eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۰ تا چهل بعدا می اید 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 در این قسمتها می خوانید: ❤️ آقا🌷 (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود❤️ 💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️ 💚زندگي در💥 را دوست داشت💚 ❤️پسر بسيار و و بود❤️ 💚طلبه لوله کش،با حالات معنوی❤️ ❤️ مثل بسيجي هاي زمان بسيار و بسيار بود❤️ 💎به🕌مسجد هندي ها داشت. اين🕌 توسط☀️ و به حالتي برقرار بود. براي همين بيشتر مواقع در اين🕌#نماز مي خواند.خلوت هاي داشت.☀️ و برخي و را هيچ گاه نمي كرد💎 🌷 يك انسان بسيار عادي بود.مثل بقيه تنها او بود🌷 🍁 و عجيبي به خدا داشت🍁 ☀️☀️ 💥اهل خلوت معنوی و ذکر💥 💚ماجرای دست سوخته هادی و طهارت درونی💚 🌷@shahidabad313 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷
💚کربلایی واقعی❤️ 🍃 (۲)✨ 👈بعد از سفر 💡 راهي حوزه ي علميه ي حاج ابوالفتح شد. ما ديگر كمتر او را مي ديديم. ⚘@pmsh313 🍎يك بار من به ديدن او در محل حوزه ي علميه رفتم. قرار شد با موتور🌷 برگرديم. 📍در مسير برگشت بوديم كه چند خانم بدحجاب را ديد. جلوتر كه رفت با صداي بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ كن. بعد حركت كرد. 🌷@shahidabad313 📍توي راه با حالتي دگرگون گفت: ديگه از اينجا خسته شدم. اين حجاب ها بوي حضرت زهرا (علیها السلام) نمي ده. اينجا مثلاً محله هاي مذهبي تهران هست و اين وضعيت رو داره! بعد با صدايي گرفته تر گفت: خسته ام، بعد از سفر ديگه دوست ندارم توي خيابون برم. ⚘@pmsh313 📍من مطمئن هستم چشمي كه به نگاه حرام عادت كنه خيلي چيزها رو از دست ميده. چشم گنهکار لايق شهادت نمي شه.🌷 حرف مي زد و من دقت مي كردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادي هنوز در كربلا مانده. 🌷@shahidabad313 📍با خودم گفتم: خوش به حال🌷، چقدر خوب توانسته حال معنوي کربلا را حفظ كند. هادي بعد از سفر كربلا واقعاً كربلايي شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچ گاه به دنياي مادي ما برنگشت. آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد. 🌷@shahidabad313 📍پنج ماه پس از بازگشت از كربلا، توسط يكي از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ي علميه نجف را فراهم كرد. 📍بهمن ماه 1390 راهي شد. ديگر نتوانست اينجا بماند.براي تحصيل راهي نجف شد. يکي از دوستان، که برادر شهيد و ساكن نجف بود، شرايط حضور ايشان در نجف را فراهم کرد و🌷 راهي شهر 💥 شد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚محب و شیعه واقعی❤️ 🍃 (ع) ✨ 👈مي گويند اگر مي خواهي شيعه ي واقعي آقا🌷 (علیه السلام) را بشناسي سه بار در مقابل او نام 🌷 (علیه السلام) را بر زبان جاري كنيد.خواهيد ديد كه و شيعه ي واقعي حالتش تغيير كرده و💧 در چشمانش حلقه مي زند. 🌷@shahidabad313 🔹️شدت علاقه و محبت🌷 به🌷 (علیه السلام) وصف ناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار🌷 قدم بر مي داشت. ⚘@pmsh313 🌷 از بچگي در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام🌷 (علیه السلام) را ميکرد واقعاً نمي شود ميزان او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در برنامه هاي شركت مي كرد، حال و هواي همه مي كرد. ⚘@pmsh313 ♨️يادم هست چند نفر از كوچك ترهاي مي پرسيدند: چرا وقتي آقا🌷 در جلسات شركت مي كند، حال و هواي ما تغيير مي كند؟ 🍂ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از و برگشته. ⏺اما واقعيت چيز ديگري بود. آقا🌷 (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي🌷 (علیه السلام) را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك را در مقابل او مي بردند اختيار از كف مي داد. ⚘@pmsh313 🍂وقتي صبح ها براي به🕌 مي آمد. بعد از در گوشه اي از🕌 به مي رفت و در كل را قرائت مي كرد. 🌷 هر جا مي رفت براي🌷 (علیه السلام) مي كرد. درباره ي كه نوجوانان🕌 بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينه هاي بود. ⚘@pmsh313 🍂زماني که🌷 ساکن بود، هر به مي رفت. در مدت حضور در از دوستانش جدا مي شد و عجيبي با مولای خود داشت. 📍خوب به ياد دارم که🌷 از ميان همه ي شهداي به يك🌷 علاقه ي ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن🌷 مي دانست و جمله ي آن🌷 را مي كرد. 🌷@shahidabad313 🌷 مي گفت: من، آقا🌷 (علیه السلام) ، هستم. جون در روز 🌷 به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به است. ⚘@pmsh313 📍او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه... 💥در اين آخرين سفر🌷 مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!🌷 مي گفت: يك بار در تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما🌷 (علیه السلام) در روز🌷 چه حالی داشت. ⚘@pmsh313 🍂اين كار را شروع كردم. حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود. 💎من همه جا را مثل مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم🌷 و💧 و🌷 (علیه السلام) را مي فهمم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️ ✨ 🍃 👈در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه در شهر براي طلبه هاي همواره با و سختي ها همراه است. 🌷@shahidabad313 📍برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولاي متقيان(علیه اسلام) داشته باشد بايد اين سختي ها را كند. 🌷 نيز از اين مستثنا نبود. وقتي به رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. 1392 و بود كه به بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي مي گفت. 💎همان ايام يک شب توي🕌 او را ديدم. مشغول صحبت شديم.🌷 ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد: من وقتي وارد شدم نه آن چنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم كمي زندگي براي من سخت بود. 🌷@shahidabad313 🍂دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در هماهنگ كند. روز اول پاي برخي رفتم. را در خواندم و آمدم بيرون.كمي در خيابان هاي $نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي ، جايي كه براي مردم پهن شده بود، خوابيدم! ⚘@pmsh313 📍روز بعد كمي خريدم و غذاي آن روز من همين شد. پاي رفتم و توانستم چند پيدا كنم. 📍 ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به نداشتم. بايد بيشتر مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.چند روز كار من اين بود كه يا بيسكويت مي خوردم و در كلاس هاي حاضر مي شدم. 🌷@shahidabad313 📍شب ها را نيز در محوطه ي اطراف مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه هاي روي خوابيدم! 🍂سختي ها و خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. كم كم من براي خريد هم تمام شد! حتي يك روز كمي پيدا كردم و داخل ليوان زدم و خوردم. 🌷@shahidabad313 🌴 بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد مولاي متقيان شدم و گفتم: آقا جان من براي تكميل خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم در كنار شما را داشته باشم. ان شاءالله آنطور كه خودتان مي دانيد من نيز برطرف شود. 🌴مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان را، كه از متوليان يک مؤسسه ي اسلامي در بود، ديدم.ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان بودم خيلي به من كرد. بعد هم يك بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد. 🌷@shahidabad313 🍂شرايط يكباره براي من شد. بعد هم به عنوان در حوزه ي پذيرفته شدم. همه ي اينها چيزي نبود جز خود آقا (علیه السلام). 📍هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم.خيلي ها جرئت نمي كردند در اين خانه ي تاريك و قديمي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شب هاي بسياري در و خوابيده بودم محل خوبي بود... 🌷@shahidabad313 🌷 حدود دو ماه پيش ما در بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي تنگ شده بود. انگار او را از بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از، آماده ي بازگشت به شد. 💥بعد از آن به قدري به وابسته شد كه مي گفت: وقتي به مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر مي گردم . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️ 🍃 ✨ 👈مي گفت: آدمي كه💥 شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد در چه لذتي دارد. 🌷@shahidabad313 🌷 آنچنان از در💥 مي گفت كه ما مي كرديم در بهترين هتل ها دارد! 🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷 آن چنان غرق در معنويات💥 شده بود كه نمي توانست چند روز در را تحمل كند.در مدتي كه بود در🕌 و پايگاه حضور مي يافت.هنگام حضور در احساس راحتي نميكرد! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت خانم ها توي ناراحتم. وقتي آدم توي راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥 آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در اين مسائل نيست. شرايط براي خيلي مهياست. ⚘@pmsh313 🌷 را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي مي افتادم. آنها هم وقتي از بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در نداشتند. مي خواستند دوباره به برگردند.البته تفاوت زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست! 🌷@shahidabad313 🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷 در💥 ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي را انجام مي داد. بود كه كارهاي نيز انجام ندهد. 📍وقتي در ساکن بود، بيشتر شب هاي با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از جدا کند.شماره خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 📍مي گفت شماره را عوض کردم که تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم. خواهرش مي گفت:🌷 براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥 سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از حضور در و آنجا مي گفت. مي كرد كه روزي همه با هم به برويم. ⚘@pmsh313 🍂يک بار در از ما پرسيد: چطور بايد درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش درست كند. 🌷@shahidabad313 🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که ما راحت باشد.هميشه اوضاع خواندن و طلبگي اش را در#آرام توصيف مي کرد.وقتي به مي آمد، آن قدر دلش براي💥 تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد. 🌷 آن قدر زندگي در💥 را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا کنيم. آنجا به آدم واقعي مي دهد. مي گفت در يک جور ديگر مي شود. 🌷@shahidabad313 ⏺بعضي وقت ها مي زد مي گفت هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به (علیه اسلام) بدهيم.او طوري با ما مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان مي شد. 💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷 به گونه اي باشد كه بكشد مي کردم🌷 چند سال ديگر مي آيد و ما با يک با مواجه مي شويم، با همان و هميشگي اش. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚دو تصویر در اتاق شخصی❤️ ✨ 👈از زماني كه به رفت و در💥 ساكن شد،نگرش خاصي به موضوع💥 پيدا كرد.به ما كه در بوديم مي گفت:شما مانند يك🐟 كه قدر🏝 را نمي داند، قدر💥 را نمي دانيد. مشكل كار در اينجا نبود بحث💥 است. 🌷@shahidabad313 ♨️لذا بر گُرده ي اين مردم سوار است و هر طور مي خواهد عمل مي كند.خوب يادم هست كه ارادت🌷 به💥 بسيار بيشتر از قبل شده بود. 🌴هر بار كه مي آمد، پوسترهاي💥 را تهيه مي كرد و با خودش به💥 مي برد. 🌷@shahidabad313 ⏺در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود.تصوير💥 و در زير آن پوستر🌷. ⚘@pmsh313 🌷 در آخرين سفري كه به داشت ماجراي عجيبي را كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان#پول مي گيرند تا ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي مي آمد و به جاي طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به کند! 🌷@shahidabad313 🌴او انگار داشت تا همه ي مشكلات اسلامي را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار کردم و چيزي نگفتم.بعد هم به جهت چند كلامي با ايشان كردم و او را كردم، اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود! فقط همان جملاتي كه اربابانش براي او كرده بودند مي كرد! 🍂من درباره ي خيانت هاي و، به خصوص در براي او آوردم اما او قبول نمي كرد! 🌷@shahidabad313 🍂روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به كرد. دوباره مشغول شد، نمي دانستم چه كنم.گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا كنم، چون او طلبه ها را نسبت به حضرت آقا مي كند. ⚘@pmsh313 💎 کردم با اين كه مي خواهم اين آقا را بزنم، آيا است يا نه؟ آمد. 🌷@shahidabad313 💎وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا کند، از جا بلند شدم و ... او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آن جايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه به نظر آمد. 💎هر کس من را مي ديد مي گفت:🌷 ما شما را تا به حال اينگونه نديده بوديم. شما که اصلاً و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر شدي؟ مگر چه به شما کرده بود؟ 🌷@shahidabad313 🌲من هم براي آنها از بحث و كارهايي كه برخي نماها براي به استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك در كشور فعال است و تنها كاري كه مي كند ايجاد نسبت به و بين فرقه هاي اسلامي است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚طلبه لوله کش،با حالات معنوی❤️ ✨ 🍃 🍏راوی؛محمد حسین طاهری 👈مؤسسه اي در💥 بود به نام كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. من با اينكه متولد💥 بودم اما💥 شده و در اين مؤسسه كار مي كردم. 🌷@shahidabad313 🌴اولين بار🌷 را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار و و بود. 🍂او در مؤسسه كار مي كرد و همان جا و مي كرد. بود و در#درس مي خواند. 🌷@shahidabad313 💎من ماشين داشتم. يك روز پنجشنبه راهي💥 بودم كه🌷 گفت: داري مي ري🌷؟گفتم: آره، من هر با چند تا از رفيق ها مي ريم، راستي جا داريم، تو نمي خواي بياي؟گفت: جدي ميگي؟ من داشتم بتونم هر برم💥. ⚘@pmsh313 💎ساعتي بعد با هم راهي شديم. ما توي راه با مي گفتيم و مي خنديديم، مي كرديم، سربه سر هم مي گذاشتيم اما🌷#ساكت بود.بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم براي💥 ميريم. بسه، اين قدر نكنيد. 🌷@shahidabad313 🌱او مي گفت، اما ما گوش نمي كرديم.براي همين رويش را از ما برگرداند و بيرون جاده را مي كرد. به💥 كه رسيديم، ما با هم به رفتيم.اما 🌷 مي گفت: اينجا جاي دسته جمعي نيست. هركي بايد تنها بره و تو حال خودش باشه، ما هم به او محل نمي گذاشتيم و كار خودمان را مي كرديم! ⚘@pmsh313 🌴در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم. مي کرديم و مي خنديديم.🌷 مي گفت: من ديگر با شما نمي آيم، شما قدر 💥 (علیه اسلام) آن هم را نمي دانيد.اما دوباره هفته ي بعد كه به مي رسيد از من مي پرسيد؟ كي مي ري💥؟ 🌷@shahidabad313 🌷 گذرنامه ي معتبر نداشت، براي همين، تنها رفتن برايش بود. دوباره با ما مي آمد و برمي گشت.اما بعد از چند هفته ي ديگر به هاي ما توجهي نداشت. او براي خودش مشغول و بود. 🌲توي💥 هم از ما جدا مي شد. خودش بود و 💥 (علیه السلام). بعد هم سرساعتي كه معين مي كرديم مي آمد كنار ماشين. روزهاي خوبي بود.🌷#غير_مستقيم خيلي چيزها به ما داد. 🌷@shahidabad313 ⏺يادم هست🌷 خيلي آدم و بود. در آن ايام با دوچرخه از محل مؤسسه به ي علميه مي رفت. براي همين از او ايراد گرفته بودند. مي گفت: براي من مهم نيست كه چه مي گويند. مهم خواندن و حضور در كنار💥 (علیه السلام) است. 🍂مدتي كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابي مشغول شد. عصرها هم براي مردم مستحق به صورت#كار مي كرد.به من گفت: مي خوام#ياد بگيرم! خيلي از اين مردم به آب احتياج دارند و ندارند. 🌷@shahidabad313 🍂رفت پيش يكي از دوستان و كار هاي جديد با را ياد گرفت.آنچه را كه براي احتياج بود از تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه ي! ⚘@pmsh313 🐟يادم هست ديگر شهريه ي طلبگي نمي گرفت. او زاهدانه اي را آغاز كرده بود.يک بار از او پرسيدم: تو كه نمي گيري، براي كار هم نمي گيري، پس براي چه مي كني؟گفت: بيشتر روزهاي خودم را با و مي گذرانم! 💥با اين حال، روزبه روز او بهتر مي شد. از آن طلبه هايي بود كه به فكر و عمل به هستند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 ۴۱تا۴۵ 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 👈در این ۵ قسمت می خوانید و خواهید خواند: 💚جوانی با نمازهایی بسیار ❤️ 💚از طلبه های با اخلاص❤️ 💚بنده ی خدایی که در کنار امير_المؤمنين(ع)درس می خواند❤️ 💚طلبه جوان سخت کوشی که شهریه نمی گرفت❤️ 💚می گفت آدم براي رضاي بايد كنه، هم هواي ما رو داره،هر وقت داشتيم برامون مي فرسته❤️ 💚او واقعیت اسلام را یاد می داد❤️ 💚او دارای توکل عجیبی بود❤️ 💚زماني كه در بود،در كارهاي هنري فعاليت داشت❤️ 💚 هر جا قدم مي گذاشت از🌷 و فرهنگ شهادت مي گفت❤️ 💚الگوی مورد توجه رزمندگان عراقی❤️ 💚تصویر امام خامنه ای بر سینه❤️ 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 [ ] 🌷@shahidabad313 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷
💚مثل بسيجي هاي زمان جنگ❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی:محمد حسین طاهری 👈با اينكه🌷 از مؤسسه ي بيرون آمده بود، اما براي💥 در شب هاي به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم.در آنجا درباره ي مسائل روز و ... داشتيم و او هم نظراتش را مي گفت.با#داعش مؤسسه به پايگاه براي جذب نيرو تبديل شد. 🌷@shahidabad313 🌷 را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي به مناطق درگير شود. اما با او مخالفت شد.يك بار به او گفتم: بايد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند، براي تو كارت صادر مي كنند و مي شوي. ⚘@pmsh313 🌲البته🌷 سال قبل هم سراغ رفته بود.آن موقع مي خواست به#اعزام شود اما نشد. به او گفته بود: تو مردم هستي و امكان به را نداري.اما اين بار خيلي به #اصرار كرد.او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي و، از خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه#اعزام شود. 🌷@shahidabad313 💎 با اين شرط كه🌷، فقط حماسه ي را ثبت كند موافقت كرد.قرار شد يك بار با به منطقه برود. البته منطقه اي كه درگيري مستقيم در آنجا وجود نداشت.🌷 سر از پا نمي شناخت. كارت ويژه ي#حشد_الشعبي را دريافت كرد و با به منطقه شد. ⚘@pmsh313 💎همانطور كه حدس مي زدم🌷 با يك بار حضور در ميان، حسابي در دل همه كرد.از همه بيشتر او را شناخت. ايشان احساس كرده بود كه🌷 مثل بسيجي هاي زمان بسيار و بسيار است، و اين همان چيزي بود كه باعث تأثيرگذاري بر مي شد. 🌷@shahidabad313 ⏺بعد از آن براي به#انتخاب شد. 🌷 به همراه چند تن از دوستان ما راهي شد.من هم مي خواستم با آنها بروم اما كردم و خوب نيامد!يادم هست يك بار به او زدم وگفتم: فلان شخص كه همراه شما آمده يك نيروي است، تا حالا با كسي نكرده چه رسد به جنگيدن، مواظب او باش. ⚘@pmsh313 🌷 هم گفت: اتفاقاً اين شخصي كه از او مي كني دارد. او است و كمتر درگير كار نظامي مي شود، اما در كار عملياتي خيلي دارد.بعد از يك ماه🌷 و دوستان به💥 برگشتند 🌷@shahidabad313 🔰از دوستانم درباره ي🌷 سؤال كردم. پرسيدم:🌷 چطور بود؟همه ي دوستان من از او مي كردند؛ از، از، از ، از و و... ⚘@pmsh313 🌴همه از او مي كردند. هر كس به نوعي او را الگوي خودش قرار داده بود. شب ها و هاي حال و هواي جبهه هاي نبرد با صداميان را براي بقيه ي $تداعي مي كرد. 🌷@shahidabad313 🌷 دوباره راهي شد. ديگر او را كمتر مي ديدم. چند بار هم گرفتم كه نداد.مدتي گذشت و من با چند تن از دوستان براي💥 راهي و شهر💥 شديم. ♨️يادم هست توي💥 بودم كه يكي از دوستانم گفت: خبر داري رفيقت، همون🌷 كه با ما مي آمد💥🌷 شده؟گفتم: چي ميگي؟سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمي جستجو متوجه شدم كه🌷 به آنچه لايقش بود رسيد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚وابستگی به نجف❤️ 👈ايام حضور🌷 در☀️ به چند دوره تقسيم مي شود. حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است. زماني تلاش داشت تا يك در كنار پيدا كند و درآمد داشته باشد.كار برايش مهيا شد، بعد از مدتي ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام براي مردم و به رضاي پروردگار بود. 🌷@shahidabad313 🌷 كم كم به حضور در☀️ و در كنار☀️(علیه السلام) بسيار وابسته شد. وقتي به بر مي گشت، نمي توانست را كند. انگار گمگشته اي داشت كه مي خواست سريع به او برسد.ديگر در مثل يك بود. ⚘@pmsh313 ♨️حتي حضور در🕌 و بين بچه ها و رفقاي قديمي او را سير نمي كرد.اين را وقتي بيشتر حس كردم كه مي گفت: حتي وقتي به☀️ مي روم و از حضور در آنجا مي برم، دلم براي☀️ تنگ مي شود.مي خواهم زودتر به كنار(علیه السلام) برگردم. 🌷@shahidabad313 🔹️اين را از مطالعاتي كه داشت می توانستم بفهمم.🌷 در ابتدا براي خواندن كتاب هاي به سراغ آثار مقدماتي رفت. آداب الطلاب آقاي را مي خواند و... ⚘@pmsh313 🔹️رفته رفته به سراغ آثار بزرگان رفت. با مطالعه ي آثار و زندگي اين اشخاص، روزبه روز او تغيير مي كرد. 🔹️من ديده بودم كه رفاقت هاي🌷 كم شده بود! بر خلاف اوايل حضور در☀️، ديگر كم حرف شده بود. او با بسياري از دوستان در حد يك شده بود. 🌷@shahidabad313 💎به🕌مسجد هندي ها داشت. اين🕌 توسط☀️ و به حالتي برقرار بود. براي همين بيشتر مواقع در اين🕌#نماز مي خواند.خلوت هاي داشت.☀️ و برخي و را هيچ گاه نمي كرد. ⚘@pmsh313 💎اين اواخر به مرحوم(ره) خاصي پيدا كرده بود. ايشان را مي خواند و به اين#عمل مي كرد.يادم هست كه مي گفت:(ره) عجيب به☀️#وابسته بود.زماني كه ايشان در#بستري بود مي گفت مرا به☀️ ببريد من مي شود. 🌷@shahidabad313 🌷 اين جملات را مي خواند و مي گفت: من هم خيلي به اينجا شده ام،☀️ همه ي ما را گرفته است، هيچ مكاني جاي☀️ را براي من نمي گيرد. 💥اين سال آخر هر روز يك⏲ را به مي رفت.نمي دانم در اين يك⏲ چه مي كرد، اما هر چه بود براي او ايجاد مي كرد. اين را هم از خودش(ره)و(ره) فراگرفته بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚عمل دقیق به دستورات دین❤️ ✨ ۱🍃 ✔️راوی:از دوستان شهید 🌷 يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه تنها او بود. براي همين در و قرار گرفت.اما زندگي او در☀️ به چند بخش تقسيم مي شود. مانند آنچه كه بزرگان و گفته اند، من الخلق الي الحق و ... به خوبي طي نمود. 🌷@shahidabad313 🌷 زماني كه در☀️ در محضر بزرگان مي كرد، نيمي از روز را مشغول و بقيه را مشغول بود. ⚘@pmsh313 ♦️در ابتدا براي انجام#حقوق مي گرفت، اما بعدها كارش را فقط براي رضاي خدا انجام مي داد. نمي گرفت براي كاري كه انجام مي داد نمي گرفت.حتي اگر كسي مي خواست به او بدهد ناراحت مي شد. 🌷@shahidabad313 🕯 بسياري از طلبه ها و برخي🕌 را كرد اما نگرفت و عجيبي به خدا داشت. يك بار به🌷 گفتم: تو كه نمي گيري براي كار هم نمي گيري پس هزينه هاي خودت را چطور مي كني؟🌷 گفت: بايد براي خدا كرد، خدا خودش هواي ما را دارد. گفتم: اين درست، اما ... ⚘@pmsh313 ♨️يادم هست آن روز يكي از دوستانش بوديم. 🌷 بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: هر طور صلاح مي داني مصرف كن!به نوعي غير مستقيم به من فهماند كه ندارد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚مسائل معنوی❤️ ✨ ۲🍃 ✔️راوی:از دوستان شهید 👈خانه اي وسيع و قديمي در☀️ به🌷 سپرده شده بود تا از آن نگهداري کند.او در يکي از اتاق هاي کوچک و محقر آن داشت.بيشتر وقتش را در🏠 به و📚 اختصاص داده بود.او از صاحب🏡 اجازه گرفته بود تا زائران تهي دستي که پولي ندارند را به آن🏕 بياورد و در آنجا به آن ها دهد. 🌷@shahidabad313 ♦️براي زائران غذا درست مي کرد. در بيشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائري هم نبود، به تهي دستان اطراف🏠#سکونت مي داد و در هيچ حالي از کمک دادن دريغ نمي کرد.آن🏚 حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسي جرئت نمي کرد در آن کند. ⚘@pmsh313 💥بعد از🌷 آن را به طلبه ي ديگري سپردند، اما آن نتوانست با و آن🏚 کنار بيايد! که نزديک مي شد🌷 اتاق ها را به و مي داد و خودش يک گوشه مي خوابيد.گاهي پتوي خودش را هم به آنها مي بخشيد. او کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشي بخوابد. 🌷@shahidabad313 ☘يک بار شده بود خودش در در راهروي🏠 خوابيد اما اتاق را که گرم بود در اختيار زائران راهپيمايي قرار داد.او در اين مدت با نابينايي آشنا شده بود و کمک هاي زيادي به او کرده بود. حتي آن نابينا را براي به☀️ هم برده بود. ⚘@pmsh313 🌷 زماني كه مشغول كارهاي عرفاني و و شده بود، كمتر با ديگران مي زد.اين هم از توصيه هاي بزرگان است كه انسان در ابتداي راه را بر هر كاري مقدم بدارد. 🌷@shahidabad313 🌷 مي دانست بسياري از معاشرت ها تأثير منفي در#انسان دارد، لذا خود را با بيشتر در حد يك پايين آورده بود.اين اواخر بسيار شده بود. يعني خيلي از را مي كرد.از طرفي تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا مي كشيد.هر زائري كه به☀️ مي آمد، به خانه ي خودش مي برد و از آنها پذيرايي مي كرد. 🌱هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران كنند كه آدم خوبي است. اين سال آخر روزه داري و ديگر مراقبت هاي را بيشتر كرده بود.تا اينكه ماجراي پيش آمد،🌷 آنجا بود كه از خود بيرون آمد.او به قول خودش بود شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد. حالا هم ايجاد شده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊