eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
269 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️....... 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 🔵 روایت جانباز سرافراز ، سردار از ارادت رزمندگان ایرانی به ساحت مقدس دخت امیرالمؤمنین ، زینب کبری سلام الله علیها ... مراسم نماز جماعت و خواندن زیارت نامۀ مخصوص حضرت (س) که تمام شد، و ، خواستند نیروها را از حرم مطهر بیرون آورند؛ امّا بچه ها دست بردار نبودند. با کمک به هزار مشقّت گریبان آنها را می گرفتند و در حالیکه خودشان هم به سختی اشک می ریختند، بچه ها را کشان کشان از حرم خارج می کردند. 🔹از سوی دولت ، پادگان به عنوان محل استقرار نیروها در نظر گرفته شده بود؛ پادگانی بی در و پیکر که بیشتر به حلبی آباد شباهت داشت تا یک پادگان نظامی. اقامت گاه مزبور، نه سرویس بهداشتی درست حسابی داشت و نه از امکانات اولیۀ زندگی در آن اثری به چشم می خورد. از همه بدتر، سرویس دهیِ بَدِ سوری ها بود. آنان اصلا رعایت موازین مهمان نوازی را نمی کردند و به دلایلی نامعلوم ، از پذیرایی این مهمانان مضایقه می نمودند؛ آنها هم مهمان هوایی که برای کمک به چند هزار کیلومتر راه را طی کرده و خودشان را به رسانده بودند تا به زعم خودشان باری از دوش آنها بردارند. خُب، نبود امکانات اولیۀ ضروری ای مثل دستشویی و حمام، امری نبود که به سادگی بشود از آن گذشت. از این رو، رفت سر وقت مسئولین سوری و از آنها پرسید : - آخر شما چطور مسلمان هایی هستید که در خودتان، و و سرویس ندارید؟ سوری ها هم جوابی برای این پرسش نداشتند. البته فقدان امکاناتی مثل ، با خرید غذاهای کنسروشده که از مغازه های شهر تأمین می شد، قابل جبران بود؛ اما مسئلۀ عدم وجود سرویس های بهداشتی و نظافتی و حتی آب آشامیدنی سالم در داخل پادگان، امری لاینحل مانده بود که می بایست تحمل می شد. 📚 منبع : کتاب ارزشمند ، صفحات ۷۸۱ و ۷۸۲ Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 🔵 همزمان، امام خمینی به مسئولین سیاسی و نظامی کشور تفهیم فرمود که اقدام مبنی بر حمله به و ، دسیسه ای بوده تا ایران را از مسئلۀ اصلیش، یعنی جنگ با رژیم جنگ افروز صدّام باز دارد؛ از این رو با اعلام اینکه راه قدس از کربلا می گذرد، سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. 🔶 ، فرمانده نیروی زمینی ارتش در این خصوص می گوید : ...[ روز شنبه ۵ تیر ۱۳۶۱ ] رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کرده ایم و باید چه بکنیم. حضرت امام، به گزارش ها گوش دادند و بعد یکباره فرمودند : «این نیروهایی که برده اید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی کنم. بگویید سریع برگردند.» من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیماً از نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم. فرمودند: «بگویید سریع برگردند.» ما اصلاً تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم برای اجرای دستور. 📚 منبع : کتاب ارزشمند Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 ⬜ شنبه ۵ تیر رئیس جمهوری به منزل ما آمدند و باهم به زیارت رفتیم. راجع به کمک به در مقابل [حملات] اسرائیل مذاکره کردیم. امام با حضور ما در آن جبهه، با شرایط موجود، دارند و معتقدند : « عرب ها [ با اسرائیل ] جنگ جدّی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما [ در آن جبهه ] ، باعث می شود که در جبهۀ جنگ با عراق، دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم. بالاخره قرار شد اگر به طور جدّی از طرف جنگ شد، شرکت کنیم. ... افطار مهمان آقای بودم. سرهنگ هم ماند و راجع به ، براساس نظر جدید امام، تصمیم هایی اتّخاذ شد. ... خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی ⬆⬆⬆⬆⬆⬆ 🔵 در آن زمان هنوز تعدادی از نیروهای کادر در پادگان امام حسین (ع) سپاه تهران حضور داشتند و بی صبرانه منتظر بودند تا راهی شوند. به منظور سرکشی از این کادرها وارد پادگان امام حسین (ع) شد. این📚 منبع : کتاب ارزشمند Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 ⬜ سه شنبه ۸ تیر ... ساعت ۱۰ صبح، در دفتر آقای رئیس جمهور، «شورای عالی دفاع» جلسه داشت [...] در مورد عدم اعزام نیرو به هم تصمیم هایی گرفتیم. در مجموع، به این نتیجه رسیدیم که، تصمیمِ به جایی است. [...] سفیر آمد و از این که ما به جنگ با اولویت داده ایم و با اعزام نیرو از ایران، به آنها برای ادامۀ جنگ فشاری وارد نمی شود ، خوشحال بود و می گفت؛ سلاح های ناشناخته جدیدی به کار گرفته و فعلاً نمی خواهیم با آن بجنگیم. 🔴 در پی اخذ تصمیم توسط «شورای عالی دفاع» ، بعد از ظهر روز چهارشنبه ۹ تیرماه ۱۳۶۱ ، فرماندهی کل سپاه که در قرارگاه مرکزی کربلا حضور داشت، طی تلفنگرامی، دستور مراجعت هرچه سریعتر به ایران را، به داوود کریمی؛ فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران ابلاغ کرد. متن دستور بدین شرح است: بسمه تعالی تلفنگرام از : فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا ( سپاه ) به : فرماندهی سپاه منطقه ۱۰ تهران با توجه به رهنمود های امام بزرگوارمان در مورد سرعت دادن به [ روند ] پایان جنگ تحمیلی، خواهشمند است دستور دهید که محمّد رسول الله (ص) تا پایان روز ۱۵ تیرماه سال جاری در منطقه جنوب حضور یابد. بدیهی است معاون تیپ و ارکان ستادی این یگان، مخصوصاً عناصر اطلاعات - عملیات و تدارکات، تا روز ۱۲ تیرماه بایستی در قرارگاه کربلا حضور پیدا کنند. ان شاء الله خداوند زیارت کربلا و شکست صدامیان را نزدیک فرماید. قرارگاه مرکزی کربلا فرماندهی کل سپاه برادر 📚 منبع : کتاب ارزشمند Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️ 🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶 🔵 به دنبال ابلاغ دستور فرماندهی کل ، روند بازگشت نیروهای اعزامی به ایران آغاز شد و جمع کثیری از نیروهای بسیجی طی چند پرواز از دمشق به تهران انتقال یافتند. اکنون تنها کادرهای ستادی و عملیاتی در و بخشی از لبنان حضور داشتند و به اتفاق ، درصدد تدوین جدول زمانبندی شده، برای مراجعت تدریجی آنها به ایران بودند. 📚 منبع : کتاب ارزشمند Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🔶 به گفتۀ شاهدان عینی، در این ایّام، هرگاه فرصتی به دست می آورد، از غوغای جمع یاران می گریخت، خود را به می رساند و در کنجی از خلوت ام المصائب (س)٬ ساعاتی به نماز و راز و نیاز با حضرت حق مشغول می شد. احمد حمزه ای؛ از کادرهای یگان ذوالفقار، قصّۀ شبانۀ در مطهّر حضرت (س) را این گونه بازگو می کند : ...توی خانم (س)، یک گوشه ای نشست و تا وقت یک روند خواند، و مناجات خواند و ریخت. دورادور مراقبش بودیم. اصلأ این ، حاج احمدِ همیشگی نبود. صدای اذان صبح که توی پیچید، داشتیم آماده می شدیم تجدید وضو کنیم برای نماز صبح، که دیدیم با نگاهی متعجب و حیرت زده آمد طرفمان و گفت : «شما هم او را دیدید؟» پرسیدیم : « چه کسی را می گویید؟» انگار فهمید ما چیزی ندیده ایم.گفت: « همان را می گویم.» گفت: «از سر شب مشغول نماز بودم.دلم خیلی گرفته بود. سیمای بچّه هایی که رفته بودند، خصوصاً هوای دست از سرم برنمی داشت. سرانجام به جدّۀ سادات متوسل شدم، بلکه ایشان عنایتی و نظری در کارم بفرمایند. همین حالا که صدای اذان توی بلند شد، ناغافل دیدم آن آمد کنارم ایستاد و گفت : برادر ، فردا همان است، بی تابی نکن. به پایان انتظارت، مدّت زیادی باقی نمانده! 📔 منبع : کتاب ، صفحه ۷۹۶ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
. . 🔶 صبح روز دوشنبه ۱۳۶۱ ، ، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در ، به پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات با شد. موسوی به گفت: «نیروهای و ها ، سفارتمان را کرده اند و اگر داخل سفارت شوند، همۀ به دستشان میافتد. باید سریع برویم و منهدم شان کنیم.» بلافاصله آمادۀ رفتن شد. گروهی از نیروها از او خواستند تا این را به آنها واگذار کند؛ امّا با لحنی ملایم گفت: «نه ها! خودم باید بروم. شماها آماده باشید که هرچه زودتر برگردید تهران.» 🌹 🌹 📷 صبح روز ۱۴ تیر ۱۳۶۱ - عکس مربوط به آخرین سخنرانی رشید اسلام ، در جمع کادرهای قوای محمّد رسول الله (ص) در پادگان زَبِدانی ↘ ↘ 📔 با تلخیص از کتاب ارزشمند ، صفحات ۷۹۶ و ۷۹۷ http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌸🌹🌷🌸🌹🌷🌸🌹🌷🌸🌹🌷 . . 🔷 از فرماندهان یگان ذوالفقار با اشاره به آشفتگی عجیب در آن روز می گوید : ... .. . ...ساعت ها از رفتن و همراهانش می گذشت و ما هیچ خبری از آنها نداشتیم. ترسیده بودم. فکری ناراحت کننده آزارم می داد. هرچه فکر می کردم، نمی دانستم علّت اینهمه و هراس چیست. یکدفعه موضوع تازه ای تمام ذهنم را کرد. از همان جا به یاد صحبت های افتادم. صحبت های آن شب، مثل پتکی محکم بر سرم می کوبید. با ترس و لرز پیش رفتم. از بس به شده بود، نگاهش پر از بود. با نگرانی گفتم: «برادر چیزی می خواهم بگویم ولی نمیدانم چطور بگویم!» بدون اینکه نگاهم کند، گفت: «چیه ؟ چی میخوای بگی؟» که از طرز صحبت کردن من شده بود، با پرسید: «چی میخوای بگی؟ خبری از شنیدی؟ » از گفتن آنچه که می دانستم، اکراه داشتم. با توجه به صحبت های چند شب پیش، این فکر برایم تداعی شد که ، یا شده یا .گفتم: «راستش را بخواهی، دیگر برنمی گردد.» با شنیدن این جمله، مثل اینکه از خواب عمیقی بیدار شده باشد، نگاهی به من کرد و پرسید: «چرا این حرف را می زنی؟» ناچار تمام آنچه را که در آن شب در منزلش مبنی بر خبردادن یک برادر از پیروزی در و و اعزام به و پایان یافتن کارش در آنجا تعریف کرده بود، گفتم. رنگ پرید و حالش دگرگون شد. ساکت نگاهش می کردم که یکدفعه با ، نگاهی به من کرد و گفت: « ، الهی بشی، این حرف چیه که میزنی؟!» این را که گفت، با از من رو گرداند و به سمتی رفت. که دور شد، لرزیدن شانه هایش را دیدم. 📚 منبع : کتاب ارزشمند ، صفحه ۷۹۷ و ۷۹۸ ( با تلخیص) https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
◻️ علاقه و دلبستگی ِ معنویِ مردم در شهرهای و به و ، به حدی شدید بود که مانع از آسودگیِ خاطرِ این دو سلحشور جوان، برای هجرتِ ایشان از منطقه می شد. ، مسئولِ وقتِ واحدِ پرسنلیِ سپاهِ ، در این باره می گوید: ...حُسنِ سلوک و کارهایِ فرهنگیِ ریشه ایِ این دو عزیز ما بر روی اهالی منطقه باعث شده بود که مردم به شدت به آنها علاقه مند بشوند. روزی که و می خواستند از و راهی جنوب بشوند، خدا گواه است مردم در این شهرها زار می زدند و گریه می کردند. جلوی و جمع شدند، کردند و نمی گذاشتند اینها از منطقه خارج بشوند. 📚 منبع : کتاب ، صفحه ۱۲۶ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷 به مناسبت آغاز هفته #کتاب_و_کتابخوانی 📙 کتاب #همپای_صاعقه : کتاب یکم از #حماسه_۲۷ . کارنامه عملیاتی #لشکر۲۷ از دی ۱۳۶۰ تا تیر ۱۳۶۱ - ۹۰۹ صفحه - قیمت : ۳۵ هزار تومن Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃 🍃.🍃 🍃.🍃.🍃 ❣ ❣ 🔲 خلاصه ای از : . سال ۱۳۳۰ در دیده به جهان گشود. در پی خاتمۀ تحصیلات متوسطه به سال ۱۳۵۰ به استخدام ارتش درآمد. پس از طی دوران آموزشی به عنوان درجه دار کادر، مأمور به خدمت در لشکر گارد شد. با اوج گیری مبارزات مردمی در آذر سال ۱۳۵۷ ، خود را از ارتش بازخرید کرد و به پیوست. پس از پیروزی ، در مرداد سال ۱۳۵۸ به عضویت تهران درآمد و به هنگام غائله آفرینی عناصر ضدانقلاب در ، روانۀ جبهه های رزم با شبه نظامیان مزدور رژیم بعث شد. در پی تهاجم ارتش عراق به خاک ایران، به تهران بازگشت و بلافاصله روانۀ جبهه های شد. در نبردهای دشت آزادگان، خصوصاً در جریان دفاع از ، او از زمرۀ نیروهای مؤثر این جبهه بود. در پی تشکیل ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) در اسفند ۱۳۶۰ به جمع نیروهای این تیپ ملحق شد و که تحت تأثیر وی قرار گرفته بود، رسماً او را به سمت منصوب کرد. و در نبردهای و حضوری موفق داشتند. در مرحله‌ی اول عملیات الی به شدت مجروح شد. در پی تجاوز به ، او نیز از جمله نیروهای اعزامی ایران در قالب (ص) بود. وی طی مدت حضور در مناطق عملیاتی و ،به همراه ، کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، قاسم دهقان و چند تن دیگر، یک رشته موفق از در مناطق و انجام داد. پس از ، حاجی پور نیز به همراه دیگر یاران خود به ایران بازگشت و با سمت ۲۷ جهت شرکت در مرحله‌ی سوم ، عازم گردید. در همین مرحله از نبرد، به شدت مجروح شد؛ امّا پس از چند روز از بیمارستان گریخت و بار دیگر در حضور یافت و با سمت یکی از محورهای عملیاتی ۲۷ انجام وظیفه کرد. در پی ارتقای ۲۷ به سطح ، پس از نبردهای و ۱ ، به دستور ، رسماً به از ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) منصوب شد. سرانجام در ۱۴ آبان سال ۱۳۶۲ طی مرحلۀ سوم عملیات کوهستانی ۴ ، بر اثر اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به رسید. 📚 با اندکی تلخیص از کتاب ارزشمند @yousof_e_moghavemat
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗 🌷سالروز سردار دلاور و بی ادعای سپاه اسلام 🌷 ✅ 🍃 📷 نفر سمت چپ: 👉 . . . ولادت اسفند ۱۳۳۹ ، شرق ، تحصیلات ابتدایی در دبستان «دانش پرور» و «سعدی» دوران راهنمایی در مقطع دبیرستان در در سال ۱۳۵۹ نقش مؤثر در تظاهرات دانش آموزی علیه رژیم طاغوت راه اندازی در مسجد محل عضویت در و عزیمت به دارای هوش فوق العاده و مغزی متفکر مسئولیت ادوات و به دستور عزیمت به همراه و همراهانش از به و راه اندازی واحد ادوات و توپخانه ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) عزیمت به لبنان به همراه قوای «محمدرسول الله» در خرداد ۱۳۶۱ شرکت در عملیات بزرگ و ایفای نقش مؤثر همچون ، ، ، ، ، ✅ . . آخرین سمت او فرماندهی بود که از بهمن ۱۳۶۰ به آن منصوب شده بود. در عملیات روز ۲۷ بهمن ۱۳۶ ، هدف اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به رسید. 🍃 . . . 📚 منبع: کتاب ارزشمند 📨 ❇ ✅ 🍃 ۲۷ ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ Eitaa.com/yousof_e_moghavemat