eitaa logo
محمد علی رفیعی | فقه و اصول و طلبگی
352 دنبال‌کننده
709 عکس
108 ویدیو
168 فایل
این کانال به منظور ارائه‌ی مطالب مهمّ فقهی، اصولی و طلبگی، و بارگذاری صوت تدریس فقه و اصول است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ۱٢٧- قوله (ج۳، ص۳۴۷): و إن كان الذي يقوى في النفس لو لا خروجه... . ( در ابتدای بحثِ می‌فرماید: اگر مالک در هنگامِ اجرای صیغه‌ی عقد توسّطِ فضولی واقعاً در قلبِ خود راضی بوده باشد آن بیع صحیح و لازم است و نیازی به اجازه‌ی بعدی ندارد، البته مالک بینَه و بینَ الله نباید کتمان کند.) ✅ مرحوم در نقدِ فرمایشِ ایشان می‌فرماید: این که رضایتِ باطنیِ (نه ) برای لازم‌شدنِ کافی باشد و در نتیجه نیازی به اجازه‌ی بعدی نداشته باشد تنها در صورتی این سخن قابلِ قبول است که معتقد باشیم ظهورِ و این است که اگر شخصی ملکِ زید را -که قلباً به بیعِ مِلکش راضی است- بیع کند بیع و عقدِ آن شخص صحیح و نافذ است و به مجرّدِ عقد تحقّق می‌پذیرد، حتی اگر آن شخص بیع را نه از جانبِ زید () انجام داده باشد و نه بعداً با اجازه‌ی زید بیعِ زید محسوب بشود. 🔸️ اما و ظاهرش این نیست که با رضایتِ مالک می‌توان اموالِ او را برای دیگران معامله کرد، بلکه ظاهرِ و این است که هر کسی باید به عقدِ خودش -یعنی عقدی که برای او و از جانبِ اوست- وفا کند، نه این که به عقدِ دیگران وفا کند. 🔹️ حتی اگر فرض کنیم عقد بر ملکِ زید منعقد شده باشد این عقد زمانی عقدِ زید محسوب شده و به او منسوب می‌شود که زید آن را برای خود کند. از این رو، به مجرّدِ این که مالک راضی به عقدِ اجراشده‌ی بر مِلکش باشد آن عقد عقدِ مالک محسوب نمی‌شود، بلکه مالک یا باید اذنِ قبلی داده باشد یا اجازه‌‌ی بعدی تا عقدِ ماذُون یا مُجاز عقدِ مالک محسوب شود. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
📚 ۱٢٧- قوله (ج۳، ص۳۴۷): و إن كان الذي يقوى في النفس لو لا خروجه... . ✅ مرحوم در ادامه‌ی حاشیه‌ی ۱۲۷ می‌فرماید: آن چه از اطلاقِ آیاتی مانند: "أحلَّ اللهُ البيعَ" نيز به نظر می‌رسد این است که مراد و مقصود از آن، بیعی است که از صادر شود و یا حتی با به او برگردد و منسوب شود. 🔸️ ایشان در ادامه در مورد آیه‌ی حلّیّتِ بیع می‌نویسد: این آیه اطلاق نداشته، بلکه تنها در مقامِ بیانِ تحریمِ ربا است. 🔹️ ایشان در پایان نکته‌ای را اضافه کرده، می‌فرماید: بله، اگر عقدی از صادر شود، اما حقِّ غیر نیز به آن‌ متعلّق باشد بعید نیست که مجرَّدِ رضایتِ قلبیِ آن غیر کافی باشد و اجازه‌ی بعدی نخواهد؛ مانند مساله‌ی ، آن جا که ، مالی که به سپرده است را بفروشد؛ زیرا این اگر چه نیست، اما رضایتش از این جهت معتبر است که او نسبت به مالِ مرهونه حقّ دارد. ✴️@fegh_osoul_rafiee
💠 تامُّلاتی نُو در اندیشه‌های فقهیِ در کتابِ 💠 ✅ اما تبیینِ نظرِ : حاصلِ نظرِ ایشان در ابتدای بحثِ (ج۳/ص۳۴۶تا۳۴۸) این است که تنها همین که -به طورِ هم‌زمان با عقدِ عاقد- رضایتِ باطنی به آن عقد داشته باشد کافی است که عقدِ آن عاقد -که نه است، و نه ، و نه - صحیح و لازم شود و نیازی به اجازه‌ی بعدی نداشته باشد، حتی اگر هیچ کسی جز خودِ از رضایتِ باطنی‌اش آگاه نباشد. 📌 البته در ابتدا چنین فرضی را با اِصرار از اساس نمی‌داند و ظاهراً نظرِ نهاییِ ایشان نیز همین است، اما در ادامه با یکی دو "لو سلّمْنا" دستِ کم احتیاجِ چنین عقدی به آن نوع اجازه‌ای که در نیاز است را ردّ کرده و همان رضایتِ باطنیِ مالک در حینِ عقد (که آناً مّا بعد از عقد نیز بوده است) را به مثابه‌ی همان می‌داند. 🔵 در ادامه ایشان وظیفه‌ای را بر دوشِ گذاشته و می‌فرماید: مالک باید مردانگی کرده و خود به رضایتِ قلبی‌اش اعتراف کرده و دیگران را آگاه کند که او هم‌زمان با عقدِ عاقد راضی به عقد بوده است، زیرا چنین عقدی -بنا بر این فرض- فضولی نبوده، بلکه به صورتِ صحیح و لازم تحقّق یافته است و واقعاً کارِ عقد تمام شده است؛ از این رو، اگر دیگران را آگاه نکند و عقد را با فریب و کتمانِ حقیقت ردّ کند تصرّف در مالِ غیر کرده و خلافِ مقتضای عقد عمل کرده است. ‌ 🔴 ایشان در ابتدای کلامِ خود نیز تاکید می‌فرماید: "لو لا خروجه عن ظاهر الأصحاب" (ج۳/ص۳۴۷)؛ يعنی ایشان این نظرِ خود را منوط به این می‌کند که مخالف با ظاهرِ عباراتِ اصحاب نباشد. از این رو، در ادامه‌‌ی سخنش (ج۳/ص۳۴۸) نیز ظاهرِ سخنانِ برخی اصحاب را نقل می‌فرماید تا اثبات کند نظرش با عباراتِ اصحاب نیز سازگار است. 🔲 این، تبیینِ نظرِ . ✴️@fegh_osoul_rafiee ✴️https://eitaa.com/Rafiee_kh
💠 تامُّلاتی نُو در اندیشه‌‌های فقهیِ در کتابِ 💠 🔰۲- ✅ این که در این بحث (ج۳/ص۳۴۷) تحقّقِ نهاییِ -به صورتِ - را تنها مُبتنی بر رضایتِ باطنیِ می‌کند این پرسشِ اساسی را در ذهن برمی‌انگیزاند که چگونه چنین عقدی را در همان مجلسِ عقد و تمام‌شده بدانیم در حالی که نیّتِ درونیِ خاستگاهی غیر از خاستگاهِ الفاظِ عقد دارد؟! 🔴 آن چه به نظر می‌رسد این است که در چنین عقدی -به سببِ عدمِ - صدورِ الفاظِ ایجاب و قبول توسّطِ عاقد به هیچ عنوان به و اراده‌ی او منسوب نیست؛ نیّت برای ، و الفاظ برای است؛ این یعنی در عالَمِ اعتبار هیچ ارتباط و پیوندی بین این دو برقرار نیست؛ از این رو، وقتی عقدی به منسوب نباشد روشن است که هیچ ارزشِ ذاتی نسبت به و اموالِ او ندارد؛ از این رو، استدلالِ ایشان به دو آیه‌ی مذکور نیز فایده‌ای ندارد. 🔵 بنا بر این، تا زمانی که ایجاب و قبول -در قالبِ یک - با رضایتِ باطنیِ پیوند نخورَد بی‌تاثیر و بی‌خاصّیّت است، بر خلافِ آن جا که خودِ مالک عقد را جاری کند، که در این فرض، همان الفاظ مُبرِزِ قصدِ جدّیِ مالک بوده و و در ذاتِ خود با یکدیگر پیوند خورده‌اند. ۲- ✴️@fegh_osoul_rafiee ✴️https://eitaa.com/Rafiee_kh
💠 تامُّلاتی نُو در اندیشه‌های فقهیِ در کتابِ 💠 🔰 ۳- ✅ بر اساسِ فرمایشِ در بحثِ مذکور (ج۳/ص۳۴۷) برای استفسار از وضعیّتِ واقعیِ چنین عقدی راهی جز اعتماد به گفته‌ی نیست؛ از این رو، اگر در حینِ راضی بوده است در مجلسِ ایجاب و قبول تحقّق یافته است، و اگر رضایت نداشته است چنین عقدی بوده و نیازمندِ است؛ و البته روشن است که هیچ کسی جز خودِ او از رضایت یا عدمِ رضایتِ او آگاه نیست. 🔴 پرسشِ اساسیِ ما در این جا این است که بر چه اساسی ما زمامِ عقد را به و سخنِ او بسپاریم و به او اعتماد کنیم؟! نکته‌ی پذیرشِ سخنِ چیست؟! 🔺️ در پاسخ باید گفت: اساساً در میانِ عقلاء بر اساسِ اصالتِ و "انشالله راست می‌گوید" و "قسم به قرآن خورده است پس دروغ نمی‌گوید" و... شکل نمی‌گیرد،‌ بلکه بر اساسِ است که در اجتماع شکل گرفته و را سامان می‌دهد. 🔵 اعتبارِ نشان‌گرِ این است که در همه چیز به دستِ یک طرف نیست، بلکه برداشت‌های عمومی از گفتار یا رفتار نیز سهمی بسیار دارد. 📌 در میان عرف و عقلاء نیز به همین شکل است. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee ✴️https://eitaa.com/Rafiee_kh
💠 تامُّلاتی نُو در اندیشه‌های فقهیِ در کتابِ 💠 🔰 ادامه‌ی : ✅ کسی که واردِ معامله‌ای شود‌ و الفاظِ ایجاب یا قبول را بر زبان جاری کند ما عرفاً بر اساسِ بنا را بر و مرادِ واقعیِ او می‌گذاریم، حتی اگر بعداً قصدِ جدّی‌اش را انکار کند نیز پذیرفته نمی‌شود. 🔵 همان طور که در مباحثِ نیز خوانده‌ایم که کشفِ مبتنی بر است، نه ظهورِ لفظ. و نیز کاملاً بر اساسِ است، و نیز جز از قابلِ کشف نیست. 🔴 اکنون باید یادآور شویم در فرضِ مذکور که بدونِ هیچ اِذنی و با تصمیمِ خودش مالِ را معامله کرده است، هیچ ظهورِ حالی نسبت به و رضایت یا عدمِ رضایتِ او -که طرفِ حقیقیِ معامله است- وجود ندارد، پس الفاظِ ایجاب و قبول بی‌اَثَر است، حتی اگر علم به رضایتِ داشته باشد، زیرا آگاهی و علمِ نیز بدونِ یک -مانند یا یا - هیچ ارزشِ عقلایی نداشته و در بی‌اَثَر است. ✴️@fegh_osoul_rafiee ✴️https://eitaa.com/Rafiee_kh
📚 ۱٢٧- قوله (ج۳، ص۳۴۷): و إن كان الذي يقوى في النفس لو لا خروجه... . ( در ابتدای بحثِ می‌فرماید: اگر مالک در هنگامِ اجرای صیغه‌ی عقد توسّطِ فضولی واقعاً در قلبِ خود راضی بوده باشد آن بیع صحیح و لازم است و نیازی به اجازه‌ی بعدی ندارد، البته مالک بینَه و بینَ الله نباید کتمان کند.) ✅ مرحوم در نقدِ فرمایشِ ایشان می‌فرماید: این که رضایتِ باطنیِ (نه ) برای لازم‌شدنِ کافی باشد و در نتیجه نیازی به اجازه‌ی بعدی نداشته باشد تنها در صورتی این سخن قابلِ قبول است که معتقد باشیم ظهورِ و این است که اگر شخصی ملکِ زید را -که قلباً به بیعِ مِلکش راضی است- بیع کند بیع و عقدِ آن شخص صحیح و نافذ است و به مجرّدِ عقد تحقّق می‌پذیرد، حتی اگر آن شخص بیع را نه از جانبِ زید () انجام داده باشد و نه بعداً با اجازه‌ی زید بیعِ زید محسوب بشود. 🔸️ اما و ظاهرش این نیست که با رضایتِ مالک می‌توان اموالِ او را برای دیگران معامله کرد، بلکه ظاهرِ و این است که هر کسی باید به عقدِ خودش -یعنی عقدی که برای او و از جانبِ اوست- وفا کند، نه این که به عقدِ دیگران وفا کند. 🔹️ حتی اگر فرض کنیم عقد بر ملکِ زید منعقد شده باشد این عقد زمانی عقدِ زید محسوب شده و به او منسوب می‌شود که زید آن را برای خود کند. از این رو، به مجرّدِ این که مالک راضی به عقدِ اجراشده‌ی بر مِلکش باشد آن عقد عقدِ مالک محسوب نمی‌شود، بلکه مالک یا باید اذنِ قبلی داده باشد یا اجازه‌‌ی بعدی تا عقدِ ماذُون یا مُجاز عقدِ مالک محسوب شود. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
محمد علی رفیعی | فقه و اصول و طلبگی
#کتاب_البیع_شیخ_انصاری #حاشیة_المكاسب #آخوند_خراسانى #شروط_المتعاقدين #بیع_فضولی 📚 ۱٢٧- قوله (ج۳، ص
🔴 آنچه مرحوم در این حاشیه در اعتراض به فرمایشِ مرحوم می‌فرماید انصافاً متین و صحیح است و نظرِ قابلِ پذیرش نیست. 🔵 اما آنچه در و بیان شد در حقیقت تبیینِ نکته‌ای است که قِوامِ مطلبِ متینِ مرحوم نیز به آن است. 🔹️ در و به تفصیل بیان شد که به طورِ کلّی تنها در صورتی به نسبت داده می‌شود و در نتیجه مشمولِ اطلاقات و عمومات می‌شود که در عالَمِ بینِ و یک نوع برقرار باشد، و گرنه مانندِ است که تا بین و به سببِ پیوندی اعتباری برقرار نشود کاملاً بی‌اثر و بی‌ارزش است. ✴️@fegh_osoul_rafiee ✴️https://eitaa.com/Rafiee_kh
📚 ۱٢٧- قوله (ج۳، ص۳۴۷): و إن كان الذي يقوى في النفس لو لا خروجه... . ✅ مرحوم در ادامه‌ی حاشیه‌ی ۱۲۷ می‌فرماید: آن چه از اطلاقِ آیاتی مانند: "أحلَّ اللهُ البيعَ" نيز به نظر می‌رسد این است که مراد و مقصود از آن، بیعی است که از صادر شود و یا حتی با به او برگردد و منسوب شود. 🔸️ ایشان در ادامه در مورد آیه‌ی حلّیّتِ بیع می‌نویسد: این آیه اطلاق نداشته، بلکه تنها در مقامِ بیانِ تحریمِ ربا است. 🔹️ ایشان در پایان نکته‌ای را اضافه کرده، می‌فرماید: بله، اگر عقدی از صادر شود، اما حقِّ غیر نیز به آن‌ متعلّق باشد بعید نیست که مجرَّدِ رضایتِ قلبیِ آن غیر کافی باشد و اجازه‌ی بعدی نخواهد؛ مانند مساله‌ی ، آن جا که ، مالی که به سپرده است را بفروشد؛ زیرا این اگر چه نیست، اما رضایتش از این جهت معتبر است که او نسبت به مالِ مرهونه حقّ دارد. ✴️@fegh_osoul_rafiee