#مصائب_کوفه
حسینا در فراقت بیقرارم
برفتی وغم هجر تو دارم
برادر جان بخود میگویم ای کاش
نمی افتاد این وادی گذارم
نمی دانم چگونه زنده هستم
بدون دیدن تو ای نگارم
از عاشورای خونین وای برمن
شده هجر عزیزانم دچارم
برادر بعد تو بر ما جفاشد
سیه شد با هجومی روزگارم
نصیب خیمه هایت گشت آتش
عدو با غارتش برده قرارم
جلوگیری زغارت می نمودم
زدشمن تازیانه شد نثارم
نه شرمی بود دشمن را نه رحمی
هنوز از هول آن در اضطرارم
اسیری می روم با کاروانت
جهازی نیست براشتر،سوارم
علی ات گشته میر کاروانت
شفایش خواستم از کردگارم
تنت باشد بروی خاک عریان
سرت بر روی نی ای شهریارم
دعا کن زینبت طاقت بیارد
زسوی رنج وغمها در حصارم
تحمل می کنم رنج اسیری
فراقت برده از کف اختیارم
شدم وارد به شهر بی وفایان
که من دیر آشنای این دیارم
مرا بیگانه پندارند اینان
مرا که دخت صاحب ذوالفقارم
سخنرانی نمودم بهر آنان
نشان دادم به ایشان اقتدارم
توبا قرآن که خواندی از سر نی
بدادی ای گل زهرا قرارم
زبعد افتراق سر زپیکر
به دیدارت بدادی افتخارم
شود آیا در آغوشت بگیرم
ببوسم رویت ای خونین عذارم
شود آیا تسلای رقیه
به دامانم نشینی در کنارم
تنت می گرید ازبهرسر تو
رسان سر را به پیکر گلعذارم
الهی خواهرت زینب بمیرد
کنار قبر تو گردد مزارم
شاعر : اسماعیل تقوایی
#مصائب_کوفه
#حضرت_زینب_س
سلام ای شهر کوفه شهر حیدر
منم بنت علی(ع)وبنت کوثر(س)
به کوی وبرزن تو آشنایم
زمانی بوده در اینجا سرایم
حریم من در اینجا محترم بود
سرای زینبی کوی کرم بود
علی بابای من آقای امت
زمانی کرده در اینجا حکومت
توحق داری که نشناسیم کوفه
دلیلش می کنم تفهیم کوفه
بدان این مردم تو بی وفایند
به ظاهر حق پرست،از حق جدایند
حسین فاطمه دعوت نمودند
ولی پشت وپناه او نبودند
حسینم ماند وخیل دشمنانش
حسینم ماند و جمع کاروانش
زمین کربلا محشر بپا شد
جدال شرک واصحاب خدا شد
بپا شد جنگ خونین،نابرابر
زما هفتاد ودو،زانسوی لشگر
به عاشورا شدم غرق مصیبت
نصیبم شد غم واندوه وحسرت
به ضرب تیغ کین مردمی پست
عزیزان خودم را دادم از دست
ز گلهای گلستان خدایی
نصیبم شد غم ودرد جدایی
لب تشنه حسینم سر بریدند
تن صد پاره اش در خون کشیدند
به یکروزه شدم بی یار ویاور
میان لشگر خصم ستمگر
جدا سر از تن جیش خدا شد
سر آلاله ها بر نیزه ها شد
غروب روز عاشورا وغارت
جسارتهای دشمن با اسارت
به یکروزه خمیده قامتم شد
شبیه پیر زالی صورتم شد
کنون آوردهاند ما را اسیری
به شهری که علی کرده امیری
برایت کوفه این همواره ننگست
به قلب مردمان تو شرنگ است
شریک قتل گلهای بتولید
به محشر شرمساران رسولید
شعر:اسماعیل تقوایی
#مصائب_کوفه
#یا_زینب_کبری_س
منزل به منزل می روم با غصه هایم
از روی نیزه با سرت داری هوایم
درکوفه قرآن بهر زینب خوانده ای تو
با خواندنت کم کرده ای سوز عزایم
سخت است جانا بی تو بر من زندگانی
دلخون ترین مخلوق عالم زین قضایم
جانم فدای پیکرت که مانده بر خاک
دفن تن تو روز وشب باشد دعایم
این نانجیبان حرمت ما را شکستند
کردند با درد اسارت آشنایم
ما در عزا ودشمنت بر ما بخندد
با هر نگاهی بر سر تو در نوایم
مقصد برای کاروان شام است، ای وای
دلشوره دارم عازم شام بلایم
پایان بیابد هم غریبی، هم اسارت
تا آخر عمرم به هجرت مبتلایم
شعر :اسماعیل تقوایی
#مصائب_کوفه
#دروازه_کوفه
پشتِ دروازه رسیدم حالتم تغییر کرد
کوفه بود و بی وفایی،غربتم تغییر کرد
روزگاری ..بینِ کوفه آبرویی داشتم..
از نگاهِ مردمانش..عزّتم تغییر کرد
خطبه ای خواندم فصیح و با صلابت چون علی
لحنِ من انگار که در صحبتم تغییر کرد
زیر و رو کردم تمامِ قلب ها را با سخن
این چنین شد که تمامِ هیبتم تغییر کرد
ناگهان خولی سرِ پاک حسین بر نیزه زد
چوبه ی محمل زدم سر،صورتم تغییر کرد
می زدم از دل نوا..آخر هلالِ یک شبه
یک دو روزی می شود که عادتم تغییر کرد
آیه ای قرآن بخوان تا که جلا گیرد دلم
در غیابِ تو ..ولیکن همّتم تغییر کرد
تا نَفَس دارم حمایت می کنم از مکتبت
کاش می دیدی چگونه شوکتم تغییر کرد
#محسن_راحت_حق
باسلام خدمت عزیزان توجه بفرمایید جهت پیدا کردن اشعار و سینه زنی ها و شب های مورد نظر خود بر روی هشتک ها بزنید👇👇👇
#فهرست_محرم_و_صفر
#زمزمه
#پیش_زمینه
#زمینه
#نوحه_سنتی
#نوحه
#واحد_سنگین
#واحد_چکشی_یا_تند
#دودمه_ها
#شور
#شور_احساسی
#شور_امام_حسین_ع
#شور_امام_حسن_ع
#شور_حضرت_عباس_ع
#شور_حضرت_زینب_س
#شور_اربعین
#شب_جمعه_امام_حسین_ع
#مصائب_حضرت_زینب_س
#هلال_ماه_محرم
#امام_زمان_عج
#اشعار_اول_مجلسی
#شب_اول_حضرت_مسلم_ع
#شب_دوم_ورود_به_کربلا
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
#شب_چهارم_طفلان_حضرت_زینب_ع
#شب_پنجم_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع
#شب_ششم_حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر_ع
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
#شب_دهم_عاشورا_امام_حسین_ع
#روز_دهم_عاشورا_امام_حسین_ع
#شب_یازدهم_شام_غریبان
#گودال_قتلگاه
#تنور_خولی
#روز_یازدهم_حرکت_کاروان_بسمت_کوفه
#شب_دوازدهم_دفن_ابدان_شهداء
#مصائب_کوفه
#مجلس_ابن_زیاد
#شب_هفتم_امام_حسین_ع
#شهادت_امام_سجاد_ع
#دیر_راهب
#اول_صفر_ورود_به_شام
#مصائب_شام
#مجلس_یزید
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#خروج_از_شام
#اربعین_حسینی
#رحلت_رسول_اکرم_ص
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#شهادت_امام_رضا_ع
#وداع_با_محرم_و_صفر
#حبیب_بن_مظاهر_ع
#حضرت_حر_ع
همچنین اشعار و سینه زنی های سال قبل هم در کانال موجود میباشد با جستجو کردن(#هشتگ ها) امکان دسترسی به آنها فراهم است.
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#مصائب_کوفه
#چارپاره
روضه خوانی نشست بر منبر
گفت هرگز نمیرود از یاد
اهل روضه مرا حلال کنید
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت روضه ای را که
بکند آب سینه ی فولاد
کاش این جمله جعل بود و دروغ
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
از زمین و زمان صدا خیزد
جبرئیل است میزند فریاد
غیرتی ها همه به هوش به هوش
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت و مادرش غش کرد
گفت در کربلا چه ها رخ داد
ناگهان صیحه ای زد و گفتا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
زینب و مجلس شراب کجا
معجرش دستِ کوفیان افتاد
ای امام زمان ، ببخش مرا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
کوفه دام بلای زینب شد
روبرویش جماعتی صَیّاد
چه گذشته به حال او وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
دل زینب پر از غم و درد است
دور او مردمان تماماً شاد
کوفیان گرم هلهله وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
#یونس_وصالی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مصائب_کوفه
#اسارت
#غزل
دنبال تو ما را به چشم تر می آورد
آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد
بالای تل دیدم سر بالانشینم...
از زیر دست و پا ترا مادر می آورد
ای پیکر جامانده روی خاک سوزان!
دیدم کسی در کوفه انگشتر می آورد
سر درد دارم بسکه خولی مست کرده
بعد شبی که بین خورجین سر می آورد
من زینبم بر ناقه عریان همانکه...
روزی مرا با احترام اکبر می آورد
با سر کسی روی زمین هرگز نمی خورد
این ساربان ما را اگر بهتر می آورد
ای کاش از بالای آن سرنیزهء تیز
می آمدی و دخترت پر در می آورد
من صبر از کف داده ام قرآن که خواندی
خب صبر می کردی کسی منبر می آورد
هی سنگ خوردم باتو از دست کسی که
خرما و نان از سفره حیدر می آورد
رد می شوم از کوچه و بازار کوفه
ای کاش محرم داشتم معجر می آورد
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#مصائب_کوفه
#غزل
در همه عمر نرفتم سفری بدتر از این
سفری بدتر ازاین پشت دری بدتر ازاین
چشم مردان و زنان در پی من میگردد
کمکم کن که ندیدم نظری بدتر ازاین
چادری خواستم از پیرزنی قرض نداد
دیده ای تا به کنون دردسری بدتر ازاین؟!
با عزاداریم اوباش محل میرقصند
نشکسته ست دل خون جگری بدتر ازاین
مردها را کسی از دور زنان دور نکرد
غیرت الله ندارم خبری بدتر ازاین
سر اینکوچه که رفتیم مرا سخت زدند
تازه باید بروم من گذری بدتر ازاین
نیزه دار سر تو حرف بدی گفت به من
لشکر کوفه ندارد نفری بدتر ازاین
خبرت هست شبم گوشه زندان سر شد؟!
چرخ هیهات ببیند سحری بدتر ازاین
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مصائب_کوفه
#اسارت
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد
اگر دل یکی از آلبوتراب بگیرد
گرفته است دل زینب از زمین و زمانه
خوشا دلی که از این درد بیحساب بگیرد
برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که
کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟
اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز
ندیدهاند که او چشم از رباب بگیرد
چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده
که نعل مرکبها از گلش گلاب بگیرد
بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند
به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد
کسی ندیده که لبهای قاری سر نیزه
صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد
تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا
کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد...
قسم دهید خدا را به حق زینب کبری
به این امید که امر فرج شتاب بگیرد.
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب
به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب
جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب
بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم
که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب
دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا
گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب
من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
ژولیده نیشابوری
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن
اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما
درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن
به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی
به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن
اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی
ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن
تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کم تر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید
ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن
اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن
استاد علی انسانی
#حضرت_زینب_س
#مصائب_کوفه
#اسارت
رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب
سه چهار مرتبه با شمر همکلام شده
نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب
چقدر پای غنیمت کتک ز لشگر خورد
چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب
گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد
غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب
همان زمان که به سرنیزه ها هلش دادند
نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب
نبودن تو و عباس کار خود را کرد
و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب
بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد..
بلند شو همه رفتند دیر شد زینب!
سید پوریا هاشمی