eitaa logo
سیدالعلماء
1.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
711 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ایشان شاگرد بزرگانی مثل حضرات آیات شیخ عباس تهرانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، بروجردی و... بودند. مرحوم امام در نامه‌های خود، از ایشان با عبارت "سیدالعلماء" یاد می‌کردند. ارتباط با ادمین @seydololama_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم مسئله‌ی اول در رساله‌ی [تألیف مرحوم آیت الله ، چاپ قدیم] این بود که فرمودند: «من از صمیم دل و یقین راسخ قلب با سراسر وجود و هستی‌ام معتقدم به وجود الله تعالی.» الله تعالی عربی است یعنی خداوند بالذات. خداوند معنایش معلوم نیست. واجب بالذات هم معنایش معلوم نیست؛ این‌ها توضیح می‌خواهد. توضیحش بعدش است. «مبدأ همه‌ی موجودات و سرچشمه‌ی همه‌ی هستی‌ها...»؛ هر جمله‌ای جمله‌ی قبلش را تفسیر می‌کند. وقتی می‌گوید: «من معتقدم با تمام وجودم» این یک مطلب، «یقینِ راسخِ قلب با سراسر وجود» این می‌خواهد بگوید که آن و آن و آن به درد می‌خورد که در وجود انسان یک سر مو باقی نماند مگر این‌که این علم بشود. این بشود. ببینید ما الآن معتقدیم به این‌که باید جان‌مان را از خیلی سخت به هر شکلی که شده بدهیم. این شده جزء خون و گوشت ما. حالا شما جوان‌ها شاید زمان موشک‌باران را یادتان نباشد که وقتی می‌گفت: توجه! توجه! دیگر همه‌ی کاری تعطیل می‌شد. تاکسی‌ران‌ها می‌ایستادند، اتوبوس‌ها می‌ایستادند، این‌طرف آن‌طرف می‌رفتند. چرا؟! یک توجه توجه این‌قدر اثر دارد؟ بله!. چون این خبر می‌کند به یک چیزی که جزء خون و گوشت ماست. و آن این است که ما می‌خواهیم باشیم، می‌خواهیم موجود باشیم، می‌خواهیم کشته نشویم، این خواسته‌ها و این علم‌ها در هیچ جای این سر تا پای ما جای خالی ندارد و همه را گرفته است. می‌گوید این‌طور باید به خدا بود. اگر انسان در خود معتقد هست نه در و و خود، این هنوز در این مسئله کاری نکرده. آن علومی که در در و و به ما می‌دادند آن این‌طوری نبود، بود، بود، بود، بود، آن‌جا به درد ما می‌خورد که بگوییم یا نمره بگیریم و بیاییم بیرون. یادمان هم رفت، برود. ضرری به ما وارد نمی‌کند. این است که ما کردیم به علوم دبستانی، دبیرستانی و می‌کنیم هم یک چنین چیزی است. یک سطری بخوانیم، یک امتحانی بدهیم. نه!. این نه خداشناسی است، نه است، نه به درد شخص خود ما می‌خورد نه به درد می‌خورد. آن‌چه که اسمش را می‌شود گذاشت واقعی - حالا چه برسد به علوم دینی یا یا اسلامی، و این‌طور چیزها- آن‌چه که اصل که پذیرفته باشد و انسان خودش پیش خودش بفهمد که است، آن وقتی است که جان و تن و همه چیزش را مثل یک کف آب در خدا ببیند. وقتی که باران می‌آید این حباب و کفی که روی آب می‌بینیم پیدا می‌شود، این هیچ چیزی از خودش ندارد غیر از باران و استخر و آب و این‌ها. فقط یک نمایشی بیشتر نیست. آن هم از بین می‌رود. همه‌ی ماها این‌طور هستیم؛ حتی این ما، این ما، این ما مثل این حباب است. یک چیزی است که زود از بین می‌رود. منتهی هر چیزی زودش یک‌طور است. مگس یک زود و دیری دارد، پشه یک‌طور، مورچه یک‌طور، فیل یک‌طور، انسان یک‌طور، زمین یک‌طور، کهکشان یک‌طور. همه حبابند. حباب‌های مختلفند در قدرت الهی. این‌ها نابودند، موجودند به قدرت خدا. خدا برپادارنده‌ی تمام اشیاء است. یک چنین نیرو و قدرتی را اگر انسان فهمید و و باور کرد، خداشناس شده؛ اگر نه هنوز اول کار است. مثل کسی‌که اول وارد کلاس شده دارند روی تخته برایش می‌نویسند: این یک، این دو، این سه، این چهار و...، این اول کار است. خیال نکن داداش که ما چیزی یاد گرفتیم، چیزی فهمیدیم! نه، باید وارد بشویم در خداشناسی. یک خداشناسی‌ای که موقع رفتن به درد بخورد، موقع شدن به درد بخورد، موقع وکیل شدن به درد بخورد. یک محل چقدر می‌تواند بکند؟ چقدر می‌تواند جنس بد به مردم بفروشد؟ چقدر می‌تواند به مردم بد نگاه کند؟ چقدر می‌تواند بکند؟! پس این خداشناسی که به درد یک مسلمان بخورد، باید یک چنین چیزی باشد. @seyedololama ص۱ ⬇️
📆 روز جمهوری اسلامی ایران؛ (۱۲ ) 🔺 منشأ جمهوری اسلامی 🔹 «محمدٌ رَسُولُ ‌الله وَ اُمَّتُهُ الحَمَّادُون» در ابتدای سخنانی در و در سخنرانی‌ بیان شد مبنی بر این‌که: حالا که رفت و قرار است درست کنیم، چه نوع و حکومتی قرار است تشکیل شود؟ آن‌ها و حتی بعضی از افرادی که جزء سران منتخب اول بودند هم معنای را نمی‌فهمیدند. در چنین شرایطی چون سخنان مختلفی از طرف اساتید و روشنفکرها در این زمینه گفته شد، مرحوم آیت‌ الله و مرحوم - داماد مرحوم امام (رحمه الله) - بنا گذاشتند که پاسخی برای این روشنفکران تهیه کنند، لذا رساله‌ای به نام نوشتند. حاصل حرف این دو فاضل ارجمند این است که: اسلام دو دارد: ۱) امت عام: یعنی همان مردمان جاهل، بت‌پرست، ، آدم‌کش و غارت‌گرِ زمان که پیامبر مبعوث شد تا آن‌ها را به وسیله‌ی لا إله‌ إلا الله کند. ۲) امت خاص: که حضرت خلیل (علیه‌السلام) مؤسس آن بود در آن جایی‌که فرمود: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا»؛ ( :۱۲۸)؛ پروردگارا، من و فرزندم را دو مسلمانی که می‌پسندی قرار ده و از ذریه‌ی ما هم امت مسلمانی تشکیل بده. این امت در زمان پیغمبر منحصر شد به مولا (علیه‌السلام)، حضرت (علیهاالسلام) و دو فرزندشان (علیهماالسلام) که نحوه‌ی اسلام ایشان، نحوه‌ی اسلام حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و فرزندش جناب (علیه‌السلام) بود که حلقش زیر چاقو رفت و پدر هم حاضر شد تا سر او را ببرد. این معنای مسلمانی و است. این‌گونه مسلمانی خلاصه شده است در «حَمّادون». یعنی کسانی‌که همه‌ی موجودات را در الهی می‌بینند. یعنی همان فرمایش : «دنیا محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید». لذا وجودشان خدا می‌شود، سرتاپای و را ستایش الهی فرا می‌گیرد. اما ستایشی که بند بند ذرات وجودشان در این ستایش با زبان همراهی می‌کند، نه این‌که فقط زبان بگوید. تمام وجودشان یک‌پارچه ، ستایش و بندگی خدا می‌شود. نتیجه‌گیری: ما هم می‌خواهیم وحی را که خدا قانون اساسی بشریت قرار داده است روی کار بیاوریم اما به آن دسترسی نداریم در حالی‌که‌ این امت خاص یعنی به آن دسترسی دارند، لذا ما پیروان آن‌ها هستیم. پیرو کسانی که پیغمبر اسلام به وسیله‌ی آن‌ها می‌خواهد را پر از و داد کند. ما نیز می‌خواهیم با این قانون اساسی و با این حکومتی که بعد از انقراض خاندان منحوس ایجاد می‌کنیم، طبق آیه «آتیناه ملکاً عظیماً»؛ ( : ۵۴) دنباله‌روِ پادشاهیِ عظیمی باشیم که خداوند می‌فرماید: «آن را به ابراهیم دادیم» و سرداران آن هستند. و می‌خواهیم این پادشاهی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) را در دنیا برقرار نماییم و برنامه‌ی جمهوری اسلامی همان نقشه‌ی هدایت‌گری امت و همان قوانین الهی از قبیل ، و می‌باشد. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 استقبال از ماه مبارک رمضان (۳) 🔹 می‌گویند: نمی‌شود. می‌گویم: پس چطور در #قم آقای #طباطبائی، پسرشا
🔺 استقبال از ماه مبارک رمضان (۴) 🔹 «یا ایّهاالّذینَ آمَنوا کُتِبَ علیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ علَی الّذینَ مِن قَبلِکُم لَعلَّکُم تَتَّقُونَ»؛ (:۱۸۳)؛ شاید با این برنامه که حتماً همراه ، ، همراه با و و کم کردن مشغولیت درباره‌ی ، کم و کم است، این مسائل، بعد از ۳۰ روز، یکی دو درجه شما را بالاتر بیاورد. پس این مثل یک دوره‌ی بیمارستانی می‌ماند که هستند که باید اقلاً ۳۰ روز در بیمارستان بخوابند. ما همین‌طوری هستیم. ما بی‌خودی و دستی‌دستی، اصلاح‌شدنی نیستیم!. ما وقتی به دنیا می‌آییم، یک ، به صورت یک هستیم؛ وقتی شیرینی به دست‌مان بدهند، خوشحال می‌شویم و وقتی شیرینی را از دست‌مان بگیرند، بدحال می‌شویم. به دایه و جسارت می‌کنیم، با این حالت و از این‌جا و ، رو به ازدیاد و تقویت می‌گذارد تا بزرگ می‌شویم؛ تا در موقع مانند یک درنده!. یک حیوان !؛ مانند همان الاغی که اگر حیوان جنس مخالف در خیابان‌ها ببیند، سر و صدا می‌کند؛ ما همان کار را در ، در و در خیابان می‌کنیم!؛ و تقصیر نداریم؛ خداوند ما را این‌طور آفریده که می‌خواهیم. می‌خواهیم. نسخه‌اش هم همین است: ، ، ، ، جلوی و و را گرفتن، که همه‌ی این‌ها باید از شروع شود. ولذا مشکل این‌جاست که اگر یک نفر بیاید، ما از او می‌پرسیم: که چرا کشور، مسئولینی که برای برنامه‌ی زحمت می‌کشند، به این برنامه نپرداخته‌اند. نفس از سلامت بدن واجب‌تر است!. این خواسته‌ای است که باید إن‌شاءالله در ماه مبارک از هر کسی‌که بر می‌آید در گفتگو، در سؤال، در پیام، در تلفن، به هر شکلی که می‌شود، این مطلب را به یکی دو نفر دیگر بگوید، آن دو نفر، به سه نفر دیگر بگویند. و بدانند عمل به این برنامه، هر چقدر طول بکشد، ضررش بیشتر است؛ چرا که در این صورت با لفظی رشد خواهد کرد نه با اسلام ریاضتی. اسلام، است؛ منتهی چون از کودکی شروع می‌شود، زحمتی ندارد. چون وقتی تحت قرار گرفت، می‌کند. وقتی که از و ندید، ندید، کارهای ناموسی ندید، کارهای ازدواجی ندید، حرف‌های آن‌ها را نشنید، خب این دیگر می‌شود. ما عمامه‌ای‌ها و مدرسه‌ای‌ها هم باید شرکت کنیم. باید در ها عباراتی‌که به در و دیوارها نوشته می‌شود، در عباراتی‌که نوشته شده، همه‌شان این موضوع باشد: "لعلَّکُم تَتَّقون"؛ یعنی شما که به این آمده‌اید، بهره‌ای که می‌توانید بگیرید این است که مثل درجه‌ی حرارت و برودت بدن شما، کمی حال شما فرق بکند؛ در خیابان بودید، هوا گرم بود. حالا به مسجد آمدید، خنک می‌شوید؛ در و بودید، وضع طور دیگری بود، اما به این‌جا که آمدید قدری فرق کردید. این‌گونه باید بشود. ما در خودمان هم متأسفانه این برنامه اجرا نشده است!. نه این‌که نخواستیم، نشد؛ به خاطر و پیش‌آمدهای دیگر و این‌گونه مشکلات، فرصتی به دست نیامده، ولی حالا موقع آن رسیده است که انسان متوجه شود. @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 استقبال از ماه مبارک رمضان (۵) 🔹 همین الآن فرودگاه #بغداد مرکز آمد و شد #وزیر خارجه و وزیر دفاع #
🔺 استقبال از ماه مبارک رمضان (۶) 🔹 ... خوب حالا چه کار کنیم؟ آخر ماه است یک دعایی هست که: «الَّلهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفرتَ لَنا فی ما مَضَی مِن شعبانٍ فاغفِرلَنا فیما بَقِیَ مِنه»؛ (، اعمال ماه مبارک شعبان)؛ یعنی خدایا اگر تا حالا در این ماه ما کاری نکردیم، توبه‌ای نکردیم، ما را موفق به آن شرط بخشش خودت بگردان والّا خدا که می‌آمرزد، خدا که در آمرزشش هیچ سخنی نیست؛ ما ممکن است صحیح نکنیم؛ چون شرایط توبه را نداریم. شرایط توبه این است که انسان حساب‌های ، حساب‌های قولی، حساب‌های نظری، چشمی و فکری، همه را روی کاغذ بیاورد و همه را مشاهده کند که کدامش با اصول، مخالف بوده و از آن‌ها کند. اگر این کار را نکند "اِن لَم تَکُن غَفرتَ لَنا فی ما مَضَی مِن شعبانٍ" جوابش این است که تو که توبه نکردی که ما تو را بیامرزیم!. می‌خواهی وارد ما شوی، باید پاک شوی؛ پاک شدنت به توبه است. توبه به دانستن بد و خوب و و است. در ماه چه مطالعه‌ای کردی؟ آیا این رساله [ ] مرحوم را از اول تا آخر خوب خوانده‌ای؟ حلال‌ها و حرام‌ها را خوب حالی‌ات شده است؟ مثلاً یکی از بیدار کردن و متوجه کردن است که آدم نگذارد و که از و و که بیرون می‌آیند، باشند، به خانه که می‌آیند، در را که باز می‌کنند، حواس‌شان به این باشد که وسایل کجاست، کجاست، خود را به دست‌شان بگیرند و با خود حرف بزنند. بی‌توجهی به این مسائل است که باعث می‌شود انسان، بار می‌آید و ندارد!. معنای تربیت، و داشتن و را به آسانی باز نکردن است، را به آسانی به چیزی ندادن است، را به آسانی به یک ، به یک صفحه، به یک نینداختن است. باید احکام این مسائل دانسته شود که آیا جزء گناهان و حرام هستند یا جزء واجبات به شمار می‌آیند. این‌ها را که دانستیم و پیش خدا توبه کردیم، این را هم می‌خوانیم. «الَّلهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفرتَ لَنا فی ما مَضَی مِن شعبانٍ فاغفِرلَنا فیما بَقِیَ مِنه»؛ خدایا توفیق به همه‌ی ما بده، به طوری‌که ما، را روشن نکنند مگر به خاطر و و . این‌طور صحنه‌های پر از جوان‌های برهنه و لخت، برای خانواده‌ها، بدترین است!؛ چه انسان یک نخراشیده‌ی خارجی را بیاورد در خانه، چه فیلمش را نشان بدهد!؛ آن را به خاطر این نشان می‌دهند که بچه‌ها سرگرم شوند که خانم خانه به آشپزخانه برسد، یا مرد خانه سر میز کار یا به مغازه‌اش برود. این و این هم، با این و تلفن سرگرم می‌شوند، و این کار راحت است؛ پس تربیت کجا رفت؟! تربیت ممکن نیست!. وقتی ممکن نشد، خدایی نخواسته پسر یک ، از فرار می‌کند و می‌شود! آن‌وقت اسرار را از او می‌پرسند و در قبال جواب او، یک ساختمان یا یک ماشین خوب هم به او می‌دهند!. این می‌شود حاصل کار یک !، یک !، حتی یک !؛ من از یکی از همکارانِ ، ، آقا، شنیدم [مقصود مرحوم آیت الله می‌باشد] که فرمود: من نسل مرد ندارم، فقط نسل زن و دختر دارم. نسل مرد من، یکی در خیابان کشته شد و یکی را هم نیروهای امنیتی گرفتند و اعدامش کردند. دو سه تا پسر داشتم، این‌طوری شد. جنازه‌ی پسرم که در خیابان افتاد، به مادرش گفتم من که نمی‌روم او را بردارم. اگر می‌خواهی تو برو بردار!. این آقا یک عادل قاضی بود که به من گفت. به خاطر چه بود؟ چون از بس در کار زیاد بود و آخوندها کار داشتند، نمی‌توانستند بچه‌هایشان را نگه‌داری کنند. بچه‌هایشان به ها پیوسته بودند. یکی‌شان را اعدام کردند، یکی‌شان هم در شلوغی‌های خیابان کشته شد. این برای همه هست. «یا ایّهاالّذینَ آمَنوا کُتِبَ علیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ علَی الّذینَ مِن قَبلِکُم لَعلَّکُم تَتَّقُونَ»؛ ( :۱۸۳)؛ این تمرین . طوری هم مؤثر است که هر انسانی که موفق به درک این ماه می‌شود، آخر این ماه، دل‌گیر می‌شود که چرا ماه دارد تمام می‌شود؛ علامت قبولی همین است. و بعد از ماه حتماً برنامه‌ی ماهی سه روز روزه را ترک نمی‌کند. از بس در و در لذت برده. این . این است و این قبولی است. ۲۸ شعبان المعظم ۱۴۳۵=۹۳/۴/۵ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
🔺 تأملی در دعای #ابوحمزه صادره از امام #سجاد صلوات‌الله‌علیه 🔹 جمله‌ی اول این دعای مبارک این است که
⬆️ ص۲ 🔹 اگر آن وقت‌هایی که با کاروان شتر و این‌ها به می‌رفتند، می‌خواستیم مشرَّف بشویم، اول باید فکر می‌کردیم چه منازلی در راه هست و در این منازل چه هست، چه نیست، تا زاد و با خودمان برداریم. عبودیت را نشده که ما بررسی کنیم. چرا؟ برای خاطر این‌که ما در یک دوره‌ای بودیم که دوره‌ی تسلط بوده. ما را کرده که اصلاً این مسائل به گوش‌شان نخورده و در خاطرشان نبوده. از وقتی که این حکومت روی کار آمده بحمدلله رفته‌رفته - اگر بگذارند - می‌خواهند ما را با بندگی خدا آشنا کنند. اگر ما بخواهیم با خدا آشنا بشویم، باید رساله‌ی عمل ، دعای سیدالساجدین، حج و روزه و نماز سیدالساجدین در برنامه‌ی کلاسی بیاید؛ آن‌وقت برای بیان می‌کنند که خداوند من و شما را برای بندگی آفریده. چون از بندگی بالاتر مقامی نیست. چون از بندگی بالاتر در عالم و در مقامی پیدا نمی‌شود. یک هست و آن مقام است، جدای از آن دیگر بندگی است. بندگی برای چیست؟ برای چی نمی‌خواهد! اصلاً معنای خلقت، بندگی است. ما که خدا نبوده‌ایم و نمی‌شویم، چه می‌شویم؟ و چه می‌توانیم بشویم؟ . پیشوای این بندگی، گوینده و پیام‌آورش علیه‌السلام است. باید ها، ها، ها، ها از این مسائل نسخه‌برداری کنند، به جوان‌ها و نسل برنامه بدهند و بگویند که ما در این به جز این، نقشه‌ای نداریم، هر چه هست این است، هر چه هست بندگی است و شاخص بندگی که معرِّف بندگی است رفتار و کردار این بزرگان است. یکی از جریان‌هایی که می‌تواند ما را با معنای بندگی آشنا کند این است که نوشته‌اند در که سالی در معظمه شد. برخی از بزرگان و و که شناخته شده بودند، برای طلب باران بیرون آمدند و اظهار آن بندگی‌هایی که خودشان داشتند را انجام دادند، اما همان‌طور آسمان صاف بود و خبری از ابر و خبری از باران نشد. در این موقع حضرت علیه‌السلام که لابدّ آن‌ها او را نمی‌شناختند، می‌آیند به قصد حج از آن‌جا عبور می‌کنند؛ می‌بینند عده‌ای این‌جا جمع شده‌اند. شاید می‌پرسند که این‌جا چه خبر است؟ عرض می‌کنند که این‌ها بزرگان و عبّادِ معاصرند و برای طلب آمده‌اند. گویا نوشته‌اند که حضرت جلو آمد و فرمود که اگر شما مورد خدا بودید، چرا به شما پاسخ نمی‌دهد؟! آن‌ها که ایشان را نمی‌شناختند عرض کردند: ای جوان از ماست بندگی، ما نمی‌دانیم!. حضرت فرمود: کنار بروید. بعد دستش را شاید به آسمان بلند کرد یا عرض حاجتی کرد یا سجده‌ای کرد؛ باران شروع به باریدن کرد. بعد مرحوم صاحب که این را در نوشته می‌فرماید: این‌که عجیب نیست. یکی از غلام‌های این بزرگوار چنین جریانی پیدا کرد و آن این بود که نوشته‌اند که در سالی خشک‌سالی شد. آن راوی می‌گوید که من دیدم هر چه آمدند و کردند، هیچ خبری نیست. چشمم به سیاهی افتاد که آمد در کنار مردم به یک بلندی رفت رو به آسمان صحبت می‌کرد. چند کلمه‌ای هنوز تمام نشده، دیدیم در فضا تغییر حال پیدا شد و باران شروع شد. او هم تشکری کرد و برگشت. این شخص می‌گوید من دنبالش کردم ببینم به کجا می‌رود. دیدم به خانه‌ی حضرت (علیه‌السلام) وارد شد. بعد من چون با آن حضرت آشنایی داشتم، این غلام شدم. به خدمت حضرت رفتم به سلام و علیک و احوال‌پرسی و بعد فرمود: برای چه آمده‌ای؟ عرض کردم که یکی از غلامانی که در این منزل هستند را من از شما می‌خواهم بخرم. حضرت دستور داد که مدیر آن غلامان، آن‌ها را به صف کند و هر کدامی که ایشان می‌خواهد او را انتخاب کند. می‌گوید: من هر چه نگاه کردم، دیدم هیچ کدام از این‌ها نیستند. عرض کردم کسی دیگر هست؟ گفتند: بله. یک نفر هست که متصدی چهارپایان است و در طویله کار می‌کند. او را آوردند دیدم همان است!. آقا رو کرد به آن غلام، فرمود که بعد از این در اختیار این شخص هستی. او رو کرد به من گفت که چه باعث شد که می‌خواهی من را از آقای خودم جدا کنی؟ من عرض کردم که من غرضی ندارم. من می‌خواهم بندگی شما را بکنم. من فهمیدم که شما چه مقامی پیش خدا دارید. تا این را گفتم سرش را رو به آسمان کرد و گفت: خدایا این بین من و تو بود، آن هم فاش شد. من دیگر را نمی‌خواهم!. این شخص می‌گوید من از این وضع پشیمان شدم؛ گفتم: نمی‌خواهم و برگشتم. هنوز به خانه نرسیده بودم که فرستاده‌ی حضرت آمد، گفت: برای تشییع جنازه رفیقت اگر می‌خواهی بیا!. کسی که غلامان شده‌ی او، چهارپاداران طویله‌ی خانه‌ی او به این مقام می‌رسند، چه وضعی دارد؟ این بندگی یعنی چه؟ @seyedololama ص۲ ⬇️
📆 مروری بر مطالبی بسیار مهم به بهانه‌ی سال‌روز هلاکت "حجاج بن يوسف ثقفی" لعنه الله؛ (۱۳ ۹۵ ق) 🔹 ... اهالی چه‌جور شد؟ تربیت آن‌ها به دست شخصیت فرعونیِ یعنی بن ابی سفیان انجام شد، که از آن‌ها را تربیت کرد و نگذاشت در مکتب‌خانه‌ها کسی اسم بن ابی طالب را ببرد. به قدری قاچاق بود یاد آن حضرت که مثلاً در زمان لعنه‌الله یک شیعه‌ای، -شیعه نامی- که پدر و مادرش بودند و اسمش را علی گذاشته بودند، آمد پیش حجاج. می‌خواست از او پولی بگیرد زیرا بود!. گفت: ایها الأمیر! و به من کرده‌اند اسم من را علی گذاشته‌اند!. آخر من چه کارکنم؟! من نیاز دارم!. بیچاره‌ام!. آن هم خندید گفت: حالا که این‌جور است، به او کمک کنید!. این تربیت‌ها را ایجاد می‌کند. را تا حد مافوق بالا می‌برد. را تا صفر و زیر صفر می‌برد. پس بنابراین ما با این مطالب موقت در خیابان و این‌ها- با این که خیلی خوب است و خدا به همه اجر دهد- چاره نمی‌شود. ممکن است ۳ سال دیگر خدای نکرده باز یک پیش‌آمد کند و باز همین حرف‌ها راه بیفتد!. اما مرد می‌خواهد که از این مجالس با خودش یک طرح و نقشه‌ای ببرد به منزلش. آن‌جا با خود شروع کنند کردن که این بچه‌هایی که ما داریم باید با آن‌ها چه کنیم؟ و همچنین اهل محل بروند در و سران را جمع کنند. بگویند: ما با این ها و این دوشیزه‌ها چه باید بکنیم؟ طوری شود که بعد از و یک نمونه‌ای از ایجاد شود. آن موقع است که واقعاً قبول شده این مجالس و این ها و این ها به جایی رسیده. وگرنه خدای نخواسته همین‌طور همانند دیگی است که می‌جوشد و قلقل می‌کند و زیر و رو می‌شود. آدم خبر ندارد نه از خودش نه از دیگران. من خودم یادم هست که در این‌جور مسائل صحبتی شد خدمت مرحوم حاج میرزا علی آقای استاد نهج‌البلاغه‌ای مرحوم . ایشان گفت: فرهنگ. گفت: اگر درست شود، همه‌ی کارها درست می‌شود. فرهنگ هم وابسته به و و و است. چگونه این‌ها را باید تغییر داد؛ اسلامی باید این‌ها را تغییر دهد. و این‌ها را به خود بیاورد و از آن حال کودکی خارج کند. دارای مدرک از و ، حالت کودکی‌اش ترک شود.... ۸۸٫۱۰٫۱۳ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
سیدالعلماء
‌ 📅 به مناسبت سال‌روز وفات مرحوم علامه شیخ محمد رضا مظفر (۱۶ المبارک ۱۳۸۳ ه‌ق) 🔺 تذکری دل‌سوزانه از مرحوم مظفر 🔹 ... بنده در این‌جا یک مسئله‌ای را لازم است از قول مرحوم آیت الله ذکر کنم؛ ایشان در اوایل کتاب به مناسبت و تقسیم علم به و و تقسیم علم به و ، مشکلاتی که از برای علم بدیهی پیدا می‌شود را ذکر کرده و در باب هم اشاره کرده که این مطالبی که من تذکر می‌دهم، در جای دیگر یافت نمی‌شود!. پس بنابراین لازم است که هم مسئولین ها و هم مسئولین ها که إن‌شاءالله دل‌سوزند، به این مطلب بسیار دقیق کنند. آن مسئله چیست؟ این است که ما آفاتی را که علم "بدیهی" را در خطر قرار می‌دهد به دست بیاوریم. چون بر اساس همان است. این بدیهیات زیربنای علوم ماست!، زیربنای ماست!، زیربنای ماست! زیربنای همه‌چیز ماست!. ایشان می‌فرمایند: گرچه بدیهیات مسبوق به علم دیگری نیست - مثل نظریات که تکیه کند بر مسائل دیگری- لکن متوجه آن‌ها هست که آن‌ها را باید دانست و جلوگیری کرد. مثلاً . اگر پراکندگی شبهه در اذهان آزاد باشد، آن بدیهیات در ذهن قرار نمی‌گیرد. دیگر در مغز و ذهن بچه جا نمی‌گیرد و او طوری بالا می‌آید که پای‌بند به هیچی نیست!. مطلبی‌که برای دیگران است، برای این بچه از نظری هم بالاتر است! برایش این مطالب حل نمی‌شود وگرنه علیهم‌السلام فرموده‌اند: «قالت رسلهم أ فی الله شک فاطر السماوات والأرض»؛ ( علیه‌السلام:۱۰) [ترجمه: رسولان به منکران گفتند: مگر می‌شود در خداوند که پدید آورنده‌ی جهان است، شک کرد؟!] اما اگر یک بچه‌ای زیر دست یا یا باشد که در بدیهیات کند، طعن بزند! بخندد و این‌ها را در نظر این بچه جلوه دهد، این بچه هیچ‌وقت معنای این آیه را نمی‌فهمد!. و شاید هم الآن در اثر همین باز بودن ها به این شبهاتی که از داخل و خارج پخش می‌شود، این و انسان بسیار در خطر قرار می‌گیرد. این است که بنده - از وقتی‌که این موضوع را از ایشان (مرحوم مظفر) دیدم که می‌گوید: این مطلب در جای دیگر پیدا نمی شود- بسیار بسیار اصرار دارم که باید حتماً ما، ما، وزارت‌خانه‌هایی که مربوط به و و هست و حوزه‌ها و و ارباب و سخن و و ، به حفظ بدیهیات بپردازند و جلوگیری کنند از پخش آن چیزهایی‌که بدیهیات را خدشه‌دار می‌کند و سبب می‌شود که یک موجودات سر در گمِ متحیرِ بالذاتی شوند که این‌ها هیچ چیزی سرشان نشود! و هیچ چیزی نفهمند!؛ در اثر این‌که اصلاً باوری ندارند و باورهایی که باید از در این‌ها جا بگیرد، دچار خدشه شده است. ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
🔺 خداشناسی 🔹 آن و و به درد انسان می‌خورد که در وجود انسان، یک سر مو باقی نماند، مگر این‌که این علم و بشود. ببینید ما الآن معتقدیم به این‌که باید جان‌مان را از خطرات خیلی سخت، به هر شکلی که شده بدهیم. این شده جزء خون و گوشت ما. حالا شما جوان‌ها شاید زمان موشک‌باران را یادتان نباشد که وقتی رادیو می‌گفت: توجه! توجه!، دیگر همه کاری تعطیل می‌شد؛ تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها می‌ایستادند، مردم این‌طرف، آن‌طرف می‌رفتند. چرا؟ یک توجه توجه این‌قدر اثر دارد؟ بله. چون این خبر می‌کند به یک چیزی که جزء خون و گوشت ماست. و آن این است که: ما می‌خواهیم سالم و موجود باشیم و کشته نشویم. این خواسته‌ها و این علم‌ها در هیچ جای این سر تا پای ما جای خالی ندارد و همه را گرفته است. این‌طور باید به خدا معتقد بود. اگر در خود فقط معتقد هست، نه در و جان و روح خود، این هنوز در این مسئله کاری نکرده و به درد هم نمی‌خورد؛ نه به درد خودش، نه به درد دیگری. آن علمی که در ، در و و به ما می‌دادند، آن علوم، علوم این‌طوری نبود. و و و بود. آن‌جا در کلاس به درد ما می‌خورد که بگوییم یا نمره بگیریم و بیاییم بیرون. یادمان هم رفت، برود؛ ضرری به ما وارد نمی‌کند. این است که ما کردیم به علوم دبستانی، دبیرستانی، می‌کنیم هم یک‌چنین چیزی است که یک سطری بخوانیم و یک امتحانی بدهیم. در حالی‌که نه؛ این نه خداشناسی است، نه است، نه به درد شخص خود ما می‌خورد، نه به درد می‌خورد. آن‌که اسمش را می‌شود گذاشت واقعی -حالا تا چه برسد به علوم دینی یا یا اسلامی، و این‌طور چیزها- آن است که اصل اسلام را پذیرفته باشد و انسان خودش، پیش خودش بفهمد که مسلمان است و این در وقتی است که جان و تن و همه‌چیز خودش را مثل یک کف روی آب، در خدا ببیند. وقتی‌که باران می‌آید، حباب و کفی که روی آب می‌بینیم پیدا می‌شود، این هیچ‌چیزی از خودش ندارد غیر از آن‌چه از باران و آب دارد. فقط یک نمایشی بیشتر نیست که آن هم از بین می‌رود؛ همه‌ی ماها این‌طور هستیم. حتی این کهکشان و و ما، مثل این حباب است. یک چیزی است که زود از بین می‌رود. منتهی هر چیزی زودش یک‌طور است. مگس یک زود و دیری دارد، مورچه یک‌طور، فیل یک‌طور، انسان یک‌طور، زمین یک‌طور، کهکشان یک‌طور؛ همه حباب‌اند. حباب‌های مختلف‌اند در قدرت الهی. این‌ها نابودند از خودشان و موجودند به قدرت خدا. خدا برپادارنده‌ی تمام اشیاء است. یک‌چنین نیرو و قدرتی را اگر انسان فهمید و و کرد، خداشناس شده؛ اگر نه هنوز اول کار است. مثل کسی‌که اول وارد کلاس شده، دارند روی تخته برایش می‌نویسند: این یک، این دو، این سه. دو، دو تا می‌شود چهار. این اول کار است. خیال نکن داداش که ما چیزی یاد گرفتیم، چیزی فهمیدیم. نه!. باید جدی وارد بشویم در . یک خداشناسی‌ای که موقع رفتن به درد بخورد، موقع شدن به درد بخورد، موقع مجلس شدن به درد بخورد. حتی موقع کاسب محل شدن به درد بخورد؛ یک چقدر می‌تواند بکند؟ چقدر می‌تواند جنس بد به بفروشد؟ چقدر می‌تواند به مردم بد نگاه کند؟ چقدر دزدی می‌تواند بکند؟! پس این خداشناسی که به درد یک مسلمان بخورد، باید یک چنین چیزی باشد. پس این یک موضوعی است که وجود ما را باید بگیرد و هنوز نگرفته است. بنده خودم را عرض می‌کنم شما ان‌شاءالله گرفته باشید. تا دم در این کلاس ما باید کار بکنیم. خیال نکن که حالا یک کاری است که خواندیم و تمام شد. این‌ها حرف‌های دبستان و دبیرستان است. خداشناسی یک‌چیز مهمی است که بعضی از پیغمبر از عهده‌اش برنیامدند و رفوزه شدند! با این‌که در بهترین کلاس‌های دنیا شرکت کرده بودند که مدیر و و ناظمش، خدا بود. خطرناک است و چیز مهمی است!. یک‌وقتی یادم می‌آید که جناب معظم صحبت می‌کرد در . گویا شنیدم که می‌فرمود که «بعضی از روشن‌فکرها دارند رو به جای دیگر عقب‌گرد می‌کنند و به اسلام پشت می‌کنند»؛ واقعش این‌طوری است و مخصوص هم نیست، هم همین‌طور است، و هم همین‌طور است، و اساتید هم همین‌طورند. هر کسی در این دنیا یک‌طور دارد؛ یک‌طور امتحان، یک‌طور. یک‌طور. یک‌طور. پس این‌که کسی بخواهد از این امتحانات ان‌شاءالله به در برود، خیلی کار می‌خواهد و خیلی هم نتیجه دارد. یک شاهی و صنار نیست. حتی به قدر ارزش تمام کره‌ی زمین هم نمی‌شود گفت هست. ارزش مسلمانی و اسلام خیلی از این چیزها بالاتر است. ۷۷٫۳٫۹ ✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
🔹 #جهان_شناسی، #انسان_شناسی، #خالق_شناسی، #معادشناسی؛ اگر این‌ها درست شد و اساس #قانون قرار گرفت و همه‌ی #دانشگاه های کشور و #فرهنگی ها نمره داشتند در این مسائل و #امتحان داده بودند، آن‌وقت #مملکت می‌شود مملکت پیرو سالار شهیدان. ۸۸٫۱۰٫۵ ✅ مرحوم آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی @seyedololama
🔺 اهمیت ایمان 🔹 آدم نمی‌داند ایمان یعنی چه؟ خیلی از شما الآن از فلان یا سال آخر بپرسید کدام کار در بهتر و فاضل‌تر است؟ ببینید آیا می‌تواند جواب دهد که مهم‌ترین کار، یک کار قلبی است. همان‌طور که انسان باید سواددار بشود؛ همان‌گونه هم باید دار شود. باید ایمان‌دار بشود و این خیلی مشکل است. در آیاتی درباره‌ی آمده که اگر و مأیوس شدن نباشد، امثال بنده اصلاً باید از ایمان خودمان مأیوس شویم؛ چون یکی از علاماتش این است که انسان نسبت به خدا و رسول بیشتر از خودش، جان و فرزندان و مال و اموالش علاقه داشته باشد. وقتی بیشتر علاقه داشت، اگر در قرار گرفت، و و جانش را فدا می‌کند. این معنی ایمان است. خوب آیا این‌طور مسائل همین‌طوری به دست می‌آید؟ همین که ما فرزندمان را فرستادیم و گرفتند، از ایمان هم چیزی گیرشان آمده؟ بعد که رفتند آیا شدند؟ این‌ها اصلاً دو بحث است، دو کتاب است، دو رساله است، دو صحبت است و با هم ارتباطی ندارند. این‌که خدا ما را تا به حال نگه داشته باید ببینیم برای چه بوده. از چه بوده؟ از برکت امام علیه‌السلام بوده؟ از برکت حضرت بوده؟ وإلّا شما همین آیه‌ای که می‌فرماید: «قُل اِن کُنتم تُحبّونَ اللهَ فَتَّبِعونی یُحبِبکُمُ اللهُ»¹ یا این آیه: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»²؛ که خلاصه می‌فرماید: هرگز ایمان ندارید مگر این‌که خدا و رسول پیش شما محبوب‌تر از همه‌چیز باشد که اگر این‌گونه نباشد، خدا تهدید کرده است؛ فلذا این‌ها خیلی کار مشکلی است. مشکل آن این است که ما به آن اهمیت نمی‌دهیم!. ۸۴٫۱۱٫۲۸ ✅ مرحوم آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی _____ ۱) [ :۳۱] ۲) [ :۲۴] @seyedololama
سیدالعلماء
⬆️ ص۲ 🔺 شرح حدیث قسمت دوم 🔹 عبارت « عَلِمتُ... » حضرت می‌فرمایند "عَلِمتُ". نمی‌فرمایند "ظَنَنتُ
⬆️ ص۳ 🔺 شرح حدیث قسمت سوم 🔹 عبارت «عَلِمتُ أنّ رِزقی لایَأکُلُه غَیری فَاطمَأنَنتُ» فهمیدم که آن‌چه که روزی من باشد دیگر کسی آن را نمی‌خورد. در نتیجه‌ی این ، از بین می‌رود. ولذا مسلمانِ بی‌حرص، آخرین کسی است که سر میزش می‌آید. اما تاجری که فقط امیدش به چک و سفته و داد و ستد است، اول کسی است که بر سر کار می‌رود؛ چرا که آن شخص، خاطرش جمع است و با خودش می‌گوید خود را می‌خوانم و زن و بچه‌ام را انجام می‌دهم و و را رسیدگی می‌کنم و ساعت ۸ یا هرموقع شد می‌روم سر کار. اما شخص حریص می‌گوید حتماً باید راننده قبل از طلوع در خانه‌ی من حاضر باشد که من را برساند به و تا کاسب‌های دیگر نیامده‌اند، من زود مشتری‌ها را جلب کنم. وقتی این‌طور در کار افتاد، خسته می‌شود و آن‌وقت که به خانه برمی‌گردد، نه حال دارد، نه حال تربیت فرزند دارد، نه حال دارد. حرص این‌جور می‌کند آدم را‌. واعظ هم همین‌طور است، اگر خدایی نکرده ، ، ، خدایی نکرده در این افتاد که ما هرچی درس برویم، مان زیادتر می‌شود، مداح و بگویند هر چی مجلس بیشتر برویم، پاکت‌مان بیشتر می‌شود؛ این‌ها دیگر به خودشان و خانواده‌شان نمی‌رسند؛ ولذا یک‌وقت می‌بینید اولادهای ما خدایی نکرده بی‌تربیت می‌شوند. برای این‌که تفکرمان درست نبوده، هِیْ این‌جا برو، هِیْ آن‌جا برو. این‌ور منبر برو، آن‌ور درس بگو، در خانه‌ها درس بگو، به دخترها درس بگو، از این مدرسه به آن مدرسه... و وقتی که حریص شدند درس‌شان هم فایده ندارد، شان‌ هم فایده ندارد. این «علمت أن رزقی لایأکله غیری فاطمأننتُ»، یعنی دیگر هیچ تشویش و دل‌هره ندارم که درآمدم کم می‌شود یا زیاد؛ ولذا شما وقتی و شدید، می‌فرستند شما را که درس بدهید یا چیز دیگر. خاطرتان جمع باید باشد که مثلاً من این کلاس را باید خوب درس بدهم، بعد بروم کلاس دیگر. پس اگر شاگردی سؤالی کرده، اگر دیدم نفهمید، زنگ می‌زنم آن کلاس را تعطیل می‌کنم تا این مسئله را به این بچه بفهمانم، اگر دارد، شبهه‌اش رفع شود. فکر نباید بود، پِیِ پول نباید بود، دنبال باید باشیم. معلمی که حقّش از بیشتر است یعنی این‌جور معلم. نه کسی که می‌آید روی تخته سیاه ریاضیات را حل می‌کند و می‌رود که خودش را برساند به آن یکی کلاس! این معلمی نیست، این حرفه است. مثل نجار و بنا، کاسب است. عبارت «عَلِمتُ أنّ آخِرَ أمری المَوت فَاستَعدَدتُ» این مطلب برای من ثابت شده و ندارم که من راه هستم. مانند ماشین‌سواری که روی پل آمده و یا راننده‌ی قطاری که روی پل است، این شخص می‌داند که این‌جا، جای ماندن نیست، اگر یک ربع ساعت این‌جا بماند از پشت سر بوق می‌زنند که چرا ایستاده‌ای؟ ماشین هم که روی پل ایستاده همین‌طور، پلیس می‌گوید چرا پارک کردی و جریمه برایش می‌نویسد. من نمی‌توانم در مسیر مرگ ترافیک ایجاد کنم و عقب و جلو بیندازم. مُردنی هستم. حال که مردنی هستم چه کنم؟؛ «فَاستَعدَدتُ» آن‌وقت آذوقه‌ی آن‌جا افتادم. در کتاب آمده که: مرحوم یکی از کارهایش متبرک نمودن کفنش در اماکن متبرکه بوده. در آن را حاضر می‌کرد و هم‌چنین به ، ، مطهر حضرت (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مشاهد علیهم‌السلام در ، ، ، ، و مطهر و… متبرک می‌نمود¹. این معنی به مردن است. «در روایت وارد شده است که همیشه کفن را قبل از مرگ مهیا نمائید، و همیشه به آن نظر کنید»²؛ که شاید همین امروز مورد نیازتان قرار گیرد. مرحوم سید می‌فرموده: «من این کار را می‌نمایم، گوئیا خود را مشاهده می‌کنم که آن را پوشیده و در پیش‌گاه خداوند متعال ایستاده‌ام»³. ☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی ____ ۱ و ۲ و ۳) [ ترجمه‌ی کتاب صص۴-۵] @seyedololama
🔺 هوای نفس! 🔹 اطهار (علیهم‌السلام) با شریف، هشدار می‌دهند، که ازحضرت (علیه‌السلام) در کتاب نقل شده که فرمودند: «إحذروا أهوائکم کما تحضرون أعدائکم»¹؛ یعنی و ، و ، حرف جدیدی برای آورده و آن این است که: ای بشریت! تو همیشه همراه خودت، در درون لباس وجود خودت، یک زهر کشنده و یک گرگ کشنده داری، یک داری. هیچ‌وقت از آن نشو!. این حرف‌ها را و و نمی‌فهمد و نمی‌داند و اطلاعی ندارد. دانشگاه از چه اطلاع دارد؟ دانشگاه از معدن‌ها اطلاع دارد که زیر این کوه‌های کرمان و یزد طلا و آهن پیدا می‌شود. آهن چه طور پیدا می‌شود؟ تمدن راهش را درست می‌کند و کارخانه‌های آن را درست می‌کند، با خرج زیاد، با جاده‌کشی و ریل‌کشی به آن معدن ما را وصل می‌کند که بتوانیم با آن امکانات، عده‌ای را زیرِ زمین بفرستیم تا خاکی که آهن دارد یا خاکی که طلا دارد را از پنجاه متر، صد متر، دویست متر، بالا بیاورند. گاهی هم در این راه جان‌شان را از دست بدهند. آن‌وقت این مصالح تبدیل شود، دست‌کاری شود، روی آن‌ها عملیات فنی انجام شود تا از آن سنگ‌ها، آهن در بیاید، طلا در بیاید. دانشگاه برای این کارها درست شده. دانشگاه این‌ها را می‌فهمد؛ اما این‌ها وسیله‌ی زندگی‌ست. خود برای چیست؟ حالا ما این کارها را هم کردیم. آهن هم به‌دست آوردیم و ساختمان‌ها را همه آهنی کردیم، دانشگاه‌های مختلف ما در دنیا، جزء دانشگاه‌های درجه‌ی اول هم حساب شد، جایزه هم به دانشجویان دختر و پسر ما هم دادند. خیلی خوب، این زندگی راه افتاده، این زندگی برای چیست؟ اگر مرگی نبود، آن‌گاه همیشه بودیم و می‌گفتیم زندگی است. هدف این ، زندگی روی این کره خاکی‌ست. ولی آن‌موقع آن‌قدر زیاد می‌شد که روی کره‌ی خاکی دیگر یک وجب جا باقی نمی‌ماند. مرگ خیلی بزرگی است که خداوند فرموده: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»²؛ اول را فرموده، موت مقدم شده بر ، چون راهی است بسیار مفید و بانتیجه. در اگر بکند، می‌بیند که یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند است، چون اگر مرگ نبود، نبود. زندگی به‌خاطر بودن مرگ اداره می‌شود. هیچ‌وقت چنین فکری برای یک انسان نمی‌آید. یک انسان جوان اصلاً فکر می‌کند زندگی یعنی جوانی و این‌ها؛ در صورتی‌که نه، زندگی مخلوطی است از موت و حیات که هر کدام اگر نباشد، زندگی به هم می‌خورد. مگر وسعت این کره‌ی خاکی چقدر است؟ وسعت زمین‌های قابل کشاورزی آن چقدر است؟ آب‌های قابل استفاده‌ی آن چقدر است؟ این‌ها همه در عرض صد هزار سال تمام می‌شود. آن‌وقت دیگر نه برای کسی جایی می‌ماند، نه برای کسی راه و زندگی‌ای می‌ماند. همه به جان هم می‌افتند که هم‌دیگر را بکشند که بلکه جا باز شود. آخر این فکرها را ما نکرده‌ایم؛ می‌کنیم دنیایی بهتر از این می‌شود کرد. و این خودش مال این است که انسان اطلاعاتی ندارد و فکرش کودکانه است. این را بعضی از گفته‌اند و به این زندگی ایراد گرفته‌اند، ولی کودکانه است. اگر انسان فکر کند، مرگ بهترین نعمت‌های خداست، در صورتی‌که با همین مسئله‌ی تمایلات نفسانی باید حل شود و آدم برای فکر بعد از مرگ وقت بگذارد. و زندگی‌اش را یک‌پارچه در اختیار خودش و و خودش قرار ندهد. آن‌وقت می‌فهمد که آن زندگی‌ای که خداوند برای بعد از این دنیا آفریده، چقدر قیمت دارد و برای او، در راه او، از خدا سرعت می‌خواهد که زودتر به آن زندگی‌ای که تو برای من آفریده‌ای برسم. ۹۴٫۵٫۲۲=۲۷ ۱۴۳۶ ✅ مرحوم آیت‌الله سید ابراهیم خسروشاهی ___ ۱) «(باب اتباع الهوى) ۱- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن محبوب، عن أبي محمد الوابشي قال: سمعت أباعبد الله (عليه‌السلام) يقول: احذروا أهواءكم كما تحذرون أعداءكم فليس شئ أعدى للرجال من اتباع أهوائهم وحصائد ألسنتهم»؛ [ ج۲ص۳۳۵] ۲) [ :۲] @seyedololama