eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
303.6K
صوت دعای ناد یا علی(ع) از آزاده و جانباز سرافراز تهرانی، سرتیپ بازنشسته سپاه، سید هادی غنی جهت شفای مریض‌های عزیز و مریض آزاده محمد ضرغام نیا (محمد خمپاره) دعای نَادِ عَلی دو دعا در وصف امام علی(ع) است که با عبارت «نادِ عَلِیاً مَظهَرَ العَجائِب» آغاز می‌شود. گفته شده این دعا در روز جنگ احد از عالم غیب به گوش پیامبر (ص) رسیده است. دعای ناد علی صغیر، کوتاه است و در آن گفته شده که هر غم و اندوهی به برکت نبوت پیامبر(ص) و ولایت امام علی(ع) برطرف می‌شود. علامه مجلسی، این دعا را در کتاب بحارالانوار نقل کرده، اما به منبع آن اشاره نکرده است.  آیت‌الله یدالله دوزدوزانی، گفته است که دعای ناد علی صغیر مدرک معتبری ندارد. با این حال کتاب‌‌هایی در شرح این دعا نوشته شده است. دعای ناد علی کبیر، نیز مضامینی شبیه به دعای ناد علی صغیر دارد؛ اما حجم آن چند برابر ناد علی صغیر است. منبع ویکی شیعه https://eitaa.com/taakrit11pw65
روز استقبال مردمی از آزاده سرافراز هادی غنی ۹ شهریور ۱۳۶۹ تهران، لواسانات https://eitaa.com/taakrit11pw65
1.48M
خاطرات و حرف‌های شنیدنی آزاده سرافراز هادی غنی به مناسبت ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان به کشور - قسمت اول آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
905K
خاطرات و حرف‌های شنیدنی آزاده سرافراز هادی غنی به مناسبت ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان به کشور . قسمت دوم آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
مقصد ازادگان در اولین سفر بعد از آزادی مدت کوتاهی بعد از آزادی و بازگشت به وطن اولین سفرزیارتی دوستانه و دورهمی ما جمعی آزاده، حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام بود. چقدر صفا داشت زیارت امام رضا (غریب طوس) علیه السلام بعد از چهار سال اسارت! از سمت چپ برادر آزاده، فرامرز چهره قانی بنده حقیر سید هادی غنی، برادر جانباز محمدرضابرزگر( یزد) برادران آزاده هفت ساله امیری ،سیدوجیه الله، سیدعبداللهی و... سال ۱۳۶۹ https://eitaa.com/taakrit11pw65
1.23M
خاطره صوتی آزاده گرانقدر ،سید هادی غنی https://eitaa.com/taakrit11pw65
724.4K
مداحی آزاده گرانقدر ،سید هادی غنی جهت شفای بیماران آزاده https://eitaa.com/taakrit11pw65
617.2K
سید هادی غنی| مناجات ▪️فقط از راه دور می گوییم السلام علیک یا اباعبدالله ایام، ایام اربعین است، خوش بحالتون دوستان آزاده و زائرایی که دارید میرید در این همایش میلیونی و بعضی با پای برهنه شرکت کنید. من و بعضی از دوستان آزاده متاسفانه به جهت عمل قلب و یا شرایط جسمانی لیاقت شرکت در این قافله عشق اربعین حسینی کربلا را نداریم! البته شکی نیست که بی لیاقتیم اما😭 از شما دوستان که توفیق دارید خواهشمندیم به نیت ما هم پیاده روی کنید برای اموات خودتان هم پیاده روی کنید برای همه مومنین نیت کنید و برای ما جاماندگان از قافله هم دعا کنید! السلام علیک یا اباعبدالله الحسین خیلی دلم اونجاست 😭 آزاده تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
36.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرثیه خوانی برادر آزاده ، هادی غنی، بمناسبت ۲۸ صفر، رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع)
دسترسی به قسمت های دیگر خاطرات به لطف خدا و تلاش دوستان، دسترسی به کلیه خاطرات آزادگانی که در زیر مکتوب شده محقق شده است. با کلیک بر قسمت آبی رنگ، آنها را مشاهده بفرمایید: نگهبانان عراقی 🔻موضوعات کتاب نحوه استفاده: 🔻 روی این اسامی که لینک شده و به رنگ آبی است کلیک کنید. 🔻 پایین آن را ببنید. سمت چپ نوشته مثلا « ۱ از ۳۰ » 🔻سمت راست آن فلاش بالا و پایین برای اسکرول کردن کنارش هست که می توانید با آنها، تمام خاطرات فرد مورد نظر را ببنید. 🔻 ان شاءالله این اسامی کم کم و با زحمات مدیر محترم که بصورت خاموش در حال تلاش هستند، بیشتر خواهد شد.
✍️ هادی غنی | ۴ ▪️چرا بی جهت ما را می زنید!؟ بعد از ظهر ۲۷ صفر سال ۱۳۶۸ بود که در محوطه اردوگاه داشتیم قدم می زدیم،یکی از بچه های آسایشگاه ۹، من و توحید غلامی - اهل درگز مشهد مقدس - را برای پر کردن سطل آب خوردن صدا زد. وقتی که سطل آب را از حوض اردوگاه آب پر کردیم یک مرتبه نگهبان عراقی ما را صدا زد ؛تعالوا...بیایید! و شروع کرد به توهین و فحاشی کردن که چرا برای شستشو ، سطل دستشویی را کنار حوض اردوگاه بردید! گفتم: که سطل آب خوردن هست نه سطل توالت، هی بهانه گرفت چرا پاهاتون را شستید،چرا آب خوردید و...حتی گفت چرا آب خوردن بر داشتید!؟ من که جوابش را دادم شروع کرد با کابل و باطوم زدن،هر چی من می گفتم ما آمدیم آب خوردن برای اسرا ببریم. نگهبان ضربات محکم تر می زد. دستان و نقاط حساس بدنم را می زد. خدا و اهل بیت را یاد می کردیم تا اینکه با ضربه باتوم به پاهایم محکم زد در اون لحظه حبیب زارع بغدادآبادی اعصابش بهم ریخت و ناراحت بود که چرا ما را بی جهت آزار می دهید؟ در شب ۲۸ صفر و شب شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت رسول صلوات الله علیه دوستان داخل آسایشگاه ۱۰ با خمیر نان و شیره خرما حلوا درست کردند و آخر شب فریاد بلندی در آسایشگاه بلند شد و متوجه شدیم که حبیب از ناراحتی قلبی به شهادت رسید.‌ بدن مطهرش را بیرون بردند. پیراهن من با اسم من تن حبیب بود یعقوب مسئول آسایشگاه، آورد به من داد یعنی اینکه او دیگر به پیراهن نیاز ندارد! و این پیراهن هنوز پیش من هست. بعد از چندین سال، پیکر مطهرش برگشت مزار شریفش در بهشت زهرا قطعه ۴۰ ردیف ۱ می‌باشد. https://eitaa.com/taakrit11pw65
هادی غنی | ۵ 🔻 چطوری برم عقب وقتی محاصره هستیم؟ نزدیک بصره بودیم که متوجه شدم «علی رحیمی» از ناحیه دست تیر خورده، بهش گفتم؛ "دستت سیاه میشه چرا به عقب نمی ری؟" رحیمی در جوابم گفت: "چطوری برم عقب وقتی که در محاصره هستیم!!!." انگار بند دل من پاره شد رسما گیر افتاده بودیم! 🔻سه شبانه روز محاصره بودیم ما در اطراف بصره، سه شبانه‌روز محاصره بودیم و راهی برای برگشت به عقب نداشتیم، مجبور بودیم با انگشتان خود، بدون هیچ وسیله‌ای سنگر بکنیم. «محمد هادی» فرمانده گردان وقتی می‌دید همه دارند با دست خالی سنگر می‌کنند حتی بعضی خون از ناخن‌هاشون چکه می‌کند گفت: "وقتی ایثارگری شما را می‌بینم خیلی از خودم خجالت می‌کشم! 🔻 اولین سنگر را کندیم بهرحال ما اولین سنگر به سمت بصره را ساختیم و بعدازظهر یکی از روزهای محاصره بود که می‌خواستیم در سنگر کمی استراحت کنیم، صدای تانک شنیدیم. من بلند شدم و نارنجک را آماده کردم تا اگر تانکی آمد از پشت سوار آن شده و یا زیر تانک بخوابم و منفجرش کنم. 🔻یک تانک را زدیم در حین محاصره یکی از تانک های دشمن بما نزدیک شده بود نیروهای ما با « آرپی چی هقت» تانک را زدند بعد هم خدمه اون را اسیر کردند پس از آن، یک لودر و یک وانت عراقی‌ها را نیز به غنیمت گرفتیم و چند نفر دیگه از عراقی‌ها را به اسارت گرفتیم ولی خودمان همچنان در محاصره بودیم. احتمالا آنها فکر می کردن اینجا همه عراقی هستند احتمال نمی دادند ما اینجا باشیم که می آمدند بین ما و اسیر می شدند. 🔻دعا و مناجات در حین محاصره بعدازظهر که در سنگر نشسته بودیم من و همرزمانم با گریه و اشک می‌گفتیم: "یا صاحب‌الزمان، نام گردان ما به نام شماست، آیا نباید ما را کمک کرده و دستمان را بگیری؟ برای تجدید عهد و توسل بیشتر، همگی زیارت عاشورا خواندیم. 🔻تلاش برای شکستن محاصره شب دوم فرمانده ، محمد هادی گفت: " اکثر نیروهایمان مجروح هستند، اما شما سالم‌ترید، شما نیروها را جمع کنید و ببینید میشه خط را بشکنید یا نه." اما ما با انبوه شلیک مسلسل عراقی‌ها که مستقیما به سمت ما شلیک می‌شد نتونستیم کاری از پیش ببریم پس کمی آنطرف‌تر سنگر گرفتیم و سعی کردیم دو شیفته سنگر را اداره کنیم. شهید «امیر علینقیان» گفت؛ من می‌خواهم پشت تیربار بنشینم، من گفتم خودم هستم اما امیر که 17 ساله بود، به غرورش برخورد و ناراحت شد. گفتم باشه تو پشت تیربار باش. بقیه تو سنگر بودند و برای نجات دعا می خواندند. یهو صدای مهیبی آمد که حدس زدیم با توپ فرانسوی ما را زدند. صدای ناله بچه‌ها سنگر رو پر کرد. موج انفجار توپ، منو‌ از زمین بلند کرد و چشمانم تار شد. شیمیایی شده بودم. بمحض اینکه چشمم دید پیدا کرد با کمک فرمانده و بقیه نیروها سعی کردیم تا مجروح ها را به جای امن تری برسانیم. شهید علینقیان در اثر موج انفجار دو چشم خودش را از دست داد. 🔻بعضی نجات پیدا کردند، ما اسیر شدیم در یک فرصت دیگه من و چند نفر گفتیم هر چه توان داریم بگذاریم که محاصره رو شکسته و برای آوردن آمبولانس به عقب بریم و حداقل مجروحین را به عقب بازگردانیم. در این فاصله سرباز شهید حجت الله شیرخانی منو صدا زد و گفت؛ سید! کجا می‌خواهید بروید؟ بهش گفتم؛ اگر خدا بخواهد ما قصد داریم بزنیم به عراقیها و بریم عقب کمک بیاریم، خوشحال شد ولی هنوز چند ثانیه نگذشته بود که عراقی ها، ما را به رگبار بستند. حجت مجروح شد اما بهرحال با تلاشی که همه انجام دادیم تعدادی از نیروها توانستند خود را از محاصره نجات دهند. اما من و تعدادی دیگه در تاریخ دوم بهمن ۱۳۶۵ به اسارت دشمن درامدیم. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65