eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
592 عکس
174 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینا در فراقت بیقرارم برفتی وغم هجر تو دارم برادر جان بخود میگویم ای کاش نمی افتاد این وادی گذارم نمی دانم چگونه زنده هستم بدون دیدن تو ای نگارم از عاشورای خونین وای برمن شده هجر عزیزانم دچارم برادر بعد تو بر ما جفاشد سیه شد با هجومی روزگارم نصیب خیمه هایت گشت آتش عدو با غارتش برده قرارم جلوگیری زغارت می نمودم زدشمن تازیانه شد نثارم نه شرمی بود دشمن را نه رحمی هنوز از هول آن در اضطرارم اسیری می روم با کاروانت جهازی نیست براشتر،سوارم علی ات گشته میر کاروانت شفایش خواستم از کردگارم تنت باشد بروی خاک عریان سرت بر روی نی ای شهریارم دعا کن زینبت طاقت بیارد زسوی رنج وغمها در حصارم تحمل می کنم رنج اسیری فراقت برده از کف اختیارم شدم وارد به شهر بی وفایان که من دیر آشنای این دیارم مرا بیگانه پندارند اینان مرا که دخت صاحب ذوالفقارم سخنرانی نمودم بهر آنان نشان دادم به ایشان اقتدارم توبا قرآن که خواندی از سر نی بدادی ای گل زهرا قرارم زبعد افتراق سر زپیکر به دیدارت بدادی افتخارم شود آیا در آغوشت بگیرم ببوسم رویت ای خونین عذارم شود آیا تسلای رقیه به دامانم نشینی در کنارم تنت می گرید ازبهرسر تو رسان سر را به پیکر گلعذارم الهی خواهرت زینب بمیرد کنار قبر تو گردد مزارم شاعر : اسماعیل تقوایی
سلام ای شهر کوفه شهر حیدر منم بنت علی(ع)وبنت کوثر(س) به کوی وبرزن تو آشنایم زمانی بوده در اینجا سرایم حریم من در اینجا محترم بود سرای زینبی کوی کرم بود علی بابای من آقای امت زمانی کرده در اینجا حکومت توحق داری که نشناسیم کوفه دلیلش می کنم تفهیم کوفه بدان این مردم تو بی وفایند به ظاهر حق پرست،از حق جدایند حسین فاطمه دعوت نمودند ولی پشت وپناه او نبودند حسینم ماند وخیل دشمنانش حسینم ماند و جمع کاروانش زمین کربلا محشر بپا شد جدال شرک واصحاب خدا شد بپا شد جنگ خونین،نابرابر زما هفتاد ودو،زانسوی لشگر به عاشورا شدم غرق مصیبت نصیبم شد غم واندوه وحسرت به ضرب تیغ کین مردمی پست عزیزان خودم را دادم از دست ز گلهای گلستان خدایی نصیبم شد غم ودرد جدایی لب تشنه حسینم سر بریدند تن صد پاره اش در خون کشیدند به یکروزه شدم بی یار ویاور میان لشگر خصم ستمگر جدا سر از تن جیش خدا شد سر آلاله ها بر نیزه ها شد غروب روز عاشورا وغارت جسارتهای دشمن با اسارت به یکروزه خمیده قامتم شد شبیه پیر زالی صورتم شد کنون آورده‌اند ما را اسیری به شهری که علی کرده امیری برایت کوفه این همواره ننگست به قلب مردمان تو شرنگ است شریک قتل گلهای بتولید به محشر شرمساران رسولید شعر:اسماعیل تقوایی
منزل به منزل می روم با غصه هایم از روی نیزه با سرت داری هوایم درکوفه قرآن بهر زینب خوانده ای تو با خواندنت کم کرده ای سوز عزایم سخت است جانا بی تو بر من زندگانی دلخون ترین مخلوق عالم زین قضایم جانم فدای پیکرت که مانده بر خاک دفن تن تو روز وشب باشد دعایم این نانجیبان حرمت ما را شکستند کردند با درد اسارت آشنایم ما در عزا ودشمنت بر ما بخندد با هر نگاهی بر سر تو در نوایم مقصد برای کاروان شام است، ای وای دلشوره دارم عازم شام بلایم پایان بیابد هم غریبی، هم اسارت تا آخر عمرم به هجرت مبتلایم شعر :اسماعیل تقوایی
پشتِ دروازه رسیدم حالتم تغییر کرد کوفه بود و بی وفایی،غربتم تغییر کرد روزگاری ..بینِ کوفه آبرویی داشتم.. از نگاهِ مردمانش‌‌..عزّتم تغییر کرد خطبه ای خواندم فصیح و با صلابت چون علی لحنِ من انگار که در صحبتم تغییر کرد زیر و رو کردم تمامِ قلب ها را با سخن این چنین شد که تمامِ هیبتم تغییر کرد ناگهان خولی سرِ پاک حسین بر نیزه زد چوبه ی محمل زدم سر،صورتم تغییر کرد می زدم از دل نوا..آخر هلالِ یک شبه یک دو روزی می شود که عادتم تغییر کرد آیه ای قرآن بخوان تا که جلا گیرد دلم در غیابِ تو ..ولیکن همّتم تغییر کرد تا نَفَس دارم حمایت می کنم از مکتبت کاش می دیدی چگونه شوکتم تغییر کرد
باسلام خدمت عزیزان توجه بفرمایید جهت پیدا کردن اشعار و سینه زنی ها و شب های مورد نظر خود بر روی هشتک ها بزنید👇👇👇 همچنین اشعار و سینه زنی های سال قبل هم در کانال موجود میباشد با جستجو کردن( ها) امکان دسترسی به آنها فراهم است.
روضه خوانی نشست بر منبر گفت هرگز نمیرود از یاد اهل روضه مرا حلال کنید دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت روضه ای را که بکند آب سینه ی فولاد کاش این جمله جعل بود و دروغ دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد از زمین و زمان صدا خیزد جبرئیل است میزند فریاد غیرتی ها همه به هوش به هوش دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت و مادرش غش کرد گفت در کربلا چه ها رخ داد ناگهان صیحه ای زد و گفتا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد زینب و مجلس شراب کجا معجرش دستِ کوفیان افتاد ای امام زمان ، ببخش مرا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد کوفه دام بلای زینب شد روبرویش جماعتی صَیّاد چه گذشته به حال او وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد دل زینب پر از غم و درد است دور او مردمان تماماً شاد کوفیان گرم هلهله وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
دنبال تو ما را به چشم تر می آورد آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد بالای تل دیدم سر بالانشینم... از زیر دست و پا ترا مادر می آورد ای پیکر جامانده روی خاک سوزان! دیدم کسی در کوفه انگشتر می آورد سر درد دارم بسکه خولی مست کرده بعد شبی که بین خورجین سر می آورد من زینبم بر ناقه عریان همانکه... روزی مرا با احترام اکبر می آورد با سر کسی روی زمین هرگز نمی خورد این ساربان ما را اگر بهتر می آورد ای کاش از بالای آن سرنیزهء تیز می آمدی و دخترت پر در می آورد من صبر از کف داده ام قرآن که خواندی خب صبر می کردی کسی منبر می آورد هی سنگ خوردم باتو از دست کسی که خرما و نان از سفره حیدر می آورد رد می شوم از کوچه و بازار کوفه ای کاش محرم داشتم معجر می آورد
در همه عمر نرفتم سفری بدتر از این سفری بدتر ازاین پشت دری بدتر ازاین چشم مردان و زنان در پی من میگردد کمکم کن که ندیدم نظری بدتر ازاین چادری خواستم از پیرزنی قرض نداد دیده ای تا به کنون دردسری بدتر ازاین؟! با عزاداریم اوباش محل میرقصند نشکسته ست دل خون جگری بدتر ازاین مردها را کسی از دور زنان دور نکرد غیرت الله ندارم خبری بدتر ازاین سر این‌کوچه که رفتیم مرا سخت زدند تازه باید بروم من گذری بدتر ازاین نیزه دار سر تو حرف بدی گفت به من لشکر کوفه ندارد نفری بدتر ازاین خبرت هست شبم گوشه زندان سر شد؟! چرخ هیهات ببیند سحری بدتر ازاین
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد اگر دل یکی از آل‌بوتراب بگیرد گرفته است دل زینب از زمین و زمانه خوشا دلی که از این درد بی‌حساب بگیرد برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟ اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز ندیده‌اند که او چشم از رباب بگیرد چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده که نعل مرکب‌ها از گلش گلاب بگیرد بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد کسی ندیده که لب‌های قاری سر نیزه صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد... قسم دهید خدا را به حق زینب کبری به این امید که امر فرج شتاب بگیرد.
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب ژولیده نیشابوری
نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم به دریا با نگاه خود بگو، کم  تر تلاطم کن نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن استاد علی انسانی
رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب سه چهار مرتبه با شمر همکلام شده نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب چقدر پای غنیمت  کتک ز لشگر خورد چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب همان زمان که به سرنیزه ها هلش دادند نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب نبودن تو و عباس کار خود را کرد و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب  بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد.. بلند شو همه رفتند دیر شد زینب! سید پوریا هاشمی