
🍁او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود:#عاشق_مبارزه با صهيونيست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر#شيعه نشين «بلد» شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلاتي داشت.اين مسير تحت اشراف تک تيراندازهاي⚡#داعش بود. هر کسي نمي توانست به راحتي وارد#شهر_بلد شود.
⚘@pmsh313
☀️#صبح به نيروهاي#خط_مقدم ملحق شديم.🌷#هادي با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک#سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از🌷#هادي گرفتيم.همان جا ديدم که🌷#هادي پيشاني بندهاي زيباي☀️#يا_زهرا(علیها سلام) را بين#رزمندگان پخش مي کند.آن روز در تقسيم غذا بين#رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود.
🌷@shahidabad313
💢مي گفت: جبهه ي اينجا حال و هواي#دفاع_مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجي هاي خود ما هستند.🌷#هادي مدتي درمنطقه ي عمليات#بلد حضور داشت. در چند مورد پيش روي و حمله ي#رزمندگان حضور داشت وخاطرات خوبي را از خودش به#يادگار گذاشت.
در آن ايام هميشه#دوربين در دست داشت و مشغول فيلم برداري و عکاسي بود.
⚘@pmsh313
💢يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک#دکل مخابراتي هست که#پرچم⚡#داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و#پرچم را پايين بکشيم.گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين#پرچم نزديک مي شود تا او را بزنند.در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از#دکل داري؟ اين#دکل خيلي بلند است.
ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد.
🌷@shahidabad313
🌟#عمليات_بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد.🌷#هادي تقاضاي#اعزام به☀️#سامرا داشت. رفتم و کار#اعزام او را انجام دادم. با او راهي منطقه ي☀️#سامرا شده و به#زيارت رفتيم.سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطره ي⚡#داعش بود. من و برخي#رزمندگان، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً مي ترسيديم. 🌷#هادي شجاعانه جلو مي رفت و فرياد ميزد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشيئ... نترس، نترس چيزي نيست.ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت باز رسيديم. از#صبح تا#عصر در آنجا#محاصره شديم.
⚘@pmsh313
🌟خيلي#ترس داشت. نمي دانستيم چه کنيم اما🌷#هادي خيلي#شاد بود! به همه روحيه مي داد.#عصر بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي#بغداد شديم. بعد هم☀️#نجف رفتيم و چند روز بعد🌷#هادي به تنهايي راهي#سامرا شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم در#ارتباط بوديم. يک شب وقتي با🌷#هادي صحبت مي کردم گفت: اينجا اوضاع ما#بحراني است! من امروز در يک قدمي🌷#شهادت بودم.
🌷@shahidabad313
💎او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها⚡#منفجر شد. من بالاي پشت بام#خانه بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط#خانه خودش را⚡#منفجر کرد و... چند روز بعد🌷#هادي به☀️#نجف برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي☀️#سامرا شد.دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با🌷#هادي تماس گرفتم و گفتم: کي برمي گردي؟ گفت: ان شاءالله#مصلحت ما☀️#شهادت است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم.اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که🌷#هادي🌷#شهيد شده.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#هدیه_اے_تقدیم_به_امـامِ_زمـان_(عج
🔹نمازهاے #مستحبے زیاد مےخواند ،
ولے به خوندن #دو_رکعت خیلے مقید بود️.
همیشه بعد از نماز #صبح با حالِ خاصے
مےخوندش...️ مےدونستم پشتِ هر کارش
#حکمت و دلیلے نهفته است.
❔ ⁉️براے همین یک بار ازش پرسیدم:
این نمازِ دو رکعتے که بعد از نماز صبح
مے خوانے ، چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم ، گفت: اگه قول بدے تو هم همیشه بخونی مےگم️..
✅وقتے قول دادم ،گفت: من هر روز این
دو رکعت نماز رو براے #سلامتے و #فرجِ امـام زمـان (عج) مے خوانم...🌹
📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم۳
منزل حسینے صفحه ۴۴
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⚡﷽⚡
🌷#هر_روز_به_نیابت_از_یک_شهید(۱۰)
✅#او_با_سپاهی_از_شهیدان_خواهد_آمد
⭕️به#برکت و#نورانیت دو چندانی این پویش
⭕️ان شاءالله اندکی از دین ما به#شهدا ادا شود
🔺️#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
☀️#اصحاب_آخرالزمانی
🔻#شهید_محمد_مهدی_مالامیری و شهدای والامقام روحانی
🍁#هدیه_نثار_روح_بلند_این_شهید
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
⬅️با عنوان#اولین شهید مدافع حرم،بهقدری از نظر #علمی در سطح بالایی قرار داشتند که ایشان برای شروع تدریس خود از دروس سطح عالی#حوزه آغاز کردند پس از شهادتشان مشخص شد که باوجود سن کم،قریب الاجتهاد بودند.
💠آنگونه که در خصوصیات اخلاقی این#شهید بزرگوار نقل کرده اند، بسیار خوشرو بود و همواره آراستگی ظاهر را حفظ میکرد. به ورزش کردن اهمیت میداد و تلاش داشت تا نمازهای☀️#صبح خود را در🕌#مسجد اقامه کند.
💢از آنجا که ساکن#قم بود، به حضور هفتگی در🕌#مسجد مقدس جمکران و نیایش با☀️#امام عصر(عج)اهتمام داشت و دعای#عهد، زمزمه همیشگی اش بود.
🔹در اتاق کارش#کتاب «سلام بر ابراهیم»ی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود و می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی#معنوی او کیست؟
🔹تنها مناجاتنامهای با خداوند به زبان عربی از خود بهجا گذاشته است که در انتهای آنیک جمله به فارسی نوشتهشده که به دعای همه شما محتاجم.
🍃 به همه گفته بود"باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از#جسم ما نماند تامردم به زحمتِ#تشییع نیفتند"
🔮#اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج
🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀
💎#روایتگری_شهدا
🌟@shahidabad313
💎#پیام_معنوی
🌟@pmsh313
🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتم
💚پهلوان واقعی❤️
پهلوان(۲)
✔حسين الله كرم
💚خوشحالی ابراهیم از برگزاری نماز_جماعت_صبح در زور خانه❤️
💚راه اندازی بســاط#ورزش_باســتاني در مناطق جنگی توسط ابراهیم❤️
💚تربیت پهلوان های واقعی در زورخانه#حاج_حســن_تــوکل❤️
✅ @shahidabad313
♻️داستان پهلواني هاي🌷#ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي#پيروزي_انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مســائل انقلاب شدند و حضورشان در#ورزش_باستاني خيلي کمتر شد.
♻️تا اينکه🌷#ابراهيم پيشــنهاد داد که صبحها در زورخانه☀️#نماز_جماعت_صبح را بخوانيم و بعد#ورزش کنيم و همه قبول کردند.بعد ازآن هر روز💥#صبح براي🌟#اذان در زورخانه جمع ميشديم. نماز صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان مي رفتيم.
♻️ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشــحال بود. چــرا که از طرفي ورزش بچه ها#تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به⚡#جماعت ميخواندند.
♻️هميشــه هم#حديث☀️#پيامبر گرامي اســام(ص) را ميخواند:» اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوب تر است.«
✅ @shahidabad313
♻️با شروع#جنگ_تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.🌷#ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود،وســائل#ورزش_باســتاني خــودش را برد و در همان#مناطق_جنگي بســاط#ورزش_باســتاني را راه اندازي کرد.
🍁@pmsh313
♻️زورخانه#حاج_حســن_تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند.
✅ @shahidabad313
♻️دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با🌷#شهادت شهيد حسن شهابي(مرشــد زورخانه)شهيد اصغررنجبران(فرمانده تيپ عمار) و شــهيدان ســيدصالحي، محمد شــاهرودي، علي خرمدل،حسن زاهدي، ســيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمي و ابراهيم و چندين🌷#شهيد ديگر وهمچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت#حاج_حسن_توکل به پايان رسيد.
♻️مدتــی بعد با تبديل محل زورخانه به ســاختمان مســکوني،#دوران_ورزش_باستانی ما هم به خاطره ها پيوست.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر 🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_اول
💧#متولد_شهر_گلباف_کرمان
👇
⬅ کمی از#زندگی خانوادگیتان بگویید.#بابا که#دوست_چندین_ساله#حاج_قاسم بود،#متولد چه سالی بودند؟
⭕ بابا#متولد ۱۳۴۵ در#شهر_گلباف از توابع شهر #کرمان و در یک خانواده پرجمعیت و مذهبی بود. ایشان از سال ۱۳۶۱ که وارد#سپاه شد#زندگی مشترکش را با مادرم آغاز کرد. حاصل ۳۸ سال زندگی مشترکشان#چهار_فرزند (دو دختر و دو پسر) است که همگی متولد#گلباف هستیم. بنده متولد ۱۳۷۱ و آخرین فرزند هستم. البته من در#کرمان متولد شدم. تا سال ۷۶ در#کرمان زندگی میکردیم که در این سال به خاطر کار بابا، همزمان با#خانواده_حاج_قاسم به #تهران آمدیم.
⬅پدرتان از آن دست رزمندههایی بود که هیچوقت #لباس_رزم را از تنش خارج نکرد؛ از این حیث_زندگی شما چه سختیهایی داشت؟
⭕ایشان در زمان#جنگ مدتها در جبهههای#دفاع_مقدس جنگیده بود. موقع#جنگ_تحمیلی من به دنیا نیامده بودم ولی از بزرگترهای خانواده شنیدهام که پدرم اغلب مواقع در#جبهه حضور داشت. از موقعی هم که خودم#شاهد بودم، بابا به علت حساسیت شغلیاش #صبح زود قبل از#اذان از #خانه بیرون میزد. #شب هم آنقدر دیر میآمد که ما خواب بودیم و بابا را اصلاً نمیدیدیم. مواقعی پیش میآمد که به علت طول کشیدن کارش سه یا چهار روز یا یک هفته ما بچهها از دیدن #بابا #محروم بودیم. در این چند سال اخیر هم #مأموریت #بابا از دو روز تا ۳۰ روز طول میکشید و بیشتر مشکل ما ندیدن دیر به دیر ایشان بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_دوم
💧شهیدی که🌷#حاج_قاسم بدون او به☀️#بهشت نمیرفت! ۳۸ سال با هم بودند
👇
⬅از خلقیات#بابا بگویید و اینکه ایشان چه سبکی در#زندگی برای#تربیت فرزندانش در پیش گرفته بود؟
⭕هیچ#پست و مقامی پدرم را#مغرور نکرد. #تواضعی مثالزدنی داشت. علاقهای به پست و مقامهای دنیایی نداشت. هر از گاهی که به#بابا گلایه میکردیم و میگفتیم چرا اینقدر کم به خانه میآیید؟ پاسخ میداد: «به خاطر راحتی شما.» هرموقع#بابا برای☀️#نماز_صبح میایستاد بدون اینکه به ما بچهها بگوید ما بچهها از کوچک تا بزرگ با شنیدن صدای نمازش از#خواب بلند میشدیم و پشت سر ایشان میایستادیم و🍀#نماز میخواندیم. درخصوص #حجابِ من و خواهرم از همان کوچکی به ما #تأکید داشت ولی هیچوقت این حرف را #مستقیم به ما نمیگفتند و #مستقیم از ما نمیخواستند که باید حجابتان #چادر باشد. ولی به صورت غیرمستقیم با حرفزدنشان و انجام کارهایشان ما متوجه شدیم که باید💥#پوشش_چادر داشته باشیم. همچنین ایشان نوههایش را خیلی 💥#دوست داشت. وقتی که#بابا از بیرون به خانه میآمد، بچهها برای#بوسیدن ایشان از همدیگر#سبقت میگرفتند.
⬅ #بابا چند سال با🌷#حاج_قاسم همراه بود؟
⭕شهیدی که🌷#حاج_قاسم بدون او به☀️#بهشت نمیرفت!پدرم ۳۸ سال با🌷#حاج_قاسم، چه در زمان #جنگ_هشت_ساله #دفاع_مقدس و چه در جنگهای نامنظم #عراق و #سوریه، #رفاقت داشت. همیشه🌷#حاج_قاسم، بابا را با نام کوچک «🌷#حسین» صدا میزد.🌷#حاج_قاسم میگفت: «اگر دو نفر در این#دنیا من را#حلال کنند من میتوانم 🌷#شهید شوم و وارد ☀️#بهشت شوم. یکی خانمم و دیگری🌷#حسین است.» با آنکه پدرم این همه سال با🌷#حاج_قاسم بود، ولی هروقت تلفنی با حاجی #صحبت میکرد، یک #شرم خاصی روی صورت#بابا نمایان میشد. انگار در #صحبت خود با یکدیگر #خجالت میکشیدند. خیلی وقتها #بابا به خاطر مشغله کاریاش #صبح زود قبل از #اذان_صبح دم در خانه🌷#حاج_قاسم منتظر میایستاد. حتی یک کارتن در #ماشین داشت که☀️#نماز صبحش را روی آن میخواند و #منتظر حاجی میماند. با تردد پدرم تمام همسایهها هنگام رفتن به سر کار «پورجعفری» را میشناختند. حتی موقع برگشت هم وقتی پدرم مطمئن میشد🌷#حاج_قاسم داخل خانه شده است به #منزل خودمان برمیگشت. تا موقعی که چیدمان کار برنامهها، جلسه، هماهنگیها و مأموریتها را انجام نمیداد #بابا خیالش راحت نمیشد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_چهارم
💧#خاطره آخرین لحظه دیدار با پدر قبل از🌷#شهادت
👇
⬅از آخرین لحظه دیدار با پدرتان قبل از🌷#شهادت چه خاطرهای دارید؟
⭕شب قبل از رفتن#بابا به#آخرین_مأموریت، بنده در#خانه پدری پیش مادرم بودم. طی چند تماسی که با#بابا داشتیم، ایشان یکدفعه به ما اطلاع دادند که ما فردا#صبح زود باید به مأموریتی برویم.
💎بنده سریع با خواهر بزرگم تماس گرفتم که#بابا قرار است فردا به#مأموریت برود، بیایید از او خداحافظی کنید. روز رفتنِ#بابا، نیم ساعت قبل از☀️#اذان_صبح از #خواب بیدار شدم، دیدم#بابا در اتاق پذیرایی مشغول خواندن☀️#نماز_شب است. بدون اختیار نشستم محو دیدن#چهره_بابا شدم تا اینکه نمازش تمام شد.#بابا با دیدن من لبخندی زد.
🍀چهرهاش حالت خاصی داشت. بلند شد لباسهایش را پوشید و برای رفتن آماده شد. رفت و نزدیک#ظهر تماس گرفت که برای#ناهار به#خانه میآید. تلویزیون روشن بود و شبکه خبر داشت خبر آتش زدن#سفارت_امریکا در#بغداد را نشان میداد.
💎بابا صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع #عراق خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را میزنند.» برگشتم گفتم: «خب #بابا وقتی میگویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر میشود نروم؟ این همه سال با#حاجی بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟» در دیداری که با بچههای🌷#حاج_قاسم بعد از شهادتش داشتیم، بچههایشان به من گفتند: «🌷#حاج_قاسم خیلی اصرار کرد که این سری🌷#حسین با ما نیاید ولی آقای پورجعفری#اصرار میکند و میگوید نمیتوانم شما را در این وضعیت بحرانی تنها بگذارم.»
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
...🌺
شـب تا سحـــر
بہ عشــ♥️ـق #تو تاب آورد دلــم
اے #آفتاب زندڪَیِ من
طلـ🌤ـوع ڪن
روزم بدونِ #چشـمِ_تـو
روشن نمیشود✘
#صبـح است
باش و زندگـی ام را شـروع ڪن 😍
#شهید_عباس_دانشگر
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸کافیست #صبـــح که #چشمانت را باز می کنی
لبخندی😊 بزنی جانم ...
🍃صبــح 🌥که جای #خودش را دارد .ظهر و عصر و شب 🌙هم بخیـر می شود ...
📎#سلام_صبـحتون_شهـدایـی🌺🌱
🌸سڼڳۯټ ڂٳڷي نىښت
🍃سڑدأڔ ڋڸۿا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷🕊🍃
کافیست صبـ🌤ـح
که چشمانت را باز میکنی
به #شهـدا سلام ڪنی ...🕊
#صبح که جای خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
#بخیر میشود
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
روز پنجشنبه شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
پرده از چشمهایت ڪنار بزن
تا خورشید بار دیگر 🌤
در جغرافیاے من طلوع ڪند
#صبح من
با چشمهاے تو
بخیر مےشود اے #شهید
#شهید_محسن_حججی💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
#صبح🌤 يعني تو بخندي دلِ من باز شود
پِلك بگشايي و از نو #غزل آغاز شود
صبح 🌤يعني كه دلم غرق #نگاهت باشد
آسمان، #عشق، زمين باتو هم آواز شود
#شهدایکربلای۴💔🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
#صبح یعنی شما #بخندید
دل ما باز شود...
#پلک بگشایید و از نو
#غزل آغاز شود....
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#وابستگی یعنی
شما هر #شــــب
خــواب را از #چشمان من بگیری
و هر #صبــح دلیل بیداری ام باشید
#صبح_عاقبتتون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯