eitaa logo
محمد علی رفیعی | فقه و اصول و طلبگی
355 دنبال‌کننده
693 عکس
107 ویدیو
168 فایل
این کانال به منظور ارائه‌ی مطالب مهمّ فقهی، اصولی و طلبگی، و بارگذاری صوت تدریس فقه و اصول است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 پرسش مهمّ دوست عزیز و گرامی آقای ابوالفضل صوفی 🔳 ❓❔❓❔❓ به چه دلیل فحص در شبهات موضوعیه واجب نیست؟ ادله‌ی آن چیست؟ 📚 پاسخ: در مورد جریان در شبهات موضوعیه قبل از فحص اختلاف نظر وجود دارد، اما برای روشن‌شدن جوانب مساله کلمات مرحوم در کتاب را در پیامی ذکر خواهیم کرد. ✴️@fegh_osoul_rafiee
۵- در (ج۴/ص۲۷۷) ابتدا در توضیح نظریه‌ی مرحوم می‌فرماید: ایشان معتقد است (عدم احتیاط) در بدون فحص جاری می‌شود، البته نه به اطلاقی که مرحوم معتقد است، و خود معتقد به تفصیلاتی در این باب است. ایشان در ادامه (ج۴/ص۳۰۱) می‌فرماید: شبهات موضوعیه دو گونه است: 🔶️ ۱- شبهه‌ی موضوعیه‌ی تحریمیه: مرحوم معتقد است -بنا بر اجماع- لازم نیست، اما اطلاق معقد اجماع قابل منع است، مانند برخی شبهات موضوعیه‌ی تحریمیه‌ در نکاح. 🔶️۲- شبهه‌ی موضوعیه‌ی وجوبیه: ظاهر این است که جریان منوط به نیست، مگر در جایی که غالباً تکلیف جز با فحص قابل امتثال نیست، مانند علم به حصول استطاعت و نصاب زکات که غالباً جز با فحص و حساب‌گری و دقّت در دخل و خرج معلوم نمی‌شود؛ اگر در این موارد واجب نباشد مستلزم این است که این گونه تکالیف غالباً انجام نشود که این تالی فاسدی است. 🔷️🔹️🔹️ ایشان در ادامه دو نکته‌ی دیگر را نیز بیان می‌کند: 🔷️ ۱- نکته‌ی اول: به طور کلی -و با قطع نظر از تحریمیه یا وجوبیه‌بودن شبهه- اگر مقدماتِ حصولِ علم (یعنی مقدماتِ علم‌پیداکردن به مصداقِ خارجیِ حکم) به هیچ چیز جز تنبّه و نظر به آن مقدّمات نیاز نداشته باشد واجب است، مانند جایی که علم به آب یا خمر‌بودنِ مایع یک ظرف تنها نیاز به نگاه به داخل ظرف داشته باشد. 📌 البته ایشان نظر به این مقدمات را نمی‌داند. 🔷️۲- نکته‌ی دوم: بعید نیست در خصوص باب طهارت و نجاست همین مقدار نظر به مقدّماتِ حصولِ علم نیز لازم نباشد. ✴️@fegh_osoul_rafiee
۱١- مرحوم در (ج۴/ص۳٠٢) در مورد مقدار در می‌فرماید: 🔸️ظاهراً حدّ و اندازه‌ی ، یأس و نااُمیدى از پیداکردنِ دلیل در بین کتب معتبری است که در دسترس ماست. در این، تفاوتی بین و نیست. به طور مثال، انسان تشنه تا زمانی به دنبال آب می‌گردد که نااُميد شود. ✴️@fegh_osoul_rafiee
🔺️🔴 در نگاه اصولی (نوشته‌ی پانزدهم) 🔴🔻 🔵🔹️ ۳) : و بر 💢 مرحوم در بحث شرایط عمل به (ج۲/ص۴۵۷) می‌فرماید: "إن هذه القاعدة حاكمةٌ على جميع العمومات الدالة بعمومها على تشريع الحكم الضَرَري، كأدلّة لزوم العقود و سلطنة الناس على أموالهم و وجوب الوضوء على واجد الماء و حرمة الترافُع إلى حكّام الجور و غير ذلك". 🔶️🔸️ و اما... 🔸️ بنا بر برداشتی که مرحوم در (ج۲/ص۴۶۰) از حدیث دارد و آن را دالّ بر عدمِ تشریعِ حکمِ ضرری می‌داند ویژگی تفسیر و شرح و تعرّض و نظارتِ نسبت به معلوم و روشن است. 🔸️ اما ویژگی تقدّمِ محکوم و تاخّرِ حاکم یا همان تفرّعِ حاکم بر محکوم -که مرحوم با چند بیان بر آن تاکید می‌ورزد- در این وجود ندارد، زیرا و به روشنی هیچ نیازی به ندارد و بدون آن نیز معنا و فایده‌ی خود را بی‌کم و کاست دارد. 🔸️ و البته نیز در این جا معنا ندارد، زیرا و دخل و تصرّفی در موضوع و متعلَّقِ حکم نمی‌کنند، بلکه بیانِ این دو تنها متوجّهِ حکم و محمول است؛ از این رو، در عالَمِ حکم و تشریع -که واقعیّت و حقیقتی جز تشریع و اعتبار وجود ندارد- چیزی نیست تا نیاز باشد حکمِ ثابتی به منزله‌ی عدم قرار داده شود؛ حکم است که یا هست و یا نیست. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
🔵🔸️🔵 در نگاه‌ِ اصولیِ مرحوم (نوشته‌ی چهارم) 🔵🔸️🔵 🔶️🔸️ ۴- معنای منطقیِ و ارتباط آن با در نگاه مرحوم 🔸️🔶️ مرحوم -همان طور که گفته شد- محور و اساسِ تقسیم‌بندیِ زیربناییِ خود را در ، حالات سه‌گانه‌ی روانیِ مکلّف قرار داده است که از آن میان را به معنای تساوی دو احتمال (حالت ۵۰ ۵۰ درصد) گرفته‌اند. و از طرفی دیگر ایشان به روشنی در کلامشان (ج۱/ص۲۵ و ج۲/ص۹و۱۰) را به حالتِ (حالتِ ۵۰ ۵۰) گره زده و هر چهار اصل عملی معروف را در ذیل مقصد ثالث بحث کرده است؛ ایشان در ابتدای جلد دوم (ص ۹و۱۰) بعد از آن که از حجّیّتِ ذاتیِ سخن به میان می‌آورد و همچنین همه‌ی (مانند خبر ثقه و ظهورات) را نیز به وضوح در محدوده‌ی بحث (حالتِ بین ۱۰۰ تا ۵۰درصد) قرار می‌دهد می‌نویسد: "و أما فلمّا لم يكن فيه كشفٌ أصلاً لم يُعقل أن يُعتبَر، فلو ورد في مورده حكمٌ شرعيٌّ -كأن يقول: الواقعة المشكوكة حكمها كذا- كان حكماً ظاهرياً". این، چارچوب کلّی و زیربنایی است که مرحوم بر آن تاکید دارد. 🔷️🔹️ اما... 🔹️ جالب آن است که ایشان به این سخن و این تقسیم‌بندیِ خود به هیچ وجه پای‌بندی نداشته، و مَجرا و موردِ را فراتر از حالت (حالتِ ۵۰ ۵۰) قرار داده است، و از لحاظ محتوایی در سراسرِ بحث از هیچ‌گاه سخنی از (حالتِ ۵۰ ۵۰) به میان نیاورده است و در همه جا مرادشان از همان است؛ گویی آن چه ایشان در جلد اول (ص۲۵) و جلد دوم (ص ۹ و ۱۰) در ترسیم مقاصد کتاب و تقسیم‌بندی زیربناییِ خود به روشنی بر آن تاکید می‌ورزد ابداً نبوده و گفته نشده است. 🔹️ جالب است که ایشان در همان جلد دوم (ص۱۱) تنها بعد از چند سطر، مؤدّای را ذکر کرده، می‌آورد: "... بأن يقال: إن مؤدَّى أصل مثلاً أنه إذا لَمْ يُعْلَمْ حرمة شرب التتن فهو غير محرَّم... ". 🔹️ و در چند سطر بعد از این نیز را به معنای مطلقِ گرفته و تصریح می‌کند که موضوعِ اصلِ عملى، است بدون آن که حتی نیم‌نگاهی به (حالتِ ۵۰ ۵۰) کند؛ ایشان می‌فرماید: "أما الدّليل الغير العلمي فهو بنفسه غيرُ رافع لموضوع الأصل و هو ". 🔹️ همچنین در بحث (ج۳/ص۲۱) مناط را فراتر از (حالتِ۵۰ ۵۰) دانسته، تصریح می‌کند: "أن المناط في اعتبار -على القول بكونه من باب التعبّد الظاهري- هو مجرّد بزوال الحالة السابقة". 🔹️ همچنین در جای دیگری (ج۳/ص۴۵) نیز با تصریح بر دو معنای می‌آورد: "الثاني من حيث إن بالمعنى الأعمّ الذي هو المأخوذ في تعريف : قد يكون مع تساوى الطّرفيْن و قد يكون مع رُجحان البقاء أو الارتفاع. و لا إشكال في دخول الأوّليْن في محلّ النزاع". 🔹️ و در بحث (ج۱/ص۱۳۳) نیز در بررسی دلالت آیات ناهیه‌ی از عمل به ظنون بر اصل اوّلی حرمت عمل به ظنون می‌نویسد: "... بناء على ما هو التحقيق من أن مجاريها (أي: مجارى الأصول العملية) صور عدم العلم الشامل للظنّ". ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
۱۳- در (ج۳/ص۱۰۵ تا ص۱۱۹) در بحث تضادّ بین و -در مورد تفاوت بین و و - می‌فرماید: آن‌چه در باب و همچنین و جعل می‌شود حکم تکلیفی نیست تا آن که با احکام تکلیفی واقعی متضادّ باشد و محذوری به وجود آورد. ایشان در ادامه می‌فرماید: 🔶️🔹️ به نسبت با آنچه به دست شارع جعل می‌شود تنها () است که به صورت تتمیم همان کشف ناقصی است که در امارات به خودی خود موجود است. 🔶️🔹️ و به نسبت با مانند نیز شارع یکی از دو طرف شکّ را واقع قرار می‌دهد و طرف دیگر را نیز الغاء می‌کند؛ یعنی متیقّن قبلی را همان حکم واقعیِ در هنگام شکّ قرار داده و طرف دیگر را نادیده می‌گیرد. 🔶️🔹️و در -مانند و و - آنچه به دست شارع جعل می‌شود تنها بناء عملی بر یکی از دو طرف است بدون آن که نگاهی به طرف دیگر باشد؛ چه آن که اگر مصلحت، اهمّیّت بالاتری نزد شارع داشته باشد را جعل می‌کند، و اگر این گونه نباشد و را. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📚 ١- : ادلّه‌ی : ✅ روایت اول: روایت اِطلاق "کلُّ شیءٍ مطلقٌ حتّى يَرِدَ فِيهِ نهيٌ" 🔸️ تقریب استدلال: مکلّف شاکّ مصداق کسی است که نهی بر او وارد نشده است، پس وسعت عمل دارد و از عذاب در اَمان است. 🔹️ نقد استدلال: "ورود" (یَرِدَ) در روایت چنانچه احتمال دارد به معنای "وصول" -که اثبات برائت منوط به آن است- باشد احتمال دارد به معنای "صدور" باشد؛ هیچ قرینه‌ای بر هیچ کدام وجود نداشته، بنا بر این روایت از این جهت اجمال دارد. 🔹️ پاسخ به نقد: عنوان "ورود" در دلِ خود دلالت بر "وفود" (وصول) را دارد و به معنای مجرّد صدور نیست. 🔹️ پاسخ به پاسخ: پاسخ مذکور کفایت نمی‌کند، زیرا احتمال دارد مراد از "ورود"ِ مذکور -نه وصولِ نهی به مکلّف- بلکه وصول و تعلّقِ نهی و حرمت به خود آن شیء باشد. لفظ "فِیهِ" در روایت به همین نکته اشاره دارد، مانند آن که گاه گفته می‌شود: "در مورد فلان چیز حرمت وارد شده است" که یعنی آن چیز توسط شارع حرام شده است. در این صورت، غایت به معنای همان "صدور" است که دیگر دلالتی بر نخواهد داشت. ✴️@fegh_osoul_rafiee
📚 ١- : ادلّه‌ی :روایت دوم: 🔷️🔸️ مرحله‌ی اول استدلال: پیرامون معنای دو احتمال دارد: 🔸️ ۱- احتمال اول؛ یعنی تکلیف را واقعاً از جاهل بر می‌دارد؛ از این رو، مُقیِّد و مُخصِّص ادلّه‌ی اوّلیه است. 🔸️ ۲- احتمال دوم؛ یعنی تنها عقاب را از دوشِ جاهل برداشته و وجوب احتیاط را از او بر می‌دارد. 📌 هر دو احتمال به خودیِ خود می‌تواند سعه و اباحه () را ثابت کند، اما به خودیِ خود امکان ندارد، زیرا مستلزمِ آن است که احکامِ واقعی، اختصاص به عالِم داشته باشد که مستحیل است، زیرا مستلزم آن است که علم به حکم در موضوعِ همان حکم اخذ شود که به اجتماع نقیصیْن خواهد رسید. 🔹️ در ادامه -بر اساس مبنای خود- در توضیح نکته‌ی بالا می‌فرماید: بله، ما معتقدیم اخذِ علمِ به (انشای شارع) در موضوعِ (حکم فعلیّ)، امکان داشته و مستحیل نیست؛ یعنی شارع -با این که نمی‌تواند به مکلّف بگوید: "هرگاه علم به فعلیّتِ حکم پیدا کردی آن حکم بر تو فعلیّ می‌‌شود"، زیرا این قطعاً مستلزم اجتماع نقیضیْن است- اما می‌تواند بگوید: "هرگاه علم پیدا کردی شارع حکمی را برای تو جعل و انشاء کرده است آن‌ حکم بر تو فعلیّ می‌شود"؛ این به روشنی معقول است، اما در این بحث کارساز نبوده و قابل تطبیق نیست. زیرا اگر قرار باشد در بحثِ و "اختصاصِ احکام به عالِم" نیز این گونه توجیه کنیم تا محذوری نداشته باشد معنایش این است که مرفوع (آن چه با حدیث، رفع می‌شود) همان (فعلیّتِ حکم) باشد و علم، به تعلّق بگیرد، حال آن که ظاهرِ این است که متعلَّقِ رفع و علم یک چیز است که اگر معلوم باشد رفعی صورت نخواهد گرفت و اگر معلوم نباشد رفع خواهد شد. 📌 باید توجه داشت که مرفوع در همیشه مجعول (فعلیّتِ حکم) است، زیرا رفعِ جعل و انشاى حکم -که در حقیقت، فعلی از افعالِ شارع است- معنایی ندارد. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
✏️ به تقریر دوست گرامی، آقای محمدحسین سلیمی نجف آبادی (از دوستان بحث ) 📚 مرحوم در (ج۲/ص۳۳۸/چ‌جامعه) در موردِ اعتراضِ دوم -که نسبت به کارآییِ ادله‌ی وارد شده است- دو جواب را بیان می‌کنند: 🔵🔷️🔸️ جواب اول: یعنی علم داریم ۲ ظرف از میان ۱۰ ظرف -که ۵ عددِ آن چینی و ۵ عددِ آن شیشه‌ای است- نجس است، سپس از طریقی یقین می‌کنیم که ۲ ظرفِ چینی نجس است. در این حال، -یعنی علم‌ به نجاستِ ۲ تا از ۱۰ ظرف- منحلّ می‌شود به -یعنی علم به نجاستِ ۲ تا از ۵ ظرف چینی- و وجودِ ظرف نجس از میان ۵ ظرف شیشه‌ای تبدیل به شده و در این ۵ ظرف شیشه‌ای جاری می‌شود. در همین مثال، اگر ما علم به نجاستِ تنها ۱ ظرف از ۵ ظرف چینی داشته باشیم انحلالی صورت نگرفته و علم اجمالی سر جای خود باقی خواهد ماند. 🔸️ از این رو، شرط این است: ۱- موارد و اطرافِ بخشی از موارد باشد. ۲- مقدار معلوم به اجمال در صغیر با مقدار معلوم به اجمال در کبیر یکی باشد، مانند مثال اول، و بر خلاف مثال دوم. 🔷️🔸️ اما اصل بحث این است که مثلاً در ما علم اجمالی داریم که در میان ۱۰۰ شبهه مثلاً ۲۰ حرام واقعی داریم، اما این علم اجمالیِ ما منحلّ به می‌شود، زیرا ما مثلاً ۵۰ اماره‌ی معتبر و حجّت داریم که آن ۲۰ حرام واقعی را برای ما بیان می‌کند؛ پس، دایره‌ی علم اجمالیِ ما قهراً همین ۵۰ عدد حُکمی است که اماراتِ معتبَر بیان می‌کند؛ در این فرض، ما ۲۰ حرامِ واقعی‌ِمان را با اَمارات معتبر به دست می‌آوریم و در مثلاً ۷۰ موردِ دیگری که اماره‌ی مُعتبَر وجود ندارد جاری می‌شود. 🔸️ هر دو شرطِ انحلالِ به در اینجا متوفّر است؛ پس، در کارساز است. 🔹️ مرحوم این جواب را نپذیرفته و در ادامه نقد می‌کند. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee
در مبحث در بحث از کتاب (ج۲/ص۱۲۵و۱۲۶) در پاسخ به اِشکالی می‌نویسد: "... فلأنّ الحرمة لا تُلازِم الضرر الدنيويّ، بل القطع بها أيضاً لا يُلازِمه، لاحتمال انحصار المفسدة فيما يتعلّق بالأمور الأخروية"؛ یعنی حرمتِ شرعی ضرورتاً بیان‌‌گرِ وجود ضررِ دنیوی در متعلَّقِ حرمت (فعلِ حرام) نیست، زیرا ممکن است چیزی واقعاً حرامِ شرعی بوده باشد در حالی که هیچ ضررِ دنیوی بر آن مترتّب نباشد، بلکه همه‌ی ضررِ آن فعلِ حرام، ضررِ اُخروی باشد‌. 🔶️ در تحلیلِ این سخن باید در نظر داشت که بنا بر مسلکِ امامیّه احکامِ شرعی تماماً تابعِ مصالح و مفاسدِ واقعی در متعلَّقاتِ آن احکام است یعنی آثارِ تکوینی و خارجیِ فعل است؛ همان قاعده‌ی "تبعیّة الأحكام للمصالح و المقاسد الواقعيّتيْن"؛ یعنی هیچ فعلی حرام و واجب نمی‌شود مگر آن که مفسده و مصلحتِ ملزِمه‌ای در آن وجود دارد که این مصلحت و مفسده، واقعی و حقیقی است. 🔷️ حال، پرسشِ اساسیِ ما این است که آیا و -که ملاکِ احکامِ شرعی است- دو فرض دارد که یکی نفع و ضررِ دنیوی و دوّمی نفع و ضررِ اُخروی است که می‌تواند هر دو یا فقط یکی از آن دو ملاکِ حکمی باشد، همان طور که فرموده است؟ یا می‌توان و را تعبیرِ دیگری از همان و دانست و (ثواب) و (عقاب) را نیز نتیجه‌ی همان نفع و ضررِ دنیوی تصوّر کرد؟ 📌 بنا بر فرضِ دوم، هیچ و وَرایِ آثارِ مادّی و معنویِ دنیوی فرض نمی‌شود، و آثارِ اُخروی نیز تنها نتیجه و عکس‌برگردانِ همان آثار دنیوی است. ✴️@fegh_osoul_rafiee
✅ مرحوم در (ج۳/ص۴۴۲) در مباحث پنج امر را بیان فرموده و در مقدمه می‌نویسد: در همه‌ی و یکی از چهار اصلِ و و و است؛ از این رو، سزاوار بود برای هر کدام از این چهار اصلِ عملی فصلِ جداگانه‌ای قرار داده می‌شد، اما به خاطرِ کم‌بودنِ حجمِ مباحثِ برای این اصلِ عملی فصلِ جداگانه‌ای را قرار ندادیم، و آن را در بحثِ به عنوانِ ذکر کردیم. ✴️@fegh_osoul_rafiee
✅ مرحوم در (ج۳/ص۴۴۴) در از امور پنج‌گانه‌ی سه دلیل برای عدمِ جریانِ (کلُّ شیء فيه حلالٌ و حرامٌ...) در بیان می‌فرماید: 🔶️🔹️ ۳- دلیل سوم: حکم به با توجّه به وجودِ علمِ اجمالی به در ممکن نیست، زیرا مدلولِ مطابقی یا همان مُفادِ حقیقیِ با -چه وجوب و چه حرمت- منافات دارد، زیرا یعنی رخصت در فعل و ترک، که این رخصت با معلومِ اجمالی در () مناقض است. 🔹️ این مناقضه بینِ و نیز با توجّه به حقیقتِ این دو است، زیرا حکمِ واقعی بدونِ شکّ یا وجوب است و یا حرمت؛ اگر چه روشن است علمِ اجمالی به در هیچ اثرِ عملی و تنجیزی ندارد و چیزی را بر عهده‌ی مکلف نمی‌آورد، زیرا مکلّف تکویناً هیچ راهِ یا نداشته، ناچار به است، اما علم به مناقض با است، حتی اگر اباحه باشد. 🔸️ ایشان در ادامه می‌فرماید: با و فرق دارد؛ موردِ و خصوصِ وجوب یا خصوصِ حرمت است، به این معنا که از وجوب ربطی به از حرمت ندارد؛ و نیز این گونه است. در حالی که در در هر کدام از دو طرف (یا وجوب یا حرمت) جاری شود نیازی نیست در طرفِ دیگر نیز جاری شود؛ از این رو، در مفادِ در هر طرف که جاری شود مناقض با است. ادامه دارد... ✴️@fegh_osoul_rafiee