eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ای لُعبَت فَرّخ رخِ فرخنده شمایل دل‌ها به تو مشتاق و روان‌ها به تو مایل افتاده‌ی تیر نگهت عارف و عامی دلداده‌ی چشم سیهت عالم و جاهل بر پای دل از سلسله‌ی موی تو زنجیر بر گردن جان از سر زلف تو سلاسل از جور غم هجر تو دست همه بر سر در خاکِ سر کوی تو پای همه در گِل در حلّ یکی عقده زموی تو بماندیم با اینکه نمودیم بسی حلّ مشاکل بگشا لب جان بخش که ما سنگ‌دلان را در نقطه‌ی موهوم شده مسئله مشکل مجموعه‌ی خوبی شده زآن گه که وجودت پُر گشته زمهر شه فرخنده خصایل مرآت جمال ازلی شبه پیمبر مصباح هدا، نور خدا، شمس قبایل مقتول نخستین زسلیل شه لولاک کآمد غم او ناسخ غم‌های اوایل فرزانه ذبیحی که به میدان محبت پیش از همه یاران شده در جستن قاتل محبوب خلیلی که نموده به ره حق یک مرتبه هفتاد و دو قربانی قابل از خویش تهی گشته و سرشار زمعشوق گردیده زجانْ دور و به جانان شده واصل بودی علیِ اکبرِ شاهِ شهدا را نور بصر و راحتِ جان و ثمر دل زآن رو شه دین گفت پس از وی که: نباشم ای راحت جان! بی تو به جان راغب و مایل در بحر جهان آل علی کشتی توحید مستمسک این فُلک بَرَد رَخت به ساحل ز انوار علی بن حسین بن علی شد از عرصه‌ی دل، ظلمت هر وسوسه زائل مرحوم (محیط قمی)
هر دلی که طلبِ باده‌ی داور دارد سوی میخانه‌ی اُنسَش، قدمی بر دارد دل ز مَستیِ سحر خسته نگردد هرگز باده‌ی عشق، دمادم مِیِ نوبر دارد حبِ محبوب، ز خواب و خورِ مجنون کاهد چشمِ بیدار، ز لیلا خبر آخر دارد ای خوش آن عاشقِ دیوانه که در وادیِ عشق سر و سِرّی، سحری، با علی اکبر دارد هر که شد طالبِ فيضِ همه‌ی معصومین چشمِ دل از علی اکبر، نتوان بر دارد به جوانانِ بنی هاشمیان سرور اوست پیروِ مکتبِ او مرشد و سرور دارد کربلا قبله‌ی عشق است و علی قبله‌نما این حسین است که در قافله رهبر دارد صد پسر هم که بیایند، علی می‌نامد به لبش نامِ علی را چه مکرر دارد اُمِ لیلا پسر آورده، چه والا پسری چه قد و قامتی آن سَروِ صنوبر دارد صورت و سیرت و منطق، همه پیغمبری است که حسین بن علی شبهِ پیمبر دارد قد و قامت نبوی، هر قدمش فاطمی است چه شباهاتِ عجیبی که به مادر دارد خلقتش خیر کثیر است به زهرا سوگند کوریِ چشمِ عدو، جلوه‌ی کوثر دارد ز کرامات، کریم بن کریم بن کریم خانه‌اَش پرچمِ افطار، به سَردَر دارد لحنِ قرآن و اَذانش، ز همه دل بِبَرد صوتِ داودیِ او، نغمه‌ی دلبر دارد سرِ هر زلفِ ز گیسوی پر از پیچ و خَمَش خیلِ دل، بسته دخیل از رُخِ انور دارد در صفِ کرب و بلا اوست بلاگردانی که مواسات به اِبقای برادر دارد نیست معصوم به ظاهر، ولی از اوج کمال باطناً عصمتِ کامل، ز پیمبر دارد ذوب در ذاتِ الهی، دلِ اقیانوسش شوقِ رغبت به خداوند سراسر دارد هر که در دایره‌ی عشق، علی اکبری است، عشق در اصل به یکتائیِ داور دارد عقلْ مات است ز توصیفِ علومش که ز علم، از فحولِ فقها، موضعِ برتر دارد اجتهادش ز حسین و حسن و فاطمه است احتجاجش ز علی، علم ز داور دارد نعره‌ی حیدری‌اَش در صفِ میدانِ جهاد ناله‌ی فاطمی‌اَش، نغمه‌ی مضطر دارد روشنای حرم از روشنیِ دیده‌ی اوست لیک بر گونه، نشانِ گلِ اَحمر دارد چون به میدان برود، آینه قرآن آرند نظرِ لطف، سوی عمه و خواهر دارد چون به لشکر بزند، صف شکنان بگریزند لافتی باز تجلیِ مقدر دارد هيچ کس نیست حریفش ز یلانِ لشگر یک‌تنه عزمِ هلاکِ همه لشگر دارد :: مگر از سنگِ فریبْ آینه را خُرد کنند ورنَه هر حمله، دمار از سپهی در آرد اِرباً اِربا نشود جز به هجومی در حصر لشکر کوفه دوصد نیزه و خنجر دارد آن مبارک سرِ شهزاده اگر بشکافد جگرِ شاهِ حرم نیز، ترک بر دارد وای اگر عمه بیاید به سرِ بالینش خنده بر گریه‌ی او کوفیِ کافر دارد پیکرِ ریخته را چون به عبا جمع کند تازه در بردنِ او مشکلِ دیگر دارد کمرِ خم شده‌اَش را رمقی باقی نیست زانویی نیست که دیگر قدمی بر دارد
هدایت شده از حسین ترکان
برای وصف یک قامت،قد وبالا، علی اکبر نشد اکبر کسی  بعداز خدا ، الا علی اکبر دورکن اصلی دین را به عدل آورده در یک تن یکی کرده نبوت را امامت را  علی اکبر مثال لیلی ومجنون در عشق او به هم خورده شده مجنون او لیلا، شده لیلا علی اکبر پیمبر گشته دلتنگ حسین و رجعتی کرده که در باطن بود احمد،به نام اما علی اکبر وجودش اصل توحید و معادی درظهور اوست اصول دین به یک قامت شده معنا علی اکبر در این خلقت چه میبینی،حسن حیدر ویا احمد خلاصه گشته این خلقت در ارسلنا علی اکبر اگر روزی بپرسیم  از خدا از غایت نعمت بدون شک بفرماید که اعطینا علی اکبر خدا محشر کند برپا دم صوری نمیخواهد به جایی که به قدمحشر کند برپا علی اکبر یکی پرسید نوکر کی؟وآقا را تو معنا کن به او گفتم که نوکر ما ولی آقا  علی اکبر نیازی نیست چون احمدرود تاعرش تامعراج که در کرببلا رفته به او ادنی علی اکبر به هیبت چون علی باشد عبا پوشد نبی گردد که هست آیا علی احمد  ویا آیا علی اکبر علی ممسوس فی ذات خداوند است یعنی که تجلی کرده این آیه  به یک سیما علی اکبر شب جمعه حرم باشی فقط یک روضه ممنوع است همان روضه که فرموده به ما زهرا علی اکبر قرارش بود تا هرچه پسر دارد علی نامد قرارش برد صحرایی که پرشد  با علی اکبر عطش شد یک بهانه تا حسین از او کند دل را وگرنه داشت بر لعل لبش دریا علی اکبر رکابش گم ،توانش کم،وچشمش تار شد تا خواست حسین از خیمه ها خود را رساند تا علی اکبر وهی بنشست وهی پا شد،ودستی روی دستش زد که پاشیده چو تسبیحی در این صحرا علی اکبر پدر دستی به خواهش برمحاسن داشت و می گفت فقط یکبار دیگر گو به من با با علی اکبر دهانی پر زخون داری نگو بابا فقط دیگر به روی خاک این صحرا نکش هی پا علی اکبر میان معرکه زینب به یاری حسین آمد به ذکر واحسیناوبه واویلا علی اکبر جوانان حرم تا خیمه ها بردوش خود بردند تن صد پاره ی بابا پیمبر یا علی اکبر من از شش گوشه فهمیدم رگ قلب حسین است او که زیر پای بابایش گرفته جا علی اکبر قلم عاجز زبان الکن به وصفش لیک چون *قنبر* خلاصه میکنم مدحش به مولانا علی اکبر
علیه‌السلام 🔹جاءَ الحق🔹 باز دل، چلّه‌نشین حرمِ راز شده‌ست مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست» عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم عیدی روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود روز نابودی تزویر و زر و زور شود یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود عیدی روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا روز آغاز ثمربخشی خون شهدا برسد پرتو روشنگر مصباح هدی تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش عید روزی‌ست، که با عشق، هم‌آهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود استاد شفق
سراغش را گرفتم از خودِ معراج ، معراجی که آن بالاست علی بالاتر از معراج و هم دوش نبی و هم قد مولاست طوافِ مردم از دورِ محلاتِ بنی هاشم گذر دارد که بارِ قبله نُه ماهی به دوشِ گام های حضرتِ لیلاست خدا فارغ شد از نقاشیِ خالش ولی مشغول وصفش ماند که عمری دستِ خطاط کتاب الله بندِ ساحتِ املاست زیارت نامه می سازد پدر جانش ، زیارت نامه هائی که پر از نام رسول الله و القابِ خصوصی رسول الله است مجوسی ها که آتشگاهِ خود را سرد می بینند حق دارند که روزِ هفدهِ ماهِ ربیع الاولِ این قوم هم حالاست حبیب بن مظاهر که شهادت داد علی اکبر پیمبر نیست حبیب بن مظاهر هم درون خود پُر از اما اگر اِلّاست رَجَز خوانیِ سر بازانِ ترسیده صداهای وزغ گونه است بخوان لشگر ، خیالت تخت،آبِ رودِ شهر کوفه سر بالاست خبر را می شد از چشمانِ دختر بچه های خیمه مخفی کرد صدای هلهله فهماند و حالا خیمه ها در سوز واویلاست
حال شاعرها در آن حدی که میگویند نیست انتظار ما عزیز من به مویی بند نیست سیب گفتیم و گرفتیم عکس هایی یادگار چهره های ما پریشان است این لبخند نیست نیمه شعبان سر هر کوچه چایی می‌دهند چایی دوری تو تلخ است بحث قند نیست در کنارت مدعی‌های دروغی نیستند جای آنهایی که میگویند می‌آیند نیست یادمان دادند بی تو هر چه میخواهیم هست خوب میفهمیم و میدانیم و میدانند نیست
خزان قلب مرا خواهشا بهاری کن مرا برای غلامی خویش یاری کن گناه چشم مرا در فراق تو خشکاند کویر چشم مرا باز آبیاری کن فرار کردم‌ اگرچه ز دامن مهرت ترحمی به من بنده فراری کن اگرچه توبه شکستم دوباره، اما تو برای حُّر شدنم باز پا فشاری کن امام زاده ی شهر من از حرم خسته است بیا برای بقیع خراب کاری کن بیا و کلبه اشک مرا مزین کن دو خط لهوف بخوانم، تو سوگواری کن شب است، از همه جا مانده در دل صحرا برای کودک ترسیده غمگساری کن گرسنه بود و کتک خورد عمه ات اما بیا و کمتر از این داغ گریه زاری کن
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللّه تعالی فرجه الشریف طراوت می‌شود معنا سحرگاهی که می‌آید وَ از خورشید نورَش بیشتر ماهی که می‌آید ستاره می‌نشیند بر سرِ راهی که می‌آید شبیهِ شاهِ مردان است این شاهی که می‌آید به نامِ نامیِ ایزد   محمّد نام و احمد خوُ به لب ذکرِ  علیٌ حق  علیٌ حَی  علیٌ هوُ فراتر از تمامِ باورِ ما دوستداران و..... سراسر نورِ خورشید و سراپا عطرِ باران و..... یگانه حاجتِ شب‌زنده‌داری‌هایِ یاران و..... گُلی که هدیه خواهد کرد بر دنیا بهاران و..... صدایی که درونِ گوشهایِ کعبه می‌پیچد طبیبی که برایِ دردهامانْ نسخه می‌پیچد دَوایِ دردِ ما نازِ نگاهِ حضرتِ ماه است همان که در کفِ او ذوالفقارِ غیرتِ شاه است به لب‌هایش دَمِ طوفانیِ نَصرُ مِنَ اللّه است جوابِ آهِ مظلوم و تقاصِ ظلم و خونخواه است حَمایِل می‌کند تیغِ علی  تا خیبر اَندازد می‌آید یوسفِ زهرا که طرحی نو دَراَندازد چه دنیایی شود دنیایِ ما وقتی که می‌آیی وَ کامل می‌شود دینِ خدا وقتی که می‌آیی به پایان می‌رسد تبعیض‌ها وقتی که می‌آیی اگر شد با تو رفتم کربلا وقتی که می‌آیی ..... بخوان پایِ ضریح این روضه را که عشق گیر اُفتاد میانِ گلّه‌ای از گرگ وحشی‌تر   اَمیر  اُفتاد اَمیرِ تشنه و تنها میانِ گرگها    اِی وای پسِ سر ضربه‌ها زَد خنجرِ کُندِ جفا اِی وای تَنی عریان به زیرِ سُمِّ اسبِ بی‌حیا اِی وای سری با سنگ اُفتاد از سرِ نیزه  کجا؟! ای وای تمامِ روضه‌ها را مادرش زهرا تماشا کرد به اشکِ مادرِ مظلومه‌ات آقایِ ما برگرد
─━⊰•┅═•••❃؛﷽؛❃•••═┅•⊱━─ میـلاد امــام کائـنات آمـده اسـت ازعرش برین تحفه برات آمده است گل واژه ی خلقـت گل نرگـس مهدی از بهــر بشــر باب نجات آمـده است با ذکــر محـمـدی دهـان خوشبـو کن بر ذائـقه هـا شــاخِ نـبات آمده است ࿐❁🍃🌹🍃❁࿐ یابـن الحــسـن بیـا که دل مـا مکـدّر است عـالـم به انتـظـار دیـدن انـوار داور است هر جا سخن ز باغ و زبستان رسد بگوش عطر و صفایش از گل زهرای اطهـر است خوش آن کسی که خلوت دل باتو سرکند آری نگاه تـو بـه دو عـــالم بـرابـر اســت صــاحـبـدلان همــــــه دلـداده ی تـواَنـد یکـــ ذرّه عـشــق تو به جهـانی برابر است هــر فــرقــه در فـراق به ناجـی نظــر کند منجیِ این جهان به یقین پور حیـدر است ای مجـــری عــدالــت و ای حجّـــت خدا عالــم ز نـور توست که اینسان منوّر است میلاد تو به جشــن و چراغان خلاصه شد آری دلــم بــرای همیــن زار و مضطر است پیچــد دو روز نـام تو در شهر و کوچه ها در کشوری که نام علــی سایه گسـتر است باید بـرای غـربـت یـابـن الحــسـن گریست خـونیـن دلـش ز پیـرو زهـرای اطـهر است در طــول ســال و ماه نرفتــه به خـانه ها آن رهــبری که مجــری احـکام داور اسـت ما غــافـل از حضـــور و بُـوَد در میــان ما چشمــان اهل دل به جـمالـش منــوّر است آن شیــعه ای که حرمت دین خدا شکست قلـب عـزیـز فاطمــه از آن مـکــدّر است دیگــر شکـسـته حــرمت فــرزند و والدین شـرم وحـیا برفـته گنه سایه گستر است اینجاست کشوری که پیروآل محمّد است درسیـنه های مـردم آن عشـق حیـدر است گــر مـرزهـا مصــون بود از شــر دشمـنان چـون نام اهل بیـت به ایران مسخّر است بی تو جهان به جـهل و تباهی کشیده شد هر جا نوای ناله ی مظلوم و مضـطر است هر سینـه شـرحـه شرحه شد از ماتم فراق درد فــراق از همــه بـاری گــرانـتـر است پیشینیان منتـظــر همــه رفتنـد زیر خاک آیـا وصــال روی تـو مـا را میسّـــر است؟ همراه دلشـکستگان تو "کیانی" صـدا بزن یابن الحســن بیـا که دل مـا مکــدّر است ࿐❁🍃🌹🍃❁࿐ روزی که در تـلاطــم دریـای زندگی پامال شد عـدالـت و ایمان و بندگی یوسف جمال فاطمه رخ راعیان کند انسـانـیـت رها شـود از یـوغ بردگی شعر: «یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمه اللّهم عجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد مست مستم کوچه کوچه می‌زنم هرخانه را تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است افضل اعمال عاشق ها امانت‌داری است پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن! عشق ما را از صف اغیار منفک می‌کند کوری هرکس به خوشحالی ما شک می‌کند حق تعالی امشب ما را مبارک می‌کند فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک می‌کند از رسولان الهی تا امامان گرام.. یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا یک جهان هستند از امشب در امان سامرا باد از بام بهشت امشب خبر آورده است خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است! این پسر جان است و جانان است و ایمان همه حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه گیسویش آرامش حال پریشان همه پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری نام او مهدی‌ست، تنها یار،یار آخری سفره دار آخری، دلدل سوار آخری می‌رسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون می‌کشد آن دو تا نامرد را از خاک بیرون می‌کشد این‌همه گفتیم از مهدی آل مصطفی این‌همه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود در پی دنیا گدای غافلش علاف بود مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم مطمئنم راه ما آخر به کویش می‌رسد نوکر بیچاره هم به آرزویش می‌رسد گفت سائل از کدامین سمت بویش می‌رسد؟ گفت در هر خیمه ای حرف عمویش می‌رسد! به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه.. با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟! بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند زینب السادات را خولی و اخنس میزنند!
روز اول که یه جرعه از شراب تو رو خوردم تو همون نگاه اول به نگاهت دل سپردم باوجود مهرت خدا چی بم نداده ؟ نوکریت به والله از سرمم زیاده عشقه به عشقت آقا غیر تو رو ندیدن از تو به یه اشاره؛از من به سر دویدن آقام آقام یا صاحب الزمان .................................................. دل شیدا بی قراره ، میگیره بهونه ی تو کجاس اون نسیم که داره نشونی خونه ی تو؟ کاش میشد یه امشب مهمون خونم باشی خورشید عشق من همدم شبنم باشی عشقه به عشقت آقا دل از همه بریدن از تو به یه اشاره از من به سر دویدن آقام آقام یا صاحب الزمان .................................................. هوای تو رو نداشتم ولی تو هوامو داشتی همیشه تنهات گذاشتم ولی تو تنهام نذاشتی بی وفام درسته آقایی کن نگام کن بانگاهت آقا بنده ی سر برام کن عشقه به عشقت آقا غصه به جون خریدن از تو به یه اشاره از من به سر دویدن آقام آقام یا صاحب الزمان : احسان تبریزیان 🆔@ehsantabriziyan
نذر یار است، میان تن اگر جان داریم هرچه داریم ازین نیمه ی شعبان داریم اشتیاق دل دیوانه ی ما دیدنی است خنده بر چهره ولی دیده ی گریان داریم از عطا و کرم حضرت نرجس خاتون عشق دلدار، در این سینه فراوان داریم هر که هر چیز دلش خواست بگوید اما ما به برگشت گل فاطمه ایمان داریم عهد بستیم که جان بر کف مهدی باشیم با نبی و علی و فاطمه پیمان داریم خودمانیم چه عیدی؟! چه سرور و جشنی؟! تا که دلبر نرسد، حال پریشان داریم سر و سامان همه از اوست، اگر سر نرسد... تا ابد زندگیِ بی سر و سامان داریم تا که فریاد زند بانگ أناالمهدی را تا همان دم به خدا غصه ی هجران داریم کاش با آمدنش، روشنی دیده شود تا به کی گریه ی خود، از همه پنهان داریم؟ کاش یک بار به ویرانه ی ما سر بزند کاش این جمعه ببینیم که مهمان داریم مطمئنیم شب نیمه ی شعبان، حرمِ... کربلا رفته و ما پاره گریبان داریم ای ملائک برسانید بر آن شاه کرم روسیاهیم و همه حاجتِ غفران داریم برسانید که در صحن قدیم الاحسان التماسِ کرم از معدن احسان داریم سالیانی است که ما منتظران، دیده ی تر... یاد خشکیِ لب سیدالعطشان داریم آتشی را که میان دل خود داشته ایم از غم غارت ارباب، کماکان داریم نعل، خوش یُمن نبوده است، بدانید که ما دل پُر از سُم و از نعل ستوران داریم
به یمن نور وجودت زمین منور شد ز عطر مقدم پاکت زمان معطر شد تو آمدی و شب غصه های ما سر شد شب سرور نبی و علی و کوثر شد به روح خسته این آب و خاک جان آمد بگو به اهل زمان صاحب زمان آمد بغیر دست تو درد مرا دوا نرسد به غیر راه تو راهی به انتها نرسد بدون اذن تو این بنده تا خدا نرسد کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد خوشم که نام مرا خوانده‌اند نوکرتو هزار جان گرامی فدای مادر تو تمام ارض و سما غرق احترام تواند همه کنیز تواند و همه غلام تو اند پیمبران همه در حسرت مقام تو اند خوشا به حال کسانی که جلد بام تو اند در این زمانه غربت تویی نیاز همه فدای مقدمت ای فارس الحجاز همه تو از علی ولی انتهای غیرت را تو از تجلی زهرا شکوه و شوکت را تو از حسن کرم و بخشش و کرامت را تو از حسین علی اقتدار و عزت را که حسن و خلق و وفا در رخ تو شد معلوم تویی خلاصه نام چهارده معصوم تو آن دمی که بیایی بهار دیدنی است که صبح روز ظفر روزگار دیدنی است که حال این همه چشم انتظار دیدنی است به دستهای شما ذوالفقار دیدنی است به کعبه تکیه بزن با هزار صوت جلی بگو انا بن خدیجه بگو انا بن علی خدا کند که بهاری بر این خزان برسد خدا کند به دل خسته‌ ام توان برسد خدا کند که نگاهت به دادمان برسد جواب نامه ام از چاه جمکران برسد منم چو سید احمد که گم شده راهم شبیه مرعشی آقا عقیق می خواهم تمام هست نبی انبیا به قربانت دلیل خلقت ما ما سوا به قربانت زیاد نیست ولی جان ما به قربانت بده به راه خدا کربلا به قربانت مراد ما تویی و چون مرید آمده‌ایم شب ولادت تو با امید آمده ایم
  ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی   خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی   سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی   بنیان‌کن اساس ضلالت! خوش آمدی   با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت   روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت   دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت   «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»   جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   ای از خدا سلام به جسم و به جان تو   آوای وحـی می‌شنــوم از زبــان تو   دل‌بـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو   قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو   ای عمر وحی از نفست گشته جاودان   عجل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   میـلاد تو ولادت خوبان عالم است   عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است   میـلاد اهـل‌بیت رسول مکرم است   میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است   میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   بازآ که اولیای خـدا چشم‌شـان به توست   یـاران سیدالشهــدا چشم‌شـان به توست   سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست   مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست   کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست   روی ندیـده‌ات همـه جا نور عین ماست   چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست   جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست   یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   تو خود شبان و این رمه در انتظار توست   چشم جهانیـان همـه در انتظار توست   مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست   خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست   بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان   عجـل علی ظهـورک یا صاحب‌الزمان   ****   تو غایبی و خلق جهان در حضور توست   ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست   جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست   آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست   از چشم ما نهانی و در عالمی عیان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما   بی ‌تو شده است خنده گل نیش خار ما   رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما   بــازآی ای قــرار دل بـی‌قــرار ما   بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟   عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی   بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی   تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی   رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   ای زخــم پیکـر شهــدا بی‌قرار تو   چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو   فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو   لبخند می‌زند عموی شیرخوار تو   کای دست انتقـام خداونـد لامکان!   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی   بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی   بگشای رخ که هادی کل امم تویی   مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی   گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان   عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان   ****   ای دست اولیــای الهـی به دامنت   جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت   پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت   «میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت   چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان   عجـل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان  
من همان چشم امید امت پیغمبرم مهدی صاحب زمانم ، بی کسان را یاورم وارث بر حق تیغ ذوالفقار حیدرم آمدم دنیا برای انتقام مادرم اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم از فلانی و فلانی آبروها می برم می شود این عالم از دلدادگی سرشار باز می شود بخت همه بیچارگان بیدار باز می شود در خانه ها عشق و صفا بسیار باز می شود تکرار، عدل حیدر کرار باز بدترین ها دور گردد ، بهترین دوران رسد من به دنیا آمدم تا حق به حق داران رسد آمدم تا کشتی دین ، روی بر ساحل کند حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند باز محشر در جهان نام ابوفاضل کند انقلاب کربلا را کار من کامل کند شاهکاری می کنم چون خیبر و بدر و حنین من به دنیا پا نهادم ، یا لثارات الحسین من به دستور خدا کار خدایی می کنم من شکسته بال و پرها را هوایی می کنم مثل جدم از همه مشکل گشایی می کنم من تمام این جهان را کربلایی می کنم چشم امّید قیام زینب کبری منم مقصد پایانی کشتی عاشورا منم وعده ام با مجتبایی های امت در بقیع هر دوشنبه می شود معنا قیامت در بقیع شیعه گریه می کند یک روز ، راحت در بقیع روضه می گردد به پا ، ساعت به ساعت در بقیع کن مهیای ظهورم آستانت را بقیع می کَنَم شر ِ تمام دشمنانت را بقیع من قرار بی قراران ، من امید نا امید قبل خلقت داده حق ، روز ظهورم را نوید اولیا که جای خود ، در انبیا دارم مرید حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید ای مسلمانان ! همه اسلام یاری من است زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب آی سائل از کسی جز من نمی گیری جواب هست آمینم کلید هر دعای مستجاب رو مزن بر هر سیه رو ، شب ندارد آفتاب نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم روز دنیا را سیه کرده است شام غیبتم آی مردم نیمه شعبان های سابق پس چه شد ندبه ها و جمعه های غرق هق هق پس چه شد در غم معشوق ، بی تابی عاشق پس چه شد صبح ها و چله ها و عهد صادق پس چه شد جان فداها یادتان رفته چرا جانانتان بوی هر چه غیر یوسف می‌دهد کنعانتان الامان از بی وفایی ، وای بر بی عارها چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها آه افتاده عقب امر ظهورم بارها رسم یاری این نبود ای یارها ، ای یارها در نیاید از فراق من چرا فریادتان غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است شعبه ای از کربلا در قلب انصار من است در زمین هر جا حسینیه است ، دربار من است هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است اهل عالم عمه ما در اسارت پیر شد اهل عالم عمه ما با سنان درگیر شد اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است اهل عالم عمه‌ ما چوب و دندان دیده است اهل عالم عمه ما دل پریشان گشت آه اهل عالم عمه ما سنگ باران گشت آه
در حوالیِّ نیمه شعبان بود عطرِ یاسی عجیب می‌آمد سامرا بود و خانۀ پدری باز طفلی نجیب می آمد باید اسپند، دود می‌کردند نوهء ماه، می‌رسید از راه حاملِ پرچم ابالفضل و ذوالفقارِ علی ولی الله گل نرگس که زیرِ پاهایش باغِ گل فرش شد همان اول مثلِ جدَّش حسین، قنداقش شرفِ عرش شد همان اول بر غمِ اهل بیت در حُکمِ جرعه‌ای آب بود بر آتش از همان کودکی به دوشش بود پرچمِ سرخِ یالثاراتش وَ ورق خورد صفحۀ تقویم تا که هنگامِ غیبتش آمد آسمانِ وجود، ابری شد دوری از ماه، نوبتش آمد بیشتر از هزار و صد سال است جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا دردش اینجاست بعدِ این مدت از فراقت نمرده‌ایم آقا ظاهراً زخمیِ فراقیم و منتظرهای یازده سده‌ایم شَرم داریم این همه جمعه ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج در عمل، کم صداقتیم آقا مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود غالباً بی لیاقتیم آقا از تو غافل شدیم از بس که ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم یادمان می‌رود که تو هستی بس که در روزمَرِّگی غرقیم مثل حیدر برای پیغمبر مردِ بدر و اُحُد نداری تو سیصد و سیزده نفر، حتی دور و اطرافِ خود نداری تو من بمیرم، غریب یعنی تو ... تو که تنها شدیّ و بی لشگر نه کنارِ تو زینبی هست و نه ابالفضل و نه علی اکبر نکند پایِ سفره‌های ظهور میهمانِ اضافی‌ات باشیم پسر فاطمه دعایی کن مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم باز هم غیرتِ قدیمی‌ها... اندکی از گناه، پرهیزی عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب یک سَماتی، توسلی، چیزی الغرض، سهله، کوفه یا عرفات یا که خلوت نشینِ سردابی هر کجایی خدا نگهدارت غایبِ قصه‌های بی تابی دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است دلِ ما را تو کهکشانی کن گنبد زرد، گنبد آبی کربلاییّ و جمکرانی کن شاه بیتِ همه غزل‌هایم همه کار و کسم بیا برگرد به بدیِّ دلم نگاه نکن جان زهرا قسم بیا برگرد
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است   امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری با هیبت و شمایل طاها رسیده است   در او خلاصه گشته خِصال پیمبران موسی رسیده است، مسیحا رسیده است   جبریل با هزار فرشته از آسمان کرده نزول، بهر تماشا رسیده است   سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است   امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان   در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است   دست کسی به دامن نرجس نمی رسد وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است   روزی امیرزاده و روزی کنیز شد حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است   ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است   وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است   هرکس شنید نام شما را قیام کرد در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است   در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟! عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان   ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت بالاتر است از همه عالم سیادتت   حالا هزار و یکصد و هشتاد و چند سال بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت   پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها هردم رسیده است به دلها عنایتت   هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت   آقا سلام ما به رکوع و سجود تو آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت   کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟ بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت   کانون عدل و داد شود با تو این جهان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان   بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است گر وصل او به جان بخَرم من،خریدنی است   ای آنکه طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟ روز ظهورمنجی عالم رسیدنی است   آن روز ذوالفقار علی دست او بود یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است   یا فارس الحجاز!،من از مشهدالرّضا بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است   (سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)   ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان    وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار   تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی محروم مانده ایم ز درک حضور یار   ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟! وقتی که هست أفضل أعمال انتظار   وقتی که بیست مرتبه حج رفت،کسب کرد إذن طواف خیمه ی تو،پور مهزیار   آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی! دیگر نمانده است برای دلی قرار   این اشک ماست کز غم هجران شده روان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان   ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو این بند را مدینه سرودم برای تو   این شهر بوی غربت خورشید می دهد این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو   رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو   گویا هنوز مادر تو درد می کِشد در بستر است چشم به راه دوای تو   وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو   ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان   ای مظهر صفات خدا أیهالعزیز بی تو چه عیدی و چه عزا؟!،أیهالعزیز   تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام پُر کن دو دست خالی ما أیهالعزیز   یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه کافی است با نگاه تو،یا أیهالعزیز   فرموده اند نیمه ی شعبان بگو:حسین ما را ببر به کرب و بلا أیهالعزیز   یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان  
--تعالی_فرجه آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد
جبرئیل روی پرش باز غزل آورده استعاره کمی ایهام و بدل آورده عشق با « حیِّ علی خیرُ العمل » آورده واژه واژه به لبم جام عسل آورده «یوسف» مصریِ « زهرا » سرِ بازار آمد به «زلیخا» بسپارید که دلدار آمد کوچه را ریسه ببندید چراغان بُکنید عرش را گُل بزنید آینه بندان بُکنید جان نثار قدمش زود به قربان بُکنید خلق را مستِ شراب رُخ جانان بُکنید دل ز « نرجس » نه که صد دل زهمه عالم بُرد هرچه خوبیست به دنیا نوه ء خاتم بُرد باز هم صحبت ما قصه ء گیسویش شد تا سحر حرف و حدیث خمِ ابرویش شد باز هم قبلهء ما سلسله ء مویش شد دلمان مشتری خاکِ سرِ کویش شد « دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» یازده قرن ز نبودت دل من گلگون است سوختم از غم دوری تو چشمم خون است طالبِ دیدن تو گشته دلم، مجنون است هفت پشتم به تو و طایفه ات مدیون است یوسف فاطمه و حُسنِ ختام طاها لحظه لحظه برسد بر تو سلام طاها می شود شادی آن قلب سپیدت بشوم؟ یا که مهمان سر سفرهء عیدت بشوم؟ سیصد و سیزدهمین یار شهیدت بشوم کاش رخصت بدهی « شیخ مفیدت» بشوم با ظهورت دل غمدیده ما شاد نما با نفس های گل فاطمه آباد نما سی نفر یار نداری که پریشان ماندی مثل یوسف اسیرِ غم زندان ماندی همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی از گناهِ منِ غفلت زده پنهان ماندی مددی کن که به عشق تو مسلمان بشوم با ولایت به نفسهای تو «سلمان» بشوم چقدر تا سحر عشق، عبورت مانده؟ چشممان خیره به معیادِظهورت مانده بانویی دست به پهلو به حضورت مانده روی مسمار و دری چشم غیورت مانده قَسمت می دهم ای منتقم آل علی دگر از راه بیا ای به همه خلق ولی
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب که غرق نور خدا می شود جهان امشب بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه که از ره آمده خورشید آستان امشب چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری ملائکند دمادم گهر فشان امشب هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد به ناتوانی افتادگان توان امشب بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س) شده است در قد و بالای او نهان امشب امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین ببین تلالو انوار بی کران امشب   ... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ... بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب ......... اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم!
با لطف خدا جلوه ی یزدان آمد بر عالمیان ماه درخشان آمد با آمدنش صاحب ما مهدی شد ای منتظران سید خوبان آمد 💐💐💐💐 دلها همگی شاد و غزلخوان شده اند سرمست گل نرگس و ریحان شده اند با مَقدم صاحب الزمان جن و مَلَک مسرور از این نیمه ی شعبان شده اند 💐💐💐💐 عطر گل نرگس همه جا را پُر کرد با جلوه ی خود جهان ما را دُر کرد از مقدم خود یوسف زهرا امشب دلهای به ره مانده ی ما را حُر کرد 💐💐💐💐 پائیزم و من با تو بهارم آقا از هجر تو اشک غم ببارم آقا جانا تو بیا تکیه بزن بر کعبه جان هدیه برای تو بیارم آقا 💐💐💐💐 @mortaza110shahmandi ایتا
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن @mortaza110shahmandi     ایتا
در شب میلاد تو دلهای ما شد شادِ شاد چونکه هرلحظه دل ما کرده آقا از تو یاد آمده شعبان و آمد نیمه ی شعبان تو میکنم پیش قُدومت جان فدای جان تو اومدی به دنیا یوسف زهرای ما شکر حق اومدی دلبر دل های ما یا بقیه الله خوش اومدی تو آقا (۴) ماه اسفنده ولی دل ها بهاری گشته است چون گل نرگس اومد غمها فراری گشته است اومدی ای آنکه امید و نوید هر دلی تو فقط جاءَالحَقی و تو زَهَقَ الباطلی شبِ میلادِ وُ شبِ گل نرگسه همه شادی کنید غُصه ها دیگه بسه یا بقیه الله خوش اومدی تو آقا مژده مژده اَیُها الناس عسکری بابا شده عالم هستی به یُمن مَقدمش زیبا شده از وجود ذی وجود او به دل ها حِس اومد چون که مهدیِ علی یعنی گل نرگس اومد مژده مژده مردم سامره گشته گلشن خونه ی نرگس و عسکری گشته روشن یا بقیه الله خوش اومدی تو آقا @mortaza110shahmandi. ایتا
باز دلم میگیره بهونه ، به عشق تو داره می خونه از شادی قلب من آقاجون ، راهیِ کوی جمکرونه کوچه شد پُرِه نورریسه،چشم من از قدمهات خیسه توی دفترِ مِهرت آقا ، دل حرف عاشقی می نویسه یوسف زهرا اومده ، گوهر دریا اومده ، درمون دردا اومده ، یا اباصالح گل نرگس خوش اومدی (۳) یا بااصالح ۲ با عشق تو همش بهارم ، جونم رُو نذر تو میارم از دوریت جمعه ها رُو آقا،توی تقویم خودمیشمارم فاطمه صولتی یامهدی ، طاووس جنتی یا مهدی مثل عموی خود ابوالفضل ، مظهر غیرتی یامهدی آرزوی دل همه ، تویی تو عشق فاطمه بی تو دلها پر از غمه یا اباصالح گل نرگس خوش اومدی (۳) یا اباصالح دلبر دل های شیدایی ، امید مادرت زهرایی اگر چه عاشق تو هستیم ، اما تو بی کس وتنهایی یامهدی شور دل بیتاب ، بیا و این دلم رُو دریاب وعده ی ما ایشالا با تو ، اربعین کربلای ارباب عمری هستم غلام تو ، منم آقا به دام تو سند دل به نام تو یا اباصالح گل نرگس خوش اومدی (۳) یا اباصالح @mortaza110shahmandi ایتا
برخیز که منجی جهان می آید آن حجّت حق، امید جان می آید شد دامن نرگس از گلستان حَسَن       گل ریز، که صاحب الزمان می آید
مژده که گل سر سبد فاطمه آمد از باغ جنان، سرو قدِ فاطمه آمد دستِ مددِ حق، مددِ فاطمه آمد اینک سند مستند فاطمه آمد جبریل بشارت دهد از عالم بالا امروز که طاووس جنان بال گشوده دل از همۀ اهل سماوات ربوده از سینه یاران، غم و اندوه زدوده این کیست که بر ما همه رخسار نموده او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد امواج نسیمِ سحر از شرق، وزان شد انگار محمد ز جنان باز عیان شد فرعونِ زمان از خبر او نگران شد زیرا حسنِ عسگری امشب شده بابا این است به عالم ثمر آل پیمبر این است همان وعدۀ دیرینۀ حیدر او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کوثر او جان غدیر است که شد بر همه رهبر آیات الهی است از این چهره هویدا  این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک تابَد به شبی تار، به هر کلبۀ تاریک بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک گویند ملائک همه بر فاطمه تبریک او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا  او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت او رهبر راه است، همان راه هدایت او مظهر عدل است، همان عدل و درایت او سایۀ دست است، همان دست عنایت ما بندۀ عشقیم وَ او سید و مولا او آب حیات است و ما تشنۀ دیدار او معدن سِرّ است و ما طالب اسرار او حافظ دین است و ما ناصرِ ابرار او فاتح کعبه است و ما کُشتۀ آن یار با یار بپوئیم مسیر شهدا را  در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد بر دوشِ بت و بتکده دیگر تَبر افتاد با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد تقدیرِ الهی است که قرآن شود احیا او منتقم خون خدا، خون حسین است اسلام بِوَالله که مدیون حسین است مهدی که دمادم، همه محزون حسین است در ناحیه فرمود که مجنون حسین است هر روز به گودال بیاید گل زهرا دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت گه با اُسرا، گاه کنار شهدا رفت مانده ست غمِ معجر زینب روی دلها
کشیده از همان آغاز نرجس انتظارش را نه چندین روز و شب، نه ماه خالص انتظارش را ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را شده کرب و بلا آیینه‌ای از منتظرها پس کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را منم من روضه‌ی عباس تا اینکه بیاید او کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
  خورشیدِ امید، جلوه گر آمده است میلاد امامِ منتظَر آمده است با اینکه دو روز مانده تا فروردین امسال بهار زودتر آمده است ....... خورشید فدای روی تابان تو باد جان همه ی جهان به قربان تو باد تو حضرت صاحب الزمان هستی پس هر ماه فدای ماه شعبان تو باد ...... برگمشده گان نشانگرراه آمد مهدی امم رهبرآگاه آمد لاحول ولاقوه الابالله (عطرنفس بقیت الله آمد)
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود تا نیایی گره از کار بشر وا نشود تا تو ای منتظَر! از پرده نیایی بیرون شادمان، مادر تو حضرت زهرا نشود "ملتجی"! وای به حال تو و بخت بد تو! نظری گر به تو از جانب مولا نشود مرحوم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»