eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️محسن ژاپنی و عشق بی پایان به ایران تصاویری از آزاده و جانباز، محسن میرزایی معروف به محسن ژاپنی قبل از آغاز عملیات کربلای ۴ و بعد از اسارت در دی ماه ۱۳۶۵ در همان عملیات. 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 محسن میرزایی که بخاطر مدل صورتش از هنگام اسارت در بین عراقی‌ها معروف به ژاپنی شده بود، اصالتا افغانی تبار بود که به علت عشق بی‌پایان به امام خمینی(ره) و ایران بعنوان داوطلب و بسیجی به جبهه آمده بود و بعد از شرکت در چندین عملیات بزرگ از جمله والفجر ۸ در فاو، بالاخره در عملیات کربلای ۴ به اسارت نیروهای صدام در آمد و بعد از چهار سال اسارت سرافرازنه به کشور بازگشت و هم اکنون در مشهد مقدس سکونت دارد. او به پاس خدماتش در دفاع مقدس و جانبازی‌های مخلصانه خود اکنون ملیت ایرانی دارد و همچنان یک بسیجی است. https://eitaa.com/taakrit11pw65
روایت جمعی موقع آمارگیری چرا صف اول دیرتر کامل می‌شد؟ محسن میرزایی: ریا نشه حقیر همیشه سعی می‌کردم صف اول باشم بخاطر اینکه با خودم می‌گفتم: موقع آمار باید صف اول کابل بخوره و وجدانم قبول نمی‌کرد صف اول نباشم و دیگران باشند و بجای ما کابل بخورند. خسرو میرزائی: به نظرم صف اول بهتر بود زودتر می‌خوردی تموم می‌شد می‌رفت اما جاهای دیگه صف اون فشار عصبی که کی نوبت می‌شه بخوری بیشتر اذیت می‌کرد. تقریبا خودتو آماده می‌کردی اما جای دیگه باید منتظر می موندیم که لحظات سخت می‌گذشت. محسن میرزایی: تا موقعی که کابل به پشت نمی‌خورد استرس بود. وقتی که کابل به پشت می‌خورد خیال‌مان راحت می‌شد ولی بعضی وقت‌ها به جای یک‌بار چند بار آمار‌ می‌گرفتند، به شمارش خودشون شک داشتند. صف اولی‌ها هم بجای یک کابل چند کابل نوش جان می‌کردند. خسرو میرزائی: شمارششون یادمه، خمس، عشر، خمسه العشر، عشرین، خمس و عشرین و ...... محسن میرزایی: آخرشم می گفت: بعد اربع نفرات؟ مسئول آسایشگاه هم می‌گفت: سیدی واحد مستشفی، واحد جرب، اثنین نفرات جماعت شاغل محسن میرزایی: خدا لعنتش کنه نگهبان بدجنس و بدقیافه و وحشی و نجس علی کابلی را که همیشه کابل دستش بود و بی جهت بچه‌ها را می‌زد و با منم خیلی لج بود و هر روز موقع آمار در بند ۳ که بودم از دست علی کابلی کابل، یا چوپ و سیلی می‌خوردم. https://eitaa.com/taakrit11pw65
آزاده گرانقدر محسن میرزایی بر سر مزار آزاده غریب اسارت، شهید محمدرضا شفیعی که بعد از ۱۶ سال که در عراق دفن بود پیکر او سالم به ایران بازگردانده شد. https://eitaa.com/taakrit11pw65
شهید والامقام غریب اسارت، محمد رضایی که سوار بر موتور تریل و در عکس پایین در حال تمرین غواصی دیده می‌شود. روحش شاد. با تشکر از ارسال کننده عکس‌ها، آزاده گران‌قدر : محسن میرزایی https://eitaa.com/taakrit11pw65
محسن میرزایی| ۱۱ ▪️بهلول اردوگاه یازده در اردوگاه یازده در بند یک پیرمرد خراسانی بود بنام حاج حبیب، حاج حبیب الله، مومن سرسختی بود و حالش خوب خوب بود ولی چون اطاعت از طاغوت را مجاز نمی‌دانست نمی‌خواست به حرف نگهبان‌های بعثی عمل کنه. برای همین خودش را به دیوانگی زده بود و بچه‌ها شک کرده بودند که حاج حبیب قاطی کرده! اما من خودم یک روز در محوطه با حاج حبیب صحبت کردم در حالی‌که حاج حبیب الله با کسی حرف نمی‌زد مگر اشخاص خاصی در یک زمان خاص تا بقیه نفهمند. به حاج حبیب گفتم: حاج حبیب! بچه‌ها نگران حال شما هستند! حاج حبیب با خنده گفت: من حالم خوب خوبه و فقط هرچی نگهبان‌ها بگویند من برعکسش رو انجام می‌دم. مثلا نگهبان می‌گفت: بنشین! حاج حبیب بلند می‌شد که در این خصوص صحبت‌هایی با حاج حبیب کردم و تا آخرین لحظه به هیچ شخصی نگفته بودم حاج حبیب سالم است و عمدا انجام نمی‌ده چون راز و اسرار و محرمانه بود و اگر خدای نکرده نگهبان‌ها متوجه می‌شدند که حاج حبیب نگهبان‌ها را فریب داده آن وقت معلوم نبود چه بلایی سر حاج حبیب می‌آوردند! این اواخر موقع آمار هم حاج حبیب به حرف نگهبان‌ها نمی‌کرد و هر چی نگهبان‌ها می‌گفتند: عمدا برعکسش رو انجام می‌داد و بچه‌ها هم دیگه واقعا فکر کرده بودند حاج حبیب مشکل روحی و روانی پیدا کرده است ولی در واقع این‌طور نبود. خدا رحمتش کنه. آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
آزاده سرافراز دفاع مقدس مهمان خانواده عراقی رزمنده غواص، محسن‌ میرزایی که در عملیات کربلای ۵ اسیر عراق شد و سالها در بند اسارت بود و این روزها در عراق در ایام اربعین حسینی به زیارت مولای ما اباعبدالله الحسین علیه‌السلام شتافته است به همراه خانواده مهمان یک خانواده عراقی است. https://eitaa.com/taakrit11pw65
سفر عشق آزادگان سرافراز حاضر در پیاده‌روی اربعین ۱۴۰۲، از سمت راست: مرتضی شهبازی با خانواده، محمد مجیدی، علیرضا دودانگه، محسن میرزایی، مجید قربانی
جهاد نظافت آزاده سرافراز، محسن میرزایی معروف به محسن ژاپنی همراه با پسر برومندش در حال جمع آوری زباله زوار و نظافت در کربلا - اربعین ۱۴۰۲ ▪️محسن میرزایی در توضیح این اقدام زیبا، مطلبی نوشته است که خواندنش خالی از لطف نیست. ایشان این‌طور نوشته است: ▪️سلام و عرض ادب، به عرض می‌رسانم که می‌شود با فرهنگ‌ سازی، امر به معروف و تذکر برادرانه دیگر شاهد زباله‌های فروان در مسیر زائرین اربعین حسینی نباشیم. امسال الحمدالله سطل‌های زباله زیادی در مسیر گذاشته شده بود و زائرین هم نسبت به سال‌های گذشته بیشتر رعایت می‌کردند و زباله‌هایشان را به سطل زباله می‌ریختند ولی بخاطر اجتماع عظیم زائرین اربعین حسینی نسبت به انبوه زباله آدم غصه‌اش می‌شه، چند روزی که در کربلا بودم و در یکی از خیابانهای پرتردد زائرین زباله‌ها را جارو و تمیز می‌کردم . زائرین هم وقتی می‌دیدند خیابان تمیز و بدون زباله است همکاریشان بیشتر شده بود، اکثرا زباله‌هایشان را در محل مناسب یا سطل زباله می‌ریختند، در نتیجه اون محلی که حقیر بودم با همکاری زائرین تمیزترین محل شده بود، بعضی از زائرین هم که رعایت نمی‌کردند با روی خوش و لبخند تذکر می‌دادم که نباید زباله‌ها را در کف خیابان ریخت، الحمدالله به تذکر حقیر را با کمال میل قبول می‌فرمودند و حتی از ریختن مثلاً لیوان‌شان معذرت خواهی می‌کردند. ان‌‌شاءالله در اربعین‌های آینده شاهد باشیم که زباله دیگر در کف خیابان ریخته نشود و اگر هم ریخته شد زائرین خودجوش خادم امام حسین (ع) باشند و نسبت به جمع آوری زباله‌ها اقدام نمایند. مخلص همه محبان اهل بیت(ع)،
دسترسی به قسمت های دیگر خاطرات به لطف خدا و تلاش دوستان، دسترسی به کلیه خاطرات آزادگانی که در زیر مکتوب شده محقق شده است. با کلیک بر قسمت آبی رنگ، آنها را مشاهده بفرمایید: نگهبانان عراقی 🔻موضوعات کتاب نحوه استفاده: 🔻 روی این اسامی که لینک شده و به رنگ آبی است کلیک کنید. 🔻 پایین آن را ببنید. سمت چپ نوشته مثلا « ۱ از ۳۰ » 🔻سمت راست آن فلاش بالا و پایین برای اسکرول کردن کنارش هست که می توانید با آنها، تمام خاطرات فرد مورد نظر را ببنید. 🔻 ان شاءالله این اسامی کم کم و با زحمات مدیر محترم که بصورت خاموش در حال تلاش هستند، بیشتر خواهد شد.
محسن میرزایی | ۱۲ ▪️ اشتهاآوری با پیاز! من هنگام اسارت و تا مدت ها بعد از آن سخت مجروح و ناتوان بودم و آنجا سخت بود کسی به کسی کمک کند ولی باز هم دم بچه ها گرم که در آن شرایط بحرانی که کابل عراقی ها رو سرمون و غذا بسیار کم بود به ما مریض ها و مجروحین کمک می کردند. یکی از برادرانی که به من کمک می کرد عباس نجار بود که تشکر ویژه از ایشان دارم، چون من در ایام اسارت در اردوگاه تکریت ۱۱ بخاطر مجروحیت و بیماری اصلا اشتها نداشتم و همان غذایی کمی رو که می دادند رو نمی توانستم بخورم و اصلا میل به غذا نداشتم و‌ هر روز هم ضعیف تر و لاغر و لاغرتر می شدم و آنقدر لاغر و ضعیف شده بودم که استخوان دنده هایم دیده می شد و‌ درست مثل گرسنگان آفریقایی لاغر شده بودم و تنها چیزی که میل به خوردن داشتم ماست و پیاز بود عباس نجار چون در نجاری کار می کرد و با عراقی ها حشر و نشر داشت و برای آنها اشیای هنری درست می کرد اگر چیزی می خواست اندکی بهش لطف می کردند و می دادند به هرحال ایشان لطف می کرد و زحمت می کشید برایم حداقل پیاز رو تهیه و می آورد و منم آن پیاز رو که عباس آقا می آورد با لذت می خوردم و کم کم بهتر شدم! البته من چند مدت بیمارستان بودم و اگر بیمارستان نبودم محال بود که خوب شوم ولی این پیاز که بعد از بیمارستان می خوردم کمک کرد بهتر شوم. آوردن پیاز هم برای عباس آقا راحت نبود و به دور‌ از چشم نگهبانان اردوگاه باید پیاز را داخل آسایشگاه می آورد چون اگر نگهبان ها می فهمیدند حتما برای عباس نجار دردسر درست می شد. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
🔻محسن میرزایی | ۱۳ در اردوگاه تکریت ۱۱ در بین بند ۳ و ۴ ابوالفضل کاشانی را بدجور می زدند. ابوالفضل کاشانی موقع کابل خوردن داد میزد : یا ابوالفضل! یا عباس! یاحسین! یازهرا ! و حقیر خود شاهد و نظاره گر کابل خوردن شان بودم و غصه می خوردم که کابل خوردن کاشانی را می دیدم . آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
محسن ميرزایی | ۱۴ ▪️چهار سال مخفی کاری دلهره‌آور! خدا لعنت کنه نگهبان خبیث، بدترکیب و زشت صفت، علی جلاد یا علی کابلی را، این نگهبان از هفت دولت آزاد بود، به بهانه‌های الکی خیلی از اسرا رو بخصوص مرا با اون چوب بزرگ ضخیمی که داشت خیلی می‌زد. این نامرد در بند ۳ که بودم هر روز مرا بخاطر چهره‌ام که شبیه ژاپنی‌ها یا کره‌ای‌ها بود بطور خاص کتک می‌زد. یه روز علی کابلی صدایم زد و گفت: محسن کوری! (محسن کُره‌ای) رفتم پیشش و پا کوبیدم و‌ گفتم: نعم سیدی! نامرد بی وجدان، همینطوری و بدون هیچ دلیلی یک سیلی محکم به صورتم زد که در عمرم چنین سیلی محکمی نخورده بودم! یه اسم که نداشتم، چند تا اسم داشتم: محسن نادر، محسن کوری، محسن یابانی (ژاپنی) محسن فیلیبینی،‌ محسن مغول، البته هیچ‌کدام اسامی بالا اسم من نبود اینها القابی بود که عراقی‌ها از ابتدای اسارت بخاطر چهره‌ام بمن می‌دادند. اسم من ایرانی نبودنم رو معلوم نمی‌کرد ولی اسم پدرم هویت افغانی من را آشکار می‌کرد. من محسن میرزایی فرزند ناظر حسین و اسم‌ پدربزرگم میرزا حسین بود. و من بخاطر این‌که هویتم فاش نشود و بر علیه جمهوری اسلامی تبلیغات سوء نشود از روز اول تا روز آخر اسارت و حتی موقع آزادی هم بنام فقط محسن نادر بودم و حتی موقع آزادی رادیو مشهد نامم را محسن نادر اعلام کرده بود و به همین خاطر خانواده‌ام نمی‌دانستند محسن نادر همان محسن میرزائی است! من یک نیروی رزمنده ساده و داوطلب غیرایرانی واحد اطلاعات و عملیات و غواص لشگر ۵ نصر مشهد بودم و موقع اسارت یک کالک، چند کلمه کد‌ رمز در زیر لباس غواصیم و یک پرچم یا ابوالفضل العباس هم همراهم بود که در صورت فتح خاکریزهای دشمن روی خاکریز نصب نمایم، همچنین از همه‌ مهمتر وصیتنامه‌ام همراهم بود که در زیر لباس غواصی داخل پلاستیک گذاشته بودم و در وصیتنامه‌ام هویت افغانیم را نوشته بودم. در وصیتنامه بعد از چند خط نوشته بودم اینجانب محسن میرزائی فرزند ناظر حسین اهل کشور‌ افغانستان با آگاهی کامل و بخاطر دفاع از اسلام و انقلاب در چندین نوبت به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدم و بارها مجروح شدم و بارها به شهادت نزدیک شدم وووو ....... خلاصه آنچه که مهم بود افشای هویت غیر ایرانیم بود که اگر خدای نکرده نیروهای بعثی ارتش بعث صدام متوجه هویت افغانستانی بودنم می‌شدند معلوم نبود چه بلایی سر خودم و همرزمانم می‌آمد، ممکن بود هم برای خودم و هم برای همرزمانم که با هم اسیر شده بودیم دردسر زیادی ایجاد می‌شد. همچنین بخاطر هویت غیر ایرانیم تبلیغات فراوان می‌کردند و از حقیر علیه ایران اسلامی تبلیغ سوء می‌کردند و خدا را شکر که تا روز آخر و آزادی دشمن متوجه هویت اصلیم نشدند. البته خودم در مدت ۴۴ ماه اسارت در‌ اردوگاه تکریت ۱۱ و استخبارات و در زندان الرشید همیشه از این بابت بیم و ترس و دلهره داشتم که دشمن متوجه هویتم نشود و با هر سوت غیرعادی فکر می‌کردم سوت زدن نگهبان‌ها‌ بخاطر حقیر باشد و متوجه هویت حقیر شده‌اند! آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65