eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
401 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤😭 به سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! نقطه ی پایان دورویی ها بود نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده اوست که بالاست هنوز از او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از او بود و به دنبال می رفت : است! امان از ؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت ساقی اش داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، سرآغازِ لغت افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد تا که نمیرد جنگ ما بود ولی بر سر ، فقط بود و ما ‌عطش داشته ایم آه... به می توان بود و طلبید می توان بود و شد از ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 نثار حضرت ماندنی ............ اول شعر بگویم که می ماند بعد از آن، آدمی و نور و صدا می ماند آدمی بود ، آنکه به ما گفت به نی هرچه تقدیر شود، حُکمِ قضا می ماند نور، چشمان و صدا، اوست اینچنین است اگر خون خدا می ماند گشتم و گشتم و گشتم همه ی دنیا را به خدا کرب و بلا، می ماند جای هر بی سر و پا نیست در این میخانه هر که دارد به دلش، می ماند جای هر بی سر و پا نیست در این میخانه هر که دارد به سرش می ماند ای برادر که وجودم به تو بسته ست بعد سعیِ تو در این دشت، صفا می ماند خوش به حال تو و هفتاد و دو تن یا هرکه در دل معرکه با می ماند پسرانم به فدای تو که تنها ماندی اینچنین است که اندیشه ی ما می ماند من دعا می کنم از جان و دلم تا محشر هر که را پای تو بی چون و چرا می ماند می روی تا به بدهی دست ولی چشم های همه بر دستِ دعا می ماند خاطرت جمع، پریشان نکند مویش را کوهِ صبر است عقیله، سرِپا می ماند آن یزیدی که تو را کُشت در آن روز سیاه بی خبر بود که می ماند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
به پیشگاه 😭 ................ دانه های کوچک الماس، اشک است شاعرِ منظومه ی احساس، اشک است سال ها نه... قرن ها می جوشد از قلب زمین آبِ دورِ مرقدِ ، اشک است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻 تقدیم به (ع) پروانه ............. مغضوبِ جماعتی چنین پَست، حسین در کارِ خورده به بن بست، حسین چون بی قرار در خیمه ی اشک از شدت اضطراب ننشست، حسین تا دید را تک و تنها... آمد آمد که بگوید همه جا هست حسین با سنگ زدند و راه او را بستند افتاد و... چشم را بست حسین از اصل نه...! از اسب زمین افتاد و با اینکه دلش شکست، نشکست حسین با کُنده ی زانویش قدم بر می داشت تا اینکه به دریای تو پیوست، حسین چون جسمِ به هم ریخته ات، ریخت به هم گفتند همه... که رفت از دست، حسین با پتک بزن بر سر یک پروانه شاید که بفهمی چه کشیده ست، حسین او مست شد از دست و از دیدن مستیِ ، مست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤 به پیشگاه اباعبدالله الحسین (ع) مدح یا مرثیه!؟ ........................... خون خود را دادی و دادی قیامَت را به خلق اینچنین دادی سعادت در قیامت را به خلق می شود چشم زمین، رود و... دلش دریای خون می رساند آسمان وقتی سلامت را به خلق مثل مادر مُرده ها بر صورت و سر می زنند ذاکران وقتی که می گویند نامت را به خلق هر که در گودال آمد دست خالی برنگشت ای به قربانت که بخشیدی تمامت را به خلق در کنار صوت قرآنِ تو، ده ها خطبه خواند آمد تا بفهماند کلامت را به خلق مدح یا مرثیه!؟ وقتی اشک بر تو کیمیاست. شاعرم... باید بگویم من کدامت را به خلق!؟ از و گذشتی آنچنان هدیه دادی با ، نسل امامت را به خلق قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻 برای (ع) سرفراز ................ مانده در دفتر تاریخ، تو بی حد و حصر و جاری تو خیرِ ما در دو جهان چیست، شِفا از «لب» تو ای که درمان همه، بسته به یک آری تو ساقیا! خواب به چشم تو نیامد هرگز دشت، بیدار شده از تبِ بیداری تو برنگشتی ولی از علقمه، چرا!؟ دل به تو خوش بود و طرفداری تو نشد آن روز اگر آب به برسد آمدم ابر شوم تا که کنم یاری تو - آب یعنی عرق سینه زنانت آب، اشک است همان اشک عزاداری تو دارد انگشتِ تحیّر به دهان، حضرت مهر از تن زخمی و انبوه فداکاری تو سرفراز است اگر پرچم دین، از سر توست نیزه ات بود همان دست علمداری تو قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به (ع) اوی تو ................ نی شده چوگان و سر هم گوی تو کیست ای الگوی ما، الگوی تو!؟ ماه و خورشیدند چشمان تو و ابرهای آسمان، ابروی تو تا که بنشیند عطش در خیمه ها می دود در دشتِ خون، آهوی تو از عطش شد ارباً اربا، آفتاب غرق آتش، خرمن گیسوی تو روضه ات را دید و بارانی نشد شرم دارد آسمان از روی تو بر لبت تا نام نقش بست نیزه ها خوردند بر پهلوی تو آرزو دارد نسیمِ علقمه پر کند این دشت را از بوی تو اوی تو باشد و... است - آنکه جانش بسته بر این اوی تو زانوی غم در بغل دارد کنون او که پا بگذاشت بر زانوی تو راه را می داد بر عالم نشان نیزه، دستت بود و پرچم موی تو قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭 به پیشگاه (ع) مسیر روشن .................... غیر از خدا خَلقی ندیده شیونش را او سر برید از لحظه اول مَنش را بر نیزه ها خورشید شد تا ما ببینیم در قلب تاریکی، مسیر روشنش را می خواست از تربت بسازد انداخت زیر سُمّ مَرکب ها تنش را این بار قرآن نه، آورد تا آخرین ساعت، صدا زد دشمنش را از ماجرای سرخ گودالش خبر داشت اگر زد بوسه، زیر گردنش را خود را تکان داد و به زحمت صیحه ای زد در خیمه وقتی دید درمانده، زنش را او زنده بود آتش به جان خیمه افتاد می دید طفلی را که آتش دامنش را...! با خنجرِ کُندش برید آرام، رگ را تا بشنود ، خِرخِر کردنش را اشعار_عاشورایی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷برای و شاهکار ........... ، شاهکار ادبی خداست جایی که الهام بخشِ می شود جایی که با خون او شور و شعر و شعور را به تصویر می کشد در این میان قصیده ای به نام ، رخ نمایی می کند و غزلی به نام خواستم بگویم رباعیِ نابی بود که مصراع مصراعش به هوا پاشیده شد اما دیدم او شاه بیت است و اما که بود؟! صبر داشته باش! و ، دوبیتی های بودند و و ، رباعی های ! گفتم او که سال گذشته جایزه صلح نوبل ادبیات را از آنِ خود کرد اما عده ای تاب نیاوردند و پرونده قتل او هنوز باز است! ، هر یک بیتی از مثنوی عاشورا بودند ، ترکیب بندی بود با گوشواره ی «اینجا حرم امن الهی ست» که بود!؟ صبر داشته باش! را شعری نیمایی دیدم که گاه از جا برمی خاست و گاه می نشست این کوتاه و بلند شدن ها دلیلی داشت! او باید اثری تازه می شد و را... تا معنا زنده بماند و شاعرانگی باقی بماند او هم، نیمایی هایش را به چاپ رساند که بعدها امثالِ خواجه عبدالله انصاری ها از او وام گرفتند ، ترانه ای کبود بود که سال ها بعد، بیش از هزاران ترانه سرا، او را مرور کردند آنها که خود ترانه سر دادند و در کسوتِ دو گروه سبز واژگان و سرخ واژگان، پرچم اسلام را دست به دست کردند برای فهمیدن ، صبور باش! پیچیده است! ، غزل مرثیه ای بود که او را آنچنان که باید نَگریستیم و ... ، همه چیزِ بود نه بیت پایانی غزلش! ، جانِ بود و جانِ کلامش هر اثر، روحی دارد و او آن بود... آنِ !!! و اما ! اگر کربلا کتاب باشد و ، نویسنده پس چه کس باید آن را چاپ کند و نشر دهد!؟ نمی گویم قصیده نبود وقتی در مجلس یزید، ذوالفقار سخن از نیام بیرون آورد و چنان صلابت به خرج داد که دهان مخاطب واماند! نمی گویم ، غزل نبود وقتی مطلعش، پایی بود بر زانوی ماه و دستی بر شانه ی خورشید او که رأس ساعت غزل به دروازه ساعت رسید تا از حروف مقطعه ی قرآنش، برای بازاریان، مرثیه ای بسراید جانکاه و برای یزیدیان، شاهنامه ای از حقیقت و واقعیت که در آن سیاوش ها از آتش گذشتند پدرها به سر پسرها آمدند رودابه ها مویه کردند و دیوها خندیدند نمی گویم ، رباعی نبود که او مظهر «لا حول و لا قوه الا بالله» بود و خاک کاخ را با مصرع آخرش به توبره کشید آنجا که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» نمی گویم دوبیتی نبود وقتی دو دسته گلش پرپر شد اما از خیمه بیرون نیامد تا مبادا سر برادر پایین افتد اینجا کربلاست! سرها باید بالا باشد هرچه بالاتر بهتر اینگونه، کارِ سنگ ها هم آسان تر می شود را نباید یک نقطه یا خط نوشت را بنویسید مربع عفاف، مثلث عشق، دایره رفاقت که مصداق «رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه الّا حُسین» بود را بنویسید شروع و پایان ! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🖤 به و سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت ، نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! ، نقطه ی پایان دورویی ها بود ، نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده پرچم اوست که بالاست هنوز از غیرت او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از رحمت او بود و به دنبال عدالت می رفت : است! امان از غفلت؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت درس وفا داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد خون خدا تا که نمیرد ایمان جنگ ما بود ولی بر سر پست و قدرت!؟ درد اصحاب، فقط دین خدا بود و خدا ما ‌عطش داشته ایم آه... به مسئولیّت می توان بود و شهادت طلبید می توان بود و شد از ننگ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من نسبم از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! حُر که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط یک فرصت وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 به پیشگاه و 😭🖤 به پیشگاه و ...................... از وقتی با تو آشنا شدم جهان را می بینم! مگر نه اینکه تو ای!؟ مگر نه اینکه تو ای!؟ مگر ... (سه نقطه) نیست!؟ مگر ، (ویرگول) نیست که از تشنگی به خود پیچیده!؟ من شنیده بودم که ، را با سر به خاک سپرد اگر این صحیح است پس ؛ (نقطه ویرگول) از کجا آمده!؟ نکند درست باشد!؟ : (دو نقطه) است که خیمه ها را می پاید آه... شک ندارم که «» (گیومه) را از روی ساخته اند که هنوز در آسمان علقمه، قنوت گرفته ❓مگر ؟ (علامت سوال) عصایی نیست که بر سر خورده! ❗مگر ! (علامت تعجب) همان نیزه ای نیست که از آن افتاده ؟! - (خط تیره) همان است که روزگار را سیاه کرد - (خط فاصله) ای که بین نام و نشست و چهل سال بینشان جدایی انداخت همان خطی که حالا شده و در ، پا به پایم می آید جاده ای که پایانش . (نقطه) است نقطه ای که کم کم می شود و در چشمانم برق می زند نقطه ای که روز اول تا در گفتند: در زیر خودنمایی می کرد. قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻🖤 نثار (ع) به چه شکل! ..................... سرِ سر تو، کمرها خمیده شد به چه شکل! سرِ تن تو، جگرها دریده شد به چه شکل! همینکه اسم تو را می برند می میریم بگو چگونه غمت آفریده شد!؟ به چه شکل؟ زمین کرب و بلا پر شد از تو و اصحاب به خاک، هر غزل تو قصیده شد به چه شکل! چه جنگ ها که نکردند تیرها سر تو تن عزیزت در هم تنیده شد به چه شکل! در آسمان و زمین بود بر سرت دعوا و پیکر تو به هر جا کشیده شد به چه شکل! پس از غروب تنت در میان ابرِ زمین سرت به نیزه نشست و سپیده شد به چه شکل! فدای گونه ی سرخت! بگو نسیمِ درشت - چگونه آن روز این سیب، چیده شد!؟ به چه شکل؟ بگو که مصحفِ حق، آن مُجلّدِ اعظم در این حدودِ سه ساعت، چکیده شد به چه شکل؟ شنیده ام که نشسته ست روی سینه ی تو رگِ حیات، چرا و بریده شد به چه شکل؟ همینکه در دل گودال، ذکر می گفتی صدای شنیده شد به چه شکل! بلند شو که با تمام حیثیتش دچار مسئله های عدیده شد به چه شکل! بدون آنکه بیاید فرشته ی مرگی هزار مرتبه ، شهیده شد... به چه شکل!؟ قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💔 به روح چاک چاک (علیه السلام) 😭 سوگواره ................... او یک غزل نبود! که یک چهارپاره بود او چهارپاره هم نه... که صد سوگواره بود روحش نه کهکشان که جهانی دوباره بود جسمش نه آسمان که شبی پر ستاره بود از گوشه ی لبش، غزل ناب می چکید او عشق بود و عشق از او استعاره بود در قتلگاه، می شد ورق ورق در کوفه...شیخ، منتظر استخاره بود گودال دید هر چه که ندید را نفْسِ هم... نفسش در شماره بود هی می بُرید شمر و... کمی دست می کشید رسید و باز...! گلو نیمه کاره بود در حین دست و پا زدن، از خون وضو گرفت چندی گذشت... نوبت چندین سواره بود تصویر کن خیام حرم را...! را...! وقتی سپاه منتظر یک اشاره بود در دشتِ لاله های سفر کرده، باغ دید دعوا سر کشیدنِ یک گوشواره بود از چادرِ نسوخته، معجر درست کرد برای اهل حرم، راه چاره بود اگرچه تشنه... عطش را بهانه کرد در علقمه، پیِ بدنی پاره پاره بود شبیه با نیزه قد کشید بالاتر از همیشه سر شیرخواره بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻🖤 برای (ع) و خاموش .......... در آتش تب بودی و آتش گرفتی شدی در خیمه و از هوش رفتی مأمور بودی ای بر صبر، گویا فریادِ روشن بودی و خاموش رفتی گاهی پیاده می روی گاهی سواره خم می شوند از دور، نخلستان و گل ها آن بار سنگینی که بر دوش تو بوده ست بار امامت بوده نه زنجیر و غل ها از کوچه های کوفه درحال عبوری بوی می آید اینجا می خواهد آقاجان دهد بر تو سلامی ، سرِ دروازه شام است اما شکر خدا امیر کاروان شد تا جا نماند کودکی بین بیابان بی تاب بود اما ، تا که گم شد ، خودش را کشت تا پیدا شد آن جان ای مرد تنها در میان این همه زن در حیرتم از طاقت و صبر تو آقا در کوچه ها مثل خوردی زمین و در شام باشد بی گمان، قبر تو آقا قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻 قصیده ای در باب و و و تقدیم به پیشگاه ...................... حرامزاده، عرق خور، دروغگو، تنبل یزید را بنویسید رأس این جدول حکومت علوی، از ... والی بود باشد و... باشد خلیفه این انگل!؟ سکوت مردم یعنی توهم نادان! عوام را بنویسید مشکل و معضل سکوتِ بالادستان، خیانت محض است! خواص را بنویسید مست لایعقل رسید قافله ی عشق از میانه ی حج که وا کند گرهی را که بود لاینحل ولی چه بر سر دین آمد و چه کرد آدم نمی کند حیوان این قبیل در جنگل! هزار گرگ به دنبال بچه آهویی میان تاریکی ها... به دستشان مشعل از اینکه معجر افتاد بگذریم... آن شب بود و لگدهای یک قوی هیکل بیا که برگردیم... اینچنین نباید گفت که سکته های قبیح افتاد به جان غزل برو به ظهرِ عطش، آن زمان که می رفتند کبوترانِ خدا یک به یک به سِیر اَجَل دلاورانه بود و... گل کاشت چه مرگ شیرینی داشت! مرگِ مثل عسل به همه را محو هیبت خود کرد نبود اگرچه که به جنگ جمل! صدای حرمله آمد... دل گرفت سه شعبه رفت و شد آغوش یک پدر، مقتل به سمت خیمه رَود یا که پشت خیمه، کجا!؟ ، چاره ی عالم! شده ست مستأصل هر آنچه را می شد با امام بعدی گفت حساب او که جدا بود از همان اول تن زنان حرم مثل بید می لرزید محارمش را با اشک و ناله کرد بغل شروع رزمش طوفان ترسناکی بود ولی می اندیشید این میانه او به علل هزار مرتبه خواند آیه و... دلیل آورد اگرچه گفت ، بهتر است «قَلَّ و دَل» ولی چه سود! شکم ها، حرام نوشیدند وگرنه نیست در اندیشه ی امام، خلل زدند تیر به قلبی که بارها بوسید به روی منبر و در جمع، احمدِ مُرسل و آمد و خنجر گرفت بر دندان دوید و خود را رساند تا که به تل تبر به دست به جان افتادند تمام نه! که شد آغاز... تازه جنگ و جدل به ده نفر گفتند این شما و این تن او حیا نکردند از بچه هاش حداقل حدود نیم تُنی هست وزنِ اسب عرب «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» چهار نعل فرو رفت در بدن، در گوشت چهار نعل که خورده به سنگ ها صیقل رسید و دید آنچه را نباید... آه! شکسته سینه و از جا درآمده مَفصل غریب گیر آوردند امامِ بر حق را چه کارها که نکردند با سرِ آن یل کشید کِل، به حرم حمله ور شد آن ملعون که داشت با سرباز سپاه دیگر، کَل خار ندیده! خواری را! ببین ولی حالا پایشان زده تاول قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭 به پیشگاه (ع) مسیر روشن .................... غیر از خدا خَلقی ندیده شیونش را او سر برید از لحظه اول مَنش را بر نیزه ها خورشید شد تا ما ببینیم در قلب تاریکی، مسیر روشنش را می خواست از تربت بسازد انداخت زیر سُمّ مَرکب ها تنش را این بار قرآن نه، آورد تا آخرین ساعت، صدا زد دشمنش را از ماجرای سرخ گودالش خبر داشت اگر زد بوسه، زیر گردنش را خود را تکان داد و به زحمت صیحه ای زد در خیمه وقتی دید درمانده، زنش را او زنده بود آتش به جان خیمه افتاد می دید طفلی را که آتش دامنش را...! با خنجرِ کُندش برید آرام، رگ را تا بشنود ، خِرخِر کردنش را اشعار_عاشورایی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭🌹 و آه... ......... دیگر ندارد آسمانِ خیمه گاهش ماه دیگر ندارد در بساط خویش حتی آه فصل وداعِ حضرتِ خورشید بود و کوه شد تاریک و وقت روضه ای جانکاه فانوسِ قرآن بود در دستان اقیانوس تا اهل ساحل را کند از موج ها آگاه دیدند آهوها که شیری روی خاک افتاد تیری، کمانی کرد را در اردوگاه این است پاداش امامی که به آمد تا مردمان خویش را قدری کند شمشیرها بی پرده تا بالا و پایین رفت گریبان چاک داد و گفت: «یا الله»! دستی رها شد تا باشد باز شاید بود آنکه آنگونه رسید از راه خون می کِشد خون را و... در مقتل، همه دیدند مخلوط شد با خون ، خون با چنگ و دندان، گرگ ها گودال را کندند چیزی نماند از و در چاه ، زمین افتاد تا گرد و غبار افتاد حالا فقط او بود و اسبی بی خبر از شاه دارد خودش را می زند ، نگو! کافیست از حالْ رفته ، دیگر نخوان مداح! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭 به شمرهای زمان و برای کشته ی در خون تپیده، روی خاک، روی آب ..................... ده روز زمان داشت و بر خویش نپرداخت آینده ی خود را روی ، ... ، ولی ساخت! فرماندهی و تخت، قُطامی ست هوسباز شد شمر، «مرادی» و در این معرکه، دل باخت تا تیز کند خنجر خود را چقدَر نرم به گلوی تو خط انداخت چه با آینه ات کرد که هرقدر که شد خیره به چشمان تو، نشناخت!؟ تو غرق تماشای بودی و این سمت ده اسبِ سواره به تماشای تو می تاخت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
حقیقت ............... ، بازگشت به خود است! حجی است که ی آن ماییم! کربلایی ست که آن ماییم! ما را ناخواسته به کوفه و شام کشیدند چون اصل ما ! ما از آن خاکیم... از آن دیار هیچ خاکی به ما سازگار نیست جز هیچ آبی از گلویمان پایین نمی رود جز گرفتار بازار بودن، ما را دور می کند از حقیقت ماست! بیا برگردیم رفیق قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌹🌹🌹 به ساحت سه ساله اباعبدالله الحسین (س) سفر ................ اگرچه روی لب، «یا نورُ یا قدوس» اغلب داشت شب میلاد من بر لب، فقط «یا ربُّ یا رب» داشت سه سالِ آخرِ عمرِ پدر با من چه زیبا شد از آن همه شیرین زبانی، خنده بر لب داشت سفر می خواستم، او هم مرا با خود به صحرا برد چه صحرایی که بیش از هر زمان، سرباز و مَرکب داشت در او خون (ص) بود و (س) و (ع) یعنی اگر نیزه قلم می شد، به اندازه... مُرکّب داشت اگر گوشی برای حرف های آسمانی بود آن روز قدر یک جهان با خَلق، مطلب داشت ولی هر بار آمد رازی از خلقت بگوید آه... سه شعبه آمد و او را به یک شکلی معذب داشت برایم بعدها تعریف کردند آن دم آخر پس از ذبح تو شمر بی حیا، بادی به غبغب داشت همینکه کاروان از قتلگاهِ آسمان رد شد خودم دیدم از آن بالا که وضعی نامرتب داشت من از سیلی نمی نالم، که از زخمِ زبان مُردم زبان مردم شامات و کوفه، مار و عقرب داشت خدا را شکر با این کاروان یک مرد می آمد خدا را شکر در تب داشت نمی ماند از حرم چیزی و از اهل حرم، نامی خدا را شکر که این قافله یک عمه داشت! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
،🌷🙏🏻 برای سفر ............ پیچید تا در خانه ی صدایش گل از گل شکفت و شد فدایش ، لباس نو تنش کرد و... زد بوسه بر پیشانی و بر دست و پایش دست گهواره شد تا او بخوابد می خواند سوره ی کوثر برایش در باغ انگورش عرق می ریخت بابا تا جرعه ای مستی ببخشد بر هوایش یک یا دو سال بعد تا که از درآمد یک گیره مو بود پنهان در عبایش مثل در کنار مادر خود چادر به سر دارد به وقت ربنایش گاهی به همراه می رفت مسجد تا گل کند در کوچه، دستان دعایش یک روز دید از خانه خود رفته اند و در این بودند هرچه آشنایش خوشحال شد از دیدن کوه و در و دشت آری سفر بود و سفر، تنها دوایش او بی خبر بود از تمام اتفاقات از قصه های واقعی در خواب هایش آخر مگر نداری تو خودت زجر!؟ ای کاش سیلی می زدی من را به جایش شرمنده خواهد شد از روضه ی آب چیزی نمی گویم اگر از قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🖤😭 به پیشگاه سکوت و صبر .............. است و کرامت خصلت اوست سلیمان است هر انگشتر او به سائل داده یکجا روزی اش را بوده ست الگویش، بگو هو...! ، آسمانی خشک دارد ولی کافیست چشم او ببارد شراب ناب می آید به هر جوی اگر که پا به نخلستان گذارد عبا بر شانه و عمامه بر سر بهار از کوچه ها رد می شود باز به منبر تکیه خواهد زد کمی بعد خدای وحی و شعر و خطبه و راز حسودان از نمازش خسته بودند که او عین غرق خدا بود از سینه و دردش خبر داشت و او، و بود را زهر کین نه... کوچه ها کشت همانجا که عزیزش بر زمین خورد نمی دانم چه آمد بر سر او چگونه را تا کجا برد!؟ گذشت و سال ها بعد از سقیفه خیانت باز رویش را نشان داد زنی، مرد خودش را کشت و می دید امامی در میان خانه جان داد دم آخر، دهانش غرق خون بود تمام طشت را پر کرد آهش رسید از راه ، خون جگر شد همینکه خورد بر لب ها نگاهش بعد او چیزی ندارد به جز آسیب و آشوب و خرابی بقیع آماده ی دفن شد چه تشییعی! چه استقبال نابی! برای بوسه بر آن پیکر پاک سپاهِ تیرها سبقت گرفتند تن و تابوت چون درهم تنیدند برای دفن او مهلت گرفتند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻🖤 تقدیم به خون خدا (ع) و منتقم ثارالله (عج) درک ............... تا قضا عین قدَر، اقبال او را درک کرد مادرش آتش گرفت و فال او را درک کرد از دل قنداقه اش بخشید هر کس را که خواست از راه آمد و او، بال او را درک کرد ما نام است و با می شود هر سال او را درک کرد یعنی دل ما کربلاست سینه زن هم آیه زلزال او را درک کرد کوه بود اما تکان می خورد گاهی شانه اش هر که دیده داغ و کرده ناله، او را درک کرد یک و یک ، ای وای از این دال عجیب یکباره، قد دال او را درک کرد در پرده بود و ذهن ما لکنت گرفت با چه چشمی می توان گودال او را درک کرد شمرِ قاتل، بوده روزی در صف مولای خود با چه می توان امثال او را درک کرد!؟ غیر که بر سینه ی او سرسپرد نعل تازه، پیکر پامال او را درک کرد بی سوار آمد به سمت خیمه ها تا نسیمی پر کشید و یال او را درک کرد جای آتش سبز بود این بین و... او هم با عطش حال و روز و او را درک کرد رفت زیر پای یک دختر همینکه چادرش دست سنگین کسی، خلخال او را درک کرد پشت اسب و زیر پا و در تنور و روی نی خولیِ ملعون چقدر ارسال او را درک کرد در میان آن همه، مهمان نوازان تا به شام تازیانه، و او را درک کرد بعد از آنکه ریخت بر گیسوی او قدری شراب خیزران آمد جلو، تبخال او را درک کرد دختری بی تابِ بابا بود و بابا سررسید در میان آن همه گل، او را درک کرد - آبِ پاکی را روی دستان ریختند در تمام شهر یک غسّاله او را درک کرد با باید خط به خط شد تا که شاید لحظه ای هم، حال او را درک کرد ، جمع کران است و ، اهل نظر با می توان اقوال او را درک کرد شال سادات ، شال سبز ست خوش به حال آنکه یک شب، شال او را درک کرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (ع) و زائرانی که در ایشان کیلومترها راه را بر سر و و گونه به می رسند دسته دسته ............... می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱ از ، ... آب دارد نه قنات دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور خیل مشتاقان تو از و از ۲ تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات با هزاران عشق، به سمتت می دوند جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات تا گیریم از لب های باران خورده ات می خوانیم و هستیم ای بر این صراط چشم ما در روضه های جدّ تو شده این راهیم و دلخوش بر همین ها از پر بود اما چشم ها... پشت سر ما بود و ما رو به با از و اغنا شدیم ۳ با دل بستیم بر آهِ بیات ۴ شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو می گیرد دل ما از تو ای خورشیدِْ ذات روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات یک خیابان مانده تا زمینگیرم کند آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات قم المقدسه .............................. ۱. کلات: یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید ۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان ۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی ۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15